هوش تجاری (BI) چیست و چه کاربردی دارد؟

هوش تجاری (BI) چیست و چه کاربردی دارد؟

هوش تجاری (BI) که به هوشمندی کسب و کار (Business Intelligence) نیز شناخته می شود، به مجموعه‌ای از فناوری‌ها، فرآیندها، نرم‌افزارها و ابزارهایی اطلاق می‌شود که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا داده‌های خود را جمع‌آوری، تجزیه و تحلیل و نهایتاً تبدیل به اطلاعاتی ارزشمند برای تصمیم‌گیری مفید کنند. در دنیای امروز، که حجم عظیمی از داده‌ها در اختیار عموم قرار دارد، بهره‌برداری مؤثر از این داده‌ها می‌تواند نقش بسزایی در افزایش رقابت‌پذیری و سودآوری داشته باشد.

تحلیل داده‌های تجاری با استفاده از داده‌ها، مدل‌های پیش‌بینی و گزارش‌گیری‌های دقیق، به مدیران و تصمیم‌گیرندگان کمک می‌کند تا استراتژی‌ها و تصمیمات خود را بر اساس شواهد و اطلاعات واقعی اتخاذ کنند. در این درس بسیار مهم، به بررسی مفهوم هوش تجاری (BI)، پیشینه آن و کاربردهای آن در تجارت خواهیم پرداخت.

هوش تجاری (BI) چیست و چگونه می‌تواند به رشد کسب و کار کمک کند؟

تحلیل داده‌های تجاری به مجموعه‌ای از فناوری‌ها، فرآیندها و ابزارهایی اطلاق می‌شود که با هدف تحلیل و تبدیل داده‌های خام به اطلاعات کاربردی برای تصمیم‌گیری‌های بهتر در سازمان‌ها طراحی شده است. در دنیای امروز که حجم عظیمی از داده‌ها در اختیار تصمیم‌گیرندگان قرار دارد، توانایی استخراج اطلاعات مفید از این داده‌ها، نقش تعیین‌کننده‌ای در پیشبرد اهداف استراتژیک و افزایش کارایی دارد.

این فناوری، سازمان‌ها را قادر می‌سازد تا با استفاده از تحلیل‌های دقیق و گزارش‌های هوشمند، عملکرد خود را ارزیابی کنند، روندهای بازار را پیش‌بینی نمایند و تصمیمات بهتری در راستای بهبود فرآیندها و ارائه محصولات و خدمات بگیرند. با توجه به پیچیدگی‌های دنیای تجارت و تغییرات سریع محیطی، هوش تجاری (BI) ابزار کلیدی برای تقویت فرآیندهای تصمیم‌گیری به‌شمار می‌رود.

از طریق استفاده از این ابزارها، سازمان‌ها می‌توانند به سطحی از شفافیت در عملکرد خود دست یابند که پیش از آن در دسترس نبوده است. علاوه بر این، اطلاعات به‌دست‌آمده از تحلیل‌های BI به مدیران کمک می‌کند تا تصمیمات استراتژیک مبتنی بر داده‌های واقعی و دقیق بگیرند، نه فقط بر اساس حدس و گمان. این امر موجب افزایش سرعت واکنش به تغییرات بازار و بهینه‌سازی منابع می‌شود.

هوش تجاری تنها به سازمان‌ها در تحلیل وضعیت فعلی کمک می‌کند، بلکه با بهره‌برداری از ابزارهای پیش‌بینی، قادر است روندهای آینده را شبیه‌سازی کرده و به شرکت‌ها این امکان را می‌دهد که در مسیر رشد و توسعه گام بردارند. این فناوری، همچنین برای پیگیری و ارزیابی عملکرد در بلندمدت کاربرد دارد و به مدیران و رهبران این امکان را می‌دهد که بر اساس تحلیل‌های جامع، مسیرهایی را انتخاب کنند که بیشترین بازدهی را برای سازمان داشته باشد.

پیشینه هوش تجاری (BI): از مفاهیم اولیه تا تحولات مدرن

تاریخچه هوش تجاری (BI) به اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی بازمی‌گردد. در ابتدا این مفهوم به‌عنوان فرآیند جمع‌آوری و تحلیل داده‌ها به‌منظور پشتیبانی از تصمیم‌گیری‌های تجاری مطرح شد. در آن زمان، شرکت‌ها عمدتاً از گزارش‌های دستی و تحلیل‌های سنتی برای ارزیابی وضعیت عملکرد استفاده می‌کردند. اما به‌تدریج با افزایش پیچیدگی‌های بازار و نیاز به پردازش حجم بالای داده‌ها، این روش‌ها دیگر پاسخگوی نیازهای روزافزون نبودند.

دهه ۱۹۸۰ نقطه عطفی در تکامل این مفهوم بود، زمانی که شرکت‌ها به سیستم‌های کامپیوتری مجهز شدند که قادر به پردازش داده‌های پیچیده‌تر و ایجاد گزارش‌های تحلیلی در زمان کوتاه‌تری بودند. این سیستم‌ها که در ابتدا به نام سیستم‌های پشتیبانی تصمیم‌گیری (DSS) شناخته می‌شدند، از پایگاه‌های داده برای ذخیره و دسترسی به اطلاعات استفاده می‌کردند و اولین گام‌ها در جهت شکل‌گیری تحلیل داده‌های تجاری مدرن را برداشتند.

در اواسط دهه ۱۹۹۰، با معرفی ابزارهایی مانند OLAP (پردازش تحلیلی برخط)، مفهوم هوش تجاری (BI) به‌طور جدی‌تر وارد دنیای تجارت شد. این ابزارها امکان تحلیل داده‌ها از زوایای مختلف را فراهم کرده و به سازمان‌ها این قدرت را می‌دادند که روندهای تجاری خود را شبیه‌سازی کنند و پیش‌بینی‌هایی دقیق‌تری برای آینده انجام دهند.

در دو دهه اخیر، پیشرفت‌های فناوری اطلاعات، از جمله گسترش اینترنت، فناوری‌های ابری، و تجزیه و تحلیل داده‌های کلان (Big Data)، به‌طور قابل‌توجهی تحولاتی در این زمینه ایجاد کرده است. امروزه، ابزارهای تحلیل داده‌های تجاری به سازمان‌ها این امکان را می‌دهند که علاوه بر تحلیل داده‌های ساختارمند، داده‌های غیرساختارمند مانند متون و تصاویر را نیز پردازش کرده و از آن‌ها برای تصمیم‌گیری‌های هوشمندانه استفاده کنند.

این تحولات، هوش تجاری را از یک ابزار ساده گزارش‌دهی، به سیستمی پیشرفته تحلیل داده تبدیل کرده است که به‌طور مستمر به تصمیم‌گیرندگان کمک می‌کند تا بر اساس اطلاعات دقیق و به‌روز، استراتژی‌های خود را تنظیم کرده و به اهداف بلندمدت دست یابند. در نتیجه، هوش تجاری (BI) دیگر تنها محدود به تحلیل‌های مالی و عملیاتی نمی‌شود، بلکه به‌عنوان یک ابزار جامع در تمامی بخش‌های سازمان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

هوش تجاری (BI): تحلیل داده‌ها و شفافیت در کسب‌وکار

هوش تجاری (BI) ابزارهای قدرتمندی است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا از داده‌های گسترده و پیچیده خود اطلاعات مفیدی استخراج کرده و این اطلاعات را برای تحلیل وضعیت کنونی، شبیه‌سازی روندها و پیش‌بینی آینده به کار گیرند. از این طریق، ابزارهای تحلیل کسب‌وکار نه‌تنها باعث بهبود تصمیم‌گیری‌های سازمانی می‌شود بلکه به شفافیت در عملیات و عملکرد آنها نیز کمک می‌کند.

1. جمع‌آوری و یکپارچه‌سازی داده‌ها

در بسیاری از سازمان‌ها، داده‌ها از منابع مختلفی جمع‌آوری می‌شوند که شامل سیستم‌های مختلف مانند پایگاه‌های داده، نرم‌افزارهای مدیریت منابع، ایمیل‌ها و گزارش‌های دستی می‌باشد. هوش تجاری (BI) این امکان را فراهم می‌آورد که داده‌های پراکنده از بخش‌های مختلف سازمان در یک سیستم یکپارچه جمع‌آوری و تجزیه‌وتحلیل شوند. این یکپارچگی، شفافیت را افزایش می‌دهد زیرا تمام اطلاعات به‌طور منسجم در اختیار تصمیم‌گیرندگان قرار می‌گیرد و آن‌ها می‌توانند وضعیت کلی را از یک دیدگاه جامع بررسی کنند.

2. تحلیل دقیق و به‌موقع داده‌ها

هوش تجاری (BI) این امکان را می‌دهد که داده‌ها در زمان واقعی و به‌صورت دقیق مورد تحلیل قرار گیرند. ابزارهای BI قادرند به سرعت روندها و الگوهای موجود در داده‌ها را شناسایی کنند و این امر به مدیران کمک می‌کند تا تصمیمات سریع و مبتنی بر اطلاعات واقعی بگیرند. این تحلیل‌ها همچنین به‌طور مداوم به‌روزرسانی می‌شوند و از این رو، سازمان‌ها همواره از آخرین وضعیت و تغییرات در داده‌ها آگاه هستند.

3. شفافیت در عملکرد سازمان

یکی از اصلی‌ترین مزایای هوش تجاری (BI) ایجاد شفافیت در عملکرد داخلی سازمان است. با تجزیه‌وتحلیل داده‌های مالی، عملیاتی و منابع انسانی، مدیران قادر خواهند بود به‌طور واضح و دقیق عملکرد هر بخش از سازمان را ارزیابی کنند. این شفافیت به شناسایی نقاط قوت و ضعف، فرصت‌ها و تهدیدها کمک می‌کند و باعث می‌شود که تصمیمات اصلاحی به‌موقع اتخاذ شوند.

4. پیش‌بینی روندها و شبیه‌سازی سناریوها

با استفاده از الگوریتم‌های پیش‌بینی و مدل‌های تحلیلی، هوش تجاری (BI) می‌تواند روندهای آینده را شبیه‌سازی کرده و اثرات مختلف تصمیمات استراتژیک را پیش‌بینی کند. این توانایی به سازمان‌ها این امکان را می‌دهد که به‌طور پیش‌دستانه اقدامات خود را مطابق با تغییرات بازار و نیازهای مشتریان تنظیم کنند. شفافیت در این زمینه به مدیران کمک می‌کند تا از داده‌های گذشته برای بهبود تصمیم‌گیری‌های آتی استفاده کنند.

5. گزارش‌دهی و تجسم داده‌ها

ابزارهای BI این امکان را فراهم می‌کنند که داده‌ها به‌صورت گرافیکی و بصری نمایش داده شوند، که باعث فهم بهتر اطلاعات می‌شود. با استفاده از داشبوردهای تعاملی، مدیران می‌توانند به سرعت اطلاعات کلیدی را مشاهده کنند و درک بهتری از عملکرد سازمانی و نقاط مختلف آن پیدا کنند. این تجسم‌ها به افزایش شفافیت کمک کرده و تصمیمات را ساده‌تر و سریع‌تر می‌کند.

هوش تجاری (BI) نه‌تنها به تحلیل دقیق‌تر و سریع‌تر داده‌ها کمک می‌کند، بلکه با فراهم آوردن دیدگاه‌های شفاف و عینی از عملکرد سازمان، فرآیندهای تصمیم‌گیری را بهبود می‌بخشد و باعث افزایش اثربخشی و کارایی در سازمان می‌شود. این ابزار نه تنها برای ارزیابی وضعیت کنونی مفید است، بلکه با پیش‌بینی روندهای آینده و شبیه‌سازی سناریوهای مختلف، به سازمان‌ها کمک می‌کند تا برای چالش‌های پیش رو آماده باشند.

انواع ابزارها و نرم افزارهای هوش تجاری (BI) چیست؟

منظور از ابزارها، بیشتر همان نرم افزارهایی است که برای توسعه و تحلیل داده های هوش تجاری مورد استفاده قرار می گیرند. ابزارهایی نظیر داشبوردهای تعاملی، اینفوگرافها، گزارش‌ها و هشدارها را برای کمک به کسب‌وکارها در درک روندها، الگوها و همبستگی‌ها در داده‌هایشان فراهم می‌کنند، همه از این دست ابزارها هستند. وجود این ابزارها مدیران کمک می کند تا تصمیم گیری بهتری داشته باشند.

نرم‌افزارهای (BI) ابزارهایی هستند که برای جمع‌آوری، تجزیه‌وتحلیل و تجسم داده‌ها به کار می‌روند تا تصمیم‌گیری‌های بهتری در سازمان‌ها انجام شود. این نرم‌افزارها باعث می­شوند بتوان از داده‌های موجود، گزارش‌ها و تحلیل‌های دقیق استخراج نمود، موردی که موجب بهبود فرآیندها و استراتژی‌های تجاری می‌شود.

این نرم‌افزارها در تجارت‌های امروزی نقش حیاتی ایفا کرده و به کسب‌وکارها این امکان را می‌دهند که داده‌های مالی، فروش، بازاریابی و منابع انسانی را تجزیه‌وتحلیل کرده و روندها و الگوهای بازار را شبیه‌سازی کنند. همچنین، با ارائه داشبوردهای قابل فهم، تصمیم‌گیرندگان می‌توانند در زمان واقعی به ارزیابی عملکرد و بهینه‌سازی فرآیندها بپردازند.

ابزارها و نرم افزارهای هوش تجاری (BI) برای کمک به کسب و کارها در تجزیه و تحلیل و تفسیر داده ها برای تصمیم گیری آگاهانه تر طراحی شده اند. در این درس ابزارهای مختلفی از این مفهوم را مورد بررسی قرار داده و با آنها آشنا خواهیم شد.

ابزارهای گزارش دهی و کاوش داده

این ابزارهای گزارش دهی و کاوش داده ها به کاربران اجازه می دهد تا داده ها را از منابع مختلف استخراج کرده و بر اساس آنها گزارش استخراج کنند. به عنوان مثال می توان به نرم افزارهای پیشرفته ای نظیر اس ای پی کریستال ریپورتز (SAP Crystal Reports)  در این حوزه اشاره کرد.

ابزارهای تجسم داده ها

معمولاً ابزارهای تجسم داده، همان ابزارهایی هستند که داده های عددی را به نمایه های تصویری تبدیل می کنند تا کربران درک بهتر و سریعتری از تحلیل ها داشته باشند. در این بخش برخی از این نرم افزارها را معرفی میکنیم.

تابلا (Tableau)

نرم افزار تابلا تقریباً شناخته شده ترین نرم‌افزاری برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها و ایجاد داشبوردهای بصری در حوزه هوش تجاری است.

کلیک ویو (QlikView)

کلیک ویو (QlikView) یکی دیگر از نرم‌افزارهای هوش تجاری مانند سایر نرم افزارهای این حوزه است. با این تفاوت که این نرم افزار، قابلیت‌های پیشرفته تری در تجزیه‌وتحلیل داده‌ها نسبت به سایر انواع مشابه خود دارد. به ادعای تولیدکنندگان، بیش از 24000 سازمان در سراسر جهان از این نرم افزار استفاده می کنند که عدد بسیار بزرگی است.

لوکر (Looker)

لوکر ابزار تحلیلی پیشرفته برای بررسی داده‌ها و ارائه گزارش‌های مدیریتی است.

ابزارهای داشبورد

ابزارهای داشبوردی با ساده سازی و جمع آوری و نمایش در یک نگاه داده ها، یک نمای کلی از معیارها، گزارشات و کی پی آی (KPI) ارائه می‌کنند. بسیاری از نرم افزارهایی که در بالا به آنها اشاره شد، امکان ارائه داشبورد را دارند.

ابزارهای داده کاوی

این ابزارها ابزارهای داده کاوی هستند که به علت بزرگی داده ها، همزمان از تکنیک های آماری و یادگیری ماشینی و هوش مصنوعی (AI) برای تجزیه و تحلیل و استخراج تصمیمات بزرگ و ارزشمند استفاده می کنند. برای درک بهتر به عنوان مثال می توان به نمونه هایی نظیر آلتیر رپید ماینر (RapidMiner) ، آی بی ام  اس پی اس اس (IBM SPSS)   و اکسیلیو اس ای اس (SAS) اشاره کرد.

ابزارهای ای تی ال (ETL)

ابزارهای ای تی ال (ETL) یا (Extract, Transform, Load) گونه ای از ابزارهای هوش تجاری هستند که به کاربران کمک می‌کنند تا داده‌ها را از منابع مختلف استخراج کنند، این داده ها را به قالبی قابل استفاده تبدیل کنند و نهایتاً آنها را بکار بگیرند.

ابزارهای پردازش تحلیلی آنلاین (OLAP)

این ابزارها تا حد زیادی پیشرفته تر هستند و همچنین شرکتها کوچک امکان ارائه آن را ندارند. عموماً اوراکل، مایکروسافت و آی بی ام امکان ساخت و تولید چنین نرم افزارهایی را دارند. مشهورترین این نرم افزارها در حوزه داده کاوی، نرم افزارهای قدرتمند اس کیو ال سرور آنالیز (Microsoft SQL Server Analysis Services) و ارواکل اولپ (Oracle OLAP) و همچنین نرم افزار قدرتمند آی بی ام یعنی تی ام وان (IBM Cognos TM1) هستند.

ابزارهای همکاری گروهی

ابزارهای همکاری گروهی امکان همکاری تیمها و گروهای مختلف را روی یک یا چند پروژه همزمان می دهد. بدین ترتیب اعضای تیمها این امکان را خواهند داشت که باتفاق روی پروژه ها همکاری نموده و همچنین داده ها و تحلیل ها و خروجی ها را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. نرم افزارهای هوش تجاری عموماً این قابلیت را دارند.

پاور بی آی (Power BI)

یکی از شناخته شده ترین و مشهورترین نرم افزارهای هوش تجاری، مایکروسافت پاور بی آی (Microsoft Power BI) است. این نرم افزار امکان تحلیل داده‌ها از منابع مختلف را فراهم می‌آورد و روی هم رفته بیشترین استفاده در این حوزه را دارد. به طوریکه بسیاری هوش تجاری را با نام این نرم افزار اشتباه میگیرند و به نوعی در این حوزه، این نرم افزار برند جنریک است.

دو مو (DOMO)

شرکت نرم افزاری دومو توسعه دهنده نرم افزار دومو (DOMO) این نرم افزار با استفاده از هوش مصنوعی (AI) توانسته ابزار مناسبی برای تصمیم گیری در این حوزه تولید کند.

چالش‌های پیاده‌سازی هوش تجاری (BI) در سازمان‌ها چیست؟

پیاده‌سازی هوش تجاری (BI) (BI) در سازمان‌ها می‌تواند با چالش‌های متعددی همراه باشد. یکی از مهم‌ترین این موارد، یکپارچه‌سازی داده‌ها است. سازمان‌ها معمولاً داده‌های پراکنده و غیرساختاری دارند که جمع‌آوری و یکپارچه‌سازی آن‌ها برای تجزیه‌وتحلیل مؤثر مشکل‌ساز است. چالش دیگر پذیرش فرهنگی در سازمان است، کارکنان و مدیران ممکن است مقاومت کنند یا به‌درستی از ابزارهای BI استفاده نکنند.

هزینه‌های بالا برای خرید نرم‌افزارهای مورد نیاز برای این منظور و آموزش کارکنان نیز یکی دیگر از موانع است. عدم کیفیت داده‌ها و نداشتن استانداردهای مناسب برای داده‌ها نیز می‌تواند دقت تحلیل‌ها را کاهش دهد. با وجود این چالش‌ها، با برنامه‌ریزی دقیق و مدیریت مناسب، سازمان‌ها می‌توانند از مزایای هوش تجاری (BI) بهره‌برداری کنند.

هوش تجاری (BI) و تاثیر آن بر رقابت‌پذیری در بازارهای جهانی

BI ابزار قدرتمندی است که به سازمان‌ها امکان می‌دهد تا با تجزیه‌وتحلیل داده‌ها، روندها و عملکرد خود را ارزیابی کنند. در دنیای امروز، که بازارهای جهانی تحت فشار رقابت‌های فزاینده قرار دارند، استفاده از این فناوری می‌تواند تأثیر زیادی بر رقابت‌پذیری یک سازمان داشته باشد. با کمک هوش تجاری هر کسب ‌و کاری قادر خواهد بود تصمیمات خود را نه بر اساس حدس و گمان بلکه بر مبنای داده‌های دقیق و به‌روز اتخاذ نموده و درک بهتری از نیازها و رفتارهای مشتریان، روندهای بازار و عملکرد رقبا پیدا کند.

هوش تجاری (BI) به سازمان‌ها کمک می‌کند تا نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کرده و فرآیندها و استراتژی‌ها را بهینه‌سازی کنند. همچنین، BI به مدیران این امکان را می‌دهد که تصمیمات استراتژیک سریع و مبتنی بر داده‌ها اتخاذ کنند که در شرایط بازارهای پویا، می‌تواند به عنوان یک مزیت رقابتی برجسته عمل کند. به‌ویژه در بازارهای جهانی، سرعت واکنش به تغییرات و اتخاذ تصمیمات صحیح، تفاوت‌های قابل‌توجهی در موفقیت یا شکست سازمان­ها ایجاد می‌کند.

هوش تجاری (BI) در دنیای دیجیتال و افزایش کارایی

در دنیای دیجیتال امروز (BI) به ابزاری حیاتی برای افزایش کارایی سازمان‌ها تبدیل شده است. این فناوری با تجزیه‌وتحلیل داده‌ها و ارائه گزارش‌های دقیق و به‌موقع، به مدیران کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری بگیرند و منابع را به‌طور بهینه تخصیص دهند. با استفاده از ابزارهای BI، سازمان‌ها می‌توانند داده‌های بزرگ را از منابع مختلف یکپارچه کنند، روندها را شبیه‌سازی کرده و پیش‌بینی‌های دقیقی برای آینده انجام دهند. این توانایی‌ها باعث کاهش زمان تصمیم‌گیری، بهبود فرآیندها و افزایش بهره‌وری می‌شود.

هوش تجاری (BI) به سازمان‌ها کمک می‌کند تا عملکرد کارکنان و تیم‌ها را به‌طور مستمر ارزیابی کرده و نقاط ضعف را شناسایی کنند. همچنین، با نظارت بر داده‌های واقعی و تجزیه‌وتحلیل دقیق آن‌ها، می‌توان استراتژی‌های کاری را به‌طور مداوم اصلاح کرده و کارایی را در تمام سطوح سازمان بهبود بخشید.

جمع بندی درس

هوش تجاری (BI) ابزار قدرتمندی است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا داده‌های خود را به بینش‌های استراتژیک تبدیل کنند. این فناوری نه تنها تحلیل‌های دقیق و به‌موقع فراهم می‌آورد، بلکه فرآیندهای تصمیم‌گیری را تسریع و کارایی را افزایش می‌دهد. با استفاده از BI، سازمان‌ها قادرند عملکرد خود را به‌دقت ارزیابی کرده و با شبیه‌سازی سناریوهای مختلف، استراتژی‌های بهتری را پیاده‌سازی کنند. در دنیای رقابتی امروز، بهره‌برداری صحیح از هوش تجاری می‌تواند تفاوت‌های بزرگی در موفقیت‌های تجاری ایجاد کند و به کسب‌وکارها این امکان را بدهد که با تصمیم‌گیری‌های مبتنی بر داده، به‌طور مؤثرتر و هوشمندانه‌تر عمل کنند.

به من بگو چرا؟

چرا باید درباره هوش تجاری (BI) بدانیم؟ امروزه تمام کسب و کارها ، تحت تاثیر فناوری اطلاعات هستند و اساساً کسب و کاری که نتواند خود را با تکنولوژی وفق دهد، از میان خواهد رفت.

فروش به طرز باورنکردنی کاهش پیدا کرده و سازمانها این موضوع را به وضعیت بازار نسبت می دهند. درصرتیکه بازار روزانه در حال بزرگ شدن است اما جای آن تغییر کرده است. شرکتها و کسب و کارها اگر نتوانند خود را با شرایط روز وفق دهند، هر میزان هم ثروتمند باشند، از میان خواهند رفت. همانگونه که کسب و کاری

 بدون کامپیوتر وجود ندارد، کسب و کاری هم که نتواند از «تجمیع» ، «تلخیص» و «تحلیل» داده‌ها در فرآیند تصمیم‌گیری خود استفاده کند، از میان خواهد رفت.

امروزه هوش تجاری (Business Intelligence) ابزاری کاربردی است که به سازمانها، شرکتها و کسب و کارها کمک خواهد کرد تا از تجزیه و تحلیل مفید داده‌ها برای اتخاذ تصمیمات هوشمندانه‌ استفاده کنند. این استراتژی، موجب توسعه سازمان و نهایتاً افزایش «سود» خواهد شد.

با این وجود این حوزه هنوز در کشور ما جدید محسوب شده و کسب و کارها شناخت درستی از آن ندارند. پیاده سازی هوش تجاری در سازمانها، نیازمند تجربه و دانش کافی در این حوزه است. آکادمی عیب پوش با بهره گیری از متخصصان مجرب در این حوزه، امکان پیاده سازی این مهم در هر کسب و کاری را فراهم کرده است. برای تماس و دریافت کردن مشاوره از متخصصان این آکادمی، می توان با شماره تلفنهای 28427338 یا 28424656 با احتساب کد تهران(021) تماس حاصل نموده یا به ایمیل به info@eybpoosh.com ارسال درخواست نموده و یا به سادگی با پر کردن فرم درخواست مشاوره رایگان ، از خدمات این آکادمی، بهره مند شویم.

سوالات متداول

هوش تجاری (BI) به چه دردی می خورد؟

کاربرد اصلی هوش تجاری، اخذ تصمیمات بهتر و مفیدتر در مدیریت کسب و کار است. در نهایت، کسب و کارها با استفاده از این ابزار، باید افزایش سود ، افزایش بهره وری و ایجاد مزیت رقابتی نسبت به رقبا را تجربه کنند.

انواع هوش تجاری (BI) چیست؟

انواع هوش تجاری (BI) را در این درس به شکل کامل توضیح دادیم. البته هر کسب و کاری بسته به نوع نیاز خود باید از این ابزار بهره مند شود که با بررسی کسب و کار توسط کردن کارشناسان این حوزه می توان این مهم را پیاده سازی نمود.

هوش تجاری (BI) چه کاربردری در جذب و استخدام دارد؟

تقریباً دیگر در هیچ حوزه ای نیست که هوش تجاری (BI) کاربردری نداشته باشد. در فرایند جذب و استخدام نیز با تحلیل سازمان، می تواند برای جذب بهترین نیروها در بهترین جایگاهها سازمان را یاری دهد.

کجا می شود هوش تجاری (BI) را آموزش دید؟

آکادمی عیب پوش امکان آموزش هوش تجاری به صورت دوره های خصوصی حضوری در شرکتها را فراهم کرده است. می توان با ثبت نام در فرم درخواست مشاوره این موضوع را انجام داد.

مقاله هوش تجاری (BI)  را از کجا دانلود کنیم؟

مقاله هوش تجاری (BI)  را می توان به زبان انگلیسی از وبسایتهای همین حوزه که بیشتر تولید کنندگان ابزارهای هوش تجاری هستند، دانلود نمود. البته ارائه مطلب از این درس نیز با ذکر منبع بلامانع است.

آیا رشته هوش تجاری (BI) در دانشگاه وجود دارد؟

در دانشگاه علم و صنعت ایران رشته دکتری الکترونیک کسب و مکار دوره دکتری مهندسی فناوری اطلاعات-تجارت الکترونیکی وجود دارد.

مفهوم اصلی هوش تجاری (BI) چیست؟

عموماً هوش تجاری، چهار مفهوم اصلی دارد. این مفاهیم شامل جمع‌آوری و تلخیص داده‌ها، تجزیه و تحلیل صحیح داده ها، تجسم خروجی و نهایتاً «تصمیم‌گیری مفید » است.

آیا جمع آوری داده ها هوش تجاری است؟

جمع‌آوری داده‌ها شامل گردآوری اطلاعات مرتبط از منابع مختلف ، مساوی با هوش تجاری نیست. در حقیقت جمع آوری داده ها شرط اصلی و لازم است اما «کافی» نیست. هوش تجاری تجزیه و تحلیل و استفاده «مفید» از داده هاست.

اهداف هوش تجاری (BI) چیست؟

همانگونه که عنوان شد، در نهایت هدف اصلی هوش تجاری (BI) ، افزایش دقت، سرعت و منفعت بیشتر در تصمیم گیری براساس تجزیه و تحلیل صحیح و کاربردی داده هاست. این موضوع، بهره وری و نهایتاً سود را افزایش خواهد داد.

منابع و ماخذ:

هوش مصنوعی (AI) چیست و چه کاربردی دارد؟

هوش مصنوعی (AI) چیست و چه کاربردی دارد؟

هوش مصنوعی (AI) به‌عنوان یکی از پیشگامانه‌ترین دستاوردهای تکنولوژی در عصر حاضر، در حال دگرگون کردن جهان کسب‌وکار و مدیریت است. این فناوری با قابلیت شبیه‌سازی فرایندهای فکری انسان در ماشین‌ها، ابزارهایی کارآمد برای تحلیل داده‌ها، یادگیری و تصمیم‌گیری ارائه می‌دهد.

از تحول در روش‌های بازاریابی تا بهینه‌سازی فرایندهای مدیریتی، این فناوری امکانات بی‌سابقه‌ای برای سازمان‌ها فراهم کرده است. اما این پدیده همزمان با فرصت‌های گسترده، چالش‌ها و نگرانی‌های اخلاقی و اجتماعی نیز به همراه دارد.

بررسی دقیق این فناوری و درک فرصت‌ها و تهدیدهای آن، به سازمان‌ها کمک می‌کند تا با رویکردی آگاهانه و مسئولانه از این نیروی تحول‌آفرین بهره ببرند. با هم در مطالعه این درس همراه شویم تا بیشتر در این مورد با هم گفتگو کنیم.

هوش مصنوعی (AI) چیست و چگونه مدیریت را هوشمندتر می‌کند؟

هوش مصنوعی (AI) نوعی فناوری‌ نوین با قابلیت آموزش شبیه‌سازی تفکر، یادگیری و تصمیم‌گیری انسانی به ماشین‌ها است. ابزاری قدرتمند که خصوصا در حوزه مدیریت و کسب ‌و کار، نقش مهمی در هوشمندسازی پروسه­ها ایفا می‌کند. مدیران با بهره‌گیری از سیستم‌های مبتنی بر آن قادرند تحلیل‌های دقیق‌تری از داده‌ها انجام دهند، عملکرد سازمانی را بهینه‌سازی و تصمیم‌گیری‌های استراتژیک خود را بهبود بخشند.

در بسیاری مشاغل و پیشه­ها، راهکارهای هوشمند امکان پیش‌بینی رفتار مشتریان، خودکارسازی وظایف تکراری و ایجاد مزیت‌های رقابتی را فراهم می‌کند. این فناوری، ابزاری نوآورانه برای افزایش بهره‌وری و تسهیل تحول دیجیتال در سازمان‌هاست که آینده‌ای مبتنی بر هوشمندی بیشتر برای مدیریت و رقم می‌زند.

تاریخچه هوش مصنوعی (AI): از ایده‌های اولیه تا انقلاب دیجیتال

تاریخچه هوش مصنوعی (AI) به دهه‌ها پیش بازمی‌گردد، زمانی که دانشمندان و پژوهشگران تلاش می‌کردند تا مفاهیم اولیه شبیه‌سازی هوش انسانی را در قالب ماشین‌ها پیاده‌سازی کنند. در دهه ۱۹۵۰، آلن تورینگ با ارائه تست معروف خود برای اندازه‌گیری هوش ماشین‌ها، مبنای علمی این رشته را بنیان‌ نهاد. با گذشت زمان، پیشرفت‌های بزرگی در الگوریتم‌ها و مدل‌های یادگیری ماشین ایجاد شد.

در دهه ۱۹۶۰، برنامه‌های ابتدایی شبیه‌سازی گفتگو نظیر الیزیا (ELIZA) نیز به ظهور رسیدند و در دهه ۱۹۸۰، شبکه‌های عصبی مصنوعی توسعه یافتند که به ماشین‌ها قابلیت یادگیری از داده‌ها را می‌داد.

در اوایل قرن ۲۱ نیز تحولی اساسی با پیشرفت در قدرت محاسباتی و دسترسی به داده‌های عظیم رخ داده و منجر به ظهور هوش مصنوعی (AI) پیشرفته‌ای شد که امروز در صنایع مختلف، از پزشکی تا خودروهای خودران، کاربردهای گسترده‌ای دارد.

هوش مصنوعی (AI) و تحول مدیریت: از تصمیم‌گیری تا رهبری هوشمند

هوش مصنوعی (AI) به‌طرز شگرفی فرآیندهای تصمیم‌گیری را در مدیریت بهبود بخشیده است. این فناوری با تحلیل داده‌های پیچیده و استخراج الگوهای پنهان، به مدیران امکان می‌دهد تصمیماتی سریع‌تر، دقیق‌تر و مبتنی بر اطلاعات اتخاذ کنند. به‌ویژه در شرایط تغییرات سریع بازار، روندها را پیش‌بینی کرده و به مدیران در جهت‌گیری استراتژیک کمک می­کند.

از سوی دیگر، این افزار مدرن به رهبری سازمان‌ها تحولی عمیق بخشیده است. رهبران امروزی با استفاده از ابزارهای مبتنی بر راهکارهای هوشمند می‌توانند توانمندی‌های کارکنان را شناسایی کرده و فرآیندهای سازمانی را به شکلی هوشمندانه مدیریت کنند. این فناوری همچنین امکان رهبری مبتنی بر داده را فراهم کرده و به مدیران اجازه می‌دهد تا در تصمیم‌گیری‌های خود انعطاف‌پذیرتر و کارآمدتر عمل کنند.

فرصت‌ها و چالش‌های هوش مصنوعی (AI) در مدیریت و رهبری سازمان‌ها

در دنیای امروز هوش مصنوعی (AI) به ابزاری تحول‌آفرین در مدیریت و رهبری سازمان‌ها تبدیل شده است. این فناوری با تحلیل داده‌ها و خودکارسازی فرآیندها، فرصت‌های جدیدی را برای بهبود عملکرد و تصمیم‌گیری فراهم می‌آورد. اما در کنار این فرصت‌ها، چالش‌های اخلاقی و اجتماعی نیز وجود دارد که باید به‌دقت مدیریت شوند.

عمده ­ترین فرصت‌های موجود در این مسیر عبارتند از:

تصمیم‌گیری مبتنی بر داده‌ها

هوش مصنوعی (AI) توانایی تجزیه و تحلیل حجم عظیمی از داده‌ها را در کوتاه‌ترین زمان ممکن داشته و به مدیران این امکان را می‌دهد که تصمیمات استراتژیک خود را بر اساس داده‌های دقیق و پیش‌بینی‌های علمی اتخاذ کنند، نه صرفاً براساس تجربیات و حدس و گمان‌ها. به‌ویژه در زمان‌های بحرانی یا شرایط تغییرات سریع، این ویژگی در سرعت بخشیدن به عملکرد مدیران در اتخاذ تصمیمات هوشمندانه و دقیق نقش زیادی دارد.

بهینه‌سازی فرآیندهای سازمانی

هوش مصنوعی (AI) قادر است فرآیندهای داخلی سازمان‌ها را خودکار کرده و عملکرد تیم‌ها را بهبود بخشد. این فناوری با شناسایی الگوهای کاری ناکارآمد، پیشنهاداتی برای بهینه‌سازی و تسریع در روندهای مختلف ارائه می‌دهد. به عنوان مثال، در بخش‌های مالی، فرآیندهای حسابداری را خودکار کرده و دقت محاسبات را افزایش می­دهد، یا در مدیریت منابع انسانی، نیازهای کارکنان را شناسایی می­ کند.

رهبری فردی و پرورش استعدادها

رهبران سازمانی برای شناسایی و پرورش استعدادهای داخلی از این ابزار استفاده می­کنند. این فناوری با تجزیه و تحلیل داده‌های عملکردی کارکنان، نقاط قوت و ضعف آن‌ها را شناسایی کرده و برنامه‌های توسعه فردی متناسب با نیازهای هر فرد طراحی می­کند. این رویکرد به رهبران کمک می‌کند تا کارکنانی با توانمندی‌های بالا را جذب و نگهداری کنند و فرهنگ سازمانی رشد محور را ایجاد کنند.

چالش‌های این مقوله نیز شامل موارد زیر است:

مسائل اخلاقی و حریم خصوصی

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های استفاده از راهکارهای هوشمند در مدیریت و رهبری، نگرانی‌های مربوط به حریم خصوصی و جمع‌آوری داده‌های حساس است. بسیاری از سیستم‌های فناوری خودکارسازی برای عملکرد بهینه خود نیاز به دسترسی به داده‌های شخصی کارکنان دارند که در مواردی به نقض حریم خصوصی منجر می­شود. این چالش نیازمند تدوین سیاست‌های دقیق و شفاف در زمینه استفاده از داده‌ها و تضمین امنیت آن‌ها است.

اعتماد به سیستم‌های خودکار

در حالی که هوش مصنوعی (AI) قادر به انجام بسیاری از وظایف به‌صورت خودکار است، این خودکارسازی گاه منجر به کاهش اعتماد کارکنان به تصمیمات مدیریتی می­شود. در برخی موارد، کارکنان احساس می­کنند تصمیمات از سوی الگوریتم‌ها به جای انسان‌ها اتخاذ می‌شود، موردی که می‌تواند منجر به کاهش انگیزه، بی‌اعتمادی و عدم پذیرش در سازمان گردد. رهبری هوشمند نیاز دارد تا این چالش را با ترویج فرهنگ شفافیت و مشارکت حل کند.

خطرات تبعیض و نابرابری

این فناوری کاربردی بر اساس داده‌هایی که از گذشته جمع‌آوری شده آموزش می‌بیند. اگر این داده‌ها حاوی جهت­گیری باشند، سیستم‌ها می‌توانند تصمیمات ناعادلانه یا تبعیض‌آمیز اتخاذ کنند. برای مثال، در فرآیند استخدام، اگر داده‌ها شامل سوگیری‌های اجتماعی یا قومی باشند، امکان دارد هوش مصنوعی (AI) بر اساس این سوگیری‌ها تصمیماتی ناعادلانه اتخاذ کند. برای مقابله با این چالش، باید اطمینان حاصل کرد که الگوریتم‌ها و داده‌ها عاری از هرگونه جانبداری هستند.

وابستگی به فناوری و کاهش تعامل انسانی

استفاده بیش از حد از راهکارهای هوشمند به کاهش تعاملات انسانی در فرآیندهای مدیریتی منتهی می­شود. تکرار این کاهش تعامل انسانی باعث ایجاد فاصله میان رهبران و کارکنان شده و به احساس عدم ارتباط و تنهایی در تیم‌ها منجر می­گردد. برای مقابله با این مشکل، لازم است از آن در کنار تعامل انسانی و تصمیمات رهبری از قبل بررسی‌شده قرار گیرد تا به سازمان آسیب نرساند.

هوش مصنوعی (AI): فرصت‌ها و چالش‌ها در مسیر تحول دیجیتال

هوش مصنوعی (AI) در دنیای مدیریت و رهبری کسب و کار به یک نیروی محرکه جهت ایجاد تحول دیجیتال تبدیل شده است. فناوری که با قابلیت‌های خود در تحلیل داده‌ها، پیش‌بینی روندها و خودکارسازی فرآیندها، فرصت‌های بی‌نظیری برای افزایش بهره‌وری، کاهش هزینه‌ها و بهبود تجربه مشتریان ایجاد کرده است. از تحلیل‌های هوشمند در بازاریابی گرفته تا بهینه‌سازی عملیات داخلی، این ابزار هوشمند به‌طور مؤثری به سازمان‌ها یاری می­رساند تا در دنیای رقابتی امروز برتری یابند.

همزمان با این فرصت‌ها، کاربرد هوش مصنوعی (AI) چالش‌های قابل‌توجهی را نیز به همراه دارد. یکی از بزرگ‌ترین نگرانی‌ها، خطرات امنیتی و حریم خصوصی است که احتمالا به دنبال استفاده از این فناوری به وجود می­آید. علاوه بر این، اتکای بیش از حد به فناوری خودکارسازی می‌تواند باعث کاهش کنترل انسانی در فرآیندهای مهم و تصمیم‌گیری‌ها شود.

بنابراین، در حالی که این تکنولوژی روز دنیا ظرفیت‌های بی‌نظیری برای تحول دیجیتال دارد، بهره‌برداری از آن نیازمند رویکردی هوشمندانه و مدیریت شده است. سازمان‌ها باید همزمان با استفاده از این فناوری، چالش‌های آن را شناسایی کرده و تدابیری برای مدیریت خطرات احتمالی در نظر بگیرند.

چالش‌های اخلاقی و راهکارهای استفاده از هوش مصنوعی (AI) در کسب‌وکار

هوش مصنوعی (AI) به‌عنوان یکی از فناوری‌های پیشرفته در دنیای امروز، امکانات بی‌نظیری برای بهبود عملکرد سازمان‌ها و ایجاد نوآوری در فرآیندهای مختلف فراهم آورده است. با این وجود، استفاده از این فناوری چالش‌های اخلاقی مهمی را نیز به همراه دارد که نیازمند توجه دقیق و مدیریت هوشمندانه است.

یکی از بزرگ‌ترین نگرانی‌ها، مسئله حریم خصوصی و امنیت داده‌هاست. فناوری خودکارسازی برای عملکرد مؤثر خود به حجم وسیعی از داده‌های شخصی و حساس نیاز دارد. در بسیاری از موارد، این داده‌ها بدون اطلاع و رضایت کامل صاحبانشان جمع‌آوری و استفاده می‌شوند. این امر می‌تواند منجر به نقض حریم خصوصی و استفاده نادرست از اطلاعات حساس افراد گردد. به‌ویژه با توجه به رشد روزافزون تکنولوژی‌های پردازش داده و تجزیه و تحلیل پیشرفته، این نگرانی‌ها در زمینه‌های مختلفی از جمله بازاریابی هدفمند، خدمات مالی، و مراقبت‌های بهداشتی افزایش یافته است.

چالش دیگر، خطرات تبعیض و نابرابری در تصمیم‌گیری‌های خودکار است. الگوریتم‌های هوش مصنوعی (AI) بر اساس داده‌هایی که از گذشته و تجربه‌های انسانی استخراج می‌شوند، آموزش می‌بینند. اگر این داده‌ها حاوی جهت­گیری اجتماعی یا فرهنگی باشند، ممکن است سیستم‌های هوشمند تصمیمات غیرمنصفانه‌ای اتخاذ کنند. برای مثال، در انتخاب کارکنان یا اعطای وام، به کارگیری راهکارهای هوشمند می‌تواند بر اساس ویژگی‌هایی چون جنسیت، قومیت یا سن تصمیم بگیرد و به تبعیض‌های ناخودآگاه دامن بزند.

مقابله با این چالش‌ها نیازمند رویکردی جامع و چندجانبه است. نخستین گام، ایجاد شفافیت در فرآیندهای استفاده از فناوری خودکارسازی و اطمینان از این است که اطلاعات جمع‌آوری‌شده به‌طور منصفانه و با رعایت اصول اخلاقی پردازش می‌شود. همچنین، نیاز است تا استانداردهای اخلاقی و قانونی واضحی برای استفاده از این فناوری تدوین شود. علاوه بر این، سازمان‌ها باید از الگوریتم‌های قابل‌توجه و شفاف استفاده کنند که امکان بررسی و اصلاح آن‌ها وجود داشته باشد تا از بروز تبعیض‌های غیرعمدی جلوگیری شود.

نظارت دقیق و بررسی مداوم اثرات اجتماعی و اخلاقی هوش مصنوعی (AI) از دیگر اقدامات ضروری است. سازمان‌ها باید اطمینان حاصل کنند که تصمیم‌گیری‌های خودکار در چارچوب اصول اخلاقی قرار دارند و از ایجاد نابرابری یا آسیب به گروه‌های خاص جلوگیری می‌شود. همچنین، استفاده از هیئت‌های مشورتی مستقل برای ارزیابی و نظارت بر اجرای اخلاقی الگوریتم‌های هوشمند می‌تواند به افزایش اعتماد عمومی کمک کند.

در نهایت همکاری میان دولت‌ها، سازمان‌ها و متخصصان فناوری برای بهره‌برداری مؤثر از راهکارهای هوشمند و جلوگیری از چالش‌های اخلاقی آن ضروری است. تدوین قوانین و مقررات بین‌المللی جهت مدیریت استفاده از هوش مصنوعی (AI) و حفاظت از حقوق افراد، به‌ویژه در زمینه حریم خصوصی و جلوگیری از تبعیض، از مهم‌ترین گام‌ها در جهت استفاده مسئولانه از این فناوری است.

رهبری هوشمند با استفاده از فناوری‌های مبتنی بر هوش مصنوعی (AI)

رهبری هوشمند به معنای توانایی اتخاذ تصمیمات استراتژیک و مدیریتی با استفاده از داده‌های دقیق، بینش عمیق و ابزارهای نوین است. در عصر کنونی، فناوری‌های مبتنی بر راهکارهای هوشمند به مدیران و رهبران این امکان را می‌دهند که تصمیمات خود را از طریق تحلیل‌های پیشرفته، شبیه‌سازی سناریوهای مختلف و پیش‌بینی روندهای آینده تقویت کنند.

این فناوری‌ها با توانمندی‌های خود در پردازش حجم عظیمی از اطلاعات در زمان واقعی، به رهبران کمک می‌کنند تا ضمن کاهش خطای انسانی، تصمیمات سریع‌تری در شرایط بحرانی بگیرند. به‌عنوان مثال، در سازمان‌ها، هوش مصنوعی (AI) می‌تواند با تحلیل داده‌های منابع انسانی، عملکرد تیم‌ها را پیش‌بینی کرده و به مدیران کمک کند تا به موقع از بروز مشکلات احتمالی جلوگیری کنند.

علاوه بر این، الگوریتم‌های هوشمند می‌توانند به رهبران در شناسایی و پرورش استعدادهای سازمانی کمک کنند. با بررسی دقیق‌تر و شفاف‌تر داده‌ها، رهبران قادر خواهند بود تا نقاط قوت و ضعف اعضای تیم را شناسایی کنند و برنامه‌های توسعه فردی متناسب با نیازهای هر فرد ایجاد کنند. این رویکرد نه تنها باعث بهبود عملکرد تیم‌ها می‌شود، بلکه به ایجاد فرهنگ سازمانی مبتنی بر یادگیری و رشد فردی کمک می‌کند.

رهبری هوشمند با استفاده از الگوریتم‌های هوشمند به معنای حرکت به سمت تصمیم‌گیری‌های شفاف‌تر، دقیق‌تر و مسئولانه‌تر است. این فناوری‌ها به رهبران این امکان را می‌دهند که سازمان‌ها را در مسیر تحول دیجیتال هدایت کنند، در عین حال که به مدیریت منابع انسانی و فرآیندهای سازمانی با دقت و شفافیت بیشتری می‌پردازند.

کاربردهای عملی هوش مصنوعی (AI) در مدیریت منابع انسانی و سازمانی

هوش مصنوعی (AI) امروزه به ابزاری ارزشمند در بهبود فرآیندهای منابع انسانی و مدیریت سازمانی تبدیل شده است. این فناوری به طور گسترده در جنبه‌های مختلفی از مدیریت نیروی کار، از جذب استعدادها تا ارتقای بهره‌وری کارکنان، به کار گرفته می‌شود. برخی از مهمترین موارد کاربرد عملی آن عبارتند از:

۱. جذب و استخدام نیروی کار

فناوری‌های مبتنی بر این فناوری قادرند فرآیند جذب نیرو را هوشمندتر کنند. ابزارهای پیشرفته قابلیت اسکن و تجزیه‌وتحلیل رزومه‌ها را دارند و مناسب‌ترین افراد را بر اساس نیازهای شغلی و فرهنگ سازمان پیشنهاد می‌دهند. همچنین، مصاحبه‌های اولیه کارگزینی در مواردی با کمک چت‌بات‌ها یا ابزارهای تحلیل زبان انجام می­گیرند که از زمان و هزینه‌های مرتبط با این فرآیند می‌کاهد.

۲. ارزیابی و بهبود عملکرد کارکنان

با استفاده از الگوریتم‌های تحلیلی، سازمان‌ها می‌توانند عملکرد کارکنان را به صورت دقیق و در لحظه ارزیابی کنند. این فناوری با بررسی داده‌های مختلف، نقاط قوت و ضعف هر فرد را شناسایی کرده و برنامه‌های آموزشی متناسب با نیازهای او ارائه می‌دهد.

۳. پیش‌بینی نیازهای منابع انسانی

هوش مصنوعی (AI) قادر است تغییرات آینده در نیازهای منابع انسانی را پیش‌بینی کند. به‌عنوان مثال، ابزارهای تحلیل داده می‌توانند روندهای استخدام یا تغییرات سطح بهره‌وری را شناسایی کرده و به مدیران کمک کنند تا برای چالش‌های آتی برنامه‌ریزی کنند.

۴. بهینه‌سازی تجربه کارکنان

فناوری‌های هوشمند می‌توانند تجربه کارکنان را در محیط کار بهبود بخشند. از سیستم‌های خودکار برای مدیریت درخواست‌های مرخصی و حل مشکلات گرفته تا پلتفرم‌های یادگیری آنلاین که مسیر توسعه شغلی کارکنان را هموار می‌کنند، نشان‌دهنده قدرت این فناوری در بهینه‌سازی تجربه کارکنان هستند.

۵. ارتقای فرهنگ سازمانی و تعاملات تیمی

با استفاده از داده‌کاوی و تحلیل احساسات، مدیران می‌توانند وضعیت تعاملات تیمی و فرهنگ سازمانی را بررسی کنند. هوش مصنوعی (AI) می‌تواند شاخص‌هایی مانند رضایت شغلی و درگیری کارکنان را تحلیل کند و به رهبران کمک کند تا اقداماتی برای بهبود محیط کاری انجام دهند.

۶. مدیریت بحران و برنامه‌ریزی منابع

در شرایط بحرانی مانند تغییرات ناگهانی در بازار یا بیماری‌های همه‌گیر، این فناوری می‌تواند به شناسایی نقاط آسیب‌پذیر در نیروی کار و پیشنهاد راه‌حل‌های مناسب برای حفظ بهره‌وری کمک کند. همچنین در برنامه‌ریزی منابع انسانی، سیستم‌های هوشمند می‌توانند داده‌ها را تجزیه‌وتحلیل کرده و بهترین تخصیص منابع را ارائه دهند.

جمع بندی درس

هوش مصنوعی (AI) با توانایی‌های خود در پردازش داده‌ها و تحلیل پیشرفته، تحولی بزرگ در کسب‌وکار، مدیریت و رهبری ایجاد کرده است. این فناوری به سازمان‌ها کمک می‌کند تا تصمیمات دقیق‌تر و مبتنی بر داده‌ها اتخاذ کنند و فرآیندها را خودکارسازی و بهبود دهند.

با این حال، استفاده مسئولانه از الگوریتم‌های هوشمند برای حفظ حریم خصوصی و جلوگیری از تبعیض ضروری است. برای بهره‌برداری کامل از پتانسیل‌های آن، سازمان‌ها باید بر فرآیندهای اخلاقی و شفافیت تأکید کرده و مهارت‌های مرتبط با هوش مصنوعی (AI) را در میان کارکنان و مدیران توسعه دهند تا در دنیای دیجیتال پیشرو باقی بمانند.

به من بگو چرا؟

همه ما مروزه درباره هوش مصنوعی (AI) صحبت می کنیم. اینکه «آیا جایگزین ما خواهد شد یا نه؟» و یا اینکه «آیا هوش مصنوعی (AI) تنها یک ابزار دیگر است یا بسیار فراتر از این حرفهاست!؟» در حقیقت جوابی که به این سوال خواهیم داد، این است که : «ما واقعاً هنوز نمی دانیم!».

اینکه «شغلهای سطحی و شناختی پایه» توسط هوش مصنوعی (AI) جایگزین خواهند شد، تا اینجا بدیهی و روشن است. و البته اینکه «امور مهندسی و پزشکی توسط هوش مصنوعی (AI) انجام خواهد شد!» نیز کاملاً واضح است. اما اینکه آیا هوش مصنوعی (AI) «تاریخ» را در دست گرفته و اساساً آیتم مهم «کنترل» را از دست بشر در خواهد آورد (که مهمترین آیتم از دیدگاه انسان است)، باید بنشینیم و نظاره گر باشیم ببینیم خودمان چقدر به این ابزار امروزی میدان خواهیم داد. به هررو باید درباره هوش مصنوعی (AI) بدانیم و باید آن را به دقت بشناسیم. جز این چاره ای نداریم!

منابع و ماخذ:

بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth) چیست و چه کاربردی دارد؟

بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth)

بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth) چیست و چه کاربردی دارد؟

بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth) ، که به وی او ام (WOM) یا «تبلیغات دهان به دهان» نیز شناخته شده است، به علاقه مصرف کننده به اشاره به یک محصول، خدمات، کسب و کار یا برند در گفتگوهای روزانه وی اطلاق می شود.

بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth)
بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth)

این استراتژی که به بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth) ، یا وی او ام (WOM) نیز شناخته شده است، یکی از قدیمی ترین رویکردها یا استراتژیهای بازاریابی است که از بدو شکل گیری خرید و فروش بشر وجود داشته است.

بازاریابی دهان به دهان که به وی او ام (WOM) نیز شناخته شده است، به علاقه مصرف کننده به اشاره به یک محصول، خدمات، کسب و کار یا برند در گفتگوهای روزانه وی اطلاق می شود.

به بیان دیگر می توان گفت تبلیغات دهان به دهان، تبلیغات رایگانی است که توسط تجربیات مشتری ایجاد می شود و برای ایجاد آن باید برند یا محصول، چیزی فراتر از انتظار مشتری را به وی داده باشد تا درباره آن صحبت کند. تبلیغات دهان به دهان در حقیقت توسط مشتری «مشعوف» انجام می شود.

بازاریابی دهان به دهان هم می‌تواند بصورت طبیعی(ارگانیک) بوجود بیاید و هم می تواند از طریق فعالیت‌های تبلیغاتی مختلف که کسب و کارها و برندها آنها را هدایت می کنند، راه‌اندازی شوند.

بازاریابی WOM که به آن «تبلیغات دهان به دهان» نیز گفته می‌شود، شامل بازمارکتینگ (buzz)، بازاریابی در شبکه های اجتماعی، ویروسی، وبلاگی، احساسی و اجتماعی است.

این بازاریابی زمانی رخ می دهد که مصرف کننده در مورد یک محصول، خدمات یا برند، با دوستان، خانواده و سایر افرادی که با آنها روابط نزدیک دارد، صحبت کنند.

این بازاریابی هنوز یکی از قدرتمندترین اشکال تبلیغات است زیراهنوز اغلب مصرف کنندگان، بیشتر به توصیه دوستان خود درباره یک برند اعتماد دارند تا سایر رسانه ها و تبلیغات.

در ایالات متحده برای این بازاریابی، انجمنی وجود دارد که به انجمن بازاریابی دهان به دهان (WOMMA) شناخته می شود. این انجمن سعی دارد تا استراتژی های بازاریابی دهان به دهان را صادقانه، معتبر، اجتماعی، تکرارپذیر، قابل اندازه گیری و محترمانه کند.

بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth)
بازاریابی دهان به دهان (Word of Mouth)

بازاریابی دهان به دهان با ارجاعات دهان به دهان طبیعی به محصولات و خدمات، برند یا کسب و کار است و در صورتی به آن تبلیغات دهان به دهان می گویند که در نتیجه توزیع یک ارزش، یک تبلیغ، تشویق یا تأثیرات دیگر توسط یک کسب و کار یا برند ایجاد شود. در غیر این صورت از آن به عنوان «بذر(seed)» نام برده می شود.

مثلاً زمانی که یک مشتری در رستورانی، با پذیرایی فراتر از انتظارش مواجه شود و اوقات خوشی را سپری ‌کند و بعداً در مورد آن توییت ‌کند، یا در محل کار با بقیه درباره آن صحبت کند یا در یک میهمانی درباره این تجربه صحبت کند، این بازاریابی اتفاق افتاده است. بدین ترتیب این گفته ها پایه زنجیره ای از تعاملات بعدی هستند.

مزایای بازاریابی دهان به دهان

مطابق تحقیقاتی که مجله مشهور فوربز در سال 2018 در سراسر جهان انجام داد، نزدیک به نود درصد(88%) شرکت کنندگان در نظرسنجی اظهار کرده بودند که با وجود شبکه های اجتماعی و اینترنت، به توصیه های دوستان و خانواده خود بیشتر از تمام اشکال تبلیغات اعتماد دارند. این موضوع فصل ختام گفتگو درباره میزان اهمیت بازاریابی دهان به دهان است.

مصرف کنندگان، زمانی که احساس می کنند یک کسب و کار یا برند به حرف آنها گوش می دهد، از لحاظ عاطفی بیشتر با آن ارتباط برقرار می کنند. به همین دلیل است که بسیاری از کسب و کارها برای ارتباط با مشتری هزینه می کنند و خطوط تلفن یا شبکه های اجتماعی برای دریافت بازخورد مصرف کنندگان می گذارند. این نوع تعامل، با پشتوانه رویدادهای تبلیغاتی، می تواند گفتگوها را در مورد یک برند یا یک محصول تحریک کند.

انجمن بازاریابی دهان به دهان (WOMMA) چک لیست کدهای اخلاقی تهیه کرده و اعلام کرده که بازاریابی دهان به دهان، باید معتبر، اجتماعی، تکرارپذیر، قابل اندازه گیری و محترمانه باشد و توهین به هیچ رقیب یا برند دیگری صورت نگیرد.

اندی سرنوویتز، کارشناس بازاریابی WOM، کدهای اخلاقی WOMMA را در سه قانون ساده خلاصه کرده:

  • عنوان کنیم نماینده چه کسی هستیم(همواره رابطه خود را فاش کنیم)
  • فقط آنچه را که باور داریم بگوییم(صادق باشیم)
  • هرگز بخاطر منافعمان در مورد هویت و شخصیت خود دروغ نگوییم(در مورد هویت خود صادق باشیم)

بازاریابی دهان به دهان در دنیای دیجیتال

بازاریابی دهان به دهان دیجیتال امروزه بیشتر از هرگونه دیگر این بازاریابی، در حال توسعه است. فناوری، اینترنت و خصوصاً شبکه های اجتماعی به همه افراد یک تریبون بخشیده تا بتوانند به سادگی از مبادلات دهان به دهان استفاده کنند. این توصیفات مشترک به‌طور قابل‌توجهی بر تصمیم‌گیری خرید مصرف‌کننده تأثیر می‌گذارند.

اهمیت بازاریابی دهان به دهان

بازاریابی دهان به دهان روشی موثر و تضمینی برای افزایش فروش، ارتقای محصولات و خدمات، افزایش آگاهی از برند و ایجاد وفاداری در مشتریان است. بسیاری از برندها و کسب و کارها مانند «اپل» و «کوکاکولا» مبدع استراتژی های کارآمد و خلاقانه این روش هستند. آنها بصورت ناخودآگاه کاری می کنند تا مشتریان خدمات ویا محصولات آنها را توصیه کنند و تجربیات مثبت خود را به اشتراک بگذارند. اساساً، برندها در ابتدای کار، جرقه‌ای ایجاد می‌کنند که باعث ایجاد طوفانی از پچ پچ و گفتگو در میان مصرف‌کنندگان می‌شود، و از آنجا که اکثر مردم به توصیه‌های خانواده و دوستان خود اعتماد دارند، تمرکز بر بازاریابی دهان به دهان می‌تواند سودمندترین و مقرون به صرفه‌ترین اشکال بازاریابی باشد.

بازاریابی دهان به دهان (WOM) همان «بازاریابی ویروسی» است که در درس مربوط به آن، توضیحات لازم در خصوص این استراتژی بازاریابی ارائه شد. به زبان ساده انتشار اطلاعات در مورد یک محصول یا خدمات از فردی به فرد دیگر از طریق دهان به دهان یا اشتراک گذاری از طریق اینترنت یا ایمیل گونه ای از بازاریابی دهان به دهان است. این مفهوم به اشتراک گذاشتن تجربیات مثبت یا منفی در خصوص یک برند، محصول، خدمات یا کسب و کار با سایرین است. به طور کلی کسب و کارها بر این مفهوم مسلط نیستند اما می توانند بوسیله «خدمات مناسب»، «بکارگیری تئوری کیفیت»، «گارانتی و وارنتی» و بطور کلی ایجاد «تجربیات مثبت در مصرف کنندگان»، موجب توسعه مفید این بازاریابی به نفع خود شوند.

موفقیت بازاریابی دهان به دهان چقدر است؟

همانگونه که در این درس اشاره شد، بیش از هشتاد درصد از توصیه‌های شفاهی عموماً به خرید منجر می شوند که آمار بسیار بالا و عجیبی است. بنابراین می توان روی موفقیت این استراتژی بازاریابی اطمینان داشت. تقریباً احتمال خرید با این روش چهار برابر شده و هرچه توصیه کننده به خریدار نزدیک تر باشد احتمال خرید بیشتر است.

موضوع بسیار مهم این است که «بازاریابی دهان به دهان منفی»، بسیار بیشتر از نوع مثبت آن تاثیر دارد. هر چقدر بگوییم درباره یک شخص یا کسب و کار یا برند، اطمینان داریم، اگر درباره وی بدگویی های بشنویم، به هرحال ذهن ناخودآگاه ما واکنش نشان داده و تاثیر خود را می گذارد. بنابراین نگهداری از برند، امروزه بسیار سخت تر از قرن بیستم است.

گونه های بازاریابی دهان به دهان

این شیوه به دو دسته اصلی «بازاریابی دهان به دهان تقویت شده‌» و «بازاریابی دهان به دهان ارگانیک» تقسیم می شود. روش تقویت شده همان برگزاری کمپین بازاریابی از طریق کسب و کارها و برندهاست که عموماً از ارائه تشویق و جوایز برای ایجاد انگیزه و شکل گیری تبلیغات شفاهی استفاده می شود.

روش ارگانیک، همان روشی است که از بدو شکل گیری تجارت در میان اقوام بشر وجود داشته و شخصی برند یا کسب و کار را چه بصورت خودجوش و چه بواسطه قرارداد با آن، توصیه می‌کند.

نقش خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles) چیست؟

نقش خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles) چیست؟

در دنیای بازاریابی، درک نقش های مختلفی که مصرف کنندگان و مشتریان در صنعت(B2B) در فرآیند خرید ایفا می کنند برای توسعه استراتژی های بازاریابی موثر ضروری است. افراد مختلف در پروسه خرید می توانند نقش ها و تاثیرات متمایز بر تصمیم خرید داشته باشند. درک نقش های مختلف خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles) ، کمک خواهد نمود تا با شناخت بهتری بازاریابی کنیم و از اتلاف سرمایه در تبلیغات و بازاریابی بیهوده، جلوگیری کنیم.

با شناسایی و هدف قرار دادن این نقش‌های خرید مصرف‌کننده، کسب‌وکارها می‌توانند تلاش‌های بازاریابی خود را برای تعامل مؤثر و متقاعد کردن افراد مناسب تنظیم کنند. در این مقاله، ما پنج نقش اصلی خرید مصرف‌کننده را بررسی خواهیم کرد: آغازگر، تأثیرگذار، تصمیم‌گیرنده، خریدار و کاربر، و اینکه چگونه استراتژی بازاریابی را توصیه می کند.

نقش آغازگر (Initiator) چیست؟

آغازگر فردی است که برای اولین بار ایده خرید را پیشنهاد می کند. این شخص نیاز یا تمایل به یک محصول یا خدمات را شناسایی می کند و جرقه ای در فرآیند خرید ایجاد می کند. آغازگر می تواند هر فردی در واحد خرید باشد، مانند یکی از اعضای خانواده، دوست یا همکار که مشکل یا فرصتی را تشخیص می دهد که می تواند از طریق خرید به آن رسیدگی شود. برای هدف قرار دادن آغازگر، کسب و کارها باید بر ایجاد آگاهی و قرار دادن محصولات یا خدمات خود به عنوان راه حل هایی برای نیازهای شناسایی شده تمرکز کنند. محتوای جذاب، تبلیغات هدفمند، و پیام‌های متقاعدکننده می‌تواند بر ادراک آغازگر از برند تأثیر بگذارد و علاقه آن‌ها را به خرید برانگیزد.

نقش اینفلوئنسر یا تأثیرگذار (Influencer) چیست؟

اینفلوئنسر شخصی است که نظرات، توصیه‌ها یا توصیه‌هایش به‌مشتری تاثیر  قابل‌توجهی بر تصمیم خرید تأثیر می‌گذارد. اینفلوئنسرها می توانند اعضای خانواده، دوستان، همکاران یا حتی شخصیت های آنلاینی باشند که از نظر خریدار دارای اعتبار، تخصص یا قدرت متقاعدکننده هستند. آنها می توانند اطلاعات، راهنمایی یا اطمینان خاطری را ارائه دهند که بر ادراک و ترجیح خریدار برای یک محصول یا نام تجاری خاص تأثیر می گذارد. برای هدف قرار دادن اینفلوئنسر، کسب‌وکارها باید بر ایجاد روابط، ارائه اطلاعات مرتبط و استفاده از شواهد اجتماعی از طریق توصیفات، بررسی‌ها و تأییدیه‌ها تمرکز کنند. تعامل با اینفلوئنسرها و ایجاد روابط مثبت می تواند دامنه و تأثیر پیام های بازاریابی را تقویت کند.

نقش تصمیم گیرنده (Decider) چیست؟

تصمیم گیرنده فردی است که در تصمیم خرید حرف آخر را می زند. تصمیم گیرنده مسئول انتخاب نوع خرید و نحوه خرید آن هستند. در برخی موارد، تصمیم گیرنده ممکن است همان شخص خریدار یا کاربر باشد. با این حال، در موقعیت‌های خرید پیچیده‌تر، مانند خریدهای سازمانی یا کالاهای مصرفی با ارزش، تصمیم‌گیرنده ممکن است نقش متمایزی داشته باشد. برای تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیرنده، کسب‌وکارها باید بر ارزش پیشنهادی منحصربه‌فرد محصولات یا خدمات خود تأکید کنند و ویژگی‌های کلیدی، مزایا و مزیت‌های رقابتی را برجسته کنند. ارائه اطلاعات دقیق، رسیدگی به نگرانی‌های بالقوه، و ارائه دلایل قانع‌کننده برای انتخاب نام تجاری خود می‌تواند بر فرآیند تصمیم‌گیری تصمیم‌گیرنده تأثیر بگذارد.

نقش خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles)
نقش خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles)

نقش مشتری یا خریدار (Buyer) چیست؟

خریدار شخصی است که خرید واقعی را انجام می دهد. آنها مسئول اجرای تراکنش و انتخاب محصول یا خدمات خاص از بین گزینه های موجود هستند. خریدار ممکن است همان فرد تصمیم گیرنده یا کاربر باشد یا نباشد. در بسیاری از موارد، ملاحظات اولیه خریدار حول محور قیمت، در دسترس بودن، راحتی و خدمات مشتری است. برای هدف قرار دادن خریدار، کسب و کارها باید بر ارائه یک تجربه خرید یکپارچه، اطلاعات قیمت روشن و گزینه های پرداخت راحت تمرکز کنند. پلتفرم‌های آنلاین ساده، پشتیبانی مشتری در دسترس، و تبلیغات یا تخفیف‌های جذاب می‌توانند بر تصمیم خریدار برای انتخاب برند خود نسبت به رقبا تأثیر بگذارند.

نقش خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles)

نقش مصرف کننده یا کاربر (User) چیست؟

کاربر شخصی است که محصول یا خدمات خریداری شده را مصرف یا استفاده می کند. رضایت و تجربه آنها از محصول مستقیماً بر خریدهای آتی و وفاداری به برند تأثیر می گذارد. بازخورد و توصیه‌های کاربر همچنین می‌تواند بر دیگران در واحد خرید تأثیر بگذارد یا به عنوان گواهی برای مشتریان بالقوه باشد. برای هدف قرار دادن کاربر، کسب و کارها باید ارائه محصولات با کیفیت بالا، خدمات استثنایی به مشتریان و تجربیات شخصی سازی شده را در اولویت قرار دهند. تعامل با کاربران از طریق پشتیبانی پس از خرید، نظرسنجی های بازخورد، برنامه های وفاداری، و تعاملات رسانه های اجتماعی می تواند حمایت از برند، خریدهای تکراری و ارجاعات دهان به دهان مثبت را تقویت کند.

نقش دروازه بان (gatekeepers) چیست؟

دروازه بان ها بیشتر در کسب و کارهای شرکتی وجود دارند. دروازه بانها افرادی مانند مسئول دفتر یا منشی های مدیران یا پزشکان هستند که برای گل زدن باید آنها را دریبل زد. نقش این افراد به شکلی است که تمایل دارند که از نزدیک با تصمیم گیرندگان همکاری کنند. در برخی موارد، حتی کار سخت تر است چون دروازه بان بین فروشنده و تصمیم گیرنده می تواند حتی همسر یا یکی از بستگان تصمیم گیرنده باشد. آنها باید اطمینان داشته باشند اگر اجازه دادند خرید صورت بگیرد، بعدها مورد سرزنش قرار نخواهند گرفت. مثلا با جمله “تو که میدونستی چرا نگفتی”. آنها باید احساس اطمینان کنند که اگر خرید صورت بگیرد جایگاهشان حفظ می شود و نزد تصمیم گیرنده خراب نخواهند شد.

نقش مسدود کننده (Blocker) چیست؟

مسدود کننده در اغلب اوقات تمامی ویژگی های یک اینفلوئنسر را دارد. این افراد اگر در کسب و کارهای b2b باشند معمولا در سطح پایین تر یا متوسط هستند اگر مسئول تحقیق در مورد راه حل های خرید باشند معمولا مخاطب اصلی هستند. مسدودکنندگان یا بلاکرها افرادی هستند که مستقیما خریدار را منصرف میکنند یا اگر در کسب و کارهای شرکتی باشند، اجازه نمی دهند معامله شکل بگیرد. یعنی ابتدا باید آنها متقاعد شوند تا مسیر را برای خرید باز کنند. اگر دسترسی دیگری به مشتری یا شرکتی که قصد فروش به آن را داریم پیدا نشود، باید متقاعد شوند.

محمد میری

آکادمی آنلاین عیب پوش

اثر آمازون (Amazon Effect) چیست؟

اثر آمازون (Amazon Effect) چیست؟

علم آمار، و مدیریت دانش، از علوم بسیار مفیدی است که با ظهور دنیای دیجیتال تحولی تازه پیدا کرده است. امروزه متخصصین آمار و تحلیل داده، مطالعات بسیاری برروی داده های مختلف موجود در فضای وب و خصوصاً «رفتار مصرف کننده» انجام داده و نتایج شگفت انگیزی از این مطالعات کسب نموده اند که تمامی این نتایج مجدداً به برندها و کسب و کارها بازخورد داده شده و از این داده ها برای کنترل ذهن مصرف کننده و خصوصاً تسخیر بازار، استفاده می شود. در این درس قصد داریم اثر آمازون (Amazon Effect) که یکی از آثار مهم بازاریابی دیجیتال است را بررسی کنیم.

اثر آمازون چیست؟

یکی از پدیده هایی است که پس از توسعه خرید آنلاین و گسترش شرکت آمازون بر سر زبانها افتاد. در بازاریابی نتیجه و تاثیر شرکت های بزرگ فروش اینترنتی بر بازار فیزیکی یا به عبارت دیگر تاثیر «بازاریابی آنلاین» بر «بازاریابی آفلاین» را اثر آمازون می نامند. این اثر موجب تغییر در الگوهای خرید، انتظارات مشتری و چشم‌انداز رقابتی جهان شد. با توسعه فروش آنلاین و افزایش محبوبیت خرید آنلاین، بسیاری از کسب و کارهای سنتی، از گردونه رقابت عقب ماندند و بسیاری از آنها به شدت آسیب دیدند.

آمازون، تنها بزرگ‌ترین فروشگاه آنلاین جهان نیست، بلکه بزرگترین مرکز دادهای جهان است. داده هایی نظیر «رفتار مشتری»، «نورومارکتینگ» و بزرگترین دیتاسنتر جهان و بزرگترین کلاودسنتر جهان در اختیار آمازون است. بعلاوه اینکه یکی از بزرگترین شرکتهای پست جهان نیز محسوب می شود(اگر نگوییم بزرگترین شرکت پست جهان).

اثر آمازون چگونه شکل گرفت؟

با توسعه کسب و کارهای آنلاین، سود کسب‌وکارهای الکترونیک و به همین نسبت، قیمت تمام شده محصول در فروشگاههای خرده‌فروشی‌های فیزیکی افزایش یافتند. هرروز، تعداد بیشتری از مشتریان به جای رفتن به فروشگاه ها با برداشتن موبایل یا رفتن پشت لپ تاپشان خرید می کردند.

طبق آمار اداره سرشماری ایالات متحده، فروش آنلاین، سهمی حدود 13.6 درصد از کل حجم خرده فروشی در ایالات متحده را در سال 2020 تشکیل داده بود. این رقم در سال 2019، حدود 10.7 درصد بود که رشد چشمگیری داشت.

از سال 1994 که آمازون شروع به کار کرد، همچنان پیشتاز فروش آنلاین در جهان است به همین دلیل این اثر به نام آمازون خورد. بیش از 5300 فروشگاه خرده فروشی در سال 2017 تعطیل شدند که 218 درصد نسبت به سال 2016 افزایش داشته است.

شیوع کرونا، تیر خلاصی به فروشگاههای خرده فروشی آفلاین بود. حتی برخی شیوع این بیماری را به آمازون هم نسبت دادند که البته هیچگاه اثبات نشد. اما به هرحال آمازون با شیوع کرونا، رشد بی سابقه ای را تجربه کرد. گذشته از اینکه این اثر درآمد فروشگاه‌های خرده‌فروشی سنتی را کاهش داد، موجب ایجاد تغییرات قابل‌توجهی در الگوهای خرید مصرف‌کننده هم شد.

اثر آمازون چگونه کار میکند؟

خریداران امروزی باتوجه به اینکه به راحتی میتوانند در اینترنت بچرخند و محصولات مختلفی را ببینند، حال دیگر در هنگام خرید از یک فروشگاه آفلاین خرده فروشی، تنوع بسیار بیشتری را طلب می کنند.

بعلاوه اینکه بدون کمک گرفتن از کسی، مشتریان می توانند محتویات یا خواص یک محصول را در اینترنت با فونت دخواه، بخوانند که این موضوع در فروشگاههای آفلاین، بسیار سخت و بعضا غیرممکن است.

مشتریان امروزی انتظار دارند به همان سرعتی که در اینترنت به پاسخ سوال خود می رسند، در فروشگاه آفلاین اطلاعات دریافت کنند که این امر نیز غیرممکن است.

مشتریان در اینرنت می توانند نظرات سایر مشتریان را به سادگی و بدون دخالت فروشنده، بی واسطه بخوانند که در فروشگاههای آفلاین این امر غیر ممکن است.

مزایا و معایب خرید اینترنتی چیست؟

رانندگی در ترافیک شهری، یافتن جای پارک، زمان کم، ماشینی شدن زندگی، زمان کم و عدم امکان انتظار برای تسویه حساب یا خرید، همه و همه موجب شد تا برخی از خریدها بصورت اتوماتیک به صورت آنلاین انجام شود.

فروشگاههای آنلاین با بهره گیری از استفاده از بیگ دیتا و هوش مصنوعی، هوش مصنوعی الگوهای خرید و رفتار مشتری را رصد می‌کنند، و موقعیتهای برد-برد به مشتریان پیشنهاد میکنند. همین حالا هم اینستاگرام و حتی فروشگاههای آنلاین داخلی، در حال بهره گیری از هوش مصنوعی و نورومارکتینگ هستند. بعلاوه هزینه اجاره یک یا چند فروشگاه فیزیکی، بسیار بیشتر از سایتهای بزرگ است.

با افزایش اعتراضات خرده فروشان آفلاین، فروشگاههای بزرگ اینترنتی در حرکتی آنها را هم وارد بازی آنلاین کردند و کم کم بصورت خزنده، وارد جهان فیزیکی شدند. همین حالاهم در سراسر جهان بزرگترین لجستیکهای پخش و پست و کالارسانی، مربوط به فروشگاههای آنلاین است.

البته مشتریانی که به صورت آنلاین خرید می کنند، نمی توانند پیش از خرید محصول را لمس کنند، ببینند، بشنوند، بو کنند یا مزه کنند (مگر اینکه قبلاً از محصول استفاده کرده باشند یا اینکه پیش از خرید آنلاین آن را در یک مکان خرده فروشی فیزیکی عرضه کنند). اینگونه بود که پیوند فروش آنلاین و فروش آفلاین اتفاق افتاد و جهان باز، تغییر کرد.

آکادمی آنلاین عیب پوش

فورکست یا فورکستینگ (Forecasting) یا پیش بینی فروش چیست؟

فورکست

فورکست یا فورکستینگ (Forecasting) یا پیش بینی فروش چیست؟

تکنیک فورکست یا فورکستینگ (Forecasting) یا پیش بینی فروش ، از بازار سهام و بورس وارد سایر بازارها شد ولی به هررو یکی از کارکردها و مفاهیم علوم آمار است. فورکست یا فورکستینگ یا پیش‌بینی، تخمین اگاهانه در تعیین جهت روندهای آینده از داده‌های موجود(پیشین) است.

فورکست
فورکست

کسب و کارها از این پیش بینی برای تعیین نحوه تخصیص بودجه یا برنامه ریزی برای هزینه های پیش بینی شده برای دوره زمانی در آینده استفاده می کنند. این موضوع معمولاً برای پیشگیری از تقاضای پیش بینی نشده یا کسری تولید و هماهنگی تولید با فروش صورت میگیرد.

فورکستینگ گونه ای پیش‌بینی و تخمین وضعیت بازار یا فروش در آینده است. در مدیریت مالی، این تکنیک برای برآورد سود یا زیان در دوره های آتی استفاده می شود. در بازارهای سهام معامله گران و تحلیلگران از پیش بینی ها در مدل های ارزش گذاری، زمان بندی معاملات و شناسایی روندها استفاده می کنند.

فورکست
فورکست

آینده همیشه نامعلوم و مبهم است، بنابراین فورکستینگ ها همواره یا معمولاً، باید اصلاح شوند و نتایج واقعی همیشه می‌تواند بسیار متفاوت باشد.

کارکرد فورکستینگ

معمولا معامله گران بازارهای مالی، سرمایه گذاران، سهامداران و افرادی که آینده برای آنها درآمدزاست، از فورکستینگ بهره می برند تا دریابند آیا وقایعی وجود دارند که بر یک کسب و کار و نهایتاً برسود آنها تأثیر بگذارد یا مثلا قیمت سهام افزایش یا کاهش خواهد یافت یا نه. البته فورکستها معیار های مهمی برای کسب و کارهایی است که چشم‌انداز بلندمدت دارند.

تغییر روندهایی نظیر تولید ناخالص داخلی (GDP)، نرخ بیکاری، قیمت ارز، نرخ بهره، وضعیت منطقه و غیره داده هایی برای تجزیه و تحلیل بالقوه تغییر در عملیات های کسب و کارها هستند.

استفاده از فورکستینگ در تولید، توزیع و فروش، می تواند به خالی نماندن جایگاههای فروش از کالا(OOS) و یا بالعکس آن پر شدن بیش از حد جایگاهها(OS)، کمک شایانی کند. بخصوص اینکه در برآورد بودجه بندی های مالی یا بازاریابی بسیار کارآمد هستند.

تکنیکهای فورکستینگ

فورکستینگ با دو نوع تکنیک‌ «کیفی» و «کمی» انجام می شود. هر دو تکنیک می تواند مزایا و معایب خاص خود را داشته باشد اما برخی اوقات متغیرها به قدری تاثیرگذار هستند که انکار آنها غیرممکن می شود.

تکنیکهای کمی(technical)

روش های کمی، پیش بینی نظرات کارشناسان را نادیده گرفته و صرفاً با استفاده از تحلیل داده های آماری کار می کند. مدل‌های پیش‌بینی کمی شامل روش‌های مختلفی مانند دوره زمانی، تنزیل، تحلیل شاخص‌های پیشرو یا عقب‌افتاده و مدل‌سازی اقتصادسنجی است که ممکن است سعی در تعیین پیوندهای علی داشته باشد

تکنیک های کیفی(fundamental)

مدل‌های پیش‌بینی کیفی در پیش‌بینی‌هایی با دامنه محدود مفید هستند. این مدل ها به شدت به نظرات متخصصان وابسته هستند و در کوتاه مدت بیشترین سود را دارند. نمونه‌هایی از مدل‌های پیش‌بینی کیفی شامل مصاحبه، بازدید در محل، تحقیقات بازار، نظرسنجی‌ها و نظرسنجی‌هایی است که ممکن است از روش دلفی (که بر نظرات متخصصان انبوه تکیه دارد) استفاده شود.

جمع آوری داده ها برای تجزیه و تحلیل کیفی گاهی اوقات دشوار یا وقت گیر است. بررسی نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصت(SWOT)، اخبار، و مستندات پرونده‌های کسب و کارها، استراتژی‌ها و فلسفه‌های مدیران و خصوصا محیط بسیار زمان بر و فنی است.

فورکست
فورکست

انتخاب روش مناسب فورکستینگ

انتخاب روش پیش‌بینی درست به نوع و دامنه آن بستگی دارد. روش‌های کیفی زمان‌بر و پرهزینه‌تر هستند، اما می‌توانند پیش‌بینی‌های دقیقی را با در دامنه های محدود انجام دهند. به عنوان مثال، این مدل فورکستینگ برای پیش بینی میزان استقبال عمومی از عرضه محصول جدید یک برند کاربرد بهتری داشته باشد. در برخی اوقات ترکیب تکنیک ها می تواند هم افزایی باشد و قابلیت اطمینان پیش بینی را بهبود بخشد.

محدودیت های فورکستینگ چیست؟

بزرگ‌ترین محدودیت فورکستها این است که آنها عملاً موضوعی مبهم به نام «آینده» را بررسی می کنند. چیزی که پیشگویی آن غیرممکن و پیش بینی آن بسیار سخت است. در بهترین حالت می توان گفت فورکستها درواقع، بهترین و کارشناسی ترین «حدس‌هااز آینده» هستند. به هررو به داده ها باید دقت کنیم زیرا وروی غلط موجب خروجی غلط خواهد شد.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اسلوگن یا اسلوگان (slogan) چیست؟

واژه اسلوگن یا اسلوگان (slogan) یکی از کاربردی ترین مفاهیم در بازاریابی و تبلیغات است. اسلوگن یا اسلوگن را می توان برخلاف «تگ لاین» یا «ماتو»، دقیقاً و بدون واسطه، نوعی «شعار» دانست.

به بیان دیگر، اسلوگن جمله ای کوتاه و تاثیرگذار است که مفهوم «ارزش پیشنهادی» کسب و کار را به درون و بیرون کسب و کار منتقل میکند.

اسلوگن یا اسلوگان (slogan)
اسلوگن یا اسلوگان (slogan)

البته با این حال که نوشتن اسلوگن ابتدای امر ممکن است ساده به نظر برسد، برای نوشتن آن نیازمند دانش «ادبیات»، «بازاریابی» و «روانشناسی» و «جامعه شناسی» هستیم.

چرا به اسلوگن نیاز داریم؟

از بسیاری جهات، می توان گفت اسلوگن مانند «بیانیه ماموریت مختصر و مفید» است. کسب و کارها به همان دلیلی که به «لوگو» احتیاج دارند، به اسلوگن هم نیاز دارند. همانگونه که «لوگو»، بازتابی بصری از یک «برند» یا «کسب و کار» است، اسلوگن هم بازتابی «شنیداری» از آن است. درهرحال وجود هردو فرمت نیاز است و ساده تر توجه مخاطبان را به یک برند یک کسب و کار جلب می کند. به علاوه، درک و به خاطر سپردن آن ساده تر است. اگر «به خاطر سپاری» اسلوگن ساده باشد، طبیعتاً به یادآوری آن نیز در «به یادآوری برند» تاثیر خواهد داشت.

تفاوت اسلوگن با تگ لاین چیست؟

اگرچه اغلب کسب و کارها «اسلوگن» را با «تگ لاین» اشتباه می گیرند، اما این دو تفاوتهایی باهم دارند و در واقع، دو هدف متفاوت را دنبال می کنند. اسلوگن و تگ لاین هردو به «ارزش پیشنهادی کسب و کار» اشاره دارند اما این دو مفهوم، در نحوه موقعیت کسب و کار در بازار کاملاً متفاوت هستند.

اسلوگن یا اسلوگان(slogan)
اسلوگن یا اسلوگان(slogan)

ضمن اینکه معمولاً «تگ لاین»، یک بار ساخته شده و جمله ای مفهومی و تاثیرگذار و کوتاه درباره «اصل و روح برند» و «ارزش پیشنهادی برند» یا کسب و کار است. اگر اسلوگن را به عنوان «شعار تبلیغاتی» درنظر بگیریم، شعار یا اسلوگن می تواند برای هر محصول یا خدمات و یا حتی کمپین مختلف تفاوت کند یا ممکن است برای کل برند یا سازمان نوشته شود. نهایتاً اسلوگن یا شعار، می تواند نوعی تگ لاین باشد اما تگ لاین، به هیچ عنوان شعار تبلیغاتی نیست.

آفر یا پیشنهاد فروش (Offer for Sale) چیست و چه شرایطی دارد؟

آفر یا پیشنهاد فروش (Offer for Sale) چیست و چه شرایطی دارد؟

آفر یا پیشنهاد فروش (Offer for Sale) ، در ابتدا به معنای شرایطی بود که سهامداران یک شرکت، سهام خود را برای جمع آوری پول بیشتر و حل مشکلات شرکت می فروختند. هدف اولیه از فروش سهام به سرمایه گذاران خارجی، دستیابی به منابع مالی برای اهداف مختلف از جمله رشد و توسعه بود.

معنای واقعی (بورسی) آفر چیست؟

کلمه آفر از بورس به سایر بازارها توسعه یافته است. در بورس بین الملل زمانی که، شرکتی به مشکلات مالی برخورد کند، پیشنهاد فروش یا «آفر» خود را بصورت عمومی اعلام کرده و به مدت معینی سهام خود را به قیمتی پایینتر عرضه کرده یا مثلا به ازای خرید هر چندسهم بیشتر، تعدادی سهام به رایگان به خریدار می دهد.

به هررو، پیشنهاد فروش یا آفر، مسیری کوتاهتر و آسان تر برای افزایش سرمایه و رسیدن به پول است. در بازار کشور ما نیز واژه هایی نظیر «آب کردن» یا «به پول نزدیک کردن» از همین موضوع گرفته شده است. البته در بازارهای بین المللی بورسی، آفر مسیری ساده تر برای دورزدن صف و قوانین نیز هست زیرا با پیشنهاد فروش، فروشندگان می توانند سهام شرکت را درجا و بدون انتظار عرضه اولیه (IPO) بفروشند. عموما سهامدارانی که بیش از 10 درصد از سهام شرکتی را در اختیار داشته باشند، مجاز به استفاده از قانون آفر هستند.

آفر در کشور ما به چه معناست؟

مانند اکثر واژه ها یا قوانین، آفر نیز به معنای دیگری در کشور ما به کار می رود. در بازار داخلی ایران، آفر برای همان دلیل اولیه خود یعنی «فروش بیشتر» و «گرفتن پول از دست مشتری» استفاده می شود اما تفاوت اینجاست که آفر به کالاهایی اطلاق می شود که در ازای خرید تعداد بیشتری کالا، بصورت رایگان به مشتری داده می شود.

به عنوان مثال خرید هر دو محصول 1 محصول رایگان جایزه دارد اما خرید هر 6محصول میتواند 6محصول دیگر به عنوان آفر داشته باشد. یعنی با افزایش تعداد سفارش، تعداد جایزه هم بالا می رود.

آفر یا پیشنهاد فروش، برای محصولاتی گذاشته می شود که در حال حاضر به فروش می رسند اما قصد افزایش این فروش وجود دارد و برنامه ما دریافت پول بیشتر است. آفر الزاما متضمن «خود فروش» نیست و صرفا برای «افزایش فروشی که وجود دارد»، مورد استفاده قرار میگیرد.

آفر چه چیزی نیست؟

آفر هر چه که باشد، به هیچ عنوان محرکی برای «فروش محصول جدید نیست». وقتی محصولی هنوز شناخته نشده و آن را نمیخرند، بیشتر داشتن آن امتیازی محسوب نمی شود. فرض کنیم ما صدهزار دلار داشته باشیم اما در قرن اول میلادی بخواهیم ان را خرج کنیم. هرچه ما پیشنهاد بدهیم که این دلارها ارزشمند است و دلار بیشتری برای خرید یک نان پیشنهاد کنیم، فروشنده نه تنها استقبال نخواهد کرد بلکه خواهد گفت«به جای اینکه سکه طلا بگیرم، چرا کاغذهای بی ارزش بیشتری به من پیشنهاد میکنی؟ من اصلا یک عدد ان را هم نمیخواهم چه برسد به ده عدد آن!».

گذاشتن آفر برروی محصولاتی که هنوز لانچ نشده یا لانچ شده ولی هنوز جدید است، فایده ای ندارد.

آکادمی عیب پوش

در مرحله معرفی محصول به بازار، گذاشتن یا نگذاشتن آفر، تفاوتی ایجاد نمیکند بلکه در بسیاری از موارد حتی نه تنها به فروش کمکی نمی کند بلکه ممکن است مانع فروش هم شود زیرا مشتریانی که کالایی ناشناخته را نمیخرند، ، از خرید تعداد بالاتر و حتی گرفتن کالای رایگان(که آن راهم باید بفروشند تا سود کنند) نیز استقبال نخواهند کرد.

بدیهی است که در معرفی محصول جدید به بازار، ابتدا مشتریان باید اطمینان حاصل کنند که این محصول به دلیل کیفیت خود در بازار جای خواهد گرفت و اعتماد به برند آن وجود داشته باشد. به همین دلیل گذاشتن آفر برای محصولات جدید اشتباه است و در لانچ محصولات جدید بهتر است جوایزی در نظر گرفته شده یا محصولی برای تست گذاشته شود یا یک کمپین ویژه لانچ برگزار شود. بدیهی است که ایجاد هیاهو در فروش از آفر اهمیت بیشتری دارد و در شبکه های اجتماعی، بین فروشندگان و در جو داخلی سازمان باید محصول جدید، کاملا بی رقیب، باکیفیت و تغییر دهنده وضعیت بازار به چشم بیاید.

مشاوره و آموزش

انواع آفر چیست؟

انواع مختلفی از آفر وجود دارد که در این درس به برخی از انها اشاره خواهیم کرد.

  • آفرکالایی (کالای رایگان بر روی تعداد مشخصی از خرید).
  • آفر ریالی (تخفیف).
  • آفر جایزه فروش ( تعیین آفر جوایز خاص برای خرید مقداری کالای خاص).
  • آفر مخلوط (کالایی – ریالی).
  • آفر برگشت از فروش (برگشت پول به مشتری پس از مدتی مشخص).
  • آفر زمان محدود.
  • آفر تسویه مدت دار.
  • آفر خرید اقساطی.

لازم به ذکر است که باندل (bundle) یا باندلینگ (bundling)، به عنوان آفر شمرده نمی شود و بخشی از پرموشن های فروش به حساب می آید.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اعتماد به برند یا برند تراست (brand trust) چیست؟

اعتماد به برند یا برند تراست (brand trust) چیست؟

یکی از اصلی ترین و اساسی ترین مفاهیم در مدیریت برند و یکی از پایه های «سه پایه بازاریابی»، مفهوم اعتماد به برند یا برند تراست (Brand Trust)، یکی از مهمترین موضوعات امروز در برندسازی و بازاریابی است. بدون اعتماد به برند، مشتریان نه تنها پول خود را در جای دیگری خرج می‌کنند، بلکه برند یا خدمات نیز با شکست مواجه خواهد شد. اطمینان مشتریان نسبت به محصولی که خریداری کرده اند، اصل مهمی است که قابل تغییر نیست.

اعتماد به برند، ارزشی پنهان است که در «ذهن» و «قلب» مخاطبان یا مشتریان برند وجود دارد. به عنوان مثال زمانی که نامی از برند ورزشی گاتورید(Gatorade) آورده می شود، کلماتی مانند «ورزش»، «عملکرد بهتر»، «انرژی» در ذهن مخاطبان شکل میگیرد. یا به عنوان مثال زمانی که نام باتری دوراسل آورده شود، کلماتی مانند «دوام» «انرژی بالا» در ذهن مخاطبان شکل میگیرد. هنگامی که نام برند لگو برده شود، کلماتی مانند «بازی»، «رنگ» و «کیفیت» در ذهنها متبادر می شود.

این کلمات در به یادآوری برند موثر هستند و اگر کلماتی مثبت و محرک باشند، در ذهن و قلب مخاطبان، اعتماد به برند شکل گرفته است.

این واقعیتی است که برندها، موتورهای ارزش‌آفرینی فوق‌العاده قدرتمندی هستند…» “برند فراگیر، برندی است که حضور و شهرت برند فراتر از محصولات یا خدماتی باشد که در ابتدا سعی در عرضه آنها داشته است.

جاناتان کوپلسکی، استاد دانشگاه نورث وسترن

زمان، پول و اطلاعات مشتریان، بسیار ارزشمند است، و با تعداد گزینه هایی که امروز وجود دارد، کسب و کارها کار سختی در پیش دارند.

در اغلب مواقع، مفهوم «اعتماد به برند»، قربانی اهداف کوتاه مدت شده و نادیده گرفته می شود. اما نباید فراموش کنیم که اعتماد به برند، بخش مهمی از استراتژی بازاریابی است. اعتماد و وفاداری اغلب دست به دست هم داده و برند را در «ذهن و قلب» مشتریان تثبیت می کند. اگر اعتماد به برند وجود داشته باشد، مشتریان بالقوه، وقتی به دنبال محصول یا خدماتی هستند، دقیقاً می دانند کجا باید بروند. در این درس، عواملی را که به اعتماد به برند کمک می‌کنند، تجزیه و تحلیل کرده و توصیه های مفیدی برای مدیریت برند ارائه می‌کنیم.

اعتماد به برند چیست؟

به زبان ساده اعتماد به برند، میزان «احترام» و «وفاداری» مشتریان به یک برند است. به بیان دیگر اینکه چقدر قویاً معتقدند که این برند، به «وعده های خود» عمل می کند. این تصوری عمومی است که اغلب با ترکیبی از تجربیات اول شخص و ارتباطات با کسب و کار شکل می‌گیرد، که برای هر دوی آنها بازاریابی عاملی تعیین کننده و حیاتی است. اعتماد به برند لزوماً با خریدهای مکرر یا استفاده طولانی مدت سنجیده نمی شود، بلکه این است که مشتریان چه احساسی نسبت به برند دارند و چقدر مایلند زمان، پول، انرژی یا اطلاعات خود را به جای سایر برندهای دیگر، در اختیار یک برند خاص دهند.

ما به عنوان انسان تمایل داریم به آنچه که سایر انسان ها می گویند و انجام می دهند اعتماد کنیم، بنابراین ایجاد اعتماد آسان است اما حفظ آن بسیار دشوار است و به طرز مضحکی آسان از دست می رود.

دان اسکالتز

عتماد به برند بر چه اساسی شکل می گیرد؟

امروزه، اعتماد مخاطبان به برندها عموماً بر اساس موارد زیر شکل می گیرد:

  • کیفیت محصولات و خدمات
  • درک عمومی (رتبه‌بندی و غیره)
  • تجربه خدمات مشتری
  • ماموریت، ارزش ها و شهرت برند
  • امنیت داده ها و حفظ حریم خصوصی
  • مسئولیت اجتماعی یا سیاسی برند

سایر مفاهیم مشابه، با موارد فوق همپوشانی دارند یا به میل به برند (یا «عشق به برند»)، وفاداری به برند و ارزش ویژه برند مربوط می شوند. برخی از بازاریابان ممکن است از این موارد به جای یکدیگر اشتباه بگیرند اما متخصصان برندسازی آگاه هستند که هر یک از این مفاهیم مجموعه ای از معیارها و معیارهای موفقیت خود را دارند. بسته به مدت زمانی که کسبو کار تاسیس شده و استراتژی بازاریابی تدوین شده، برای ایجاد اعتماد، ممکن است زمان و تلاش بیشتری را در یک بخش خاص نسبت به سایر بخشها نیاز داشته باشیم.

در این بازار تعاملی، بازاریابان باید کاملاً قابل اعتماد باشند و به طور مداوم اعتماد مصرف کننده و هر رابطه مستمری را به دست آورند و حفظ کنند. راه دیگری وجود ندارد.

شعار برنامه علوم در ارتباطات بازاریابی یکپارچه دانشگاه نورث وسترن

چگونه اعتماد به برند را اندازه گیری کنیم؟

پیتر دراکر استاد بزرگ مدیریت معتقد است چیزی را که نتوانیم اندازه بگیریم نمیتوانیم مدیریت کنیم. تحقیقات بازاریابی، فروش و تعامل با مشتریان، شاخص های خوبی از دیدگاه مخاطبان درخصوص برند هستند، اما اعتماد به برند در واقع می تواند به طور فنی تری اندازه گیری شود. استفاده از روشهایی مانند «بارومتر اعتماد ادلمن»، «نرخ تبدیل(CTRو «نظرسنجی‌های رضایت مشتریان(CSAT)»، می‌توانند داده‌های دقیق‌تری را برای ترسیم تصویر واضح‌تر اعتماد به برند به ما ارائه کنند.

این ابزارها موجب ایجاد مبنایی هستند که بسیاری از شرکت های بزرگ امروزی، جایگاه خود را نزد مشتریان می سنجند. سپس، می‌توان یافته‌ها را با ابزارهای ثانویه مانند «بررسی احساسات مشتریان»، «رتبه‌بندی‌های بیش از ۳ ستاره» و نظرسنجی‌هایی که شامل سؤالات درست هستند تکمیل کنیم.سوالاتی مانند «چقدر احتمال دارد این برند را به دوستان یا خانواده خود توصیه کنید؟»، یا «این برند چه احساسی در شما ایجاد می‌کند؟» یا مواردی شبیه به این. البته فراموش نکنیم که  کارکنان را به عنوان بخشی مهم از مخاطبان در نظرسنجی لحاظ کیم» بگنجانیم» چون آنها از جمله قوی ترین سفیران برند هستند.

نمونه های موفق

زمانیکه به برندهایی فکر می کنیم که به آنها اعتماد داریم، کوچک یا بزرگ، محلی یا ملی یا بین المللی، ممکن است سطوح مختلفی از اعتماد به برند را در مقیاس خرد و کلان احساس کنیم، اما برخی از برندهای بزرگ و شناخته شده وجود دارند که همه ما به میزان مشابهی آن ها را تجربه می کنیم. برای ارزیابی این تجربیات، شرکت‌های تحقیقات بازار به طور مداوم نظرسنجی‌هایی را برای سنجش احساسات مصرف‌کننده برای این شرکت‌ها انجام می‌دهند. این موضوع سبب آشکار شدن الگوهای ترجیحات مشتری و شناسایی شرکت‌هایی که باید از آنها تقلید کرد (یا نه) می شود.

ویژگیهای برند مورد اعتماد

از دیدگاه استراتژی‌ و تاکتیک‌های بازاریابی، ویژگی‌های خاصی وجود دارد که بیشتر برندهای بزرگ و برتر جهان مشترک هستند. به عنوان مثال ویژگیهایی مانند «مراقبت»، «عشق»، «خانواده»، «شادی»، «مثبت» و «مسئولیت» و «حس خوب» و «برتری» تقریبا در میان این برندها مشترک است. تبلیغات آنها معمولاً فاقد افراد مشهور، حقه‌ها یا موضوعات ترند شبکه های اجتماعی یا فرهنگ عامه است و در عوض بر خانواده‌، امنیت و رضایت یا رتبه‌بندی صنعت تمرکز دارند.

این موضوعات دقیقاً همان چیزهایی است که برای خریداران بسیار اهمیت دارند. علاوه بر این، این برندها سعی میکنند به صورت گسترده و فراگیر در دسترس همگان قرار داشته باشند نه صرفاً برای گروهی خاص. این برندها «نقاط تماس» ثابت و با کیفیتی را در طول «سفر مشتری» ایجاد می کنند و پیام های برند را به طور مکرر، عمدی و صادقانه تقویت می کنند.

اهمیت اعتماد به برند

در یک نظرسنجی در بنیاد ادلمن، بیش از هفتاد درصد پاسخ دهندگان معتقد بودند که امروزه اعتماد به برند مهمتر از گذشته است. این باوری است که صرف نظر از گروه سنی، جنسیت و درآمد بین همه مشترک است. همچنین 53 درصد از پاسخ دهندگان معتقد بودند که دومین عامل مهم هنگام خرید یک برند جدید این است که «به شرکتی که مالک برند است یا برند سازنده محصول است اعتماد داشته باشند». پس از این آیتمها، «موضوع قیمت» اهمیت داشت که بسیار عجیب به نظر می رسد.

برخلاف اهداف کوتاه مدت فروش، اعتماد به برند سرمایه گذاری بلندمدت در موفقیت سازمان است. ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما هر چه مخاطبان بیشتر به برند اعتماد کنند، بیشتر از آن حمایت کرده و آن را تایید می کنند. این اعتماد احتمالاً به وابستگی و وفاداری تبدیل خواهد شد و مشتریان تمایل بیشتری به توصیه محصولات به دوستان و خانواده خود خواهند داشت. در نتیجه بیش از هفتاد درصد مخاطبان با اعتماد به برند محصول برند را می خرند حتی اگر ارزان ترین نباشد. یعنی آنها اعتماد به برند را می خرند و پس از آن محصول را بررسی می کنند.

روشهای تقویت اعتماد به برند

خبر خوب این است که تقریباً هر برندی می تواند با به کارگیری استراتژی های درست و تمرکز بر اهداف درست، اعتماد مشتریان را به دست آورد. رعایت موارد زیر به این مهم کمک خواهد کرد.

  • درک مشتریان.
  • درک احساسات مشتریان.
  • درک نیاز مشتریان.
  • بیان واضح توانایی های برند.
  • برآورده کردن انتظارات مشتریان و رفتن فراتر از آن.
  • ایجاد خطوط ارتباطی باز.
  • معتبر و شفاف بودن.
  • تعقیب مشتریان در طول سفر مشتری.
  • مشتریان را در طول سفر دنبال کنید
  • آگاهی از «نقشه ذهن مشتری».
  • پشتیبانی از دلایلی که با ارزش های برند همخوانی دارند.

در نتیجه دیجیتالی‌سازی و تعامل، بازار امروز مملو از مصرف‌کنندگان آگاه‌تر است که خواهان برندهایی بسیار تواناتر و وظیفه‌شناس‌تر هستند.

شولتز

سه پایه بازاریابی (The Marketing Tripod) چیست؟

مفهوم سه پایه بازاریابی یکی از جدیدترین مفاهیم بازاریابی است که توسط «اریک هوبرمن» در کتای «شگرد شاهین» مطرح شد. یک سه پایه را تصور کنیم و فرض کنیم در بالای آن، برند یا کسب‌ و‌کار ما قرار دارد. هر پایه را یک اصل مهم بازاریابی تشکیل داده است.

بدون وجود هر یک از این سه عنصر، کل سه پایه به همراه هر چیزی که می‌خواهیم تبلیغ کنیم، فرو خواهد ریخت. ما در این کتاب نام این سه پایه را، “سه پایه بازاریابی” نامگذاری می‎کنیم. سه پایه بازاریابی، بر سه اصل “آگاهی”، “آموزش و پرورش” و “اعتماد”، استوار است. شاید این سه پایه، مهمترین و کلیدی ترین نکته کل کتاب باشد. هر زمان که استراتژی بازاریابی یا یک کمپین خاص را بررسی و تجزیه و تحلیل می‎کنیم، به خاطر داشته باشیم که سه پایه بازاریابی، چک لیست ما است. با یادگیری تفاوت های ظریف هر عنصر، می توانیم یک سه پایه بازاریابی محکم بسازیم که کسب و کار ما را برای دراز مدت، پابرجا نگاه دارد.

آگاهی(Awareness)

آگاهی یا “آگاهی از برند”، موضوعی است که غالب مردم آن را با بازاریابی اشتباه می‎گیرند. آگاهی بدان معناست که چگونه مخاطبان را در مورد محصول خود مطلع می‎کنیم. تمام رویدادهای آگاهی رسان، مانند تبلیغات، رویدادهای خاص یا کمپین های تبلیغاتی، بیلبوردها، سرمایه گذاری ها، حمایتهای مالی از گروههای خاص و موارد دیگر، زیرمجموعه آگاهی محسوب می‎شوند.

پرورش و توسعه(Nurturing)

آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست، بلکه تمام اموری است که ما از زمان آگاهی مخاطب از محصول، تا ایجاد اعتماد کامل او از برند یا کسب و کار، انجام خواهیم داد. فاصله آموزش و پرورش از زمانی آغاز می‌شود که مخاطب از وجود ما باخبر شده و تا زمانی که اطمینان در خصوص محصول یا خدمات ما در ذهن و قلب وی شکل گرفت، طول خواهد کشید. اما آموزش و پرورش با خرید به اتمام نرسیده و برخی از اوقات تا بعد از خرید هم ادامه خواهد یافت. آموزش و پرورش برای تبدیل سرنخ ها به مشتریان و همچنین برای بهینه سازی ارزش طول عمر(LTV) ، مشتری حیاتی است.

این عنصر بازاریابی معمولاً بیشترین نرخ نادیده گرفته شدن را دارد. بنابراین اگر شرکت‌هایی را می‎بینیم که همواره لنگ می‎زنند یا به یک سمت سقوط می‎کنند، تعجب نکنیم، سه پایه آنها، یک پایه مهم را ندارد!. نگاهی به سازمان خودمان و اطرافمان بیندازیم، چند شرکت می‎شناسیم که واحدهای آموزش پرورش(نه داخلی)، بلکه برای مشتریان دارند!؟.

اعتماد(Trust)

اعتماد، بزرگترین محرک بزرگ برای تبدیل سرنخ، به مشتری است. براساس تحقیقاتی که بنیاد ادلمن ، انجام داد، 75٪ از مصرف‌کنندگان، اگر به برند یا شرکتی اعتماد نداشته باشند، به هیچ عنوان از آن خرید نمی‎کنند. این عدد، شگفت انگیز است. تقریبا می توان به قطعیت ادعا کرد که بدون “اعتماد”، هیچ “مشتری”، وجود نخواهد داشت!.

سه‌پایه بازاریابی در بازار

وقتی ساختار یک سه پایه را در نظر می‎گیریم، آشکار می‌شود که بدون هریک از پایه ها، همه چیز به هم می‎ریزد. علاوه بر این، بازاریابی فرایندی رقابتی است. اگر بازاریابی خود را بهینه نمی‎کنیم، به احتمال زیاد رقبای ما عملکرد بهتری خواهند داشت. ما همیشه در حال رقابت هستیم. ممکن است محصولی متمایز داشته باشیم، اما مصرف‎کنندگان، همیشه میزان محدودی پول برای خرج کردن دارند. بازار به شدت فریبنده و حیله‎گر است. به سادگی در رقابت غرق خواهیم شد و سه پایه را به طور کلی فراموش خواهیم کرد، که معمولاً پایان خوبی نخواهد داشت.

به عنوان مثال، یک شرکت تولید محصولات زیبایی، پیش از اینکه این شرکت برای دریافت مشاوره به ما مراجعه کند، تقریباً حدود 80% از درآمدش را از دست داده بود. مدیران این شرکت، اصرار داشتند که تبلیغاتشان در فیس‌بوک را بررسی کنیم. تیم ما نرخ کلیک، هزینه به ازای هر کلیک و هزینه به ازای هر نمایش را بررسی کردند و همه معیارهای تبلیغات این شرکت، با استانداردهای تبلیغات در فیس‌بوک، مطابقت داشت. ترافیک وبسایت استاندارد بود و همه چیز درست به نظر می رسید. اما درآمد آنها به طور وحشتناکی کاهش یافته بود!. فکر کردیم شاید مشکلی در وب سایت این شرکت وجود داشته باشد. تغییری هم در وبسایت ایجاد نشده بود. پس از یک هفته بررسی و رفت و برگشت، ما خواستار بررسی وبسایت این شرکت شدیم. به این نتیجه رسیدیم که فیس‌بوک برای همه یکسان است پس آنالیز سایت پاسخ مشکل خواهد بود. سعی کردیم سرعت وبسایت را افزایش دهیم. دقیقاً از همان روز شاهد افزایش نرخ تبدیل بودیم. مشکل از اینجا بود که زمان بارگذاری در کامپیوتر یک ثانیه و در موبایل هشت ثانیه بود.

اطمینان می‎دهم هیچ مصرف‎کننده‎ای، هشت ثانیه صبر نمی‎کند تا صفحه سایت بارگذاری شده و روی موضوعی کلیک کند. مجددا هشت ثانیه دیگر صبر کند تا صفحه بعدی باز شود و غیره. مجددا بررسی کردیم که چه چیزی را در وبسایت تغییر داده‎اند و نهایتا متوجه شدیم تیم توسعه بررسی با بروزرسانی جدید موجب این مشکل شده بود. مدیران این شرکت همواره فیس‌بوک را مقصر جلوه داده بودند اما برروی عنصر(پایه) اشتباهی از بازاریابی متمرکز شده بودند. مشکل آگاهی نبود، چون میزان ترافیک ثابت بود و آگاهی ایجاد میشد، اما این عنصر آموزش و پرورش بود که موجب این افت بزرگ شده بود.

منابع:

  • کتاب شگرد شاهین(ترجمه امین اسداللهی و فرامرز عیب پوش)