ظرف ذهنی چیست؟

ظرف ذهنی، موضوعی است که جدیدا مورد توجه قرار گرفته و افراد درصدد آن هستند که با بتوانند آشنایی و کنترل ذهن و خصوصا ذهن ناخودآگاه(limbic system)، را در دست گرفته و از بروز رفتارهای هیجانی خصوصا در مواقع حساس جلوگیری کنند. این موضوع به جهت ماندگاری در بازار برای مدیران و مهندسان فروش جهت شکستن این ظرف در مشتریان حیاتی است.

تعریف عامیانه ذهن، بخش محتوایی مغز انسان است. البته این موضوع را باید در نظر داشته باشیم که در مباحث فلسفی تعاریف زیادی در مورد ذهن بیان‌شده است. اگر مغز را سخت‌افزار کامپیوتر در نظر بگیریم، بخش نرم‌افزار آن ذهن است؛ اما به‌صورت تصویری اگر ما یک سالن سینما را در نظر بگیریم که شامل پرده‌ی اصلی و صندلی‌ها و سیستم صوتی و… هست، به‌کل این سالن سینما ذهن میگویند. ذهن انسان یک ظرف محتوایی است.

در ذهن انسان هیچ‌چیزی نیست به‌جز سوژه یا subject یا سوبژه (سوبژه یک اصطلاح فلسفی است). بخشی زیادی از این سوژه‌ها از حواس ۵ گانه آمده‌اند.

به نحوه‌ی قرارگیری سوژه‌ها در ذهن فکر کردن می‌گویند. یا به‌صورت دقیق‌تر به نحوه‌ی اتصال سوژه‌ها یا همان حواس ۵ گانه (بوییدن و شنیدن و دیدن و لمس کردن و چشیدن) باهم در سالن سینما ذهن فکر کردن می‌گویند.

ذهن ناخودآگاه(limbic system)، وظیفه زنده ماندن ما را برعهده دارد. کلیه افکار ناموزونی که ما در ذهنمان مرور میکنیم، جهت سنجش خطرناک بودن یا نبودن به این بخش ارجاع میشوند تا مورد ارزیابی خطر قرار بگیرند. اگر موضوع از نظر مغز ناخودآگاه خطرناک بود، ایجاد استرس و ترس میکند تا از موضوع دور شویم اما بالعکس آن نیز موجود است. کنترل هردو مورد یاد شده، نوعی کنترل ظرف ذهنی است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

شرح شغل چیست؟

شرح شغل(Job Description)، شرح و توضیح و راهنمای مکتوب و مشخصی است، که یک “شغل خاص”، را تبیین می کند. شرح شغل، یکی از نیازهای اولیه هر شغلی استرواقع شرح شغل است که اهمیت و کارکرد و جزییات تشکیل دهند یک”سمت”، یا “شغل”، را تشریح می کند.

معمولا برای تنظیم یک شرح شغل، استاندارد مشخص و معینی وجود ندارد. یعنی هر سازمانی می تواند  برحسب نیاز و نوع ساختار سازمانی خود، شرح شغل خاصی را تولید کند. البته موضوعات عمومی و همه گیری هستند که در بسیاری از شرح شغلها آورده می شوند. همچنین برای تشکیل یک شرح شغل، آیتمهای اصلی استفاده می شود.

بطور عموم شرح شغل شامل موضوعاتی مانند شناخت شغل، خلاصه و تعریف شغل، نمونه وظایف و مسئولیتها و اختیارات، ارتباط با سایر مشاغل، شرایط کاری، ابزار مورد نیاز، تعاریف و نهایتا شرایط احراز شغل است.

 شرح شغل برای اولین بار در قرن بیستم ابداع و بکار برده شد. البته امروزه هم این موضع کارایی لازم را دارد اما با پیشرفت دانش منابع انسانی، شرح شغلها و روندها نیز دستخوش تغییرات اساسی شده اند. امروزه شرح شغلها، به‌سوی قابل انعطاف کردن وظایف و مسئولیتها سوق پیدا کرده است.

در بسیاری از سازمانهای پیشرو امروزی، با تغییر چارتهای “خطی”، به چارتهای “ماتریکسی”، شرح شغلها هم از شروح ثابت، به شرح شغلهای متغیر تغییر یافته است اما بطور عموم، در شرح شغلها، عنوان شغل، شرح وظایف عمده، میزان اختیارات و مسئولیتها و بعضاً شرایط کار منظور می‌شود. صرفنظر از شرح شغلهای پیشرفته و متغیر امروزی، شرح شغل بصورت استاندارد، دارای بخشهایی است در اینجا از آنها یاد خواهیم کرد.

ماهیت شغل

ماهیت شغل، اولین چیزی است که در تنظیم شرح شغل اورده می شود. بدون تعریف ماهیت شغل، نمی توان آیتمهای دیگر را به آن نسبت داد. پس از تشریح ماهیت و ویژگیهای شغل، قدم بعدی تعیین مهارتهای مورد نیاز آن است.

مهارتهای مورد نیاز

در برخی شروح شغلی، مهارتها زیر مجموعه ای از شرایط احراز است اما با توجه به اهمیت این آیتم، بصورت جداگانه در شرح شغل آورده می شود. بنابراین، مهارتهایی است که متصدی شغل باید داشته باشد، در شرح شغل ذکر می شود. از سوی دیگر، تعیین مهارتهای مورد نیاز، راهنمایی برای پیداکردن نیروهای مناسب برای شغل است.

شرایط احراز

شرایط احراز شغل، تشریح صفات و خصوصیاتی است که لازم است متقاضی شغل دارا باشد، تا بتواند با شایستگی از عهده انجام آن برآید. به عبارت دیگر شرایط احراز، شامل کلیه صفاتی که ممکن است دارا بودن آن در نحوه انجام دادن شغل، مؤثر باشد.

به عبارت دیگر، شرایط احراز، مجموعه ای از “دانش”، “مهارت” و “توانایی”، انجام یک شغل است که برآیند آن منجر به احراز شایستگی انجام آن شغل خواهد شد.

البته امروزه با فعالیتهای سازمانهای مردم نهاد و وضع قوانین دولتی، دیگر این امکان وجود ندارد که شرایط احراز شغل را به‌طور دلخواه تعیین کرد. مطابق این قوانین اگر شرایط احراز شغل، ارتباطی با شغل تنظیم شده نداشته باشد، کارفرما باید در مقابل قانون پاسخگو باشد.

در اواسط قرن بیستم، شرایط احراز شغل، بیشتر به مسائل انسانی و اجتماعی توجه داشت. با پایان قرن بیستم، این رویکرد به سمت گرایش به‎جنبه‎های انسانی واجتماعی، بسیار پر‎رنگ‎تر شد. اما در قرن حاضر، رویکرد احراز شغل به “تناسب شغل و شاغل”، سوق پیدا کرده است.

شرایط احراز شغل، عموما با دوروش اظهارات صاحب‎نظران(روش تجربی و قضاوتی) ویا بواسطه تجزیه و تحلیل آماری، بدست می آید.

وظایف اصلی

وظایف اصلی، در واقع امور کلیدی است که بطور مداوم در شغل باید انجام شوند. گذشته از وظایف جانبی و امور محوله، وظایف کلیدی یا اصلی، همانهایی هستند که انجام آنها یک شغل را کارآمد می کند.

مسئولیتها

مسئولیتهای هر شغل بطور واضح در شرح شغل آورده می شوند. با ذکر مسئولیتها، شاغل در خواهد یا فت که باید در مقابل چه موضوعاتی پاسخگو باشد و از چه چیزهایی صیانت کند.

اختیارات

اختیاراتی که یک شغل دارد تا بتواند مسئولیتها و وظایف خود را انجام دهد، باید در شرح شغل آورده شوند. وظایف و مسئولیتها بدون وجود اختیار، بی معنی است، بنابراین اگر وظایف و مسئولیتهای یک شغل در شرح شغل آورده می شوند، لازم است تا اختیارات انجام آنها نیز، ذکر شوند.

شرایط کار

شرایط انجام شغل نیز موضوعی بسیار مهم است. شرایط جغرافیایی، فیزیکی، ذهنی و سایر شرایطی که یک شغل درآن انجام می شود، بسیار مهم است. آوردن این شرایط در شرح شغل، جب سرندشدن متقاضیان و شفافیت در “تفویض”، خواهد شد.

از لحاظ برنامه ریزی منابع انسانی، شرح شغل را می توان سرچشمه تمام داده‌ها و اطلاعات مورد نیاز دانست. از طریق شرح شغل می توان به ارزشیابی عملکرد کارکنان دست یافت یا به انتخاب و آموزش کارکنان، تعیین ورودیها و خروجیهای نیروی انسانی و تدارک نیروی انسانی مورد نیاز و حقوق سازمان خوراک داد.

نوشته: فرامرز عیب پوش

تئوری تناسب شغلی چیست؟

تئوری تناسب شغلی(Personality–job fit theory)، یا “تناسب شغل و شاغل”، موضوعی است که دغدغه بسیاری از سازمانها و کارکنان امروزی است. تناسب شغل و شاغل موضوعی است که “ایجاد” آن نیازمند انجام فرایندهای علمی و عملی قبلی است و “اجرای” آن موجب بوجود آمدن شرایط مثبت و ویژه “فردی” و “سازمانی”، خواهد شد.

تناسب شغلی یا “تناسب شغل با شاغل”، یکی از موضوعات روز منابع انسانی است. همانگونه که در مقالات مختلف ذکر شد، “کارشکافی” و نوشتن “شرح شغل”، برای اولین بار در قرن بیستم ابداع و بکار برده شد. البته امروزه هم این موضع کارایی لازم را دارد اما با پیشرفت دانش منابع انسانی، این مفاهیم نیز دستخوش تغییرات اساسی شده اند. امروزه رویکرد سازمانها در تشریح و ساخت شغلها، به‌سوی قابل انعطاف کردن وظایف و مسئولیتها سوق پیدا کرده است.

در بسیاری از سازمانهای پیشرو امروزی، با تغییر چارتهای “خطی”، به چارتهای “ماتریکسی”، وظایف ثابت، به وظایف متغیر تغییر یافته است بنابراین موضوعاتی نظیر تناسب شغلی، اهمیت یافته است.

مطابق تعریف، تجزيه و تحليل شغل یا “کارشکافی”، به معنای بررسی ماهیت و ویژگیهای هریک از مشاغل در سازمان و جمع آوری اطلاعات کافی درباره آن‌ها و نهایتا تصویب شروح کارکرد و گزارش آن است. در فرایند تجزيه و تحليل شغل، مشخص خواهد شد که هر شغل، شامل چه وظایفی است و برای احراز و انجام شایسته آن، چه مهارت‌ها، دانشها و توانایی هایی لازم است.

شرح شغل(Job Description) نیز، شرح و توضیح و راهنمای مکتوب و مشخصی است، که یک “شغل خاص”، را تبیین می کند. شرح شغل، یکی از نیازهای اولیه هر شغلی استرواقع شرح شغل است که اهمیت و کارکرد و جزییات تشکیل دهند یک”سمت”، یا “شغل”، را تشریح می کند.

تبیین و تشریح این دو موضوع مهم، نهایتا منجر به این خواهد شد که سازمان بداند “دقیقا چه کسی مناسب چه کاری است”، ویا “چه شغلی مناسب چه کسی است”. وضوع اول در استخدام و موضوع دوم در مدیریت کارکنان فعلی، موثر است.

در دنیای پررقابت امروز، “بازدهی” افراد و سازمانها، مهمترین آیتم سنجش موفقیت آنهاست. بنابراین دانش منابع انسانی اثبات نموده که فردی که در جای خود قرار گرفته و برای انجام شغلی مناسب است، بازدهی بیشتری دارد.سازمانی که از چنین افرادی تشکیل شده، بیشترین بازدهی را خواهد داشت.

تناسب شغل و شاغل، موجب ایجاد توسعه فردی در کارکنان خواهد شد. توسعه فردی، توسعه شغل و نهایتا توسعه سازمان را درپی دارد. توسعه سازمان موجب بهره وری و بازدهی بیشتر شده و بقای سازمان را تضمین خواهد نمود.

امروزه سازمانهای پیشرو، تبدیل به سازمانهای یادگیرنده شده اند و این موضوع روی هر جزییاتی در سازمان تاثیر گذاشته است. همه بخشها پویا شده اند و موضوع اصلی، دستیابی به توسعه است.

عدم وجود تناسب شغلی، نهایتا منجر به سردی کارکنان و بروز جو عدم تفاهم و مخاصمه در محیط کار و در نهایت عدم دلسوزی و دلبستگی شاغلان و افزایش ضایعات کمی و کیفی خواهد شد.

همانگونه که درمقالات مختلف اشاره شد، اگر فردی”دانایی”، “توانایی” و “مهارت” برای احراز شغل خاصی را داشته باشد برای احراز آن مناسب است و اگر شغلی نیازها و خواسته های فرد را برطرف کند، برای فرد مناسب است.

مدیریت تغییر چیست؟

مدیریت تغییر

مدیریت تغییر، که بعضاً به اختصار CM یا (change management)، نامیده می شود، اصطلاحی که برای مدیریت جانشینی و پایدارسازی یک تغییر در سازمان بکار می رود. این مدیریت ، مجموعه ای از روش ها برای آماده سازی ، حمایت و کمک به افراد ، تیم ها و سازمان ها جهت ایجاد تغییرات سازمانی است.

مدیریت تغییر

تغییر ممکن است  در هر بخشی رخ دهد. عوامل تغییر در برخی اوقات شامل تکامل فناوری، تغییر فرایندها ، تغییر در مقابله با بحران، تغییرات براساس تقاضای مشتری، فشار رقابتی، تغییر یا تجدید ساختار سازمانی و یا هر موضوع دیگری باشد. تغییر عموما شامل روشهایی است که استفاده از منابع، فرایندهای تجاری، تخصیص بودجه یا سایر شیوه های عملکرد را تغییر داده یا به طور کامل اساسا سازمان را تغییر دهد.

مدیریت تغییر، لازم است تا بطور کامل آنچه باید تغییر کند را در نظر بگیرد. در مدیریت پروژه، اصطلاح “مدیریت تغییر”، بعضا به عنوان جایگزینی برای تغییر فرآیندهای کنترل استفاده می شود که در آن تغییرات حوزه پروژه به طور رسمی معرفی و تأیید می شوند.

فرایند مدیریت تغییر، مجموعه ای از وظایف است که برای انتقال یکپارچه از وضعیت فعلی به وضعیت جدید بدون ایجاد مانع در روند کار یا متحمل شدن صدمه به بدنه سازمان، ترسیم می شود. مدیریت تغییر به بیان دیگر، عبارت است از روشهایی که در آن یک سازمان تغییرات را در فرایندهای داخلی و خارجی خود توصیف و اجرا می کند. این فرایندها، شامل آماده سازی و حمایت از کارکنان ، ایجاد مراحل لازم برای تغییر و نظارت بر فعالیت های قبل و بعد از تغییر برای اطمینان از اجرای موفق تغییر است.

تغییرات سازمانی جدی، کاملا چالش برانگیز و قابل توجه هستند. تغییر اساسی، غالبا مستلزم سطوح زیادی از همکاری است و ممکن است بخشهای مختلف درون یک سازمان را درگیر کند. توسعه یک رویکرد ساختارمند برای تغییر، نیازمند حصول اطمینان از همکاری همه بخشهای سازمان است.

تغییرات عموما به دلایل مقاومت یا ناکارآمدی نیروی انسانی با شکست روبرو می شوند. اگر مسئولین ایجاد تغییر، به واکنشهای سالم، واقعی و قابل پیش بینی افراد عادی در برابر اختلال در کارهای روزمره خود توجه نکنند، عموما تغییر انجام نخواهد شد. ارتباط دائم و اکتیو با کل نیروهای انسانی دخیل در تغییر، یکی از مهمترین عوامل موفقیت در مدیریت تغییر است. همه افراد درگیر باید پیشرفت را در مراحل مختلف درک کنند و نتایج را به به صورت شفاف لمس کنند.

برای اینکه بتوان تغییر را اجرا کرد، باید ابتدا آن را تعریف کرد، مدیریت تیم تغییر را انتخاب کرد، حمایت مالی از وی انجام داد، داده ها را جمع آوری و تجزیه و تحلیل کرد، شکاف ها را کم کرد و مقاومت را درک کرد و نهایتا برنامه را در صورت نیاز اصلاح کرد و به مرحله اجرا بازگشت.

عموما منبع مقاومت بر علیه تغییر، افراد یا گروههای درون سازمانی هستند، اما همچنین می توان سیستمها یا فرایندهایی هم مانع تغییر باشند. سیستمها و فرایندهایی که منسوخ شده یا با شرایط فعلی کسب و کار مطابقت نداشته باشند.

در مرکز شکل مدل مدیریت تغییر، همه تغییرات از حالت فعلی، از طریق یک مرحله گذار، به حالت بهبود مطلوب حرکت می کنند.

به هررو تغییر از ابتدا تا انتها، باید از پشتوانه مدیریت و رهبری شخص یا افراد تاثیرگذار، متعهد و پاسخگوی سازمان، برخوردار باشد وگرنه به شکست منجر خواهد شد.

تئوری دایناسور چیست؟

تئوری دایناسور یکی از تئوری های کاربردی در مدیریت است که موجب شده بسیاری از شرکتها و برندها به علت آن شکست بخورند و منقرض شوند.

حدود یکصدوبیست میلیون سال پیش، دایناسورها روی زمین زندگی می کردند. آنها حکمرانان کره خاکی بودند. این موجودات به قدری بزرگ، درنده و بیرحم بودند که هیچ موجودی یارای رقابت با آنها را نداشت. آنها همواره در بالای چرخه حیات زندگی می کردند و شکارچیان بیرحم و ماهری بودند. بدن آنها مانند ماشینهای جنگی طراحی شده بود و هر نوعی از آنها، نوعی سلاح کشنده بودند.

این حاکمان بلامنازع، بدون مزاحمت چندین میلیون سال روی این کره خاکی زندگی کردند. اگر امکان صحبت داشتند و فردی به آنها میگفت که روزی حتی اثری از شما برروی زمین باقی نخواهد ماند، قطعا بعد از خنده، وی را کاملا میخوردند و به عنوان دسر تعدادی میوه استوایی هم نوش جان میکردند. اما حقیقت به تفکر ما اندک اعتنایی ندارد. حقیقت کاملا شفاف است و منتظر کسی نخواهد ماند.

مطابق تئوری های مختلف، برخورد شهاب سنگ، فعالیت آتفشانها یا هر موضوع دیگری، موجب شد تا برای مدت چندین سال، غبار و دود سراسر کره خاکی را در برگرفته و نور آفتاب نتواند به زمین برسد. در نتیجه، کره زمین شروع به سرد شدن کرده در یخبندان کم کم آغاز شد.

دایناسورها مجبور شدند از نقاط شمالی کره زمین، به سمت استوا که کمی گرمتر بود حرکت کنند اما این موضوع نیز فقط موجب اندکی تاخیر در مرگ آنها شد. کل کره زمین رفته رفته سرد شد و زمین از غذا خالی شد. گیاهان استوایی با حجمهای بزرگ از میان رفتند و کم کم دایناسورهای گیاهخوار نابود شده و در پایان گوشتخوار ها هم که غذایی نیافتند، از میان رفتند.

اما قصه اینجا تمام نشد. در این میان حیواناتی بودند که لزوم تغییر را درک کرده و خود ونسل خود را از انقراض نجات دادند. لاک پشتها و تمساح ها، باقی مانده زنده همان عصر هستند. آنها شرایط را درک کرده و خود را با شرایط “وفق”، داده و زنده ماندند. برخی به زیر آب رفتند و برخی در گل و لای پنهان شدند. کوچکتر شدند، غذای کمتری نیاز داشتند و منابع جدیدی یافتند.

یکی از مهمترین استراتژی ها در دنیا، استراتژی”بقا”، است. جهان بشر و حیات بر همین استراتژی استوار است. تمام حیوانات و انسانها بطور غریزی این موضوع را دنبال می کنند. لزوم بقا، “سازگاری” با محیط است. تنها موجودات و سازمانهای “سازگار”، زنده خواهند ماند و مابقی، نابود خواهند شد. تئوری دایناسور مثالی است که اشاره به لزوم تغییر و دائمی بودن آن در سازمانها دارد. این تئوری به قدری اهمیت دارد که سازمان ناتوان در تغییر، از بین خواهد رفت.

تغییر و سازگاری با محیط، اصل بقای سازمان است. مدیریت تغییر روشهایی که در آن یک سازمان تغییرات را در فرایندهای داخلی و خارجی خود توصیف و اجرا می کند. این موضوع شامل آماده سازی و حمایت از کارکنان ، ایجاد مراحل لازم برای تغییر و نظارت بر فعالیت های قبل و بعد از تغییر برای اطمینان از اجرای موفق است.

بدیهی است که اجرای تغییر در یک سازمان، چالش برانگیز است اما لزوم آن برکسی پوشیده نیست. تغییر، مستلزم سطوح زیادی از همکاری است و ممکن است نهادهای مستقل مختلف درون یک سازمان را درگیر کند. به هررو همانگونه که «برایان تریسی» معتقد است: “سازمانی که تغییر نکند، از بین خواهد رفت”.