کتاب “بازاریابی شرکتی”؛ با عنوان “اصول و شیوههای عمل”، نوشته فرانک جی.بینگهام، راجر گومز، پاتریشیا ای.نالز و به ترجمه و قلم شیوای مجید نوریان در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب توسط انتشارات مبلغان در 520 صفحه و قطع رحلی، به بازار عرضه شده است.
محتوای کتاب، بسیار ساده و روان، نحوه عملکرد، بازاریابی و فروش در مدل کسب و کار شرکت به شرکت(B2B)، پرداخته و رموز موفقیت در این گونه از کسب و کار را در اختیار خواننده قرار داده است. این کتاب در کسب و کارها و محیطهای علمی به”بازاریابی شرکتی بینگهام”، نیز شهرت یافته است. این کتاب، از زاویه دید شرکتی (و نه مصرفی) به موضوع بازاریابی محصولات و خدماتی می پردازد که برای استفاده در شرکتها و موسسات دیگر، تولید و فروخته می شوند و نه برای مصرف شخصی.
این کتاب به هیچ عنوان شبیه کتابهای نرمال و روتین بازاریابی نیست. امروزه بسیاری از کتابهای بازاریابی یا کاربردی نیستند و یا صرفا به فضای بازاریابی پرداختهاند. بسیاری از کتابهای بازاریابی مطلب تازه و جدید چندانی برای گفتن ندارند. اما کتاب بازاریابی شرکتی، به ترجمه مجید نوریان کتاب دیگری است. این کتاب به دست سه استاد دانشگاه نوشته شده و ترجمه ویراست سوم آن نیز امروز در دسترس است.
این کتاب با رویکردی کاملا آموزشی به موضوع بازاریابی پرداخته است و از تاکید مطلق بر مفاهیم نظری، ارایه آمار و ارقام سود و زیان و گستره جغرافیایی و دیگر مولفه های کم اهمیت اجتناب میکند.
این کتاب یک دوره آموزشی کوتاه است. دوره آموزشی بازاریابی شرکتی، که اغلب به نام “بازاریابی شرکتی” ، “بازاریابی شرکت به شرکت” ، “بازاریابی B2B” یا بازاریابی صنعتی خوانده می شود.
این اثر، کتابی است کاربردی برای فروشندگان حرفهای و مدیران اجرایی، مدیران بازاریابی و فروش و تمام افراد حقوقی که کالایی به سازمانها و شرکتها دارند، خواه یک محصول باشد و خواه خدمات، ایدهها، مشاورهها، یا باورها، مناسب است.
این کتاب در یازده فصل؛ با عناوین “مقدمه ای بر محیط بازاریابی شرکتی”، “ملاحظات اخلاقی در بازاریابی شرکت به شرکت”، “فروش حرفهای و مدیریت فروش”، فرآیند خرید سازمانی”، “تحلیل تحقیق و برنامه ریزی استراتژیک”، “تحقیقات بازاریابی و سیستمهای اطلاعات”، “بخشبندی بازار، تعیین جایگاه، و برآورد تقاضا”، “توسعه محصول جدید، مدیریت، و استراتژی”، “استراتژی و برنامه ریزی قیمت”، “استراتژی تبلیغات”، “شرکت کنندگان در مجرای بازاریابی شرکت”، ” لجستیک و مدیریت زنجیره تأمین “، ” بازاریابی شرکتی بین المللی “، ارائه شده که این سرفصلها به نوبه خود، بسیار جذاب و گویا هستند.
کتاب “بازاریابی شرکتی”؛ کتابی بینظیر و کاربردی درباره بازاریابی و فروش به سازمانها و نحوه مذاکره با آنهاست. مطالعه این کتاب، به کلیه مدیران فروش و بازاریابی، کارآفرینان و صاحبان کسب و کار و فعالان حوزه فروش شرکتی، کارشناسان فروش و دانشجویان رشته مدیریت، توصیه میشود.
بازاریابی حسی(Sensory marketing)، گونهای از بازاریابی است که بواسطه بهره بردن از تکنیک هایی خاص، مسیری برای دستیابی به حواس مشتری و تأثیرگذاری بر رفتار وی بر اساس تحریک احساس وی نسبت به برند مییابد. این بخش از بازاریابی، به گونهای، زیرمجموعه بازاریابی عصبی (neuromarketing)، محسوب میشود.
همانطور که همه آگاههستیم، حواس پنجگانه شامل پنج حس بینایی ، شنوایی ، چشایی ، لامسه و بو هستند. اگر بخواهیم تعریفی سادهتر از این نوع بازاریابی ارائه کنیم، بهتر است بگوییم، بازاریابی حسی، فرآیند جلب اعتماد و توجه مشتری با توسل به هر یک از این پنج حس است.
شاید این رویکردهای جدید در فروش و بازاریابی را شنیده باشیم. امروزه اساتید بازاریابی هریک به نوعی از روشهای متقاعدسازی مشتری، متوسل میشوند. برخی از این بزرگان معتقدند؛ “باید داستانی تعریف کرد!”، و برخی دیگر معتقدند” از تصاویر و ویدئوها باید استفاده کرد”. اما باوجود اینکه این روشها بسیار کارآمد هستند، روش دیگری نیز وجود دارد که زیاد به آن پرداخته نشده است. و این روش همان “بازاریابی حسی”، است.
چه اتفاقی میافتاد اگر پاسخ به سادگی فراخوان چند حس بود! این روش باوجود پیچیدگی بسیار ساده است. مخاطب تنها یک موضوع است: “حواس پنجگانه!”.
اما نباید فراموش کرد که این روش از بازاریابی در عین سادگی، درک و اجرای پیچیدهای برای تاثیرگذاری دارد. این روش از آنجا که با تجربه مشتری سروکار دارد، بسیار شکننده و پیچیده است. امروزه شرکتهای بزرگ چند ملیتی، از این روش به عنوان روشی عملی وکاربردی استفاده میکنند اما برای شرکتها و برندهای کوچکتر شاید تمام امکانات تاثیرگذاری مثبت برروی تجربه مشتری فراهم نباشد.
بازاریابی حسی یک تجربه کامل را برای مخاطب تولید میکند. به همین دلیل، این روش، روشی منحصر به فرد و همچنین تعاملی برای جلب توجه مخاطب و تاثیرگذاری برروی اوست. یكی از بزرگترین اشتباهات بازاریابی كه یك برند یا شرکت میتواند مرتكب شود، تأمین خوراک غلط و یا تامین خوراک فقط بزای یك حس مخاطب است.
احساسات امروز بیش از گذشته در بازاریابی نقش ایفا میکنند. برای افزایش اعتماد و حسن نظر مشتریان نسبت به یک برند یا خدمات، لازم است تا آنها به آن باور داشته باشند. بنابراین آن برند یا خدمات باید جذابیت احساسی داشته باشند.
بویایی حس قدرتمندی است و آزمایشات نشان داده است که بوی خوش می تواند 40٪ باعث بهبود خلق و خو شود. گرچه رایحه توانایی ایجاد خاطرات مثبت را دارد، اما به همان میزان هم توانایی برای دفع مخاطب را خواهد داشت.
بینایی یکی از قدرتمندترین حواس در دنیای تبلیغات است. خوشبختانه استفاده از آن نیز آسان است. برای بالا بردن ارزش دید یک برند یا خدمات، لازم است تا بصورت درست و اصولی برروی “ویژوال مارکتینگ”، برند یا خدمات مربوطه، برنامه ریزی و کار شود.
حواس دیگر مانند لامسه، چشایی و شنوایی، هم بسیار قدرتمند و تحریکپذیر هستند. اگر برند یا خدماتی قصد فعالیت برروی بازاریابی حسی را دارد، بهتر است تا بطور یکپارچه و دقیق و برنامهریزی شده، برروی تمامی حواس کار کند. همانگونه که اشاره شد، کاربرروی یک حس خاص، تاثیر کافی را نداشته و حتی در بسیاری از اوقات برعکس عمل میکند.
کتاب بازاریابی حسی
کتاب بازاریابی حسی نوشتهی برتیل هولتن، نیکلاس براوئوس و مارکوس وان دایک، به ترجمه شیوای منصوره واثق، مجتبی صفیپوررشوانلو و احمد روستا در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب توسط انتشارات نشر بازرگانی در قطع شومیز، چاپ و توزیع شده است.
این کتاب با عنوان انگلیسی(Sensory marketing)، خواننده را راهنمایی خواهد کرد تا از حواس پنجگانۀ خود و مشتری، به عنوان مبدأ حرکت برای مشارکت با مشتریان و راهبردهای حسی شرکتها بهرهمند شود. رویکرد این کتاب، کاملا آموزشی و گام به گام طراحی شده است.
ما باوجود اینکه تصور میکنیم، انسانهای پیچیده و پیشرفتهای هستیم، در هنگام خرید، بیشتر به حواس و احساساتمان توجه کرده و باصطلاح، با بخش باستانی یا قدیمی مغزمان تصمیم میگیریم. این موضوع ممکن است کمی تعجب برانگیز باشد، اما تحقیقات اثبات نموده که این موضوع حقیقت دارد. بنابراین اهمیت حواس پنجگانه که گیرندههای اصلی برای این تصمیمگیری هستند، بیش از پیش مشخص خواهد شد.
امروزه، پژوهشگران حوزه مدیریت مدعی هستند که سالهاست اهمیت حواس پنجگانه انسان نادیده گرفته شده، در حالیکه حواس انسان برای شناسابی هویت برند و تصویر ذهنی آن بسیار دارای اهمیت میباشد. این مسئله از لحاظ علمی کاملاً مستند و قابل لمس است که حواس پنجگانۀ انسان روی رفتار وی، تأثیرگذار است. یکی از مهمترین اهداف کتاب بازاریابی حسی(Sensory marketing)، در مورد اهمیت حواس انسان در بازاریابی است.
حواس انسان منشأ اصلی عملکردهای بازاریابی شرکت با تأکید بر خلق و ارائه تجربههای حسی میباشد. این مسئله به شرکت اجازه میدهد تا هویت برند و ارزشهای خود را در سطح عمیقتری به ذهن مشتری انتقال دهد. بازاریابی حسی در خرید و مصرف یک فرد بسیار موثر است زیرا منجر میشود که حواس پنجگانهی انسان در یک تجربۀ حسی با برند مورد تعامل و واکنش قرار گیرد.
تصور شما از بازاریابی با دیدگاه عموم متفاوت است. نظریههای سنتی بازاریابی انبوه و بازاریابی رابطهمند، که مبدأ حرکتشان در نحوۀ بازاریابی کالاها و خدمات میباشد، پاسخهای قانع کنندهای به این سؤال نمیدهند که چگونه شرکت بایستی با مشتریانش به گونهای سفارشیتر و شخصیتر در جامعۀ امروز برخورد داشته باشد.
برتیل هولتن (Bertil Hultén)، نیکلاس براوئوس (Niklas Broweus) و مارکوس وان دایک (Marcus van Dijk) در کتاب بازاریابی حسی نشان میدهند که چگونه میتوان کالاها و خدمات را ابزاری برای تسهیل تجارب حسی افراد به عنوان مشتریان در نظر گرفت.
حس چشایی، یکی از متمایزترین حواس عاطفی انسان ست. این واقعیت اغلب در زندگی روزمرۀ ما ازطریق مفاهیمی همچون شیرین، ترش و به هرحال نوعی طعم بیان میشود. ما از غدد چشایی روی زبان خود برای حس کردن طعمها استفاده میکنیم، اگرچه غدد چشایی در کام دهان و در گلو نیز وجود دارند.
برای تقویت هویت یک شرکت یا برند، تجارب چشایی مختلف میتوانند به خلق تصویر ذهنی محصول یا برند کمک کنند، و در این بین مهم نیست که محصولات شرکت یا برند ماهیتاً به حس چشایی مرتبط باشند یا خیر.
بنابراین طعمها میتوانند به عنوان چاشنی برند عمل کنند تا به آن ابعاد بیشتری ببخشند. وقتی شرکتها نوشیدنی و غذا ارائه میکنند، طعم و حس چشایی راهی عادی و رایج برای تعامل با مشتریان و تسهیل تجربۀ حسی آنهاست.
این امر میتواند در شرایطی نیز رخ دهد که شرکتهای رقیب با محصولاتی که قیمت و کیفیت مشابهی دارند، در حال فعالیت هستند. در این موارد اگر به عنوان مثال غذا، نوشیدنی یا شیرینیجات نیز برای جذب مشتریان و جلب توجه آنها استفاده میشوند، طعمها میتوانند برند یک شرکت را متمایز کنند.
کتاب را میتوان به عنوان یک کتاب بین موضوعی معرفی کرد. یک موضوع “نورومارکتینگ” است و موضوع دیگر”بازاریابی حسی”. بازاریابی حسی یکی از ابزارهای مهم و نسبتاً جدیدتر نسبت به سایر ابزارهای ارتباطات و ترویج (تبلیغات، روابطعمومی، فروش حضوری، چاشنیهای فروش و بازاریابی مستقیم) است.
بازاریابی حسی فرایند شناسایی و تأمین نیازها و علائق مشتری به روشی سودآور است تا آنها را درگیر ارتباطات دوجانبهای کند که شخصیت برندها را به زندگی آورده و برای مشتریان هدف، ارزش افزوده ایجاد کند. تجربهی زندهی برند که برای به صحنهی زندگی آوردن آنها و ارائهی ارزش بیشتر به مصرفکنندگان طراحی میشود، در مرکز رویکرد بازاریابی حسی قرار دارد و سایر کانالهای ارتباطات بازاریابی از آن الهام میگیرند و پیرامون آن برای افزایش تأثیر این ایدهی بزرگ یکپارچه میشوند.
اگر بتوان با دانش و آگاهی، تمام حواس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه مشتری را فعال نموده و آنها را درراستای اهداف بازاریابی، بکارگیریم، بهره بگیریم آنگاه تأثیر این موضوع، اتصال قویتری بین فرستنده و گیرنده است. بدیهی است که با پیوندهای عاطفی حاصل از تعامل حواس مختلف، تطبیق بین ادراک و واقعیت بهینه میشود. به هررو نمیتوان فراموش کرد که حواس انسان، وسیلهی پیوند بدن به حافظه او هستند.
بازاریابی حسی، کتابی بینظیر و بین رشته ای درباره بازاریابی و تاثیر روانشناسی و عصب شناسی در آن است. خواندن این کتاب به تمامی مدیرانسازمانها، مدیران بازاریابی و فروش، دانشجویان رشته مدیریت بازرگانی، صاحبان کسبوکار و فعالان حوزه فروش و پخش، توصیه میشود.
کتاب “بازاریابی گردشگری”، از سری کتابهای مدیریت، نوشته سایمون هادسن و به ترجمه زیبای فرزاد مقدم در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب توسط انتشارات سیته در 452 صفحه و قطع رحلی چاپ شده است. در حوزه گردشگری، کتابهای فراوانی چاپ شده و دراختیار علاقمندان قرار دارد اما این کتاب، نگاهی از دیدگاه بازاریابی و مارکتینگ به گردشگری نموده که در نوع خود بسیار جذاب و کاربردی است.
گردشگری (tourism)، در معنای لغوی آن به معنای هرگونه مسافرت است. در سالهای اخیر هرگونه مسافرتی که شخص به واسطه آن از محیط کار یا زندگی خود را ترک کند، گردشگری نامیده میشود. صنعت توریسم یا صنعت گردشگری، یک صنعت چتری(صنعتی که چندین صنعت را در خود جای دهد)، است که شامل کلیه کسب و کارهایی است که به جذب گردشگران، پذیرایی از آنان و سرگرم کردن آنها میپردازد.
معموملا به فردی که گردشگری میکند گردشگر یا توریست (tourist)، گفته میشود. گردشگری می تواند داخلی (گردشگر در داخل کشور خود مسافرت می کند) یا خارجی(بیرون از کشور گردشگر)، باشد.
اغلب گردشگرها بیش از هر چیز به آب و هوا، فرهنگ یا طبیعت مقصد خود اهمیت میدهند. افرادی که توانایی مالی بیشتری نسبت به سایرین دارند، ترجیح میدهند به جاهای دورتر سفر کنند. زیرا سفر به مناطق دور، باتوجه به اینکه هزینه بیشتری دارد، افراد خاصتری میتوانند به آن بپردازند. ضمن اینکه خدمات گرانتر، خاص تر هم هستند. اما همه مانند هم فکر نمیکنند. گردشگری بسیار پیچیده و مختلف است و بسیار پیچیده. گردشگری سازمانیافته امروزه یک صنعت بسیار مهم در تمام جهان است.
صنعت گردشگری در سالهای اخیر، بهعنوان یکی از صنایع بزرگ سودآور و اشتغالزا در سراسر جهان مطرح شده است که سالانه درآمد قابل توجهی را برای کشورها به همراه میآورد. از این رو، هر چه برنامهریزی دقیقتر و علمیتری پیرامون آن صورت گیرد، موفقیت در تحقق منابع مالی بیشتر میسر میشود. ضمن اینکه، صرفنظر از مسائل مادی و اقتصادی توجه به صنعت گردشگری موجب انتقال مفاهیم فرهنگی یک تمدن به دیگر کشورها میشود.
همانگونه که اشاره شد، این صنعت، صنعتی چتری است که از صنعت حمل و نقل، صنعت هتلداری، صنعت کافی شاپ و رستوران، طبیعت گردی، صنایع دستی، صنعت پزشکی و بسیاری صنایع دیگر را درخود جای داده است. این صنعت، قطعا میتواند در کسب درآمد و انتقال فرهنگ بسیار موفق عمل کند همانگونه که تاکنون کشورها سرمایه گذاریهای کلانی برروی آن نموده اند.
کشورهای همسایه ما مانند ترکیه، ارمنستان، گرجستان و امارات متحده عربی، هیچ کدام منابع نفت و گاز زیادی ندارند، اما برروی صنعت گردشگری سرمایه گذاری زیادی نموده اند و سرمایه های هنگفتی را نیز بدین ترتیب چذب نموده و بسیاری از کسب و کارها در این کشورها مستقیما با صنعت توریستم مرتبط هستند.
رشد چشمگیر صنعت گردشگری در دهههای اخیر باعث شده است رقابت شدیدی در بازاریابی گردشگری ایجاد شود. امروزه برای موفقیت در بازار گردشگری، دانستن اصول بازاریابی نوین، مطالعه و آگاهی از تجربههای شرکتها و برندهای موفق گردشگری از مواردی هستند که رفته رفته ضروریتر میشوند.
کتاب مرجع بازاریابی گردشگری که کتاب آموزشی دانشگاه آکسفورد برای رشتهی گردشگری و بازاریابی گردشگری است، پوشش عمیق و جامعی از قوانین کلیدی بازاریابی گردشگری و مهماننوازی ارائه می دهد. برخی از مفاهیم کلیدی که در این کتاب به تفضیل آمده اند.
مطالعه این کتاب، به کلیه فعالین صنایع کافی شاپ و رستوران، هتلداری، حمل و نقل، مدیریت و توریسم، پزشکی و مدیریت توصیه میشود. مطاله این کتاب کمک خواهد کرد تا باتوجه به سودآوری این صنعت، از دریچه بازاریابی به این صنعت نگاه شود.
توسعه کنونی فضای رقابت در کسبوکارها سبب شده است تا بازاریابی به عنوان علمی پویا، متناسب و همگام با دنیای ارتباطات از جمله اینترنت دچار تغییر و تحول گردد. امروزه محققان دریافتهاند که ذهن ناخوداگاه انسان نسبت به ذهن خودآگاه او ،تاثیر بیشتری بر زندگی و انتخاب هایش میگذارد. تاثیر بازاریابی عصبی در خرید آنلاین تاثیری کاملا مستقیم و غیر قابل انکار است. حتی میتوان مدعی شد که بازاریابی عصبی بیشترین تاثیر را دارد.
امروزه سازمانها و برندها با استفاده از علم عصب شناسی به عنوان ابزاری جدید در تحقیقات بازار و همچنین با تمرکز بر تحریک مغز قدیم می توانند افراد بیشتری را به سمت برندها و کسب و کارهای خود جلب کنند. در این مقاله به تاثیر بازاریابی عصبی و کاربرد آن در خرید آنلاین خواهیم پرداخت.
بازاریابی عصبی(neuromarketing)، چیست؟
مطابق یک تعریف خلاصه، “بازاریابی عصبی” یا “عصب شناسی بازار”، گونهای از بازاریابی است که برپایه علوم روانشناسی و علوم مغز و اعصاب استوار است. این گونه از بازاریابی، به منظور اندازهگیری و سنجش واکنشهای اولیه و زیستی مشتریان در مواجهه با محرکهای بازاریابی(راهبردهای بازاریابی، ارتباطات، تبلیغات، محصولات جدید و محصولات موجود)، بهکار برده میشود.
محققان این دانش، برای جمع آوری اطلاعات و دریافت عکسالعمل مشتریان، از تکنولوژیهایی مانند اف.ام.آر.آی(FMRI)، در بخش سنجش تغییرات در قسمتهای مختلف مغز مشتری، و نوار مغزی برای سنجش فعالیت در بخشهای مختلف مغز آنها، بهرهمیبرند. آنها بواسطه تجزیه و تحلیل این اطلاعات، نحوه تصمیمگیری مشتریان و قسمتهایی که در این تصمیم گیری نقش دارند را درمییابند.
این موضوع بهقدری حائز امیت شد که امروزه سازمانهای بزرگ، برای پیشبینی رفتار مشتریان خود، آزمایشگاههایی جهت تحقیق . توسعه در این حوزه تأسیس کردهاند یا با بخشهای دانشگاهی وارد تعامل شدهاند. نورومارکتینگ ماهیت میان رشتهای دارد و تلفیقی از علوم مدیریت، عصبشناسی، روانشناسی و حتی هنر است.
براساس نتایج تحقیقات دانشگاه نورثوسترن، مغز انسان، در زمان تصمیمگیری، به ظاهر پروسه پیچیداهای را طی میکند اما نکته اینجاست که دستور نهایی برای تصمیمگیری، اصولا در قسمتی از مغز صادر میشود، که انسان کتنترل زیادی برروی آن ندارد و تقریبا خودمختار است. شاید کمی ترسناک باشد، اما عموما مغز حتی صاحب خود را فریب میدهد و بهسادگی دلایلی را رودرروی مغز محاسبهگر فرد میگذارد، تا فرد اساسا از نحوه اخذ تصمیمات، آگاهی نیافته و روند تصمیمگیری از او پنهان بماند.
اکنون درمییابیم که چرا این موضوع تا این حد توسط سازمانها جدی گرفته شده و روی آن سرمایهگذاری کردهاند. آنها آگاه هستند که زمانیکه 95% از تصمیمات انسانها، در ناخودآگاه آنها گرفته میشود، باید روی این موضوع تمرکز لازم انجام شده و از هر طریقی وارد ناخودآگاه مخاطبان خود شوند. شاید بتوان گفت که برای بسط بیشتر موضوع، بخشهای مختلف مغز را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
مغز انسان از سه بخش جداگانه به هم پیوسته تشکیل شدهاست. در دانش بازاریابی، این سه بخش از مغز، با عنوان “مغز قدیم”، “مغز میانی” و “مغز جدید” یا بیرونی نیز شناخته میشوند. دانشمندان عصبشناسی با مطالعه برروی مغز انسان، دریافتند که همه این بخشها در رمان تصمیمگیری فعال هستند اما تاثیرگذاری آنها برروی تصمیمات گرفته شده، باهم متفاوت است.
“مغز جدید” یا ” مغز بیرونی”، مسئول پردازش دادههای منطقی است. این بخش پس از بررسی این دادهها، نهایتا نتیج حاصله از این پردازش را در اختیار دو بخش دیگر قرار میدهد. با اینکه امروزه انسان تصوری پیشرفته از خود دارد، این بخش مغز تاثیر زیادی در تصمیمات نهایی ندارد و صرفا مسئول اطلاع رسانی دقیق است. این بخش مغز با سود و زیان و محاسبات سروکار دارد و هیجان زده نمیشود. کارکرد این بخش کمی کندتر از دوبخش دیگر است اما توان تحلیل آن بسیار بیشتر از سایر بخشهاست. این بخش جوانترین بخش مغز نیز هست و قدمت آن به اولین اختراعات بشر میرسد.
“مغز میانی”، یا “میانمغز”، همانگونه که از نامش پیداست، کارکرد میانه مغز جدید و مغز قدیم را برعهده دارد و از نظر جایگذاری نیز درهمین میان قرار دارد. وظیفه این بخش از مغز، پردازش هیجان و احساسات است. سرعت پردازش این بخش کمتر از مغز جدید است اما از آن کمی سریعتر عمل میکند. این بخش نیز مانند مغز جدید، نتیج تجزیه و تحلیل خود را در اختیار دوبخش دیگر قرار میدهد.
“مغز قدیم”، یا “مغزخزنده”، قدیمیترین و کوچکترین بخش مغز است. دانشمندان این بخش را به عنوان “مغز جنگجو”، نیز نامیدهاند. این بخش دارای کوتاهترین حافظه زمانی است و تقریبا طولانی ترین زمانی که برای این بخش قابل درک است؛ بیش از هفت ثانیه نیست. از نظر توان تجزیه و تحلیل نیز بسیار ضعیف است و تقریبا به هیچ عنوان توان تجزیه و تحلیل ندارد و بسیار ابتدایی است. این بخش از مغز همخوانی بسیاری با مغز خزندگان دارد و به همین سبب آن را “مغز خزنده”، نیز مینامند. وظیفه اصلی این بخش “زنده نگه داشتن”، انسان است و بر موضوعات اولیه مانند، گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما و خصوصا “امنیت”، تمرکز دارد.
خزندگان، قدیمیترین گونه زنده موجود در جهان هستند و توانستهاند در سختترین شرایط، زنده بمانند و تولیدمثل کنند. خزندگان طی میلیونها سال، در تداوم حیات خود موفق عمل کردهاند و این خود دلیل محکمی بر اهمیت مغز قدیم است. این بخش مغز؛ سلطان تصمیمات است و حرف آخر را درخصوص هرتصمیم یا موضوعی میزند. با این حال که بشر موجودی بسیار پیچیده است، در زمان تصمیم گیری با یک “تمساح”!، یکسان عمل میکند.
این بخش از بازاریابی نیز به “بازاریابی عصبی دیجیتال” یا “دیجیتال نورومارکتینگ”، تعریف میشود. بازاریابی عصبی دیجیتال، نیز مانند بازاریابی عصبی، تلفیقی از علوم بازاریابی، عصبشناسی، روانشناسی، علوم شناختی انسان و ازهمه مهمتر، ترکیب آنها با حوزه تکنولوژی دیجیتال است. بسیاری از بزرگان این دانش، این موضوع معلول انقلاب چهارم صنعتی است، انین موضوع به سازمانها و برندها کمک خواهد کرد تا حدس و گمان را از اقدامات بازاریابی و تبلیغات خود حذف کنند و خود را به سلاح بینشی، مجهز کنند.
بازاریابی عصبی دیجیتال، چند بخش یا مبحث عمده دارد که شامل “اصول روانشناسی بازاریابی دیجیتال”، “بهسازی نرخ تبدیل”، “روانشناسی طراحی وب”، “جذب مخاطب در فضای دیجیتال” و “روانشناسی هزینه تبلیغات” و” شناخت پرسونای برند و پرسونای مخاطب”، از جمله مهمترین وعمدهترین این مباحث هستند.
به عنوان مثال، UI و UX در وبسایتها، مهمترین مباحث در طراحی مدیریت وبسایتها هستند. تاثیر اولیه این موضوعات برناخودآگاه بیننده وبسایت، غیرقابل انکار است. اما به عنوان مثال در کشورما، بسیاری از صنایع یا اصلا وبسایتی برای معرفی خود و محصولات یا خدماتشان ندارند، یا اگر دارند هم اغلب مدیریت این وبسایتها با افرادی است که هیچ شناختی از نورومارکتینگ ندارند و صرفا آموختهاند که با ترتیب خاصی موضوعات و طرحها را در وبسایتها بارگذاری کنند و این موضوع را برای همه کسب و کارها بطور یکسان و بدون توجه به صنعت مربوطه انجام میدهند.
دانشمندان معتقدند که تصویر ذهنی اشیاء و یا پدیده ها، در غیاب آنها نیز در ذهن حضور دارند و در فعالیتهای روانی، تخیل و عواطف، بیشترین سهم را ایفاء می کنند. جالب است بدانیم حدود نیمی از ظرفیت مغز، به پردازش تصاویر اختصاص دارد. بیشتر انسانها تصور میکنند که هواره در حال فکر کردن هستند، اما درحقیقت، آنها فقط میبینند. این موضوع به حدی مهم است که مغز انسان زمانی که چیزی را بصورت دیداری درک میکند، دست کشیدن از آن بسیار بسیار دشوار است.
تحقیقات نشان داده که مغز انسان، پس از گذشت 12 ساعت از شنیدن کلمات شفاهی، تنها قادر به یادآوری 10 درصد از آنهاست. اما شگفت آور آن است که با افزودن تصویر، نرخ یادآوری بیش از 65% درصد میشود. بنابراین آنچه “هرگزش نقش از لوح وجود نرود!“، محتوای ویدئویی یا تصویری است.
در اجرای بازاریابی عصبی دیجیتال، باید دقت نمود که مشتری، هرچه میزان راحتتر بتواند انتخاب کند، احتمال خرید او بیشتر میشود. یکی از عواملی که باعث کاهش فروش میشود، پیچیدگی انتخاب گزینه مناسب است . انتخاب یک گزینه از بین گزینههای زیاد، ذهن را خسته میکند و میتواند باعث انصراف از خرید شود.
مهمترین فرایند خرید، تصمیم گیری است. اگر مخاطب کالا یا خدماتی، بتواند تصمیم بگیرد به احتمال بسیارقوی، خرید خود را انجام خواهد داد. البته در بسیاری از اوقات نیز، گاه تصمیمگیری آنقدر پیچیده میشود که مشتری را از خرید منصرف میکند . انتخاب بین دو گزینه نزدیک، به هم، بسیار کار سختی است و بسیاری از افراد را از خرید منصرف میکند.
هر گاه محصول یا خدمتی کمیاب شود، ارزش ذهنی آن بالاتر رفته و بطور عمومی، درخواستها بیشتر به سمت همان محصول، کشیده خواهد شد. این موضوع را در مبحث”فومو چیست؟”، به تفصیل مرود بررسی قرار دادهایم.
امروزه بازاریابی و بازارسازی از جمله عوامل مهمی هستند که میتوانند، به فروش یک کالا و محصول و یا فروش خدمات مختلف بسیار کمک کنند.
موفقیت بازاریابان برای تاثیر گذاری بر رفتار مصرف کننده تا حد زیادی به درک صحیح رفتار مصرف کننده بستگی دارد. بازاریابی عصبی، این فرصت را در اختیار بازاریابان قرار خواهد داد تا با درک اصول و پایه مکانیزم تصمیمگیری، به یک سطح برتر از دانش رفتار مصرف کننده دسترسی پیدا کنند و به واسطه “تمرکز بر ناخودآگاه”، “افکار”، “هیجانات و احساسات افراد”، تصمیم خرید را در آنها ایجاد کند.
منابع و مآخذ:
بقوسیان ،ژان . و جوزی،آذر ب.(1393)،”بازاریابی عصبی.
درگی،پرویز”نورو مارکتینگ ؛ نظریه و کاربرد” تهران ،انتشارات بازاریابی.
طالبیان، م.(1392). “دیدن با ضمیر ناخودآگاه.
برآهویی ، ش.حسینی کناروئی ،ع ، “بازاریابی عصبی و نقش آن در بانکداری نوین جهان .
برای اینکه کالا یا خدماتی به مرحله فروش برسد، مراحلی وجود دارند که باید در سمت مشتری به نوبت طی شوند تا فروش(خرید)، محقق شود. «تفاوت نیاز، خواسته و تقاضا چیست؟» اگر فروشنده این مراحل را نشناسد، قاعدتاً نخواهد توانست روی این مراحل تاثیری بگذارد و یا به عبات دیگر کاتالیزوری برای آنها باشد و کالا یا خدمات خود را بفروشد. بنابراین لازم است تا همه چیز را به قضا و قدر واگذار کند.
در دنیای مدرن بازاریابی امروز، این مراحل به دقت در سازمانهای فروش، مورد بررسی قرار میگیرند وبرنامههای مختلفی برای آنها وجود دارند. اما این مراحل چیست و چه تاثیری در خرید و انتخاب مشتری دارد؟
نیاز(Need)
نیاز(Need)، یک محرومیت درک شده است. وجود نیازهای اساسی انسان مانند سرپناه، لباس، غذا، آب و غیره، در ذات انسان لازم بوده و برای بقای گونه بشر، ضروری است. پس از نیازهای ضروری، نیازهایی در سطح بالاتر وجود دارند. این نیازها مانند آموزش، مراقبت های بهداشتی، یا حتی یک موضوع اجتماعی، میتواند متعلق به کل جهان، یا یک طبقه و جامعه خاص باشد. عموما محصولاتی که در گروه نیازهای اولیه قرار دارند، نیازی به ترفیع یا تبلیغ فراوان ندارند و مشتری خود اقدام به خرید آنها خواهد کرد.
اما در دنیای مدرن امروز، با وجود هزاران برند در هرسطح، مشتری با پیشنهادات یکسان که نیازهای یکسانی را برآورده میکنند، مواجه شده و این موضوع رقابت را به شدت افزایش میدهد. امروزه حتی محصولاتی وجود دارند که همان نیازها را در ذهن مشتری، دسته بندی میکنند. به عنوان نمونه، مشاورین در بخش املاک و مستغلات، نیاز به تغییر مسکن را به گونهای دسته بندی میکنند که مصرف کننده بسیاری از نیازهای اولیه خود را برای تغییر مسکن(و نه حتی تهیه آن)، نادیده میگیرد.
دانشمندی که برروی این موضوع بسیار تحقیق کرد، آبراهام مازلو، دانشمند امریکایی بود. دسته بندی وی به قدری تاثیرگذار و کارآمد بود که امروزه هرم نیازهای بشری به “هرم مازلو”هرم مزلو چیست؟، مشهور است. هرچند که بسیاری از اوقات این هرم توسط انسانها نقض شده(به عنوان مثال فرهنگ شهادت، نقض هرم نیازهای مازلو است)، اما عمومیت و گستردگی کارایی آن برکسی پوشیده نیست.
هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو، نیازها را به 5 سطح تقسیم میکند. این هرم با نیازهای فیزیولوژیکی در پایین ترین سطح خود، آغاز شده و در طبقات فوقانی خود، به نیازهای اعلیتری میرسد. یک بازاریاب یا مدیر، باید آگاه باشد که برند یا خدمات شرکت متبوعش، کدام سطح از نیازهای این هرم را هدف قرار گرفته است.
در بازاریابی، روش دیگری برای دسته بندی نیازها وجود دارد. در این روش، نیازها به پنج نوع نیاز تقسیم میشوند:
نیازهای واضح(بیان شده)
نیازهای واضح، یا نیازهای بیان شده، همانطور که از نامش پیداست، دستهای از نیازها هستند که مطابق آن مصرف کننده، صریحاً آنچه را که می خواهد بیان می کند. به عنوان مثال: “ببخشید، میخواستم یک گوشی بخرم!”.
نیازهای واقعی
نیازهای واقعی، کمی خاص تر از نیازهای بیان شده هستند. بنابراین هنگامی که مشتری میخواهد با این گوشی تلفن همراه، به دوستان، خانواده و همکارانش متصل شود، نیاز واقعی او از این گوشی، پشتیبانی از اینترنت نسل چهارم، صدا و وضوح تصویر دوربین است.
نیازهای بی حد و حصر
این نیازها، فراتر از نیازهای عادی است. به عنوان مثال مشتری هنگام خرید گوشی، انتظار گارانتی و انواع دیگر خدمات پس از فروش را دارد که البته ممکن است صریحا بیان نکند.
نیازهای لذت بخش
این نیازها در راستای نیازهای قبلی است اما از جنس لذت است. به عنوان مثال مشتری هنگام خرید گوشی، تمایل دارد فروشنده، یک هدیه رایگان یا یک کالای تبلیغاتی (مانند کیف گوشی، گلس، هندزفری یا …) به او بدهد، اما او به وضوح اظهار نمیکند که مثلا برای داشتن گلس، قصد خرید گوشی دارد.
نیازهای مخفی
این دسته از نیازها است که مصرف کننده نسبت به ابراز آنها اکراه دارد و عموما باید از روی نقشه ذهن مشتری و یا تحقیقات بازار به آنها پی برد. به عنوان مثال مشتری هیچگاه به فروشنده اعلام نخواهد کرد که برای کلاس کاری خود به دنبال کدام گوشی تلفن همراه ایت، بلکه این فروشنده است که باتوجه به سیگنالهای ارسالی از طرف مشتری، درک خواهد کرد که چه نوعی از گوشی برای وی شانس فروش بیشتر به این مشتری را دارد.
البته در دنیای امروز، در بسیاری موارد برندها پا را فراتر از نیازهای مشتریان گذاشته، و خود با ایجاد تکنولوژی یا تغییراتی خاص، مصرفکنندگان را تشویق میکنند تا خلاء یک نیاز را در خود حس کنند و به سمت آن حرکت کنند. این نکته بسیار اهمیت دارد که “نیاز قابل خلق شدن نیست!”. در بسیاری از شبکه های اجتماعی افرادی هستند که در سمت استاد، اقدام به آموزش بازاریابی می کنند و تاکید دارند که “فروشنده باید نیاز را در مشتری خلق کند!”. این جمله اساساً اشتباه است. فروشنده می تواند نیاز مشتری را درک کند و نحوه پاسخ به آن را خلق کند نه خود نیاز را!.
ادعایی که بسیاری از افراد دارند این است که نیاز به استفاده از «تلفن همراه» در قرن بیستم وجود نداشت اما با اختراع این وسیله، نیاز به آن در قرن بیست و یکم اجباری شده است. این نکته را فراموش نکنیم که نیاز به تلفن همراه، اصلا نیاز به این وسیله نیست بله در مراحل بالاتر نیاز به «ارتباط» است و در هسته اصلی این نیاز، «راحتی و تنبلی» وجود دارد که تلفن همراه به آن پاسخ داد و در مراحل بعدی، تلفن های هوشمند به آن پاسخ بهتری دادند!
خواسته(Want)
خواسته(Want)، تبدیل محرومیت درک شده(نیاز)، به خواستن است. این مرحله، یک قدم جلوتر از نیاز است. خواسته برای زنده ماندن انسان ضروری نیست، اما با نیاز همراه است به بیان ساده، خواسته مرحلهای است که مشتری برای رفع نیاز خود، یک محصول خاص را انتخاب میکند. به عنوان مثال یک نفر برای رفع گرسنگی پیتزا میخواهد و دیگری برای رفع گرسنگی، قورمه سبزی. هردوی این افراد درصدد رفع نیاز هستند اما خواسته های آنها متفاوت است. بنابراین خواستهها نه تنها دائمی نیستند، بلکه میتوانند تغییر کنند.
انسان با گذشت زمان توسط محیط اطراف خود، به سمت رسیدن به برخی از نیازها هدایت میشود. بنابراین، خواسته های انسان میتواند بسته به موقعیت، محیط، فرهنگ و جامعه هر فرد متفاوت باشد. به عنوان مثال، یک ایرانی ممکن است چای بخواهد و یک امریکایی، قهوه(در هر دوصورت، نیاز این دو فرد برطرف شدن تشنگی و کسب لذت است بنابراین تفاوتی در نیاز وجود ندارد بلکه خواسته ها متفاوت هستند).
خواسته، معنای دیگری هم دارد. خواسته در بازاریابی به مرحلهای پس از نیاز نیر اطلاق میشود که درآن مشتری نیاز یک کالا یا محصول خاص را درک نموده و به دنبال آن حرکت نموده و آن را خواسته است. این مشتری با وجود دارایی کافی برای تهیه آن کالای خاص، به مرحله بعدی خواهد رفت.
تقاضا(Demand)
تقاضا(Demand)، این مرحله، بخش پایانی سیر تکامل پروسه خرید از طرف مشتری است. قانون اصلی و اولیه بازار، تعادل بین عرضه و تقاضا است. عرضه در این قانون یک پای مهم و جدانشدنی از اقتصاد است و تقاضا، بخش دیگر و مکمل آن. این دوباهم درارتباط تنگاتنگ و بعضا الاکلنگی هستند.
وقتی مشتری نیاز دارد، تمایل و خواسته دارد و همچنین توانایی خرید نیاز یا خواسته خود را نیز دارد، این مشتری به متقاضی تبدیل میشود. مشتری که خواسته دارد با مشتری متقاضی متفاوت است. ممکن است مشتری که خواسته دارد، کالا یا خدماتی را بخواهد و آن را طلب کند اما بودجه خرید آن را نداشته باشد و نتواند خواسته خود را برآورده کند.
در نتیجه، افرادی که نیاز، خواسته و توانایی خرید کالای مطلوبی را دارند، به متقاضی تبدیل میشوند. به عبارت دیگر، اگر مشتری مایل و قادر به خرید یک نیاز یا خواسته باشد، به این معنی است که تقاضای آن نیاز یا خواسته را را نیز دارد. ممکن است یک مشتری واقعا نیاز و خواسته خرید خودروی بنز را داشته باشد، اما نتواند این خودرو را بخرد. بسیاری از افراد، خودروی بنز را دوست دارند و آن را میخواهند اما فقط تعداد کمی از افراد توانایی خرید این کالا را دارند.
بنابراین ، نه تنها کشف نیازهای مختلف مصرف کننده ، بلکه همچنین تشخیص اینکه مصرف کننده واقعاً چه چیزی را می خواهد و چه مقدار توانایی پرداخت دارد، مهم است. چقدر می توان تقاضا برای محصول یا خدمات ایجاد کرد.
در دنیای پر چالش امروزی که فضای کسب و کار بیشتر از گذشته رقابتی و غیرقابل پیش بینی شده، سازمان ها برای ماندگاری در بازار و حصول به اهداف کسبوکار خود ناچار به استفاده از رویکردهای متعالی بازاریابی و توسعه شایستگیها و قابلیتهای خود در مواجهه با وضعیت موجود بازار و تلاطمات آن هستند. اندیشمندان و متخصصان بازاریابی در طول بیش از سه دهه بر این باور بوده اند که عملکرد درست کسب و کار، تحت تأثیر بازارگرایی قرار دارد.
بازارگرایی چیست؟
بازارگرایی(marketing orientation)، یکی از رویکردهای نوین بازار است که اخیرا طرفداران زیادی پیدا کرده و اساتید بزرگ این حوزه، در این خصوص کتابها و آموزههای بسیار زیادی منتشر نمودهاند. در مقاله مربوط به “بازارگرایی چیست؟”، این موضوع به تفصیل شرح داده شده است.
ازدیدگاه نارور و اسلاتر بازارگرایی، هیته اصلی و قلب تپنده مدیریت و راهبرد بازاریابی مدرن است و کسب و کاری که این توان را دشته باشد تا بازارگرایی خود را افزایش دهد، خواهد توانست عملکرد خود را در بازار بهبود بخشد. دستیابی به عملکرد مناسب یک سازمان، در گرو خلق مزیت رقابتی پایدار و ارائه ارزش پایدار به مشتریان است. بهعبارت دیگر میتوان گفت بازارگرایی، رویکردی عملیاتی به بازاریابی در عملیات و فعالیت های سازمان است.
در سالهای اخیر، بازارگرایی، توانسته توجه پژوهشگران و اندیشمندان بازاریابی و مدیران سازمانها را به سمت خود جلب کند. پژوهشگران زیادی برروی رابطه بازارگرایی با عملکرد متغیرهای واسطه و میانجی سازمان، تحقیق نمودهاند. اگر بخواهیم تعریفی از یک سازمان بازارگرا داشته باشیم، باید عنوان کنیم که سازمان بازارگرا، سازمانی است که بتواند بواسطه دانش بازاریابی، فعالیتها، محصولات و خدمات خود را با توجه به نیازها و الزامات مشتریانش سازماندهی کند.
در مقابل سازمانهای بازارگرا، سازمانهای محصولگرا وجود دارند. سازمانهای محصولگرا عموما محصولات جالب توجه و مهیجی را تولید میکنند. این سازمانها بواسط کیفیت و جذابت محصولات خود، درپی تحریک علاقمندی و توجه عرضه و تقاضا برای این محصولات و یا خدمات هستند. اگرچه، در مقالات مربوطه درخصوص گرایشهای بازاریابی به تفصیل شرح داده شده، منظور این نیست که باتوجه به اینکه در خصوص بازارگرایی صحبت میکنیم، لزوما مقصود این مقاله، خوب بودن و یا بهتر بودن این روش نیست. چه بسا احتمال موفقیت هردوی این دو گرایش وجود دارد، اما موضوع اینجاست که باتوجه به شرایط امروز بازارها درجهان، سازمانهای محصولگرا، راه بسیار سخت تری تا کسب موفقیت دارند.
امروزه در بازارهای جدید، توانایی خلق ارزشهای متمایز در محصول از طریق ایجاد کیفیت در طراحی و تولید و آگاه کردن مشتریان وجود دارد اما این تمایزات به وضعیت سازمان و بازار بستگی دارد و در موارد کمتری از بازارگرایی اثربخش هستند. در تمام بازارها(بجز شرایط خاص بازارها مونوپولی)، به هررو، همواره سازمانهایی وجود دارند که محصول یا خدمات خود را با قیمت کمتر عرضه کنند و این گونه از رقابت به هرصورت بازی باخت_باخت است. بنابراین به نظر میرسد اثربخش ترین استراتژی بازاریابی، حفظ مشتریان از طریق خلق ارزشهای مبتنی بر کیفیت و ایجاد وفاداری در آنهاست که این مهم با بازارگرایی مفهوم خواهد یافت.
درفضای امروز خصوصا بعد از ظهور پاندمی ویروس کرونا، سازمانها بیشتر به سمت ارائه خدمات پیش رفتهاند. امروزه نه تنها خدمات، بخش کوچک و جزیی از اقتصاد نیست، بلکه با رشد گرایش مشتریان به عدم حضور فیزیکی و دریافت خدمات بیشتر بصورت آنلاین، خدمات به عنوان قلب ارزش آفرینی در اقتصاد مطرح شده است. خدمات یکی از بخش های مهم اقتصادی کشور عزیز ما نیز به شمار میرود. این روزها درصد بالایی از امور تولیدی و اقتصادی کشور، درگیر ارائه” خدمات حرفهای” به مشتریان است. اغلب محصولاتی که امروزه خریداری میشوند، بهگونهای، عناصری از خدمت را در خود دارند.
در واقع طیف وسیعی از کالاها برای داشتن مزیت رقابتی بر فعالیت های مبتنی بر خدمات تکیه دارند. سازمانهای خدماتی عمدتاً براساس نیاز موجود در بازار، تشکیل شده و به مرور زمان با تکیه بر استراتژیها و برنامهریزیهای صحیح مدیریتی، رشد کرده و به بازارهای هدف دیگری نیز نفوذ کردهاند. اخیرا بازاریابی توجه ویژهای به برنامهریزیها و استراتژیهایی از قبیل مدیریت فرهنگ سازمانی، مدیریت استراتژیک منابع انسانی، مدیریت کیفیت، بازارگرایی و مدیریت محیطی داشته است.
براساس مطالعات و تحقیقات “اسلاتر” و “نارور”، اهمیت مطالعات تطبیقی بازارگرایی و تاثیر آن بر عملکرد کسبوکارها، بیشتر مشهود شده است. سازمان بازارگرا این مهم را درک میکند که از طریق ابزارهای متعدد ایجاد مزایای اضافی برای مشتریان، در کنار انواع مختلف صرفهجوییها در هزینههای کلی، منابع بالقوه فراوانی در جهت کسب مزیت پایدار رقابتی، می تواند به دست آورد.
بازارگرایی درون سازمانی
همانگونه که پیش از این، در مقاله “نگرشهای موجود در بازار “، شرح داده شد، پیش از پیدایش “علم بازاریابی”، صرفا دانش اقتصاد وجود داشت و این دانش باتوجه به ماهیت آن، بیشتر تمرکز برروی آمار و رفتارهای واقعی و ملموس داشت. دانش اقتصاد بیشتر برروی گذشته تمرکز میکرد. بنابراین دردهههای ابتدایی قرن بیستم، نگرش “تولید محور”، بر بازار حاکم بود و سازمانی که میتوانست تنها تولید کند، امکان ادامه حضور در بازار را داشت.
در دهههای میانی قرن بیستم، باحضور شرکتهای مختلف و پدید آمدن دانش بازاریابی، رویکرد سازمانها نیز تغییر محسوسی کرد و “نگرش محصول محور”، کم کم شکل گرفت. مطابق این نگرش، محصول و کیفیت آن مورد توجه بود و سایر موضوعات امیت چندانی نداشت. بعلاوه اینکه دانش بازاریابی هنوز جوان بود و نیازمند تکمیل و تکنلوژی هم هنوز به میزان قابل تاثیر، پیشرفت نکرده بود.
در سالهای پایانی قرن بیستم، با پیشرفت تکنولوژی و افزایش رقابت دربازار، “نگرش بازار محور”، پدید آمد و بازاریابی اغلب متمرکز روی نیازهای مشتریان بود. با ظهور اینترنت و همه گیری موبایل و شبکه های اجتماعی و افزایش سرعت زندگی و به تبع آن، بازاریابی، “نگرش بازارگرایی” یا “نگرش بازاریابی”، پدیدار شد که تا امروز نیز درحال تکوین است.
اما “بازارگرایی”، به خودی خود برروی نیازهای بازار یا تولید نیاز جدید در بازار تمرکز دارد. بازارگرایی همانگونه که از نامش پیداست، تا نیاز های کارکنان درون سازمان. مفهوم بازارگرایی داخلی اغلب برای شناسایی و مرتفع کردن نیاز های کارکنان در سازمان مطرح شده است تا کارکنان سازمان با حداکثر توان به فعالیت بپردازند.
هم بازارگرایی و هم بازاریابی داخلی را می توان به عنوان عامل کلیدی برای نظریه بازارگرایی داخلی در نظر گرفت لینگز تعریف بازار گرایی داخلی را به عنوان اجرای مفهوم بازاریابی داخلی در یک سازمان می داند که نشان دهنده تمرکز سازمان و سازمان ها بر نیازسنجی کارکنان سازمان می باشد.
مفهوم بازارگرایی داخلی در اصل از بازاریابی داخلی پدید می آید. بازاریابی داخلی، به عنوان یک عامل کلیدی نه تنها برای رسیدن به تعالی خدمات، بلکه برای اطمینان از موفقیت بازاریابی خارجی از طریق ایجاد انگیزش کارمندان سازمانی در نظر گرفته شده است.
به عبارت دیگر بازارگرایی داخلی یا بازاریابی درون سازمانی، تلاش های برنامه ریزی شده است که از بازاریابی به عنوان رویکردی برای غلبه بر مقاومت سازمانی در مقابل تغییرات و هم ترازی، ایجاد انگیزه و هماهنگی درون وظیفه ای و یکپارچه سازی کارکنان نسبت به اجرای موثر استراتژی های سازمانی و عملکردی به منظور ارائه رضایت مشتری، از طریق فرایند ایجاد کارکنان با انگیزه و مشتری گرا استفاده می کند.
بازاریابی داخلی به عنوان مجموعه ای از رفتارهای مدیریتی کارمند دوستانه تعریف شده است. رفتارهای مدیریتی که کارمنداران را به عنوان مهمترین و کارآمدترین ابزار سازمان قلمداد میکند. بازارگرایی داخلی، مکانیزمی است برای القای گرایش مثبت کارکنان به یک سازمان، و شرط لازم برای بهبود و تقویت کیفیت خدمات دولتی در میان کارکنان و در درون سازمان های دولتی و غیر دولتی است.
مهم ترین ویژگی و مزیت سازمانها علاوه بر روان تر بودن و داشتن قدرت سازگاری با شرایط متغییر محیطی، وضعیت رقابت پذیری و نوآورانه آنان است. افزایش تغییرات بازار منجر به نیاز به نوآوری بیشتر و به تبع برنامههای نوآوری در سازمان های کوچک و متوسط شده است.
امروزه با سرعتی که کسب و کارها خصوصا پس از اتمام دوره کرونا چیدا کرده اند، نگاه بازارگرایی به درون سازمانها الزامی شده و سازمانهایی که بتوانند کارکنان خود را با سیستم همسو و همراستا کنند، امکان ادامه حیات در این رقابت فشرده را خواهند داشت.
نوشته: فرامرز عیب پوش
منابع:
Baker, W. E., & Sinkula, J. M. “The synergetic effect of market orientation
Berry, L. L. (1981). The employee as a customer. Journal of Retail Banking
Clay Helberg. (1999), Finding statistics.
Dyer, L. and Reeves, T. (1995), Human resource strategies
امروزه رقابت سازمانها و برندها در بازار، به قدری تنگاتنگ و فشرده است، که تقریبا هیچ سازمان، برند یا خدماتی، در ساحل امن قرار ندارد. رقابت میان برندها و خدمات مختلف، بصورت کاملا فشرده در جریان است و هر سازمانی می کوشد تا از دیگری به هر نحو ممکن سبقت بگیرد. اف ای بی (FAB) مفهومی است که می تواند به پیروزی در این رقابت کمک کند.
اف. ای. بی(FAB) و پیچیدگی
افزایش این پیچیدگی، سازمانها به این موضوع پی بردند که باید مخاطب خود را به درستی انتخاب نموده و آن را به درستی خطاب کنند. بنابراین محتوای پیامی که منتقل میشود، از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است. بسیاری از مدیران معتقدند که موضوع مزیت رقابتی، موضوعی است که در برنامهها و یا استراتژی یک سازمان باید گنجانیده شده و بر روی آن تمرکز صورت گیرد، اما زمانی که این موضوع به مرحله اجرا میرسد، همان مدیران امکان انتقال درست این مزیت به مشتری را پیدا نمیکنند و یا آن را به غلط منتقل میکنند.
اف. ای. بی(FAB) و ارزش
سازمانها، علاوه بر محصول یا خدماتی که به مشتری ارائه ميكنند، در حال خدمت رسانی به آن هم هستند. زمانی که یک سازمان قصد دارد پیامی را به مشتری منتقل کند، لازم است تا بجز خاطرنشان کردن مشخصات و سود محصول، یک “مزیت” یا “ارزش” را به مشتری منتقل کند.
وارن بافت، میلیاردر مشهور امریکایی و یکی از برجسته ترین دانشمندان بازاریابی، معتقد است؛ ” قیمت چیزی است ک مشتری پرداخت میکند و ارزش چیزی است که بدست میآورد”. اگر سازمانها بطور شفاف این موضوع را درک نموده و آن را سرلوحه فعالیتهای بازاریابی خود قرار دهند، به این نکته خواهند رسید که در زمان انتقال پیام به مشتری(چه در زمان ویزیت و چه در جلسات و چه در پیامهای تبلیغاتی)، باید مفهوم “ارزش”، و “مزیت” را به مشتری انتقال دهند.
مثالی از ف. ای. بی(FAB)
برای روشن شدن بهتر این موضوع، یک مثال را بررسی خواهیم کرد. شرکت مرسدس بنز، یکی از شرکتهای پیشرو در خودروسازی است و تقریبا محبوب ترین و مشهورترین خودروساز در جهان است. این شرکت، در امور بازاریابی و تبلیغات و کمپینهای خود نیز یکی از برترین شرکتها در جهان است. اگر نگاهی به ویدئوها یا بنرهای تبلیغاتی مرسدس بنز بیدازیم، در هیچ کدام از این پیامها، گشتاور موتور، تعداد ایربگ، جنس چراغ، نوع کمک فنر و یا مشخصات دیگر خودرو را مشاهده نمیکنیم، بلکه در عوض، “حس راحتی و لوکس بودن” را از پیامهای مرسدس میگیریم.
مرسدس بنز با انجام مطالعات برروی نقشه ذهن مشتری، این موضوع را دریافته است که برای مشتری تمامی امکانات خودرو اهمیت دارد اما هیچ کدام از آنها باعث خرید خودرو نخواهند شد بلکه ارزشی که مشتری با خرید این خودرو دریافت میکند همان ” حس لوکس و راحتی” است.
نقش FAB در پیام
برای موثر واقع شدن پیام، عموما این سه جزء، به ترتیب عرضه میشوند. مشتری زمان زیادی برای تلف کردن بابت پبام سازمان ندارد زیرا هرثانیه و هردقیقه در حال بمباران توسط پیامها از کانالهای مختلف است. بنابراین برای تاثیر بیشتر پیام اید بصورت مختصر و مفید و خلاصه شده در ابتدا “مزیت(benefit)” و “ارزش”، را انتقال دهد. این پیام باید به گونهای باشد که برای مشتری جذاب و گیرا باد و در پایان مشتری نتواند عنوان کند:”خب که چی!”.
در ادامه امکانات(features)، محصول یا خدمات را برشمرده و تعداد و کمیت و کیفت آنها مشخص خواهد شد. در نهایت برتری(Advantage)، ایین محصول یا خدمات نسبت به سایر رقبای آن را بیان نموده و پیام خاتمه مییابد. به خاطر داشته باشیم که هر محصول یا خدماتی، باید یک برتری نسبی یا مطلق نسبت به همنوعان خود داشته باشد. بدون وجود برتری، محصول ما در بازار محکوم به فناست. این برتری می تواند در هرکدام از بخشهای آمیخته بازاریابی باشد و شرط آن است که یک برتری هرچند کوچک وجود داشته باشد و به درستی بیان و تفهیم شود.
اف ای بی و بیزنس مدل
همانگونه که درس “بیزنس مدل چیست؟“، به تفصیل شرح داده شد، یک مدل کسب و کار، دارای چند بخش است که تعدادی از بخشهای آن، از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. این مدل ، مشخص میکند که چگونه «فعالیتها یا امکانات کلیدی» سازمان، در مفهوم یک “پیام درست”، به واسطه “کانالهای ارتباطی”، به مهمترین بخش مدل یعنی «مشتریان کلیدی»، منتقل خواهد شد.
فروش موفق، زمانی اتفاق میافتد که یک «ارزش یا مزیت درست» به وسیله یک «کانال ارتباطی درست»، به «مشتری هدف درست»، در «زمان درست» و در «مکان درست»، منتقل شود.
اگر بخواهیم این موضوع را با زبان ریاضی بیان کنیم، باید بگوییم مفهوم بازاریابی درست، نتیجه حاصلضرب تمامی این گزینهها را در یکدیگر است. که برای موفقیت باید به عبارتی «یک»، یا «صد»، باشد. اگر مقدارعددی تمام این گزینه ها را در صورت صحیح بودن «یک» و در صورت اشتباه بودن «صفر» درنظر بگیریم، درصورتیکه هرکدام از این گزینه ها «صفر» باشند، حاصل ضرب آنها نیز «صفر»، خواهد بود.
بنابراین تمام این موارد باید به دقت انتخاب شده و برنامه ریزی شوند تا نهایتا پاسخ بدست آمده عدد “یک”، باشد. به همین دلیل در زمان ارائه پیشنهاد فروش، از این تکنیک برای انتقال درست پیام به مشتری استفاده میشود. در واقع اف ای بی(FAB)، فارغ از این که یک تکنیک باشد، بیشتر یک مفهوم مهم و اساسی در بازاریابی است.
اف ای بی طلایی
مفهوم «دایره طلایی» که توسط «سایمون سینک»، دانشمند مدیریت مطرح شده، یکی از زیباترین فلسفههای کاربردی زندگی هر فرد یا کسب و کاری است. این دایره، به سادگی مشخص کرده است که فلسفه وجودی یک کسبوکار، چگونه باید نوشته شده و شکل بگیرد تا موجب موفقیت آن شود. این که بسیاری از سازمانها با وجود تکنولوژی بسیار بالا از موفقیت در بازار برخوردار نمیشوند، به این دلیل است که دایره طلایی را رعایت نکرده و یا از آن اطلاعی ندارند.
چه چیز
دایره طلایی به سه بخش «بیرونی» ، «میانی» و «مرکزی» ، تقسیم شده است. هر انسان یا سازمانی، در لایه بیرونی می داند که در حال انجام چه کار یا خدمتی است. او واقف است چه چیزی را تولید نموده و به مشتریان عرضه میکند. تقریباً تمام سازمانها و افراد در جهان در این لایه از دایره قرار دارند. همه افراد و سازمانها میدانند که در حال انجام چه کاری هستند و یا چه چیزی را تولید و به بازار عرضه میکنند.
چگونه
در لایه میانی این دایره، افراد یا سازمانها می دانند که آن کالا را چگونه تولید کنند و یا کار مورد نظر خود را چگونه به انجام برسانند. زمانیکه این لایه را مورد بررسی قراردهیم، درخواهیم یافت که تعداد بسیار اندکی از سازمانها و افراد هستند که در این لایه قرار دارند. درواقع این لایه به “چگونگی”، انجام یک کار یا ارائه کالا و خدمات اشاره ارد. سازمانها و افرادی که روش انجام درست کارهای مربوط به خود را دریابند و آن را اجرا کنند، در این لایه قرار میگیرند. روش و چگونگی انجام کار موضوعی است که اگر سازمانها و افراد به آن واقف باشند، به موفقیت نسبی دست خواهند یافت.
چرا
اما لایه مرکزی دایره طلایی، هسته اصلی این مفهوم است. تقریباً تعداد بسیار اندکی از سازمانها هستند که میدانند چرا آن کار را انجام داده و یا محصول مورد نظر خود را تولید میکنند. در اصل، این لایه چرایی تولید کالا و یا خدمات آنهاست. از دید مصرف کننده یا مشتری، چرایی خرید، مهمترین عاملی است که موجب میشود خرید انجام شده و این موضوع بارها و بارها تکرار شود.
نقش FAB در موفقیت
به عبارت دیگر سازمانهای موفق؛ سازمانهایی هستند که می دانند چگونه، «چرایی» محصول یا خدمات خود را به مشتری منتقل کنند. مشتری با فهمیدن «چرایی» آن محصول یا خدمات، محصول مورد نظر را خریداری نموده و به آن وفادار خواهد ماند. وفاداری مشتری با خرید مجدد و ترغیب دیگران به خرید، سنجیده میشود. برای درک بهتر از مفهوم دایره طلایی، مقاله مربوط به آن، با عنوان “دایره طلایی چیست؟”، را در همین وبسایت مطالعه فرمایید.
حال اگر دایره طلایی را با مفهوم FAB ، تلفیق کنیم؛ به فهم بهتر هر دو مفهوم کمک بسیار شایانی خواهد شد. در واقه لایه بیرونی دایره طلایی، همان مفهوم “اف”(features)، یا امکانات و خصوصیات و مشخصات محصول یا خدمات است. لایه میانی، به مفهوم “ای”(advantages)، اشاره دارد و نهایتا لایه مرکزی یا هسته دایره طلایی، به مفهوم “بی”(benefits)، اشاره دارد.
پیش از اینکه بخواهیم تعریفی از تحقیقات بازاریابی(Marketing research)، داشته باشیم باید تعریف بازاریابی یا مارکتینگ را مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقات بازاریابی، عملاً یکی از زیرمجموعههای بسیار مهم و اساسی در مارکتینگ است. تحقیقات بازاریابی، ممکن است در هر مرحله ای از بازاریابی انجام شود.
بازاریابی یا مارکتینگ (Marketing)، به عنوان فرایندی مدیریتی-اجتماعی تعریف میشود که بوسیله آن افراد و گروهها از طریق تولید و مبادله کالا با یکدیگر، به امر تأمین نیازها و خواستههای خود اقدام میکنند. برای روشن شدن این تعریف باید ابتدا اصطلاحات مهم نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار را بررسی کرد.
به عبارت دیگر بازاریابی عبارتست از معرفی محصول جدید یا قدیمی بصورت سیستماتیک یا غیرسیستماتیک به مشتری برای فروش محصول قدیمی یا جدید به مشتری. در بازاریابی دو هدف اصلی نهفته است. در حقیقت بازاریابی یا برای فروختن محصول انجام میگیرد و یا به جهت آشنایی مشتری با محصول انجام میشود.
بازاریابی امیال و نیازهای پاسخ داده نشده را شناسایی میکند. همچنین ضمن تعریف و تخمین اندازه یک بازار تعریف شده، میزان سودآوری آن را نیز اندازهگیری میکند. به عبارت دیگر بازاریابی، بخشهایی از بازار را به عنوان مناسبترین بخش بازار برای شرکت شناسایی و مشخص میکند که شرکت نیز توانایی و امکان عرضه خدمات به آنها را دارد و همچنین مناسبترین محصولات و خدمات مورد نیاز آن بخش را طراحی و معرفی میکند. یکی از کارکردهای بازاریابی طی سالهای اخیر، تجاریسازی است. حتی در برخی کتابهای جدید، تجاریسازی ترجمه مارکتینگ معرفی شدهاست.
تحقیقات بازاریابی چیست؟
تحقیقات بازاریابی(Marketing research)، یکی از فعالیتهای بازاریابی است که ارتباط لازم بین مصرفکنندگان، خریداران و برند یا خدمات را از طریق تبادل اطلاعات برقرار میکند. امکان دارد این تحقیقات برای ورودیک محصول یا خدمات جدید به بازار باشد و یا برای کشف مشکلات و کمبودهای شرکتها و سازمانها یا برندها در بازار و یا ورود به بازارهای جدید.
دربسیاری از اوقات مدیران کسب و کار فکر میکنند که تحقیقات بازاریابی، صرفا برای تولید محصول جدید بکار میرود. اما درواقع، هر کسب و کاری، همواره نیازمند انجام تحقیقات بازاریابی است. تحقیقات بازاریابی به تحقیقات بازار نیز مشهور است است در حقیقت تعریف درست این موضوع؛ “تحقیقات بازاریابی”، است به این دلیل که این تحقیقات یکی از ارکان اساسی بازاریابی است.
امروزه اطلاعات، با ارزشترین و تعیینکنندهترین آیتم در بازاریابی است. اما اگر این اطلاعات غلط باشد، کاملاً نتیجه عکس داشته و روی این اطلاعات غلط تصمیمات غلط گرفته شده و در نهایت سازمان یا برند، دچار سردرگمی و انحراف از مسیر خواهد شد.
فرض کنیم به یک پزشک مراجعه کردیم که به پزشک مراجعه میکنیم تمام اطلاعات مربوط به مریضی مان را در اختیار پزشک قرار میدهیم زیرا میخواهیم از ویزیت این پزشک نتیجه بگیریم و در نهایت درمان شویم. بنابراین پنهان کردن اطلاعات از پزشک، امریست که هیچ انسان عاقلی، آن را انجام نخواهد داد. تحقیقات بازاریابی بر همین اساس عمل میکند.
تحقیقات بازاریابی، اطلاعات را از بازار و محیط جمع آوری کرده و آن را تجزیه تحلیل و در نهایت نسخه درمان برند یا سازمان را ارائه می کند تحقیقات بازاریابی شامل شامل سه مرحله “تشخیص”، “تجویز”، و “درمان” است. هر کالا یا خدمات جدید یا خدماتی که یا کالا یا خدماتی که در بازار حضور دارند برای انجام درست تحقیقات بازاریابی باید این سه فرآیند را طی کنند.
تحقیقات بازاریابی نشان می دهد که کالا یا خدمات ما چه جایگاهی در بازار دارد و چگونه میتوان سهم بازار این کالا یا خدمات را افزایش داد. این مهم نشان میدهد که چگونه برای تولیدات یا خدمات جدید برنامهریزی شود، تبلیغات مناسب برای کسب و کار مربوطه چیست و از همه مهمتر؛ افکار عمومی راجع به برند و خدمات ما چه تفکری دارند و در مورد آن، چگونه می اندیشند.
اطلاعات، از یک بازار هدف یا “تارگت مارکت”، جمعآوری میشود. بدیهی است که هر بازار هدفی؛ ساز و کار مربوط به خود را دارد. تحقیقات بازاریابی روشی کارا و اثربخش برای جمعآوری اطلاعات از بازار هدف در راستای ساختن برند یا خدمات مناسب است. تحقیقات بازاریابی در نهایت منجر به ارائه یک درمان مناسب برای یکی از دردهای یک سازمان خواهد بود.
هدف بازاریابی در زمان پیدایش اولیه این دانش، پیدا کردن تکنیکهایی برای افزایش فروش بود و فهم و درک مشتریان هیچ جایگاهی در بازاریابی نداشت اما با گذر زمان و پیشرفت تکنولوژی تولید و پیشی گرفتن تولید کالاها و عرضه نسبت به تقاضا، صاحبان کسب و کار، بهطور فزایندهای اهمیت فهم و درک مشتریان پی بردند.
امروزه، شعار برندها و خدمات، ” شناخت و درک خریداران به صورت انفرادی همراه با شناخت یک بخش بازاریابی تخصصی”، است. به همین دلیل است که تمامی شرکتهای پیشرو در عرصه تولید و کسب و کار، جهت اثر بخشی بازاریابی از مجموعهای از فنون تحقیقات بازاریابی بهره میگیرند و تحقیقات بازاریابی یکی از قویترین و مؤثرترین ابزارهای تصمیم سازی برای این سازمانها بهشمار میرود.
از تحقیقات بازاریابی در تعیین سیاستهای بازاریابی استفاده میشود و به این ترتیب از عوامل قابل کنترل و خارج از کنترل بازار به بهترین صورت استفاده میشود. در واقع تحقیقات بازار کمکی برای کارخانههای تولیدی است تا خطر اتخاذ تصمیمهای اشتباه در آنها کم شود، یا در کمپینهای تبلیغاتی به این آگاهی برسند که مخاطب چه چیزی را دوست دارد، یا اینکه بعد از کمپین به تأثیر تبلیغ خود پی ببرند.
امروزه بازاریابی به عنوان یک وظیفه خاص مدیریتی است که کلیه فعالیتهای مرتبط با توسعه، تولید و توزیع محصولات به بازارهای خاص، یعنی جایی که باید رضایت مصرفکنندگان آنها تأمین شود را در بر میگیرد؛ بنابراین تحقیقات بازاریابی، توسعه محصول، شناخت بازار، روشهای مناسب فروش، توزیع، تبلیغ و تسهیلات خدمات/فروش را در بر میگیرد و در واقع، همه جنبههای فعالیتهای کسب و کار از “مرحله ایده” تا “رضایت مشتری”، را پوشش میدهد.
تحقیقات بازاریابی با نمونه گیری و ایجاد پرسشنامه آغاز شده و پس از تعیین جامعه آماری، سوالات مربوطه طرح شده و تحقیقات انجام میشود. انواع نمونهگیری در تحقیقات بازاریابی به نمونهگیری تصادفی (احتمالی) و نمونهگیری غیر تصادفی (غیر احتمالی) تقسیم میشود.
تحقیق بازار اولیه جمعآوری دادههای جدید است؛ دادههایی که پیش از این گردآوری نشدهاند. پرسشنامه کاغذی، نظرسنجی و پرسشنامه آنلاین و مصاحبه نمونه شیوههای جمعآوری اطلاعات در تحقیقات بازار اولیه هستند. تحقیق بازار ثانویه شامل جمعآوری و بررسی دادههایی است که در حال حاضر وجود دارند. در هر گام از فرآیند تحقیقات بازار که دادهها مستقیما از شیوههایی مانند مصاحبه و پرسشنامه گردآوری نمیشوند، تحقیق بازار ثانویه در حال انجام است.
پس از انجام پروسه جمع آوری و تحلیل و بررسی داده ها درباره حوزه فعالیت کسب و کار و رقبا، علاقه مندی و جنبه روانشناختی مخاطبان بازار هدف و … باید اقداماتی در این زمینه انجام گیرد که در این بین پیدا کردن نقاط قوت و ضعف کسب و کار خود و رقیبان برای بازتاب این عوامل به سود کسب و کار خود بسیار با اهمیت می باشد. می توان از مدلهای تحلیلی مانند SWOT و یا ماتریس بوستون، ماتریس SEM استفاده نمود.
شناخت هرچه بهتر پتانسیل کسب و کار خود و رقیبان، این فرصت را در اختیار ما قرار میدهد که بتوانیم زمینه هایی که بستر فعالیت های بازاریابی کسب و کار ماست را پیدا کنیم. پس از بررسی های لازم در این زمینه، باید با توجه به میزان اهمیت حوزه های فعالیتی، هزینه و و قت خود را به گونه ای صرف کنیم که بیشترین بازخورد را از این فعالیت ها بگیریم.
در صورتی که بخواهیم اطلاعات بیشتری در خصوص تحقیقات بازاریابی بدست آوریم، بهتر است کتاب اصول جامع تحقیقات بازاریابی نوشته “پائول هاگ”، را مطالعه کنیم. این کتاب به درستی و با شرح کامل توضیح داده است که چگونه “تحقیقات بازاریابی”، شکل گرفته انجام شده و موجب نجات سازمانها و برندها میشود.
بازارسازی بخشی از فرایند بازاریابی است که طبق تقسیمات کاتلر یکی از مهمترین بخشهای این فرایند محسوب می شود. براساس دیدگاه کاتلر؛ بازاریابی یا مارکتینگ (Marketing)، فرایندی مدیریتی-اجتماعی است که بوسیله آن افراد و گروهها از طریق تولید و مبادله کالا با یکدیگر، به امر تأمین نیازها و خواستههای خود اقدام میکنند. برای روشن شدن این تعریف باید ابتدا اصطلاحات مهم نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار را بررسی کرد. به عبارت دیگر بازاریابی عبارتست از معرفی محصول جدید یا قدیمی بصورت سیستماتیک یا غیرسیستماتیک به مشتری برای فروش محصول قدیمی یا جدید به مشتری. در بازاریابی دو هدف اصلی نهفته است. در حقیقت بازاریابی یا برای فروختن محصول انجام میگیرد و یا به جهت آشنایی مشتری با محصول انجام میشود.
به عبارت دیگر، بازاریابی شامل شناخت نظام بازار و نیازها و خواستهها و رفع آنها ازطریق مبادلات مطلوب است. بازاریابی شامل چندین بعد مختلف است اما سه بعد اصلی بازاریابی که شامل “بازارشناسی” ، “بازارسازی” و “بازارداری”، میشود، از اهمیت ویژهای برخوردار هستند.
باتوجه به اینکه دانش بازاریابی دانشی وارداتی است و عمدتا مربوط به بازارها و دانشگاههای غربی است، این نکته را نباید فراموش کنیم که مفهوم “بازارسازی”، براساس ادبیات بازاریابی فارسی ساخته شده و برای اولین بار توسط “دکتر احمد روستا”، یکی از بزرگترین اساتید بازاریابی کشور، مطرح شد.
در انگلیسی بازارسازی(market making)، موضوع متفاوتی است. در ادبیات بازاریابی بین المللی مارکت میکرها، افراد یا سازمانهایی هستند که زمانیکه فردی میخواهد کالایی را بخرد یا بفروشد(عمدتا در بازرهای مالی و یا بورس)، باید به یک کارگزاری مراجعه کند. این کارگزارها موجب وصل شدن خریداران و فروشندگان و دیدار آنها باهم و انجام معامله میشوند.
بازارسازها عموما قیمتی که دوطرف معامله میتوانند با آن معامله کنند، را ارائه نموده و کمسیون دریافت میکنند. میزان خرید و فروش هم به عرضه و تقاضای محصول بستگی دارد و این موضوع زیانی برای مارکت میکر ندارد. او به هرصورت سود خود را دریافت میکند. سازندگان بازار در مورد بالا رفتن یا پایین آمدن قیمت محصول نظری ندارند. آنها با تفاوت بین قیمت پیشنهادی و فروش، درآمد کسب میکنند.
در بازاریابی برای حصول نتیجه بهتر، لازم است تا آمیخته بازاریابی را طوری ترکیب شود که نهایتا مشتری فرایند پیشنهاد تجاری را بپذیرد. بنابراین باید همه المانهای آمیخته بازاریابی، باهم تناسب لازم را داشته باشند در غیر اینصورت ترکیب درست رخ نداده و نتیجه حاصل نخواهد شد.
اگر بخواهیم تعریف درستی از بازارسازی ارائه کنیم؛ بطور خلاصه میتوان گفت بازارسازی ایجاد فضایی مناسب جهت اجرای سایر بعدهای بازاریابی به وسیله ایجاد شرایط برای تمام ذینفعان سازمان است. بازارسازی زمانی رخ میدهد که سازمان با اشراف لازم به محصول، قیمت، پرموشن، بیزنس مدل، بازار و رقبای موجود در آن، عرضه و تقاضا، اطلاعات و محصولات موجود در بازار، محیطی را فراهم کند که مشتریان بعد از اجرای سایر ابعاد بازاریابی، ارتباط لازم را با سازمان و محصولات یا خدمات مربوط به آن، برقرار کنند.
راه رسیدن به این موضوع، انجام تحقیقات بازاریابی و کسب شناخت لازم از مشتریانشان بالقوه و بالفعل در آن است. کسب اطلاعات، اولین قدم در بازارسازی است. بازارسازی به عنوان بعدی از بازاریابی، فضایی مناسب برای مشتریانش ایجاد خواهد کرد تا در آینده، توانایی جذب مشتریان بیشتری را داشته باشد و خدمات و پشتیبانی مناسبی از محصولاتش را به آن مشتریان ارائه کند.
در علم اقتصاد، سه گونه از سازمانها در استراتژی بازاریابی مختلف دارند و یا از عدم وجود استراتژی، مجبورا به یکی از این دسته ها منتقل شده اند. بسیاری از اساتید بازاریابی معتقدند که نداشتن استراتژی نیز خود گونهای از استراتژی است. اگر بخواهیم بازار یا سازمانها را از منظر استراتژی بازاریابی را از یک منظر می توان به سه دسته “سازمانهای موج ساز”، “سازمانهای موج سوار” و “سازمانهای اسیر موج”، دسته بندی کرد.
دسته اول “سازمانهای موج ساز”، هستند که همانگونه که از اسم این سازمانها پیداست، موجهایی که در بازارها پدید میآید، توسط این سازمانها خلق شده و یا آنها در خلق و تولید آن نقش مهمی داشته اند. سازمانهای موج ساز، عمدتا همواره نوآور بوده و استراتژی آن ها ساخت موجهای قیمتی، تکنولوژیکی، بازاریابی، تبلیغاتی، تغییر مصرف و غیره است.
بدیهی است که این شرکت ها ریسکهای سنگینی را متحمل شده اما درمقابل، از قدرت تحمل شکست بالایی نیز برخوردارند. لذا ضمن بهره مندی از نیروهای خلاق و مدیران جسور، همواره در جست وجوی پاسخ به نیازهای مصرفکنندکنندگان و یا ساخت نیازهای جدید با ارائه محصولات جدید هستند. به عنوان مثال شرکت “اپل”، را میتوان یکی از شناخته شده ترین شرکتها در این حوزه دانست.
دسته دوم، “سازمانهای موج سوار”، هستند. همانگونه که در مقاله مربوط به “موج سواری بازاریابی”، به تفصیل شرح داده شد، “موج سواری بازاریابی”، گونه ای از استراتژی بازاریابی است که بسیاری از سازمانها بسته به شرایط خود و بازار، از آن بهره میبرند.
عموما استراتژی این سازمانها، استراتژی تعقیب موج سازان و بهره مندی از بازاریابی چریکی است. این سازمانها همواره و با هوشیاری موج سازان را تعقیب میکنند و سعی دارند تا با موج سازان، در یک فاصله مشخص، باقی بمانند وخیلی باصطلاح جا نمانند!.
این دسته از سازمانها، تخصص بالایی در الگوبرداری آگاهانه دارند. البته بدیهی است که تقلید کورکورانه، با الگوبرداری آگاهانه کاملا متفاوت است. بسیاری از شرکتهای چینی، از این دسته از سازمانها بوده و سالها شرکتهای امریکایی، ژاپنی و کرهای را تعقیب کردند. البته امروزه بسیاری از این شرکتها با اتخاذ همین استراتژی، خود به موج سازان بزرگ تبدیل شدهاند.
این دسته از سازمانها، ” سازمانهای اسیر موج”، نام دارند. این سازمانها، عموما سازمانهایی هستند که تحولات محیط بازار را یا نمیتوانند رصد کنند یا اصولا آگاهی نسبت به این موضوع ندارند. این دسته از سازمانها، غالبا به صورت سنتی عمل میکنند. بنابراین موج تغییر و تحولات بازار است که برای این دسته از سازمانها تعیین تکلیف میکند. لذا به ناچار این سازمانها مانند قایقهای کوچک بیاختیار، اسیر امواج سهمگین بازار هستند و چه بسا بسیاری از آنها بدست همین امواج، غرق میشوند.
همه ما، سازمانها و برندهای زیادی را به خاطر داریم، که پیش از این وجود داشتهاند اما امروزه، فقط یک خاطره هستند. امروزه سازمانها یا باید توان موج سازی داشته باشند و یا هوش موج سواری. اگر جز این باشد، طوفانهای سهمگین بازار، هر قایقی را غرق خواهد کرد. سازمانهای موج سوار، سازمانهای یادگیرنده هستند. این سازمانها با بهره گیری از وجوه تمایز خود نسبت به رقبا، به بازارسازی دست میزنند.
بازاریابی و بازارسازی از جمله عوامل مهمی هستند، که میتواند به فروش یک کالا و محصول و یا فروش خدمات مختلف کمک کند. برندها و سازمانها از بازاریابی برای فروش محصولات خود بهره میبرند. یکی از مهمترین ابعاد بازاریابی، بازارسازی است. موفقیت در بازارسازی، میتواند تمامی جنبههای مختلف یک کسب و کار را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین شناخت ابعاد مختلف بازاریابی، امری بدیهی و لازم است.
پی.ال.سی(PLC)، مخفف واژه چرخه عمر محصول (Product lifecycle)، است. منظور از چرخه عمر محصول تشخص محصول به شکل یک انسان است. هر انسانی یک روز متولد شده، نوجوانی و جوانی را طی میکند و به بلوغ میرسد. پس از طی دوره بلوغ، کمکم به دوره میانسالی و پیری رسیده و یک روز میمیرد. این موضوع، دقیقا برای محصولات نیز صدق میکند. به همین خاطر در بازاریابی از این تشخص استفاده میکنند.
در بازاریابی، هر محصول طراحی شده جدید که به بازار وارد میشود، چرخهای شامل چهار دوره زمانی را طی میکند. این مراحل عبارتند از دوره معرفی، دوره رشد، دوره بلوغ و دوره افول یا مرگ. هر یک از این چهار دوره، نیازمند استراتژی بازاریابی و مدیریتی ویژه همان دوره است.
البته بسیاری از محصولات در دوره معرفی به بازار، شکست میخورند و حتی این فرصت را پیدا نمیکنند که وارد دورههای بعدی شوند، اما در صورت گذر از مرحله معرفی، مراحل رشد، سپس بلوغ و در نهایت افول نیز در ادامه پیش خواهد آمد.
زمانی که در مورد افول یا مرگ یک محصول صحبت میکنیم، ممکن است فکر کنیم برخی از محصولات هستند که سالهاست در اوج هستند و به افول نرسیدهاند، پس این موضوع درمورد همه محصولات، صدق نمیکند. اما درواقع اینگونه نیست. محصولاتی که دوران طولانی(مثلا چندین دهه)، در اوج هستند، مطابق برنامه بازاریابی و اتخاذ استراتژی درست، مواضعی میگیرند که این مواضع مرگ آنها را به تاخیر میاندازد.
این موضوع بسیار مهم است که بدانیم موضوعی که مرگ محصول یا خدمات را به تاخیر میاندازد، دانش بازاریابی است. بازاریابی درست محصول موجب میشود تا با تغییر، اصلاح یا ادامه یک استراتژی خاص، سالها در مرحله بلوغ باقی مانده و به افول نرسد.
البته نباید فراش کنیم که مرگ، حق است، حتی برای محصول یا خدات. بنابراین دانش بازاریابی و استراتژی درست، تنها مرگ محصول یا خدمات را به تاخیر میاندازد و آن را جاودانه نمیکند. درواقع محصول یا خدمات جاودانه وجود ندارد. بسیاری از محصولات و خدمات وجود داشتند که امروزه هیچ کاربردی ندارند.
اما موضوعی که در اینجا بسیار مهم است این است که در مرحله بلوغ ماندن، بسیار سخت تر از زنده ماندن در مرحله معرفی است. بازاریابی و استراتژی درست، مانند دستگاه تنفس مصنوعی، باید همواره به محصول متصل باشند. به محض اینکه این دستگاهها از محصول جدا شوند، به سرعت محصول به افول رسیده و میمیرد.