انفجار ابله ها (Explosion of idiots) چیست؟

انفجار ابله ها (Explosion of idiots) چیست؟

این مفهوم، که به نامهای «انفجار احمق ها» و یا انفجار ابله ها (Explosion of idiots) شناخته شده، گونه ای از «تئوری مدیریتی» است که برای اولین بار توسط استیو جابز ، بنیانگذار شرکت اپل مطرح شد. جابز، اصطلاح «انفجار ابله ها» را به همین نام یاد کرده و بعدها گای کاواساکی که از نظریه پردازان، مدیران و موسسان شرکت اپل هم بود، این مفهوم را به شکلی وسیع توسعه داد. جابز عنوان کرد:

” استخدام یک «دلقک» در یک سازمان، موجب این خواهد شد که بعد از مدتی، شاهد تعداد زیادی دلقک در آن سازمان باشیم.”

استیو جابز

ابله یا «احمق»، یا «بی شعور»، «گاوریش»، «گول»، «نادان» یا «هزاک» ، فردی است که علیرغم تصور عموم، از «هوش»، بهره‌مند است اما از «عقل» و «خرد» بی‌بهره است. تفاوت این مفاهیم در درس «تفاوت هوش، عقل و خرد چیست؟»، شرح داده شده است. به هررو، احمق یا ابله سازمانی، فردی است که از میزان عقل و خرد بهره‌ای نبرده و اولاً صرفاً به «حال» و «وضعیت خودش» بدون ارتباط با جهان اطراف فکر میکند و ثانیاً به خیال خودش کاملاً داناست و نیازی به آموزش ندارد!.

عجز نبود از قدر ورگر بود

جاهلی از عاجزی بدتر بود

حضرت مولانا

این میزان حجم از «عدم پذیرش» یا «توهم دانایی»، در تمامی ابله‌ها وجود دارد و البته نکته مهم اینجاست که هیچ ابلهی فکر نمی‌کند که ابله است و اتفاقاً خودش را داناتر از سایرین می‌داند. البته نکته مهم اینجاست که تقریباً هرکسی دردرون خودش واقف است که برای کاری که انجام می‌دهد «شایستگی» دارد یا خیر. به همین دلیل است که ارزیابی وی در استخدام‌های بعدی، فردی است که میزان شایستگی او را از خودش کمتر ارزیابی می‌کند.

همانگونه که عنوان شد، این پدیده که به «تئوری انفجار ابله ها (یا احمق ها)» مشهور است، توسط استیو جابز مطرح شد. جابز معتقد است مدیران درجه یک، کسانی را استخدام می‌کنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند، اما افراد درجه دو و پائین تر با توجه به نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایین تر را استخدام می کنند.

به همین ترتیب، مدیران و کارکنان در رده های پایین تر همین کار را انجام می دهند زیرا بدیهی است که آن ها هم افرادی توانمند و درجه یک نیستند!

چرا باید نگران انفجار احمق ها باشیم؟

این پدیده می تواند تبدیل به یکی از بزرگترین و شاید حتی بزرگترین معضل در سازمانها، تبدیل شود. ممکن است بسیاری از مدیران ادعا کنند که این پدیده حتی اگر شناسایی هم شده باشد، تاثیری نداشته و سازمان در حال کار کردن است. اما این پدیده مانند سایر بیماریها، یک روز تاثیر خودش را نشان می دهد که دیگر دیر شده. ضمن اینکه اگر یک نگاه ساده به موفقیت شرکت های بین المللی بیندازیم، در خواهیم یافت چرا برخی از شرکتها در بسیاری از کشورها نمی توانند در سطح جهان توسعه پیدا کنند و صرفاً در کشور خودشان توانایی حضور دارند.

زمانی که اثر پروانه ای با این پدیده تلفیق شود مشکلات به طرز اعجاب انگیزی افزایش پیدا میکند. جالب اینجاست انفجار ابله ها به علت سادگی و تعداد بیشتر افراد کوتوله و همچنین عدم نیاز به تصمیم گیری و کارشناسی، بسیار سریعتر از توسعه افراد کارآمد، اتفاق می افتد.

رفته رفته پس از مدتی، سازمان با موجی فراگیر از اعضای ضعیف و ناتوان در ساختار خود روبرو می شود که این موج افراد ناکارآمد، همان معدود افرادی که می توانستند بازدهی مناسبی داشته باشند را هم فلج خواهند کرد.

مشکل ابله ها این است که مانند کسی که خودش نمی داند بیمار است، آنها هم فکر نمی کنند که ابله هستند. اتفاقاً فکر می کنند بسیار هم باهوش هستند که موقعیت کاری خودشان را با استخدام فردی بهتر از خودشان به خطر نمی اندازند، اما موضوع اینجاست که ابله ها، واقعاً باهوش هستند، اما «عاقل» یا «خردمند» نیستند. بعلاوه اینکه در ابله ها، «اثر دانیگ کروگر» بیشتر به چشم می خورد و از این منظر هم خطرناک هستند. برای درک تفاوت مفاهمیم «هوش»، «عقل» و «خرد»، به درس مربوط به آن مراجعه کنید.

این کار خیلی سختی نیست. به عنوان مثال می توان تمام کارکنان یک بخش را مورد ارزیابی قرار داد و شایستگی آنها در جایی که هستند از دیدگاه «مهارت»، «توانایی» و «دانایی» مورد ارزیابی قرار بگیرد. پس از آن اگر شایستگی های این افراد از مدیر بخش کمتر بود، این پدیده در حال شکل گیری است. البته این موضوع بدان معنی نیست که اگر مدیر کم شایسته تری بر سرکار باشد انفجار ابله ها اتفاق نیفتاده و همه چیز خوب است، بلکه مدیری که تیمی توانمند تر از خودش داشته باشد، دائماَ در حال توسعه شایستگی خود است. اگر مدیر ثابت بود و تغییری نکرد، بصورت خودکار تیم هم متوقف خواهد شد.

چگونه پدیده انفجار ابله ها شایع می شود؟

شیوع این پدیده در زندگی شخصی و جامعه، زمانی اتفاق می افتد که سوگیری ما به عنوان مدیر یک بقیه سازمان یا هر بخشی، به همین شکل باشد. یعنی اگر ما از متخصصین ترس داشته باشیم و جایگاه خود را متزلزل و در خطر ببینیم و حال و حوصله توسعه یافتن هم نداشته باشیم یا اصلاً نتوانیم این کار را بکنیم، در تمام جامعه با همین رویکرد جلو می رویم.

اگر صرفاً ابزار ما چکش باشد، همه چیز را به شکل میخ می بینیم!

آبراهام مازلو

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم

دقیقاً تخریب سازمان ، از راس هرم شکل می گیرد. جایی که تصمیم ها در آن گرفته می شود و رویکردهای آن، بصورت رسمی یا غیر رسمی، مورد تقلید بقیه سازمان قرار می گیرد. بنابراین هرکاری که ما در راس هرم انجام دهیم، بازتاب آن در تمام سیستم نمایان خواهد شد.

اگر قصد داریم سازمانمان درگیر چنین بیماری خطرناکی نشود، بهترین افرادی که بتوانند جلوی این پدیده را بگیرند، مدیران یا صاحبان سازمان هستند. خود پدیده «مدیر مالکی» یا مالکانی که خودشان مدیر سازمان هستند، یکی از پیش زمینه‌های بوجود آمدن این بیماری در سازمان است. درست است که ما سازمان را بوجود آورده‌ایم اما بهتر است یا هرروز خودمان را درحد مدیریت روز سازمانمان توسعه دهیم، یا در زمانی که احساس کردیم توان آن را نداریم، مدیریت سازمان را به افراد متخصص واگذار کنیم.

زمانی که دچار دندان درد می‌شویم، هیچگاه به سراغ برادرمان نمی‌رویم. هرچقدر هم به وی اعتماد داشته باشیم، او تخصص رفع درد دندان ما را ندارد. پس به یک دندانپزشک مراجعه می‌کنیم. حال که یک دندان تا این حد ارزشمند است که برای بهبود آن به متخصص مراجعه می‌کنیم، پس چرا زمانی که برای سازمانمان با آن همه ارزش و زحمتی که برای آن کشیده شده، به دنبال مدیر می‌گردیم، چرا ابتدا به سراغ خانواده‌مان می‌رویم؟!

همان استیو جابز که این تئوری را مطرح کرده نیز، زمانی که از طرف هیئت مدیره اپل ، ناشایسته تشخیص داده شد، با اینکه خودش صاحب سازمان بود، برای چند سال از اپل اخراج شد! حال اگر فکر می‌کنیم با آن سطح از دانش مدیریتی، خلاقیت روانشناسی و دانش کامپیوتری که استیو جابز دارای آن بود، ما از او دانشمندتریم، موفق باشیم!

نفس اول راند بر نفس دوم

ماهی از سر گنده باشد نی ز دم

تاجر ترسنده‌طبع شیشه‌جان

در طلب نه سود دارد نه زیان

بل زیان دارد که محرومست و خوار

نور او یابد که باشد شعله‌خوار

حضرت مولانا
آکادمی آنلاین عیب پوش