همه ما افزایش قیمت در تمامی بازارها، خصوصا اقلام سرمایهای و اساسی را در روزهای اخیر شاهد بوده ایم. این موضوع نیاز نیاز به توضیح ندارد و کاملا واضح است. بسیاری معتقدند که این موضوع، ناشی از وضعیتی است که کووید_19 برای جهان بوجود آورده و کشور ما هم از آن متاثر است. اما این موضوع به هیچ عنوان حقیقت نداشته و به قول بزرگان، چندی پیش آفتابی دلیل آفتاب برآمد و قیمت نفت در جهان برای اولین بار منفی شد!
این موضوع را نیز فراموش نکنیم که مدیران اقتصادی کشور بارها عنوان نموده اند که این افزایش قیمت ها بدون اعمال افزایش قیمت ارز است و هنوز افزایش قیمت ارز برروی کالاها اعمال نشده است. به گفته این بزرگان، انتظار میرود این افزایش نیز در آینده بر روی قیمتها اعمال شود.
همه بزرگان اقتصادی اعتقاد دارند که بحران کرونا در ۱۰۰ سال اخیر بی سابقه بوده و نمونه مشابهی نداشته است. بنابراین باید منتظر افت قیمتها باشیم نه افزایش قیمتها اما نه تنها، به هیچ عنوان این موضوع اتفاق نیفتاده، بلکه بالعکس قیمتها روزانه افزایش مییابد.
همه ما استقرار بازار جهانی بر قانون عرضه و تقاضا را به خوبی درک کردهایم. تمام بازارهای جهان براساس عرضه و تقاضا حرکت نموده و از این قانون متاثر هستند. بنابراین بسیاری از شرکتها با افزایش عرضه و کمبود تقاضا مواجه شدهاند. اما سوال اصلی اینجاست که به عنوان مثال در ایران با توجه به اینکه عرضه انجام شده اما تقاضایی وجود ندارد، باز قیمت کالاها در بازار افزایش مییابد. در بیشتر سالها هم رشد قیمت کالاها، چند برابر میزان افزایش حقوقها بوده است و این مهم خود از قدرت خرید قشر کارمندان کاسته و تقاضا را کاهش میدهد. اما باز با تعجب مشاهده میشود که قیمتها روزانه در حال افزایش است. حتی قیمت برخی از اقلام در روزهای تعطیل و نیمه های شب مشخص میشود؟ در بازارهای جهانی، قیمتها عموما زمانی تغییر میکنند که بازارهای بورس بین المللی در حال کار بوده و قیمت را تعیین کنند.
همانگونه که همه مشاهده کردند، در این شرایط حساس، اصناف و بازاریان نیز با ستاد ملی مقابله با کرونا همراهی کامل داشتند و با اجرای زیبای وظیفه اخلاقی، ملی و انسانی خود، کمک نمودند تا سلامت جامعه حفظ شود. پس چه عاملی نیمه شب، خودرو یا مسکن را در نیمه شب پنجشنبه گران میکند؟
پاسخ این سوال به دوموضوع اساسی باز میگردد. اول اینکه کشور عزیز ما، وارد کننده بسیاری از اقلام است و افزایش ارزش دلار در برابر ریال، خودبه خود موجب افزایش قیمت خواهد بود. درضمن به دلیل شرایط بحران جهانی و ممنوعیت واردات بسیاری از کالاها، گران شدن این کالاها کاملا طبیعی است. دوم اینکه به دلیل نوع ساختار تولید ناخالص داخلی(GDP) کشور، امکان تولید بسیاری از کالاها وجود ندارد یا موانعی برای تولید آنها وجود دارد. ابتدا باید تولید ناخالص داخلی(GDP)، هر کشور، بیانگر وضعیت اقتصادی آن کشور است. اقتصاد ایران یک اقتصاد ترکیبی و در حال گذار، شامل یک بخش عمومی بزرگ است، که در حدود ۶۰ درصد آن بصورت دولتی اداره میشود. بخش عمده صادرات در ایران بر پایه صادرات نفت و گاز است.
قیمت بالای نفت در سالهای اخیر این امکان را فراهم نموده تا اقتصاد کشور سالیانه بالغ بر ۹۰ میلیارد دلار، ارز آوری داشته باشد. درسال 2019 تولید ناخالص داخلی(GDP)، کشور حدود 586میلیارد دلار بوده است که حدود 60 درصد این مبلغ مربوط به دولت است. درمقاله های قبلی در خصوص بازارهای الیگوپولی و مونوپولی صحبت شد. اقتصاد کشور مملو از بازارهای مونوپولی و الگوپولی است. به همین خاطر عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت نیست و بنگاههای بزرگ اقتصادی قیمت مسکن، خودرو، ارز، طلا و غیره را تعیین میکنند. به همین خاطر امکان تاثیر گذاری مشتری بر این بازار بسیار کم است. به همین خاطر قیمتها براساس تصمیمات خاص گرفته شده و ناشی از بازار نیست بلکه در بسیاری از مواقع ، بازار متاثر از این تصمیمات است.
آیا افزایش قیمت تاثیری در برندینگ دارد؟
در کتاب مهندسی فروش، ارکان اصلی بازاریابی بصورت جدولی از آیتمها و بخشهای این مهم تصریح شده است. اگر بخواهیم تاثیر افزایش قیمت کالا برروی این ارکان را بصورت اجمالی بررسی کنیم، باید بر قدرت هربخش واقف باشیم. مطابق دیدگاه ارکان بازاریابی، افزایش قیمت کالا در بخشهای بازاربانی، بازارگیری و بازارداری تاثیر مستقیم دارد. این بدان معنا نیست که افزایش یا کاهش قیمت تاثیری بر بقیه ارکان بازاریابی ندارد، بلکه تاثیر این مهم بر این سه بخش بیشتر است. به عنوان یک تعریف خلاصه، بازاربانی به معنای مدیریت بازار و اطلاع از وضعیت مشتریان و ارتباط درست و کارآمد با ایشان است. بازارگیری به معنای اخذ سهم بیشتر از بازار و گشایش وگسترش حوزه فعالیت و خدمات در بازار است. بازارداری، به معنای حفظ سهم بازار و حفظ مشتریان و ایجاد مشتریان ثابت و وفادار و غعال با ارائه خدمات و کالای صحیح و فروش بهجا است. این ارکان بطور کامل و مفصل در کتاب مهندسی فروش شرح داده شده است.
برای افزایش قیمت یک کالا یا خدمات، باید تاثیر آن برروی این ارکان را به دقت مطالعه نمود. این که بازار در حال حاضر ممکن است کالا را به هر دلیلی با قیمت بالاتری تهیه کند، ملاک درستی برای تصمیم گیری در این خصوص نیست. اگر افزایش قیمت بدون مطالعه و براساس امواج بازار انجام شود، طبیعی است که تاثیر آن بر ارکان بازاریابی منفی بوده و در نهایت کار برند را سخت تر خواهد نمود. لذا بهتر است پیش از هر تصمیم استراتژیک، مطالعه کامل از شرایط و پیش بینی درستی از آینده داشته باشیم. در نتیجه افزایش یا کاهش قیمت به خودی خود عامل پیشرفت یا پسرفت نیست بلکه نوع و شرایط و تاثیر آن بر ارکان بازاریابی، متضمن موفقیت یا شکست برند پس از این افزایش قیمت خواهد بود.
درپایان باید به این نکته اشاره کرد که در این بحران ثابت شد که رسانه های نوین و فروشگاه های مجازی، بیشترین امکان رشد در بازار را دارند و باید به این بخش از بازار به شدت توجه کرد.
دراین روزها در آستانه ماه مبارک رمضان که کسبه و اصناف بعد از حدود یک ماه تعطیلی کرکره مغازههای خود را بالا کشیدهاند، مردم مشاهده میکنند که قیمت برخی از گروههای کالایی نیز افزایش یافته و این امر دغدغههایی را برای عموم افراد به وجود آورده است.
لازم است دراین شرایط، درک درستی از وضعیت واحدهای صنفی و کسبه بعد از یک دوره تعطیلی یک ماهه داشته باشیم و فراموش نکنیم که این کسبه و خرده فروشان بودند که بیشترین سطح همکاری در این بحران را با دولت و مردم داشتند. بنابراین شایسته نیست که گناه این افزایش قیمتها را برگردن این زحمتکشان بیندازیم.
واژه اس.تی.پی(STP)، یک خلاصه واژه کلیدی در مفهوم بازاریابی است که توسط پدر بازاریابی مدرن جهان(فیلیپ کاتلر)، برای اولین بار به جهان معرفی شد. این واژه کوتاه اما بسیار پرمفهوم، از حروف اول سه کلمه بخش بندی بازار(Segmentation)، هدف گیری(Targeting)، جایگاه یابی(Positioning)، تشکیل شده است.
امروزه اس.تی.پی(STP)، یک رویکرد اصلی استراتژیک و سنگ بنای بازاریابی مدرن است. بازاریابی مدرن مفهومی است که در آن برای اولین بار مشتری در بازاریابی مفهوم پیدا میکند.
در بازاریابی مدرن، ابتدا از مشتری نیازسنجی و بعد محصول مطابق میل و نیازهای او تولید شده یا تغییر خواهد نمود. درواقع امروزه اس.تی.پی(STP)، سامانهای منسجم و منطقی برای این منظور است. از طریق این استراتژی، شناخت کل بازار بر مبنای ویژگیهای روانشناختی، دموگرافیک، سبک زندگی، جغرافیایی و رفتاری و غیره صورت خواهد گرفت.
نحوه به کارگیری اس.تی.پی(STP)
همانگونه که اشاره شد، اس.تی.پی(STP)، رویکردی استراتژیک و بسیار تاثیرگذار در بازاریابی مدرن است. این موضوع، امروزه یکی از متداول ترین مدلهای بازاریابی عملیاتی است. پس از اتمام دوره قدیمی بازاریابی، در قرن بیست و یکم رویکرد مدرن بازاریابی، متمرکز بر این موضوع است. به عنوان مثال، در دهه 50، استراتژی اصلی 0بازاریابی “تمایز محصول” بود ولی در دنیای امروز تمرکز برروی”مشتری”، وخواسته های اوست.
در واقع برای تدوین یک استراتژی مدون برای برند یا فروش، اس.تی.پی(STP)، عامل مهمی در ایجاد برنامههای ارتباطات بازاریابی مفید است. این مهم به مدیران و صاحبان برند کمک میکند تا گزارهها را به شکل درست آن، در اولویت قرار دهند و سپس پیام های شخصی و سازمانی مرتبط با این برنامه را تهیه و تحویل مخاطب دهند تا بتوانند مخاطبان خود را ابتدا درست انتخاب نموده و پس از آن، ارتباط درستی با ایشان برقرار کنند.
درواقع اس.تی.پی(STP)، عملا یک فرایند است نه رویکرد. رویکردی استراتژیک که به جای اینکه برمحصول متمرکز شود، بر کیفیت و جایگاه محصول و ارتباطاتی که محصول با مخاطب خود پیدا میکند متمرکز است. دراین فرایند استراتژیک، مخاطب که شامل توزیع کنندگان و مصرف کنندگان هستند اهمیت دارند. درواقع پس از انجام این مهم برندها و شرکتها اقدام به ارسال پیامهای جذاب تجاری مرتبط با مخاطبان خود خواهد نمود. این پیامها ممکن است شامل کیفیت، پرموشن، قیمت و یا هربخش دیگری از آمیخته بازاریابی باشند. نمودار زیر نشان میدهد که چگونه برنامه ها می توانند از اس.تی.پی سرچشمه بگیرند.
علاوه بر این، اس.تی.پی، بر اثربخشی تجاری محصول و کسب و کار، انتخاب ارزشمندترین بخشها برای یک تجارت و سپس ایجاد یک ترکیب بازاریابی و استراتژی موقعیت یابی محصول برای هر بخش تاثیر خواهد داشت.
استفاده از STP در بازاریابی دیجیتال
مطابق مطالب مشروحه در این مقاله، اس.تی.پی(STP)، در هرنوع از بازاریابی کاربرد دارد و عملا تفاوتی میان بازاریابی استاندارد یا بازاریابی دیجیتال در خصوص اس.تی.پی(STP)، وجود ندارد. این مهم پس از اجرا به تکمیل درست استراتژی کمک خواهد نمود. اما باتوجه به قدرت بازاریابی دیجیتال در دنیای امروز، هیچ برند یا خدماتی نیست که بتواند این بازار را نادیده بگیرد. حتی برندهایی که تبلیغ آنها ممنوع است (مانند محصولات دخانی)، در سطح بسیار گستردهای چه بصورت قانونی و چه بصورت های دیگر از این نوع ارتباطات تاکتیکی، بهره مند هستند. در تعیین پرسونای برند و یا آرکتایپ برند و یا برندسازی در ذهن و قلب مشتری، استفاده از اس.تی.پی(STP)، کاملا ضرروی است.
دیوید چفی در کتاب خود به نام دیجیتال مارکتینگ، به صورت گسترده و با توضیحات کامل نشان می دهد که چگونه تقسیم بندی، هدف گذاری و جایگاهیابی(موقعیت یابی)، در استراتژی بازاریابی دیجیتال اعمال میشود.
او در این کتاب این موضوع را یادآوری میکند که چگونه کانالها و شبکههای دیجیتال، امکان دسته بندی و تلخیص اطلاعات جهت یافتن مخاطبین جدید را به کسب و کارها ارائه میکنند. همچنین دستیابی به اطلاعات سریع و زیاد، جهت تکمیل فرایند اس.تی.پی توسط این شبکهها فراهم شده است. امروزه تکنولوژی، گزینههای جدیدی را برای تعیین جایگاه و دسته بندی بازار و جایگاه یابی ارائه نموده که قبلاً در دسترس نبودند، اما لازم است در تمام کسب و کارها، بودجه کافی برای استفاده از این تکنولوژی رزرو شود.
بخش اول: بخشبندی بازار
بخشبندی بازار فرایند تقسیم بازار مشتریان بالقوه به گروهها و بخشهای مختلف بر اساس ویژگیهای خاص است. عضو این گروهها ویژگیهای مشابهی را دارند و معمولا یک یا چند جنبه مشترک در میان آنها وجود دارد. به تعریفی دیگر؛ بخشبندی بازار فرایند تقسیم کل بازار مصرف کنندگان به گروههای کوچکتر افراد با ویژگیهای مشابه است.
بخش دوم: هدف گذاری
هدف تقسیم بندی، تمرکز یک شرکت بر روی بخشهای فرعی یا بخشی از بازار است تا بتواند مزیت رقابتی درون بخش را به دست آورد. تمرکز یک شرکت در بخش خاص، اساسا ماهیت کل استراتژی بازاریابی است. تقسیم بندی بازار، ابزار مفهومی برای کمک به دستیابی اهداف سازمانی است. مفهوم بخشبندی بازار توسط وندل اسمیت در مقاله او به نام “تفکیک محصول و بخشبندی بازار به عنوان استراتژی بازاریابی جایگزین”، در سال 1956 بنا شد.
هدف گذاری، بخش بسیار مهمی از اس.تی.پی(STP)، است. در این بخش، روند تعیین بازارهای منتخب و برنامهریزی برای انتخاب نوع بازار و مخاطبان و رسانههای تبلیغاتی ارتباط با آنها، طی شده و مشخص میشود. در این بخش مشخص خواهد شد که چه هدفی وجود دارد و چه موضوعی برای جذب مخاطب آماده شود.
فراموش نکنیم که هیچ بازاری ثابت نیست و به همین خاطر، هدفگذاری همواره در یک محیط در حال تغییر صورت خواهد گرفت. پیش از این، هدف گذاری سنتی، به شکل ارائه تبلیغات از طریق منابع چاپی و سایر منابع رسانهای سنتی بود. اما امروزه راه برای حضور در رسانههای اینترنتی و شبکههای اجتماعی فراهم شده است. این موضوع کمک فزاینده ای به اصل تمرکز نموده است. هدفمندی رفتاری محصول این تغییر است و تمرکز آن بر بهینهسازی تبلیغات آنلاین و جمع آوری داده ها برای ارسال پیام به مخاطبان بالقوه است.
برای هدف گیری در فرآیند اس.تی.پی(STP)، در سه بخش بازارهای عمومی(mass market)، بازارهای انتخابی(Selective)، و بازارهای گوشهای(Niche market)، انجام میشود. بنابراین در این مرحله بازار هدف تعیین و مشخص میشود. در این مرحله که به نوشتن استراتژی نیز کمک خواهد کرد، ممکن است استراتژی اقیانوس آبی یا قرمز انتخاب شود(در مقاله مربوط به استراتژی اقیانوس آبی توصیف کامل داده شده). تمایز، بهترین گزینه برای تمرکز بر روی بازار است. محصولات بازارهای عمومی غالبا برروی کیفیت و قیمت تمرکز دارند. محصولات و خدمات خاص نیز، چون تخصصیتر هستند، برای بازارهای گوشهای انتخاب خواهند شد و روی بخشهای کوچکتر و انتخابیتر تمرکز می کنند.
بخش سوم: موقعیت یابی
جایگاه یابی یا تثبیت موقعیت یا موقعیت یابی، عملا مرحله آخر در فرآیند مقاله، اس.تی.پی(STP)، است. این بخش با تمایز متفاوت است. تمایز مربوط به محصول است در حالی که در جایگاه یابی، استراتژی به دنبال مزیت یک بخش یا لایه در بازار است. عملا همانگونه که شرح داده شد، فرآیند اس.تی.پی(STP)، برروی بازار و استراتژی تمرکز دارد نه محصول. در جایگاهیابی، مشخص خواهد شد که مشتری در نهایت محصول یا خدمات را در مقایسه با رقبا چگونه مشاهده می کند و برای به دست آوردن یک مزیت رقابتی در بازار مهم است. بنابراین ، درک مشتری، تأثیر بسزایی در موقعیت یابی برندها در بازار دارد. سه نوع موقعیت یابی وجود دارد که در تعیین موقعیت برند به یک مزیت رقابتی مهم هستند. موقعیت یابی عملکردی، موقعیت یابی نمادین و موقعیت یابی تجربی سه نوع از موقعیت یابی است که توسط کاتلر به خوبی تفکیک شده است.
موقعیت یابی عملکردی بر جنبه های محصولات یا خدماتی متمرکز است که می تواند نیازها یا خواسته های مصرف کنندگان را برآورده سازد. موقعیت یابی نمادین بر اساس ویژگی های برند است که عزت نفس مشتریان را برآورده می کند. به اصطلاح در این بخش، موقیت نمادین کسب و کار در بازار رقابت مشخص خواهد شد. با تعیین این مهم میتوان به مصرف کننده نهایی، پیشنهاد عملکردی ارائه نمود.
موقعیت یابی تجربی، حول ویژگی های برند است که باعث تحریک ارتباط حسی یا عاطفی با مشتریان میشود. ترکیبی از این سه عامل برای قرار دادن نام تجاری در یک مزیت رقابتی نسبت به رقابت فوری آن است. در کل ، موقعیت یابی باید ارزش بهتری نسبت به رقبا فراهم کند و این تمایز را به روشی مؤثر به مصرف کننده انتقال دهند. در نهایت این نکته را به خاطر داشته باشیم که اگر فرآیند اس.تی.پی(STP)، در سه بخش آن به درستی صورت گیرد، استراتژی ما درست نوشته خواهد و مشتری برای محصول یا خدمات مورد نظر پول پرداخت خواهد نمود.
پیتر فردیناند دراکر در 19 نوامبر سال 1909 در اتریش دیده به جهان گشود. خانواده دراکر از جمله خانواده های پروتستان لوتری(لیبرال)، بود. اهمیت بخشیدن به دانش و مطالعه و شرکت در جلسات مختلف، از امور جدانشدنی این خانواده بود. پیتر در چنین خانوادهای رشد کرد. مادرش کارولین بوندی، پزشکی خوانده بود و پدرش آدولف دراکر وکیل و کارمند عالی رتبه دولتی بود. خانواده دراکر در وین(اتریش)، در دهکده کوچکی به نام کاسگرابن(که اکنون بخشی از شهر وین است)، زندگی میکردند. پیتر در خانوادهای بزرگ شد که روشنفکران، مقامات عالی دولت و دانشمندان برای گفتگو درباره ایدههای جدید، درخانه آنها با یکدیگر ملاقات میکردند. در زمان کودکی پیتر، بزرگانی چون جوزف شوپتتر، فردریش هایک و لودویگ فون میزز به خانه آنها رفت و آمد میکردند. عمومی پیتر(هانس کلسن دراکر)، نیز از متفکرین بنام اتریش بود.
طبیعی است در چنین محیطی، پیتر جوان علاقه وافری به آموزش و درک بحثهای پیچیده بزرگان حاضر داشت و این موضوع سبب شد تا پیتر در همان دوران کودکی، مطالعات زیادی در زمینه فلسفه، اقتصاد، و منطق داشته باشد. دراکر پس از فارغ التحصیلی در سالن دبیرستان در سال 1927، تلاش کرد تا شغلی برای خود دست و پا کند و مستقل شود. در آن سالها اقتصاد اروپا به شدت دچار رکود بود و اروپای زخم خورده از جنگ جهانی اول، هنوز داشت خود را بازسازی میکرد. طبیعی بود که در آن فضا، پیتر جوان فرصتهای کمی برای اشتغال در وین پیدا کند. پیتر تصمیم گرفت برای پیشرفت و یافتن یک شغل مناسب به فضای بزرگتری برود. بنابراین به هامبورگ در آلمان نقل مکان کرد. او ابتدا به عنوان کارآموز در یک شرکت بازرگانی پنبه شروع به کار نمود. پس از آن، مدتی به عنوان دستیار برای یکی از اقتصاددانان به نام استرچیچه کار کرد.
پس از مدتی، دراکر به فرانکفورت نقل مکان کرد. در آنجا بود که موفق شد برای خود شغل مناسبی دست و پا کند. او به عنوان نویسنده و خبرنگار در روزنامه دیلی فرانکفورت شروع به کار نمود. پس از مساعد شدن شرایط مالی، پیتر تلاش کرد تا به تحصیل ادامه دهد و پس از چند سال موفق شد نهایتا در سال 1931، دکترای حقوق بین الملل و حقوق عمومی خود را از دانشگاه گوته فرانکفورت اخذ کند.
با اوج گیری قدرت حزب نازی در آلمان، دراکر در سال 1933 آلمان را به مقصد انگلیس ترک کرد. در لندن، وی ابتدا دریک شرکت بیمه انگلیسی، مشغول بکار شد، سپس به عنوان اقتصاددان ارشد در یک بانک خصوصی فعالیت خود را ادامه داد. در این دوران ارتباط وی با خانم دوریس اشمیتز جوان، بسیار نزدیک شده بود. این دو یکدیگر را از دانشگاه فرانکفورت میشناختند. پس از مدتی، پیتر به دوریس پیشنهاد ازدواج داد و دوریس این پیشنهاد را پذیرفت. این دو در سال 1934، با یکدیگر ازدواج کردند.
پیتر رویاهای بزرگیدر سر داشت و دوریس، انگیزه مناسبی برای تحقق این رویاها بود. این زوج تصمیم گرفتند که برای تحقق رویاهایشان، به ایالات متحده نقل مکان کنند. آنها بلافاصله پس از ازدواج به امریکا مهاجرت کردند و از فضای در حال اشتعال پیش از جنگ اروپا، فاصله گرفتند. پیتر در امریکا شغل مناسبی پیدا کرد و در آنجا به عنوان استاد دانشگاه و همچنین به عنوان نویسنده مستقل و مشاور در زمینه تجارت مشغول به کار شد. دوریس نیز به همین منوال به تدریس و تحقیق و نویسندگی پرداخت.
خانواده جوان دراکر در اوج شعله ور شدن شعله جنگ در اروپا، موفق شدند در سال 1943، تابعیت رسمی ایالات متحده را دریافت کنند. دراکر شغل مناسبی داشت و به عنوان یکی از اساتید ممتاز ایالات متحده، شناخته شده بود. داشت. دراکر در ابتدا استاد سیاست و فلسفه در کالج بنیتینگ بود. او این کرسی را از سال 1942 تاسال 1949، در اختیار داشت. پس از آن، به مدت بیست و دو سال در دانشگاه نیویورک به عنوان استاد مدیریت فعالیت کرد. دراکر این کرسی با اهمیت را از سال 1950 تا سال 1976، در اختیار داشت.
دراکر پس از سالها تدریس و تحقیق، ابداعی در سر داشت. او قصد داشت تا دانش مدیریت را تغییری اساسی دهد. بنابراین برای یافتن فضای مناسب، در سال 1971 به کالیفرنیا رفت. در آنجا بود که برای اولین بار در جهان، دراکر رشته مدیریت کسب و کار را به جهان معرفی کرد. او برنامه های اجرایی MBA را برای اولین دانشجویان آن که متخصصان فارغ التحصیل شاغل دانشگاه کلارمونت بودند، معرفی کرد. این دانشجویان اولین دانشجویان MBA در جهان بودند. بعدها این رشته به عنوان رشته MBA شناخته شد و دانشکده مجزایی تحت عنوان دانشکده تحصیلات تکمیلی کلارمونت، تاسیس شد.
پیتر دراکر از سال 1971 تا پایان عمر، استاد این دانشکده بود. بعدها این دانشکده به عنوان مدرسه مدیریت دانشگاه کلارمونت مشهور شد و به افتخار دراکر، در سال 1987 به عنوان مدرسه مدیریت پیتر.اف.دراکر، نامگذاری شد (البته بعدها این مدرسه مجددا به دانشکده مدیریت پیتر.اف.دراکر و ماساتوشی ایتو، تغییر نام داد).
در سال 1999 آرشیو دراکر توسط خود او در دانشگاه کلارمونت تأسیس شد. این آرشیو در سال 2006 به مؤسسه دراکر تبدیل شد. دراکر آخرین کلاس خود را در سال 2002 در 92 سالگی با موفقیت برگزار کرد. در طول این سالها، او به عنوان مشاور مشاغل و سازمانهای بزرگ جهان نیز مشغول بکار بود.
اولین گام برای پدر مدیریت نوین
دراکر از کودکی در میان بزرگان و اندیشمندانی بود که هرکدام به تنهایی میتوانستند منشاء الهام برای انسان متفکری چون دراکر باشند. همین موضوع، ایده تحقیق و تبدیل وی به پدر مدیریت نوین جهان را بناکرد. درمیان افرادی که این تأثیرات اولیه را در او گذاشتند، میتوان به دراکر بزرگ(عموی پیتر)، و جوزف شومپیتر، دوست پدرش اشاره نمود. بعدها دراکر نوآوری و کارآفرینی را تحت تأثیر عقاید این دو دانشمند بزرگ بنیان نهاد.
البته او همواره از طرفداران جان مینارد کینز بود و او را تحسین میکرد. به گفته خود دراکر، اولین ایده تبدیل او به پدر مدیریت نوین جهان در جلسه ای اتفاق افتاد که جان مینارد کینز در کمبریج سخنرانی کرد. دراکر بعدها در کتابهایش نوشت که در هنگام سخنرانی مینارد کینز، او به این موضوع پی برده که کینز و همه دانشجویان درخشان اقتصادی حاضر در سالن، به رفتار کالاها علاقه مند بودند، در حالی که دراکر متوجه شد که به رفتار مردم علاقهمند است.
در طول 70 سال آینده، نوشته های دراکر با تمرکز بر روابط بین انسان ها داشت نه تجزیه و تحلیل اعداد. کتابهای وی با درسهایی درمورد اینکه چگونه سازمان ها می توانند با کسب بهترین کیفیت، تاثیر بسیار شگرفی بر جامعه داشته باشند. اینکه چگونه کارکنان میتوانند در جامعه مدرن که مملو از سازمانها و شرکتها و موسسات بزرگ هستند، احساس ارزش و عزت نفس یافته و جامعه را به سمت موفقیت سوق دهند، از این موضوع نشات گرفته است. او در سمت مشاور در تمام سازمانها اصل جامعه و سازمان انسان محور را به جهان معرفی نمود.
دراکر در زمانی که در اروپا بود، به عنوان یک نویسنده جوان اثر مشهوری به نام”مسئله یهود در آلمان” نوشت که توسط نازی ها سوخته و ممنوع شد. او در سال 1939 کتاب جنجالی با نام “پایان انسان اقتصادی”، منتشرکرد که در این کتاب تجزیه و تحلیل جهان و ظهور فاشیسم را به جهان اطلاع داد و آینده خطرناک جهان را پیش بینی کرد. این اولین کتاب او بود که در نیویورک نیز به زبان انگلیسی منتشر شد. او آینده را دیده بود و به جهان هشدار یک واقعه بزرگ را پیش از اتفاق داده بود.
بسیاری دراکر را پیشگوی بزرگ و جوان ترین مغز جهان مینامند. تقریبا هیچ یک از این القاب بی دلیل نیست. درست است که دراکر به عنوان یک متفکر شروع به کار کرد ولی در نهایت به این نتیجه رسید که اگر بخواهیم دنیا را تغییر دهیم ابتدا جوامع کوچک را باید تغییر داد و آینده جهان را سازمانها رقم خواهند زد. بنابراین او به سمت مدیریت روی گردانید. فعالیت دراکر به عنوان یک متفکر مدیریت در سال 1942 شروع شد. دراکر در امریکا بسیاری از مدیران بزرگ را تحت تاثیر قرار داد. او تجربیات خود را با دونالدون براون، مغز متفکر کنترل اداری در جنرال موتورز به اشتراک گذاشت. در سال 1943 براون از او دعوت كرد تا آنچه را كه وی “ممیزی سیاسی مدیریت” نامید اجرایی کند.
این تحلیل دو سال از دراکر زمان گرفت ولی درنهایت تحقیق جامعی به صورت چند وجهی (اجتماعی – علمی)، مورد استفاده بسیاری از سازمانهای بزرگ جهان قرار گرفت. دراکر در جلسات هیئت مدیره جنرال موتورز شرکت میکرد، با کارمندان مصاحبه میکرد و فرآیندهای تولید و تصمیمگیری را تحلیل میکرد و در نهایت تغییر اساسی در این شرکت و بسیاری از سازمانهای دیگر ایجاد کرد.
کتابی که از این تحقیق بیرون آمد کتاب جادویی و اساسی “مفهوم شرکت”، بود. این کتاب به عنوان یک اثر کلاسیک شناخته میشود. براساس این کتاب ساختار چند بعدی در جنرال موتورز پیاده شد که موجب شد جنرال موتورز به محبوب عجیبی دست یابد و بعدها مقالات متعددی در مشاغل مختلف و سازمانهای متفاوت در این خصوص به چاپ رسید.
کتابها و تالیفات
از دراکر تعداد سی و نه کتاب ارزشمند برجای مانده و این کتابها به بیش از سی و شش زبان ترجمه شدهاند. او موفق شد تا هشت سری فیلم آموزشی را با موضوعات مدیریت بسازد و برای مدیران جهان به یادگار بگذارد. او همچنین به مدت 10 سال یک ستون منظم در وال استریت ژورنال نوشت و به طور مکرر در تحقیقات بازرگانی و مدیریتی هاروارد، ماهنامه آتلانتیک و مجله مشهوراکونومیست، مشارکت داشت.
تئوریها و عقاید وی به خصوص در ژاپن رواج عجیبی دارد. محبوبیت وی در ژاپن را میتوان با دانشمند معاصر وی یعنی دبلیو ادواردز دمینگ، مقایسه کرد.
مردی از آینده
برخی از بزرگان نقدهایی بر دراکر مطرح میکنند که این نقدها بیشتر به یکی از مفاهیم اصلی دراکر، یعنی”مدیریت اهداف”، مربوط است. بسیاری از بزرگان مدیریت معتقدند که این تئوری، تابخشی دارای نقص است و هیچگاه به اثبات نرسیده است که به طور مؤثر عمل کند. آنها معتقدند که اجرای این سیستم دشوار است و شركتها معمولاً بر خلاف تقویت خلاقیت، بیش از هر چیزی به دنبال رفع مشکلات و اهداف مالی خود هستند.
همچنین اثر کلاسیک دراکر(مفهوم شرکت)، از جنرال موتورز انتقاد کرد در حالی که در آن زمان موفقترین شرکت در جهان محسوب میشد. البته پس از مدتی مشخص شد که دراکر درست میگفت و آینده را پیش بینی کرده بود. او مردی بود که از آینده آمده بود. شاید دراکر تنها فردی بود که به واقع ماشین زمان را اختراع کرده بود. او با دانش عجیب خود، بسیاری از وقایع مدیریتی آینده را پیش بینی کرده بود.
جوایز و افتخارات
دراک مدال آزادی ریاست جمهوری ایالات متحده را به عنوان بالاترین جایزه در این کشور، دریافت کرد. وی همچنین از دولت های اتریش و لهستان جوایز افتخار دریافت کرده است. مدال نقره بزرگ برای خدمات به اتریش در 1974به وی اهدا شد. او از سال 1990 تا 2002 رئیس افتخاری بنیاد پیتر.اف.دراکر بود. در سال 1969 به بالاترین جایزه افتخار دانشگاه نیویورک به وی اعطا شد. دراکر در ژوئن 2004 با هفتمین جایزه مک کینزی خود، رکورد دریافت بیشترین جایزه مکنزی را شکست.
وی 25 دکترای افتخاری از دانشگاه های آمریکا، بلژیک، چک، انگلستان، اسپانیا و سوئیس دریافت کرد. در سال 2018 سازمان ملل دراکر را به عنوان تأثیرگذارترین متفکر مدیریت و تجارت در جهان نامگذاری کرد.
میراث دراکر
دراکر به جهان آموخت که مدیریت “یک هنر لیبرال” است. او عقاید مدیریتی خود را با دروس بین رشتهای از تاریخ، جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه، فرهنگ و دین تزریق کرد. وی همچنین به شدت اعتقاد داشت كه همه نهادها از جمله مؤسسات بخش خصوصی تاثیر كلی شدیدی بر جامعه دارند و درقبال آن به شدت مسئول هستند.
دراکر اصول مدیریت خود در سال 1973 نوشت. او در این کتاب عنوان کرده که واقعیت این است که در جامعه مدرن، هیچ گروه رهبری دیگری جز مدیران وجود ندارد. برای منافع مشترک، هیچ کس دیگری نه میتواند جامعه را مدیریت کند نه میخواهد که این کار را انجام دهد.
دراکر به تأثیر فزاینده افرادی که به جای دست خود با ذهن کار میکردند، اعتقاد داشت. رویکرد او، در دنیای تجارت به طور فزاینده ای به بلوغ نیمه دوم قرن بیستم کمک کرد. تاثیر دراکر در اقتصاد و مدیریت جهان در قرن بیستم غیر قابل انکار است. درقرن بیستم شرکت های بزرگ، کارآیی اساسی تولید و سلسله مراتب مدیریتی خود را توسعه داده بودند. مدیران اجرایی تصور میکردند که میدانند که چگونه سازمانها را اداره کنند. دراکر با اصول خود به تمامی مدیران آموخت که این اعتقاد به هیچ عنوان درست نبوده است اما او این کار را با روشی همدلانه انجام داد. وی مدیران جهان که مخاطبان او بودند را افرادی باهوش، منطقی، زحمتکش، با اراده و خوب تصور کرد و اینگونه بود که تئوری ها و اصول او چون اعتقادات مذهبی بر ذهن مدیران موفق نقش بست.
دراکر همواره این مهم را تاکید میکرد که اگر مدیران با مشکلات سازمانهایشان دست به گریبان هستند، به این خاطر نیست که انسانهای خوبی نیستند یا نیت خوبی ندارند، بلکه معتقد بود كه معمولاً این مشکلات به دلیل عقاید منسوخ، برداشت یک جانبه و کوته نظرانه از مشكلات یا سوء تفاهم های داخلی بروز کرده است.
دراکر در میان مدیران و رهبران جدید ژاپن پس از جنگ، مشهور شد و درمیان آنها به افسانه تبدیل شد. آنها سعی در بازسازی وطن جنگ زده خود داشتند و عقاید دراکر این کمک را به آنها کرد. دراکر سالها به مدیران جنرال موتورز، سیرز، جنرال الکتریک، دبلیو گریس و آی بی ام و بسیاری از غولهای بزرگ اقتصادی مشاوره داد. او همچنین مشاوره خود را به سازمانهای غیرانتفاعی مانند صلیب سرخ و غیره کمک کرد و آنها را نجات داد.
احترام به کارگر و کارکنان سازمان بزرگترین میراث دراکر در قرن بیستم بود. او این اصل را القا کرد که کارکنان دارایی هستند نه هزینه!.
وی به جهان آموخت که کارکنان دانش بنیان، اساس اقتصاد مدرن هستند و یک مدل مدیریت ترکیبی، تنها روشی برای نشان دادن این ارزش به سازمان است. نکته اصلی در این فلسفه این است که کارکنان، با ارزشترین منبع سازمان هستند و شغل یک مدیر هم آماده کردن افراد برای انجام کار و هم آزادی برای انجام این کار است.
دراکر در کتاب “عصر ناپیوستگی”، پایه و اساس مدیریت مدرن را بنیان نهاد. او اثبات کرد که انجام عمل بدون تفکر، عامل هر شکست است.
سرانجام پس از سالها تلاش و تفکر، پیتر فردیناند دراکر در 11 نوامبر سال 2005 دیده از جهان فروبست و ابدی شد.
نوشته: فرامرز عیب پوش
منابع و ماخذ:
Drucker, Peter F. “Reflections of a Social Ecologist,” Society, May/June 1992.
Byrne, John A.; Gerdes, Lindsey (November 28, 2005). “The Man Who Invented Management”. BusinessWeek. Retrieved November 2, 2009.
Davenport, Thomas H. Thinking for a Living.
Schumpeter (19 November 2009). “Remembering Drucker”. The Economist
Drucker, Peter F., The Ecological Vision: Reflections on the Human condition, 2016.
Drucker, Peter F. Adventures of a Bystander, 1979.
Peter F. Drucker: A Biography in Progress, p.
Beatty, Jack. The World According to Peter Drucker, 2016.
“Drucker’s childhood and youth in Vienna”. Drucker Society of Austria2015.
Drucker, Peter F. Adventures of a Bystander, 1979.
“Obituary: Peter Drucker, Economist Who Prized Value of Workers,2005.
DrThe Lost Lessons of the World’s Greatest Management Teacher, 2007
Peter F. Drucker: A Biography in Progress.
Certified copy of Peter and Doris Drucker’s marriage certificate, The Drucker Institute Archives, Claremont, California.
کتاب طراحی خدمات کسبوکار، با موضوع “راهنمای عملی برای بهینه سازی تجربه مشتری”، نوشته بن ریسون، لاورانز لاولی و مروین براند فلو به ترجمه شیوای دکتر امین اسداللهی و شاهین دشتستانی نژاد است. این کتاب توسط انتشارات مهربان در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب یکی از کتابهای بسیار مفید در عرصه خدمات کسب و کار است. این کتاب پس از مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید.
شرکت های خدماتی سهم عمدهای در ایجاد ارزش افزوده برای مشتریان دارند و عده زیادی از افراد، کسب و کار خود را بر پایه ارائه خدمات، مزیتی که قابل لمس، اندازه گیری و نگهداری نیست بنا نهادهاند. این کسب و کارها بجای محصول، خدمات ارائه میکنند. به عنوان نمونه میتوان از کسب و کارهایی مانند خدمات مشاورهای، خدات درمانی، خدمات رفاهی، خدمات مسافرتی نام برد. خدمات، به خودی خود موجبات رضایت مشتری را فراهم نمیکنند زیرا قابل لمس نبوده و تا دریافت نشده، نمیتوان آنها را از نظر کیفیت بررسی و مقایسه نمود. همین عامل باعث شده که نوع خاصی از بازاریابی که رضایت مشتریان را در بردارد، طلب کند. که بازاریابی خدمات نام دارد. در بازاریابی خدمات، شرایطی ایجاد میشود که صاحبان کسب وکار، امکاناتی را فراهم نمایند که کالاهای خدماتی قابل لمس شوند و درخواست کنندگان خدمات از کیفیت آن بدون آنکه آن را لمس نمایند، مطمئن شوند و صاحبان کسب و کار ارائه دهنده خدمات، به راحتی بتوانند با کسب رضایت مشتریان در بازار فعالیت نموده و سود لازم را دریافت نمایند.
به همین منظور در فرآیند بازاریابی خدمات، کلیه اجزاء خدمات در رفع نیاز و خواسته مشتری دخیل اند. از جمله افرادی که خدمت را ارائه می دهند، مکانی که خدمات ارائه میشود. روش ارائه، پشتیبانی قبل از ارائه، مشتریان سابق، پشتیبانی بعد از ارائه، که هر کدام به نوبه خود در تصمیمگیری، رضایت، اعتماد، معرفی به دیگران و وفاداری دریافت کنندگان خدمات نقش ایفا میکنند. توجه به کل فرآیند و اجزای تشکیل دهنده خدمات، شرایطی را ایجاد میکند که اعتماد و در نتیجه رضایت مشتریان که هدف بازاریابی می باشد فراهم شود و در بلند مدت مشتری وفادار، خود تبلیغ کننده کسب و کار صاحبان کسب وکار خواهد بود و ایشان هزینه تبلیغات کمتری خواهند پرداخت. زمانی که به جای محصولات بر روی خدمات تمرکز میکنیم، یکی از چالش های پیش روی ما این است که برای صحبت کردن در مورد خدمات دارای زبان رسمی مشابهی نیستیم.
در بسیاری موارد، کسب و کارهای بخش خدماتی همچون بانک ها، خدمات رفاهی، و مخابرات برای توصیف عملیات خود از زبان صنعتی استفاده میکنند. برخی از آنها حتی دارای بخشهایی هستند که تولیدی نامیده میشوند. کتاب طراحی خدمات کسب و کار قصد دارد زبانی رسمی را برای استفاده به هنگام بحث در مورد خلق و مدیریت خدمات ارائه بدهد. این کتاب، بر سه بخش اصلی که بسیار مهم هستند تمرکز دارد و برای کمک به توصیف خدمات و بحث در مورد آن اصطلاحاتی را در هر بخش معرفی می کند.
اولین بخش حرکت نامیده می شود. حرکت مختص خدمات است و برای درک طراحی و مدیریت خدمات بسیار مهم است. حرکت به معنای حرکت در حین خدمت رسانی است که ممکن است شامل حرکت مشتری در مسیر خود باشد از زمانی که برای نخستین بار از ارائه خدمات اطلاع پیدا می کند تا زمانی که آن را خریداری یا استفاده می کند و روزی که احتمالا خدمات را ترک می کند.
بخش دوم ساختار است. اهمیت ساختار به دلیل سلسله مراتبی بودن خدمات است مختلف فراوانی ساخته شده اند که در کنار هم قرار گرفته اند. به عنوان مثال، خدمات اتوبوس ترکیبی از وسایل نقلیه، رانندهها، جدول های زمان بندی، نرخ ها، و موارد فراوان دیگری است. برخلاف اجزای محصول، این عناصر همگی در تمام مدت حضور ندارند، بلکه در مقاطع مختلف ارائه خدمات می آیند و میروند.
بخش سوم، رفتار است. رفتار چیزی است که در تقاطع حرکت و ساختار اتفاق می افتد. مشتریان در کانال های مختلف چگونه رفتار می کنند و چه زمانی هایی کانالها را تغییر می دهند؟ در موقعیت های مختلف یا در مراحل مختف زندگی چگونه رفتار میکنند؟ افراد داخل سازمان به هنگام تعامل با مشتریان یا بین خودشان چگونه رفتار می کنند؟ فن آوری ها چگونه رفتار می کنند؟ با قرار دادن رفتار داخل چارچوب حرکت و ساختار، می توانیم درک بهتری از رفتارهای کنونی مشتریان، کارکنان، یا فن آوری به دست آوردیم و همچنین می توانیم برای رفتارهای جدید نیز طراحی کنیم. چنانچه بتوانیم از طریق طراحی بر رفتارها تاثیر بگذاریم، آن زمان واقعا خواهیم توانست که بر عملکرد کسب و کار تاثیرگذار باشیم.
فصلهای کتاب
این کتاب در شش فصل به مفاهیم اساسی خدمات کسب و کار پرداخته و سپس بنیان ها و داستانهای مربوط به مشتری را مورد بررسی قرار داده است. فصول کتاب به شکلی طراحی شده که موضوع طراحی خدمات کسب و کار را از ابتدا مورد بررسی قرار داده و سپس و نحوه اجرا پرداخته است.
فصل اول: طراحی خدمات برای کسب و کار و دلیل طراحی خدمات
فصل دوم: بنیان ها
فصل سوم: داستان مشتری
فصل چهارم: تاثیر کسب و کار
.فصل پنجم: چالش سازمانی
.فصل ششم: ابزارها
این کتاب قطعا یکی از بهترین کتابها در حوزه مدیریت کسب و کار است. نگاه استادانه و تغییرات مفیدی که توسط مترجمان در کتاب انجام شده، سبب شده تا این کتاب به شکل کاملا حرفهای بومی سازی شود. این کتاب به تمام صاحبنظران عرصه بازاریابی خدمات، شرکتهای فعال و علاقمندان به این حوزه تقدیم شده است. امید براین است که این کتاب بتواند به آنچه در شرکت های موفق میگذرد را به عنوان الگویی جهت بهرهبرداری مناسب از تجارب آنها در شرکت های ایرانی تبدیل نماید. مطالعه این کتاب به تمام مدیران و صاحبان کسب و کار و خصوصا افرادی که قصد راه اندازی کسب و کاری را دارند، توصیه میشود.
فیلیپ کاتلر، در 27 مه سال 1931 در شیکاگو دیده به جهان گشود. او فرزند موریس کاتلر و بتی کاتلر بود. والدین کاتلر در زمان انقلاب کمونیستی روسیه درسال 1917 از امپراتوری روسیه (کشور فعلی اوکراین)، به امریکا مهاجرت كردند و در شیكاگو مستقر شدند. جایی كه کاتلر بعدها درآن به دنیا آمد. خانواده کاتلر سه فرزند داشت. فیلیپ به همراه دو برادرش به نامهای میلتون و نیل در شیکاگو بزرگ شد.
او پس از اتمام دبیرستان به دانشگاه رفت و پس از دوسال در امتحان ورودی فوق لیسانس دانشگاه شیکاگو پذیرفته شد و بدون اینکه مدرک لیسانس خود را دریافت کند، به تحصیل در رشته اقتصاد درکارشناسی ارشد پرداخت. او درسال 1953، از دانشگاه شیکاگو فارق التحصیل شد. در خلال مراودات با دانشجویان دانشگاه هاروارد، او با دکتر نانسی کلوم آشناشد و آشنایی این دو پس از مدتی به ازدواج انجامید. آنها در سال 1955 در رادکلیف با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج، سه فرزند دختر بود.
پس از آن کاتلر به انستیتوی فناوری ماساچوست رفت و از محضر اساتیدی چون میلتون فریدمن، پل ساموئلسون، و رابرت سولو بهرهمند شد. هرسه این اساتید، برندگان جایزه نوبل در علوم اقتصادی بودند. کاتلر موفق شد درسال 1956، دکترای خود در علم اقتصاد را از این دانشگاه دریافت کند. پس از آن او در رشته ریاضیات در هاروارد ثبت نام کرد و دکترای خود در ریاضیات را از هاروراد دریافت کرد. پس از آن دکترای خود در علوم رفتاری را از دانشگاه شیکاگو گرفت. کاتلر با سه مدرک دکترا در هاروارد وبیساری از دانشگاههای امریکا به تدریس و مشاوره پرداخت. کاتلر تا امروز، همواره در حال ارائه مشاوره و یا تالیف کتاب در زمینه بازاریابی بوده است. پیش از این دانشی به عنوان بازاریابی به شکل امروزی وجود نداشت و مدیریت، مبحثی مهندسی بود و مدیران دانش آموخته علم اقتصاد بودند. برای اولین بار کاتلر مبحث بازاریابی به شکل امروزی را مطرح نمود و آن را خلق کرد. او بعدها به همین خاطر به عنوان پدر علم بازاریابی لقب گرفت.
کاتلر تدریس بازاریابی را به عنوان یک رشته دانشگاهی، در سال 1962، در دانشکده مدیریت کلاگ، آغاز کرد. پیش از این دانشجویان برای ورود به مدیریت و فروش باید اقتصاد میخواندند. کاتلر این رویه را تغییر داد و برای اولین بار، بازاریابی، متولد شد. وی معتقد بود که بازاریابی بخش اساسی اقتصاد است و تقاضا را نه تنها تحت تأثیر قیمت بلکه در تبلیغات، تبلیغات فروش، نیروهای فروش، پست مستقیم و واسطه های مختلف (نمایندگان، خرده فروشان، عمده فروشان و غیره) تحت تأثیر قرار می دهد.
بازاریابی
کاتلر بازاریابی یا مارکتینگ (Marketing)، را به عنوان فرایندی مدیریتی -اجتماعی تعریف کرد که بوسیله آن افراد و گروهها از طریق تولید و مبادله کالا با یکدیگر، به امر تأمین نیازها و خواستههای خود اقدام میکنند. برای روشن شدن این تعریف باید ابتدا اصطلاحات مهم نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار را بررسی کرد. به عبارت دیگر به اعتقاد کاتلر، بازاریابی عبارتست از معرفی محصول جدید یا قدیمی بصورت سیستماتیک یا غیرسیستماتیک به مشتری برای فروش محصول قدیمی یا جدید به مشتری. در بازاریابی دو هدف اصلی نهفته است. در حقیقت بازاریابی یا برای فروختن محصول انجام میگیرد و یا به جهت آشنایی مشتری با محصول انجام میشود.
وی معتقد است که بازاریابی امیال و نیازهای پاسخ داده نشده را شناسایی میکند. همچنین ضمن تعریف و تخمین اندازه یک بازار تعریف شده، میزان سودآوری آن را نیز اندازهگیری میکند. به عبارت دیگر بازاریابی، بخشهایی از بازار را به عنوان مناسبترین بخش بازار برای شرکت شناسایی و مشخص میکند که شرکت نیز توانایی و امکان عرضه خدمات به آنها را دارد و همچنین مناسبترین محصولات و خدمات مورد نیاز آن بخش را طراحی و معرفی میکند.
وظیفه بازاریابی سازمان تعیین نیازها ، خواسته ها و علایق بازارهای هدف و دستیابی به نتایج مطلوب به طور مؤثرتر و مؤثرتر از رقباست ، به گونه ای که رفاه مصرف کننده یا جامعه را حفظ یا تقویت کند.
فیلیپ کاتلر
وی سود را به رضایت مصرف کننده و رفاه جامعه پیوند میدهد. کاتلر معتقد است، برای انجام بازاریابی مؤثر، لازم است تا هدف بازاریابی(افزایش رفاه و رضایت مصرف كننده)، باید در قلب استراتژی شركت قرار گیرد و توسط همه مدیران اجرا شود.
ارکان بازاریابی
مطابق تعریف اولیه کاتلراز بازاریابی، این مهم دارای چهار رکن اصلی و اولیه به نام آمیخته بازاریابی است. مطابق این تعریف که بعدها به فورپی (4p) نیز مشهور شد، بازاریابی بر پایه ۴ رکن زیر استوار بود:
کالا یا خدمات (Product)
توزیع یا محل(Place)
قیمتگذاری (Pricing)
ترویج (Promotion)
آمیخته بازاریابی به عبارتی نقطه ثقل اصلی برای شروع برنامه ریزی بازاریابی است. با تغییر بازار و پیشرفت تکنولوژی و افزایش پیچیدگی در بازاریابی ، کاتلر بارها اصول خود را مورد ویرایش قرار داد. همانگونه که اشاره شد این اصل که شامل 4 بخش مشخص بود،P های دیگری نیز به آن افزوده شد.
آمیخته بازاریابی فعلی یا عنوان مخفف 7P متشکل از آیتمهای زیر است.
محصول (Product)
قیمت (Price)
توزیع (Place)
ترفیع (Promotion)
کارکنان (People)
شواهد فیزیکی (Physical Evidence)
فرآیند (Process)
تفاوت بازاریابی با تبلیغات
طبق دستهبندی کاتلر، تبلیغات بخشی از ترفیع است که خود یکی از ارکان بازاریابی است. انتشار پیامهای ترغیبکننده است به منظور معرفی و ترویج محصولات و خدمات شرکت به مشتریان موجود و بالقوه در ازای پرداخت مبلغی معین. بازاریابی برنامهریزی، اجرا و هدایت هدفمند آمیختهای از فعالیتهای تجاری است، به قصد نزدیکسازی خریداران و فروشندگان به یکدیگر به منظور تبادل منافع یا انتقال محصول. در حقیقت بازاریابی مفهومی وسیع تر از تبلیغات است و تبلیغ صرفا بخش کوچکی از بازاریابی است. بنابراین فرق بسیار زیادی بین بازاریابی و تبلیغات وجود دارد. در واقع تبلیغات بخشی از ترفیع است که ترفیخ خود بخشی از آمیخته بازاریابی است.
تفاوت بازاریابی با فروش
کاتلر عنوان کرد که بازاریابی شامل هر اقدامی است که یک کسب و کار، به منظور دستیابی به مشتریان و ترغیب آنها انجام میدهد. فرایند فروش شامل هر اقدامی است که کسب و کار، آن را با هدف بستن قرارداد فروش و گرفتن امضای مشتری انجام دهد. او معتقد است، فروش به نتایج توجه کمَی دارد و فقط به رشد میاندیشد، امابازاریابی در جستجوی افقهای دوردست و رسیدن به مرحله توسعه و اخذ نتایج کیفی است. فروش یکی از اهداف بازاریابی است.
امروزه، دنیا کاتلر را پدر علم بازاریابی مینامد. اما برای بررسی علت این امر باید سه سهم عمده كاتلر در بازاریابی و مدیریت را ذکر كرد. پیش از هرچیز باید گفت، او بیش از هر نویسنده یا محقق دیگری برای ارتقاء اهمیت بازاریابی و تبدیل آن از یک فعالیت جانبی، به یک علم مدرن، تلاش کرد.دوم اینکه کاتلر، تئوریهای ارائه شده توسط پیتر دراکر را تکمیل کرد و یا کاملا تغییر داد. به گونهای که، با توجه به اینکه تأکیددراکر بیشتر بر روندها بود، او با مطرح نمودن تئوری آمیخته بازاریابی، محصول، قیمت، پرموشن و توزیع را ارکان بازاریابی دانسته و تمرکز بازاریابی را بر روی پاسخگویی به نیازهای مشتریان و مزایایی که از یک محصول یا خدمات دریافت می شود، تغییر داد. سوم اینکه کاتلر، مفهوم بازاریابی را از نگاه صرف به فروش تغییرداد و آن را به یک روند عمومی و علمی، گسترش داد. کاتلر نشان داد چگونه می توان بازاریابی را برای خیرین، سازمانهای هنری، احزاب سیاسی و بسیاری از موقعیتهای غیر تجاری، به کار برد.
فایننشال تایمز
کاتلر حوزه بازاریابی را به نحوی گسترش داد که شامل تمام فعالیتهای جهان میشد. او عنوان کرد که بازاریابی نهتنها در کسب و کارها، در عملکرد سازمانهای غیرانتفاعی و سازمانهای دولتی نیز کاربرد دارد. به اعتقاد کاتلر، بازاریابی نه تنها در مورد محصولات، خدمات و تجربیات بلکه در علل، ایده ها، افراد و مکانها قابل استفاده است. بنابراین اگر موزهای در جذب بازدید کننده، اهدا کنندگان، کارمندان و پشتیبانی عمومی دچار مشکل باشد، قطعا استفاده از دانش بازاریابی به رفع مشکلات آن کمک خواهد نمود. یا همین طور سازمانهای خیریه و دولتها. امروزه استفاده از اصول کاتلر در انتخابات امری عادی است. کاتلر در تحقیقات به همراه جرالد زالتمن، دانش بازاریابی اجتماعی را ایجاد کردند. این دانش، نظریه بازاریابی را برای اثرگذاری در تغییر رفتار افراد در جامعه، دنبال میکند.
پس از آن، کاتلر به همراه سیدنی لوی، ایده ایجاد بازار کار را ابداع کردند. امروزه سازمانها از این دانش، درراستای کاهش تقاضای کلی یا انتخابی در مواقع ازدیاد یا کاهش تقاضا استفاده میکنند. به عنوان مثال در صورت کمبود آب، دولتها با استفاده از این دانش، مصرفکنندگان مختلف آب را ترغیب میکند تا مصرف آب را کاهش دهند تا آب کافی برای مصارف اساسی فراهم شود.
آثار و تالیفات
در سال 1967 ، کاتلر مدیریت بازاریابی(آنالیز ، برنامه ریزی و كنترل بازاریابی)، را منتشر كرد. این کتاب اساس دانش بازاریابی و مهمترین اثر کاتلر است. این کتاب بیش از 18 بار ادیت شده و مجددا چاپ شده است. هر نسخه از این ادیشنها، میلیونها بار چاپ شده و به فروش رسیدهاست. همچنین این کتاب، متداولترین و اصلیترین كتاب درسی در جهان در رشتههای مدیریت و تحصیلات تکمیلی كسب و كار است. در 9 دسامبر سال 1996، فایننشنال تایمز، مدیریت بازاریابی را به عنوان یکی از 50 کتاب برتر تجاری در طول تاریخ نام گذاری کرد.
کاتلر نویسنده بیش از 150 مقاله منتشر شده و 60 کتاب است و شمارش کتابهای وی در این مقاله ممکن نیست. وی همچنین كتابهایی درمورد موضوعاتی چون مسئولیت اجتماعی سازمانی، آموزش، محیط زیست، بازاریابی دولتی، مراقبت های بهداشتی، میهمان نوازی، نوآوری، موزه ها، هنرهای نمایشی، بازاریابی مکانی، کاهش فقر، خدمات حرفه ای، مؤسسات مذهبی، گردشگری، سرمایه داری و دموکراسی به رشته تحریر درآورده است. در یکی برنامهای مشهور تلویزیونی در خصوص بازاریابی، از وی دعوت شد تا اولین افسانه بازاریابی باشد. موضوعات ارائه شده توسط وی در این برنامهها، تبدیل به کتابهای نه جلدی افسانههای بازاریابی شد.
در سال 2014، کاتلر وبلاگ مشهوری را درسایت fixcapitalism.com، راهاندازی کرد که در آن، مقالههای زیادی در مورد افزایش بهرهوری سرمایهگذاری برای عموم، ارائه شده است.
در سال 2015، کاتلر اثر مشهور دموکراسی در افول را به چاپ رسانید. در سال 2016 ، وی به عنوان مشاور ژورنال مارکتینگ، شروع به فعالیت نمود. کار این وبسایت، به اشتراک گذاری بینش و اقدامات بعدی در بازاریابی است.
در سال 2017 ، کاتلر شرح حال خود را با عنوان “ماجراهای من در بازاریابی” منتشر كرد. این کتاب مشهور، روایتی از تجربیات وی را درطول سالهای پربار زندگی کاتلر تا به امروز است.
در سال 2018، آخرین اثر كاتلر به چاپ رسید. این اثر، به موضوع عدالت اقتصادی و پیامدهای سرمایهداری میپردازد. نام این کتاب جنجالی، مقابله با سرمایه داری(راه حل های واقعی برای یک سیستم اقتصادی آشفته)، است. این کتاب به یکی از پرفروشترین کتابهای آمازون تبدیل شد.
جوایز و افتخارات
در سال 1975، کاتلر اولین شخصی بود كه جایزه “رهبر بازاریابی” را دریافت كرد. این جایزه توسط اعضای دانشگاهی انجمن بازاریابی آمریكا به خاطر فعالیتهای کاتلر تاسیس شد و اولین آن به خود کاتلر تعلق گرفت.
در 16 فوریه 2013، وی نخستین دریافت کننده جایزه “بازاریابی برای یک دنیای بهتر” از ویلیام لیز ویلکی از طرف انجمن بازاریابی آمریکا به “افتخار بازاریابانی که با درک پتانسیل های بازاریابی، به بهبود جهان کمک کرده اند” بود.
در سال 2013 وی اولین دریافت کننده مدال بنیاد ست، برای مشارکت استثنایی در بورس و بازاریابی بود.
در نوامبر 2013 ، کاتلر نشان افتخار افسر دانشگاهی را كه در قرن نوزدهم در فرانسه تأسیس شد، دریافت كرد.
در نوامبر 2013، مجسمه کاتلر به تالار مشاهیر مدیریت منتقل شد.
در مارس 2014، کاتلر به عنوان نفر شانزدهم از فهرست 30متخصص برتر مدیریت جهان شناخته شد.
در همان ماه کاتلر به عنوان نفر اول بازاریابی جهان انتخاب شد.
در تاریخ 28 مه 2014 ، مجسمه کاتلر در تالار مشاهیر بازاریابی در شهر نیویورک به نمایش درآمد.
در 23 آوریل 2016 ، کاتلر در ششمین جوایز جهانی رهبری، این جایزه را دریافت کرد.
در نوامبر 2017، تمبر پروفسورکاتلر رسما در وزارت ارتباطات اندونزی به چاپ رسید.
کاتلر 20 درجه و مدال افتخار از سراسر جهان دریافت کرده است. به عنوان نمونه میتوان از آکادمی مطالعات اقتصادی بخارست، دانشکده اقتصاد آتن، دانشکده مدیریت نروژ، دانشکده علوم اقتصادی و مدیریت دولتی بوداپست، دانشگاه کاتولیک سانتو دومینگو، دانشکده اقتصاد کراکو، گروپ HEC، دانشکده مدیریت ارشد دانشگاه هیل، دانشگاه ایلیریا، دانشگاه ماکنزین، دانشگاه مدیترانه، دانشگاه ملی آکادمی کیوی مویلا، دانشگاه تجارت نیردوبی، دانشگاه بازرگانی نیرود، آکادمی اقتصاد روسیه، دانشگاه کالج آمریکا، دانشگاه بخارست، دانشگاه استکهلم و دانشگاه زوریخ و بسیاری از دانشگاهها و موسسات و دولتهای جهان نام برد.
میراث کاتلر
فیلیپ کاتلر در سراسر جهان به عنوان “پدر بازاریابی مدرن” شناخته شده است. بیش از 50 سال است که او در دانشکده مدیریت کلوگ تدریس میکند. کتاب مدیریت بازاریابی، اساسیترین و پرکاربردترین کتاب درسی در بازاریابی در سراسر جهان است. او یک اقتصاددان از دانشگاه ام.آی.تی را به مرجع اصلی بازاریابی جهان، تبدیل کرد.
فیلیپ کوتلر استاد برجسته بازاریابی بین المللی S. C. Johnson در دانشکده مدیریت J. L. Kellogg است. وی همچنین بنیانگذار اجلاس جهانی بازاریابی است. این اجلاس، همایش های بینالمللی سالانه برای یافتن راههایی برای بهبود بازاریابی، شرایط انسانی و کیفیت زندگی برگزار میکند. وی همچنین اولین موزه بازاریابی جهان را در بالی(اندونزی)، تأسیس کرد.
وی نویسنده بیش از یک صد و پنجاه مقاله و 60 کتاب از جمله اصول بازاریابی ، بازاریابی برای مهمان نوازی و گردشگری ، بازاریابی استراتژیک برای سازمان های غیرانتفاعی ، بازاریابی اجتماعی ، اماکن بازاریابی ، بازاریابی ملل ، مقابله با سرمایه داری و دموکراسی در حال کاهش است. تحقیقات وی شامل بازاریابی استراتژیک ، بازاریابی مصرف کننده ، بازاریابی تجاری ، بازاریابی خدمات حرفه ای و بازاریابی الکترونیکی است. وی مشاور IBM ، جنرال الکتریک ، AT&T ، Bank of America ، Merck ، Motorola ، Ford و دیگران بوده است. وی چندین بار در ایتالیا ، سوئد ، چین ، ژاپن ، هند ، اندونزی ، استرالیا ، مکزیک ، برزیل ، شیلی و بسیاری از کشورها سخنرانی کرده است.
روزنامه فایننشال تایمز در 18 نوامبر 2005 از 1000 مدیر در 25 کشور در مورد مؤثرترین نویسندگان مدیریت گوروس نظرسنجی کرد و کاتلر پس از پیتر دراکر ، بیل گیتس و جک ولش، در رده چهارم قرار گرفت.
کاتلر با خلق بازاریابی اجتماعی، کمک کرد که تمرکز این نوع از بازاریابی بر کمک به افراد و گروه ها باشد و همه نگرش خود را نسبت به نگرشی سالم و ایمن تغییر دهند.
نوشته: فرامرز عیب پوش
منابع و ماخذ:
Witzel, Morgen (August 6, 2003). “First Among Marketers”. Financial Times.
Kotler, Philip (2017). My Adventures in Marketing.
The Autobiography of Philip Kotler. IDEA BITE PRESS.
Kotler, Philip & Zaltman, Gerald.”Social Marketing: An Approach.
نوعی استراتژی نفوذ در بازار یا سازمان است. این استراتژی به معنای ایجاد یک پایگاه کوچک برای تحکیم وضعیت فعلی تا ساخت و توسعه جایگاه در بازار یا سازمان مربوطه است.
توی(Toe)، در انگلیسی به معنای انگشت پاست. این موضوع استعاره ای است که از بورس امریکا باب شد و گسترش یافت. البته هنوز در کشور ما این استراتژی غریب و نامفهوم است اما کاربردهای زیادی حتی در تاریخ داشته است. این اصطلاح نوعی موقعیت استراتژیک درکسب و کار یا سرمایهگذاری است که در آن سرمایهگذار، سازمان یا شرکت خاصی را مورد هدف خود قرار میدهد، به گونهای که سازمان مقابل احساس خطری ننموده و یا هنوز از خطری که اتفاق افتاده، آگاهی ندارد. این مهم در استراتژی توسعه یا تغییر بازار به شدت کارآمد است زیرا موجب جبههگیری رقبا در بدو ورود نخواهد شد.
اصطلاح انگشت خریدن(Toehold)، یا پا لای در(Toehold)، یا موقعیت خرید(Toehold)، نوعی استراتژی پوزیشنینگ(Positioning)، در خرید یا توسعه یا چرخش در بازار است. با توجه به عدم وجود معادل فارسی خاصی، بنده این واژه را به نام میخ تجاری(Toehold)، ترجمه نمودهام.
موقعیت خرید(Toehold)، در خرید سهام یک شرکت به زمانی اطلاق میشود که سرمایهگذار تنها بخش کوچکی کمتر از 5٪ از سهام شرکت را خریداری میکند.
این موقعیت از نطر شرکت خطری محسوب نشده و برای فروش این میزان از سهام حتی نیاز به گذشتن از مبادی قانونی و یا جلب نظر همه شرکا وجود ندارد. اما این موضوع برای سرمایه گذار کافی است تا آن را تبدیل به بهانه ای برای اعمال فشار بر شرکت نموده، و یا آن را مقدمهای بر نفوذ و خرید بیشتر سهام آن شرکت کند.
اصطلاح انگشت پا، استعارهای است که به موضوع کوچک بودن سهام اشاره دارد و اصطلاح پا لای در، به ماندن راهی برای نفوذ اشاره دارد. فردی که (پیش از بسته شدن درب)، پای خود را لای درب قرار میدهد، از این موقعیت نهایتا برای ورود استفاده خواهد کرد.!
این عمل چه با هدف دستیابی به کل سهام آن شرکت بوده و چه صرفاً برای افزایش عملکرد سرمایه گذار یا بهبود بازده سرمایه باشد، با توجه به درصد مالکیت اندک، نیازی به ثبت در کمیسیون بورس نیست. در اصل، در موقعیت خرید(Toehold)، پای سرمایه گذار(یا انگشت پای او)، در درب شرکت قرار میگیرد و این موضوع، غالبا اولین قدم توسط یک سرمایهگذار است که به دنبال دستیابی به بقیه سهام شرکت است.
پس از اتخاذ موضع میخ تجاری(Toehold)، سرمایه گذار احتمالاً بعد از گذراندن این مرحله، شروع به خرید سهام بیشتر از شرکت هدف میکند. این کارهم به طور معمول با درصد کمی خرید سهام ادامه مییابد و بی سروصدا انجام میشود. خریدهای کوچک بیش از حد ممکن است مورد توجه قرار نگیرند یا در صورت مشاهده، از سوی مدیران شرکت به عنوان تهدید تلقی نشوند.
از طرف دیگر ، به جای هدف از این موضوع می توان به عنوان روشی برای فشار بر شرکت استفاده کرد تا در تصمیمات آن خود تأثیر گذاشته شود. این کار معمولاً برای تحت فشار قراردادن هیئت مدیره شرکت، برای تصمیمگیری انجام میشود که ارزش سهام سرمایهگذار را افزایش میدهد، در نتیجه بازده سرمایهگذاری را برای سرمایهگذار افزایش خواهد داد.
در فارسی میتوان از این موضوع به عنوان میخ کوبیدن نام برد. داستانی در ادبیات محاورهای وجود دارد که مطابق آن پیرزنی خانهای را به زوج جوانی اجاره میدهد. اما باتوجه به اینکه بسیار فضول و کنجکاو بوده، دلش طاقت نیاورده و از مستاجر میخواهد که میخی که در دیوار کوبیده و متعلق به اوست، درجای خود بماند. مرد و زن جوان که مانعی برای این کار نمیدیدند؛ قول دادند که از میخ پیرزن در دیوار مراقبت کنند و پیرزن آن را با خود نبرد. از فردای آن روز، پیرزن هرروز بخاطر فضولی و به بهانه سرزدن به میخ خود، به خانه آنها میآمد و فضولی میکرد، مرد جوان که دیگر از این موضوع خسته شده بود به پیرزن گفت : شما که تا این حد نگران میخ خود هستید، آن را بکنید و با خود ببرید. پیرزن در پاسخ گفت: اکنون کندن میخ موجب خرابی دیوار است و خرابی دیوار موجب ریختن سقف و ریختن سقف موجب خرابی منزل، دیگر نمیشود کاری کرد. من هرروز برای دیدن میخ نزد شما خواهم آمد!!
افسانه دیگری که به این موضوع را بهتر شرح میدهد، منتسب به حسن صباح است. حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کرد. وی از مخالفان سرسخت تسلط اعراب و ترکان سلجوقی بر ایران بود. او گروهی از جوانان جنگاور خاص تربیت کرده بود، که با دستور وی هر کاری انجام میدادند. در کتاب”حسن صباح”، آمده است که این گروه را حشاشین می نامیدند؛ که پیرو فرقه اسماعیلیه بودند. حسن صباح در تاریخ با قلعه الموت مشهور است. قلعه الموت دژ دست نیافتنی بود که امروزه خرابههای آن، در الموت قزوین واقع است. این قلعه، بخاطر درهها و پرتگاهها و باریک بودن جاده و همچنین دیواره های بلند آن در تاریخ مشهور است. این دژ، در سال ۴۸۶ هجری قمری، توسط حسن صباح تصرف شد و به دست هلاکوخان مغول در سال ۶۵۴ هجری سقوط کرد.
در قصههای عامیانه، افسانهای وجود دارد که مطابق آن حسن صباح قلعه الموت را با استراتژی میخ تجاری(Toehold)، بدست آورده است. مطابق این افسانه حسن صباح درلباس مبدل به قلعه میرسد و از فرمانده قلعه درخواست میکند تا فریضه نماز خود را در قلعه که مکان امنی است به جای آورد. با قبول فرمانده، او به درون قلعه رفته و پوستین خود را پهن میکند اما وی از فرمانده میخواهد با توجه به اینکه قصد ندارد در مکانی که متعلق به خودش نیست نماز بخواند، فصایی که این پوستین اشغال میکند را به وی بفروشد تا نماز وی صحیح باشد. با قبول فرمانده معامله شکل میگیرد. اما حسن صباح، پوستین را با خنجر ریش ریش کرده و از آن طنابی درست نموده و آن را به دور قلعه میپیچد. او با این کار صاحب قلعه شده و فرمانده قلعه را ترک میکند.!
البته با اینکه این اتفاق هرگز نیفتاده و افسانهای بیش نیست، درس مدیریتی بزرگی در خود جای داده است. این درس دقیقا بر استراتژی میخ تجاری(Toehold)، مطبق است و نشان میدهد که سازمانها هم میتوانند از این موضوع برای توسعه خود استفاده کنند، و هم ممکن است فرد یا سازمان دیگری با این روش در آنها نفوذ کند.
به هررو، استفاده از این موضوع در سرمایه گذاری نوعی تصرف خصمانه مفید است و در استراتژی توسعه یا تغییر بازار، نوعی ستون یا میخ اتکاست.
این ترفند، برای ورود شرکتها به بازارهای گوشهای نیز کاربرد دارد. سرمایهگذاری در بازارهای گوشهای در واقع، یافتن یا توسعه بخشی است که مشتریان قابل دسترسی ، فضای رشد و بدون رقابت غالب داشته باشد.
کسبوکارها میتوانند از این استراتژی، برای ایجاد تحکیم جایگاه خود در بازار استفاده نمایند. در بازارهای گوشهای، باتوجه به کوچک بودن بازار، گرفتن بخشی از آن و ایجاد یک میخ تجاری، به کسبوکارها کمک میکند تا با اطمینان بتوانند خود را در بازارهای جدیدتر و بزرگتر، گسترش دهند. این ترفند امروزه توسط بسیاری از کسبوکارها مورد استفاده قرار میگیرد.
اصطلاح مس مارکت (Mass Market) ، به معنای بازار انبوه به بازاری اطلاق میشود که درآن کالا یا خدماتی ارائه میشود که در مقیاس وسیعی برای تعداد قابل توجهی از مصرف کنندگان نهایی تولید می شود. بازار انبوه به گونهای، عکس بازار گوشهای است. در بازار گوشهای بخش کوچکی از بازار مورد هدف قرار گرفته و در بازار انبود، بخش وسیع با مشتریان زیاد مورد توجه قرار میگیرد.
البته یکی از تفاوتهای این دوبازار در این است که مصرفکنندگان در بازار گوشهای، با پیش زمینههای ذهنی بسیار زیاد و بدون ترجیحات و توقعات با سلیقه سخت و مقاوم حضور دارند ولی در بازارهای انبوه، همان مصرف کنندگان ممکن است رفتارهای متفاوتی از خود نشان دهد. بعلاوه اینکه یک مشتری میتواند همزمان مشتری هر دونوع بازار هم باشد. اما تفکر و توقع و عملکرد وی در بازار انبود با بازار گوشهای، تفاوت دارد. همین مشتریان زمانیکه در بخش بزرگی از بازار متمرکز شده باشند، رفتار مشابه بازار از خود بروز میدهند. کسبوکارها در این نوع از بازار به طور سنتی، مشتریان را بصورت انبوه و از طریق پیامهای گسترده تبلیغاتی یا از طریق رسانههای عمومی مانند رادیو، تلویزیون، روزنامه ها و اینترنت مورد هدف قرار میدهند.
میتوان اینگونه شرح داد که بازار انبوه، بخشی غیرمتمرکز و بزرگ از بازار است که در آن امکان فروش محصولات یا خدمات عمومی وجود دارد. با توجه به خواستههای عمومی مشتریان، تولیدکنندگان و یا ارائهدهندگان خدمات زیادی در این بازار حضور دارند. کسب و کارها سعی میکنند در این نوع از بازارها بوسیله کیفیت یا رسانههای عمومی مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهند.
به عبارت دیگر بازار انبوه به جای ارائه خدمات یا فروش کالا به یک قشر خاص، با فروش کالا یا ارائه خدمات به صورت عمومی در بازار بماند. برای اینگونه بازارها، همه بازار ارزشمند است و هدفگذاری میشود.
بازار انبوه نیز، از قوانین بخشبندی بازار تبعیت نموده و از آن بهرهمند است. همانگونه که در مقالههای مختلف شرح داده شد، امروزه نگرش بازاریابی بر تولید محصولات یا ارائه خدمات حاکم است و این نگرش، تمرکز برروی نیازهای مشتریان دارد. یک کسبوکار یا نیاز مشتری را درک میکند و یا آن را تولید میکند. بنابراین، در تحقیقات بازار، پیش از اینکه نوع بازار هدف محصول یا خدمات مشخص شود، بخش بندی بازار صورتگرفته و پس از آن، کسبوکار، اقدام به تعیین خصوصیت محصول یا خدمات خود بر اساس این بخشبندی، خواهد نمود.
بخش بندی بازار چیست؟
بخشبندی بازار فرایند تقسیم بازار مشتریان بالقوه به گروهها و بخشهای مختلف بر اساس ویژگیهای خاص است. عضو این گروهها ویژگیهای مشابهی را دارند و معمولا یک یا چند جنبه مشترک در میان آنها وجود دارد. به تعریفی دیگر؛ بخشبندی بازار فرایند تقسیم کل بازار مصرف کنندگان به گروههای کوچکتر افراد با ویژگیهای مشابه است. در نهایت افراد در هر بخش باید تا حد ممکن مشابه باشند اما همچنین باید از بخش های دیگر متمایز باشند. هدف این است که بخشهایی از بازار ایجاد شود که محصولات مشابه را به دلایل مشابه خریداری میکنند، به طور مشابه به پیامهای برند پاسخ میدهند، دارای تواناییهای مشابه برای خرید محصولات و غیره هستند. به عنوان مثال بخش بندی کلاسهای مختلف خدمات خطوط هوایی به کلاس اکونومی، بیزینس و فرست کلاس میباشد. دلایل زیادی وجود دارد که چرا تقسیم بندی بازار انجام میشود؛ یکی از دلایل عمده بازاریابان برای بخش بندی بازار این است که میتوانند ترکیبی از بازاریابی سفارشی را برای هر بخش ایجاد کنند و بر اساس آنها نیازها را برآورده کنند.
هدف تقسیم بندی، تمرکز یک شرکت بر روی بخشهای فرعی یا بخشی از بازار است تا بتواند مزیت رقابتی درون بخش را به دست آورد. تمرکز یک شرکت در بخش خاص، اساسا ماهیت کل استراتژی بازاریابی است. تقسیم بندی بازار، ابزار مفهومی برای کمک به دستیابی اهداف سازمانی است. مفهوم بخشبندی بازار توسط Wendell R. Smith در مقاله او به نام «تفکیک محصول و بخشبندی بازار به عنوان استراتژی بازاریابی جایگزین» در سال 1956 بنا شد.
امکان ندارد توقع داشته باشیم کالایی که در بخش متوسط یا ضعیف بازار باید به فروش برسد، در بخش لوکس آن بفروش برسد. بنابراین توقع وجود فروشگاه لویی ویتون در روستاهای اوگاندا، بی معنی است. به همان میزان توقع حضور یک برند ضعیف در مناطق تفریحی شمال کشور خالی از اعراب است.
انواع بخش بندی بازار
بخش بندی بازار به طور معمول با استفاده از ویژگیهای مختلف توسعه یافته که در ادامه بیشتر مورد بحث قرار میگیرد. این ویژگیها شامل ویژگیهای دموگرافیک، روان شناختی، رفتاری و جغرافیایی میباشد.
محصولات و خدمات بسیار زیادی در این نوع بازارها فعالیت میکنند. از جمله میتوان به صنایع غذایی، داروهای عمومی، محصولات آرایشی و بهداشتی عمومی و غیره برای نمونه اشاره کرد.
نیش مارکت (niche market)، یا نیچ مارکت، به معنای بازار گوشهای یا بازار انتخابی(Selective)، است. در انگلیسی این بخش از بازار را بازارطاقچه نیز مینامند. بنابر تعریف، بازار گوشهای یا نیش مارکت، زیر مجموعهای از بازار است که یک محصول خاص روی آن متمرکز است. نگرش فروش به بازار گوشهای، ویژگیهای محصول را با هدف برآورده کردن نیازهای خاص بازار و همچنین دامنه قیمت، کیفیت تولید و جمعیتی که به عنوان مشتری هدف انتخاب شده است، تعریف میکند. عموما بازار گوشهای، بخشی کوچک یا خاص از بازار است.
میتوان اینگونه شرح داد که بازار گوشهای، بخشی متمرکز و هدفمند از یک بازار گسترده تر است که در آن امکان فروش محصولات یا خدمات تخصصی وجود دارد. با توجه به خواسته های منحصر به فرد که از طرف بسیاری از تولیدکنندگان و یا ارائهدهندگان خدمات مورد توجه قرار نمیگیرد، برندها یا خدمات، بازارهای گوشهای را به عنوان راهی برای ایجاد وفاداری در مشتری و کسب حاشیه سود بالا بواسطه مشتریهایی که عموما گرفته شده است، دنبال میکنند. این مشتریان ممکن است خیلی مشکل پسند یا خاص باشند.
به عبارت دیگر بازار گوشهای به جای ارائه خدمات یا فروش کالا به یک بازار عمومی، عمومی، با فروش کالا یا ارائه خدمات به بخش کوچکی از بازار، به حیات خود ادامه میدهد. بازارها با هر اندازهای که داشته باشند، حاوی زیرمجموعه های مختلف هستند. برای اینگونه بازارها، همه بازار ارزش هدفگذاری ندارد.
بازار گوشهای، از قوانین بخش بندی بازار تبعیت نموده و از آن بهرهمند است. همانگونه که در مقالههای مختلف شرح داده شد، امروزه نگرش بازاریابی بر تولید محصولات یا ارائه خدمات حاکم است و این نگرش، تمرکز برروی نیازهای مشتریان دارد. یک کسبوکار یا نیاز مشتری را درک میکند و یا آن را تولید میکند. بنابراین، در تحقیقات بازار، پیش از اینکه نوع بازار هدف محصول یا خدمات مشخص شود، بخش بندی بازار صورتگرفته و پس از آن، کسبوکار، اقدام به تعیین خصوصیت محصول یا خدمات خود بر اساس این بخشبندی، خواهد نمود.
بخش بندی بازار چیست؟
بخشبندی بازار، فرایند تقسیم بازار مشتریان بالقوه به گروهها و بخشهای مختلف بر اساس ویژگیهای خاص است. عضو این گروهها ویژگیهای مشابهی را دارند و معمولا یک یا چند جنبه مشترک در میان آنها وجود دارد. به تعریفی دیگر؛ بخشبندی بازار فرایند تقسیم کل بازار مصرف کنندگان به گروههای کوچکتر افراد با ویژگیهای مشابه است. در نهایت افراد در هر بخش باید تا حد ممکن مشابه باشند اما همچنین باید از بخش های دیگر متمایز باشند. هدف این است که بخشهایی از بازار ایجاد شود که محصولات مشابه را به دلایل مشابه خریداری میکنند، به طور مشابه به پیامهای برند پاسخ میدهند، دارای تواناییهای مشابه برای خرید محصولات و غیره هستند. به عنوان مثال بخش بندی کلاسهای مختلف خدمات خطوط هوایی به کلاس اکونومی، بیزینس و فرست کلاس میباشد. دلایل زیادی وجود دارد که چرا تقسیم بندی بازار انجام میشود؛ یکی از دلایل عمده بازاریابان برای بخش بندی بازار این است که میتوانند ترکیبی از بازاریابی سفارشی را برای هر بخش ایجاد کنند و بر اساس آنها نیازها را برآورده کنند.
هدف تقسیم بندی، تمرکز یک شرکت بر روی بخشهای فرعی یا بخشی از بازار است تا بتواند مزیت رقابتی درون بخش را به دست آورد. تمرکز یک شرکت در بخش خاص، اساسا ماهیت کل استراتژی بازاریابی است. تقسیم بندی بازار، ابزار مفهومی برای کمک به دستیابی اهداف سازمانی است. مفهوم بخشبندی بازار توسط Wendell R. Smith در مقاله او به نام «تفکیک محصول و بخشبندی بازار به عنوان استراتژی بازاریابی جایگزین» در سال 1956 بنا شد.
امکان ندارد توقع داشته باشیم کالایی که در بخش متوسط یا ضعیف بازار باید به فروش برسد، در بخش لوکس آن بفروش برسد. بنابراین توقع وجود فروشگاه لویی ویتون در روستاهای اوگاندا، بی معنی است. به همان میزان توقع حضور یک برند ضعیف در مناطق تفریحی شمال کشور خالی از اعراب است.
انواع بخش بندی بازار
بخش بندی بازار به طور معمول با استفاده از ویژگیهای مختلف توسعه یافته که در ادامه بیشتر مورد بحث قرار میگیرد. این ویژگیها شامل ویژگیهای دموگرافیک، روان شناختی، رفتاری و جغرافیایی میباشد.
مزایای بازار گوشهای
بازار گوشهای، بخش خاص و سخت بازار است. بنابراین فعالیت در چنین بازاری، سختیها و مشکلات خاص خود را نیز درپی خواهد داشت. اما با این وجود کار در این بازار، مزایایی را هم دربر دارد. در اینجا به برخی از مزایای هدف قرار دادن بازار گوشهای، اشاره خواهیم کرد.
کاهش رقابت
کسبوکارهای کوچک ممکن است از یک بازار گوشهای آگاهی نداشته باشند و کسبوکارهای بزرگ ممکن است نخواهند زحمت ورود به آن را تحمل کنند. اما باید توجه داشت که معمولاً این شرایط، طولانی مدت نیست. هنگامی که یک کسب وکار وارد بازاری گوشهای شد، و کسب سود نمود، سایر کسبوکارها سریعاً وارد آن بازار خواهند شد.
تمرکز در بازاریابی
هدف قرار دادن بازار گوشهای یعنی هدف قرار دادن مشتریان کمتر و انتخاب شده تر. بنابرایین این امکان را برای سازمانها فراهم خواهد شد که تلاش خود را برروی برطرف نمودن یک یا چند نیاز خاص مشتری، متمرکز کنند.
امکان ارائه تخصص
تخصص توانایی است که نمیتوان آن را بصورت عموم ارائه کرد. خصوصا زمانیکه در خدمات باشد. بنابراین بازارهای بازار گوشهای، محل خوبی برای ارائه تخصص سازمانها هستند. معروف شدن به عنوان متخصص در یک محصول یا خدمات خاص، باعث می شود تا یک کسبوکار بیشتر از طرف مشتریان مورد استقبال قرار گیرد.
امکان ایجاد یک میخ تجاری(Toehold)
در خصوص استراتژی میخ تجاری، در مقاله مربوط به این موضوع به تفصیل صحبت شده است. کسبوکارها میتوانند از بازار گوشهای، برای ایجاد تحکیم جایگاه خود در بازار استفاده نمود. باتوجه به کوچک بودن بازار، گرفتن بخشی از آن و ایجاد یک میخ تجاری، به کسبوکارها کمک میکند تا با اطمینان بتوانند خود را در بازارهای جدیدتر و بزرگتر، گسترش دهند. این ترفند امروزه توسط بسیاری از کسبوکارها مورد استفاده قرار میگیرد. به هررو، بازار گوشهای، بخشی از بازار است که کسبوکارها میتوانند فضای رشد و بدون رقابت غالب داشته باشد و آن را به نرمی توسعه دهند.
امروزه بسیاری از بازارها را میتوان در دسته بازار گوشهای (نیش مارکت (niche market)) قرار داد. به عنوان مثال بازار خودروهای لوکس، تولید میکروچیپ، تولید مواد اولیه صنایع غذایی، صنایع آرایشی و بهداشتی خاص، صنایع داروهای خاص، تولید مواد اولیه غذای حیوانات خانگی و غیره مواردی از این قبیل هستند.
با استفاده از تحقیقات بازار در بازار گوشهای، یک کسب و کار میتواند تعیین کند که چه بخشهای منحصر به فردی در بازار از قبل وجود دارد، و بخشهای جدید را چگونه میتوان با موفقیت توسعه داد. البته موفیقیت در این بازار نیز بسیار سخت بوده و نیاز به تخصص دارد. برخی از مدیران گمان میکنند که کیفیت، موضوع اصلی خواسته مشتریان در چنین بازاری است اما کیفیت، تنها مختص این بازار نیست و تمامی محصولات و خدمات، باید برای بقا دارای کیفیت باشند. کسب سود در چنین بازاری، مستلزم برآورده کردن مطالبات مشتری خاص است و ارتباط مستقیم با دانش درخصوص وی و ارتباط با او و محیط او دارد.
درنظر داشته باشیم که هربازاری، خواص و رفتار مربوط به خود را دارد و نیش مارکت بودن کالا به معنای باکیفیت بودن یا بی کیفیت بودن کالا نیست. غلط مصطلحی که در سازمانهای داخلی وجود دارد، این است که برخی از مدیران کالای خود را نیش مارکت توصیف میکنند تا کیفیت آن را بدین شکل نشان دهند. نیشمارکت بودن یا مسمارکت بودن، عملا مزیتی محسوب نشده و صرفا یک تفاوت در انتخاب نوع فعالیت در بازار است.
طور عموم ساختار کلی بازار، چند مورد متدوال است. ساختار رقابت کامل(Competitive market)، ساختار بازار کاملا رقابتی(Perfect Competition)، ساختار رقابت انحصاری(Monopolistic competition)، ساختار انحصار چندجانبه(Oligopoly)، ساختار انحصار کامل(Monopoly)، ساختار انحصارکامل در طرف تقاضا(Monopsony)، انواع متداول ساختارهای بازار هستند.
هر برند یا خدماتی، برای حیات به محیطی به نام بازار نیاز دارد. این محیط بسته به نوع محصول، تولیدکننده، شرایط جغرافیایی یا سیاسی و یا مشتریان آن، ساختاری دارد. شناخت ساختار بازار و قوانین آن برای زنده ماندن در آن حیاتی است.
با شناخت محیط و ساختار بازار، میتوان رو شهای زنده ماندن، رشد و بلوغ در آن را پیدا کرد. در علم اقتصاد، منظور از ساختار بازار، تعداد شرکتهایی است که در حال تولید محصول یکسانی هستند. ساختار بازار، حالتهای مختلفی دارد که برگرفته از شرایط آن هستند. طبیعی است که محصولات یا خدمات در هرساختار بازاری، میبایست از قوانین موجود در آن بازار، تبعیت کنند. دراین مقاله قصد داریم تا ساختار بازار رقابت کامل(Perfect Competition)، را بررسی کنیم. بازار رقابت کامل(Competitive market)، یکی از حالتهای ساختار بازار است که به بازار کاملا رقابتی نیز معروف است. در این ساختار بازار، تعداد زیادی تولیدکننده و تعداد زیادی مصرفکننده وجود دارد. در یک بازار رقابت کامل، همه بنگاهها قیمت پذیر هستند. به عبارت دیگر، هیچ بنگاهی به تنهایی، توانایی تأثیرگذاری بر قیمت محصولات بازار را ندارد.
ویژگیهای بازار کاملا
رقابتی
بازار رقابتی کامل یا
بازار کاملا رقابتی، بازاری است که عموم تصور میکنند. تصور عموم از بازار مکانی
است که رقابت در آن چه در تولید و چه در عرضه و مصرف وجود دارد. البته در مقالات
مختلف ساختارهای مختلف بازار را شرح دادیم که تمامی این ساختارها امروزه وجود
دارند. اما ساختار بازار کاملا رقابتی، ویژگی هایی هم دارد. این ویژگیها شاکله این
نوع از ساختار بازار هستند.
شکنندگی سود
هدف تمامی تولیدکنندگان و بگاههای اقتصادی حاضر در چنین بازاری، ماکزیممسازی سود است. البته مطابق تعاریف قبلی، سود زمانی اتفاق میافتد که هزینههای تمام شده(marginal cost)، کمتر از درآمد حاصل از فروش(marginal revenue)، باشد. اما با وجود رقابت بسیار شدید در چنین بازارهایی، عموما هیچ بنگاهی نمیتواند سود اقتصادی مناسب کسب کند. به اضافه اینکه سود کسب شده کوتاه مدت و کاملا متغیر و شکننده است.
تعداد زیاد عرضه کننده
و متقاضی
همانطور که ذکر شد در
چنین بازارهایی، طبیعی است که تعداد بسیار زیاد فروشنده و خریدار وجود داشته باشد.
تولیدکنندگان و عرضه کنندگان در این بازارها علاقمند به فروش هستند و با یکدیگر در
این خصوص رقابت میکنند و متقاضیان علاقهمند به خرید محصولات در قیمتی معین هستند
و توانایی آن را نیز دارند. این بازارها برخلاف بازارهای انحصاری، مشتریان با نوع
و تعداد خرید خود، تعیین کننده قیمت و کیفیت هستند.
عدم وجود مانع برای
ورود و خروج در بازار
باتوجه به وضعیت چنین
بازارهایی، مانعی برای ورود به صنعت و خروج از آن وجود ندارد. در بازار کاملا رقابتی،
هیچ مانعی برای ورود و خروج بنگاهها و همچنین مشتریان آنها وجود ندارد. هر شخص حقیقی
یا حقوقی که علاقهمند به کسب سود در این نوع از بازار باشد، با کمترین هزینه میتواند
وارد بازار شود. بعلاوه بسیاری از شرکتها و مشتریان از این بازارها به سادگی خارج
میشوند.
اطلاعات کامل
برخلاف بازارهای
انحصاری مونوپولی و الیگوپولی، در این بازارها، گردش اطلاعات کامل است. این
اطلاعات در میان تولیدکنندگان و مصرفکنندگان در حال ردوبدل شدن است و محدودیتی
برای حفظ آن وجود ندارد. بعلاوه ارزش این اطلاعات مانند سایر بازارها نیست و محدودیتی
در انتشار آنها وجود ندارد. همچنین قیمت و کیفیت همه محصولات برای همه تولیدکنندگان
و مصرف کنندگان معلوم و مشهود است.
رایگان بودن مبادلات
دراین بازارها مشتریان
و فروشندگان بجز ارزش محصول و خدمات مربوط به آن، هزینه اضافی دیگری برعهده
ندارند. باتوجه به همهگیربودن و دردسترسبودن این گونه از ساختار بازار، خریداران
و فروشندگان برای انجام مبادلاتشان، هیچ هزینهای را متحمل نمیشوند.
محصولات همگن
مفهوم محصولات همگن
بدان معناست که در این نوع ساختار بازار، ویژگیهای همه محصولات داخل بازار با تغییر
عرضهکنندگان، تغییر نمیکند و فرض براین است که همه عرضهکنندگان، محصولاتی با ویژگیهای
یکسان عرضه میکنند.
عدم امکان تبانی
باتوجه به فراوانی
تولیدکنندگان و مشتریان، در این بازار امکان تبانی و سازش در هر دووجه بازار وجود
ندارد. این موضوع، به دلیل کثرت آنها در این بازار است. در این نوع بازار، فرض بر
این است که هر بنگاهی، با دسترسی آسان به تکنولوژی تولید محصول، میتواند سریع و
راحت به این بازار وارد شود. در واقع این ویژگی است که موجب میشود امکان رخ دادن
هیچ گونه سازش و تبانی در این نوع بازار وجود نداشته باشد. همچنین این ویژگی باعث
میشود، هیچ بنگاهی در این نوع بازار، قدرت کامل کنترل بازار را نداشته باشد.
میزان کارایی
در این نوع بازار، به
جز موارد کالاهای عمومی و اثرات جانبی هرگونه تعادل در بازار رقابت کامل، بهینگی
پرتو را داراست. به عبارت دیگر در این حالت، هرگونه افزایش مطلوبیتی برای هر مصرفکننده
بدون کاهش مطلوبیت سایرین، امکانپذیر نخواهد بود. بهینگی پرتو را بهینگی اجتماعی نیز
می نامند. به عبارت دیگری میتوان گفت که کاراترین حالت ساختار در بازار، همین
ساختار است که در آن هر گونه تعادلی، بهینه پرتو است و هیچ بنگاهی توانایی کسب سود
اقتصادی را ندارد.
رویکردهای بازار کاملا رقابتی
بهطور تاریخی در اقتصاد نئوکلاسیک، دو رویکرد مختلف به بازار رقابت کامل وجود دارد. اولین رویکرد، بر این مبنا شکل یافتهاست که هر بنگاهی توانایی تأثیرگذاری بر قیمتها را ندارد. این موضوع اینطور توجیه میشود که اندازه هر تولیدکننده یا مصرفکننده نسبت به کل بازار به قدری کوچک است که حضور یا عدم حضور آنان در قیمت تعادلی بی تأثیر است. رویکرد دوم رقابت کامل، بر این اساس است که بنگاهها با استفاده از فرصتهای مبادله و کاهش زمان مبادله درصدد کسب سود هستند. هر چقدر که این مبادلات سریعتر اتفاق افتد، بازارها رقابتی تر خواهند بود. دلالت این موضوع، این است که هر چه بازار تحت این تعریف، رقابتی تر باشد، قیمت متوسط بازار سریعتر با عرضه و تقاضا تطبیق می یابد و به دنبال آن قیمت با هزینههای حاشیه ای برابر میشود.
در این رویکرد، رقابت کامل، بدین معنی است که این تطبیق در سریعتر زمان ممکن اتفاق می افتد. امروزه، رویکرد غالب در تعریف بازار رقابت کامل، رویکرد اول است که در آن تمام بنگاهها قیمت پذیر در نظر گرفته میشوند. البته به این نوع رویکرد، انتقادات فراوانی وجود دارد مبنی بر که برخی از فروض آن با واقعیتهای بیرونی فاصله زیادی دارند. فرض همگن بودن محصولات، آزاد بودن ورود به بازار، دسترسی آسان به تکنولوژی، وجود اطلاعات کامل از قیمت و کیفیت کلیه محصولات و سایر فروض با واقعیت سازگاری ندارند که این موضوعات موجب تکمیل این نظریات شدهاست.
هر برند یا خدماتی برای حیات به محیطی به نام بازار نیاز دارد. این محیط بسته به نوع محصول، تولیدکننده، شرایط جغرافیایی یا سیاسی و یا مشتریان آن، ساختاری دارد. شناخت ساختار بازار و قوانین آن برای زنده ماندن در آن حیاتی است. بازار الیگوپولی (Oligopoly) یکی از انواع بازار است. با شناخت محیط و ساختار بازار، میتوان روشهای زنده ماندن، رشد و بلوغ در آن را پیدا کرد. در علم اقتصاد، منظور از ساختار بازار، تعداد شرکتهایی است که در حال تولید محصول یکسانی هستند. ساختار بازار، حالتهای مختلفی دارد که برگرفته از شرایط آن هستند. طبیعی است که محصولات یا خدمات در هرساختار بازاری، میبایست از قوانین موجود در آن بازار، تبعیت کنند. دراین مقاله قصد داریم تا حالت بازار الیگوپولی را مورد بررسی قرار دهیم.
بازار الیگوپولی(Oligopoly)،بازار انحصار
چندتایی گونهای از ساختار بازار است که در آن تعداد کمی از تولیدکنندگان بر بازار
یا نوعی از صنعت، تسلط دارند. این واژه از زبان یونانی از جمع دو کلمه الیگوی(oligoi)، به معنای کم
و پولین(polein)، به معنای فروختن تشکیل شدهاست. در این ساختار به دلیل اینکه تعداد
کمی تولیدکننده بر بازار مربوطه مسلط هستند، هر یک از آنها از فعالیتهای سایر
تولیدکنندهها، آگاه هستند. البته تعداد این تولیدکنندگان کاملا مشخص است. دراین
حالت،تصمیمات هریک از این تولیدکنندگان، بر تصمیم سایر رقبا اثرگذار خواهد بود و
بالعکس.
لذا درصورتیکه لازم
باشد تا برنامهریزی استراتژیکی توسط هر کدام از این رقبا صورتگیرد، این نیاز وجود
دارد که نظرات دیگر رقبا دراین برنامه لحاظ شود. با این حال که رقابت در فضای بازار
انحصار چندجانبه، در دست تعدادی تولید کننده محدود است، اما خطر آن برای مصرفکنندگان
این است که این انحصار میتواند در محدوده وسیعی از محصولات مختلف صورتگیرد.
در این موقعیتها، شرکتها
ممکن است فعالیتهای محدودکنندهای را مانند تبانی کردن، تقسیم بازار و نظیر آن، انجام
دهند و تولید را محدود کنند و قیمتها را بالا ببرند. در برخی موارد این کار تاحدی
پیش میرود که شرایطی شبیه انحصار کامل ایجاد میشود. زمانیکه این تبانیها به یک توافق
رسمی بینجامد، این توافق تحت عنوان کارتل شناخته میشود. شرکتها اغلب جهت پایدار
نمودن بازارهای بیثبات، با یکدیگر تبانی میکنند تا ریسک ذاتی سرمایهگذاری و تولید
در این نوع بازارها را کاهش دهند.
معمولاً در اکثر
کشورها، محدودیتهای قانونی برای انجام این چنین تبانیهایی وجود دارد. وظیفه دولتها
حمایت از مردم است. دربسیاری از کشورها، دولتها تلاش میکنند تا از ایجاد این چنین
کارتلهایی در برخی از صنایع و بازارها جلوگیری کنند. البته در برخی از کشورها، این
تولید کنندگان دولتی یا نیمه دولتی(خصولتی)، هستند. بنابراین دولت قوانین محدود
کنندهای برای این صنایع وضع نخواهد کرد. دربرخی مواقع، این موضوع به صورت عکس خود
را نشان میدهد. زمانی هم وجود دارد که نه تنها توافقی میان این تولیدکنندگان
انحصاری، بوجود نمیآید، بلکه رقابت بسیار شدیدی نیز رخ میدهد. این رقابت منجر به
کاهش قیمتها و افزایش تولید میشود. دراین حالت شرایطی بوجود میآید که منجر به ایجاد
محیطی شبیه بازار رقابت کامل میشود. درمقاله مربوط به بازار رقابت کامل، این مهم
را به تفصیل شرح خواهیم داد.
اگر چنین رقابتی در این
سطح رخ دهد، بعضاً بسیار شدیدتر از رقابت در بازار رقابت کامل است. باتوجه به وجود
ثروت و قدرت در دستان این رقبا، رقابت به شکل شدیدی رخ خواهد داد و در برخی مواقع
حالت کمدی به خود خواهد گرفت. البته مصرف کنندگان ممکن است از این حالت استقبال
کنند ولی به هررو بعدها زمانیکه این تولیدکنندگان به حالت صلح و توافق بازگشتند،
هزینه های این رقابت را از مصرف کننده خواهند گرفت. برای ذکرنمونه ملموس از این
نوع بازار، میتوان به بازار خودروسازی در کشور اشاره کرد. البته در این بازار
همواره توافق میان تولیدکنندگان وجود داشته و همواره قیمت در حال رشد بوده و کیفیت
در حال افت. دولت نیز با وضع قوانین گمرکی شدید امکان رقابت محصولات خارجی را
گرفته است.
ویژگیهای بازار الیگوپولی
برندها و خدماتی که در
چنین بازارهایی حضور دارند، از ویژگیهای این بازار بهرهمند هستند. این ویژگیها
بیشتر به نفع تولیدکنندگان است و عموما برای مصرفکنندگان، منفعت زیادی ندارد. در
این بخش، برخی از ویژگیهای این بازارها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
هزینه بالای ورود و خروج
همانگونه که در مقاله
مربوط به استراتژی اقیانوس آبی شرح داده شد، موانع ورود و خروج از یک بازار تعیین
کننده میزان قرمز بودن یا آبی بودن محیط یک کسب و کار است. البته در چنین
بازارهایی دیگران آگاهی ورود به چنین بازرهایی را دارند اما توانایی آن را ندارند.
به هررو هزینه ورود و خروج از این بازرها، به شدت زیاد است. دربرخی موارد ورود به چنین
بازارهایی حتی غیرممکن است. به عنوان مثال یک شرکت ممکن است توانایی تولید اتومبیل
داشته باشد و زمین و امکانات و حتی تکنولوژی آن را نیز وارد کرده باشد، اما برای
فروش و پلاک کردن خودروهای خود به مشکل برخواهد خورد بنابراین از ابتدا شرکتی وارد
چنین بازاری نخواهد شد.
صرفههای حاصل از مقیاس،
پتنتها و دسترسی به تکنولوژیهای پیچیده و گرانقیمت و امکانات استراتژیک، موانع
ورود به این بازارها هستند. در بسیاری از موارد، تولیدکنندگان انحصارگر جهت جلوگیری
و تخریب شرکتهای نوظهور، از موانع قانونی نیز بهرهمند میشوند.
امکان کسب سود بلندمدت
روند بازار به شرکتهای انحصارگر موجود در آن اجازه میدهد، سودهای غیرعادی بلندمدتی از این بازار کسب کنند. همانگونه که اشاره شد، موانع ورود به این بازارها به اندازهای بزرگ و سخت هستند که امکان ورود شرکتهای نوظهور وجود نداشته باشد. بنابراین، شرکتهای حاضر به راحتی میتوانند روی کسب سودهای بلندمدت برنامهریزی کنند و آنها را بدست آورند.
امکان کسب حداکثر سود
طبیعی است که در این ساختار، امکان کسب حداکثر سود وجود داشته باشد. با توجه به اینکه تولیدکنندگان تعیین کننده قیمت هستند و امکان تبانی وجود دارد، مصرف کننده تعیین قیمت نخواهد کرد. بنابراین میزان درآمد و هزینهها به شدت با هم فاصلخ خواهد گرفت. البته این خطر نیز وجود دارد که باتوجه به سود ذاتی بالا در چنین ساختاری، تولیدکنندگان از روشهای درست بهرهوری استفاده نکرده و دچار نقص در ساختار مدیریتی خود شده و یا رانتها و تبانیهای داخلی نیز در این سازمانها بروز کند. امکان وجود فساد در این سازمانها نیز بیشتر از سازمانهایی است که دربازرهای کاملا رقابتی هستند. باتوجه به اینکه سود در چنین سازمانهایی بالاست، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا زیان یک سازمان مشخص شود. به هرحال بطور معمول دریک بازار انحصار چندجانبه، عموما درآمد بیشتر از قیمت تمام شده و هزینههای حاشیهای است و سودبالایی وجود دارد.
وابستگی متقابل
یکی از ویژگیهای متمایزکننده
بازار انحصار چندجانبه، وجود وابستگی متقابل در آن است. در این نوع بازارها
معمولاً چند شرکت بزرگ وجود دارند. هر یک از این بازیگران، به اندازهای بزرگ
هستند که عملکرد آنان بر روند و شرایط بازار تأثیرگذار باشد. لذا شرکتهای رقیب، ناچار
به اطلاع از عملکرد سایر شرکتها هستند و به درستی عملکرد وی را پاسخ خواهند داد. این
بدان معنی است که هر شرکت، برای انجام هر عملی در بازار، باید پاسخهای رقبای خود
را نیز در نظر بگیرد و متناسب با پاسخهای آنان، فعالیتهای خود را تنظیم کند.
به عنوان مثال، اگر
شرکتی بخواهد تصمیم بگیرد که قیمت محصولات خود را کاهش دهد، میتواند تخمین بزند
که رقبای خود نیز قیمت محصولات خود را بیشتر کاهش دهند و این منجر به یک رقابت شدید
در قیمت شود. یا اگر شرکت بخواهد قیمت محصولات خود را افزایش دهد، باید تخمین بزند
که رقبا، قیمت محصولات خود را افزایش میدهند یا کاهش خواهند داد. این موضوع نشان
دهنده درجه بسیار زیاد وابستگی متقابل در بازارهای انحصار چندجانبه است که در دیگر
ساختارها وجود ندارد. در برخی موارد جلساتی برای هماهنگی و همکاری متقابل میان این
شرکتها برگزار میشود.
قدرت تعیین قیمت
درچنین بازارهایی، تولیدکنندگان
قیمت محصولات خود و دیگران را تعیین میکنند. به عبارت دیگر در بازار انحصاری
چندجانبه، تنظیمکننده قیمت تولیدکنندگان هستند نه مصرفکنندگان. این گونه از
بازرها از قوانین بازارهای رقابت کامل تبعیت نمیکنند بنابراین قدرت تعیین قیمت در
این شرایط وجود دارد.
وجود اطلاعات کامل
شرکتهای انحصارگر، از
هزینههای خود و رقبای موجود دربازار، اطلاعات کامل دارند. اطلاعات در این ساختار
بازار، گردش محدودی دارد و دراختیار شرکتهای تولیدکننده و یا عرضه کننده موجود
است. اطلاعات این بازرها عمومی نیست و برای کسب اطلاعات از این شرکتها عموما نیاز
به کسب مجوزهای خاص است. البته ممکن است برخی از شرکتهای حاضر در این بازراها اطلاعات
خاصی را از دیگران مخفی کنند اما باتوجه به وضعیت بازار، این اطلاعات برای رقبا
قابل تخمین هستند. یکی از مشکلات چنین بازارهایی برای مصرفکنندگان این است که
آنها دسترسی به این اطلاعات ندارند و اطلاعات آنها چه از محصول و چه از روند تولید
و عرضه، محدود است.
تعداد محدود تولیدکنندگان
در بازارهای انحصار
چندتایی، تعداد شرکتها به اندازهای کم است که فعالیت یک شرکت، بر روی سایر شرکتها
تأثیر خواهد گذاشت. اصل وجود تعداد محدودی تولید کننده، این نوع از بازار را تشکیل
میدهد. بنابراین تولیدکنندگان هم محدود هستند و هم عموما جهت تسلط بیشتر بر
بازار، باهم توافق دارند.
امکان حضور در تمام صنایع
هیچ محدودیتی در این
بازرها وجود ندارد اما بسته به جغرافیا، قوانین و شرایط مربوط به کل اقتصاد، یک
بازار انحصاری چند جانبه ممکن است در بخش خاصی بوجود آید. ممکن است در این نوع از
بازارها، محصولات استاندارد شده باشند، مانند هواپیما یا صنایع فولاد ویا ممکن است
مانند صنعت خودروسازی، با یکدیگر تفاوت داشته باشند.
صنعت هواپیما سازی در جهان را میتوان نمونه ای از این نوع بازار دانست. بعلاوه اینکه برخی از تولیدکنندگان در این بازار باتوافق با یکدیگر به کارتل تبدیل شده اند. امروزه صنعت هواپیما سازی در جهان به دلیل نیاز به تکنولوژی فوق مدرن و سرمایه بسیار زیاد، در اختیار کشورهایی مانند امریکا، روسیه، هلند، فرانسه، آلمان و انگلستان است. سایر کشورها ممکن است برخی از قطعات جزیی هواپیما را تولید کنند ولی تولید کننده هواپیما محسوب نمیشوند.
کشوری مانند ژاپن که دارای صنعت هواپیما سازی است با تمام پیشرفتهایی که در این زمینه کرده است، هنوز نتوانسته وارد بازرهای جهانی شود. در امریکا کارخانه های خصوصی به سادگی اقدام به تولید و فروش هواپیما و هلیکوپتر میکنند اما شرکتهای ژاپنی با تمام توانایی و تکنولوژیی که در اختیار دارند، به اندازه این شرکتها مشتری بالقوه و بالفعل ندارند.