فیلم سینمایی برخاسته از گور(The Revenant) که به «بازگشته» نیز مشهور است درام آمریکایی در ژانر وسترن متجدد حماسی به کارگردانی الخاندرو گونسالس اینیاریتو است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. فیلمنامهٔ این فیلم از رمان بازگشته نوشتهٔ مایکل پانک اقتباس شده و نویسندگی آن را آلخاندرو اینیاریتو و مارک اسمیت برعهده داشتند.
لئوناردو دیکاپریو، تام هاردی، ویل پولتر و دامنل گلیسون در این فیلم به ایفای نقش میپردازند. بازگشته برای نخستین بار در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۵ در تئاتر چینی تیسیال اکران شد و اکران عمومی آن درایالات متحده ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵ میلادی بودهاست و پخش جهانی آن نیز از ۸ ژانویهٔ ۲۰۱۶ آغاز شد.
درباره فیلم
این فیلم با مشارکت کشورهای آمریکا، تایوان و هنگ کنگ ساخته شد. در بدو شروع پروژه قرار بود پارک چان ووک فیلم را با حضور ساموئل ال. جکسون در نقش اصلی بسازد اما پس از مدتی چان ووک از پروژه کنار رفت و جان هیلکات جای او را گرفت. هیلکات قصد داشت نقش اصلی را به کریستین بیل بدهد اما بیل سرگرم بازی در شوالیه تاریکی شد و هیلکات هم از پروژه کنار رفت. سال ۲۰۱۰ الخاندرو گونسالس اینیاریتو به پروژه پیوست و نقش را به لئوناردو دیکاپریو سپرد.
دیکاپریو برای بازی در این فیلم قید حضور در فیلم استیو جابز را زد. نقشی که در نهایت مایکل فاسبندر آن را بازی کرد. اینیاریتو قصد داشت فیلم را زودتر بسازد اما دیکاپریو سرگرم بازی در فیلم گرگ وال استریت بود و برای همین هم اینیاریتو سراغ بردمن رفت و آن را ساخت که بخاطرش جایزه اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را دریافت کرد. با عقب افتادن از برنامه برفهای زمستانی لوکیشن کانادا آب شدند و کل گروه مجبور شدند بخاطر دسترسی به برف به شمال آرژانتین بروند.
شرایط سخت فیلمبرداری و بداخلاقیهای اینیاریتو باعث شد خیلی از عوامل یا استعفا بدهند یا اخراج بشوند. از آنجا که اینیاریتو میخواست از جلوههای ویژه کامپیوتری برای خلق لوکیشن استفاده نکند مجبور شد فیلم را در دوازده لوکیشن در سه کشور مختلف فیلمبرداری کند.
وضع بد آب و هوا، دور بودن لوکیشن و اصرار اینیاریتو و امانوئل لوبزکی برای استفاده از نور طبیعی باعث شد فیلمبرداری نه ماه طول بکشد. دیکاپریو گیاهخوار برای بازی در این فیلم مجبور شد جگر خام گاومیش بخورد، روشهای درمانی قدیمی بیاموزد، آتش درست کند و به دو زبان بومی آمریکایی صحبت کند. او بازی در این فیلم را سختترین تجربه زندگیش میداند.
با همه این سختی ها، این فیلم توانست نهایتا جایزه اسکار را برای دی کاپریو به ارمغان بیاورد. جایزه ای که بعداز سالها نامزد شدن به اعتقاد بسیاری از کارشناسان طلسم شده بود. به اعتقاد طرفداران دی کاپریو، وی می توانست برای «گرگ وال استریت» و «شاتر آیلند» اسکار بگیرد اما این اتفاق رخ نداد.
داستان فیلم
داستان این فیلم در مورد یک گروه شکارچی ۴۲ نفرهٔ سفید پوست است که تحت سرپرستی یک تاجر پوست در قرن نوزدهم به شکار میروند. اما به علت دزدیده شدن یک دختر سرخپوست توسط دو مرد سفیدپوست، با حملهٔ سرخپوستها مواجه میشوند و ۳۲ نفر از آنها در نتیجهٔ حمله کشته میشوند.
بعد از آن، گروه ۱۰ نفره با به جا گذاشتن قسمتی از پوستها سوار بر یک قایق بزرگ (لنج) شده و از مهلکه میگریزند اما سرخپوستها برای انتقام گرفتن سایه به سایه در تعقیب آنها هستند. در ادامهٔ مسیر با راهنمائی هیو گلاس (لئوناردو دیکاپریو) از آنجایی که سفر بر روی رودخانه احتمال مواجه شدن با سرخپوستان را به شدت افزایش میدهد، گروه از لنج پیاده شده و پای پیاده از مسیر جنگل و کوهستان به سمت دهکدهٔ خود حرکت میکنند. اما صبح یک روز، هیو گلاس توسط یک خرس گریزلی به شدت مجروح میشود و حتی رشتهٔ عصبی سمپاتیک وی نیز آسیب میبیند.
بعد از آن همراهانش وی را بر روی یک تخت چوبی بسته و به مسیر خود ادامه میدهند. اما به علت صعب العبور بودن مسیر کوهستانی و سختی حمل برانکارد، سر پرست آنها سه نفر داوطلب (جان فیتز جرالد، جیم بریجر و هاوک فرزند گلاس (یک دو رگهٔ سفید و سرخ) را بر میگزیند تا همانجا منتظر بمانند تا بعد از مرگ گلاس (از آنجایی که به نظر میرسد وی به زودی خواهد مرد) وی را محترمانه دفن کرده و بعد از آن به سمت دهکده حرکت کنند.
اما فیتز جرالد بد ذات (تام هاردی) که از خطر سرخپوستها به شدت نگران است و ذاتاً نیز شرور و شیاد است تصمیم میگیرد که گلاس را دور از چشم همراهانش به قتل برساند تا هر چه زودتر به سمت دهکده حرکت کنند …
این فیلم، نبردی تمام نشدنی بین مرگ و زندگی است. زمانی که تماشاگر فکر میکند قهرمان داستان به پایان کار رسیده و زمان مرگش فرا رسیده، قهرمان، هنوز آماده مردن نیست. درس آموزنده این فیلم، تلاشی بی وقفه و دائمی است برای ارزشمندترین دارایی جهان یعنی؛ «زندگی».