پیرمرد عاقل و کودکان بازیگوش

داستان مدیریتی «پیرمرد عاقل و کودکان بازیگوش»

پیرمردی، خانه ای در نزدیكی یك مدرسه پسرانه خرید. یكی دو هفته اول همه چیز آرام بود و پیرمرد چقدر خوشبخت! اما با آغاز مهر ماه، همه چیز تغییر کرد. روزها بعد از اتمام کلاسها و تعطیلی مدرسه، پسر بچه های شروشوری بودند که داد می زدند و آشغالها و بطریهای کنار سطل زباله را با لگد می زدند و درب بطریها را می ترکاندند و هرصدایی که میتوانستند تولید می کردند.

کم کم این كار روزانه تكرار می شد. پیرمرد که نیاز به آسایش و آرامش داشت، تصمیم به تذکر به کودکان گرقت. اما با خود فکر کرد که این تذکر، انگیزه ای خواهد شد که آنها سروصدا را بیشتر کنند!. پس فکر کرد که راه دیگری وجود دارد.

روز بعد درکوچه منتظر آمدن آن بچه ها شد. آنها را صدا كرد و گفت:”بچه ها شما جوان و دوست داشتنی هستید. از این كه می‌بینم این قدر قدرت و شور جوانی دارید خوشحال هستم. همسن و سال شما که بودم من هم مانند شما همین كارها را می‌كردم. برای اینکه یاد ان دوران کنم، از شما تقاضا میکنم هرروز به اینجا بیایید و همین شلوغکاریها را انجام دهید. من در ازای این زحمت شما، روزانه 20هزار تومان به هرکدام شما خواهم داد”. کودکان تعجب کردند اما با خوشحالی تمام، حقوق روز اولشان را گرفتند و مجددا مشغول به بازی و شیطنت شدند.

چند روز این داستان ادامه داشت و آنها ابتدا حقوق خود را دریافت میکردند و سپس، بطریها را میترکاندند و همه چیز را به هم میکوبیدند. هفته بعد یک روز پیرمرد پیش از دادن حقوق آن روز، رو به کودکان کرد و گفت:”بچه ها من بازنشسته هستم و الان هنوز حقوق این ماه را واریز نکرده اند. فعلا تا اطلاع ثانوی، روزی هزارتومان به شما میدهم. ولی خواهش میکنم شما کم نگذارید! اشكالی ندارد؟

کودکان با ناراحتی و تعجب گفتند:” چی؟؟؟ هزار تومان برای این همه کار؟؟؟” شما فکر کردی با هزار تومان ما حاضریم این همه بطری رو بترکونیم و همه چیز را به این طرف و آن طرف شوت كنیم؟؟؟ نخیر! ما نیستیم. شما هروقت حقوقت درست شد بگو ما بیایم!!”

بعد از این اتفاق، کوچه خالی و ساکت و آرام بود. زباله ها سر جای خود بودند و کودکان برای اینکه حتی یک حرکت رایگان برای پیرمرد نکنند، آرام از کوچه میگذشتند! پیرمرد عاقل، موفق شده بود.

نتیجه گیری

این داستان نکات جالب زیادی در خود دارد. از جمله موضوعات تاثیر نیاز در انگیزش نیروی انسانی و تاثیر انگیزاننده های بیرونی و یا تبدیل این انگیزاننده ها به انگیزاننده های درونی. اما موضوع در اینجا «تفکر خارج از چارچوب» و خصوصا «کنترل سیستم با تزریق انگیزاننده ای که اختیارش در دست پیرمرد» بود، است.

پیرمرد اگر با دعوا یا هر رویکرد قهری دیگری با بچه ها برخورد میکرد، احتمالاً زیاد شرایط حتی بدتر می شد و او هم امکان مذاکره بعدی با کودکان را از دست می داد. درحقیقت پیرمرد ابتدا انگیزه درونی کودکان یعنی نیاز به شیطنت و اعمال قدرت به دیگران را با انگیزه «پول» عوض کرد و این اگیزه را هم از آنها گرفت تا دیگر انگیزه ای برای این شیطنت نداشته باشند.

وقتی پارامتر متغیر موثر بر سیستم در اختیار پیرمرد باشد، او روی سیستم کنترل دارد و می تواند با تغییر دادن متغیر مستقل یعنی دادن پول، متغیر وابسته یعنی سر و صدا را کنترل کند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

زیرش شیطون خوابیده

در نوجوانی مانند بسیاری از نوجوانان در ماههای تعطیل در فروشگاهی در بازار تهران کار می‌کردم. صاحب این فروشگاه حاج حسن آقا از بزرگان بازار بود. حاج حسن آقا درسهای زیادی به من داد که بعدها آنها را بصورت آکادمیک در مدیریت خواندم و متوجه شدم بسیاری از موضوعاتی که وی بصورت تجربی به آنها دست یافته بود، دقیقا موارد مدیریتی هستند.

البته طبیعی است که علوم انسانی، همه تجربیاتی هستند که مکتوب و مدون شده اند. موضوع از این قرار بود که زمانی که برخی از کالاها به فروش نمی رفت (و یا حداقل به این بهانه)، همواره از حاج آقا می‌شنیدیم که “شیطان زیر اجناس موجود در قفسه ها خوابیده”!. اوایل من به عنوان یک نوجوان، پیش خودم این موضوع را مورد تمسخر قرار می‌دادم و مایه طنز و داستان‌های مختلف بین من و دیگر شاگردهای فروشگاه بود.

زمانی که این اتفاق می افتاد، ما باید جای کالاها را عوض میکردیم، قفسه ها را مرتب میکردیم و مجددا کالاها را بصورت دیگری با رنگ بندی متناسب میچیدیم تا شیطان از زیر آنها میرفت! جالب است که پس از سالها، دلایل کاملا علمی این موضوع را دریافتم. موضوع، چیزی نبود جز «بازارپردازی مجدد» یا همان مرچندایزینگ! از دیدگاه بازار، حاج آقا موضوع بازارپردازی را در آن فروشگاه به شکل قدیمی و سنتی آن می‌دید. هر چند وقت یکبار مجبور بودیم که کالاهای موجود در قفسه‌ها را جابجا کنیم و تمام قفسه‌ها را تمیز کنیم و کالاهایی که دوست داشتیم در معرض دید یا فروش قرار گیرند در جاهای مختلف در فروشگاه به معرض نمایش بگذاریم.

به همین دلیل حاج آقا همواره اعلام می‌کرد که زیر این کالاها شیطان خوابیده و اکنون باید آنها را جابجا کنیم و زیر آنها را تمیز کنیم تا شیطان از زیر آن بلند شود و برخیزد و فرار کند و ما بتوانیم این کالاها را بفروشیم. ثابت ماندن کالاها در یک نقطه در قفسه موجب می‌شود که ذهن مشتری به دیدن آنها عادت کند و مغز انسان بر اثر «فریب اثر تجربه»، پس از مدتی کالاهایی که در عادت به دیدن آنها کرده عملاً دیگر قابل رویت برای وی نیست.

به همین دلیل باید جای آنها جابجا شود تا مشتری بجای «مغز ناخودآگاه»، با مغز خودآگاه به دنبال کالاها بگردد و بتواند آنها را بهتر ببیند. اگر ما پلنوگرامی برای مرچندایزینگ نداشته باشیم و کالاها را نتوانیم به اشکال مختلف و در فواصل مختلف با نقشه‌های مشخص تغییر دهیم و چیدمان آنها را جابجا کنیم، کالاها عملاً فروش خود را از دست خواهند داد. کالاهایی که ثابت میمانندبه دلیل اینکه این کالاها دیده شدن آنها به ذهن ناخودآگاه مشتریان منتقل شده و این ذهن ناخودآگاه کمک خواهد کرد تا عملاً کالاها از دید مشتریان پنهان بماند و به هیچ عنوان دیده نشود.

به همین دلیل مرچندایزینگ دانشی است که امروزه به کمک تمامی متخصصین فروش و بازاریابی آمده و کمک می‌کند تا آنها بتوانند با وجود پلنوگرام‌های مشخص کالاهای خود را به شکل زیبا و قابل فروش و طبق برنامه‌های رنگ بندی و طرح‌بندی و برنامه‌های بازاریابی چیدمان کنند تا بتوانند آنها را به فروش برسانند. این خاطره از این سو جذاب است که قدما بسیاری از تکنیک‌های بازاریابی را انجام داده یا به آن واقف بودند اما از اسامی دیگری برای اجرای این تکنیک‌ها بهره می‌بردند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

برای کی سود داره؟

نوجوان که بودم در سه ماه تابستون می‌رفتیم و در یک مغازه در بازار کار شاگردی انجام می‌دادیم. این کار شاگردی ما به این ترتیب بود که ما باید همه کارهای فروشگاه را انجام میدادیم و حقوقی ناچیز دریافت می‌کردیم. اما تجربیاتی که در این کارگری فرا گرفتیم، بسیار ارزشمندتر از حقوقی است که ما دریافت می‌کردیم.

استادی که داشتیم که صاحب مغازه بود. زنده یاد حاج حسن آقا از وارد کنندگان بزرگ نخ ایران بودند. این استاد برخی اوقات ضرب المثل‌های بسیار جالبی برای ما می‌زدند که بعدها در مطالعات متوجه شدیم که تجربیاتی بوده است که قدمای ما در کسب و کارها داشته اند و این تجربیات را با ما به اشتراک می‌گذاشتند. گرچه که نام خاصی برای این تجربیات ایشان وجود نداشت اما عملاً همان موضوعاتی بود که در بازاریابی کاملاً کاربردی و امروزی است.

مفهوم «تضاد منافع(Conflict of interest)»، مبحث بسیار مهمی است که امروزه در تمام جوامع با آن برخورد می‌کنیم. تضاد منافع موجب می‌شود که رویکردهای مدیریتی و رویکردهای سازمانی کاملاً متفاوت یا برخی اوقات کاملاً بالعکس انجام شود. برخی اوقات ممکن است که افراد تصور کنند که مدیران سازمان‌ها به هیچ عنوان کار بلد نیستند و یا دلشان برای سازمان نمی‌سوزد اما در اصل اینگونه نیست. مدیران سازمان هم کار را کاملاً بلدند و هم اگر بلد نباشند یا از مشاورین مورد نیاز بهره‌مند می‌شوند و یا پس از مدتی کسب تجربه و همنشینی با مدیران قدیمی‌تر، به تجربیات مورد نیازشان دست پیدا می‌کنند.

اما موضوع اینکه باز با همه این احوالات چرا برآیند کار مورد وثوق ما نیست به این علت است که تضاد منافع وجود دارد و این تضاد منافع موجب می‌شود که در نهایت نتیجه کار آن چیزی باشد که مورد وثوق یا مطالبه ما نبوده و نیست. خاطرم هست یکی از تاجران بزرگ بازار برای مشورت به پیش حاج حسن آقا آمد و در خصوص معامله خاصی با ایشان مشورت کرد.

ایشان پس از مدتی تامل، به دوست عزیز فرمودند که «این معامله سود دارد». عزیزی که برای مشاوره مراجعه کرده بود با خوشحالی تمام فروشگاه را ترک کرد و رفت. حاج آقا با لبخندی آن تاجر را بدرقه کرد و ما مانند همیشه منتظر بودیم که از مشورت‌های دیگری که با ایشان می‌کردند به پایان رسیده باشد. اما بعد از اتمام این مشاوره حاج آقا رو به ما کرد و گفت:”اما از من نپرسید برای چه کسی؟”.

مدتی بعد، همان تاجر مجدداً به مغازه ما آمد. اما این بار با چهره‌ای برآشفته و کمی هم ناراحت. به حاج آقا گفت “حاج آقا شما همیشه برای ما مورد احترام بوده‌اید و مشاوره‌هایی که به ما ارائه می‌کردید کاملاً موثق و درست بود اما این بار مشاوره‌ای که با ما دادید کاملاً غلط بود”.

حاج آقا لبخندی زد و گفت: “اما تو نپرسیدی برای کی سود داره؟”. تاجر که با تعجب به چهره حاج آقا خیره شده بود، هیچ حرفی برای گفتن نداشت. حاج آقا ادامه داد: “ما مقدار زیادی کالا وارد بازار کرده بودیم و این کالا به دلیل اینکه سرمایه زیادی گرفته بود مجبور به نقد شدن آن بودیم. بنابراین با توجه به اینکه می‌دانستیم که افراد دیگری هستند که همان کالا را وارد بازار کردند و پس از مدتی عرضه و تقاضا به هم ریخته و قیمت کالا کاهش خواهد یافت، مجبور به فروش آن بودیم. طبق قوانین بازار من مجاز به افشای معامله برای شما نیستم اما با توجه به اینکه میهمان من بودید و برای مشاوره به مراجعه کردید، مجبور بودم که به شما مشاوره بدهم به همین دلیل حرف درست را به شما انتقال دادم. اما سیاست مدارانه این حرف را زدم. آن معامله در واقع سود داشت اما برای طرف مقابل نه برای شما. بنابراین شما اگر یک کلمه دیگر از من می‌پرسیدید که «حاج آقا این سود برای چه کسی است؟» آن زمان بود که من مجبور بودم حقیقت را به شما بگویم و اطمینان داشته باش که این کار را می‌کردم”.

تاجر با چشمانی اشک آلود گفت: “من آن چیزی که می‌خواستم یاد گرفتم و شما همواره امین و بزرگ ما بوده و هستید امروز درس بسیار بزرگی دادید که از ضرری که ما در معامله مذکور متحمل شدیم بسیار بزرگتر است. همواره برای شما احترام قائلم و از اینکه مصدع اوقات شما شدم عذرخواهی می‌کنم”.

زمانی که فرد از فروشگاه بیرون می‌رفت ما به چهره یکدیگر نگاه می‌کردیم و همه مات و مبهوت بودیم همه توقع داشتیم اتفاق دیگری می افتاد. موضوع اینجاست که تاجر میدانست چه چیزی شنیده است!.

که این داستان برای خود من داشت این بود که همیشه به یاد داشته باشیم که در زمانی که در خصوص سود یا زیان یا خرید یا فروش یا انجام یک معامله چه در بازارهای مالی و چه در بازارهای حقیقی، باید در نظر داشته باشیم که چه کسی از این معامله سود می‌برد؟

درست است که بهترین حالت ممکن این است که معامله برد برد و به نفع همگان باشد اما همیشه اوضاع اینگونه پیش نخواهد رفت. به همین دلیل بهتر است که پیش از اینکه هر کاری را انجام دهیم به اینکه این انجام این کار به نفع چه کسی است. کاملاً اشراف پیدا کنیم در غیر این صورت ممکن است که سوی دیگر داستان بایستیم که به هیچ عنوان خوشایند ما نیست.

مبحث تضاد منافع(Conflict of interest)، یکی از مهمترین مباحث مدیریتی است. هرگاه درک نکردیم که «چرا اینجوریه؟»، ابتدا در پاسخ «برای کی سود داره؟» باشیم.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سه خر!

پیرمرد و پسری بودند که در یک خانه کشاورزی کار می کردند. صاحب خانه مزرعه به آنها گفت که به شهر بروند و با کمک یک الاغ برای حیوانات غلات بخرند.آنها به قصد شهر به راه افتادند. پسر سوار الاغ شد، در حالی که پیرمرد در کنارش راه می رفت. وقتی می رفتند، مردی که هم پسر و هم پیرمرد او را می شناختند، آن دو را دید و گفت: «ببینید پیرمرد پیاده است و  پسر جوان راحت سوار خر شده. چقدر زشت!»

پسر و پیرمرد فکر کردند که او درست می گوید، بنابراین تصمیم گرفتند موضع خود را تغییر دهند. این بار، پیرمرد سوار شد و پسر هم کنارش پیاده به راه افتاد. خانمی در مسیر پیرمرد را سرزنش کرد و گفت: «عقل نداری؟ پسر را وادار کردی راه برود و خودت از سواری الاغ لذت می بری؟»

با شنیدن این حرف، آنها تصمیم گرفتند که اگر هر دو پیاده بروند، بهتر است. آنها در مسیر، جلوی مغازه ای برای نوشیدن آب توقف کردند. صاحب مغازه گفت: «شما دوتا احمقید؟ شما یک الاغ برای سوار شدن دارید، اما هنوز هر دو در حال پیاده روی هستید». این بار، تصمیم گرفتند که باهم هر دو سوار الاغ شوند.

بعد از مدتی عده ای این دورا سوار بر خر دیدند و زبان به سرزنش باز کردند «شما دونفروجدان ندارید؟ اینهمه بار روی الاغ بیچاره؟»

مرد و پسر پیاده شدند و شروع به بحث کردند. بعد از مدتی تصمیم گرفتند الاغ را بردوش خود کول کنند. باهم خر را روی کولشان گرفتند و راه افتادند. در تقلا بودند، زیرا الاغ سنگین بود. به پل کوچکی روی رودخانه آمدند. هنگام عبور، خر از دوش آنها به رودخانه افتاد و غرق شد. مردم این بار هم با دیدن صحنه غرق شدن خر، این بار گفتند که «دو خر، یک خر دیگر را غرق کردند».

در مدیریت با موقعیت ها یا افراد زیادی مواجه می شویم که مجبور می شویم آنها را راضی نگه داریم. اگر این کار را انجام دهیم، به هررو، باید با عواقب آن روبرو شویم. به یاد داشته باشیم، ما نمی توانیم همه را راضی نگه داریم. فقط لازم است به هدف و آنچه واقعاً برای آن موقعیت لازم است اهمیت دهیم و به آن پایبند باشیم. اگر شروع به خشنود کردن دیگران کنیم، همواره باید به راضی کردن همه ادامه دهیم و این خود حماقت است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سایمون لنکستر

سایمون لنکستر(Simon Lancaster)، یکی از برترین سخنرانان انگلیسی در حوزه مدیریت، رهبری و سیاست در جهان است. وی پس از اتمام دوره کارشناسی، مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته ارتباطات جمعی گرفت و در همین حوزه شروع به تحقیق و نوشتن کرد.

برای اولین بار در اواخر دهه 1990 متنهایی برای سخنرانی اعضای کابینه تونی بلر نوشت که توجه نخست وزیر انگلستان را جلب نمود و همین امر سبب شد تا برخی از سخنرانی های مهم نخست وزیر بریتانیا را بنویسد.

همکاری لنکستر با کابینه دولت انگلستان، موجب شد تا شرکتهای بزرگ جهان، از او برای آموزش مدیران و رهبران این سازمانها دعوت کنند. وی مشاوره و سخنرانی در شرکتهای بزرگی همچون یونیلور، اچ.اس.بی.سی(HSBC)، هتل‌های اینترکانتیننتال، ریوتینتو، نوکیا و نستله را در کارنامه خود دارد.

اولین کتاب او با عنوان «سخنرانی» در سال 2009 با استقبال زیادی مواجه شد و دومین کتاب او با عنوان «ذهن های برنده» در سال 2015 منتشر شد و برنده جایزه کتاب آکسیوم شد. وی یکی از اعضای هیئت مدیره موسسه آموزش عالی هنلی و مدرسه بازرگانی ساوتهمپتون و استاد میهمان در دانشگاه «کمبریج» است.

 لنکستر یکی از مفسرین سیاسی در بی.بی.سی است و به طور منظم در اخبار این شبکه ظاهر شده و به تفسیر موضوعات مختلف می پردازد. شبکه های مختلفی از جمله توتال پالتیک، گاردین و دی میلی از او به عنوان مفسر میهمان بهره می برند. سخنرانی او در تد(TED)، تاکنون بیش از سه میلیون بازدید داشته است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

روزالیند تورس

روزالیند تورس(Roselinde Torres)، مربی جهانی رهبری و سخنران مشهور TED است. تورس ریاست کمیته منابع انسانی و جبران خدمت امریکا(WCS)، را برعهده دارد. این کمیته عالی، مسئولیت بررسی عملکرد اجرایی و پاداش، برنامه های بازنشستگی، مشارکت کارکنان، امنیت و مدیریت ریسک، کد رفتار، و جانشینی رهبری کارکنان سازمانهای ایالات متحده را برعهده دارد.

تورس در سال 2006، از مشاورین ارشد شرکت مشاوره دلتا(Mercer Delta Consulting)، بود. وی تجربه مدیریت در کمپانی Johnson & Johnson))، را در کارنامه خود دارد. تورس نویسنده مجلات مشهوری نظیر بیزنس ویک(BusinessWeek)، و اکونومیست است.

در سال 2009، تورس به عنوان عضو BCG انتخاب شد. در سال 2014، او جایزه زنان رهبر را از مجله Consulting به دلیل رهبری استثنایی در شرکت و صنعت و به دلیل تخصصش در موضوع رهبری، دریافت کرد.

تورس به علت مقالات پرطرفدارش در خصوص رهبری زنان شهرت دارد. تحقیقات تورس بر این فرض استوار است که قرن بیست و یکم نه تنها توسط رهبران زن بزرگ، بلکه توسط تیم های رهبری بزرگ که زنان نقش اصلی در آن دارند، به پیش خواهد رفت.

آکادمی آنلاین عیب پوش

لورا سیکولا

لورا سیکولا(Laura sicola)، یکی از مشهورترین مربیان رهبری و تأثیرگذاری است. سیکولا مربی، سخنران و نویسنده کتاب مشهور سخنرانی برای تاثیرگذاری(Speaking to Influence)، است. دکتر سیکولا، بنیانگذار Vocal Impact Productions در فیلادلفیا است.

او سیکولا داری مدرک دکترای زبان شناسی از دانشگاه پنسیلوانیا است. در سال 2001 پس از فارغ التحصیلی از این دانشگاه، در سمت استادی در همان دانشگاه مشغول بکار شد و تا سال 2013 در این دانشگاه در رشته های مختلف تدریس کرد.

در دوران تدریس خود، سیکولا به مربیگری و سخنرانی در خصوص موضوعاتی نظیر نحوه سخنرانی، تاثیر سخنرانی در رهبری، ارتباطات رهبری، توانمندسازی زنان در رهبری، سخنرانی عمومی و برقراری ارتباط از طریق سخنوری کرده است.

ویدئوی سخنرانی او در تد(TED)، بیش از 5.5 میلیون بازدید داشته و از برترین ویدئوهای تد به شمار می رود. او در مجله فاکس بیزنس، فست کمپانی و فوربس نویسندگی کرده و پادکستهای رهبری وی(Conscious Millionaire، Coaching for Leaders)، شنوندگان زیادی در سراسر جهان دارد. وی به شرکتهای بزرگی مانند آی.بی.ام، کامکست ونگوارد و GSK مشاوره ارائه نموده است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

جان سی مکسول

جان سی مکسول(John C. Maxwell) ، نویسنده، مربی رهبری و مشهورترین سخنران رهبری در جهان و نویسنده‌ی پرآوازه‌ی آمریکایی است. وی رکورددار فروش کتاب در نیویورک تایمز است. تنها یکی از کتابهای او، بیش از 30 میلیون نسخه به فروش رفته که رکوردی بینظیر بشمار می رود.

مکسول تقریبا مشهورترین مربی رهبری تجاری در جهان است. وی بنیاد رهبری جان ماکسول را بنا نهاده که این موسسه موفق شده تاکنون بیش از میلیون ها رهبر را در سراسر جهان آموزش دهد. کتابهای پرفروش «صفات بایسته‌ یک مدیر» و «اصول رهبری» از جمله کتاب‌های پرفروش وی محسوب می شوند.

جان مکسول در 20فوریه سال ۱۹۴۷ در گاردن سیتی، ایالت میشیگان در خانواده ای مسیحی دیده به جهان گشود. پدرش فعال مذهبی بود و علاقه داشت که فرزندش نیز به تبلیغ و توسعه مذهب بپردازد. بنابراین جان جوان نیز علاوه بر فعالیت در کلیسای محل زندگی، در حوزه علمیه آموزش مسیحیت در سیرکلویل، اوهایو نیز مشغول به تحصیل شد. پس از مدتی، کارشناسی مسیحیت را در سال ۱۹۶۹ گرفت. او در ادامه مشغول به تحصیل در رشته الهیات شد و کارشناسی ارشد الهیات را از دانشگاه دانشگاه آزوزا پاسیفیک دریافت کرد. سپس مدرک دکترای الهیات را از حوزه علمیه الهیاتی فولر گرفت.

در دهه هفتاد میلادی، مکسول به مدیریت کلیسا و شغل کشیشی در کلیساهای ایالتهای مختلفی مانند اوهایو، فلوریدا، ایندیانا و کالیفرنیا برعهده داشت اما پس از سالها فعالیت در این حوزه، در سال 1995 این حوزه را رها کرد و بصورت تمام‌وقت به سخنرانی و نویسندگی در حوزه رهبری روی آورد. همزمان به تربیت مدیران سازمانهای مختلف پرداخت. پس از مدت کوتاهی به شهرت رسید و فروش کتابهای رهبری او، میلیونی شد.

مکسول تنها در یک سال(2013)، موفق شد 24000 رهبر را در کشور گواتمالا آموزش دهد و روانهٔ مدیریت کند. در سال ۲۰۱۴ «مجلهٔ اینک» مکسول را بعنوان برترین کارشناس مسائل رهبری در جهان انتخاب کرد. مکسول بنیان‌گذار شرکت اکوییپ، شرکت جان ماکسول و بنیان‌گذار گروه اینجوی است.

کتاب «صفات بایسته‌ یک مدیر»، «دنیایت را عوض کن»، «چگونه هر کسی، در هر کجا می‌تواند تغییر ایجاد کند»، «افراد موفق چگونه رهبری می‌کنند؟»، «رهبر خودآگاه»، «تغییر در شیوه رهبری»، «موفقیت یک انتخاب است»، «بی‌حد و مرز»، «دگرش در رهبری» و «افراد موفق چگونه فکر می‌کنند» و بسیاری از کتابهای دیگر، از جمله کتابهای مشهور مکسول هستند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

استیو زافرون

استیو زافرون(Steve Zaffron)، مدیر عامل گروه وانتو، شرکت مشاوره جهانی است که برای ارتقای عملکرد سازمانی برنامه های گسترده ای را طراحی و اجرا می کند. استیو زافرون از سخنرانان و رهبران مشهور امریکایی است که مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه شیکاگو دارد. او در دوران دانشجویی از شاگردان ممتاز دانشگاه کرنل بود. زافرون تاکنون بیش از سیصد سازمان در بیست کشور در قاره های مختلف را مشاوره و هدایت کرده است.

استیو زافرون به‌عنوان سخنران و استاد رهبری بین‌المللی، به‌خاطر دیدگاه‌های نوین بحث برانگیزش مشهور است. دیدگاههای او درخصوص عملکرد موفقیت‌آمیز، تغییرات سازمانی، رهبری تحول‌آفرین و یکپارچه‌سازی مزیت‌های رقابتی در کل جهان مورد توجه قرار گرفته است. او استاد دانشگاه‌های مختلف ایالات متحده و اروپا از جمله مدرسه بازرگانی هاروارد، دانشکده تجارت سایمون در دانشگاه روچستر، دانشکده تجارت مارشال در USC و دانشگاه اراسموس (هلند) بوده است.

استیو کتابی با عنوان «سه قانون عملکرد: بازنویسی آینده سازمان‌ها و زندگی» (به همراه دیوید لوگان)، منتشر کرد که نظریه جدیدی را در مورد اینکه چه چیزی زیربنای عملکرد موفقیت‌آمیز است را بیان می‌کند.

استیو تجربه بیش از بیست سال فعالیت مستقیم خود در مشاوره و رهبری در شرکت‌های مختلف را در نظریه های خود عنوان نموده است. نظریات وی برای ایجاد نتایج فروش بی‌سابقه و در عین حال توانمندسازی سازمانهاست. کارکنان و ذینفعان با ظهور رهبری فراتر از معمول، اختیار یا موقعیت، نوع جدیدی از سازمان ها را تجربه می کنند.

رویکردها و روش‌هایی که او ایجاد کرده منجر به طیف منحصر به فردی از خدمات مشاوره با تمرکز بر عملکرد پیشرفت از طریق ایجاد مشارکت‌های استراتژیک شده است که کمک میکند سازمانها از بحرانهای تاریخی عبور ‌کنند. نظریات زافرون در راستای ساخت و ایجاد رهبری است که فراتر از موقعیت، عنوان یا حتی قدرت باشد.

آکادمی آنلاین عیب پوش

استیون کاوی

استیون کاوی (Stephen Covey)، استاد، نویسنده، کارآفرین و سخنران آمریکایی بود. وی نویسنده کتاب محبوب «هفت عادت مردمان موثر»، است. در سال 1996، مجله تایم او را به عنوان یکی از 25 فرد تأثیرگذار جهان معرفی کرد.

زندگینامه کاوی

استیون ریچاردز کاوی(Stephen Richards Covey)، در بیست و چهارک اکتبر 1932 در سالت لیک سیتی، ایالت یوتا، دیده به جهان گشود. پدرش استیون گلن کاوی و مادرش ایرنه لوئیز ریچاردز کاوی بودند. مادرش لوئیز دختر استفان ال ریچاردز، یکی از کشیشهای مشهور امریکا و اولین رئیس کلیسای مقدسین آخرالزمان بود. پدربزرگ پدری استیون، صاحب شرکت لیتل وایومینگ بود.

استیون در نوجوانی ورزشکار بود، اما در دوران دبیرستان به علت مشکلی که در استخوان ران داشت، ورزش را رها کرد و تمرکز خود را روی درس خواندن و عضویت در تیم مناظره دبیرستان تغییر داد دهد و زود از موعد از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد.

پس از آن به دانشگاه یوتا رفت و مدرک کارشناسی خود را از این دانشگاه دریافت کرد. سپس به هاروارد رفت و کارشناسی ارشد MBA خود را از این مدرسه دریافت کرد. وی نهایتها دکترای آموزش مذهبی از دانشگاه بریگام یانگ (BYU) گرفت. او یکی از اعضای برادر پی کاپا آلفا بود. بعدها به وی ده دکترای افتخاری دیگر نیز اعطا شد.

کاوی که به شدت تحت تأثیر پیتر دراکر و کارل راجرز بود، سعی خود را برروی تحقیق بر نوشته های این دو استاد بزرگ گذاشته و در کنار آن تأثیرات زیادی از کتاب های خودیاری آمریکایی گرفت که این تاثیرات در پایان نامه دکترای وی مشهود بود. کاوی همچنین تاثیرات زیادی از مکتب کلیسای پدربزرگش گرفت و به اعتقاد کلیتون کریستنسن، کتاب هفت عادت وی، تقطیر سکولاری از ارزش های کتاب مقدس است.

کتابهای کاوی

کتاب «ریشه های معنوی» اولین کتاب وی بود که بر روابط انسانی تمرکز داشت و در سال 1970 توسط شرکت منتشر شد. مطالعه این کتاب روشن خواهد کرد که چرا کریستنسن معتقد بود آثار کاوی توسعه سکولار همین ایده های پیشین او و برگرفته از متون مذهبی است.

کتاب «هفت عادت مردمان موثر»، مشهورترین کتاب کاوی، از اولین چاپ آن در سال 1989 بیش از 30 میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است. کاوی در این کتاب سعی دارد ارزش‌های فردی را با اصول به اصطلاح «جهان‌شمول و بی‌زمان» همسو کند. وی قاطعانه از در هم آمیختن اصول و ارزش ها خودداری می کند. او اصول را قوانین طبیعی بیرونی می داند، در حالی که ارزش ها درونی و ذهنی باقی می مانند.

کتاب «عادت هشتم»، در سال 2004 منتشر شد که دنباله کتاب هفت عادت است. کاوی معتقد است که «چالش‌ها و پیچیدگی‌هایی که امروز با آن‌ها روبرو هستیم، از درجه‌ای متفاوت هستند». عادت هشتم از خواننده می خواهد که «صدای خود را پیدا کند و دیگران را تشویق کند تا صدای خود را بیابند».

کاوی کتاب «رهبر درون من» را در نوامبر 2008 منتشر کرد. این کتاب در خصوص آماده سازی نسل بعد برای زندگی در قرن بیست و یکم بود.

کاوی در شانزدهم ژوئیه 2012 دیده از جهان فروبست. وی تا زمان مرگ، استاد دانشکده تجارت جان ام.هانتسمن در دانشگاه ایالتی یوتا بود.

آکادمی آنلاین عیب پوش
error: کلیک راست در این سایت غیر فعال است !!