وبلاگ نویسی تجاری یا وبلاگ نویسی کسب و کار، برای رشد و توسعه بازاریابی کسب و کار های امروزی، ضروری است. در حقیقت وبلاگ یا بلاگ تجاری(Business Blog)،یک کانال بازاریابی است که به کسب و کارها کمک می کند تا با اطلاع رسانی و جذب مخاطب به صورت آنلاین ، آگاهی از برند و کسب و کار خود را افزایش داده، و با ازدیاد این مخاطبین، موجبات توسعه و پیشرفت آن را، فراهم نمایند. افرادی که این کار را انجام میدهند، بلاگر تجاری نام دارند.
امروز وبلاگ نویسی یکی از کانالها و روشهای مهم در اطلاع رسانی در بازاریابی بشمار میرود. وبلاگ نویسی یکی از موضوعاتی است که موجب خواهد شد تا اطلاعات، به طرز درستی به مصرف کننده انتقال یابد. این ابزار، یکی از مهمترین ابزارهای بازاریابی محتوا یا کانتنت مارکتینگ، محسوب میشود. اگر بخواهیم تعریفی اجمالی از بازاریابی محتوا ارائه کنیم، باید عنوان کرد؛ بازاریابی محتوا، انجام امور بازاریابی به وسیله ارائه یک محتوا و یا ارائه اخبار به مخاطب است. در حقیقت این نوع از وبلاگ نویسی، بخشی از بازاریابی محتوا است.
سازمان ها و برندها به واسطه ارائه اخبار یا نوشتن یک مطلب یا مقاله در وبسایت روزنامه یا هر منبع اطلاع رسانی دیگری، اطلاعات خود را به مصرف کننده منتقل میکنند و در میان یا به واسطه این مطالب، اخبار و اطلاعاتی در خصوص برند یا خدمات خود را به آنها، انتقال میدهند. یکی از موفق ترین راههای انتقال مطلب به مخاطب یا مصرف کننده، استفاده از روش انتقال اطلاعات به واسطه وبلاگ یا مقاله آنلاین یا اینترنتی است. وبلاگ یا مقاله آنلاین، یکی از موضوعاتی است شرکت ها و برند ها به واسطه آنها به سهولت و سرعت، اطلاعات خود را با کمترین هزینه به مخاطب خود، منتقل میکنند.
در روزهای نه چندان دور، وبلاگ ها مانند مجلات زرد(Live Journal)، بودند و نه تنها طرفداران زیادی نداشتند، بلکه مکان های زرد و بی مصرفی در حوزه اینترنت محسوب میشدند. اما با تغییر نگرش جهانی به اینترنت، بلوغ محتوای اینترنتی و قدرتنمایی گوگل و سایر موتورهای جستجوگر، آن دوران به سرعت پایان رسید و وبلاگ نویسی برای رشد کسب و کار و تجارت امروز، به یکی از اصلی ترین راههای بازاریابی تبدیل شد.
مزایای وبلاگ نویسی تجاری
همانگونه که اشاره شد، وبلاگ نویسی برای بازاریابی یک کسب و کار، ضروری است. اگر کسبوکاری به کارایی و اثربخشی این کانال اعتقاد نداشته باشد، بدیهی است بی آنکه خبر داشته باشد، در معرض آسیب جدی قرار دارد. البته این روش از بازاریابی محتوا، مزایای بسیار مهمی نیز دارد که در این مقاله به آنها اشاره خواهیم کرد.
افزایش رتبه در موتورهای جستجو
یکی از آیتم های مهم برای موتورهای جستجو میزان و حجم مطالب و در اصل نوشتن مطالب به صورت اصل و کپی نکردن مطالب است. نوشتن یک وبلاگ تجاری موجب خواهد شد تا متن حجم مطالب بیشتر شده و کلمات و مفاهیم بیشتری برای جستجو کردن موتورهای سرچ عنکبوتهای گوگل وجود داشته باشد. بنابراین نوشتن مفاهیم و بلاک های تجاری موجب خواهد شد تا کسب و کار و مطالب بیشتر در معرض جستجو قرار گیرند.
نمایش پیشگامی
وبلاگ مانند ویترینی از اطلاعات است این اطلاعات موجب خواهد شد تا کسب و کار در هر صنعتی که در آن فعالیت می کند به صورت پیش پیشرو و پیشگام نمایش داده شود. وجود هرگونه اطلاعاتی در یک کسب و کار موجب خواهد شد تا ارزش معنوی برای آن کسب و کار ایجاد شود. ما در بازاریابی در ازای دریافت پول مشتریان اطلاعات نیز دریافت میکنیم پردازش و انتقال این اطلاعات به دیگران یکی از مهمترین وظایف اجتماعی کسب و کار هاست.
رسالت(مسئولیت) اجتماعی
هر انسانی در طول دوران زندگی خود به سطحی از دانش دست پیدا میکند که حداقل خدمتی که برای این دانش انجام می دهد این است که بتواند آن را به درستی به دیگران منتقل کند. یکی از موضوعات که در مکتب اسلام پیامبر می فرماید زکات علم نشر آن است.
حل مسئله
یکی از موضوعاتی که یک کسب و کار را به عنوان پیشرو و پیشگام نمایش می دهد حل مسئله و رفع نیاز مشتریان است اگر کسب و کاری بتواند مشکلات و نیازهای مخاطبین خود را رفع کند به عنوان یک کسب و کار پیشرو مطرح خواهد شد. بنابراین با نوشتن وبلاگ به اطلاع مشتریان خواهد رسید که این کسب و کار، توانایی و دانش آن را دارد که مشکلات و نیازهای مخاطبین خود را شناسایی کند و در صدد رفع آن ها برآید.
نظرسنجی و بازخورد گیری
مهمترین هدف تحقیقات بازاریابی، نظرسنجی و بازخورد گیری از مخاطبین و مشتریان است. نوشتن یک وبلاگ تجاری کمک خواهد کرد تا بدون اینکه هزینه زیادی انجام شود، نمونه های مختلفی از نظرات و بازخوردهای مخاطبین گردآوری شده دسته بندی شوند. بنابراین به سادگی با بررسی نظر های مشتریان و مخاطبین میتوان از آنها با کمترین هزینه نظرسنجی کرد و بازخورد آنها را دریافت نمود. درنتیجه از این بازخوردها در برنامهریزی و نوشتن برنامههای بازاریابی استفاده نمود.
نکات مهم در تقریر وبلاگ تجاری
برای نوشتن وبلاگ، نکات زیادی وجود دارد که باید در نظر گرفته شود اما یکی از مهم ترین نکاتی که برای نوشتن یک وبلاگ چه تجاری باشد یا وبلاگ اطلاع رسانی، این است که باید موارد زیر در آن رعایت شود.
به روز بودن
با افزایش سرعت پیشرفت دانش، مطالب به سرعت به روز میشوند. بنابراین نه تنها اطلاعات به سرعت منسوخ میشوند، بلکه حتی اگر از نظر فنی و تکنیکال این اطلاعات در زمان خود از ارزش و اعتبار برخوردار باشند، ممکن است با گذشت زمان به سرعت این ارزش و اعتبار خود را از دست داده و دیگر قابل استناد نباشد. یکی از موضوعات بسیار مهم در وبلاگ نویسی موضوع به روز بودن اطلاعات است. در وبلاگ نویسی این موضوع اهمیت دارد و باید دقت کنیم که همواره مطالب به روز شده و پالایش شوند.
مستند بودن
همانگونه که اشاره شد تا پیش از اوایل دهه دوم قرن بیست و یکم، وبلاگ نویسی عملاً موضوعی در حیطه تفریحات و سرگرمی محسوب شده و یک موضوع تجاری به شمار نمیآمد. امروزه این موضوع، یکی از پایه های مهم اطلاع رسانی محسوب می شود. بنابراین یکی از خصوصیات مهمی که یک وبلاگ یا بلاگ تجاری باید داشته باشد، مستند بودن و قابل استناد بودن مطالب آن است.
وبلاگها یا اقتباسی از یک نوشته یا ترجمه هستند و یا از ذهن نویسنده سرچشمه گرفته اند. در هر دو صورت، لازم است تا اطلاعاتی که در یک وبلاگ ارائه میشود، قابل استناد بوده از نظر فنی صحیح باشند. این موضوع از دو جنبه حائز اهمیت است، یکی اینکه در زمان سرچ موتورهای جستجو، مطالبی که دارای اهمیت و شکل ساختار یکسان و درست باشند، در اولویت قرار گرفته و موضوع دیگر اینکه کاربران با خواندن یا رد یا قبول این اطلاعات، به بقیه کاربران جهت خواهند داد که اطلاعات وبلاگ دارای ارزش و اعتبار و استناد هست یا نه.
هر چه این اطلاعات، بیشتر دارای اهمیت و استناد و صحت باشند، مخاطبان بیشتری جذب کرده و استناد بیشتری به آنها خواهد شد. بنابراین مستند بودن و صحیح بودن و فنی بودن اطلاعات، یکی از مهم ترین جنبه های نوشتن یک بلاگ تجاری است.
روان بودن
روان بودن ادبیات موضوعی نیست که صرفاً به وبلاگ نویسی تعلق داشته باشد. هر متن ادبی لازم است که روان قابل خواندن و قابل فهم باشد. استفاده از کلمه های سخت و پیچیده موجب خواهد شد تا خوانندگان مطالب وبلاگ را متوجه نشده و آن را و به آن استقبال استقبال خوبی نسبت به این مطالب نشان ندهند. در صورتی که کاربران استقبال خوبی نسبت به مطالب از خود نشان ندهند، بدیهی است این مطالب مخاطب کمتر یافته و دیده نخواهد شد.
مرتبط بودن
ارتباط مطالبی که در وبلاگ نوشته میشود، با موضوعات تجاری امری بسیار بدیهی و روشن است. در صورتی که به جای تجاری با اصل موضوع کسب و کار سنخیتی نداشته باشد، بدیهی است که در انتقال مفهوم درست عمل نکرده و موفق نخواهد بود. بنابراین لازم است تا زمان برادر نوشتن در نوشتن یک وبلاگ از موضوعات مرتبط با صنعت و کسب و کار استفاده شود تا کاربران بتوانند به راحتی با موضوع ارتباط گرفته و مطالب مورد نظر در خلال متن یا بیرون از آن به مخاطب منتقل شود در غیر اینصورت پرزحمت و زمان از نویسنده گرفته شده و نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد.
همواره باید راهی برای پیدا کردن ارتباط مطالب وبلاگ، با کسب و کار مورد نظر پیدا کرد. یکی از مهمترین راههایی که میتوان برای ارتباط وبلاگ و کسب و کار پیدا کرد، استفاده از کلمات کلیدی است. کلمات کلیدی کلماتی هستند که موتورهای جستجو می توانند آنها را تشخیص دهند و همچنین دارای اهمیت برای کسب و کار یا صنعت مربوطه هستند.
به هر رو، وبلاگ نویسی یا بلاگر بودن کار ساده ای نیست و نیاز به میزان زیادی از اطلاعات دانش ادبیات و ذوق و صبر دارد. اما هنوز هم این روش، از بسیاری از روشهای بازاریابی ساده تر کم هزینه تر و به صرفه تر است. بدیهی است که وبلاگ نویسی تمام بازاریابی نیست و تنها یکی از کانالهای اطلاع رسانی و جذب مخاطب محسوب می شود، اما امروزه از اقبال بسیار خوبی برخوردار است و موجب توسعه بسیاری از صنایع شده است.
انگیزش(motivation)، عموما به مجموعه فرآیندهایی مانند نیاز، شناخت، هیجان، و سایر رویدادهایی اطلاق میشود که به رفتار انسان، نیرو و جهت میبخشند. بطور طبیعی، نیازها با شرایط درونی انسان که برای ادامه زندگی و رشد و سلامتی ضروری است، مرتبط هستند. شناخت، عقاید، باورها، و رویدادهای ذهنی، انتظارات و خودپنداره را شامل میشود که شیوه اندیشیدن انسان را نشان میدهد.
هیجان، به شکل پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی و چند بعدی هستند که از انفعالات درونی انسان است. رویدادهای بیرونی، مشوّقهایی هستند که رفتار انیان را نیرومند میسازد و به سمت رویدادهایی هدایت میکنند. انگیزش به دلیل یا چرایى رفتار واعمال اشاره دارد. جان اتکینسون معتقد است که معنای ثابتی برای تعریف واژه انگیزش وجود ندارد. روانشناسان بر این باورند که انگیزش عاملی است درونی که رفتار فرد را در جهت معینی هدایت می کند و راهنمای برای گزینش کوششی از میان کوشش های ارادی وی است.
مجموعه این عوامل، عموما به عنوان “انگیزش”، شناخته میشوند. انگیزش، به عبارت ساده، مجموعهای از فرایندهای درونی یا بیرونی است که موجب حرکت انسان به سمت موضوعی خاص میشود.
موضوع منابع انسانی و استخدام نیروهای کارا و درست در سازمانها، یکی از مهمترین دغدغه ها و معضلات مدیران امروزی، خصوصا در کشور ماست. سوال بسیار شایعی که بسیاری ازمدیران در ذهن دارند این است که “چرا اساسا نیروهای سازمان، آن نیروهای دلچسبی نیستند که باید باشند و اساسا چرا نیروهای خوب و زبده، در بسیاری از سازمانها کار نمیکنند و یا اساسا چرا نیروهای سازمان انگیزه و اشتیاق کافی برای انجام اهداف را ندارند!؟”
برای هر مدیری در سازمان آگاهی از مسئله انگیزش کارکنان؛ كه در واقع پی جویی علت وسبب حركت و رفتارهای اعضا و افراد سازمان است، ضرورت دارد. كنكاش در مسئله انگیزش؛ پاسخ چراهای رفتار آدمی است؛ چرا انسان در سازمان كار میكند؟ چرا بعضی افراد فعال و برخی كم كارند؟ علت علاقه به شغل و بی علاقگی به كار چیست؟ این سوالات و بسیاری دیگر همه با موضوع انگیزش در ارتباط هستند و پاسخ به آنها در انگیزش و انگیزش های كاركنان خلاصه می شود.
انگیزش یکی از مسائل کلیدی است که بدونشک نقش تعیین کنندهای در ابعاد مختلف سازمانی دارد. سازمانها برای نیل به اهداف بلند مدت و دوام در دنیای رقابتی تجارت امروزی موظف به ایجاد انگیزش در افراد سازمان هستند. انگیزش به طور کلی به سه بخش کلی نیازها، برانگیزانندهها و مشوقها دسته بندی میگردد. بر اساس این دسته بندی میتوان با توجه به هر یک از عوامل تعیین کننده آن، روش هایی برای ایجاد انگیزش در کارکنان یا افراد دیگر ایجاد کرد. از دیدگاه مدیریت، هدف ایجاد انگیزش در كاركنان نهایتا این است كه رفتار آنان بیشترین نفع را برای سازمان داشته باشد.
منشاء ایجاد انگیزش
عوامل انگیزشی به دو گونه عوامل درونی و عوامل بیرونی تقسیم میشوند. هر دو گونه از این عوامل نیز باید نهایتادرون فرد ایجاد نیرویی کند که فرد را به حرکت وادارد. منشاء ایجاد انگیزش دلایل فیزیولوژیكی_روانی است. این عوامل کاملا در ایجاد انگیزش مؤثرند. بنابراین برای شناخت بیشتر انگیزش، سه عامل عمده موثر در آن یعنی شرایط ایجاد كننده انگیزش، لازم است تا نتایج رفتاری حاصل از انگیزش، اساس و پایه های فیزیولوژیك انگیزش باید مورد مطالعه قرار گیرند.
به طور خلاصه انگیزش ها را می توان به دو گروه عمده تقسیم كرد انگیزش هایی كه منشاء جسمانی و بدنی دارند انگیزش های اصلی خوانده می شوند (مانند گرسنگی، تشنگی، انگیزش جنسی) و انگیزشهای اجتماعی یا انگیزش های اكتسابی كه بر اثر معاشرت فرد با افراد دیگر جامعه و یادگیری حاصل می شود و می توان آنها را به عوامل یادگیری و محیطی مربوط دانست.
عوامل ایجاد انگیزش
همانگونه که اشاره شد عوامل بیرونی و درونی در ایجاد انگیزش نقش دارند. این عوامل به سه بخش مهم نیاز ها، انگیزانندهها و مشوقها تقسیم میشوند. در این بخش این سه عمال بسیار حیاتی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
نیازها
از دیگاه فیزیولوژی، نیاز کمبودی است که هنگام عدم تعادل فیزیولوزیکی احساس میشود. به عبارت دیگر، چیزى در درون فرد كه او را به فعالیت و انجام كار وا مى دارد. نیاز حالتى درونى است كه باعث مى شود نتیجه معینى مطلوب به نظر برسد.
کارکنان غالباً با توجه به ماهیت کارشان نوع نیازشان را تعریف می کنند غالباً براساس این تحقیق نیازهای اعضای یک سازمان شامل چهار دسته نیاز است. این نیازها شامل نیارهای دانشی، نیازهای روحی و روانی، نیازهای وظیفهای و نیازهای اخلاقی است. برای اطلاع بیشتر از این نیازها، مطالعه مقاله “نیاز چیست؟”، پیشنهاد میشود.
برانگیزاننده ها
برانگیزاننده ها یا انگیزهها، جهت تخفیف نیازها بوده و به عبارتی، کمبودهای جهت دار هستند. به بیان ساده تر، یك نیاز ارضا نشده باعث ایجاد تنش خواهد شد. این تنش موجب میشود تا انگیزههای ناگهانی در درون فرد برانگیخته شود. این انگیزشها امورى درونى هستند كه باعث میشوند انسان به دنبال تأمین اهداف ویژهاى، رفتار جستجوگرانهاى از خود بروز دهد.
مشوق ها
بطور کلی رفتاری که تقویت نشود، تکرار نخواهد شد. مشوق، به شکل مشخص و واضح، انگیزاننده ای خارجی است. یعنی عاملی در خارج از انسان. روانشناسان غالباً آن را “محرّك”، مینامند و گاه به پاداش هایى اشاره دارد كه فرد به آن امید بسته است و انگیزش هایش به سوى آن ها هدایت میشود. در این بخش، برخی از مشوقها را مورد بررسی خواهیم کرد.
از آنجا که پاداش به افراد انگیزش میدهد و مشوق آنها است، باید بر مبنای عملکرد باشد. پاداشها باید بر مبنای انجام موفقیتآمیز کارها و فعالیتهایی باشد که به سازمان در رسیدن به اهداف و افزایش بهرهوری کمک میکند.
درنظر داشته باشیم که به هیچ عنوان به غیر از عملکرد، هیچ چیز دیگری شایسته پاداش نیست، نه رتبه و مقام، نه تحصیلات و نه روابط و نه … ملاک و معیار صرفا عملکرد فرد است.
تنها راه پاداشدهی برای کمک به موفقیت شرکت این است که پاداشها به طور مستقیم بر اساس عملکردی تعیین شوند که به کل سازمان کمک میکند.
سازمانهایی که رشد سریعی دارند، عملکرد محور هستند. تنها راه پیشرفت در چنین سازمانهایی این است که اکثر قریب به اتفاق کارکنان عالی کار میکنند. مدیران نیز با همه همکاران به خوبی همسو هستند و به ادامه رشد سازمان کمک میکنند.
در برخی از سازمانها، ” کشف روش ارتقا یافتن”، کلید موفقیت است. افراد بر اساس تواناییشان در اثرگذاری بر دیگران و سوءاستفاده از آنها ارتقا مییابند. در این سازمانها تمرکز از عملکرد منحرف شده و به زرنگی و سوءاستفاده معطوف میشود.
سازمانهای سیاستمحور دوست دارند مانند شرکتهایی باشند که به جایگاه تسلط بر بازار رسیدهاند و تا مدت زمان زیادی سودآور باقی میمانند. دیگر عملکرد ملاحظه اصلی نیست؛ بلکه سیاست همه چیز است. این سازمانها تقریبا همیشه در رقابت با سازمانهای عملکرد محور شکست میخورند.
پاداشها به دودسته ملموس و غیرملموس تقسیم میشوند. پاداشهای ملموس پول، مرخصیها و اشیا مادی هستند.
بهترین راه استفاده از پول به عنوان پاداش این است که مبلغ مشخصی را به عنوان اضافه حقوق و متناسب با انجام وظیفه یا دستیابی به هدف تعیین کنیم. بعضی شرکتها این اشتباه را مرتکب میشوند که برای انجام یک کار خاص مبلغ پرداختی به کارمند را افزایش میدهند، اما سپس در ازای تکرار یا عدم تکرار آن کار، همان پرداخت را ادامه میدهند. اضافه حقوقهای خاص و ناپیوسته اغلب بهترند.
پاداشهای ناملموس مواردی از قبیل جوایز، لوحهای تقدیر و هدایایی هستند که در جشنهای سالانه به عملکردهای استثنایی داده میشوند. این موارد میتواند به شکل آموزشهای جانبی باشد که هم به کارمندان و هم به شرکت سود میرساند یا به شکل مرخصیهایی که از بهرهوری و عملکرد کارمندان نمیکاهد و هزینه چندانی برای شرکت ندارد. تحسین و تقدیر آشکار، به خصوص مقابل دیگران پاداش غیرملموس فوقالعادهای است که باعث افزایش دلگرمی، انگیزش و بهبود مدام عملکرد در طولانیمدت میشود. این پاداشی “احساسی” است که هزینه کم و سود زیادی دارد.
اعتماد کردن، صداقت، تقدیر کردن، به رسمیت شناختن و تقویت، سه پاداش ناملموس موثر است که اگر مدیران نحوه استفاده و کارکرد آنها را بدانند، بسیاری از مشکلات سازمانها حل خواهد شد. سایمون سینک دانشمند برتر مدیریت، معتقد است “برای ساخت اعتماد در سازمان، باید با کارکنان صادق بود!”.
بسیاری از مدیران عقیده دارند که فیش حقوقی، پاداشی کافی برای کار خوب است؛ اما اغلب افراد موضوع را اینگونه نمیبینند. هرگاه کارمندان برای انجام کار به روشی فوقالعاده از مسیر معمول خود خارج میشوند، شناسایی و تقویت را پاداش مسلم موفقیتشان میدانند.
اثر شوفر (Chauffeur Effect) ، یا تست شوفر(Chauffeur Test)، یکی از مهمترین مثالها در تفکیک دانش واقعی از دانش وانمودی است. “چارلی مونگر”، شریک تجاری میلیاردر مشهور “وارن بافت”، اغلب داستان زیر را تعریف میکند تا نحوه تشخیص بین دو نوع دانش را توضیح دهد: دانش واقعی و دانش وانمودی!
گرچه داستانی که “چارلی مونگر” تعریف میکند تا حدی کمدی و جالب بنظر میرسد، اما کاملا واقعی است. به گفته مونگر هدف وی از تعریف این داستان، این است که بین “دانستن” و “درک کردن”، کاملا تفاوت قائل شویم و تفاوت آن را کاملا “درک” کنیم.
ماکس پلانک دانشمند بزرگ آلمانی فیزیک و مبتکر کوانتوم، یکی از بزرگترین دانشمندان قرن بیستم است. وی در سال ۱۹۱۸ با تایید آلبرت اینشتین، نیلز بور و ارنست رادرفورد، که همگی مستحق کسب جایزه نوبل بودند، مستحقترین شخص برای کسب جایزه نوبل شناخته شد و به این افتخار نائل آمد. پس از دریافت این جایزه، انجمن ماکس پلانک برای پیشبرد علم تأسیس شد که وی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۷ ریاست این انجمن را بر عهده داشت.
پلانک بعد از اینکه جایزه نوبل را دریافت کرد، سعی کرد تا تئوری کوانتوم را توسعه داده و آن را عمومی کند. بنابراین در قدم اول شروع به برگزاری یک تور دور آلمان کرد. ماکس پلانک در شهرهای مختلف درباره مکانیک و فیزیک کوانتوم صحبت کرد.
موضوع کاملا جدید و ناشناخته بود اما پلانک در هر سخنرانی سعی کرد که دقیقاً یک محتوا را ارائه کند. او راننده شخصی گرفت و به دور آلمان سفر کرد و هربار این محتوا را ارائه کرد. راننده هربار در سخنرانیها حضور داشت و موضوعات را میشنید. راننده پس از مدتی احساس کرد که که همه مطالب پلانک را یاد گرفته است. روزی در راه یک سخنرانی به پلانک گفت که موضوعات وی تکراری است و باید تاحالا پلانک از تکرار این حرفها خسته شده باشد.
راننده پیشنهاد کرد که میتواند به جای پلانک سخنرانی کند و مطالب کوانتوم را برای دیگران ارائه کند. از پلانک اجازه خواست که برای سرگرمی یک بار اجازه دهد که او به جای پلانک در مقصد بعدی(مونیخ)، سخنرانی کند. این کار برای هردو جذاب و تفریحی بود. بنابراین پلانک پذیرفت. هر دو لباسهایشان را تعویض کردند وراننده به جای پلانک نشست.
در مونیخ راننده خیلی خوب در جلسه درباره مکانیک کوانتوم صحبت کرد و شنوندهها هم لذت بردند. در انتهای جلسه فیزیکدانی که در جلسه بود، برخاست و سوالی علمی را مطرح کرد. بدیهی است که راننده جواب سوال را اصلا نمی دانست، اما دستپاچه نشد و در نهایت خونسردی عنوان کرد که تعجب میکند که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوالهایی به این اندازه پیش پا افتاده و ساده مطرح شده. وی در ادامه توضیح داد که حتی شوفر او هم چاسخ این سوال را میداند! راننده از پشت تریبون به ماکس پلانک که در جمع حضار نشسته بود رو کرد و از وی خواست که به سوال دانشمند، پاسخ دهد. پلانک از جا برخواست و پاسخ آن فیزیکدان را داد.
این داستان واقعی، موضوعی است که مستقیما نشان دهنده میزان “توهم دانایی” در بشر است. خودشیفتگی و توهم، موضوعی است که تقریبا همه مردم جهان در سطوح مختلف با آن درگیر هستند. در مدیریت از این داستان به عنوان “اثر شوفر” یاد میشود. می نامند. این توهم دانایی، گاهی در بسیاری از امور از جمله سیاست، اقتصاد، پزشکی و مدیریت ، دین و فرهنگ برای برخی افراد سطحی نگر و اصطلاحا همه چیز دان بروز میکند.
علم و دانش در هر رشتهای، مانند کوه یخی است که بخش کمی از آن قابل رویت است و بخش اعظم آن را نمیتوان مشاهده کرد.
افراد سطحینگر صرفا بخش قابل مشاهده دانش را میبینند و گمان میکنند که کل دانش را دریافت کردهاند، در حالی که این فقط توهمی از دانایی است نه خود دانایی. انشتین معتقد است ” هر فرد ساده لوحی ممکن است بتواند موضوعی را بداند، اما فهمیدن موضوع چیزی است که اهمیت دارد”.
توهم دانایی، بدین معنی است که فکر کنیم همه جوانب مطلبی را میدانیم، بنابراین قاطعانه درمورد آن اظهار نظر میکنیم، در صورتی که اشتباه میکنیم. “برتراند راسل” معتقد است” بعدها خواهیم فهمید موضوعاتی که بیشترین پافشاری را روی آنها داشتیم، کمترین آگاهی نسبت به آنها در ما وجود داشت”. توهم دانایی بدان معنی است که ما موضوعی را یا نمیدانیم و یا اشتباه و ناقص میدانیم و علت اصلی توهمِ دانایی، تصور ناقص ما نسبت به تمام جوانب یک مطلب و سپس مقایسهی دانش خودمان با همان تصور است.
اگر درجامعه ای، روال اینگونه شود که هر کسی بی محابا در هر امری مدعی دانستن شود و مردم تفاوت بین فهم متخصص و مدعی تشخیص ندهند، یا به اصطلاح شوفر به جای دانشمند اظهار نظر کند و دانشمند بخواهد ماشین را هدایت کند، یعنی شوفر در مسند دانشمندان و دانشمندان در جایگاه شوفر ادامه فعالیت دهند، امور آن جامعه به قهقرا خواهد گرایید.
توهم دانایی بیماری بسیار خطرناکی است. میزان تلفات آن از هر ویروس کشنده ای بیشتر است. گسترش این توهم در میان اقشار مختلف هر جامعهای، موجب خواهد شد که همه خود را در همه امور عقل کل بدانند. تاجایی که کلمه “نمیدانم”، را برای خود تحقیر خود برشمرند.
“سقراط” در جایی عنوان کرده که ” من داناترین فردم! چون تنها کسی هستم که می دانم که نمیدانم، در حالی که دیگران هنوز به نادانی خود نیز آگاه نیستند”. نخستین گام در تلاش برای کسب دانایی، غلبه بر توهم دانایی است. زمانی بتوانیم به درک و فهم و دانایی خود امیدوار شویم که آنچه را که نمیدانیم با شهامت و جسارت عنوان کنیم، آغاز دانستن ماست.
چارلی مونگر، شریک تجاری میلیاردر مشهور “وارن بافت”، معتقد است اولین نوع دانش واقعی است. این دانش قابل خرید نیست و کپی نمیشود اگر دانش واقعی می خواهیم برای به دست آوردن آن به تلاش و زمان نیاز داریم. نوع دوم دانش کپی میشود. در ظاهر ما جواب را می دانیم اما درک کافی برای تحلیل و انجام عمل نداریم.
به اعتقاد چارلی مونگر، در این دنیا ما دو نوع دانش داریم. یکی دانش پلانک است ، افرادی که واقعاً میدانند. آنها زحمت کشیدهاند و استعداد دارند. از طرف دیگر دانش راننده یا داش شوفر وجود دارد. در این دانش ما صحبت را یاد گرفتهایم. سخنرانی میکنیم و اعتماد به نفس داریم، اما موضوع را درک نکردهایم.
اعتقاد مونگر این است که آنچه امروزه سیاستمداران در امریکا دارند، چیزی شبیه “دانش شوفر” است. آنها خوب صحبت میکنند اما درکی از موضوع ندارند.
شیخ حکیم حضرت ابن سینا درطول عمر کوتاه و پربار خود، تاثیر بسیار زیادی برتوسعه دانش بشری گذاشته است. هنوز کتابهای ابن سینا مرجع دانش پزشکی محسوب شده و درباره علوم قضا و مابعدالطبیعه نیز تالیفات بسیاری دارد. یکی از خصوصیات بارز ابن سینا، ابراز نادانی در خصوص مسائل مختلف است. شیخ با اینکه به عنوان یک همه چیزدان شناخته شده است، از توهم دانایی بشدت فاصله دارد. ابن سینا قابل مقایسه با قرینههای گذشته نیست و باید او را در فضای فعلی ذهنها و به صورت مغز متفکر و انسانی فکور که حاضر، پیشرو و موثر برزمان است، تصور کرد.
یکی از گفته های مشهور ابن سینا در خصوص توهم دانش، بیت مشهور زیر است:
“تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم”
دانش واقعی زمانی حاصل می شود که افراد تمرین کنند، تلاش کنند و کار را یاد بگیرند. از طرف دیگر، ما افرادی را داریم که کار را انجام نمی دهند و صرفا تظاهر می کنند. در حالی که آنها یاد گرفته اند نمایش خوبی ارائه دهند، اما درک کافی ندارند. آنها نمی توانند به سوالاتی که متکی به حفظیات نیست، پاسخ دهند. آنها نمیتوانند موضوعات را توضیح دهند. آنها ایده ای از نحوه تعامل موضوعات ندارند. آنها نمی توانند عواقب را پیش بینی کنند. مشکل این است که جدا کردن این دو از هم زیاد ساده نیست.
همین موضوع در مدیریت و تجارت نیز وجود دارد. هرچه یک شرکت بزرگتر باشد، انتظار میرود مدیر عامل آن دانش بیشتری داشته باشد. تخصص، تواضع، دوستی، احترام، دانش، اطمینان، تفویض، اعتماد و خوشرویی، موضوعاتی است که یک مدیر سطح بالا باید داشته باشد.
انیمه(アニメ)، گونه یا سبکی از پویانمایی یا انیمیشن است که امروزه در ادبیات جهانی به عنوان انیمیشن ژاپنی یا سبک پویانمایی ژاپنی شناخته میشود. انیمه در ابتدا با انیمیشن تفاوتی نداشت و صرفا سبکی از انیمیشن بود که در ژاپن کشیده میشد اما بعدها خود را از انیمیشن جدا کرد و به یک سبک خاص بدل شد. امروزه انیمه طرفداران بسیار متعصبی در سراسر جهان دارد که همگی معتقدند انیمه، با انیمیشن کاملا تفاوت دارد و سبک یا ژانری از آن نیست. البته اگر به فلسفه وجودی و وابستگیها و پیش نیازهای تولید آن نگاهی دقیقتر بیندازیم، درخواهیم یافت که این پافشاری، چندان بیدلیل نیست!.
انیمه چیست؟
امروزه انیمه غالبا پویانمایی از داستان کمیکی است که مانگا(漫画)، نام دارد. اگرچه هر دو این موضوعات در دنیای مدرن، به عنوان ژانر در نظر گرفته میشوند، اما در واقع هرکدام توصیفی از چگونگی تولید محتوا هستند. انیمه و مانگا، هر دو به یک اندازه برای فرهنگ و سرگرمی ژاپن و طرفداران جهانی آنها، دارای اهمیت هستند. به بیان ساده، مانگا اصطلاحی است که به کتاب های طنز و رمان های گرافیکی ژاپنی اطلاق میشود، در حالی که انیمه نامی است که انیمیشن های ژاپنی با آن خوانده میشوند.
مانگا چیست؟
مانگا(漫画)، پایه و زیرساخت تصویری و داستانی انیمه است. به نوعی میتوان مانگا را استوری بورد(storyboard)، ساخت انیمه نامید. مانگا سابقهای بسیار طولانیتر از انیمه دارد و زمانی که امکانات ساخت پویانمایی کمتر وجود داشت، مانگا طرفداران خود را داشت. مانگا درابتدا در روزنامهها، مجلات و هفتهنامه ها شروع به جذب مخاطب نمود اما بعدها به کمیک بوک های مستقل تبدیل شد.
مانگا، غالبا به صورت سیاه و سفید منتشر میشد، چون معمولاً به صورت هفتگی چاپ شده و عرضه میشد. این موضوع دو دلیل عمده داشت. اول اینکه با توجه به چاپ هفتگی، چاپ رنگی آن به زمان و هزینه زیادی نیاز داشت و مهمتر اینکه چون داستانسرا و قصهپرداز و تصویرگر یا مانگاکا(漫画家)، غالبا یک نفر بود، زمان و انرژی تکمیل و تولید رنگی یک قسمت از مانگا را به تنهایی نداشت.
بدین ترتیب، تولید و انتشار مانگا معمولاً ارزان و بهصرفه تمام میشد و میتوانست مخاطبان بیشتری جذب کند. تفاوت اساسی مانگا و انیمه این است که مانگا بدون انیمه نیز وجود دارد اما انیمه، غالبا یک مانگا است که متحرک شده است. بسیاری از طرفداران، مانگا را از نظر هنری اصیل تر از انیمه می دانند، این دقیقا موضوعی است که طرفداران داستانهای مشهور، کتاب یک داستان را از فیلم ساخته شده از روی آن، اصیلتر تلقی میکنند.
شاید یکی از دلایل این اعتقاد، این باشد که چون غالب مانگاکاها یک نفر هستند و هم تصاویر را نقاشی میکنند و هم محتوای اصلی داستان را مینویسند، بسیاری از طرفداران آنها معتقدند که مانگا از مسیر منحرف نشده و اصالت دارد. به همین دلیل هم آثار چاپ شده مانگا، هنوز هم طرفداران بسیاری در ژاپن و خارج از آن دارد.
شیوه انتشار مانگا، بسیار سریعتر از انیمه است. تنها در عرض یک هفته میتوان یک نسخه از یک مانگا را نوشت و منتشر کرد اما ساخت و تولید و صداگذاری و میکس و خروجی و تکمیل یک قسمت از یک سریال انیمه، معمولاً به ماه ها آماده سازی و کار احتیاج دارد.
قدمت انیمیشن و مانگا به دوران باستان برمیگردد. قدیمی ترین انیمیشن جهان که برروی کوزه ای در شهر سوخته سیتان کشف شده نشان میدهد که بشر به تشریح داستان به واسطه اشکال از دیرباز علاقه داشته است. برروی این کوزه، نقش یک بز و درخت تصویر شده که حرکت بز به سوی درخت و تغذیه او از برگ درختان در پنج حرکت مصور شده است. در این تصاویر نه تنها بز به سمت درخت حرکت میکند، بلکه جهش آن و پریدن بز روی برگ درختان کاملا دیده میشود.
اگر از این انیمیشن کهن صرفنظر کنیم، تا همین 100 سال پیش، باتوجه به نیاز به تکنولوژی، امکان توسعه انیمیشن وجود نداشته و همه تمرکزها برروی مانگا بوده است. هنرهایی شبیه مانگا، از دوران باستان در چین و شبه جزیره کره هم وجود داشت اما در قرن بیستم و با ظهور تکنولوژی و خصوصا موفقیت ژاپن در صنعت مانگا و انیمه، مانگا، وارد چین و کره جنوبی شد و بشدت در میان مرم نفوذ کرد.
این هنر در کشور چین به عنوان مانهوا(manhua)، و درکره جنوبی با عنوان مانهوا(Manhwa)، شناخته میشود. تلفظ هردوی این عبارات در فارسی و انگلیسی یکسان است اما در تلفظ چینی و کره ای متفاوت هستند. ضمن اینکه مانهوای کرهای با (W)، و مانهوای چینی با(U)، نوشته میشوند. برخلاف مانگا که همواره سیاه و سفید است، مانهوا چه در کره و چه در چین، رنگی است. در چین از روی این مانهوا، انیمیشنهایی ساخته میشود که به عنوان دونگوا (Donghua)، شناخته میشوند. در کره به انیمیشنهای ساخته شده در این سبک آئنی(aeni)، گفته میشود که تقلیدی از انیمه های ژاپنی با رویکرد کرهای هستند.
انیمه چیست؟
انیمه(アニメ)، انیمه(anime)، گونه یا سبکی از پویانمایی یا انیمیشن است که امروزه در ادبیات جهانی به عنوان انیمیشن ژاپنی یا سبک پویانمایی ژاپنی شناخته میشود. انیمه در ابتدای پدید آمدن در ژاپن همان انیمیشن بود و تفاوتی با انیمیشنهای آن زمان نداشت. از این اصطلاح برای اشاره به همه انیمیشن ها در ژاپن استفاده میشد در حقیقت انیمه، انیمیشن و کارتون در ابتدا یک موجودیت داشتند. کم کم و به ندرت انیمیشن راه خود را جدا کرد و قوانینی برای سبکها و ژانرهای آن وضع شد، تا جایی که امروزه این اصطلاح منحصراً مربوط به محصولات ژاپنی با سبک خاص است.
در مورد اینکه آیا اصطلاح انیمه به انیمیشن اختصاص دارد یا ژاپن، بحث هایی وجود دارد. اگرچه از نظر فنی، انیمه تفاوتی با انیمیشن ندارد و هردو به یک شکل تولید میشوند اما حداقل در فرهنگ امروزی، انیمه با ژاپن مترادف شده است.
انیمه از نظر بصری از ویژگی های مشخصی برای شخصیت ها برخوردار است و عمداً از یک سبک محدود برای به تصویر کشیدن حرکت استفاده میکند. در دنیای غرب، بیشتر انیمیشن ها، محصولاتی هستند که برای روایت داستان های کودکانه استفاده می شوند، در حالی که انیمه اغلب شامل داستان های پیچیده و شخصیت هایی با مضامین بزرگسالان است.
امروزه غالب انیمهها از یک مانگا ساخته شده و انیمه سازان، موافقت مانگاکا را برای تولید محصولشان جلب میکنند. در برخی از موارد هم مانگاکاها، خود سازندگان انیمه هستند. دلیل این امر این است که اقتباس از یک اثر موجود، ریسک کمتری برای ورود به بازار دارد و همچنین ارزان تر از ایجاد یک داستان کاملاً منحصربهفرد است. بنابراین سرمایه گذاری برروی ساخت یک انیمه از مانگای موجود، مطمئن تر است.
به طور عموم مانگا پایه اصلی ساخت انیمه است. البته اینکه برای ساخت انیمه حتماً باید یک مانگا وجود داشته باشد یک اصل نیست. برخی از انیمه ها هستند که ممکن است بدون اینکه مانگایی از آنها پیش از آن تولید شده باشد، ساخته شوند اما به طور عموم در اکثر موارد انیمه ها از روی مانگا ساخته میشوند و فردی که مسئول ساخت انیمه است، متعهد است که کلیه قواعد، قوانین، رفتارها و در بسیاری از موارد حتی سکانس ها را با مانگاکا هماهنگ کند و از وی اجازه نشر انیمه را بگیرد. در واقع، مانگاکا خالق داستان است و انیماتور صرفاً این داستان را متحرک نموده است. اما همواره از مانگاکا به عنوان صاحب اثر یاد میشود نه از انیماتور.
اوسامو تزوکا
اوسامو تزوکا(Osamu Tezuka)، هنرمند کارتونیست، مانگاکا و انیماتور ژاپنی بود. وی در سال۱۹۲۸ در استان اوزاکای ژاپن دیده به جهان گشود و درسال 1989، دیده از جهان فروبست. به واسطه خلق بسیاری از شخصیتهای مانگا و انیمه، از وی به عنوان “پدرخوانده مانگا” و “والت دیزنی ژاپنی” یاد میشود.
اوسامو تزوکا، تکنیکهای پیشگامانهای برای خلق انیمه ابداع کرد و تعریف مجددی از انیمه و مانگا را ارائه نمود. وی خالق ژانرها و عناوین مختلفی در انیمه بود. از وی به عنوان”خدای مانگا” و “پدر انیمه”، یاد میشود. وی الهام بخش هنرمندان بزرگی در ژاپن و جهان بود که در سالهای شکل گیری صنعت انیمیشن در جهان در این صنعت تاثیرگذار بودند.
اگرچه اوسامو تزوکا، اولین انیماتور ژاپنی نبود، ولی تاثیر شگرفی که در شخصیت سازی و معرفی انیمیشن ژاپنی به جهان داشت، او را به این درجه از محبوبیت رسانید. درواقع تزوکا با ایجاد سبکهای خاص از انیمیشن، انیمه را از کارتون جدا کرد و آن را تبدیل به یک ژانر و سبک خاص از تولید محصولات بصری نمود.
هایائو میازاکی
هایائو میازاکی(Hayao Miyazaki)، هنرمند کارتونیست، مانگاکا و انیماتور، تهیه کننده، فیلمنامه نویس و نویسنده ژاپنی است. وی در 1941در توکیوی ژاپن دیده به جهان گشود. میازاکی، یکی از بنیانگذاران استودیو گیبلی است که یکی از بزرگترین استودیوهای فیلم و انیمیشن جهان است. وی به عنوان داستان نویس چیره دست و به عنوان سازنده فیلم های سینمایی انیمیشن مورد تحسین جهان قرار گرفته است و به عنوان یکی از برجسته ترین فیلمسازان تاریخ انیمیشن جهان شناخته میشود.
عشق به انیمه
همه ما با شنیدن کلمه “ژاپن”، تصوراتی مانند کیمونو، سوشی، سامورایی، نینجا، نینتندو، تویوتا، سونی و سایر موضوعات شبیه به آن، در ذهن پیدا خواهیم کرد. اما شاید تنها کلمهای که بتواند ژاپن را توصیف کند، فقط “انیمه”، است. انیمه شاید درتعریف اغراق آمیز آن، روح و عشق “ژاپنی”، باشد. انیمه کلمه مناسبی برای توصیف فرهنگ و مردم ژاپن است. در بسیاری از موارد، کلیشه ها اغراق در تعریف یک فرهنگ هستند، اما انیمه، کاملا ژاپنی است.
به عنوان مثال، سوشی(Sushi)، اصالتا کاملا ژاپنی نیست و از فرهنگهای کشورهای مجاور بهره برده اما انیمه، خالص و کامل ژاپنی است. به راحتی می توان ادعا کرد که با دیدن هر انیمه، بخشی از فرهنگ ژاپنی را مشاهده میکنیم. اگر ما عاشق انیمه هستیم، بیشتر از آنچه تصور میکنیم، ژاپنی هستیم.
امروزه انیمه یک سرگرمی نیست، انیمه به بخش بزرگی از زندگی عشاق آن تبدیل شده است. انیمه برای طرفداران آن، یک سبک زندگی(Lifestyle)، است. عشق به انیمه، عشق و علاقه به سبک زندگی ژاپنی است و انیمه از فرهنگ ژاپنی، جدا نیست.
رابطه انیمه و بازاریابی
اگر عاشق چیزی باشیم، برای آن هزینه کردن معنایی نخواهد داشت. براساس آمار انجمن انیمیشن ژاپن، اندازه بازار صنعت انیمه و انیمیشن در ژاپن در سال 2017، شامل پخش تلویزیونی، فیلم و پخش آنلاین، چیزی بیش از 2.15 تریلیون پوند (حدود 19 میلیارد دلار آمریکا)، بوده است.
مشتریانی که مجذوب انیمه هستند، صرفا انیمه تماشا نمیکنند. آنها به دنبال اخبار آن هستند، در اینترنت و شبکه های اجتماعی انیمه ها و اخبار آن را دنبال میکنند، اکسسوریهای مربوط به انیمه را میخرند و از همه مهمتر، آنها را به دوستان خود معرفی میکنند. در حقیقت آنها بدون اینکه بخواهند، همواره به انیمه “فکر”، میکنند و درباره آن، “حرف”، میزنند. آنها دوستان خود را به دیدن انیمه تشویق میکنند و درکمپین های بازاریابی انیمهها، شرکت میکنند. آنها توسعه دهندگان انیمه و مبلغان فرهنگ ژاپنی هستند.
هرکجا که طرفدارانی وجود داشته باشد، “پول”، وجود دارد و هرکجا که پول وجود داشته باشد، کمپانیهای بزرگ حضور خواهند داشت.
امروزه شرکای کمپانیهای بزرگ انیمه ژاپنی، کمپانیهای امریکایی و اروپایی هستند و در پشت صحنه به ترویج این بازار، کمک میکنند. غالبا تمرکز کمپانیهای امریکایی، برروی بازارهای انبوه(Mass-market)، بوده اما در سالهای اخیر، توجه آنها به بازارهای گوشهای(Niche-market)، بیش از پیش، جلب شده است. یکی از مهمترین این بازارها، بازار انیمه است.
در دهه شصت میلادی، انیمه پسرفصایی(Astro Boy)، که ساخته اوسامو تزوکابود، به بازار سرگرمی ایالات متحده وارد شد. در سال 1963، این انیمه در شبکه ان.بی.سی(NBC)، به نمایش گذاشته شد و درآن سال در ایالات متحده بسیار طرفدار یافت. البته در آن سالها هنوز این محصولات در امریکا، مخصوص بازارهای گوشهای بودند اما در همان سالها در ژاپن، این صنعت همهگیر بود.
این صنعت هنوز به شکل فراگیر در امریکا و اروپا فعال نبود، اما با ورود انیمه آكیرا(Akira)، در سال 1989و کسب محبوبیت بیش از حد آن در امریکا، صنعت انیمه ناگهان به یك جنبش شناخته شده تبدیل شد. این انیمه که به صورت فیلم سینمایی عرضه شد، گیشه باکس آفیس(Box-Office)، را همزمان با ذهن و قلب مخاطبان خود، فتح کرد.
این انیمه به فروش 553 میلیون دلار رسید و همزمان توجه و علاقه بسیاری از آمریکاییان را به زبان و فرهنگ ژاپنی، جلب کرد. پس از موفقیت این انیمیشن، علاقه کمپانیهای بزرگ تولید و توزیع فیلم برای توسعه انیمه، جلب شد و شرکتهای بزرگ چندملیتی راه اندازی شدند. بازار انیمه، بعدها باز موفقیت خود را تکرار کرد و فیلمهای سینمایی انیمه موفقی مانند شبح در پوسته(Ghost in the Shell)، دریانورد ماه(moon Saylor)، توپ اژدها(Dragon Ball)، و غیره، با استقبال خوبی روبرو شدند. اما این بار، این فیلمها توسط کمپانیهای بزرگ آمریکایی پشتیبانی میشد.
در سال 1999 سریال پوکمون(Pokémon TV Anime)، به عنوان یک موفقیت بزرگ دیگر منتشر شد و دوباره انیمه ژاپنی را برسرزبانها انداخت. این سریال در جهان طرفداران زیادی یافت و به عنوان یک برند یا نام تجاری ثبت شد. پس از آن در خانه های همه مردم کره زمین، که بندرت بافرهنگ ژاپنی آشنا بودند، تصویر، عروسک یا برچسبی از پوکمون وجود داشت و این موضوع به طور گسترده ای درمیان ک.دکان و بزرگسالان، به رسمیت شناخته شد.
در سال 1998، فیلم سینمایی پوکمون(Pokémon the First Movie)، به کارگردانی کونیکو یویاما(Kunihiko Yuyama)، در بیش از 30000 سالن در جهان به نمایش درآمدی معادل 86 میلیون دلار برای کمپانی تولید کننده داشت.
ساختار بازار انیمیشن ایالات متحده و جهان، به دو بخش کلیدی بزرگسالان و کودکان تقسیم شده است. هرچند که به سختی می توان تشخیص داد که هر انیمیشن مناسب چه سنی است، اما به طور کلی، محتوای ساخته شده برای افراد زیر 13 سال و بالاتر از آن(PG-13)، تولید میشود.
این تقسیم بندی به جهت حساسیت والدین نسبت به محصولات سرگرمی انجام شده و محتوایی که برای گروه زیر 13 سال تولید میشود، باید کمتر حاوی خشونت، ترس، مسائل جنسی و برهنگی، کلمات مبتذل و سایر موارد حساس در این گروه باشد. ضرورت برای تقسیم بر اساس جنسیت دیده نشده اما موضوعات مربوط به آزادی جنسی، شامل گروه بزرگسال بوده و برای کودکان، ممنوع است.
شرکت نتفلیکس(Netflix)، غول امریکایی پخش اینترنتی، یکی از شرکای اصلی کمپانیهای ژاپنی و توزیع کننده اصلی انیمه در خارج از ژاپن است. نتفلیکس در یکی از کمپینهای خود اقدام به جلب توجه مخاطبان ژاپنی به فعالیتهای شرکت و خدمات خود در معرفی فرهنگ انیمه به خارج از ژاپن نمود. این شرکت در اقدامی، ایستگاه شینجوکو(Shinjuku)، را با نامهای انیمههای مشهور پوشاند تا نه تنها در مورد خدمات خود، آگاهی ایجاد کند بلکه تعامل سرگرم کننده ای نیز ایجاد کند تا مخاطب به سمت سایر محصولات امریکایی، روی خوش نشان دهد. ایستگاه شینجوکو با داشتن 3.53 میلیون نفر مسافر در روز، شلوغ ترین ایستگاه در جهان است!
این کمپین به طرز باورنکردنی مورد توجه مخاطبان شبکه های اجتماعی قرار گرفت و به سرعت به صورت دهان به دهان، مخاطبان زیادی را ایجاد کرد. این موضوع سبب شد تا مخاطبان آگاه شوند که نتفلیکس(Netflix)، تاچه میزان محتوای انیمیشن را ارائه میدهد.
انیمه به دلیل، قدرت فوق العاده ای برای ایجاد محتوای دهان به دهان(WOM)، دارد. اولین عامل، برانگیختن احساسات افراد است. این موضوع یکی از قدرتمندترین تکنیک های بازاریابی برای الهام بخشیدن به افراد برای اقدام به خرید است. انیمه های ژاپنی به طور معمول شخصیتهای بسیار قوی و ماجراهای پیچیده و هیجان انگیزی دارند و عموما بیش از یک قسمت طول میکشند.
در طول این قسمت ها، مخاطبان صحنه ها و ماجراهای بسیاری را تجربه می کنند که احساسات مختلفی را برمیانگیزد. احساساتی مانند غم، شادی، عصبانیت و عشق. از طریق انیمه، افراد می توانند به راحتی با احساسات خود ارتباط برقرار کرده و در این صورت یک کمپانی یا یک برند، موفق میشود تا بواسطه انیمه به روح و قلب مخاطب وارد شده و یک کمپین بازاریابی منظم برای برند خود بسازد که مخاطب به هرحالتی با آن ارتباط برقرار کند.
موضوع مهم دوم این است که انیمه یک تجربه مشترک میسازد. سادهترین راه برقراری ارتباط برای هرانسانی، این است که با افرادی که تجربه مشابهی با وی دارند، ارتباط برقرار کند. به عنوان مثال ما در یک گروه یا رویداد، متوجه میشویم که شخصی که با او صحبت میکنیم، در همان دبستان ما درس خوانده است، بنابراین حتی اگر هم دوره ماهم نباشد، بلافاصله با وی احساس نزدیكی و صمیمیت میكنیم. این همان کاری است که انیمه با ذهن ما میکند.
نمونه های موفق بازاریابی بواسطه انیمه، هماکری شرکت نیسین فود(Nissin Foods)، تولید کننده محصولات ماکارونی فوری، با یک مجموعه انیمیشن تلویزیونی به نام سازائه سان(Sazae-san)، بود که منجر به فروش بیش از حد این نوع از ماکارونی شد.
شرکت تویوتا با استفاده از شخصیت دورائه مون(Doraemon)، یک کمپین در زندگی واقعی ایجاد کرد. تبلیغات تلویزیونی این برند بسیار موفقیت آمیز بود و در نتیجه 20 قسمت تولید شددورامون به طرز نامحسوسی با تویوتا همکاری کرد. دورائه مون(Doraemon)، یک مجموعه مانگای ژاپنی است که توسط هیروشی فوجیموتو و موتو ابیکو نوشته و تصویرگری شده است. این مجموعه داستان یک گربه رباتیک به نام دورائه مون است که از قرن 22 به گذشته سفر میکند تا به پسری به نام نوبیتا نوبی کمک کند.
تمرکز برروی زنان
انیمه فرق عمده انیمه با کارتونهای امروزی، مستقل بودن شخصیتهای قهرمان و خصوصا زنان است. در انیمیسنهای غربی، زنان به عنوان مصرف کننده و مردان به عنوان ناجی انتخاب میشوند اما در انیمه، زنان قهرمانان بسیاری از انیمهها هستند. زنان در انیمه ها نه تنها طفیلی و مصرف کننده نیستند، بلکه در عین احترام به زیبایی و اغواگری، قدرتمند و نجات دهنده هم هستند. انیمه سرشار از قهرمانان بزرگ زن است.
امروزه زنان، نیمی از تولید ناخالص کشورهای پیشرفته را تولید میکنند و رهبران بسیاری از کشورها هستند. زنان در انجام امور بسیار قدرتمندتر از مردان هستند و فساد اداری کمتری دارند. زنان بسیار مسئولیت پذیر و کوشا هستند. توجه انیمه به زنان نشان میدهد که در فرهنگ ژاپن، زن و مرد به یک اندازه در سرنوشت کشور موثرند و نه تنها مصرف کننده نیستند، بلکه میتوانند تصمیم گیرنده و نجات دهنده باشند.
نهضتهای زیادی مانند کمپین زنان “نه به روتوش”، (aerie REAL)، از طریق توسل به انیمه مشهور شد. این کمپین به زنان قدرت می داد تا به خود و بدن خود اعتماد کنند. این کمپین هنوز ادامه دارد.
بهترین وبسایت های انیمه
وبسایتهای بیشماری برای معرفی و شرح داستانها و تفسیر انیمه وجود دارند اما وبسایت لیست انیمه من(MyAnimeList)، که با نام اختصاری MAL شناخته میشود، تقریبا بهترین آنهاست. این وبسایت یک وب سایت فهرست نویسی به همراه شبکههای اجتماعی انیمه و مانگا است که توسط داوطلبان اداره میشود. این وبسایت سامانهای برای سازماندهی و امتیازگیری انیمه و مانگا در اختیار کاربران خود قرار میدهد.
این کار، یافتن انیمه برای کاربرانی را که سلیقههای مشابه دارند را تسهیل میکند و همچنین یک پایگاه داده بزرگ در این موضوع به شمار میرود. درسال 2008، این وبسایت ادعا کرد که 4.4 میلیون انیمیشن و 775،000 ورودی مانگا دارد. این وبسایت از سال 2020 به بعد، ماهانه بیش از 150 میلیون بازدید داشته که رقمی نجومی و بسیار بزرگ است.
“شعار تکرار شونده برند”، یا « مانترای برند » ، یکی از مهمترین عناصر در بیان هویت برند است. این عبارت در زبان انگلیسی و سنسکریت، بسیار فراگیر است اما مانند بسیاری از واژهها، معادل دقیقی در زبان فارسی ندارد. عملا ساخت یک عبارت فارسی کاملا مفهوم و معادل برای این واژه، بسیار سخت است. مانترا امروزه در ادبیات بازاریابی کاربرد فراوانی دارد اما این عبارت، اساسا به بازاریابی تعلق ندارد و ریشهای بسیار کهن و آیینی دارد.
مانترا(मन्त्र)، در زبان سانسکریت به مجموعهای از کلمات و آواها گفته میشود که در مراقبه و یا یوگا یا دعاهای خاص، بصورت آهنگین، به دفعات تکرار میشود. در زبان سانسکریت یا سنسکریت، زبان اصلی و اولیه هندی است. زبان هندی امروزی، از این زبان گرفته شده است. این زبان با زبان پارسی کهن، هم ریشه است. مانترا در آیینهای هندو، بودایی، سیک، جینو مزدیسنا کاربرد اساسی و فراوانی دارد.
معنی لغوی مانترا(मन्त्र)، در زبان سانسکریت، “رها شدن”، یا “رهایی”، است. این عبارت از دو بخش “مان” به معنای تفکر و “ترا”، به معنای آزادی و آزاد شدن یا رهاکردن است. مانترا در مدیتیشن کاربرد فراوانی دارد و افرادی که به این امر مشغول هستند، معتقدند این عبارت، تاثیر بسیار شگرف و مثبتی بر روی جسم و روح مراقبه کننده میگذارد.
در خواندن دعا در آیین هندوئیسم، مانترا(मन्त्र)، با یک واژه کلیدی و پرکاربرد به نام “اُم(ॐ)”، همراه است. ام(OM)، واژهای مهم و کلیدی در مانتراها است که اهمیت آن به قدری است که برخی آن را به عنوان نماد این آیین، بکار میبرند. اُم(ॐ)، صدایی مقدس و نمادی روحانی در آیین هندو است. این واژه، نشان دهنده “جوهر واقعی و نهایی” و نماد “آگاهی” است. کاربرد اُم(ॐ)، در این آیینها، مانند “به نام خدا”، یا “راست گفت خداوند بلدمرتبه”، است. این واژه یا به طور مستقل آورده شده ویا پیش و پس از تلاوت معنوی در آیینهای هندو، بودیسم و جینیسم(برگرفته از آیین زرتشت)، خوانده میشود.
مانترا(मन्त्र)، و بهمراه آن اُم(ॐ)، موضوعات مهمی در این آیینها هستند و نمادهای معنوی این آیینها از آنها بهره میبرند. این عبارات برای درک بهتر آزادی(روح ، نفس درون) و برهمن (واقعیت نهایی، تمامیت جهان، حقیقت، الهی، روح عالی، اصول کیهانی و دانش)، در اغلب متون هندو یافت میشوند. امروزه این عبارات در هنگام فعالیتهای مراقبه و نیایشهای معنوی مانند یوگا نیز، بکار برده میشوند.
مانترای برند(Brand Mantra)، به عنوان فلسفه یا آوای برند نیز بکار برده میشود. به عبارت دیگر مانترا، ماهیت و جوهره اصلی و خدشهناپذیر هویت برند را بیان میکند. مانترا با بهره بردن از علوم و روش درست خلق آن، ساخته میشود تا در کوتاهترین زمان و مختصرترین کلمات، فلسفه و چیستی برند را به مخاطب منتقل کند. مانترا مستقیما به جوهره و وعده نهایی یا قول برند(Brand Promise)، وابسته و مرتبط است.
مانترای برند(Brand Mantra)، لزوما مانند تگ لاین(Tagline)، یا ماتو(Motto)، در تصاویر و موضوعات بصری نمیآید، بلکه ممکن است هم در موضوعات بصری و هم در مضوعات کلامی و گفتاری آورده شود. مانترا یک فلسفه و عهد است و بنابراین بیش از اینکه بخواهد در تصاویر و تبلیغات آورده شود، باید درک شده و مفهوم خود را به مخاطب منتقل کند. مانترای برند(Brand Mantra)، از مهمترین اعضای توصیفی بخش کلامی هویت برند است. این المان بهنوعی مهمترین نقاط تمایز برند نسبت به رقبا را بیان میکند.
مانترای برند(Brand Mantra)، یک پیام بنیادی است که برند یا کسب و کار، بر اساس آن سنجیده میشود. مانترا فلسفهای زیبا و داستانی است که برند یا کسب و کار به آن میبالد و شاخصی است که انحراف آن از مسیر را نمایش میدهد. مانترا زمانی درست و نهادینه است، که ابتدا بیشترین نفوذ و کاربرد را در خود سازمان(برند یا خدمات)، داشته باشد. این مهم زمانی به مخاطب زمانی آن را باور خواهد کرد که مانترا مانند دی.ان.ای(DNA)، یک سازمان، درهمه بخشها حضور داشته باشد و به شاکله اصلی سازمان تبدیل شود.
سازمانی موفق خواهد شد مانترای خود را به مخاطب منتقل کند که مانند دعا در بودیسم و مراقبه در یوگا، دائما مانترا را در همه بخشهای سازمان مانند یک جمله و ورد مقدس، تکرار کند. درصورتیکه مانترا در داخل سازمان نهادینه شد، آن گاه خواهد توانست راه خود را به خارج سازمان باز کند و مخاطبین را درگیر خود کند. اگر مانترا درست تبیین شده باشد، میتوان از آن به عنوان سنگ محک استفاده کرد. مانترا راه تعیین شده سازمان است، راهی که سازمان هنگام اخذ تصمیمات دشوار، به آن باز میگردد.
یک مانترای موفق، لازم است تا درابتدا برای اعضای سازمان، قابل هضم و شفاف باشد. تاثیرگذاری و صحت مانترا باید به گونهای باشد، که درتمام سازمان طنین انداز شود. به خاطر سپردن آن باید ساده باشد و انجام آن باید امکانپذیر باشد. اگر مانترا درست تبیین شده باشد، میتواند توسط تمام اعضای سازمان، در هر نقطه از سازمان یا جامعه، اجرا شود. مانترا باید برای همه مشخص و واضح باشد، از مدیرعامل گرفته تا یک کارآموز تازه استخدام شده، و هرروز، قابلیت اجرا و پیاده سازی داشته باشد و مدام تمرین شود.
امروزه مانتراها به عنوان بیانگر روح برندها، در همه جا دیده میشوند. البته بسیاری از آنها قوی و تاثیرگذار هستند و برخی عادی و تکراری اما موضوعی که بسیار اهمیت دارد این است که تمام هنر مانترا(Mantra) این است که بتواند یک فلسفه، مفهوم یا یک اندیشه را منتقل کند و اگر نتوانست، جملهای کاملا بی معنی و تزیینی است. بدیهی است که این سنت به تقلید از برندهای خارجی، به کشور ما نیز وارد شده است اما متاسفانه برندهای ایرانی از نظر کیفیت متن و قدرت بیان موضوع، در این حیطه تقریبا در فقر هستند.
باتوجه به پیشینه قوی ادبیات در کشور ما انتظار میرود که برندهای ایرانی مانترا(Mantra)های قوی و تاثیرگذاری داشته باشند اما در حقیقت صرفا کلماتی کورکورانه، تقلیدی و مدیرعامل پسند هستند.
یکی از ضعفهایی که مانترا(Mantra) را به یک جمله یا کلمه نامفهوم تبدیل میکند این است که اصالتا فلسفه یا اندیشهای پشت آن نیست و اگرهم کسی مانترا(Mantra)ی را نوشته، صرفا برای خالی نماندن عریضه بوده است.
تفاوت مانترا(Mantra) و ماتو(Motto)
این دوعبارت تقریبا و از بسیاری از جهات شبیه هم هستند اما تفاوت بسیار ظریفی دارند. در بسیاری از اوقات مانترا(Mantra)، با تگلاین(Tagline)، و ماتو(Motto)، یا شعار برند، اشتباه گرفته میشوند. ماتو(Motto)، یا شعار برند(که به اشتباه در ادبیات بازاریابی ما به موتو معروف است)، مانند تگلاین(Tagline)، بیانگر روح برند برای مخاطب است. اما مانترا(Mantra)، فلسفه وجودی و اساسی برند است و هم برای کارکنانان سازمان و هم برای مخاطبین ساخته شده.
در حقیقت تگلاین(Tagline)، جملهای ویترینی و بصری است اما ماگرچه مانترا(Mantra)()، و شعار(Motto)، دارای تعاریف و کاربردهای مشترک و بسیار مشابه هستند، اما ماتو(Motto)، روح ویترینی برند و خواندنی است. این درحالی است که مانترا(Mantra)، فلسفه وجودی و دی.ان.ای(DNA)، برند یا سازمان است. تگلاین(Tagline)، به همراه لوگو و بصورت بصری آمده و کمک میکند تا داستان برند در یک دوره خاص تعریف شود. در حالی که ماتو(Motto)، و مانترا(Mantra)، اغلب با گذشت زمان ثابت می مانند.
تفاوتمانترا(Mantra) و شعار تبلیغاتی(Slogan)
همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، مانترا(Mantra)، با شعار تبلیغاتی(Slogan)، کاملا تفاوت دارد. مانترا(Mantra) یک بار ساخته میشود و شامل بیان یک جمله درباره شاکله و فلسفه وجودی برند است. اما شعار تبلیغاتی کاملا متفاوت است. درست است که از نظر ترکیب ساخت و شکل و بیان و حتی نوع ساخت، کاملا شبیه هم هستند اما شعار تبلیغاتی برای هر محصول یا خدمات و یا حتی کمپین ممکن است متفاوت و منحصر به فرد باشد اما مانترا(Mantra) کاملا خاص و یونیک است و به تبلیغات و عنوان یک آگهی ارتباطی ندارد.
ویژگیهای مانترا
همانگونه که اشاره شد، مانترا(Mantra)، خلاصه شده فلسفه و دی.ان.ای(DNA)، در یک جمله کوتاه است و صرفا یک بار ساخته شده و به آسانی قابل تغییر نیست. بنابراین در ساخت آن باید تمام استانداردهای لازم رعایت شود تا محصول نهایی قابل عرضه و گیرا باشد. برای ساخت یک مانترا(Mantra) موفق، رعایت چند اصل الزامی است تا این موفقیت حاصل شود. در این مقاله به همراه هم این اصول را مرور خواهیم کرد.
فلسفه و معنی
هر موجودی، فلسفهای دارد و برند نیز مانند یک موجود زنده، دارای فلسفه است. صرف اینکه سایر برندها برای خود متنی را به عنوان فلسفه برند منتشر کردهاند، دلیل بر این نیست که ما نیز باید چیزی شبیه به آن، داشته باشیم. درست است که تقلید در شروع هرکاری لازم است، اما صنایعی که سالهاست فعالیت میکنند، دیگر دلیلی برای تقلید ندارند. بلکه موفقیت دراین است که آنها بتوانند ابداعات رقیب را بهبود ببخشند و همواره چیزی بیشتر از او به بازار عرضه کنند.
اگر می خواهیم انرژی ذهنی و بودجه خود را برای ساختن یک مانترای واضح و درست سرمایهگذاری کنیم، چارهای نداریم جز اینکه معنا وفلسفه واقعی و منحصر به فرد برند را درک یا خلق کق کنیم. در غیر این صورت، انرژی و بودجه ما به هدر خواهد رفت. طبیعی است هر چیزی که دارای معنی و مفهوم نباشد، فراموش خواهد شد.
سادگی
بطور عموم مانترا(Mantra) های موفق، جملاتی کوتاه، ساده و تاثیرگذار هستند. نکته بسیار مهم در ساخت مانترا(Mantra)، سادگی و همه فهم بودن آن است. استفاده از واژه های عجیب و مهجور نمی تواند در ذهن مخاطب ایجاد تصویر کند. کلمات باید برای ذهن مخاطب ساده و آشنا و قابل فهم باشند. مانترا(Mantra) یک فلسفه قابل فهم برای عموم را منتقل خواهد کرد. بنابراین تمام مخاطبان برند یا خدمات، باید بتوانند اولا آن را درک کنند و ثانیا آن را به خاطر بسپارند. ذهن انسان عاشق سادگی است و از پیچیدگی، فرار میکند.
وضوح و شفافیت
به همان میزان که یک مانترا(Mantra) موفق باید معنی و مفهوم داشته باشد، نباید پیچیده و غیر قابل درک باشد. معنی و مفهوم مانترا(Mantra) را نباید حدس زد بلکه به قدر کافی باید واضح و شفاف باشد که بتوان آن را به سرعت درک کرد. مانترا(Mantra) علاوه بر ساده بودن، باید بتواند رسالت یا هدف برند را بدون حدس و گمان به روشنی بیان کند. اگر مانترا(Mantra)ی را بسازیم و از دیگران بخواهیم که معنی آن را حدس بزنند، در ساخت آن، دچار خطا شدهایم.
تمرکز روی مزایا
مخاطبان یک مانترا(Mantra)، مشتریان بالقوه و بالفعل یک برند هستند. مشتریان عموما به “مزایای” برند اهمیت میدهند، نه “ویژگی های” آنها. بنابراین در ساخت مانترا(Mantra) با بیان ویژگی ها، مزیت اصلی برند به مخاطبان منتقل نخواهد شد.
تمرکز روی احساسات
مانترا(Mantra) بیش از هرچیز دیگر، باید داری یک ویژگی احساسی باشد. این بدان معناست که مخاطب با شنیدن یا دیدن مانترا(Mantra)، بافلسفه برند ارتباط برقرار کند و احساسی را تجسم یا تصور کند که برای وی “جذاب” است. فراموش نکنیم که یک موضوع جذاب”، با یک موضوع “خوشایند”، متفاوت است.
رابرت پلاچیک(Robert Plutchik)، دانشمند و روانشناس امریکایی پژوهشگر احساسات، در دهه هشتاد میلادی نموداری چرخ مانند با عنوان “چرخه احساسات” یا “چرخه هیجانات”، را مطرح نمود. این نمودار در راستای توضیح نحوه ارتباط احساسات و هیجانات با یکدیگر، ارائه شد.
مطابق این نمودار، هشت احساس پایه به صورت دوقطبی وجود دارند که مقابل یکدیگر هستند و یکدیگر را تکمیل میکنند. این هشت احساس اصلی، شامل “شادی” در مقابل”غم”، “ترس” در مقابل “عصبانیت”، “اعتماد” در برابر “نفرت” و “تعجب” در مقابل “پیشبینی” هستند. این مدل تعاملی دوار یک دایره هیجانی و یک چرخه رنگ ایجاد نمود که مطابق آن، رنگها بیانگر هیجانات اصلی و سبکتر هستند و ترکیب احساسات و هیجانات را نیز میتوان با شدتهای مختلف بیان کرد. همچنین احساسات میتوانند با یکدیگر ترکیب شوند تا احساسات مختلفی ایجاد شود.
مطابق این نظریه، هشت مکانیسم دفاعی، تظاهرات هشت هیجان پایه هستند. عموما مانترا(Mantra)ها برپایه تقویت، تشدید یا بروز احساسات خوشایند هستند تا برپایه احساسات دیگر. بنابراین مانترا(Mantra)ها بهتر است بیانگر یا تداعی کننده احساسات اصلی شامل “علاقه”، “عشق”، “امید”، “میل”، “احترام”، “لذت”، “آرامش”، “آسایش”، “شادی”، “دوستی”، “امنیت”، “ایمان”، “رضایت”، “انگیزه”، “جرأت”، “قدرشناسی”، “احساس تعلق”، “محبت”، “خود بزرگ بینی”، “سربلندی”، “با ارزش بودن”، “دوست داشتنی بودن”، “رضایت و خرسندی”، “نشاط”، “اعتماد به نفس” و “لیاقت داشتن”، باشند.
بی پرده و به صراحت بنگریم، “خود ما صرفا یک داستان هستیم”!. ممکن است تعجب کنیم، اما اگر نگاهی به کارت ملی یا گواهینامه خود بیندازیم، ونام و نام خانوادگی خود را نگاه کنیم درخواهیم یافت که نام خانوادگی ما داستانی است که اجداد ما برای خودشان انتخاب کرده اند به گونه ای مانترا(Mantra) خانوادگی ماست که صرفا یک قرارداد و داستان است. نام کوچک ما نیز یک داستان و قراردادی بین والدین ماست که مانترا(Mantra) فردی ماست. اکنون به اهمیت داستان، بیشتر پی می بریم!.
اگر مانترا(Mantra) ما بتواند فلسفه و روح برند را به وسیله یک داستان تعریف کند، میتواند به بخشی جدایی ناپذیر از بازاریابی و برند ما تبدیل شود. اکنون درخواهیم یافت که اگر کسی بخواهد داستانی فلسفی را در جملهای کوتاه تعریف کند، باید به شدت برادبیات مسلط باشد. بنابراین ساخت یک مانترا(Mantra) به هیچ عنوان ساده نیست. به اعتقاد “استیوجابز”، “سادگی، حد اعلای پیچیدگی، است”!.
متغیرهای مانترا
اگرچه مانترا از نظر ساختار کلی با تگلاین، ماتو و اسلوگن دارای صفات مشترک است، اما برخلاف آنها از متغییرهایی تشکیل شده که بدون آنها ساخت مانترا معنی نخواهد داشت. مانترا با هدف القای فلسفه و روح و شالوده برند به مخاطب ساخته و پرداخته میشود، بنابراین متغییرهای آن، باید برروی مخاطب اثرگذار باشند. برای ساخت مانترا، سه متغیر”احساسی”، “توصیفی” و “عملکردی”، کاربرد دارد که در این مقاله به شرح آنها پرداختهایم.
متغیر احساسی(Emotional modifier)
باتوجه یه مشروحی که در این مقاله درباره احساسات و اهمیت آنها در تصمیم گیری و ارتباط مخاطب با برند، یک مانترا لازم است تا همواره متغیر احساسی خود را حفظ کند. این متغیر احساسی، مشخص خواهد نمود که اولا مخاطب چه احساسی نسبت به برند پیدا کرده و چگونه برند را با توجه به مزایایی که در ذهنش نیاز دارد، درک میکند. به عبارت دیگر متغیر احساسی، روشن خواهد نمود که از استفاده از برند چه احساسی در مخاطب بوجود خواهد آورد. بنابراین در زمان ساخت محتوای بازاریابی، با چنین احساسی ارتباط برقرار خواهد شد.
متغیر عملکردی(Brand functions)
عملکرد برند، موضوعی صریح و مشخص است. در مانترا باید متغیر عملکردی لازم و ضروری است. این متغییر بینشی واضح و درست و صریح نسبت به عملکردی برند انجام میدهد، خواهد داشت.
متغیر توصیفی(descriptive modifier)
متغیرهای توصیفی، شرح دهنده و توصیف کننده برند هستند. این متغیرها به دو بخش گزارشی و توصیفی تقسیم شده و برند را برای مخاطب تشریح و توصیف میکنند.
مراحل ساخت مانترا(Mantra)
پیش از این به ویژگیهای یک مانترا(Mantra) خوب اشاره کردیم. حال بهتر است مراحل عملی برای ایجاد یک مانترا(Mantra) موفق را بیان کنیم. بسیاری براین عقیده هستند که ایجاد و ساخت یک مانترا(Mantra) یک فرآیند ساده است اما باتوجه به مشخصاتی که در این مقاله اشاره شد، ساخت یک مانترا(Mantra) موفق و تاثیرگذار نمی تواند ساده و سرسری باشد و مراحل بسیار سختی را در پیش دارد. اما برای استانداردسازی و ساده سازی این فرایند، لازم است سه مرحله را طی کنیم.
با پایان شروع کنیم
این توصیه بینظیر استیون کووی، نویسنده کتاب هفت عادت افراد بسیار موفق است. این روش بدین شکل است که برای ساخت مانترا(Mantra) از ویژن استفاده کنیم. یعنی به پنج الی ده سال آینده نگاه کنیم. تاثیری که قصد داریم برند یا خدمات ما برجامعه بگذارد و جایی را که میخواهیم درآینده در آنجا باشد، تصور کنیم و برمبنای آن مانترا(Mantra) را ایجاد کنیم. فلسفه و “چرایی”، وجود این برند یا خدمات، فونداسیون ساخت مانترا است.
بدیهی است که کسب و کار ما امروزه به اندازه ای که دوست داریم، بزرگ نیست. اما اگر شروع به ساخت فلسفه و دی.ان.ای(DNA)، آن کنیم، انگار از روز اول رویای ما محقق شده و به دست آمده است. بنابراین. احتمال رسیدن به نقطه ای که در پنج یا ده سال بعد متصور هستیم، بیشتر خواهد شد چون حداقل میدانیم باید به کجا برویم.
بنابراین باید از خود بپرسیم “برند ما بین پنج تا ده سال دیگر، کجا خواهد بود؟”، “این برند چه چیزی به زندگی مردم خواهد افزود؟”، “این برند به چه افرادی کمک خواهد کرد؟” و سوالاتی از این دست. برای موفقیت ابتدا باید موضوعات مربوط به “دایره طلایی”، را برای برند یا کسب و کارمان مشخص کنیم. مشخص کنیم که برند ما “چه چیزی”، را به “چه شیوه ای” به”چه کسی” و “چرا”، ارائه خواهد کرد! پاسخ این سوالات، پایه و شالوده اصلی مانترا(Mantra) ما خواهد بود. در مقالهای با نام “دایره طلایی چیست؟”، بصورت مفصل این مفهوم توضیح داده شده است. این مقاله از “اینجا” قابل دسترس است.
احساسات را تحریک کنیم
پس از اینکه پایه و ساختار اصلی را شکل دادیم، در مرحله دوم باید فرم و خمیر “احساسات” را به این اسکلت سخت بریزیم. درواقع اگر بخواهیم مرحله اول را ساخت اسکلت تصور کنیم، این مرحله ساخت بدن و شکل دادن به آن است. پایه و شاکله این بدنه، احساسات و به حرکت درآوردن این هیجانات در مخاطب است. یک مانترا(Mantra) خوب، احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار می دهد. ابتدا باید از خود بپرسیم که “دوست داریم زمانی که مخاطبان به تجارت ما فکر می کنند، چه احساسی خواهند داشت؟”.
مانترا(Mantra) باید یک احساس از هشت احساس اصلی یا چند احساس از 27 احساسات انسانی که پیش از این شرح داده شده بود را تحریک کند. طوفان فکری کمک خواهد کرد که بتوانیم تصمیم بگیریم که می خواهیم مخطبان چه احساسی نسبت به برند ما داشته باشند. مطابق طوفان فکری تمامی جملات مرتبط و بی ربط که خصوصیات لازم در ویژگیهای اصلی مانترا(Mantra) را داشته باشند، نوشته شده و سپس ترکیب شده، تغییر میکنند یا انتخاب میشوند.
از ایدههای طوفان فکری استفاده کنیم
این مرحله، مرحله پایانی و رنگ و حال دادن به موضوع است. اکنون باید “داستانی فلسفی”، “کوتاه”، “تاثیرگذار” و “گیرا”، خلق کنیم که دارای “معنی”، باشد، یک”احساس” را در مخاطب برانگیزد، “ساده”و “شفاف” باشد و”مزایای” برند و “چرایی” وجودی آن را بیان کند. بدیهی است ساخت چنین عبارتی، ساده نیست. بنابراین در اینجا استفاده از ایده های طوفان فکری(BROINSTORM MULTIPLE SLOGAN)، کارایی خواهد داشت.
این مفهوم، یکی از مهمترین عناصر در برند و برندسازی است. ترجمه این عبارت به فارسی و ساخت یک عبارت کاملا مفهوم و معادل، بسیار سخت است. ترجمه تحت الفظی این عبارت مفهوم”برچسب”، یا “برچسب داستان”، است که این ترجمه نیز بیان کننده حق مطلب نیست. امروزه تقریبا تمامی برندهای موفق جهان دارای تگ لاین هستند و در ساخت و رونمایی از تگ لاینهای خود، با یکدیگر رقابت می کنند. تگ لاینها به قدری اهمیت دارند که پیش از اعلام ثبت شده و کاملا محرمانه ساخته و بررسی می شوند.
تگ لاین ها، ابتدا در صنعت سرگرمی و انیمیشن ابداع شدند تا جذابیت و هیجان و کیفت یک فیلم یا انیمیشن را بازگو کنند. تاثیر شدیدی که تگ لاین ها برروی مخاطبان گذاشتند، برندها را وادار کرد تا به دنیای سرگرمی پاگذاشته و از خشکی و جدیت بیرون آمده و جنبه قدرت و تاثیرگذاری سرگرمی را بپذیرند و از آن در دنیای بازاریابی برای جذب مخاطبین استفاده کنند.
بصورت مختصر و مفید تگ لاین(Tagline)، یا برچسب، متن کوتاهی است که برای بیان یک اندیشه یا مفهوم در نظر گرفته میشود. تگ لاین یا به همراه شکلی گرافیکی طراحی شده یا بصورت یک متن بیان میشود. بسیاری از شعارهای تبلیغاتی عبارتهای تکراری مرتبط با یک فرد، گروه اجتماعی یا یک محصول هستند. امروزه تگ لاینها به عنوان شعارهای نامهای تجاری در همه جا دیده میشوند. البته بسیاری از آنها قوی و تاثیرگذار هستند و برخی عادی و تکراری اما موضوعی که بسیار اهمیت دارد این است که تمام هنر تگ لاین این است که بتواند یک پیام، مفهوم یا یک اندیشه را منتقل کند و اگر نتوانست، جملهای کاملا بی معنی و تزیینی است.
این سنت به تقلید از برندهای خارجی به کشور ما نیز وارد شده است اما متاسفانه برندهای ایرانی از نظر کیفیت متن و قدرت بیان موضوع، در این حیطه تقریبا در فقر هستند. باتوجه به پیشینه قوی ادبیات در کشور ما انتظار میرود که برندهای ایرانی تگ لاینهای قوی و تاثیرگذاری داشته باشند اما در حقیقت صرفا کلماتی کورکورانه، تقلیدی و مدیرعامل پسند هستند.
یکی از ضعفهایی که تگ لاین را به یک جمله یا کلمه نامفهوم تبدیل میکند این است که اصالتا فلسفه یا اندیشهای پشت آنها نیست و اگرهم کسی تگ لاینی را نوشته، صرفا برای خالی نماندن عریضه بوده است. البته فراموش نکنیم که تگ لاین با شعار تبلیغاتی متفاوت است اما شعارها نیز لازم است تا مفهومی مشخص و تعیین شده داشته باشند.
در حقیقت یک تگ لاین درست، یک عبارت دراماتیک به یاد ماندنی است که بتواند روح و حس یک محصول یا خدمات را در یک جمله خلاصه کند. تگ لاین موفق، به تقویت حافظه مخاطب برای یادآوری پیام و نهایتها محصول کمک خواهد کرد. برخی از تگ لاین ها به قدری قدرتمند و موفق طراحی شده اند که توانسته اند در در فرهنگ عامه گنجانده شوند. درکشورما محصولات و خدمات نتوانسته اند به این میزان تاثیرگذار باشند اما فیلمها و سریالها، بسیار در این زمینه موفق عمل کرده اند. به عنوان مثال میتوان به دیالوگهای سریال”برره” و فیلم”ابد و یک روز”، اشاره کرد.
تفاوت تگ لاین(Tagline)، وشعار(Motto)
این دوعبارت تقریبا و از بسیاری از جهات شبیه هم هستند اما تفاوت بسیار ظریفی دارند. در بسیاری از اوقات تگ لاین(Tagline)، و شعار(Motto)، باهم اشتباه گرفته میشوند که طبیعی است. اگرچه تگ لاین(Tagline)، و شعار(Motto)، دارای تعاریف و کاربردهای مشترک و بسیار مشابه هستند، اما تفاوت نامحسوسی در کاربرد دارند. هربرندی بسته به موقعیت خود دربازار و منحنی چرخه عمر محصول، ممکن است تگ لاین(Tagline) خود را به صورت دورهای تغییر دهد. در این صورت تگ لاین(Tagline)، برای نشان دادن روح برند در یک دوره خاص اعمال شده و در شکل و دنباله لوگو، همه جا استفاده می شود.
بنابراین تگ لاین(Tagline)، کمک میکند تا داستان برند در یک دوره خاص تعریف شود. در حالی که یک شعار(Motto)، اغلب با گذشت زمان ثابت می ماند. گرچه این تفاوت بسیار ظریف و قابل چشم پوشی است اما بطور کلی میتوان عنوان کرد که تگ لاین(Tagline)، و شعار(Motto)، به طور کلی مترادف هستند.
تفاوت تگ لاین(Tagline)، ومانترای برند(Mantra)
برخی اوقات تگ لاین(Tagline)، پیمان یا قول برند(Mantra) اشتباه گرفته میشود. “پیمان”، یا “قول” برند(Brand Promise)، است . تگ لاین بیشتر به همراه لوگو آورده شده و خوانده میشود. مانترای برند یا قول برند یا پیمان برند، بسیار کوتاه و شعار گونه است. ممکن است به نظر هردو شبیه هم باشند اما مانترا بیشتر در قول و گفته آورده شده و تگ لاین بیشتر به همراه لوگو و بیشتر درپی آن آورده میشود.
تفاوت تگ لاین(Tagline)، و هدلاین(Headline)
برخی اوقات تگ لاین(Tagline)، و هدلاین(Headline)، باهم اشتباه گرفته میشوند. درست است که این دوکلمه شباهت زیادی به هم دارند اما به هیچ عنوان هم معنی نیستند. اساساً هدلاین(Headline)، به معنای “عنوان”، است و کار آن بیان موضوع اطلاعات موجود در یک مقاله، کتاب یا یک موضوع خاص است. هدلاین(Headline)، با تغییر اطلاعات در متن عوض میشود اما تگ لاین(Tagline)، روح و احساس یک برند است و ممکن است در همه جا آورده شود.
هدلاین(Headline)، برچسب یک موضوع خاص است اما تگ لاین(Tagline)، برچسب مربوط به یک برند است. هدلاین(Headline)، به یک بخش یا موضوع خاص پیوند خورده است و با مفهوم یک رویداد خاص ارتباط دارد اما تگ لاین(Tagline)، در کنار یک آرم یا لوگو آمده و به عنوان یک بخش جدایی ناپذیر برند، شناخته میشود.
تفاوت تگ لاین و شعار تبلیغاتی(Slogan)
همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، تگ لاین با شعار تبلیغاتی(Slogan)، کاملا تفاوت دارد. تگ لاین یک بار ساخته میشود و شامل بیان یک جمله درباره اصل و روح برند است. اما شعار تبلیغاتی کاملا متفاوت است درست است که از نظر ترکیب ساخت و شکل و بیان و حتی نوع ساخت، کاملا شبیه هم هستند اما شعار تیلیغاتی برای هر محصول یا خدمات و یا حتی کمپین ممکن است متفاوت و منحصر به فرد باشد اما تگ لاین کاملا خاص و یونیک است و به تبلیغات و عنوان یک آگهی ارتباطی ندارد.
گاهی اوقات تگ لاین و شعار تبلیغاتی(Slogan)، با هم اشتباه گرفته میشوند، اما همانگونه که اشاره شد، کاملا متفاوت هستند. اگر بخواهیم این دو را بصورت شفاف از هم جداکنیم، باید عنوان کنیم که تگ لاین شعاری درباره روح و احساس و هدف یک برند است و شعار تبلیغاتی، تگ لاین یک رویداد بازاریابی، محصول یا خدمات خاص است. در حقیقت شعارتبلیغاتی نوعی تگ لاین است اما تگ لاین، شعار تبلیغاتی نیست.
ویژگیهای تگ لاین
همانگونه که اشاره شد، تگ لاین یک جمله کوتاه است و صرفا یک بار ساخته شده و به آسانی قابل تغییر نیست. بنابراین در ساخت آن باید تمام استانداردهای لازم رعایت شود تا محصول نهایی قابل عرضه و گیرا باشد. برای ساخت یک تگ لاین موفق، رعایت چند اصل الزامی است تا این موفقیت حاصل شود. در این مقاله به همراه هم این اصول را مرور خواهیم کرد.
سادگی
بطور عموم تگ لاین های موفق، جملاتی هستند که متشکل از از 3 الی 6 کلمه باشند. این تعداد کلمات در جمله، باید بتواند مفهوم را منتقل کند. تعداد کمتر از سه کلمه، امکان بیان درست موضوع را نخواهد یافت و تعداد بیشتر از شش کلمه، به خاطر سپاری آن را دشوار خواهد کرد. بنابراین تگ لاینهای موفق، بین سه تا شش کلمه خلاصه شده و موضوع را بیان می کنند. به عنوان مثال می توانیم تگ لاینهای موفق دنیا را ببینیم تا این موضوع بیشتر روشن شود.
نکته بسیار مهم دیگر در ساخت تگ لاین، سادگی و همه فهم بودن آن است. استفاده از واژه های عجیب و مهجور نمی تواند در ذهن مخاطب ایجاد تصویر کند. کلمات باید برای ذهن مخاطب ساده و آشنا و قابل فهم باشند. تگ لاین یک مفهوم عمومی را منتقل خواهد کرد بنابراین مخاطبان برند یا خدمات باید بتوانند اولا آن را درک کنند و ثانیا آن را به خاطر بسپارند. ذهن انسان عاشق سادگی است و از پیچیدگی، فرار میکند.
معنی و مفهوم
فقط به این دلیل که دیدید برخی از شرکت های معروف تگ لاین دارند به این معنی نیست که حتما ماهم باید یکی داشته باشیم. تقلید در شروع هرکاری لازم است اما صنایعی که سالهاست فعالیت میکنند دلیلی برای تقلید ندارند بلکه باید ابداعات رقیب را بهبود ببخشند و همواره چیزی بیشتر از او به بازار عرضه کنند. اگر نگاهی به لوگو شرکتهای مواد غذایی در ایران بیندازیم، این موضوع را در خواهیم یافت.
اگر قصد داریم یک برند مواد غذایی تولید کنیم، برای ساخت لوگو و تگ لاین آن اصلا کار سختی در پیش نداریم. کافی است یک بیضی قرمز بکشیم و یک متن سفید بنویسیم. البته اگر یک خط سبز هم بکشیم بد نیست. به همین سادگی لوگوی صنایع مواد غذایی ما آماده است!. این موضوع ممکن است شوخی و طنز به نظر برسد ولی اگر لوگو و تگ لاین شرکتهای موادغذایی داخلی را نگاه کنیم به صحت آن پی خواهیم برد. این موضوع یعنی عدم وجود خلاقیت و عدم وجود برنامه مخصوص به خود و تقلید از آنچه در بازار موجود است.
اگر می خواهیم انرژی ذهنی و بودجه خود را برای ساختن یک تگ لاین واضح و درست سرمایه گذاری کنیم، چاره ای نداریم جز اینکه معنای واقعی و منحصر به فرد برند را درک یا خلق کق کنیم. در غیر این صورت، انرژی و بودجه ما به هدر خواهد رفت. هر چیزی که دارای معنی و مفهوم نباشد، فراموش خواهد شد.
وضوح و شفافیت
به همان میزان که یک تگ لاین موفق باید معنی و مفهوم داشته باشد، نباید پیچیده و غیر قابل درک باشد. معنی و مفهوم تگ لاین را نباید حدس زد بلکه به قدر کافی باید واضح و شفاف باشد که بتوان آن را به سرعت درک کرد. تگ لاین علاوه بر ساده بودن، باید بتواند رسالت یا هدف برند را بدون حدس و گمان به روشنی بیان کند. اگر تگ لاینی را بسازیم و از دیگران بخواهیم که معنی آن را حدس بزنند، در ساخت تگ لاین دچار خطا شدهایم.
تمرکز روی مزایا
مخاطبان یک تگ لاین، مشتریان بالقوه و بالفعل یک برند هستند. مشتریان عموما به “مزایای” برند اهمیت میدهند، نه “ویژگی های” آنها. بنابراین در ساخت تگ لاین با بیان ویژگی ها، مزیت اصلی برند به مخاطبان منتقل نخواهد شد. به عنوان مثال مثلا در ساخت یک تلفن همراه، “راحتی” یک مزیت است، در حالی که “داشتن شارژر بدون سیم با قابلیت شارژ تا 10 سانت”، یک ویژگی است.
احساسی بودن
تگ لاین بیش از هرچیز دیگر، باید داری یک ویژگی احساسی باشد. این بدان معناست که مخاطب با شنیدن یا دیدن تگ لاین، احساسی را تجسم یا تصور کند که برای وی “جذاب” باشد. فراموش نکنیم که یک موضوع جذاب”، با یک موضوع “خوشایند”، متفاوت است. بسیاری از موضوعات جذاب ممکن است خوشایند نباشند. همانگونه که “ترس”، موضوع خوشایندی نیست ولی در شعارهای تبلیغاتی و تگ لاینها کاربرد دارد. در مقاله جداگانه ای در خصوص “جاذبه ها و انواع آن”، صحبت خواهیم کرد.
رابرت پلاچیک(Robert Plutchik)، دانشمند و روانشناس امریکایی پژوهشگر احساسات، در دهه هشتاد میلادی نموداری چرخ مانند با عنوان “چرخه احساسات” یا “چرخه هیجانات”، را مطرح نمود. این نمودار در راستای توضیح نحوه ارتباط احساسات و هیجانات با یکدیگر، ارائه شد.
مطابق این نمودار، هشت احساس پایه به صورت دوقطبی وجود دارند که مقابل یکدیگر هستند و یکدیگر را تکمیل میکنند. این هشت احساس اصلی، شامل “شادی” در مقابل”غم”، “ترس” در مقابل “عصبانیت”، “اعتماد” در برابر “نفرت” و “تعجب” در مقابل “پیشبینی” هستند. این مدل تعاملی دوار یک دایره هیجانی و یک چرخه رنگ ایجاد نمود که مطابق آن، رنگها بیانگر هیجانات اصلی و سبکتر هستند و ترکیب احساسات و هیجانات را نیز میتوان با شدتهای مختلف بیان کرد. همچنین احساسات میتوانند با یکدیگر ترکیب شوند تا احساسات مختلفی ایجاد شود.
مطابق این نظریه، هشت مکانیسم دفاعی، تظاهرات هشت هیجان پایه هستند. عموما تگ لاینها برپایه تقویت، تشدید یا بروز احساسات خوشایند هستند تا برپایه احساسات دیگر. بنابراین تگ لاینها بهتر است بیانگر یا تداعی کننده احساسات اصلی شامل “علاقه”، “عشق”، “امید”، “میل”، “احترام”، “لذت”، “آرامش”، “آسایش”، “شادی”، “دوستی”، “امنیت”، “ایمان”، “رضایت”، “انگیزه”، “جرأت”، “قدرشناسی”، “احساس تعلق”، “محبت”، “خود بزرگ بینی”، “سربلندی”، “با ارزش بودن”، “دوست داشتنی بودن”، “رضایت و خرسندی”، “نشاط”، “اعتماد به نفس” و “لیاقت داشتن”، باشند.
داستانسرایی
داستان سرایی بخش بزرگ و مهمی از زندگی انسان است. “ست گودین”، معتقد است” بازاریابها بیشتر از آنکه محصول خوبی برای فروش داشته باشند، باید داستان خوبی برای تعریف کردن داشته باشند”!. هرچه داستان قویتر باشد، فروش بیشتر و آسان تر است. انسان در هر عصری، بدون داستان و قصه نتوانسته زندگی کند. داستانها بسیار مهم و با اهمیت هستند. داستانها فراتر و با اهمیت تر از واقعیتهای حقیقی اطراف ما هستند. اگر به دقت بنگریم، مهمترین موضوع جهان برای هریک از ما، خود ما هستیم.
بی پرده و به صراحت بنگریم، “خود ما صرفا یک داستان هستیم”!. ممکن است تعجب کنیم، اما اگر نگاهی به کارت ملی یا گواهینامه خود بیندازیم، ونام و نام خانوادگی خود را نگاه کنیم درخواهیم یافت که نام خانوادگی ما داستانی است که اجداد ما برای خودشان انتخاب کرده اند به گونه ای تگ لاین خانوادگی ماست که صرفا یک قرارداد و داستان است. نام کوچک ما نیز یک داستان و قراردادی بین والدین ماست که تگ لاین فردی ماست. اکنون به اهمیت داستان، بیشتر پی می بریم!.
اگر تگ لاین ما بتواند داستانی را تعریف کند، می تواند به بخشی جدایی ناپذیر از بازاریابی و برند ما تبدیل شود. اکنون درخواهیم یافت که اگر کسی بخواهد داستانی را در سه الی شش کلمه تعریف کند، باید به شدت و قوت برادبیات مسلط باشد. بنابراین ساخت یک تگ لاین به هیچ عنوان ساده نیست. به اعتقاد “استیوجابز”، “سادگی، حد اعلای پیچیدگی، است”!.
مراحل ساخت تگ لاین
پیش از این به ویژگیهای یک تگ لاین خوب اشاره کردیم. حال بهتر است مراحل عملی برای ایجاد یک تگ لاین موفق را بیان کنیم. بسیاری براین عقیده هستند که ایجاد و ساخت یک تگ لاین یک فرآیند ساده است اما باتوجه به مشخصاتی که در این مقاله اشاره شد، ساخت یک تگ لاین موفق و تاثیرگذار نمی تواند ساده و سرسری باشد و مراحل بسیار سختی را در پیش دارد. اما برای استانداردسازی و ساده سازی این فرایند، لازم است سه مرحله را طی کنیم.
با پایان شروع کنیم
این توصیه بینظیر استیون کووی، نویسنده کتاب هفت عادت افراد بسیار موفق است. این روش بدین شکل است که برای ساخت تگ لاین از ویژن استفاده کنیم. یعنی به پنج الی ده سال آینده نگاه کنیم. جایی را که می خواهیم برند و کسب و کار ما در ان دوران در آنجا باشد، تصور کنیم و برمبنای آن پایه تگ لاین را ایجاد کنیم.
بدیهی است که کسب و کار ما امروزه به اندازه ای که دوست داریم، بزرگ و الهام بخش نیست. اما اگر شروع به ساخت رویای آن کنیم، انگار از روز اول این رویاها محقق شده و به دست آمده است. بنابراین. احتمال رسیدن به نقطه ای که در پنج یا ده سال بعد متصور هستیم، بیشتر خواهد شد چون حداقل میدانیم باید به کجا برویم.
بنابراین باید از خود بپرسیم “برند بین پنج تا ده سال دیگر، کجا خواهد بود؟”، “این برند چه چیزی به زندگی مردم خواهد افزود؟”، “این برند به چه کسی کمک خواهد کرد؟” و سوالاتی از این دست. برای موفقیت ابتدا باید موضوعات مربوط به “دایره طلایی”، را برای برند یا کسب و کارمان مشخص کنیم. مشخص کنیم که برند ما “چه چیزی”، را به “چه شیوه ای” به”چه کسی” و “چرا”، ارائه خواهد کرد! پاسخ این سوالات، پایه و شالوده اصلی تگ لاین ما خواهد بود. در مقالهای با نام “دایره طلایی چیست؟”، بصورت مفصل این مفهوم توضیح داده شده است. میتوانید این مقاله را از “اینجا” مطالعه کنید.
احساسات را تحریک کنیم
پس از اینکه پایه و ساختار اصلی را شکل دادیم، در مرحله دوم باید فرم و خمیر “احساسات” را به این اسکلت سخت بریزیم. درواقع اگر بخواهیم مرحله اول را ساخت اسکلت تصور کنیم، این مرحله ساخت بدن و شکل دادن به آن است. پایه و شاکله این بدنه، احساسات و به حرکت درآوردن این هیجانات در مخاطب است. یک تگ لاین خوب، احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار می دهد. ابتدا باید از خود بپرسیم که “دوست داریم زمانی که مخاطبان به تجارت ما فکر می کنند، چه احساسی خواهند داشت؟”.
تگ لاین باید یک احساس از هشت احساس اصلی یا چند احساس از 27 احساسات انسانی که پیش از این شرح داده شده بود را تحریک کند. طوفان فکری کمک خواهد کرد که بتوانیم تصمیم بگیریم که می خواهیم مخطبان چه احساسی نسبت به برند ما داشته باشند. مطابق طوفان فکری تمامی جملات مرتبط و بی ربط که خصوصیات لازم در ویژگیهای اصلی تگ لاین را داشته باشند، نوشته شده و سپس ترکیب شده، تغییر میکنند یا انتخاب میشوند.
از ایدههای طوفان فکری استفاده کنیم
این مرحله، مرحله پایانی و رنگ و حال دادن به موضوع است. اکنون باید “داستانی” سه الی شش کلمه ای خلق کنیم که دارای “معنی”، باشد، یک”احساس” را در مخاطب برانگیزد، “ساده”و “شفاف” باشد و”مزایای” برند را بیان کند. بدیهی است ساخت چنین جمله ای ساده نیست. بنابراین در اینجا استفاده از ایده های طوفان فکری(BROINSTORM MULTIPLE SLOGAN)، کارایی خواهد داشت.
برای درک بهتر یک مثال بزنیم. به عنوان مثال ما تولیدکننده آب میوه هستیم. چشم انداز ده ساله ما فروش ده میلیون قوطی آبمیوه است. حالا برای شروع طوفان فکری میتوانیم این سوال را مطرح کنیم که”ما می خواهیم زمانی که مشتریان قوطی آب میوه خودشان را از یخچال برمیدارند، حداقل یک لبخند بزنند!”، بنابراین این هدف پایه ساخت یک طوفان فکری خواهد شد.
مفهوم کپی رایتینگ(Copywriting)، یکی از مفاهیم اساسی و مهم در حوزه بازاریابی جهان است. البته این مفهوم، در کشور ما کمتر شنیده شده و همچنین در برخی اوقات حتی مفهوم آن، به اشتباه تعبیر میشود. دربسیاری از مواقع، ممکن است باشنیدن این مفهوم، به یاد حق چاپ یا کپی رایت(Copyright)، بیفتیکاملا متفاوت است. که البته این دو مفهوم کاملا باهم متفاوت هستند.
با اینکه هردوی این کلمات یک تلفظ را دارند، اما از نظر معنی و نوشتار با هم متفاوت هستند و در موضوعات مختلف استفاده میشوند. قانون کپی رایت یک مفهوم قانونی است و کپی رایتینگ، یک مفهوم مارکتینگی و خلاقانه است. برای درک بهتر این مفهوم و موارد کاربرد آن، در این مقاله شرح کاملی بر این موضوع ارائه شده است.
کپی رایت(Copyright) چیست؟
کپی رایت(Copyright)، به معنای حق چاپ به حق قانونی صاحب مالکیت معنوی اطلاق میشود. به عبارت ساده تر، کپی رایت، داشتن حق کپی یک مطلب یا محتوا است. این بدان معنی است که سازندگان اصلی یک محصول فرهنگی با توجه به ثبت اثر معنوی خود، دارای مجوز کپی رایت یا حق نشر آن محصول هستند. بنابراین دارندگان حق کپی رایت و وکلای قانونی آنها، تنها کسانی هستند که حق انحصاری تکثیر یک محصول یا اثر را دارند.
قانون کپی رایت حق انحصاری استفاده شخصی و تکثیر را برای مدت زمان معینی به دارنده اصلی حق کپی رایت(که معمولا پدیدآورندگان اصلی این محصول یا اثر هستند)، مطالب اصلی میدهد. قانون کپی رایت در کشورهای مختلف عموما یکسان است و تمامی کشورهای جهان(بجز کشور عزیزمان)، به آن پیوستهاند. مطابق این قانون پس از اتمام مدت زمان مشخص شده، حق انحصاری تکثیر اثر نیز از میان رفته و محصول به مالکیت عمومی درآمده و تکثیر آن آزاد خواهد شد.
کپی رایتینگ(Copywriting)، چیست؟
کپی رایتینگ(Copywriting)، به ترجمه لفظ به لفظ کپی نویسی، به معنای نوشتن مطالب تبلیغاتی، نوعی اسکریپت نویسی یا متن نویسی خلاقانه است. این مفهوم دربازاریابی در بخش تبلیغات، کارایی بسیاری دارد نوشتن متن به منظور تبلیغات یا سایر اشکال بازاریابی، موضوع بسیار مهمی است که امروزه با وجود هجوم حجم عظیمی از اطلاعات و کلمات و مفاهیم به مغز مصرف کنندگان، اهمیت آن دوچندان شده است.
به عبارت دیگر کپی رایتینگ، محتوای مکتوبی است که هدف آن افزایش آگاهی از برند و در نهایت ترغیب شخص یا گروهی برای اقدام به خرید است.
نویسندگان کپی رایتینگ، با عنوان “کپی رایتر”، شناخته میشوند. کپی رایترها، نویسندگانی خلاق هستند که با تکیه بر قوانین بازاریابی، به ایجاد متون تبلیغاتی، تگ لاین(Tagline)، شعارهای تبلیغاتی و حتی جینگلز(jingles)، میپردازند. محتوایی که کپی رایترها تولید میکنند، در بیلبوردها، بروشورها، کاتالوگها، شعرهای تبلیغاتی، تبلیغات مجله ها و روزنامه ها و وبسایتها و غیره، مصرف میشوند.
متون اصلی تبلیغاتی، متن کاتالوگها و بروشورها، نامه های فروش، اسکریپت های تبلیغاتی تلویزیونی یا رادیویی، برچسب ها، متون آموزشی با هدف تبلیغات، متن پستهای شبکه اجتماعی و هرگونه متنی که قرار است با مخاطب صحبت کند، توسط کپی رایترها نوشته میشود. در حقیقت کار اصلی کپی رایترها، خلق مفهوم ارتباطی است که به گسترش ارتباطات بازاریابی کمک کند.
کپی رایترها در کشورهای پیشرفته بصورت تخصصی فعالیت میکنند و درآمد بالایی دارند اما در کشورما هنوز این موضوع بصورت حرفهای جانیفتاده و مطالب توسط مدیران و بصورت پراکنده و بدون درنظر گرفتن موضوعات بازاریابی و صرفا با نگاه داخلی نوشته میشوند. دردنیای مدرن، کپی رایترها در آژانسهای تبلیغاتی، روابط عمومی شرکتها، آژانسهای تبلیغاتی و یا بصورت فریلنسر استخدام میشوند.
کپی رایترها بر اساس اطلاعات بدست آمده از تحقیقات بازاریابی، فوکس گروپها، پرسشنامه های تکمیل شده توسط مشتریان، یک نسخه یا اسکریپت برای تبلیغات مینویسند. مدیران هنری یا ویژوال مارکترها، مسئول جنبههای بصری تبلیغات هستند و به ویژه در مورد کارهای چاپی، بر تولید نظارت دارند. ایده کلی که معمولاً کانسپت یا مفهوم نامیده میشود میتواند توسط هر یک از اعضای تیم بازاریابی شرکت ارائه شود اما نهایتا پرداخت و تولید هرگونه محتوای متنی، با کپی رایترها است.
کپی رایترها عموما نوشتن مطالب را با طیف وسیعی از موضوعات بازاریابی ترکیب میکنند که شامل مشاوره، تحقیقات بازاریابی، جستجو در شبکه های اجتماعی، دانش کار با موتورهای جستجو، شعر و ادبیات، موضوعات و ترندهای روز، اخبار و سایر موثر در زندگی مشتریان است.
امروزه با توسعه تکنولوژی و خصوصا تاثیر شبکههای اجتماعی در زندگی افراد، این حرفه بسیار پیچیده شده و همچنین محتوایی که تولید میکنند، درموارد زیادی همپوشانی دارد. در بسیاری از اوقات متون و موضوعات در تبلیغات چاپی یا شبکه های اجتماعی یا حتی جستوهای اینترنتی مشترک است و این موضوع حساسیت این کار را افزایش داده و نیاز به وجود ترکیبی از دانش بازاریابی با هنر و ادبیات الزامی است.
امروزه در عصر دیجیتال موج جدیدی از نوشتن اسکریپتها متولد شده که به هیچ عنوان بسادگی قبل نیست. بنابراین کپی رایترها باداشتن تخصص بالا، نیروهای ارزانی نیستند.
نوشتن متون و مطالب تبلیغاتی، دیگر مشابه قبل نیست و موضوعی کاملا فنی است. نوشتن متون تاثیرگذار، بیش از اینکه صرفا ترغیب کننده باشد، باید آگاهانه، براساس قوانین بازاریابی، براساس اطلاع از سلیقه و نیاز مخاطب باشد.
گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی، فرصت های جدیدی را به منظور یادگیری و توسعه کار برای کپی رایترها فراهم نموده است. اگر بخواهیم این موضوع را بهتر مورد بررسی قرار دهیم، بهتر است این موضوع را با کلمات و واژههای مشابه آن، مقایسه کنیم تا درک بهتری نسبت به آن پیدا کنیم.
متا اپتیمایز(Meta optimize)
متا اپتیمایز(Meta optimize)، به معنای کاربرروی ادبیات بازاریابی به منظور بهینه سازی مطالب در موتورهای جستجو(SEO)، است. متا اپتیمایزرها کپی رایترهایی هستند که برروی سهولت جستجوی مطلب موردنظرشان در فضای وب وخصوصا دیده شدن آنها توسط موتورهای جستجو(SEO)، فعالیت میکنند. البته کار این متخصصین تنها این موضوع نیست اما یکی از اهداف مهم در بین اهداف متا اپتیمایزرها، دستیابی به رتبههای بالاتر در موتورهای جستجو است.
آنها این کاررا باتولید کلمات و محتوای درست و بخصوص و قرار دادن استراتژیک و تکرار کلمات کلیدی و عبارات در صفحات وب انجام میدهند. بسیاری ممکن است این کار را ساده بپندارند اما به هیچ عنوان این موضوع ساده نیست. امروزه بهینه سازی متا(Meta)، بسیار سخت است و مانند گذشته نمیتوان با کپی کاری و گول زدن موتورهای جستجو به اهداف مورد نظر دست یافت.
نوشتن مطالب درست و منطبق بر اصول بازاریابی، به همان اندازه ای که قبلاً ساده بود، امروزه پیچیده است. درحقیقت با کلک و گول زدن موتورهای جستجو دیگر نمیتوان به هدف رسید و مطالب باید درست، اصیل و منطبق بر نیازهای مشتری باشد. این موضوع به دانش کافی و خصوصا تحقیقات درست بازاریابی نیاز دارد. به این موضوع در اصطلاح متاکپی رایتینگ(metacopywriting)، نیز اطلاق میشود.
نروکپی رایتینگ(Neurocopywriting)
نروکپی رایتینگ(Neurocopywriting)، موضوعی است که در باور عمومی بازاریابی از آن به ان.ال.پی(NLP)، نیز نام برده میشود اما این دوموضوع کاملا موضوعاتی متفاوت هستند. نروکپی رایتینگ نوشتن متنهایی است که برروی مخاطب تاثیری عصبی یا روانی بگذارد. نروکپی رایتینگ نیاز به دانش روانشناسی، بازاریابی و نقشه عصبی مشتری و ادبیات دارد. این موضوع استفاده از تحقیقات روانشناسی و رفتار مشتری در متن تبلیغات است.
فلپ کپی(Flap copy)
فلپ کپی(Flap copy)، یا کت فلاپ کاپشن نوشتن خلاصه مطالب موثر بازاریابی است. این موضوع در ابتدا از نوشتن خلاصه کتابها در تبلیغات آنها شروع شد. عموما برای تبلیغ کتابها عموما متنهای کوتاهی نوشته میشد که در ابتدا پشت جلد قرار میگرفت اما بعدها به عنوان تبلیغ کتاب چاپ شد. فلپ کپی(Flap copy)، بعدها در خلاصه نویسی برشورها و کاتالوگها نیز بکار رفت و گسترش یافت. این موضوع یکی دیگر از موضوعاتی است که میتواند بصورت تخصصی یا توسط کپی رایترها انجام شود.
یو.آی و یو.ایکس دو اصطلاح بسیار مهم در طراحی و برنامه ریزی یک محصول هستند. این دو واژه، غالبا به طراحی ظاهر و کاربرپسندی محصول اشاره دارند. این دو واژه با وجود اینکه مفاهیم به ظاهر مشخص و روشنی دارند، در بسیاری از اوقات به اشتباه به کار برده میشوند.
شاید این واژهها در دنیای بازاریابی یا مدیریت کاربرد زیادی نداشته باشند اما در دنیای برنامه نویسی، شناخته شده هستند. عموما طراحان نرم افزارها، از این واژهها استفاده میکنند ولی متاسفانه در این حوزه نیز در بسیاری از اوقات به اشتباه بکار برده میشوند.
در صنعت سخت افزار و نرم افزار تفکر غالب این است که این دو مفهوم، صرفا به محصولاتی مانند برنامه، اپلیکیشن، وبسایت و محصولاتی از این دست، تعلق دارند. اما حقیقت این است که این موضوعات صرفا به تولید نرم افزار یا وبسایت یا اپلیکیشن تعلق ندارد، بلکه در واقع اگر این درست بررسی شوند، درخواهیم یافت که این دومفهوم نهتنها در این صنعت کاربرد دارد، بلکه برای تمامی محصولات میتوانند استفاده شوند.
شاید یکی از دلایلی که این مفاهیم بیشتر در طراحی نرم افزار یا اپلیکیشن مورد استفاده قرار گرفته، شنیدههای ما در دنیای طراحی نرم افزار و فن آوری باشد. به عنوان مثال، در این صنعت بیشتر بحث در مورد یو. آی(UI)، ضعیف یک وبسایت و یا یو. ایکس(UX)، بسیار خوب یک نرم افزار وجود دارد. درست است که امروزه این موضوع به یک کد یا یک زبان مخفی بین کاربران تبدیل شده اما همه این موضوعات موجب نمیشود که استفاده بجا و درست این دو مفهوم، نادیده گرفته شود.
این دومفهوم در ابتدای دهه نود میلادی، بیشتر مشهور شدند. زمانیکه “دان نورمن”، به عنوان مهندس ارشد شرکت اپل، اصطلاح یو. ایکس(UX)، را در کنفرانسی با همین عنوان در سانفرانسیسکو مطرح نمود، توجه همه به این دوموضوع، جلب شد. وی همچنین در مصاحبهای تلویزیونی، توضیح داد که این اصطلاح مربوط به کل تجربه کاربر در هنگام کار با محصول این شرکت و خدمات آن است. از نگاه او، همه چیز از نحوه درک خدمات مشتری گرفته تا اینکه محصول به راحتی از بسته بندی خارج شود، به این مفهوم بستگی دارد.
بدیهی است که بحث در مورد تعاریف یو. آی(UI)، و یو. ایکس(UX)، تقریبا تا زمانی که این مفاهیم وجود داشته باشند، ادامه خواهد داشت. بارها ممکن است برای همه ما اتفاق افتاده باشد که درحین استفاده از محصولات مختلف با ظاهری زیبا، از کارایی آنها ناراضی بوده باشیم یا فکر کرده باشیم کسی که این محصول را طراحی کرده، یک بار خودش آن را مصرف کرده، یا خیر؟!. بسیار سخت است که به این سوال پاسخ دهیم اما چیزی که این موضوع را برای ما روشن خواهد کرد، درک درست از تعاریف و مفاهیم یو. آی(UI)، و یو. ایکس(UX)، است که بحث این مقاله است. در این مقاله قصد داریم به زبان ساده، این دو مفهوم را مورد بررسی قراردهیم و شباهت و یا تفاوت آنها را دریابیم.
یو. آی(UI)، چیست؟
مفهوم یو. آی (UI)، مخفف عبارت طراحی رابط کاربری(User Interface Design)، است. مفهوم یو. آی (UI)، بخشی از هر محصولی است که مصرف کننده یا کاربر آن را مشاهده میکند و بیشتر جنبه طراحی، گرافیکی و خصوصا ظاهری دارد. این مفهوم به بخشی اشاره دارد که ظاهر محصول و رابطه مصرف کننده با آن و خصوصا زیبایی آن است. درصورتیکه یو. آی (UI)، درست طراحی شده باشد، هر بخش از محصول به گونهای طراحی شده است که جلوه مناسبی به آن خواهد داد. بدیهی است که طراحی رابط کاربر یا مصرف کننده بسیار اهمیت دارد زیرا اولین چیزی که مصرف کنندگان مشاهده میکنند، ظاهر هر محصولی است.
معمولاً مصرفکنندگان و کاربران به محصولاتی که یو. آی (UI)، ضعیف دارند، کمتر اعتماد میکنند. این موضوع در دنیای دیجیتال بسیار مشهود است. عموما وبسایتها و اپلیکیشنهای پرکاربرد و مشهور، یو. آی (UI)، بسیار قوی و ساختارمند و خصوصا، “ساده” دارند. برای درک بهتر این مفهوم، کافیست به دنیای اطراف خود کمی توجه کنیم. خودروهای باکیفیت و مشهور، تلفنهای همراه باکیفیت، حتی رستورانها و فروشگاههای مشهور و باکیفیت، همه و همه دارای ساختار یو. آی (UI)، بسیار قوی و ساختارمند هستند.
درست است که برخورداری از یو. آی (UI)، قوی، موجب نشده تا کیفیت این برندها افزایش یابد، اما اگر این موضوع را بالعکس مورد بررسی قراردهیم، عکس آن کاملا صادق است. یعنی امکان ندارد که یک اپلیکیشن، برنامه، خودرو یا هر محصول باکیفیت دیگری را مورد بررسی قراردهیم و ازقضا آن محصول دارای یو. آی (UI)، قوی و درست، نباشد!.
یو. ایکس(UX)، چیست؟
مفهوم یو. ایکس (UX)، مخفف عبارت طراحی تجربه کاربری(User Experience Design)، است. این مفهوم مستقیما بر روی ساخت و خلق یک تجربه درست برای مصرف کننده محصول یا کاربر است. مفهوم یو. ایکس (UX)، برروی احساسات و تجربیاتی که از مصرف یک محصول بوجود میآید، تمرکز دارد. همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، این مفهوم برای اولین بار توسط برند اپل جهانی شد. دراین مفهوم دقت در کارکرد محصول و راحتی کاربر حین کار کردن با اجزای مختلف آن، اهمیت دارد.
مفهوم یو. ایکس (UX)، دقیقا بر تعامل کاربر با کل محصول یا اجزا و بخشهای مختلف آن، تمرکز دارد. طراحان یو. ایکس (UX)، باید محصول را به گونهای طراحی کنند که مصرفکننده یا کاربر، بتواند با تمامی اجزای یک محصول رابطه درست برقرار نموده و با آن کارکند یا از آن استفاده کند. هر بخش باید به گونهای طراحی شده باشد که به راحتی و بدون آموزش و پیچیدگی زیاد، در دسترس مصرفکننده یا کاربر بوده و مصرف کننده بتواند به “دقت”، “سادگی” و “راحتی”، با محصول کارکند.
مفهوم یو. ایکس (UX)، کارایی های دیگری هم دارد. در بسیاری از محصولات، خصوصا محصولات دیجیتالی، هدایت کاربران به موضوعاتی خاص، داری اهمیت هستند. طراحان یو. ایکس (UX)، دربسیاری از محصولات آنها را به شکلی طراحی میکنند که موجب شود مصرفکننده کارهایی را انجام دهد که برند یا محصول قصد دارد انجام شود. درواقع آنها با نوع طراحی و ساختاربندی درست، مصرف کننده یا کاربر را به سمت اهداف خود هدایت میکنند.
شباهتها و تفاوتهای یو. آی(UI)، و یو. ایکس(UX)
همانگونه که اشاره شد، مفاهیم یو. آی(UI)، و یو. ایکس(UX)، مفاهیمی کاملا متفاوت هستند و کاربردهای جداگانه دارند، اما اگر درهردو مفهوم دقیق شویم، درخواهیم یافت که هردو در یک راستا فعالیت میکنند و درحقیقت یکدیگر را تکمیل میکنند. طراحی ظاهری زیبا و بینقص، بدون کارایی درست و آسان، معنایی نخواهد داشت. این دومفهوم باید درکنار هم قرارگرفته و کارکنند تا موجب افزایش وفاداری مصرفکنندگان و کاربران یک محصول شود.
فرض کنیم مثلاً اگر خودرویی، بصورتی بسیار زیبا طراحی شده، اما کارایی نداشته باشد، بدیهی است که پس از مدت کوتاهی مصرفکنندگان دیگر آن را نمی خرند. مثال بازر این موضوع، تجربهای است که خودروهای ترکیبی مهندسی نشده ای مانند مانند آر.دی، به مشتریان خود تحمیل کردند. البته بالعکس این موضوع نیز صادق است. اگر محصولی کارایی داشته باشد اما به هیچ عنوان زیبا نباشد، همین اثر را برروی مصرف کننده یا کاربر خواهد گذاشت. مصداق این موضوع نیز تجربهای است که محصولات روسی به کاربران خود تحمیل کردند.
به همین دلیل است که امروزه بهترین برندهای سخت افزاری و نرم افزاری جهان هم یو. آی(UI)، درست و حتی فراتر از استاندارد دارند و یو. ایکس(UX)، آنها نیز بینظیر است و کاربران را در بسیاری از مواقع چنان گرفتار خود میکنند که امکان کار با برند دیگر را نخواهند داشت. درحقیقت موفقیت محصولات و خدمات دربازارهای امروزی بدون داشتن این دومفهوم، تقریبا امکان ناپذیر است.
ساموراییان فلسفه سامورایی و مدیریت در بدو تشکیل، جنگجویان ژاپنی بودند که پیش از دوران انقلاب صنعتی در ژاپن زندگی می کردند. برخی از آنان از خانوادههای اشرافی ژاپن و برخی از خانوادههای فقیر بودند. آنها پس از گذراندن تعالیم و آموزههای سامورایی، به صورت جنگجویان خصوصی استخدام میشدند و به دایمیوها (اربابان محلی) خدمت میکردند.
از سال ۱۱۵۹ میلادی آنها گسترش یافتند و بصورت عمومی در جنگهای داخلی شرکت میکردند. ساموراییها سوارکارانی بسیار ماهر و در استفاده از شمشیر و کمان زبردست بودند. به آنها محلی برای زندگی داده میشد و عموما زندگی آنها ساده بود. پاداش آنان، بر خلاف نظامیان دیگر، برنج یا مواد غذایی بود.
در سال ۱۶۰۳ میلادی پس از بازگردانیده شدن صلح به ژاپن به دستور شوگان(سپهسالار) وقت، ساموراییها به مسئولان و مجریان محلی تبدیل شدند. پس از آن، در دوره امپراتور میجی(明治天皇)، در اواسط قرن نوزدهم و همزمان با آغاز عصر تجدد در ژاپن، جایگاه رسمی ساموراییها تضعیف شد، مستمری ناچیز آنها صرف خرید سهام دولتی گشت و در ۱۸۷۳ یاماگاتا، وزیر جنگ ژاپن، قانون انقلابی خدمت وظیفه عمومی را وضع نمود و همین قانون سبب نابودی قطعی ساموراییان به شیوه سنتی و باستانی شد.
هرچند که به شکل رسمی ساموراییان در ژاپن منقرض شدند، اما روحیه مبارزه آنها نه تنها هیچگاه منقرض نشد، بلکه این روحیه الهام بخش روش زندگی و سبک مدیریت ژاپنی شد. به گونه ای که پس از نابودی و شکست ژاپن در جنگ جهانی، این روحیه مبارز و جنگنده ژاپن را به شکل امروزی آن تبدیل کرد. ژاپنی ها برخلاف ما ایرانیان شیفته فرهنگ خارجی نیستند بلکه آنها عاشق فلسفه قدیمی و باستانی خود هستند و از آن درس و الهام میگیرند. روحیه مسئولیت پذیری در ژاپن به قدری بالاست که اگر مدیری تصور کند که از پس سمتی برنخواهد آمد، آن را قبول نخواهد کرد. پس از قبول مسئولیت هم در صورتیکه افتضاحی به بار آمد، با قبول آن بسته به شدت ضرر، از عذرخواهی تا خودکشی(切腹)، پیش خواهد رفت.
فرهنگ سامورایی
بوشیدو(武士道)، به معنای “راه سلحشور”، یا “راه جنگجو”، حقیقت و روح اصیل و منشاء فرهنگ ژاپنی است. در ژاپن امروزی نیز هنوز پایه و اساس اعتقادات و آداب مدیریتی و زندگی مردم، همان روح اصیل بوشیدو است. بوشیدو، نام فرهنگ و سلوک سامورایی است که به معیارهای اخلاقی و ارزشهای طبقه سامورایی اشاره دارد. آداب ویژه این جنگاوران که بوشیدو یا آیین “جوانمردی” یا “شیوه دلاوری” نام داشت، تلفیقی از اصول و مبانی سه دین شینتوئیسم، بودیسم و کنفوسیانیسم است.
مطابق افسانههای ژاپنی، ابتدا هفت سامورایی، به هفت فضیلت(بوشیدو اصلی)، که بعدها جیسی(JiSey)، نیز بدان اضافه شد، دست یافتند.
نماد بوشیدو یا روح سامورایی، ساکورا(さくら)، به معنای شکوفه گیلاس است. اینکه جنگجویانی در این سطح از خشونت، نمادی از یکی از لطیفترین پدیدههای طبیعت(شکوفه)، داشته باشند، بیشتر بیانگر ظاهر خشن، و درون نرم و شاعرانه این فلسفه است.
بهطورکلی میتوان گفت که این آیین، وفاداری را از شینتوئیسم، مطیع بودن را از کنفوسیانیزم و خویشتنداری را از بودیسم، وام گرفتهاست. اصول بوشیدو در طی تاریخ به صورت سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شدهاست. همانگونه که اشاره شد، درابتدا آیین بوشیدو شامل هفت “اصل” یا “صفت”، بود که بعدها، به هشت اصل یا صفت اصلی تقسیم شد. در این مقاله، این صفات را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
گی(Gee)
گی(Gee)، به معنای درستی اخلاق و اخلاق مدار بودن است. عدالت، تکیه گاه اصلی بوشیدو و فرهنگ ژاپنی است. یک سامواریی، همواره عادل است و زندگی و حین در انجام وظیفه، عادلانه رفتار میکند. اخلاق موضوعی است که بدون وجود آن، دلاوری معنایی ندارد و سامورایی بیاخلاق، نمیتواند سامورایی خوبی باشد.
یو(YO)
یو(YO)، به معنای شجاعت و دلیری است و مانند صفت اول(گی)، تکیه گاه و ستون بوشیدو است. بوشیدو معتقد است که یک سامورایی، ابتدا باید این دو صفت، یعنی رشادت و درستی اخلاق را داشته باشد. دلاور در راه وطن و خدمت به آن، از جان خود نیز دریغ نمیکند.
جین(Jeen)
جین(Jeen)، به معنای خیرخواهی و از پراهمیت ترین روابط در فرهنگ سامورایی است. طبق فرهنگ سامورایی، یک دلاور، همواره باید خیرخواه دیگران باشد و برای کسی آرزوی بد نکند و کاری در راستای رسیدن شر و بدی به دیگران انجام ندهد.
ری(Rey)
ری(Rey)، به معنای ادب داشتن و مودب بودن است. ادب مانند صفت خیرخواهی یکی از سه صفت پراهمیت در روابط عمومی یک دلاور سامورایی است. یک سامورایی، در هر حالی حتی نسبت به همه، حتی دشمن خود، مؤدب است.
ماکوتو(Makuto)
ماکوتو(Makuto)، به معنای صداقت و سومین صفت پراهمیت در روابط عمومی است. صداقت، صفتی اصلی و پررنگ در فرهنگ بوشیدو است. یک دلاور سامورایی، برای جلب توجه یا محبت و یا از بیم اذیت و آزار، دروغ نمیگوید.
می یو(MiYo)
می یو(MiYo)، به معنای شرف و داشتن شرافت است. شرافت، به حدی در فرهنگ سامورایی پراهمیت است، که دلاور یا باید شرافتمندانه بجنگد و پیروز شود یا جوانمردانه خود را بکشد. برپایه همین صفت، سپوکو(Sepuko)، به عنوان خودکشی شرافتمندانه جهت بازگشت شرافت سامورایی و خانواده او، پدید آمد.
چوگی(Choogi)
چوگی(Choogi)، به معنای وفاداری تا پای جان است. این اصل مانند شرافت، از صفاتی است که حتی پس از مرگ نیز باید نگاه داشته شود. یک دلاور سامورایی، نسبت به کشورش، فرادست خود، و خانواده، همواره و تا پای جان، وفادار است. حقشناسی، امری است که همیشه با دلاور باقی خواهد ماند. یک سامورایی، همواره نسبت به وطن خود و امپراتور حقشناس است.
جی سی(JiSey)
جی سی(JiSey)، به معنای کنترل نفس و متانت است. متانت موضوعی است که هیچگاه از سامورایی، جدا نخواهد شد. در فرهنگ سامورایی، یک دلاور برپایه بوشیدو، حتی در حالت هیجان روحی، متانت خود را از دست نمیدهد و عواطف خود را ظاهر نمیسازد.
اما یکی از مهمترین اصول بوشیدو، رعایت ویژگی “شرافت”، است. به این ترتیب که یک دلاور همیشه باید بکوشد که شرافتمندانه زندگی کند و در مبارزات برای پیروزی مردانه بجنگد و در شکست نیز آماده خودکشی باشد. به همین دلیل یک سامورایی واقعی همیشه دو قطعه شمشیر به همراه خود دارد: یکی بلند برای جنگیدن و کشتن، و دیگری کوتاه (خنجر) برای خودکشی به هنگام شکست و ننگ. خودکشی مردانه به هنگام شکست و ذلت اصطلاحاً هاراکیری یا خودکشی با رضایت خاطر نامیده میشود. در هاراکیری شخص آداب نیایش به جا آورده و به حالت تمرکز نشسته و با خونسردی شکم خود را با خنجر از چپ به راست میدرد. هاراکیری آن چنان در فرهنگ و سنت ژاپنی اثرگذار بوده، که در طی تاریخ بارها افراد عام و خاص اقدام به این عمل نمودهاند، حتی این نوع اقدام در تاریخ معاصر ژاپن نیز مشاهده میشود.
این اصل پایه و مقدمه مسئولیت پذیری در میان مدیران ژاپنی است. هیچ انسان شریفی کاری که در تواناییش نیست انجام نمیدهد و همچنین مسئولیت اقدامات خود را به گردن دیگری نمیاندازد. مدیران هوندا در طی دهه هشتاد در طراحی یکی از موتورها دچار اشکال شدند. به دستور سوشیرو هوندا مدیر بخش طراحی در تمام سطح کارخانه و فروشگاهها قدم میزد و به همه کارکنان هوندا تعظیم میکرد و از همه کارگران و مدیران به خاطر اشتباهش عذرخواهی میکرد. به خواسته خود این مدیر دو درجه تنزل برای او نوشته شده و وی مجددا در بخش خدمات طراحی ادامه کار داد.
آموزههای بوشیدو
آموزههای فرهنگ سامورایی(بوشیدو)، اگر بخواهیم در یککلام شرط سامورایی بودن را بیان کنیم باید بگوییم که انسان میبایست جسم و روح خود را در اختیار استاد خویش بگذارد. فراموش نکردن استاد، اساسیترین مسئله برای یک مرید است.
سامورایی جهان در قالب یک رؤیا میبیند. وقتی دچار کابوس میشویم از خواب برمیخیزیم و به خود تسلی میدهیم که تنها یک خواب بودهاست. در بسیاری از مکاتب نیز این اعتقاد وجود دارد که دنیایی که در آن زندگی میکنیم تفاوت چندانی با رؤیا ندارد.
به گفته یکی از بزرگان بوشیدو، غلبه بر دشمن در میدان نبرد بسیار شبیه استراتژی شکار شاهین است. گرچه شاهین میان هزاران پرنده پرواز میکند اما جز به پرندهای که از پیش نشان کردهاست، به دیگر پرندگان توجّهی ندارد.
مطابق این فلسفه، انسان باید به فاصله هفت نفس، تصمیم خود را بگیرد. مسئله مهم، مصمم بودن است و داشتن روحیه لازم برای گذر به فراسوی همه چیز است. اگر قرار باشد سر یک سامورایی به ناگاه قطع شود، او باید بتواند یک کار دیگر را هم با موفّقیّت به انجام برساند. اگر انسان به شبحی انتقام جو بدل شود و از خود اراده نشان دهد، حتی اگر سرش را جدا کنند باز هم نخواهد مرد. زمانی که انسان تصمیمی میگیرد، حتی اگر حرکت مستقیم به سوی هدف، کار بسیار دشواری باشد نباید به این بیندیشد که هدف را دور بزند. طریقت سامورایی راهیست برخاسته از جدّیّت و فوریّت و بهترین روش، حمله مستقیم به سوی هدف.
دراین طریقت جسم انسان از میان هیچ، جان یافتهاست. بودن در آنجا که هیچ چیز نیست مفهوم این عبارت است که: «شکل، خلأ است.» و این که همه چیز از هیچ به وجود میآید یعنی: «خلأ، شکل است.» انسان باید بیندیشد که این دو، مقولهای جدا از هم نیستند.
در زندگی، چیزی جز لحظهای که در آن هستیم اهمّیّت ندارد. تمامی زندگی انسان، زنجیرهای است از لحظات پیدرپی. اگر انسان، زمان و لحظه حال را دریابد، دیگر نه کاری برای او خواهد ماند و نه هدفی.
از طوفان و باران بسیار چیزها میتوان آموخت. زمانی که با رگبارهای ناگهانی روبرو میشویم سعی میکنید خیس نشویم و فوراً راه خود را تغییر میدهیم؛ ولی با رفتن به زیر طاق دیوار، باز هم خیس خواهیم شد. اگر از آغاز مصمم باشیم سرگشته نخواهیم شد گرچه باز هم به همان اندازه خیس میشویم. فهم این مطلب در تمام امور نیز صادق است.
این فلسفه معتقد است از آنچه به نام ” روح یک دوران” مینامند، نمیتوان رجعت کرد. این که روح به تدریج رنگ میبازد ناشی از به پایان رسیدن جهان است. به این دلیل گرچه همه مایلند دنیای امروز به دنیای یکصد سال پیش یا حتی پیشتر بازگردد اما این کار ممکن نیست. پس بسیار مهم است که هر نسل را به خوبی دریابیم.
سپوکو؛ خودکشی شرافتمندانه
سپوکو(切腹)، به معنای بریدن شکم که بعدها به عنوان هاراگیری(切 り)، نیز مشهور شد، نوعی خودکشی آیینی ژاپنی با خنجر تانتو(Tantu)، است. در این خودکشی، فرد طی مراسمی در حضور بزرگان (شوگان، امپراتور یا فرماندار)، شکم خود را با خجر دریده و شرافت خود را باز میگرداند. فرد دیگری مسئول بریدن سر وی و مرگ سریع پس از حصول اطمینان از این کار است.
سپوکو در ابتدا سندی جهت مرگ باعزت و افتخار بود و به ساموراییها اختصاص داشت، اما بعدها توسط سایر مردم ژاپن نیز بکار گرفته شد. در جنگ جهانی دوم به ویژه بسیاری از افسران ژاپنی در پایان جنگ، شکست را نپذیرفتند و به این روش، خودکشی کردند.
درتاریخ ژاپن، سپوکو به عنوان نوعی مجازات اعدام برای سامورایی ها که به عنوان یک عمل شرافتمندانه سامورایی یاد میشود. این نوع خودکشی، ابتدا از جزایر سنگاپور به ژاپن رسید و به طور داوطلبانه استفاده میشد. جنگجویان سنگاپوری، ترجیح میدادند به جای افتادن به دست دشمنان آنها (و احتمال شکنجه شدن)، با افتخار بمیرند. اینموضوع در روم باستان نیز وجود داشت اما همهگیری ژاپن را نداشت و مراسمی برای آن نیز وجود نداشت. ساموراییهایی که اشتباه بزرگی مرتکب شده و موجب شرمساری خود و یا خانواده و ارباب خود شده بودند، بدین وسیله در مراسمی تشریفاتی، که معمولاً با آیینی مرتب و در محلهایی تعبیه شده و در حضور تماشاگران انجام میشد، باکشیدن تیغه از چپ به راست، شکم خود را میشکافتند و فردی مسئول کشتن سریع آنها بواسطه قطع گردنشان با شمشیر بود.
بعدها در دوران مدرن نیز این موضوع ادامه یافت و در بسیاری از مواقع، مدیرانی که نتوانسته بودند به وظیفه خود درست عمل کنند، با حفظ شرافت به زندگی خود خاتمه دادهاند. این موضوع تا امروز نیز در فرهنگ ژاپن زنده مانده است.
توصیه های فرهنگ سامورایی
ساموراییها نسبت به دوستان و اربابان خود سوگند وفاداری ادا میکردند. آنها برپایه نظام بوشیدو، همواره فضایلی مانند انضباط شخصی، مهارت، شجاعت، اطاعت، احترام و ایثار را در خود تقویت میکردند. بسیاری از ساموراییها نیز از تعالیم ذن بودیسم استفاده میکردند. این عادات امروزه نیز در مردم ژاپن وجود دارد. آنها توصیههایی برای دوران جنگ و توصیه هایی نیز برای دوران صلح داشتند. با توجه به اینکه نصیحت پذیری و گوش دادن حرف عاقلانه بخشی از این فرهنگ بود، آنها دستهای از توصیهها داشتند که امروزه نیز در میان ژاپنیها رواج دارند. در این بخش، به چند مورد از این توصیهها، اشاره خواهیم کرد.
آنجا که میان مردن و زندهماندن دودل باشی، بیدرنگ مرگ را برگزین.
همت در کارهای بزرگ بگذار .
راه کمال بی پایان است.
کسی که اشتباه نکند، اعتماد را نشاید.
آراسته بودن شیوه زندگی سامورایی است.
در یاران خود شوربرانگیز.
همواره شادباش. یک سامورایی راستین هرگز نباید که پژمرده دل و افسرده جان بنماید.
برتری جویی، راه و رسم یک سامورایی است.
در خود بنگر.
در کار، جان و دل بگذار.
والایی بجوی.
حسابگری ناجوانمردی است.
در هفت نفس تصمیم بگیر.
فروتنان محبوبند.
زبان را نگاه دار.
زیردستان را تشویق کن.
نصیحت پذیر باش.
سخن نخستین، شکوفه دل سامورایی است.
مرد تکفن به کار نیاید.
همیشه چون نخستین دیدار فروتن باش.
پیش از سخن گفتن، شنونده را امتحان کن.
از نیایش باز نمان.
اگر هم میبازی، جانانه بباز.
هیچ کار را کوچک مگیر.
در کارهای بزرگ از چیزهای کوچک بگذر.
“راه سامورایی در مرگ خلاصه میشود. اندیشه عمیق درباره مرگ گریزناپذیر ضروریست و هنگامی که جسم و جان در آرامش است باید باید به انواع مرگ اندیشید: مرگ با ضربت شمشیر، پرتاب نیزه، مرگ در میان امواج خروشان، سوختن در میان شعلههای آتش، یا مرگ در اثر صاعقه، مدفون شدن در زیر آوار سهمگین زلزله، یا سقوط از صخرهای بلند، مرگ ناشی از بیماری یا اقدام به خودکشی در پی جان باختن سرور و استاد. هر روز انسان باید خود را مرده بینگارد”
بوشیدو
کاربرد فلسفه سامورايى در مدیریت
در طول تاريخ مورد تجليل فراوان قرار گرفته و همواره در فرهنگ عامه نيز مورد احترام بوده است. گرچه ممكن است براى عامه مردم واژه سامورايى خشونت و غارت را تداعى كند اما حقيقت اين است كه در شيوه زندگی سامورايى ها سخت كوشى اهمیت فراوان داشته است. روحيه سامورايى در تحول جامعه ژاپن تاثير بسيار داشته و جريان جهانى امور در قرن بيستم را نيز تحت تاثير قرار داده است. بيشترين عاملى كه موجب نفوذ فلسفه و شيوه زندگی سامورايى ها گردید اين حقيقت بود كه آنها زندگی را بى ثبات و ناپایدار مى دانستند زيرا براي يك سامورايى كه به كرات در جنگ های مهلک شركت مى كرد، خطر درهمه جا وجود داشت .
با هفت خصلت می توان سبک زندگی سامورايى ها را تعريف كرد ، اين خصايص دقيقا در مدیریت مدرن هم بکار گرفته مى شوند.
کنین(Kennin)
اولين خصيصه از ميان اين هفت خصوصیت، «كنين» نام دارد. کنین به معناى شكيبايى و استقامت مى باشد، در حقیقت اين ویژگی مهمترين خصوصيتى است كه مى توان به يك مدیر، نسبت داد. زيرا مدیران و كارآفرينان، هنگام راه اندازی و يا اداره یک كسب و كار، با چالش هاى بيشمارى مواجه مى شوند.
آموزش سامورايى ها بر هنرهاى رزمى و پرورش جسم و ذهن تمرکز دارد. براى يك كارآفرين نيز مهم است كه جسمش را سالم نگاه داشته و ذهنش را براى رسيدن به تمركز بيشتر تربيت كرده و نگرش مثبت داشته باشد تا بتواند در رویارویی با چالش های سخت، استقامت كند.
شینن (Shinnen)
اين خصيصه به معنای اعتقاد و ايمان به خود مى باشد. سامورايى در خودباورى پابرجاست و اين باور به اندازه اى در او عميق است كه اطمينان دارد می تواند هر كاری را انجام دهد. قطعا در هنگام مواجهه با سناريو جنگ و چشم انداز مرگ اين خودباورى بسيار حائز اهميت بوده است، “شينن” به ژاپن جنگ زده كمك كرد تا خود را بازسازى كند و تبديل به دومين اقتصاد بزرگ جهان شود.
مدیران نيز بخصوص درهنگام مواجهه با مشكلات و يا هنگامی که آمارها نااميد كننده هستند، بايد خودداری و خودباوری بالايى از خود نشان داده و از مرحله سخت، عبور کنند.
شینچو (Shincho)
اين خصيصه به معنای توجه و مراقبت می باشد. سامورایی ها و جامعه ژاپن در کل در خصوص نحوه برخوردشان با دیگران بسيار حساس بوده و هستند. آنها داراى نوع پیچیده اى از رسوم بودند كه در كليه تعاملات شخصى شان نيز به آن پایبند بودند.
براى يك كارآفرين نيز مهم است كه بتواند احترام و آداب خاص رفتارى را در مواجه با مخاطبانش نشان دهد. اگرچه اين دیسیپلین رفتارى لزوما به پیچیدگی دوران سامورايى ها نيست، اما به هرحال، مدیران نيز با موقعيت هايى مواجه مى شوند كه دانستن آداب رفتارى مناسب مى تواند برايشان بسيار حياتى باشد.
سییگی (Seigi)
اين خصيصه به اصول اخلاقى «عدالت و انصاف» اشاره مى كند. عليرغم خشونتى كه در شيوه زندگی سامورايى ها رواج داشت، مثال هاى بسيارى در خصوص نوع دوستى و صداقت سامورايى ها در تاريخ ثبت شده است.
يك مدیر هم باید در رفتار خود اخلاقيات را نشان دهد، حفظ صداقت و امانت در تمام جنبه ها براى يك مدیر حائز اهميت است.
سسیی (Sessei)
این خصیصه بر میانه روی و اعتدال تاكيد مى كند. امروزه اين خصوصيت در مورد مدیران نیز مصداق پیدا مى كند، نیاز به حفظ تعادل ميان كار و زندگی شخصی.
مطابق اصل سسیی، كار بيش از اندازه، بدون وجود سبك زندگی مناسب مسلما به تندرستى و روابط شخصى ضرر مى رساند. در فرهنگ ژاپنی نوعی خودکشی بواسطه کار زیاد وجود دارد که کاروشی(過労死)، نامیده میشود. این روش خودکشی در ژاپن امروزی نیز شایع است. آیین بوشیدو معتقد است یک سامورایی موفق، باید تعادلی ظریف بین کار و زندگی خود برقرار کند.
جی زن (Jizen)
اين خصيصه بر سخاوتمندى و نيكوكارى تاكيد مى كند. اين ویژگی بخشى ضرورى از خصوصيات لازم براى كارآفرينان است. به خصوص در شرايط كنونى که مصرف كنندگان بيش از پیش مقتصد و انتخاب گر شده اند.
شركت هايى كه محصولات قابل اطمينان تر و سالم ترى توليد مى كنند، در جایگاه ايمن ترى قرار مى گیرند و كارآفرينانى كه چنین شركت هايى را اداره مى كنند ذهنى آرام تر و زندگی شاد ترى را تجربه مى كنند.
کی بو (Kibo)
“کیبو” در اصل به معنى اميد است. اين اميد ريشه در درك ارزش زندگی و تجليل از عناصر اصلى آن دارد. شاد بودن چه در گذشته و چه در زمان حال، بخش مهمى از فرهنگ ژاپنی است. امروزه جشن هايى كه هنوز هم به قوت در اين كشور برگزار مىشوند، نيز مؤيد اين امر هستند.
فرقى نمى كند كه چه مشكلاتى در سر راه يك كارآفرين یا مدیر قرار مىگیرد، او هیچگاه نبايد خنده و تلاش براى شاد بودن و زندگی در زمان حال را فراموش كند.
فلسفه سامورایی، امروزه با گذشت سالها و منقرض شدن نسل این انسانها، هنوز در ذهن و زندگی مردم ژاپن جاریست. یکی از عوامل موفقیت این کشور، تکیه بر اصول و فرهنگی است که از دل فرهنگ همین سرزمین رشد نموده و به همین مردم تعلق دارد. هیچ کشوری نتوانسته با فرهنگ وارداتی و تقلید، واقعا توسعه پیدا کند و رشد اقتصادی و فرهنگی را تجربه کند.
کشور ما باوجود سالها فرهنگ و ادبیات غنی و عاری از خشونت، نتوانسته به اصل خود چنگ زده و از نهر و چشمه خود، سیرآب شود. نگاه ما همواره به فرهنگ غرب یا شرق است و آنچه آنان انجام میدهند، پسندیده تر از فرهنگ اصیل و پرمایه خود ماست. امید که هریک از ما بتوانیم با رجوع به فرهنگ غنی خود، از این دریای عظیم بیانتها؛ قطرهای نوش کنیم.
منابع:
Samurai life & death.
Benesch, Oleg. Inventing the Way of the Samurai
Internationalism, and Bushido in Modern Japan.
Oxford: Oxford University Press. Bushido.
Coleridge, Henry James. the Life and Letters of St. Francis Xavier
Wilson, William Scott. Ideals of the Samurai: Writings of Japanese Warriors.
محمد مهدی فنایی در هفدهم خرداد ماه 1327 در شهر کرمان، دیده به جهان گشود. خانواده وی از خانواههای اصیل یزدی بودند. پدرش حاجمحمدباقر فنائی، جزو اولین فارغ التحصیلان کارشناسی دانشگاه تهران بود. پدرش در اولین سالهای فعالیت دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و به سرعت به شغل معلمی را انتخاب کرد. او به کرمان منتقل شد و در این شهر به تدریس مشغول شد. محمد مهدی تنها ده سال داشت که پدرش را از دست داده و مادرش، هزینه تامین مخارج زندگی و مسئولیت خانواده را عهدهدار شد.
به علت فوت پدر، خانواده وی، به یزد بازگشتند. مادرش برای تامین مخارج زندگی، هنر قلم زنی را انتخاب کرد. محمد مهدی به همراه خواهر و بردارش به او در این کار کمک می کردند. دیری نپایید که مادر، به یکی از هنرمندان قلم زنی تبدیل شد. محمد مهدی فنایی پس از اتمام دوره راهنمایی، به دبیرستان تعلیمات اسلامی افشار رفت.
محمد مهدی فنایی همواره از افرادی که در زندگی وی تاثیر مثبت داشتهاند، به نیکی یاد میکند. حاج وزیری، یکی از اعضای هیات امنای دبیرستان افشار بود، که تاثیرات زیادی در زندگی وی گذاشت. حاج وزیری، هراز چندگاهی، دانشآموزان را دورهم جمع میکرد و برای آنها درباره زندگی و فلسفه آن و خصوصا اخلاق انسانی، صحبت میکرد. صحبتهای وی، تاثیر شگرفی در جهان بینی محمدمهدی فنایی داشت. او مباحث احترام به مردم، گذشت، تعامل با دیگران، رعایت حقوق حق الناس و غیره را از حاج وزیری آموخت که بعدها در زندگی خود آنها را به کار بست.
حاج وزیری مانند یک مرشد، به دانش آموزان میآموخت که در زندگی برای غمها، مصیبتها و مشکلات زندگی از هرجهت باید راهحلی پیدا کنند. محمد مهدی فنایی در خاطراتش نقلی از یکی از این جلسات دارد. “یکی از روزها ما را جمع کرد و پرسید که برای نماز خواندن چه چیزی اصل است. هرکسی صحبتی کرد؛ رو به قبله ایستادن، نظافت داشتن، وضو گرفتن و.. بعد او به موردی اشاره کرد که خیلی جالب بود. او گفت که نماز بینیت باطل است!. پس اگر نماز بینیت باطل است، زندگی ما انسانها اگر بدون نیت و بدون هدف باشد بسیار باطل خواهد بود.
محمد مهدی فنایی، پس از اخذ دیپلمم را از دبیرستان، وارد دانشگاه پلیتکنیک( امیرکبیر فعلی)، شد و رشته مهندسی برق را انتخاب کرد.
انتخاب رشته برق، داستانی دارد که در نوع خود شنیدنی است. در دوران کودکی وی، در یزد برق نبود. مردم برای روشنایی از گردسوز(نوعی چراغ روشنایی نفتی)، و یا از چراغ لامپا استفاده میکردند. طبیعتا کودکان نیز زیر نور این چراغها، درس میخواندند. شبی محمد مهدی فنایی درحال درس خواندن زیر نور چراغ لامپا بود که ناگهان این چراغ لامپا واژگون شده و روی دست وی افتاد میافتد. دست محمدمهدی از این سانحه آسیب میبیند. وی درمصاحبه های خود عنوان نموده که: “اگر ما برق داشتیم، این مشکل به هیچ وجه پیش نمیآمد و برای همین تصمیم گرفتم زمانی که بزرگ شدم، در رشته برق تحصیل کنم”.
وی پس از ورود به دانشگاه پلیتکنیک، نماینده خوابگاه دانشجویان شد. یک سال پس از ورود او به دانشگاه، در سال 1348 جنبشی اعتراضی درباره افزایش قیمت اتوبوس از 2 ریال به 4 ریال در تهران به راه افتاد. این جنبش پس از ورود به دانشگاه، ابعاد و دامنههای دیگری به خود گرفت و به جنبشی علیه حکومت وقت، بدل شد. باتوجه به حساسیت حکومت به دانشگاه، محمدمهدی فنایی که در این جنبش شرکت کرده بود، به همراه تعداد دیگری از دانشجویان از تحصیل محروم و به زاهدان تبعید شد. این موضوع سبب شد که به اجبار به خدمت سربازی اعزام شود.
محمد مهدی فنایی، خدمت سربازی خود را در منطقه چاه خرما و زاهدان طی کرد. باتوجه به محرومیت منطقه، شرایط خدمت بسیار سخت و طاقت فرسا بود. وی پس از پایان خدمت سربازی، مورد بخشش قرار گرفت و مجددا به دانشکده برق دانشگاه پلی تکنیک بازگشت تا تحصیلات خود را در رشته مهندسی برق در این دانشگاه ادامه دهد. تحصیل در این رشته زمان زیادی برد. باتوجه به شرایط آن دوران، دانشگاهها سراسر التهاب و اعتراض را تجربه میکردند و این موضوع موجب توقف در آموزش میشد. در این اعتراضات وی با توجه به تعهدی که جهت بازگشت به دانشگاه ارائه نموده بود، در اعتراضات شرکت نمیکرد. نهایتا باوجود تمام سختیهای موجود، وی در سال 1354 از این دانشگاه، فارغالتحصیل شد.
پس از فارغ التحصیلی، استاد وی دکتر اکبری نوشین، مدیر طرحهای شرکت توانیر بود و به وی پیشنهاد کار داد. اولین پروژه وی، توزیع برق یزد بود که با توجه به آرزویی که محمد مهدی فنایی داشت، به خوبی آن را به پایان رساند. پس از اتمام موفق این پروژه، وی پیشنهاد کار در شرکت توانیر را دریافت نمود. حقوق پیشنهادی در آن دوران مبلغ چهارده هزارتومان و بابت سمت مدیر پست اصفهان بود.
پس از گذشت یازده ماه از خدمت وی در شرکت توانیر، نامهای از طرف ساواک به مسئولان توانیر ارسال شد که در این نامه تاکید شده بود به علت سیاسی باید فنایی را اخراج کنند. دیری نپایید که فنایی از توانیر اخراج شد.
یک سال بعد، محمد مهدی فنایی وارد شرکتی خصوصی(فولدمن)، شد. این شرکت توسط اساتید دانشکده پلیتکنیک تاسیس شده بود. فولدمن، نماینده شرکت برق آلستوم فرانسه بود. وی در سمت مدیر فروش این شرکت مشغول به فعالیت شد. این موضوع موجب رشد سریع اقتصادی وی شد که اگر در بخش دولتی بود، شاید هرگز امکانپذیر نبود.
محمد مهدی فنایی، پس از انقلاب اسلامی تا دو سال پس از شروع جنگ، همچنان در فولدمن فعالیت نمود. وی همزمان با فولدمن، فعالیتی مضاعف را به همراه یکی از دوستانش آغاز کرد. این فعالیت بعدها به تاسیس شرکت الکتروکویر منجر شد. وی تا شروع دهه هفتاد بصورت پاره وقت با شرکت فولدمن همکاری کرد. با توجه به توسعه کشور و شرایط سازندگی پس از جنگ، وی تمرکز اصلی خود را برروی شرکت جدید خود یعنی “الکترو کویر” گذاشت.
کارخانه جدید الکتروکویر در یزد تاسیس شد. وی مطابق آرزوی دیرینهای که داشت، تمایل داشت تا در یزد کاری را شروع کند. با این کار، در نهایت به هدفش رسید و توانست کارخانه الکترو کویر را برای تولید تابلوی برق به همراه مهندس هراتی راه اندازی کند. پس از راهاندازی این کارخانه، وی به دنبال آرزوی دیگری رفت؛ “جزیره برق”!.
جزیره برق، بدین معنا بود که یک کارخانه تولید کننده، به صرف اینکه تابلوسازی کند، نپرداخته و نیازهای دیگر صنعت را نیز برآورده کند و در این موضوع خودکفا شود. تامین نیازهای دیگر کشور مثل خازن، UPS و… آرزویی بود که فنایی همواره در سرداشت و درپی محقق نمودن آن گام برداشت.
در ابتدای دهه هفتاد، مهندس زنگنه، وزیر نیروی وقت بود و اولویتی که وی در صنعت برق تعیین نموده بود، خودکفایی در این صنعت بود. مشهود بود که اولویت کشور با آرزوی فنایی، امری مبارک بود که انگیزه کارخانجات الکتروکویر را دوچندان مینمود. بسیاری از بزرگان صنعت برق از جمله فنایی، معتقدند که خودکفایی صنعت برق امروز کشور در بسیاری از بخشها، به همین رویکرد بازمیگردد.
وی پس از راه اندازی الکتروکویر، اقدام به تاسیس کارخانجات دیگری به نام “فراکوه”، نمود. این کارخانجات، خازن تولید میکرد. در آن دوران، خازن تنها توسط یک تولید کننده در کشور تولید میشد. تولید خازن با دریافت هزینه پیش انجام شده و تحویل کالا شش ماه بطول میانجامید.
علت تاسیس این کارخانجات این بود که فنایی برای یک پروژه پولی به شرکت تولید خازن داده بود. پس از گذشت این مدت، به وی اعلام شد که نصف خازن ها را تحویل خواهند داد و مابقی را باید از بازار آزاد تهیه کنند. فنایی اعلام کرد که باید چک وی را مسترد کنند. وی پس از خروج از آن کارخانه، مستقیما به وزارت صنایع مراجعه نموده و درخواست مجوز تاسیس کارخانه خازن نمود. یک سال بعد کارخانه تولید خازن “فراکوه”، راه اندازی شد.
محمدمهدی فنایی، پس از تاسیس این دوشرکت، “گروه صنعتی لنا” را تاسیس کرد. با مذاکره با شرکت مشهور فرانسوی “لگراند”، نمایندگی تایید شده این شرکت را گرفت و شروع به کار کرد. به دنبال این شرکت، شرکت های دیگری همچون “پارسکویر”، “شرکت اروند”، “گروه صنعتی آرتیسی”، و چندین شرکت دیگر را راه اندازی کرد. امروزه چهارده شرکت بزرگ ایرانی، زیر مجموعه گروه صنعتی کویر هستند.
گروه الکتروکویر با شرکت زیمنس آلمان روابط بسیار نزدیک و گسترده ای دارد. در مصاحبهای شرکت زیمنس اعلام کرد: “درجهان هر جایی که الکتروکویر بخواهد تحتلیسانس ما تابلو تولید کند، این اجازه را خواهیم داد”.
در گروه صنعتی الکترو کویر، سرمایهگذاری برروی توسعه نیروی انسانی، تخصص گرایی و جوانگرایی، موضوعی بسیار اساس و مهم است. در سالهای گذشته در این زمینه کارهای زیادی در گروه صنعتی کویر انجام شده است.
رفتار و کارهایی ناممکنی که فنایی تبدیل به “ممکن”، نموده، تنها در بیتی از حضرت مولانا قابل توصیف است:
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بود ممکن شود
صنعت برق، یکی از صنایعی است که در سالهای گذشته، پیشرفتهای چشمگیری در کشور داشته است. این پیشرفت سبب شده که بیش از نوددرصد از محصولات و لوازم مورد نیاز این صنعت، هم اکنون در کشور تولید شود. این اتفاق حاصل زحمات افرادی همچون مهندس محمدمهدی فنایی است که با چند دهه فعالیت ارزنده، توانستند صنعتی که کاملا وابسته به کشورهای دیگر بود را به یک صنعت پیشران در کشور تبدیل کنند به صورتی که امروزه علاوه بر تامین نیاز داخلی، سالانه چندین میلیون دلار ارز وارد کشور میشود.