گره گوردی (Gordian knot) چیست؟
این مفهوم شاید نوعی فلسفه باشد اما در حقیقت برگرفته از افسانهای است که به اسکندر کبیر نسبت داده شده است. این عبارت به مشکلی اشاره دارد که بهظاهر لاینحل است ولی با راهحلی زیرکانه یا با تقلب رفع میشود.
گره گوردی، نوعی تفکر جانبی تلقی می شود که با حقه و کلک همراه است. تفکر جانبی(Lateral thinking)، روشی از تفکر ااست که فراتر و یا خارج از چارچوب عمومی تفکر معمولی و خطی است. منظور از تفکر جانبی، نگاه از دیدگاهی متفاوت به مساله، جهت یافتن نظرات نو و تغییر روش حل مسئله است. این روش عموما با فراتر رفتن از روشخطی و ارسطویی برای یافتن نظرات نو، آغاز شده و به شکلی آگاهانه، در جهت تغییر و تحول روش حل مسئله، تلاش میکند.
کاربرد این دیدگاه، مستلزم پذیرش دیدگاههای مختلف نسبت به موضوع است. روشهای مختلف تفکر جانبی برای یافتن راههای جدید و متفاوت به کار میروند و حتی گاهی به طرح نظرات کاملاً غیرمنطقی منجر میشود، با این حال جستجوی راههای جدید و متعدد، نشانه تمایل به خلاقیت بوده و باعث برانگیختن و سیلان فکر میشود. هیچ تفکری در این روش خنده دار و مردود نیست و به هر راه حل ممکنی فکر خواهد شد.
فریگیه، یکی از سرزمینهای یونانی بود که در سده چهارم پیش از میلاد، به یکی از ساتراپیهای امپراتوری هخامنشیان تبدیل شده بود. پس از درگذشت پادشاه فریگیه، این ساتراپی پادشاهی نداشت. یکی از پیشگویان پیشگویی کرده بود که نخستین مردی که سوار بر ارابه وارد شهر شود، شاه فریگیه اعلام خواهد شد.
دهقانی به نام گوردیاس سوار بر ارابه وارد شهر شد. جایگاه و منزلت او را پیشتر عقابی که بر روی ارابهاش نشسته بود و نشانهای از خدایان دانسته میشد، نوید داده بود. گوردیاس به محض ورود به شهر، به عنوان پادشاه اعلام شد.
پسر او، میداس، به پاس شاه شدن پدرش، ارابه او را به درگاه خدای فریگیه، سابازیوس اهدا کرد و بدین منظور ارابه را به یک تیرک یا تنه یک درخت گره زد. این گره، به قدری کور و محکم بود که هیچ کس توانایی باز کردن آن را داشت. اگر این گره باز میشد، سلطنت بدست گشاینده گره می افتاد. به این گره “گره گوردی”، گفته می شد.
در زمستان سال ۳۳۳ پیش از میلاد، اسکندر در فریگیه اردو زد. به او گفته بودند که باید گره را بازکند اما او هرچه تلاش کرد، سر گره را پیدا نکرد. اسکندر تقلب و تفکر جانبی را برای گشایش گره در پیش گرفت. او با یک ضربه شمشیر گره را به دو نیم کرد و برای گره دو سر جدید ایجاد کرد. آن شب هوا بهشدت طوفانی شد. آریستاندر، پیشگوی اسکندر، خبر داد که این طوفان نشان از خوشحالی زئوس دارد و پیروزیهای بسیاری برای اسکندر به همراه خواهد آورد. پس از آنکه اسکندر با یک ضربه شمشیر گره را برید، زندگینویسان او ادعا کردند که پیشتر غیبگویی از غیب خبر آوردهاست که هرکس گره را بگشاید، شاه آسیا خواهد شد.
فکر کردن خارج از جعبه (همچنین تفکر خارج از جعبه یا تفکر خارج از چارچوب) استعارهای است به معنی فکر کردن به روشی متفاوت، غیرمعمولی، مبتکرانه یا از جنبهای متفاوت. این اصطلاح در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در حوزه مشاوره مدیریتی، پس از ورود تفکر جانبی به علم مدیریت، بوجود آمد. که مشاوران از مراجعان میخواستند پازل ۹ نقطهای را که نیاز به تفکر جانبی داشت حل کنند.
این عبارت یا کلیشه به طور گستردهای در محیطهای کسب و کار به خصوص توسط مشاوران مدیریت و مربیان اجرایی به کار گرفته شده است.
تفکر خارج از چارچوب، شاید به این سادگی که تصور میکنیم نباشد. سخت است که اول همه چیز را زیر سوال برد و به هر راه حل های عجیب و ناممکن یا مسخره هم فکر کنیم. به هررو اول لازم است که از جعبه ای که درون آن قرار داریم بیرون بیاییم و از مسئله یا موضوع فاصله بگیریم و آن را از جنبه دیگری بررسی کنیم. ضرب العجل(deadline) داشتن، موضوعی است که اجازه تفکر مجدد را تاحدی گرفته و ذهن انسان را محدود می کند.
این موضوع را درنظر بگیریم که مفاهیمی که ما از مشکلات یا مسائل درک میکنیم، تنها برداشت ما از آن موضوع است، نه حقیقی که آن موضوع دارد. یعنی ممکن است برداشت ما از آن موضوع یا مسئله بر حقیقت منطبق باشد یا نباشد. بنابراین به قطعیت درباره موضوعات نظر ندهیم. به هررو این احتمال را همیشه بدهیم که ممکن است اشتباه کنیم و و راه بهتری وجود داشته که به ذهن ما نرسیده است. تنها یک چیز را نباید فراموش کنیم که «تنها نسبیت است که قطعی است!».