گانت چارت یا نمودار گانت، نوعی نمودار است که برنامه زمانبندی پروژه را نشان میدهد. گانت چارت وسیلهای مفید برای برنامهریزی و زمانبندی پروژهها است که امروزه توسط مدیران پروژه به وفور مورد استفاده قرار میگیرد.
گانت چارت توسط هنری گانت(Henry Gantt)، مهندس آمریکایی و مشاور مدیریتی، ابداع و به جهان معرفی شد. گانت پس از آن که به خاطر ارائه این مدل، مشهور شد و مدل گانت در بسیاری از پروژه های بزرگ جهان استفاده شد. به عنوان نمونه از پروژههای بزرگی از جمله سد هوور و بزرگراه بین ایالتی میتوان نام برد.
هنری گانت در ابتدا ابزاری برای نمایش میزان پیشرفت یک پروژه در قالب یک جدول ویژه را به وجود آورد. کاربرد اولیه این جدولها پیگیری میزان پیشرفت پروژههای ساخت کشتی بود. درآن زمان برنامه ریزی پروژه برروی کاغذهای بسیار زیادی انجام میشد که از هم گسیخته و نامتحد بودند. امروزه، برنامهریزی گانت به صورت نمودارهای افقی میلهای در مدیریت پروژهها بسیار پرکاربرد شدهاست. این نمودارها به نام گانت چارت شناخته میشوند.
گانت چارت، شامل فازهای مختلفی است که با خطوطی مشخص میشوند که از نقطه شروع تا نقطه پایان هر فاز امتداد داردند. این فازها میتوانند همزمان ولی با طول زمان متفاوت باشند.
در مبحث مدیریت پروژه، پروژههای مختلف بر حسب گستردگی و سادگی خود، تیمها، افراد و بخشهای مختلفی از سازمان را درگیر خود میکنند. برنامهها و کمپینهای بازاریابی هم ازجمله پروژههاییست که برای پیشبرد آنها لازم است فعالیت های گوناگونی صورت بپذیرد و افراد مختلفی در بخش های گوناگون مانند، تولید محتوا، تحقیق و تحلیل بازار، تبلیغات، روابط عمومی، طراحی و … هماهنگ با یکدیگر و بر اساس برنامه زمانبندی مشخص کار کنند تا یک کمپین تبلیغاتی و بازاریابی به موقع اجرا شود.
در این مواقع با استفاده از نرم افزارهای مدیریت پروژه می توان تمامی این فعالیتها، و حتی افراد و زمان انجام هرکار را مدیریت کرد.
امروزه نرم افزارهای مدیریت پروژه بسیار فراتر از گانت چارت هستند و این مهم تنها بخشی از برنامههای مدیریت پروژه است. اما بدیهی است که سنگ بنای این برنامه ها توسط هنری گانت فقید، گذاشته شده است. درحال حاضر، نرمافزارها به قدری پیشرفت نمودهاند که این امکان را فراهم میکنند تا کارکنان درون سازمان و حتی افرادی که بصورت خارجی که با پروژه همکاری میکنند را مدیریت نمود.
با پیشرفتهایی که در ساخت و تولید نرم افزارهای مدیریت پروژه صورت گرفت، گانت چارت نیز به شکل نرمافزار عرضه شد. این نرمافزار که همان گانت چارت اولیه با تغییرات جدید است، این امکان را به کاربر خود میدهد که روند پیشرفت پروژه را در کارگروهها و تیمهای مختلف دنبال کند. در نرمافزار گانت چارت، مسئولیت هر فرد، تیم کاری یا دپارتمان تعیین شده و همچنین زمان ارائه و تحویل پروژهها نیز مشخص میشود و افراد میتوانند در بازههای زمانی مقرر شده، گزارش پیشرفت کار را در نمودار وارد کنند.
امروزه این ابزار یکی از محبوبترین و موثرترین روشهای نمایش فعالیتها و وظایف یا رویدادها البته با مقیاس اصلی یعنی «زمان» است. این ابزار معمولا «فعالیتهای مختلف مربوط به یک پروژه خاص»، «تاریخ آغاز آن پروژه»، «مدت زمانی که هر فعالیت طول میکشد»، «روابط بین فعالیتها» و «زمان همپوشانی این فعالیتها باهم» و نهایتا «تاریخ شروع و پایان کار» را نمایش می دهد.
معمولا کسب و کارها از اکسل که یکی از رایج ترین راهها برای نمایش بصری طرح پروژه است برای ایجاد گانت چارت استفاده میکنند. البته پلتفرمهایی مانند «بهتایم» و پلتفرمهای دیگر نیز برای ایجاد گانت چارت هم وجود دارند که پلتفرمهای کاربردی بسیار خوبی هستند.
کتاب “نیمه تاریک مدیریت”، با عنوان تاریخچه ای مرموز از دانش مدیریت، شاهکار جرارد هانلون جرارد هانلون، استاد جامعه شناسی سازمانی در دانشگاه کوئین مری، به ترجمه دکتر مهدی سبک رو، مجتبی کاوه و حسین عسکری پور گلویک است که توسط نشر مهربان در تهران به چاپ رسیه است.
این کتاب به اصل موضوع میپردازد؛ چه مباحثی شامل مدیریت نیست و چرا اهمیتی ندارد؟ این کتاب متقاعدکننده، خوانندگان را از داستانهایی که توسط مدیریت و تئوریهای مدیریت گفته شده است، دور میکند تا پیشینه پنهان این رشته را نشان دهد. در توصیف فرآیند مدیریت به عنوان نبردی بر سر کارگران، این کتاب پیشینهای بحث برانگیز و فاش کننده که جایگزینی برای تاریخچه عقلانی این نظم کسل کننده است را ارائه میدهد. نویسنده این اثر به منظور روشن سازی دنیای مدیریت، از یک طیف منحصربه فرد از تئوری ها و منابع، شامل بنیانگذاران مدیریت، تاریخچه اجتماعی و کارگری ایالات متحده و تفکرات نظریه پردازان اولیهای همچون مارکس و وبر، استفاده نظریه پردازان معاصری همچون فوکو و تفکرات کارگری اروپا و آمریکا و تفکرات فراکارگرایی میکند. کتاب نیمه تاریک مدیریت، منبعی مهم برای محققان و دانشپژوهان علوم مدیریتی است. همچنین با رویکردی مباحثهای و مهیج، خواننده را به توجه بر منافع کلی مسائل مدیریتی و کسب وکار، ترغیب میکند.
سخن مؤلف درباره کتاب
پرفسور جرارد هانلون، استاد جامعه شناسی سازمانی در دانشگاه کوئین مری لندن است. او بدون شک یکی از اساتید برجسته مدیریت جهان است. او به کتابی شگفت انگیز نوشته است. هانلون در این کتاب، از ظهور مدیریت به عنوان مجموعهای ایدئولوژیک نام برده و در ادامه و در مسیر صنعتی شدن بشر از آن به عنوان دانشی تکوین یافته و چندرشتهای نام میبرد. جای تأسف است که این کتاب به دلیل تأکیدش بر ستیزه جو و ایدئولوژیک خواندن مدیریت، به طور گسترده مورد مطالعه قرار نگرفته است. مترجمان کتاب در ترجمه کتاب تلاش کردهاند به طور جد، از طریق دریچهای متفاوت از سیاست، به دانش خود اضافه کرده و حوزه مطالعاتی خود را از سازمان کاری به کل جامعه بسط دهند. این دریچه، کتاب حاضر را به شرحی بر مبارزه طبقاتی از بالا(درباره اعمال اقتدار و مقاومت که بر آن مقدم است)، تبدیل کرده است. طبیعی است رویکرد مدیریت، مادی گرایانه است، زیرا به دنبال تغییر روابط اجتماعی است. یعنی مدیریت نهایتا، غالبترین بحث قرن بیست و یکم است، تا مسیر انباشت سرمایه را تسهیل نموده و شرایط انتقال ثروت از طبقهای به طبقه دیگر را فراهم آورد.
مدیریت، بحث میان بهترین راه های متفاوت برای سازماندهی تولید یا راه حل های کاربردی نیست و هرگز هم نبوده است؛ بلکه تلاشی سیاسی برای نظم و نظم دهی مجدد، تخریب و بازسازی، اصلاح و قالب بندی، مشروعیت بخشی و توجیه روابط اجتماعی فیمابین افراد بوده و هست و در مرکز آن یک پروژه نئولیبرالی قرار دارد که راه حل مبتنی بر بازار، رقابتپذیری، خودمراقبتی، فردگرایی، منفعت گرایی، عقلانیت رسمی و حقوق مالکیت را به جمعیتی سرکش تحمیل میکند. از این منظر، هانلون اعتقاد دارد مدیریت، اولین دانش نئولیبرال است، زیرا سازمان به بستری برای اطمینان بخشی چنین رقابت های فردی و مشروعیت بخشیدن و گسترش حقوق مالکیت از طریق اعطای حق مالکیت، انتخاب، آموزش، ارتقا، تضعیف مهارت (مهارت زدایی) و میزبانی رویه های دیگر، تبدیل شده است.
مدیریت به جای بی طرف بودن، عینی بودن یا علمی بودن، شاخه ای بسیار خاص از سیاست است. محوریت کتاب حاضر، ایده مدیریت، به عنوان نشانه منحصربه فرد مقاومت نیروی کار است. بدون نیروی کار، مدیریتی در مفهوم مدرن وجود نخواهد داشت. در اصل، نیروی کار، مدیریت را پدید آورد و بعد از پیدایش آن، مدیریت به صورت بیهوده ای به منظور وابسته ساختن و آسیب پذیری بیشتر فردیت، به دنبال فرار از نیروی کار یا به دنبال فردگرایی و تخریب این مجموعه (نیروی کار) است. بقای مدیریت بر محوریت تضاد نیروی کار، تداوم می یابد. علاوه بر آن، این امتناع از کار است(پیرو دیگران، منظور این است که مقاومت نیروی کار، برای کنترل سرمایه و مدیریت است)، که نشان می دهد چگونه مدیریت و سرمایه می توانند توسعه یابند.
هانلون اشاره میکند؛ سیستم های سلامت و آموزش بسیاری از کشورهای صنعتی، نوآوری آزاد (فراگیر)، براساس منابع نرم افزاری آزاد تنها درحال ساخت فرهنگ هستند. مدیریت با نیروی کار شروع میشود، نه با سرمایه. صنایعی مانند صنعت مهماننوازی، اینگونه زنده میمانند که درآنها چنین چیزی بنام فرهنگ وجود دارد. فرهنگها اغلب در مخالفت با سرمایه به وجود میآیند و این متضمن وجود سرمایهداری است. امتناع از سرمایه (توسط کارگران)، ضرورتی اجتناب ناپذیر برای سرمایه داری است، و مدیریت نشانهای از این امتناع است. بنابراین، دراکر در اشتباه است وقتی که می گوید: مدیریت بزرگ ترین عامل تولید است؛ امتناع و نیرویکار، عوامل تولید و نوآوری هستند. آنچه هانلون در ادامه اضافه میکند، از این دیدگاه برای بررسی مدیریت به عنوان مبارزه طبقاتی (با جهت حرکت) از بالا (به پایین)، استفاده میکند. در نتیجه در هرکتابی، نقاط مبهمی وجود دارد. گرچه در کتاب حاضر، محوریت بسیاری از کشمکش ها شناسایی شده است(مواردی همچون، جنسیت، نژاد، استعمار، مهاجرت، قومیت، عوامل جنسی)، اما به آنها به صورت غیر مستقیم اشاره شده است. هانلون دراین کتاب، شکلهای تجزیه و تحلیل را برجسته نکرده و در عوض بر موضوع طبقات اجتماعی تمرکز کرده است.
همچنین هانلون تا حدزیادی تحلیل مطالعات نظریه پردازان مدیریت را به جای تمرکز بر رویه هایشان مورد تأکید قرار داده ایم. ًمنحصرا ازاین رو ممکن است فرض شود که این نظریه پردازان مدیریت میتوانند آنچه را که مورد بحث قرار میدهند، به دست آورند. البته، آنها هرگز چنین نیستند و نباید به سادگی حرف آنها را پذیرفت. بااین حال، کار نظریه پردزان مدیریت حائز اهمیت است؛ زیرا جاه طلبیهای مدیریت را، اثبات میکند. مقیاس گسترده آنچه که نظریه پردازان مدیریت در پی آن هستند، نفس گیر است. با جدی درنظرگرفتن نویسندگان مدیریت، میتوان از مزایای زیادی بهرهمند شد. آنها به دنبال تابعیت کل جامعه از سرمایه، تابعیت کار از زندگی، یا تابعیت سیاست از اقتصاد بودهاند و هنوز هم هستند. بنابراین اولین نظریه پردازان مدیریت، ایدئولوژی نئولیبرال اولیه را پشتیبانی می کنند. یکی از مباحث کتاب حاضر، آن دسته از عوامل بزرگ مدیریتی است که، نئولیبرال نیز هستند.
نویسنده برای بحث از اصطلاح مطرح شده توسط مارکس با نام «عقل و خرد جمعی» (خرد جمعی، چیزی که سایرین آن را «فرهنگ»، «اجتماع»، یا «جامعه» میخوانند) استفاده میکند. از یک نگاه، همه این کلمات به یک معناست ولی به منظور ثبات تمرکز بر این مقوله که چگونه چتر مدیریت همیشه بر سر محل کار گسترده میشود و چگونه نیروی کار در این حیطه مقاومت میکند، نادیده گرفته شده و تسلیم میشود و بنابراین چگونه خرد جمعی هرگز فضایی خنثی نبوده بلکه بیشتر به صورتی است که در حال حاضر به شدت توسط کشمکش نیروی کار و مدیریت، ساختار یافته است، خواستار حفظ اصطلاح فوق است. اینکه، هیچ کتابی هرگز به خودی خود به وجود نمیآید. افراد زیادی به طور مستقیم و غیر مستقیم با نویسنده ًنهایتا درباره این مسائل همفکری کردند. نیازی به گفتن نیست که، مؤلف، تمامی اشتباهات و سوءتفاهم های موجود در اثر حاضر را می پذیرد.
سخن مترجمان درباره کتاب
مدیریت علم است یا هنر؟ وظایف مدیریت چیست؟ نقش مدیریت در سازمان چیست؟ و… جواب همه این سؤالات قابل تقدیر است اما مهم این است که سؤالاتی از این دست دارای سمت و سویی یکسره مثبت نسبت به مدیریت هستند. آنچه که از ابتدای مباحث آکادمیک به ما آموزش داده اند این است که مدیریت لازمه پیشرفت است؛ مدیریت کلید موفقیت است؛ مدیریت خیرخواه همگان است و قص علیهذا… اما آیا این تلقین و در حالت محترمانه آن، این برداشت، صحیح است؟ آیا مدیریت خیرخواه همه است؟ شاید آری و شاید هم نه! این شاید را به این دلیل گفتیم که انسان ها غیر قابل پیشبینی هستند و در عرصه علوم اجتماعی صحبت از قطعیت کردن رهبهخطا بردن است. اما نکته مهم و مورد تأکید این است که مدیریت همه خوبی و ایثار نیست!.
مدیریت وجوه مختلفی دارد که در سادهترین حالت، میتوان آن را به سکه ای تشبیه کرد که لااقل، دو رو خوشصورت، لطیف و فریبندهای است که در معرضدید دارد. یک روی این سکه همان ظاهر عموما همگان قرار دارد. ولی روی دیگر این سکه می تواند بسی زشت باشد… منظورمان روی خشونت آمیز سکه است. وجهی که در زیر وجه آرام پنهان شده است. چنان که مؤلف کتاب حاضر تأکید کرده است، منظور از درگیری فیزیکی و زدوخورد نیست، بلکه داشتن نگاه ابزاری به نیروی انسانی و در نظر گرفتن خشونت، لزوما منافع سرمایه داری و خود در اولویت اول است. خط مشی که باعث برهم زدن تعادل پویای محیط اجتماعی می شود. در این وجه خشونت آمیز، سرمایه و سرمایه دار و انباشت ثروت آن ها، حرف اول و آخر را می زند. در دنیای سرمایه داری، عاملین اصلی سرمایه داران هستند که دیگران را بازیچه دست خود قرار داده اند.
اینان حتی مدیریت را نیز عامل اجرایی خود قرار دادهاند و مدیریت خواسته یا ناخواسته تبدیل به بازوی اجرایی آنها شده است. شاید با این نگاه، مدیریت، خود را مبرا بپندارد و همه تقصیر را گردن نظام سرمایهداری و سرمایهداران بیندازد و توجیهی برای خود و اقداماتش فراهم آورد، اما راه گریزی نیست چون خود مدیریت هم در منفعت شریک است. برای کارگر و کارمند، این توجیه پذیرفتنی نیست. از دید کارگر، مدیریت همان اقتداری است که اعمال استبداد میکند؛ وی، سرمایه دار را نمیشناسد و با کسی که رودررو هست(یعنی مدیریت)، کار دارد. ما که تا به اکنون فقط وجهه ناب و لطیف مدیریت را برایمان به تصویر و تفسیر کشیدهاند، اگر وجه دیگر را بشناسیم چه باید بکنیم؟ به راه گذشته خود برویم یا روی دیگر سکه را هم بشناسیم؟ قطعا، لااقل اینکه بردانشمان افزودهایم و با نگاهی بازتر و هوشمندانهتر محیط کاری خود را تجزیه و تحلیل خواهیم کرد. به عبارتی می توانیم با شناختن وجه دیگر مدیریت، دیدگاههای خود را کاملتر کنیم. ما به عنوان افرادی که علاقه مند به مباحث مدیریتی هستیم باید شناخت خود را از مدیریت کاملتر کنیم تا در پیشبرد اهداف جمع و خود بهتر عمل کنیم.
در پایان باید ذکر نموده که این کتاب، کتاب که حاصل تلاش مؤلف دانشمند آن است، جرارد هانلون است. او دیدگاهی بینظیر در زمینه روی دیگر سکه، یعنی وجوه تاریک و ناشناخته مدیریت که تاکنون کمتر مورد بحث قرار گرفته است ارائه میدهد و سعی میکند سایرین را با جنبه واقعی وجودی ناشناخته مدیریت آشنا کند. مطالعه این کتاب به تمامی افراد دوست دار و مرتبط با مباحث مدیریتی اعم از اساتید، صاحب نظران، مدیران، سرپرستان، دانشجویان، کارکنان و عموم توصیه می شود.
پیشنهاد میشود برای خوانندگان گرانقدری که مطالعهای در زمینه مباحث مدیریتی نداشتهاند، ابتدا زیرساختهای نظری مدیریت مرسوم را مطالعه مقدماتی کرده و سپس اثر حاضر را مطالعه کنند. تلاش مترجمان بر این بوده که این کتاب ارزشمند را جهت سهولت مطالعه، به بهترین نحو ممکن و با کیفیت عالی از انگلیسی به فارسی برگردانند و در اختیار تمامی خوانندگان محترم فارسی زبان قراردهند. اما شکی نیست که خطا لازمه ذاتی بشر است و نویسندگان و مترجمان کتاب عنوان نمودهاند که به هیچ عنوان خود را عاری از خطا و اشتباه ندانسته و نخواهند دانست. آنها به صراحت بیان میکنند که اگر کمی و کاستی در ترجمه اثر حاضر وجود دارد، با کمال میل و طیب خاطر آن را پذیرفته و تقاضای دریافت بازخورد کاستی ها را از طرف خوانندگان بزرگ منش خود دارند.
کتاب “هنر اجرای اثربخش استراتژی”، تالیف دکتر سعید شهبازمرادی و سرکار خانم شیرین رستگارپور، توسط انتشارات مهربان نشر، به چاپ رسیده است. این کتاب موردکاویهای هاروارد از شکست سازمانها را نیز جهت فهم بهتر اهمیت اجرای استراتژی، درخود جای داده است.
سازمانهای قرن بیست و یکم، درمحیطی متلاطم و نا آرام زندگی میکنند. بحرانهای پیاپی و خطرات محیطی، از هر سو حیات و بقای آنها را موردهجوم و تهدید قرار میدهد. هیچ کس فکر نمیکرد بحرانی به کوچکی یک ویروس و به بزرگی یک جهان، تمام کسب و کارهای دنیا را به چالش بکشد. بعید است بگوییم، کسب و کاری در این شرایط وجود داشت که در برنامه استراتژیک خود، چنین بحرانی را پیشبینی کرده بود. تقریبا همه جهان درحال دست و پنجه نرم کردن با رقبا و بازار و تولید و فروش بودند، اما ناگهان تمام شرایط جهان به یکباره تغییر کرد. اما سازمانهایی که در چنین شرایطی استراتژی درست و پویایی داشتند، کمتر آسیب دیدهاند.
به اعتقاد پورتر، استاتژی مانند زنجیری تداوم یافته و یکپارچه است. اما تفاوت زنجیر با ستون آهنی این است که زنجیر، امکان چرخش و پیچش دارد. استراتژی نیز چنین خصوصیتی دارد. امکان حضور و دوام در صحنه فعالیتها، مستلزم این است تا سازمانها، جایگاه فعلی خود را شناخته، نقاط قوت و ضعف خود را دقیقا تحلیل کرده و با تکیه بر قوتها از فرصتهای محیطی استفاده نمایند و خود را برای مقابله با تهدیدها آماده نمایند. این مهم تنها در قالب یک مدیریت استراتژیک امکانپذیر است.
مدیریت استراتژیک، تلفیقی از هنر و دانش است. به عبارتی تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفهای چندگانه که سازمان را قادر میسازد به هدفهای بلند مدت خود دست یابد، مدیریت استراتژیک است. استراتژی، یکی از ابزارهای بسیار قدرتمند مدیریتی است که اگر به درستی درک شده و مورد استفاده واقع گردد، خواهد توانست موجبات رشد و توسعه و بقای سازمانها را در دنیای رقابتی امروز، فراهم کند.
استراتژی مانند یک نقشه راهنما، شرکتها را در محیطهای پر نوسان و حساس در مسیر درست هدایت میکند و همچنین متضمن ادامه مسیر سازمان است. این کتاب با توجه به اهمیت اجرای درست استراتژیها، نوشته شده و آن را یک هنر توصیف کرده است. هنری که برپایه دانش سازمان را از خطرات و تهدیدها، حفظ خواهد کرد. این کتاب به بررسی الگوها و مدلهای اجرای استراتژی ها پرداخته و نمونههای شکست خورده و موفق را بیان نموده تا تمایز اهمیت اجرای استراتژی را نمایان کند.
اکثر رهبران در اجرای استراتژی خود ناموفق هستند. دهها سال تحقیق برروی این موضوع نشان میدهد، که بیش از پنجاه درصد رهبران کسب و کار در امریکا، این دغدغه را دارند که دستاوردهایشان بسیار کمتر از اهدافشان است. حتی مدیران اجرایی که نقش بسزایی در سازمانها داشته و بعضا نخبگان فضای کسب و کار نامیده میشوند برعم اینکه به گرانترین مشاوران طراحی استراتژی نیز دسترسی دارند، اغلب در تقلای بقا بین وعده های خود به ذینفعان سازمانها هستند. بخش اعظم مطالب این کتاب در حقیقت راهنمای عملی است که هر مدیر یا مسئول اجرای میتواند برای پرکردن فاصله میان واقعیت موجود و مقاصد و اهداف آتی از آن استفاده نمایند. اگر شما در سودای نزدیکتر شدن به مرز موفقیت حصول اهداغ استراتژیک هستید، محتوای ارائه شده در این کتاب میتواند کمک شایانی نماید.
در سطح ابتدایی، استراتژی نقشه ایست که به شما میگوید چگونه برای رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگر عمل کنید و نوعی برنامه مسیریابی است: امروز شما دراین نقطه هستید و امیدوارید که فردا به آن نقطه برسید و در واقع روش انجام آن، استراتژی است.
فهرست مطالب كتاب
فهرست بندی این کتاب نیز در نوع خود، بسیار جذاب و کاربردی است. مطالب با تعاریف آغاز نمیشوند، بلکه به اجر بازمیگردند. به تدریج هرچه در فصلهای کتاب به پیش میرویم، یادگیری کاربردیتر و عملیتر خواهد شد. درپایان، موردهای بررسی شده توسط هاروارد بیان شده که بسیار فصل ارزشمندی است.
فصل اول: همه چيزي به اجرا بر مي گردد.
فصل دوم: تغيير كنيد يا نابود خواهيد شد.
فصل سوم: جنبه انساني استراتژي.
فصل چهارم: وظيفه اول: برنده شدن ذهن ها.
فصل پنجم: وظيفه دوم: تسخير قلب ها.
فصل ششم: وظيفه سوم: هماهنگ سازي تلاش محلي.
فصل هفتم: وظيفه چهارم: ايجاد قابليت هاي سازماني.
فصل هشتم: نقشه هاي استراتژي: طرح پرواز اجراي استراتژي.
فصل نهم: هم راستاسازي تيم ارشد.
فصل دهم: نقش منابع انساني در اجراي استراتژي.
فصل يازدهم: افراد درست، محل درست، انجام كارهاي درست.
فصل دوازدهم: اجراي استراتژي رهبري.
فصل سيزدهم: موردكاوي كسب و كارها توسط هاروارد.
کتاب اجرای اثربخش استراتژی، کتابی کاربردی است. این کتاب به مدیران نشان خواهد داد که از منظر اجرای استراتژی، چگونه رهبرانی هستند. مطالعه این کتاب به مدیران میانی، مدیران فروش، مدیران محصول، مدیران بازاریابی و خصوصا مدیران ارشد سازمانها، توصیه میشود.
کتاب تفویض کار، از مهمترین
درسهای دانشکده کسبوکار دانشگاه هاروارد است. این کتاب نوشته دانشکده مدیریت
هاروارد با ترجمه سویل رضا زاده و مقدمه استاد خوبم، دکتر رحیم فرضیپور توسط
انتشارات توفيق دانش به چاپ رسیده است. این کتاب بصورت مختصر و مفید به مبحث تفویض
کار و اختیار در سازمانها و راهنمایی مدیران در این خصوص میپردازد. مدیران برای
رهایی از مدیریت اختاپوسی، ناچار به تفویض اختیار و تویض کار هستند. تفویض اختیار،
موجب خواهد شد تا زمان بیشتری برای اموری که برای یک مدیر مهمتر است، فراهم شود.
فرایند تفویض، به معنای اختصاص
دادن و انتقال مسئولیت یا قدرت(اختیار) به فردی دیگر، برای انجام کارها یا فعالیتهای
مشخص است. معمولاً اختیار یا قدرت، از بالا به پایین یعنی از مدیر، به یک زیردست،
منتقل میشود. تفویض، یکی از مفاهیم کلیدی مدیریت و رهبری است. فردی که انجام کاری
را به دیگری تفویض یا محول میکند، درباره پیامد و نتیجه کار محولشده، پاسخگو و
مسئول خواهد بود. تفویض اختیار به فرد زیردست یا شخصی که در رده پایینتر از مدیر
قرار دارد، قدرت تصمیمگیری میدهد و تصمیمگیری را از سطح سازمانی و مدیریتی، به
سطحی پایینتر منتقل مینماید.
متضاد و مخالف تفویض اختیار،
مدیریت مدیریت اختاپوسی(میکرو)، است. بهطور کلی، تفویض اختیار و قدرت تصمیمگیری،
کار مفید و ارزشمندی است که میتواند در زمان و هزینه صرفهجویی کند. از سوی دیگر،
تفویض اختیار نامناسب و نادرست، در هر دو طرف تفویض (مدیر و زیردست) به حس ناامیدی،
ناکارآمدی، درماندگی و سردرگمی منجر میشود. برخی از کارکنان ممکن است تفویض اختیار
را نپسندند و آن را خستهکننده و سنگین بدانند. تفویض اختیار مؤثر، نیازمند انتخاب
فرد مناسب برای انتقال اختیار و قدرت تصمیمگیری، اعتماد و باور به آن فرد و دیگر
کارکنان، و نیز ارائه منابع و پشتیبانی لازم به فرد مورد نظر و کارکنان دیگر است.
تفویض اختیار و قدرت، واگذاری اختیار و قدرت تصمیمگیری به فردی در
رده پایینتر سازمان است و برای انجام درست آن، لازم است اختیار، قدرت و کارهایی
که واگذار خواهند شد، دقیقاً مشخص گردند؛ فرد، افراد یا بخشی که کار و مسئولیت را
برعهده میگیرد، تعیین شود و نسبت به توجیه و تفهیم مسئولیت و الزام به پاسخگویی
به فرد یا افراد مورد نظر، اقدام گردد. مدیران مختلف، بسته به شخصیت و سلیقه خود،
ممکن است به تفویض اختیار بسیار مایل باشند یا آن را اصلاً نپسندند یا در میانه این
پیوستار (طیف) قرار گیرند. در برخی از موارد، در صورت عدم تمایل مدیر به تفویض اختیار،
ممکن است سازمان دچار بحران گردد.
مدیران برای بالابردن اثربخشی مدیریت در سازمانها مجبور هستند که بعد از تجزیه و تحلیل کارها حجم عمدهای از آنها را به زیردستان خود بسپارند. حتی موفقترین مدیران که ادعا میکنند، خود بهتر از دیگران کارها را انجام میدهند، مجاز به انجام تمام کارها توسط خود نیستند چون در دنیای واقعی، چنین چیزی امکانپذیر نیست و مدیران ناگزیر هستند که با تفویض اختیار، علاوه براینکه وقت خود را برای کارهای مهمتر آزاد کنند، در عینحال فضایی را برای آماده شدن زیردستان، برای قبول مسئولیتهای بیشتر، فراهم کنند.بسیاری از مدیران برای پاسخ به این سوال که چرا تفویض اختیار نمیکنند، میگویند که ما از تفویض به عدم تفویض رسیدیدم. یعنی اینکه پیش از این تفویض اختیار میکردیم اما تجربههای نهچندان موفق قبلی و گاهی مشکلات ناشی از تفویض(اختیار و کار)، موجب شده که با گذشت زمان از این موضوع صرفنظر کنیم. در جواب این افراد باید بیان کنیم که بسیاری از مشکلات در فرایند تفویض(اختیار و کار)، نه از تفویض، بلکه از رعایت نکردن مراحل تفویض میباشد. طبیعی است اگر به راحل تفویض توجه نکنیم، درپایان نه تنها نتیجهای از این کار حاصل نخواهد شد، بلکه مشکلات عدیدهای نیز بوجود خواهد آمد.
دکتر رحیم فرضی پور
همانگونه که شرح داده شد، براي جلوگيري
از مشكلات فرآيند تفويض، لازم است تا ابتدا كارها را تجزيه و تحليل كرد و سپس
تفويض نمود، بايد فرد مناسب براي تفويض اختيار را مشخص كرد، بايد افراد انتخابشده
را توجيه كرد، و پس از تفويض كارها بر فرآيند تفويض اختيار نظارت داشت. در اینجا فرازهایی
از کتاب را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
در فرایند تفویض اختیار به نتیجه آن توجه کنید نه روش
انجام آن.
تفویض اختیار را به عنوان راهی برای پیشرفت مهارت های
کارمندانتان از روی میل و علاقه در نظربگیرید.
تقویض اختیار میزان اعتماد بین شما و کارمندانتان را بیشتر
میکند.
تفویض اختیار موثر به شما این اطمینان را می دهد که در
شرکت شما افراد مناسب در سطوح مناسب مشغول به انجام وظیفه هستند ، این یعنی بهبود یافتن
کارایی و بهره وری کل شرکت شما.
تفویض اختیار ، بعضی از مدیران را نگران و مضطرب می کند
تا مبادا مسئولیت ها و پست سازمانیشان را از دست بدهند ، گرچه در بلند مدت جایی
برای چنین نگرانی های نخواهد بود.
با تفکر در مورد کارهای واگذار شده قبلی، چیزهای زیادی می
آموزید.
یادگیری و پیشرفت کارکنان به همان اندازه رسیدن به موفقیت
مهم است.
حوزه اخلاق رفتاری مدیریت،
طی چند دهه گذشته رشد چشمگیری داشته است. یكی از مهمترین دغدغههای این حوزه تحقیقاتی
میان رشتهای ، شکاف قضاوت-عمل اخلاقی است. شکاف قضاوت و عمل اخلاقی، نوعی ناهنجاری
مدیرتی است. به موجب این ناهنجاری، مدیر کاملا مطلع است است که در مدیریتش، چه چیزی
از نظر اخلاقی و انسانی درست است؛ اما آنچه انجام میدهد، دقیقا بالعکس آن است.
بخش عمدهای از تحقیقات
در زمینه اخلاق رفتاری مدیریت، مدیریت اخلاقی پاسخ به شرایط موجود است. این تحقیق
مبتنی بر اصل مبتنی بر الگوی بنیادی شناختی لورنس کوهبرگ در زمینه رشد اخلاقی است.
در این سالها یکی از معضلات مطالعات برروی تصمیمات و واکتهای مدیران این موضوع
بوده که اساسا الگوی پیشرفت اخلاقی کوهبرگ، فاقد توضیحی قانع کننده برای توصیف و یا درمان شکاف
قضاوت- عمل است. با این حال، این الگو امروزه همچنان بر نظریه، تحقیق، تدریس و تمرین
در اخلاق تجاری و مدیریت تأثیرگذار است.
در این مقاله قصد داریم
تعریفی اجمالی و ساده بر مدیریت اخلاق مدار(Ethical management)، ارائه دهیم. همچنین
نگاهی برنظریههای مدرن تصمیمگیری اخلاقی در اخلاق مدیریت خواهیم داشت. توضیح این
موضوع به مدیران کمک خواهد نمود تا با اطلاع از روشهای مدیریت اخلاقی روز جهان،
تفکری جهت دستیابی به رویکردی یکپارچهتر، کاملتر و اخلاقیتر داشته باشند. ضمن
اینکه توسعه مدل های ذهنی مدیران و تغییر نگرش انها به وضعیت اخلاق در مدیریت، میتواند
زمینه ساز بهبود واکنشها در سازمانها و نهایتا مدیریت کلان جامعه باشد.
با بررسی شیوههای
مدیریت روز در کشور عزیزمان، شاید به این نتیجه برسیم که سعی و خطا، هیچگاه در
مدیریت ما به پایان نخواهد رسید. حتی مدیران تحصیلکردهای که از پیشرفت دانش در هرزمینهای
استقبال میکنند، در زمان مدیریت خودشان، سعی و خطا را از برنامههای خود حذف نمیکنند.
پس از اتمام یک سعی و خطا، سعی و خطایی دیگر پیش خواهد آمد و به همین ترتیب قصه
تکرار میشود.
امروزه با ورود واژه
اخلاق به مدیریت، برخی از مدیران درباره این موضوع، صحبت میکنند اما این صحبتها
در همین حدگفتگو باقی میماند و به تصمیمات و عملکرد آنها راه پیدا نمیکند.
اگر بخواهیم مدیریت اخلاق مدار(Ethical management)، یا مدیریت
اخلاقی(Moral Management)، را بصورت اجمالی و ساده تعریف کنیم باید بگوییم مدیریت اخلاقی
یا اخلاق مدار به معنای واکنش انسانی به کنشهای انسانی در درون سازمان ویا بیرون
سازمان است.
انجمن بازاریابی امریکا
مقالهای تحت عنوان مدیریت اخلاق مدار و توسعه اخلاق (Moral Management and
Moral Maximization)، ارائه نموده که در این مقاله به تفصیل تناقضها و کمبودهای
مدیران در تصمیمگیری و علل شکست مدیریت غیراخلاقی یا بیاخلاق را در کسبوکار،
بیان نموده است.
از منظر اخلاق، سه دسته
مدیریت وجود دارد. مدیریت اخلاقی، مدیریت بی اخلاق و مدیریت غیراخلاقی. مدیریت
اخلاقی قضاوت_عمل اخلاقی در زمانی است که مدیر اطمینان دارد کار درست چه چیزی است
و خلاف آن را انجام ندهد. درصورتیکه مدیر آگاه باشد که چه چیزی درست است و در
هنگام عمل عکس این موضوع را انجام دهد، مدیریت غیر اخلاقی صورت گرفته و در زمانیکه
مانند یک رباط تنها به قوانین بیاندیشد، مدیریت بیاخلاق شکل گرفته است.
خصوصیات مدیران اخلاق مدار
در کتابها و مقالات
متعدد، صفات بسیاری برای مدیران اخلاق مدار تعریف شده اما مهمترین موضوعی که
امروزه بحث محافل مدیریتی است، این موضوع است که اساسا یک مدیر موفق، فراتر از
اینکه اخلاقمدار باشد یا خیر، برای موفقیت باید دوخصوصیت مهم رهبری و مربیگری را
داشته باشد. در قرن بیستم نظر بزرگان براین بود که منافع سازمان از هرچیزی بیشتر
اهمیت دارد و اگر فراموش کنیم که برای کسب سود یک کسب و کار را اداره میکنیم، به
زودی ناچار به تعطیلی آنها هستیم. اما همین بزرگان امروزه تئوری های خود را رد
نموده و سازمان را مانند یک انسان تصور میکنند. واقعیت این است که هرموجودی که از
اجزای زنده تشکیل شده باشد، یک موجود زنده است. بنابراین سازمان نیز که از انسانها
تشکیل شده، عملا یک موجود زنده محسوب میشود.
بحران کرونا درس بزرگی
برای مدیران سراسر جهان دربرداشت. دراین بحران، بسیای از شرکتها و کشورها خسارتهای
جبران ناپذیری را متحمل شدند اما مدیریت اخلاق مدار در این موضوع، بیش از هرچیزی
به چشم خورد. شرکتهای بزرگ کارکنان خود را به منزل فرستادند و بوسیله تکنولوژی با
دورکاری بدون اینکه کسی مستقیما برروی افراد نظارت داشته باشد، فعالیت های خود را
ادامه دادند. بسیاری از شرکتها کارکنان خود را به مرخصی های طولانی با حقوق
فرستادند.
تعامل در این موضوع حتی
فراتر رفته و رفتار دوسویه به خود گرفته است. به عنوان نمونه، کارکنان شرکت ویرجین
با توجه به اینکه مشاهده کردند شرکت آنها را اخراج نکرده و به مرخصی با حقوق
فرستاده و به مشتریان خود نیز خسارت پرداخته، بصورت خودجوش و به دلخواه، بسیاری از
آنها حقوقهای خود را به شرکت بخشیده اند و حاضر شدهاند تا چهار ماه بدون حقوق برای
شرکت کار کنند. این موضوع را ریچارد برانسون(مالک این شرکت) در مقالهای کارکنان
خود را ستود و آنها را صاحبان اصلی شرکت ویرجین معرفی کرد.
عکسالعمل اخلاقی
برانسون در این مقاله نشان داده شده و او عکس العمل خود به این عمل انسانیکارکنان
خود را اینگونه جبران نموده که به ایشان قول داده تا درآینده که شرکت به فعالیت
عادی خود بازخواهد گشت، ایشان را در بخشهای مختلف سهیم کند. این موضوع موجب خواهد
شد تا انگیزه کارکنان دوچندان شده و فعالیت انها به مراتب بهرهوری بیشتری از قبل
داشته باشد.
نمونه مدیریت اخلاقی را
در مدیریت ژاپنی به وضوح میتوان مشاهده کرد. در مدیریت ژاپنی کارکنان با
سازمانهای خود روابط عاطفی سختی دارند و سازمان آنها جزیی از خانواده ایشان محسوب
میشود. پیشرفت در جوامع پیشرفته اتفاقی بدست نیامده. سالها کار برروی موانع
پیشرفت در کشورهای توسعه یافته سبب شده سازمانهای بزرگ درک کنند که عامل اصلی
موفقیت آنها، کارکنان آنها هستند. بنابرای رفتار شایسته و انسانی و اخلاقی با این
کارکنان، سبب شده تا واکنشها دوسویه تقویت شده و تقویت این واکنشهای مثبت، به
پیشرفت شرکتها انجامیده است. شاید برای بسیاری از ما سوال بوده که چرا برندهای
ایرانی توانایی رقابت با برندهای خارجی را ندارند. چرا شرکتهای ایرانی نظم و
انظباط شرکتهای خارجی را ندارند و به اندازه آنها موفق نیستند.
این بدین خاطر است که
مدیران ما فعلا در دوره پرینسیپلهای نظم و سودگرایی هستند و با روشهای روز مدیریت
جهان پیش نمیروند. بعلاوه اینکه مدیریت اخلاقی از نظر بسیاری از مدیران ایرانی
کاملا امری بیربط با منافع شرکت است و صرفا یک ژست مدیریتی است. ضمن اینکه دوره
سود و درآمدزایی در نظر اکثر مدیران ایرانی، کوتاه مدت است و مشخص نیست که برند یا
سازمانی تا سالهای آینده اصلا وجود داشته باشد که بخواهد برروی نیروی انسانی خود
سرمایهگذاری کند. دوره دید موفقیت در ایران بیش از ده سال نیست درصورتیکه در
شرکتهای خارجی این دوره حداقل صدساله است. به همین خاطر است که با یک اشاره برندهای
خارجی به بازار ایران، سیل ورشکستگان و خارج شوندگان از بازار پدید میآید.
به هررو مدیران اخلاق
مدار داری خصوصیاتی هستند که آنها را از سایر مدیران متمایز میکند. این خصوصیات
سبب میشود که تعامل دوسویه بین مدیر و کارکنان پدید آمده و سازمان پس از مدتی،
اخلاق محور شود. سازمانهای اخلاق محور بهتر میتوانند به مسئولیت اجتماعی خود عمل
کنند. در این بخش به برخی از خصوصیات اصلی این مدیران اشاره خواهیم کرد.
رهبری
مربیگری
بخشش
روابط صمیمانه انسانی
عمل صحیح در راستای منافع سازمان
وجدان کاری
تعامل اخلاقی
جامع نگری
کاریزما
رعایت انصاف
عملکرد مبتنی بر اصول
بهرهمندی از خرد اخلاقی
مثبت اندیشی
اعتباربخشی
قدرشناسی
همدلی
صداقت درون سازمانی و برون سازمانی
امانت داری
عدالت
پرهیز از قضاوت
تشویق کارکنان
حمایت از گسترش اخلاق در سازمان
قدرت روحی
انضباط اداری
اصول مدیریت اخلاقی
تعاریف بسیار زیادی از
مدیریت اخلاقی تاکنون انجام شده و بالطبع؛ اصول مربوط به این تعاریف تبیین شده
است. از دیدگاه دین اسلام، مدیریت اخلاقی به عبارتی همان باتقوا بودن مدیراست.
تقوا موضوعی است که در صورت وجود واقعی آن، بقیه صفات بپیوست، وجود خواهند داشت.
به هررو دراین بخش به چهار اصل رایج مدیریت اخلاقی اشاره خواهیم داشت.
قدرشناسی و همافزایی مثبت
یکی از اعتقادات بسیار
غلط درسازمانها، استفاده نابجا از کلمه وظیفه است. درست است که هرفردی در سازمانی
برای انجام کاری حقوق میگیرد و وظایف او مشخص است، اما در تمام سازمانها اگر فرد
بخواهد صرفا به وظایف خود عمل کند، کار پیش نخواهد رفت. بنابراین به خاطر داشته
باشیم افرادی که کارایی ایشان مثبت است، همواره در حال انجام کارهایی بیش از
وظایفشان هستند. مدیر اخلاق مدار به کنشهای مثبت و منفی به درستی و مطابق اخلاق
درچهارچوب قوانین شرکت، پاسخ خواهد داد. لذا قدردانی و قدرشناسی از کارکنان و
تشویق آنها نه تنها از ایشان افرادی باجگیر و سرکش نخواهد ساخت، بلکه وفاداری و
بهرهوری آنها را نیز افزایش خواد داد.
نهادینه سازی احترام سازمانی
مدیران در سازمانها نقش
سازنده و القاء کننده فرهنگ سازمان را نیز دارا هستند. آنها برای ترویج اخلاق،
باید احترام را در سازمان نهادینه کنند. درصورتیکه مدیران به کارکنان احترام
بگذارند، این مهم به عنوان یک ارزش در سازمان شیوع پیدا خواهد کرد. در برخی از
موارد مدیران برای نهادینه شدن این احترامات، حتی اقدام به وضع قوانین خاصی نیز میکنند.
احترام گذاشتن، با خشک بودن سازمان متفاوت است. سازمانی که درآن احترام همه جانبه
وجود دارد، اعضای آن ارزش یکدیگر را درک نموده و هریک احساس شخصیت میکنند. افراد
در فضایی که درآن احساس شخصیت میکنند، بیشتر زمان صرف نموده و برای بهبود آن تلاش
خواهند نمود.
احترام صرفا استفاده از
الفاظ نیست و برای عقاید، نظرات، ایدهها و رفتار و کارکرد افراد باید احترام قائل
شد. احترام عملی به افراد، درهنگام بهکارگیری ایدهها ودخیل نمودن آنها در
تصمیمات و واگذاری مسئولیت و تفویض اختیار، نمایان خواهد شد. مناسبی نسبت به عقاید
و نظرات یکدیگر نشان دهند. تیمی که در سطح شخصی با هم همخوانی نداشته باشد با هم
کار نخواهد کرد و محصول کمتری خواهد داشت. به عبارت دیگر احترام تحمل نظرات مخالف،
به کارگیری افراد و ایدههای آنها، و برخورد با انصاف با افراد سازمان است.
انصاف رویه
درهرسازمانی رویههایی
وجود دارد که از مدیران آن انتظار میرود که از این رویهها، پیروی کنند. اما
همانگونه که افسران راهنمایی و رانندگی برچراغها ارجحیت دارند؛ در یک سازمان نیز
مدیران بر قوانین و روالها برتری دارند. البته این به معنای شکستن قوانین نیست اما
در اجرای این رویهها مدیران اخلاق مدارد انصاف رویه دارند. مدیریت اخلاقی، کنترل
رویهها بر اساس انصاف رویه و روالسازی منصفانه است. رعایت انصاف یعنی بررسی
روالها به نحوی که برای همه کارکنان سازمان منصفانه باشد. هیچ کس در روالسازی
نباید نادیده گرفته شود. به عنوان مثال در مدیریت شهری، شهری ساخته شود که افراد
معلول در مبلمان آن نادیده گرفته شده باشند، روالسازی معماری شهری آن هرچقدر زیبا
و استاندارد باشد، بخشی از جامعه نادیه گرفته شدهاند.
شفافیت در تصمیم گیری
کارکنان سازمان باید
این اطمینان را بیابند که مدیران آن سازمان، تصمیماتی که گرفتهاند، ورای منافع
شخصی ایشان و در جهت منافع عمومی سازمان و اعضای آن است. هر سازمانی برای خلق سود
به وجود آمده اما نگاه به صرف سودآوری و نادیده گرفتن اعضای سازمان، نهایتا مدیران
را به اهداف اصلی یعنی سودآوری نخواهد رساند. اگر اعضای سازمان شفافیت در تصمیمات
را حس کنند و منافع آنرا مطابق منافع جمع ببینند، آن تصمیمها را میپذیرند و به
عنوان یک تیم با هم همکاری می کنند. فراموش نکنیم تیمی که هربخشی از آن ناراضی
باشد، انرژی تیم به سوی اهداف مختلف متمرکز شده و نهایتا کل تیم به هدف نخواهند
رسید.
برای نوشتن و پیادهسازی هربرنامه ای درسازمان، هزینه و وقت و انرژی صرف شده، اگر این برنامهها در مرحله اجرا توسط بدنه سازمان پذیرفته نشود، برنامه هراندازه قوی، بیهوده تعیین شده است.
فردریک وینسلو تیلور(Frederick Winslow Taylor)، پدر مدیریت علمی و مهندسی صنایع آمریکا، در ۲۰ مارس ۱۸۵۶ در شهر پنسیلوانیا در ایالت فیلادلفیا دیده به جهان گشود. وی برنده مدال افتخار الیوت سرسون است. تیلورمهندس مکانیکی بود که با مطالعه و آزمایشات مدیریتی فراوان، سعی در بهبود کارایی صنعت داشت و تغییرات شگرفی در مدیریت پدید آورد. او به عنوان پدر مدیریت علمی شناخته میشود و همچنین از او به عنوان اولین مشاور مدیریت به شکل امروزی یاد میشود. وی مطالعات خود را در سال ۱۸۸۵ در صنعت فولاد میدویلو بتلهم آغاز کرد و در حدود سال ۱۸۷۸ چهار اصل اساسی و مهم مدیریت علمی را ارائه نمود.
تیلور معتقد بود که روش مدیریت علمی باید جانشین روش آزمون و و خطا شود و همچنین مطالعات حرکت سنجی و زمانسنجی را توصیه میکرد سعی نمود تا استانداردهایی را برای تولید تدوین کند. بسیاری از اصول امروزه مدیریت اختراع و ابداع تیلور است.
به نظر وی کارکنانی برای انجام کار باید انتخاب شوند که مهارت لازم برای انجام کار به صورت اثر بخش و کارا را داشته باشند. همچنین تهیه برنامههای آموزشی برای آموزش کار به کارگر از دیگر فعالیتهای او میباشد در نهایت، تیلور معتقد بود که کار و مسئولیت باید به صورت مساوی میان مدیران و کارکنان تقسیم شود. اصل تناسب شغل با شاغل(Job person fit) که امروزه در مدیریت منابع انسانی یک مبحث متعالی است درواقع توسط تیلور پایه ریزی شده است.
نظریه مدیریت
تیلور فکر میکرد با تجزیه و تحلیل شغل بهترین راه برای انجام آن پیدا میشود. یکی از فعالیتهای به یاد ماندنی او بهبود نرخ زمانسنجی است که بعدها با روشهای حرکت سنجی که توسط فرانک گیلبرت ارائه شده بود ترکیب گردید. رشته جدیدی با عنوان زمان و حرکت سنجی معرفی شد.
او یک شغل را به اجزای تشکیل دهنده آن تجزیه کرد و بارها هرکدام از آنها را اندازهگیری کرد.
تأثیرات تیلور
تیلور خالق چهار اصل اساسی و مهم مدیریت علمی است. تیلور دانش مدیریت را به شکل امروزی آن پایه گذاری نمود و به عنوان پدر علم مدیریت شناخته میشود. دانشگاه هاروارد، یکی از اولین دانشگاههای آمریکاست که مدرک مدیریت بازرگانی را در سال ۱۹۰۸ براساس برنامه آموزشی مدیریت علمی تیلور ارائه کرد. در فرانسه چاته لیر نوشتههای تیلور را ترجمه کرد. مدیریت علمی که توسط وی ترجمه شده بود نظریهپرداز فرانسوی هنری فایول را تحت تأثیر قرار داد، فایول تحت تأثیر مدیریت علمی تیلور، در سال ۱۹۱۶ ساختار سازمانی در مدیریت را ارائه نمود. در اتحاد جماهیر شوروی، ولادمیر لنین تحت تأثیر تیلوریسم قرار گرفت. با این حال روشهای فردریک تیلور هرگز نتوانست جایگاه خود را در اتحاد جماهیر شوروی پیدا کند.
بسیاری از کسانی که از تیلور انتقاد میکنند معتقدند که او نسبت به جنبههای انسانی و انگیزشی کار بیاعتنا بودهاست. همچنین باتوجه به اینکه تیلور نسبت به جنبههای اجتماعی کار دیدگاهی منفی داشت به وی انتقادات زیادی شده است. تیلور کار گروهی را مفید نمیدانست و معتقد بود هر وقت کارکنان به صورت گروهی کار میکنند، کارایی هر یک از آنها به سطح کارایی ضعیفترین عضو گروه تنزل پیدا میکند. به هررو عقاید وی برگرفته از نتایجی بود که از مطالعات و آزمایشات وی حاصل شده و به همان زمان تعلق داشت. اما میراثی که تیلور از خود باقی گذاشت، بدون شک پایه گذار دانش مدیریت امروزی شد. تمام کتابهایی که اصول اولیه مدیریت را شرح میدهند، در ابتداییترین توضیحات خود، به یافتهها و اصول تیلور اشاره میکنند. فردریک وینسلو تیلور، روز ۲۱ مارس ۱۹۱۵ (۲۹ اسفند ۱۲۹۳) در سن ۵۹ سالگی بر اثر ذاتالریه، درگذشت.