درام علمی تخیلی فلسفی چشمه(The Fountain)، محصول سال 2006 آمریکا ، به کارگردانی و نویسندگی دارن آرونوفسکی است. ستارگانی چون هیو جکمن، ریچل وایس، الن برستین، مارک مارگولیس و استیون مک هتی در این فیلم ایفای نقش کرده اند. این فیلم برای اولین بار در تاریخ 22 نوامبر 2006 نمایش داده شد و با استقبال خوبی مواجه شد. بعدها دی.وی.دیهای این فیلم نیز بارها چاپ و توزیع شد.
این فیلم از سه داستان موازی غیر اپیزودیک تشکیل شدهاست که در انتها تمام این داستانها به هم میپیوندند. داستان از جنگاوری اسپانیایی به نام «توماس» با بازی هیو جکمن، آغاز میشودکه در جنگلهای محل زندگی مایاها به دستور «ملکه ایزابل» با بازی راشل وایز، به دنبال درخت حیات است.
داستان دوم به زندگی دکتر «تام کرئو» بابازی هیو جکمن، میپردازد که به دنبال درمانی برای سرطان میگردد تا همسرش «ایز» بابازی ریچل وایز، را از مرگ نجات دهد.
اما داستان سوم، روایت مردی است که در فضایی ناشناخته درون حبابی به همرا یک درخت خشک و کهنسال شناور است و داستانهای فیلم به نوعی به این درخت بازمی گردد.
فیلم سینمایی آزمایش زندان استنفورد (The Stanford Prison Experiment) محصول امریکا، فیلمی در ژانر مهیج تولید سال ۲۰۱۵ به کارگردانی کایل پاتریک آلوارز است.این فیلم با داستانی واقعی از روی یکی از خطرناکترین آزمایشات روانشناسی تاریخ ساخته شده است.
در سال ۱۹۹۲ مستندی به همین نام(Quiet Rage: The Stanford Prison Experiment)، با حضور شخص پرفسور زیمباردو ساخته شد.
این مستند شامل تشریح کامل این آزمایش توسط دکتر زیمباردو، صحبتهای اشخاص تحت آزمون و نیز تصاویر واقعی ثبت شده طی آزمون بود. در ۲۰۰۱ فیلمی سینمایی با نام Das Experiment بر اساس کتابی با نام جعبه سیاه در همین ژانر ساخته شد که بر اساس این آزمایش زیمباردو نوشته شده بود. در ۲۰۱۰ نیز فیلمی به نام آزمایش(The Experiment)، ساخته شد و نهایتا فیلم حاضر، کاملا داستانی اما روایی از این واقعیت ثبت شده، ساخته شد.
این فقط یک آزمایش بود!
آزمایش زندان استنفورد یکی از معروفترین و خطرناکترین آزمایشهای روانشناسی است که تاکنون انجام شدهاست. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر فیلیپ زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به صورت آزمایشی انتخاب و مصاحبه شده و نقشهای زندانی و زندانبان را پذیرفتند.
نتایج آزمایش حیرتآور بود، پس از گذشت چند روز اکثر زندانبانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. آزمایش به خاطر ترس از کنترل خارج شدن وضعیت بعد از ۶ روز متوقف شد. بر خلاف همه نوشتهها در مورد آزمایش استنفورد، در کتاب «آدمی یک تاریخ نوید بخش» میتوان جنبه دیگر ماجرا را دید. چیزی که توجه را جلب میکند این است که اغلب نگهبانان آزمایش، در مورد اعمال راهکارهای خشن، مردد بودند. دوسومشان حاضر نشدند در بازیهای دگرآزارانه، شرکت کنند. یک سومشان با زندانیان مهربان بودند. و این موضوع زیمباردو و تیمش را کلافه میکرد. یکی از نگهبانان قبل از آغاز آزمایش استعفا داد و گفت نمیتواند از رهنمودها تبعیت کند. اغلب افراد به این دلیل ادامه دادند که زیمباردو پول خوبی به آنها پرداخت می کرد.
سختگیریها شدت پیدا کرد. دیگر به زندانیان بخصوص در طول شب اجازه رفتن به دستشوئی داده نمیشد. آنان باید در درون سطل هائی که در سلول گذاشته بود احتیاجات خود را برطرف کرده و با بوی تعفن آن سر کنند.
اعتراضات بیشتر شد. این بار تشکها را از زندانیان شورشی گرفتند و آنان مجبور بودند بدون تشک و بالش بر روی زمین سیمانی بخوابند.
نتیجه آزمایش
وضعیت رفته رفته بدتر شد. زندانیان مجبور بودند برهنه شوند تا از آنان بازرسی بدنی به عمل آید. تحقیرهای جنسی نیز بخشی از کار شد. روز چهارم زمزمه فرار از زندان در بین داوطلبینی که نقش زندانی را بازی میکردند قوت گرفت. با پخش شدن این شایعه شدت عمل زندانبانان نیز شدیدتر شد. زندانبانان بنحوی باورنکردنی در نقش خود فرو رفته بودند و گوئی با گذشته خود بکلی قطع رابطه نموده بودند. دکتر زیمباردو در مشاهدات خود مینویسد که اعمال و گرایشهای سادیستی واقعی بین زندانبانان مشهود بود.
این تجربه، نشان داد که چگونه انسانهائی پاک و تحصیل کرده در صورتیکه به آنان قدرت و اختیارات داده شود و در درون سیستمی که قدرت را بدست دارد هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ نرمهای موجود در درون سیستم از آنان حمایت شود، قادرند به سرعتی باور نکردنی (در تجربه زندان استنفورد در روز دوم) به شیطانی مبدل شده و لحظهای برای اعمال وحشیگری و خشونت بخود تردید راه ندهند.
همه ما امکان تبدیل شدن به یک شیطان را داریم. تنها راه برکنار ماندن از ظهور یک چنین خصلت شرور و غیرانسانی، آگاهی نسبت به احتمال بروز چنین پدیدهای و عدم وجود شرایط تبدیل ما به این موجود خطرناک است. تنها با شناخت این خطر که “موقعیت” و “قدرت” میتواند ما را در کمترین مدت به حیوانی بیگانه از خود مبدل کند قادر خواهیم بود از فرو غلتیدن در فساد مصون بمانیم.
فیلم مثلث غم(Triangle of Sadness)،کمدی سیاه طنز محصول ۲۰۲۲ به نویسندگی و کارگردانی روبن اوستلوند است. هریس دیکینسون، چارلبی دین، دالی دی لئون، زلاتکو بوریچ، هنریک دورسین، ویکی برلین و وودی هارلسون، در این فیلم ایفای نقش می کنند. این آخرین فیلمی است که دین قبل از مرگش در اوت 2022 در آن بازی کرده است.
مثلث غم اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره فیلم کن داشت که تشویق هشت دقیقه ای ایستاده منتقدین و برد نخل طلا را برای کارگردان آن درپی داشت. همچنین برنده چهار جایزه فیلم اروپا از جمله بهترین فیلم شد.
کارل(مدل) و یایا(اینفلوئنسر)، با هم قرار می گذارند. کارل از یایا به خاطر اینکه از او انتظار دارد برای وعده های غذایی پول بدهد، با وجود اینکه او بیشتر از او درآمد دارد، ناراحت است.
آنها در مورد پول و نقش های جنسیتی بحث می کنند. آنها برای تبلیغ در شبکه های اجتماعی به یک سفر تفریحی لوکس روی قایقی تفریحی دعوت میشوند. در میان مهمانان ثروتمند، الیگارش روسی دیمیتری و همسرش ورا هستند. زوج مسن کلمنتاین و وینستون که ثروت خود را از فروش سلاح به دست آورده اند و همراه آنها هستند.
قایق بادبانی از میان طوفان عبور می کند. تهدادی از مسافران به شدت دریازده می شوند و وحشت اوج می گیرد چندین مسافر مجروح می شوند طوفان به کشتی آسیب زیادی وارد می کند و وقتی صبح فرا می رسد، دزدان دریایی حمله می کنند، کلمنتین و وینستون را با یکی از نارنجک های خود می کشند و قایق را واژگون می کنند.
گروه کوچکی از بازماندگان متشکل از کارل، یایا، دیمیتری، ترز، پائولا، جارمو، نلسون مکانیک کشتی و ابیگیل نظافتچی موفق به فرار به جزیره ای می شوند. ابیگیل، تنها کسی که مهارت بقا دارد، وی به سرعت فرماندهی را غصب می کند. همانطور که بازماندگان با هم پیوند می خورند و با وضعیت جدید خود کنار می آیند، ابیگیل قدرت بیشتری به دست می آورد، تخت خصوصی خودش را داخل قایق نجات می گیرد و …
ویپلش(Whiplash)، به معنای شلاق فیلمی در ژانر درام محصول سال ۲۰۱۴ آمریکا و به نویسندگی و کارگردانی دیمین شزل است. شزل فیلمنامه این فیلم را بر پایه تجربیاتش در باند دبیرستان پرینستون نوشته است. در این فیلم مایلز تلر در نقش دانشآموزی بازی میکند که نوازنده درام است و سعی دارد تا استاد خودش، ترنس فلچر با بازی جی. کی. سیمونز را تحت تأثیر قرار دهد. پل رایزر و ملیسا بنویست از دیگر بازیگران این فیلم هستند.
داستان فیلم
اندرو نیمن نوازنده درام یک گروه موسیقی است که به امید پذیرفته شدن نزد یکی از بهترین استادان موسیقی به نام ترنس فلچر به هنرستان شیفر که به عقیده خودش بهترین هنرستان موسیقی در آمریکا است، میرود تا بتواند به هدف خودش که تبدیل شدن به نوازنده درام شماره یک گروه موسیقی شیفر است، برسد. بعد از یک ملاقات سرد و ناامیدکننده در کمال تعجب فلچر او را میپذیرد و این سرآغاز ماجرای استاد-شاگردی است که سراسر با شکنجه، تحقیر، سختی و حس ناامیدی پیوند خوردهاست…
نکات آموزنده فیلم
این فیلم کنایه ای از مدیران مستبد است که با استفاده از ترس قصد دارند تا کنترل و تسلط خود را توسعه دهند. عدم قطعیت غیرقابل توضیح و واژگان تکان دهنده و تحقیرآمیز و فرهنگ اجباری و جاری سازی آن به هر قیمتی و اهمیت بیشتر “من و موفقیت من” نسبت به “تیم و موفقیت ما” ، مهمترین نقاط ضعف مدیر یا رهبر ارکستر فیلم است. کافیست هرچه اوکرده، در مدیریت نکنیم تا موفق شویم.
فیلم مانی بال(Moneyball)، محصول 2011 امریکا در ژانر زندگینامهای، ورزشی و درام است که توسط بنت میلر کارگردانی و توسط کلمبیا پیکچرز منتشر شدهاست. داستان فیلم بر پایه کتابی با همین نام نوشته مایکل لوئیس نوشته شدهاست. فیلم در مورد مدیر یک تیم ورزشی بیسبال (اوکلند اتلتیکس) به نام بیلی بین با بازی برد پیت است.
داستان فیلم
مانیبال روایتی حقیقی از بیلی بین (با بازی برد پیت) مدیر ناموفق یک تیم بیسبال است. بیلی بین مدیر تیم بیسبال اوکلند اتلتیک است و تیمش نتایج بسیار ضعیفی را کسب کردهاست و دو تن از بهترین بازیکنان خود را به خاطر همین مشکلات از دست میدهد به خاطر همین موضوع تیم اوکلند اتلتیک در آستانه فروپاشی قرار گرفتهاست.
اما بیلی بین که در سن جوانی با یک اشتباه ورزش بیسبال رو انتخاب کردهاست راه بازگشتی را نمیبیند و تصمیم میگیرد نهایت سعی و تلاش خود را به کار گیرد تا بتواند تیمش را از بحران نجات دهد! او با کمک فردی به نام پیتر براند دست به اقدام عجیبی میزند و براساس یک سری معادلههای ریاضی برخی از بازیکنان را به خدمت میگیرد تا اینکه به خاطر همین تصمیم رفته رفته تیم نتایج بهتری میگیرد و موفقیتی تاریخی را رقم میزند.
نکات آموزنده فیلم
اطلاعات میتواند به ما کمک کند تا در هزینهها صرفه جویی کنیم. کاراکتر فیلم از هنجار دوری کرده و کار درست را انجام میدهد. ایجاد یک تیم بیسبال از طریق تجزیه و تحلیل آماری و احتمالات به لطف اقتصاد دان جوانی که استخدام کرده و برد تیمهای دیگر را نمایش میدهد. این فیلم نشان میدهد که چرا در شیوههای مدیریت باید به فرایندهای کلاسیک و سنتی باهم توجه کرد.
فیلم شبکه اجتماعی (The Social Network) فیلمی درام به کارگردانی دیوید فینچر محصول سال ۲۰۱۰ ایالات متحده آمریکا ست. این فیلم درباره ایجاد شبکه اجتماعی فیس بوک و زندگی مارک زاکربرگ خالق این سایت، در اینترنت و بر اساس کتابی با نام میلیاردرهای تصادفی نوشته بن مزریک ساخته شده.
داستان فیلم
در سال ۲۰۰۳، مارک زاکربرگ، دانشجوی دانشگاه هاروارد، بعد از شکست در برقراری رابطه با یکی از دخترهای خوابگاه به نام اریکا، به اتاقش پناه میبرد و وبسایتی به نام فیسمش درست میکند که در آن اعضای سایت میتوانند به دختران دانشگاه از نظر جذابیتشان نمره دهند. سایت خیلی زود مورد توجه قرار میگیرد تا اینکه سرورهای سیستم پایگاه اینترنتی دانشگاه مختل میشود.
زاکربرگ شش ماه از تحصیل محروم میشود و وقتی بازمیگردد، همه او را میشناسند. دوقلوهای وینکِلواس او را استخدام میکنند تا وبسایتی مخصوص دوستیابی برای آنها درست کند و بعد از بروز اتفاقاتی، وبسایت فیسبوک خلق میشود که رفتهرفته مورد توجه میلیونها نفر در سراسر جهان قرار میگیرد.
نکات آموزنده
این فیلم چالشهای واقعی کارآفرینان امروز را نشان میدهد. آنچه بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد این است که اگر از شرایط موجود رضایت ندارید، همیشه فرصتی برای تغییر در اختیار شما قرار خواهد گرفت. مهم این است که شما چه قدمهایی بردارید و سفر شما به سمت موفقیت باشد یا شکست. موفقیت بزرگ شما بر مبنی اعتماد به خودتان است.
این فیلم داستان زندگی مارک زاکربرگ و راه اندازی شبکه فیس بوک و چالشهای آن است. این فیلم نشان میدهد که بهترین و مناسبترین افراد میتوانند از بعیدترین مکانها آمده و همچنین مسخره ترین ایده ها، ممکن است ایده هایی بسیار ارزشمند باشند.