تئودور لویت

تئودور لویت (Theodore Levitt) اقتصاددان آلمانی الاصل آمریکایی و استاد دانشکده بازرگانی هاروارد و از بزرگان بازاریابی امروزی بود. وی سردبیر مجله هاروارد بیزینس ریویو بود که به دلیل افزایش تیراژ این مجله و رایج کردن اصطلاح «جهانی شدن» مورد توجه قرار گرفت. لویت بیشتر به دلیل مفاهیم و نکات تاثیرگذاری که در مدیریت مطرح کرد، مشهور است. یکی از مشهورترین ابداعات لویت، مفهوم «نزدیک بینی بازاریابی» بود. در سال 1983 لویت اعلام کرد که «از این پس هدف شرکتها به جای صرفاً پول درآوردن، ایجاد و حفظ مشتری است».

زندگی تئودور لویت

تئودور لویت در اول مارس سال 1925 در ولمرز آلمان در خانواده ای معمولی دیده به جهان گشود. وی تنها ده سال داشت که خانواده اش به علت وضعیت آلمان آن دوران، به امریکا مهاجرت کردند. تئودور دوران دبستان را در دیتون، در ایالت اوهایو سپری کرد.

در دوران دبیرستان وی، دنیا مشغول جنگ جهانی بود و به همین دلیل پیش از اتمام تحصیل دبیرستان به جنگ فراخوانده شد. تئودور دیپلم خود را از طریق مکاتبه دریافت کرد و پس از جنگ به دانشگاه کالج آنتیوخ رفت و کارشناسی و کارشناسی اشد خود را از این دانشگاه دریافت کرد. سپس به اوهایو رفت و دکترای خود را در رشته اقتصاد از این دانشگاه گرفت . اولین شغل او، تدریس در دانشگاه داکوتای شمالی بود.

لویت در سال 1959 به هیئت علمی دانشکده بازرگانی هاروارد پیوست. بعداً در همان سال، پس از انتشار «نزدیک‌بینی بازاریابی» در هاروارد بیزینس ریویو، به شهرت رسید.

اگرچه لویت با سرزبان انداختن اصطلاح «جهانی شدن» در مقاله ای با عنوان «جهانی شدن بازارها»که در شماره مه تا ژوئن 1983 مجله هاروارد بیزینس ریویو منتشر شد، مشهور شد اما او مبتکر این اصطلاح نبود. پیش از این در مقالات متعدد نیویورک تایمز اصطلاح «جهانی سازی» مورد استفاده قرار می گرفته اما تا این حدمستقیم و واضح شناخته شده نبود.

لویت جملات و نظریات بسیار جذابی در مدیریت و بازاریابی دارد و بیشتر مطالب او حول و حوش اهمیت مشتری است. وی نویسنده کتاب «کاربرد نظریه بازیها در بازاریابی » و «تخیل بازاریابی» بود و آثارش به یازده زبان ترجمه شده است. او همچنین نویسنده مقالات متعددی در زمینه موضوعات اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و بازاریابی بود.

سرانجام لویت پس از تحمل یک دوره بیماری طولانی در 28 ژوئن 2006 در سن 81 سالگی در خانه خود درگذشت. مراسم یادبود او در باشگاه تنیس مورد علاقه اش برگزار شد.

افتخارات تئودور لویت

تئودور لویت چهار بار برنده مسابقات جوایز McKinsey برای بهترین مقاله سالانه در هاروارد بیزینس ریویو شد. وی برنده جایزه آکادمی مدیریت در سال 1962 برای «نوآوری در بازاریابی» و برنده جایزه جان هنکاک برای به عنوان روزنامه نگار تجاری برتر سال 1969 بود.

لویت همچنین جایزه چارلز کولیج پارلین به عنوان “مرد بازاریابی سال را درسال 1970 گرفت. دریافت جایزه جورج گالوپ برای تعالی بازاریابی در سال 1967 و جایزه Paul D. Converse در سال 1978 از انجمن بازاریابی آمریکا برای کمک های عمده به بازاریابی و جایزه ویلیام ام مک فیلی در سال 1989 از شورای مدیریت بین المللی برای کمک های عمده به مدیریت، از افتخارات تئودور لویت است.

ارزش پیشنهادی چیست؟

ارزش پیشنهادی کسب و کار(value proposition) چیست؟

این مفهوم در حقیقت ترکیب کاملی از مزایا یا ارزش اقتصادی یک برند یا یک کسب و کار است که قول می‌دهد به مشتریان فعلی و آینده (یعنی بخشی از بازار) که محصولات و یا خدمات آن‌ها را می‌خرند، ارائه دهد. ارزش پیشنهادی، بخشی از استراتژی بازاریابی کلی کسب و کار است که برند را متمایز می کند و حضور آن را به طور کامل در بازار تضمین می کند. پیشنهاد ارزش می تواند برای کل یک سازمان، یا بخش هایی از آن، مشتری، محصولات یا خدمات اعمال شود.

پیشنهاد ارزش را می توان به عنوان بیانیه بازاریابی (بیانیه موقعیت یابی) نوشت که به طور خلاصه توضیح می دهد که چرا مصرف کننده باید محصولی را بخرد یا از خدماتی استفاده کند. یک بیانیه موقعیت یابی قانع کننده این پتانسیل را دارد که مصرف کننده بالقوه را متقاعد کند که محصول یا خدمات خاصی که شرکت ارائه می دهد، ارزش بیشتری داشته یا مشکلی را نسبت به محصولات مشابه بهتر حل می کند.

در ادبیات بازاریابی، از «مشکل» مشتری، به عنوان «نقطه درد»، نام برده می شود. رفع نیاز مشتری یا رفع درد و یا ارائه شادی و خوشحال کردن مشتری، موجب خواهد شد که وی از یک «مشتری بالقوه» به یک «خریدار»، تبدیل شود. بیانیه موقعیت‌یابی معمولاً به سوالاتی نظیر: «شرکت در کدام بخش فعالیت می‌کند»، «چه محصولات یا خدماتی را می‌فروشد»، «چه کسانی مشتریان هدف آن هستند؟» و «چه نکاتی آن را از سایرین متمایز می‌کند؟» و خصوصا «چه موضوعی محصول یا خدمات آن را به انتخابی برتر برای مشتریان تبدیل می‌کند؟»، پاسخ می دهد.

ایجاد پیشنهاد ارزش، بخشی از استراتژی کسب و کار کلی یک شرکت است. کاپلان و نورتون معتقد هستند “رضایت مشتری، منبع خلق ارزش پایدار است.” سازمان می تواند به مشتریان، مشتریان بالقوه و سایر گروه های درگیر با خود در داخل و خارج سازمان ارزش خود را ارائه دهد. همچنین موقعیت‌یابی ارزش است، که در آن ارزش مساوی با مزایای منهای ریسک است.

از منظر دو بعد عملکرد «کیفیت» و «قیمت»، معمولاً پنج گزاره ارزش وجود دارد که شرکت ها می توانند محصولات یا خدمات خود را بر اساس آنها تنظیم کنند. اولا، آنها می توانند بهترین محصول یا خدمات را ارائه دهند و قیمت بالایی را برای آن در نظر بگیرند (بیشتر برای موارد بیشتر). ثانیاً، یک شرکت می تواند محصولی با عملکرد بسیار بالا (در مقایسه با رهبر بازار) اما با قیمت قبلی (بیشتر برای همان) ارائه دهد. ثالثاً، یک شرکت می تواند محصولی با همان عملکرد موجود را با قیمت کمتر (همان طور با قیمت کمتر) ارائه دهد. چهارم، یک شرکت می‌تواند محصولاتی با کیفیت پایین‌تر و با عملکرد بدتر برای دسته خاصی از مشتریانی که نیازهای عملکرد یا کیفیت پایین‌تری نسبت به مصرف‌کننده معمولی دارند، ارائه دهد، اما این کار را با قیمت بسیار پایین‌تر (کمتر در مقابل بسیار کمتر) انجام دهد و در نهایت، یک شرکت می‌تواند محصولی با عملکرد بهتر را با قیمتی کمتر از قبل (بیشتر به قیمت کمتر) ارائه دهد، که دستیابی به آن جاه طلبانه و دشوار است، زیرا ارائه کیفیت بیشتر معمولاً به افزایش هزینه تولید منجر خواهد شد.

برعکس، ارزش پیشنهادی مشتری، ارزش ذهنی، رضایت یا سودمندی یک محصول یا خدمات (بر اساس ویژگی‌های متمایزکننده آن و ارزش‌های شخصی و اجتماعی آن برای مشتری) است که هنگام خرید به مشتری تحویل داده شده و توسط آن تجربه می‌شود. این تفاوت ذهنی مثبت خالص بین کل منافعی است که از آن به دست می‌آورند و مجموع هزینه‌های نقدی و  غیر نقدی (مزایای نسبی ارائه شده توسط سایر محصولات رقابتی جایگزین) که در ازای آن باید از آن چشم‌پوشی کنند.

ارزش پیشنهادی قابل تکامل است، به موجب آن ارزش ها می توانند در طول زمان تکمیل و بهبود یابند. به عنوان نمونه، ارزش پیشنهادی اپل سه بار به روز شد. ابتدا، در دهه 1980، اعلام کرد که محصولات اپل، «خلاقانه»، «ظریف» و «باحال» هستند و بنابراین با شعار«متفاوت فکر کن»، ارزش خود را معرفی کرد. پس از مدتی اپل حقیقتا متفاوت شد.

سپس در دو دهه اول قرن بیست و یکم، دومین ارزش خود را برای ارائه یک تجربه کاربری مطمئن، روان و بدون دردسر در اکوسیستم خود به مشتریان اعلام کرد «فناوری که کار می کند». در سالهای آتی، اپل مجددا این ارزش را باتوجه به نگرانی حفاظت از حریم خصوصی، بروز رسانی کرد: « داده های شما پیش ما امن است ».

آکادمی آنلاین عیب پوش

ذهنیت مشتری چیست؟

ذهنیت مشتری(customer thoughts)، تفکرات مشتری نسبت به یک محصول یا خدمات خاص است. این تفکرات ناشی از میزان ارزش درک شده توسط مشتری از سازمان است. نحوه شکل دهی ذهنیت مشتری، به توانایی سازمانتان در درک چگونگی خلق ارزش‌ در محصولات و خدمات ما برای مشتریان بستگی دارد.

 درک ارزش، ناشی از شناخت فرآیندی است که باید برای همه‌ی افراد سازمان آشنا باشد. پرسش در مورد نحوه تفکر مشتریان نسبت به کسب‌وکار. شاید بهترین راهکار در این زمینه، در فیلد و قدم زدن در خیابان‌ها حاصل شود.

این بررسی‌های می‌تواند از طریق فروشندگان خدماتی و یا حتی مدیران ارشد انجام شود. هرکسی که با مشتریان در تماس است، اگر آموزش خوبی دیده باشد، می‌تواند ذهنیت تحقیقاتی داشته باشد. آن‌ها می‌توانند چیزهایی را در مورد مشتریان بیاموزند. این فرصت‌های یادگیری درعین‌حال می‌توانند تأثیرهای سازنده‌ی بسیاری برای شرکت شما داشته باشند.

در تحقیقات توصیه می شود درباره قیمت، از مشتریان پرسیده نشود. پرسیدن این سؤال به‌طور مستقیم موجب خواهد شد که مشتریان در برابر ما موضع بگیرند. از هرکسی و در هرصنعتی درباره قیمت پرسیده شود، این پاسخ دریافت خواهد شد که قیمت‌ها بالا است. در حقیقت مشتریان از هر دلیل و منطقی استفاده می‌کنند تا این مسئله را باور کنیم که ما گران هستیم.

درواقع باید درباره مزایای حاصل از محصول و نحوه‌ی ارتباط میان این دو پرسیده شود. مسئله‌ی کلیدی، درک ارزش ارائه‌شده توسط محصولات ما و تمایل مشتریان به پرداخت در قبال آن ارزش است.

با وانمود کردن به این‌که ما ارزش محصولات خود را می‌شناسیم و با توجه به این ارزش، قیمت‌ها منطقی به نظر می‌رسند، می‌توانیم مسیر مذاکرات را تغییر دهیم. این بار صرفا در مورد قیمت صحبت نمی‌کنیم؛ بلکه در مورد قیمت و ارزش نیز صحبت می کنیم.

ذهنیت مشتری درواقع بوسیله همین تعاملات شکل میگیرد. اگر مشتری باور کند که ارزش دریافت شده درقبال قیمت مناسب است، اعتراضی به قیمت نخواهد داشت.

عشق به برند، چگونه شکل می گیرد؟

شاید همه ما برخی از برندها را دوست داشته باشیم و عاشق برخی برندها باشیم. مفهوم “عشق حقیقی”، به یک برند، تنها از درون خود برند نشات می گیرد. منظور از این مطلب، صرفا مدیران نیست و مجموعه گسترده تری شامل همه افراد و کارکنان برند را شامل می شود. در واقع اگر در قلب هر یک از افراد، “عشق” به فعالیت و تلاش برای ارتقای یک برند تجلی نیابد، محصول تولید شده نیز نمی تواند عشق را در بازار و در بین مشتریان و مصرف کنندگان بوجود آورد.

عشق مشتریان به برند، نهایتا موجب وفاداری به برند(Brand loyalty)، خواهد شد. وفاداری به برند از دیدگاه نگرشی بدین معناست که مشتری برند را برتر از سایر برندها بداند. وفاداری به برند از دیدگاه رفتاری این است که مشتری به دلایلی در هنگام خرید برند را به بقیه برندها ترجیح دهد.

وفاداری به برند از دیدگاه ترکیبی نیز تلفیقی از این دودیدگاه است. مطابق این دیدگاه مشتری هم برندرا از سایر برندها برتر پنداشته و هم هنگام خرید، آن برند را در اولویت قرار دهد.

فیلیپ کاتلر پدر بازاریابی جهان، مشتریانی که عاشق برند هستند را به عنوان مشتریان سخت وفادار(Hardcore Loyals)، نام می برد. این مشتریان همواره در خریدها و تصمیم‌های خرید خود، صرفا یک برند مشخص را انتخاب می‌کنند.

افزایش یا ایجاد وفاداری به برند، پروژهای است که از درون سازمان آغاز می شود. کارکنان ناراضی، برند دوست داشتنی نمی سازند. نکته بسیارمهمی که هم در بازاریابی و هم در برندینگ وجود دارد این است که ایجاد و آگاهی بخشی و محبوب سازی یک برند به صداقت نیاز دارد. امکان ندارد با عدم حفظ صداقت، کیفیت، مشتری مداری و احترام به مشتری بتوانیم موجب ایجاد وفاداری و یا عشق به برند شویم.

مشتریان مانند همیشه باهوش هستند و کلیه رفتارهای یک برند را زیر نظر دارند و بیشتر از یک بار نمیتوان به آنها دروغ گفت. اگر کارکنان سازمان ناامید و دلسرد باشند، هرچقدر جلوی سرایت این دلسردی به مشتری را بگیریم، باز مشتری این موضوع را درک خواهد کرد. کارکنان، مشتریان درون سازمانی هستند که باید عاشق برند باشند.

شاید بسیاری از برندها در کشور ما باشند که به دلایل مختلف مشتریان مجبور به خرید آنها هستند اما به محض اینکه بازار برای ورود برندهای خارجی مساعد شود، اولین برند خارجی به راحتی رقبای داخلی خود را با کمترین زحمت قلع و قمع میکند.

یکی از روشهای افزایش وفاداری از برند ایجاد درگیری با محصول و میزان استفاده از آن است. درگیری با برند(Product Involvement)، به معنای ایجاد درگیری ذهنی و قلبی مخاطب با برند است.

اگر برندی بتواند ذهن و قلب مخاطب را درگیر خود کند در ایجاد وفاداری به برند موفق‌تر خواهد بود. میزان درگیر بودن با یک محصول، می‌تواند یکی از عواملی باشد که وفاداری به آن محصول را افزایش دهد. مشتریانی که دفعات بیشتری با یک برند درگیر باشند احتمال خرید و وفادار بودنشان به آن برند، بیشتر خواهد بود.

یکی دیگر از عوامل ایجاد عشق به برند ایجاد ارزش است. مشتری باید حس کند که ارزشی که بدست آورده از پولی که داده بیشتر است. به این مهم ایجاد ارزش درک شده(Perceived Value) می‌گویند که نهایتها یکی از مولفه های ساخت ارزش ویژه برند(Brand Equity)، است.

ارزش ویژه برند، مجموع داراییهای مشهود و نامشهود برند است که می‌تواند به پول تبدیل شود. ارزش ویژه برند، نتیجه ایجاد درست آگاهی از برند در ذهن و قلب مخاطبان آن است. ارزش ویژه برند، مجموعه‌ای از دارایی های نامشهود(intangible)، و مشهود(Tangible) برند است که با نام برند گره خورده است.

به جرات می توان گفت؛ عشق مشتریان به برند بقای برند را تضمین می کند. وقتی کارکنان یک سازمان، به برند یا برند های خود عشق بورزد، در نتیجه، آن سازمان قادر است این عشق را در بین همه مشتریان نیز توسعه دهد.

اگر واقعا قصد داریم برندی دوست داشتنی داشته باشیم، پیش از هرچیز به جای همدلی با مشتریان، با کارکنان سازمان همدلی کنیم. ریچار برانسون(بنیانگذار ویرجین)، معتقد است؛ “زیاد مراقب مشتریان نباشید، مراقب کارکنانتان باشید، آنها خودشان از مشتریان شما مراقبت خواهند کرد!”

نوشته: فرامرز عیب پوش

ارزش پیشنهادی مشتری(CVP) چیست؟

ارزش پیشنهادی مشتری(Customer Value Proposition) چیست؟

یکی از مراحل اغنای مشتری در بازاریابی به واسطه خلق ارزش است. همانگونه که وارن بافت معتقد است, قیمت چیزی است که مشتری پرداخت می کند و ارزش, چیزی است که دریافت می کند”. این موضوع بدان معنی است که در ظاهر مشتری برای کالا یا خمات پول پرداخت نموده اما در حقیقت، وی برای دریافت ارزشی ذاتی دریافت نکند، خرید وی موقت بوده و به سمت برند یا خدمات دیگری متمایل خواهد شد.

درواقع ارزش مهمترین موضوعی است که بازاریابی و برندینگ بر اساس آنها، درست کار می کنند. در خصوص خلق ارزش در مقاله های مربوط به برند سازی و مقاله “ارزش چیست؟”، به تفصیل شرح داده شده است.

این ارزش پیشنهادی(Marketing Offer)، است که بواسطه مارکتینگ به کلیه مشتریان بالقوه و بالفعل یک برند یا خدمات داده می‌شود.

این موضوع با پیشنهاد ویژه فروش(Unique Selling Proposition)، متفاوت است که در مقاله مربوط به خود بطور مفصل شرح داده شد.

اما ارزش پیشنهادی(Customer Value Proposition)، درخصوص خلق یک مزیت است. به عبارت دیگر این ارزش شامل مجموع مزایایی است که برند یا خدمات به مشتری خود وعده آن را می‌دهد. مشتی در مقابل پرداخت پول، کالا یا خداتی را به همراه یک ارزش دریافت خواهد کرد.

این موضوع برای اولین بار توسط ری کردوپلسکی در دهه ۱۹۸۰ معرفی شد. کردوپلسکی و در کتاب خود با نام “مدیریت ارزش”، این موضوع را بصورت فنی و جدی به بحث گذاشت. مطابق تعریف کردوپلکسی، ارزش پیشنهادی نوعی بیانیه کسب و کار یا بازاریابی است که توصیف می‌کند که چرا یک مشتری باید محصولی را خریداری کند یا از خدماتی خاص استفاده کند. این بیانیه به طور خاص مشتریان بالقوه را هدف می‌گیرد.

در بیانیه ارزش، به وضوح تعریف می‌کند که برای متقاعد کردن مشتریان، چه ارزشی طراحی شده است. به عبارت دیگر ارزش پیشنهادی موضوعی است که به محصول یا خدمات، ارزش بیشتری اضافه خواهد کرد یا مشکلی را بهتر از دیگران حل خواهد کرد.

این که مشتری در قبال پرداخت پول کالا یا خدماتی دریافت کند، موضوع جدیدی نیست. موضوعی که امروزه موجب می‌شود تا محصول یا خدماتی انتخاب شود، میزان ارزشی است که برای مشتری ایجاد می‌کند.

در مبحث فروش و گامهای ویزیت(گامهای فروش)، نیز زمانی که مشخصات محصول و منافع آن برای مشتری تشریح می‌شود، لازم است تا ارزش ایجاد شه نیز برای مشتری تبیین شود. در غیراینصورت پروسه فروش تکمیل نخواهد شد.

آکادمی آنلاین عیب پوش