جنگ کنسولها در زمین بازاریابی

تجربه کنترل تصاویر تلویزیونی و یا کنترل کردن تیم محبوب ورزشی یک تجربه جادویی بوده که همیشه این اتفاق نه تنها باعث به وجود آمدن وجد و افزایش دوپامین در افراد می‌شده، بلکه موجب پدید آمدن احساس قدرتی مجازی است، که در جای خود از جهات مختلف خصوصا برای کمپانی های بزرگ، ایجاد درآمد میکند. این پدیده از دهه هفتاد میلادی فراگیر شد و بطور روز افزون تا همین امروز در حال جذب مخاطبان بسیار بوده و شرکتهای بزرگی همچون مایکروسافت، سونی، نینتندو و سگا در این بازار پیشتاز هستند.

شرکت نینتندو از بزرگترین شرکت‌های کره زمین و تقریباً با اصالت‌ترین شرکت در حوزه بازی‌های ویدیویی است که در دهه هشتاد میلادی، پیشتاز بازار بود. با ورود شرکت سگا به بازار تولید بازیهای کامپیوتری، همواره کنسول‌های سگا و نینتندو در رقابتی بسیار باریک و سخت، در حال حذف یکدیگر بودند. داستان ظهور سگا و نحوه رقابت آن با نینتندو، خود داستان جالبی است. در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی هیچ شرکتی قدرت نزدیک شدن یا تخیل گرفتن جایگاه نینتندو در بازار را به مخیله خود راه نمی‌داد به طوری که این شرکت اعلام کرده بود که :”ما اینجاییم و هرگز هم جایی نخواهیم رفت”!.

 هیچ چیزی در جهان ثابت نیست و در تمام بازارها نیز اوضاع هیچگاه ثابت نمانده و همواره در حال تغییر است. در حالی که نینتندو با قهرمان خود یعنی «سوپرماریو» در حال تاختن در بازار بود، شرکت شرکت «سگا»، شروع به عرضه کنسول‌های جینیس خود کرد. یکی از موفقیت‌های شرکت سگا استخدام بازاریابی از ژاپن به همراه غول بازاریابی امریکایی بود. تلفیق این دو نابغه بازاریابی ویدئویی، موجب شد که این شرکت ره ۱۰۰ ساله را به صورت یک شبه طی کند. برای شروع، در بازار آمریکا تدارک یک غافلگیری برای رقیب قدرتمند یعنی نینتندو دیده شده بود.

نینتندو در دهه ۹۰ مجله مربوط به خود را به صورت تماماً رنگی و کاملاً اختصاصی انتشار می‌داد و تیم پشتیبانی از بازیکنان و مشتریان خود را داشت که تقریباً تمامی سبد بازاریابی و سبد حمایت از مشتریان این شرکت تکمیل و قدرتمند بود. اما مشتریان این شرکت در عرض چند ماه با کنسول سگا آشنا شدند و سگا سعی کرد که کنسول ۱۶ بیت خود را برای اولین بار به بازار عرضه کند. مدیران نینتندو متوجه ظهور رقیب جدید شدند و برای اینکه این اتفاق باعث خروج آنها از بازار نشود، اشتباه بزرگتری مرتکب شدند. آنها اقدام به تهدید خرده فروشان و توزیع کنندگانی شدند که کنسول‌های به غیر از نینتندو را عرضه می‌کردند!.

این تهدید، موجب شکایت برخی از توزیع کنندگان و خرده فروشان از نینتندو شد و جریمه سنگینی پرداخت کرد. نینتندو متوسل به دانش بازاریابی شد و بسیار مصر بود و غول‌های بازاریابی جدید را استخدام کند. این شرکت اقدام به ساخت باشگاه مشتریان و توزیع کارت‌های رایگان و یا کارت‌های تخفیف بسیار بالا در بین مشتریان کرد که این بار نتیجه گرفت و توزیع این کارت‌ها موجب شد تا مشتریان بتوانند بازی‌هایی که مربوط به خودشان است از شرکت نینتندو با تخفیفات ویژه تهیه کنند. بازی سوپرماریو که قدرتمندترین بازی در آن عصر به شمار می‌رفت از این موضوع مستثنی نبود. این موضوع موجب برگشت نینتندو به بازار شد.

شرکت سگا برای حفظ رقابت و برای تقویت خود «تام کالینز» و «تویودا»، دوتن از متخصصان بازاریابی ویدئویی را جذب کرد تا با این طرح بتوانند خود به جای نینتندو به صدر جدول رقابت صعود کند. این دو طرحی ارائه دادند که درآن زمان تا حدیدیوانگی بشمار میرفت. طرح شامل ۴ آیتم اصلی بود.

اول اینکه حق خرید ساخت بازی فیلم‌های هالیوودی و بسیاری از فیلم‌ها توسط سگا خریداری شد. فیلم‌هایی مثل تنها در خانه علاءالدین و بسیاری از فیلم‌های دیگر. دوم اینکه با توجه به با وجود اینکه کیفیت و میزان قدرت حافظه و پردازشگر سگا بیشتر از نینتندو بود، قیمت‌های خود را به نحو چشمگیری کاهش دهد. سومین موضوع و مهمترین آیتم طرح، ساخت یک «ماسکات» یا کاراکتر برای رقابت با ماریو بود. سگا احتیاج داشت تا کاراکتری با قدرت ماریو داشته باشد که این شخصیت، توانایی انجام کارهای خارق‌العاده را داشته باشد. همین امر سبب تولد «سونیک» ابر کاراکتر سگا شد.

چهارمین آیتم و خطرناکترین آیتم این طرح این بود که برای اولین بار در تبلیغات شرکت سگا ریسک بسیار بزرگی کرد و شرکت نینتندو را به صورت مستقیم هدف قرار داد و آنها را تمسخر کرد. گفته میشود «ناکایاما»، مدیرعامل سگا در جلسه تصویب این ۴ اصل، به همراه مدیران ارشد و هیئت مدیره با عصبانیت این طرح را پذیرفتند و جلسه را ترک کردند.

شینوبو تویودا و تام کالینز معتقد بودند که این طرح باید دقیقاً با همین چهار ماده اجرا شود و البته زمانی که طرح به اجرا گذاشته شد کاملاً موفق بود و فصل جدیدی برای سگا باز شد. الگوریتمی برای کاراکتر سونک نوشته شد که برای اولین بار سرعت در بازی‌های ویدیویی افزایش پیدا کرد و همین سرعت را به شخصیت سونیک نسبت دادند. یش از ظهور کنسول‌های سونی و ایکس باکس که بازار بازی‌های ویدیویی را متحول کرد نینتندو و سگا در رقابتی بسیار شدید بودند و هنوز کاراکترهای سوپر ماریو و سونیک از پرطرفدارترین کاراکترهای بازیهای ویدئویی هستند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

ترند مارکتینگ چیست؟

«ترند مارکتینگ(trend marketing)» یا «بازاریابی روندی»، گونه ای از استراتژی بازاریابی است که به موجب آن برندها یا کسب و کارها، رویکردهای خود و خصوصا پیامهای بازاریابی خود را با گره زدن و یا استفاده از ترندهای روز، به مخاطب ارائه میکنند.

می توان گفت تعریف «ترند»، یا «روند»، جهت کلی «تغییر»، «توسعه» یا «توجه» جامعه مخاطبان است. این اصطلاح ممکن است به معنای «مد» یا «جنون» جامعه نیز باشد. فعل «روند» به معنای توسعه یا تغییر در یک جهت کلی است. در دنیای اینترنت یا شبکه های اجتماعی، اگر موضوعی ترند شود، موضوع بسیاری از پست ها است.

بازاریابی روندی یکی از استراتژی های اساسی در پیاده سازی استراتژی بازاریابی لحظه ای است. بازاریابی لحظه ای(micro moment marketing)، گونه ای از استراتژی یا مدل بازاریابی است که به نکات ظریف تصمیم گیری برندها یا کسب و کارها در لحظه ای اشاره دارد که مخاطب معمولا در فضای اینترنت، به دنبال رفع نیاز خود میگردد و سریعا باید این نیاز برطرف شود.

در دنیای کسب و کار، روند، الگوی تغییر تدریجی در یک فرآیند، خروجی یا شرایط است. این موضع گرایش متوسط یا عمومی است. به عنوان مثال اگر عنوان کنیم که: “گرایش به سمت خرید سکه است”، به این معنی است که افراد بیشتری هم اکنون در جستجوی خرید سکه هستند. به عبارت دیگر، گرایش به بازار به خرید سکه است و ترند بازار، خرید سکه است.

برخی از برندها به خوبی از فرصتهای موجود در بازار بهره می برند و با توجه به اینکه بازاریابی روندی، وابسته به «زمان» است و به «سرعت بالای واکنش کسب و کار به ترندهای موجود»، بستگی دارد، معمولا برندهایی که سرعت بالایی در اجرای کمپینها یا استراتژیهای خود را دارند ، از این موضوع بهره مند می شوند زیرا عکس العملی که دیرتر از دوره ترند انجام شود، کاملا نتیجه عکس خواهد داد.

بازاریابی لحظه ای چیست؟

بازاریابی لحظه ای(micro moment marketing)، گونه ای از استراتژی یا مدل بازاریابی است که به نکات ظریف تصمیم گیری برندها یا کسب و کارها در لحظه ای اشاره دارد که مخاطب معمولا در فضای اینترنت، به دنبال رفع نیاز خود میگردد و سریعا باید این نیاز برطرف شود.

این روش بازاریابی از مفهوم لحظه(moment)، یا به عبارتی دقیق تر، از میکرومومنت(micro moment)، «لحظه میکرو»، گرفته شده است. این لحضه ها، لحظه هایی هستند که ما قصد خرید کالا یا خدمات، یا به عبارت دیگر رفع نیازی خاص در کوتاه ترین زمان ممکن را داریم.

خرید یا رفع نیاز در چنین لحضاتی، نیازمند تصمیم گیری در کوتاه ترین مدت، دارد. این مفهوم برای اولین بار توسط تیم محتوایی گوگل مطرح شد. عملا این استراتژی یا مدل بازاریابی، به نکات ظریف تصمیم گیری اشاره دارد که در آن فرد قصد رفع فوری نیاز خود را دارد.مانند همیشه، انتظارات افراد بسیار پیچیده است و آنها توقع دارند راه‌هایی وجود داشته باشد که نیاز انها بصورت کامل «درک» شده و سریعا به آن «پاسخ مناسب» و درخور ارائه شود.

ا. لحظات نیاز کاربر به دانستن

در این لحظه  کاربر مشغول تحقیق است تا موضوعی را بداند. البته در چنین لحظه ای، وی لزوما آماده خرید نیست و صرفا جهت افزایش اطلاعات خود در حال تحقیقات است. این تحقیقات شاید برای آموزش نیز باشد.

2. لحظات اخذ تصمیم خرید

در این لحظه، کاربر محصول یا خدماتی را که قصد خرید آن را دارد می شناسد اما در اینترنت به دنبال بهترین شرایط برای خرید آن است.

3. لحظات نیاز به انجام یک کار

به عنوان مثال اگر کاربر قصد خرید محصول یا خدماتی را داشته باشد، سریعا در تلفن همراه خود رفته تا کالایی را که نیاز دارد پیدا کند و یا ایده های جدیدی در آن زمینه بیابد.

4. لحظات نیاز به جابجایی

در چنین لحظاتی، زمانیکه کاربر قصد دارد به محل خاصی مراجعه کند، از جستجوی محلی کمک خواهد گرفت. به عنوان مثال اگر در شهری باشد و به دنبال رستوران بگردد، آن را سریعا در تلفن همراه(نزدیکترین رستوران به من)، را جستجو خواهد کرد.

بطور کلی «بازاریابی لحظه ای» به زبان ساده به معنای «درک مصرف کننده یا مخاطب و و رفع فوری نیازهای اوست». تحقیقات گوگل نشان داده از آنجا که امروزه نقش تلفن همراه در زندگی همه انسانها بسیار پررنگ شده، افراد برای جستجوی هرچیزی از تلفن های هوشمند استفاده می کنند.

حدود «65درصد»، از کاربران زمانیکه به دنبال خرید هستند، توجهی به برند ندارند و اطلاعاتی که از سرچ و جستجو بدست آورده اند، برای آنها از اهمیت بالاتری برخوردار است. درتحقیقی دیگر مشخص شده که «نود درصد» کاربران، اصلا برند خاصی را درنظر ندارند. بنابراین اگر در بازاریابی لحظه ای، موفق عمل کنیم و میکرو لحظه ها رو به درستی تشخیص دهیم، تعامل بیشتری با مخاطب برقرار کرده و خواسته وی را در لحظه برآورده کنیم در نتیجه موجب افزایش نرخ بازگشت(ROI)، خواهیم شد.

همین تحقیقات نشان داده که تنها «26درصد»، از بازاریابان، تجزیه و تحلیل های لازم برای تعیین لحظه های نیاز مشتری را دارند. اما تنها «9درصد» آنها موفق خواهند شد نیاز مخاطب را بطور کامل برطرف کنند. این به دلیل وجود «حضور»، «مفید بودن» و سرعت بالای کسب و کار آنهاست.

فرامرز عیب پوش

سندروم تایتانیک چیست؟

سندروم تایتانیک ، اشاره به تاثیر بازاریابی و مدیریت نمایشی در اداره امور دارد. این سندروم به «انجام نمایشی کارها» و یا «عبور از بحرانهایی»، اشاره دارد، که در حقیقت رفع و رجوع آنها، وظیفه ماست اما با عبور از آنها ما به قهرمانهایی بزرگ تبدیل می شویم.

در دنیای مدیریت، سندرم تایتانیک به عنوان نوعی بیماری مدیریتی شناخته می شود که در آن سازمان هایی که با اختلال مواجه می شوند از طریق تکبر، دلبستگی بیش از حد به موفقیت های گذشته، یا ناتوانی در شناخت و انطباق با واقعیت جدید و در حال ظهور، سقوط خود را تضمین میکنند.

اما در این مقاله منظور از سندروم تایتانیک، «مدیریت نمایشی» عبور از بحرانهایی است، که در سازمان وجود دارند.

در سناریوی بدبینانه تر، حتی بعضا ممکن است این بحرانها توسط خود ما بوجود آمده باشند تا با حل آنها تبدیل به قهرمان شده و یا از سازمان یا جامعه، باج بگیریم.

کشتی عظیم تایتانیک، د‎ر سال ۱۹۱۲ در برخورد با کوه یخ غرق شد و ۱۵۱۴ نفر مسافران و خدمه کشتی، کشته شدند.

‎ناخدای کشتی، «ادوارد جان اسمیت»، که خود به همراه کشتی غرق شد، به عنوان مقصر اصلی و مدیری نالایق در تاریخ ثبت شد.

در سناریوی اول، اسمیت عمدا مسیر کشتی را به سمت کوه یخ، هدایت کرده و با اعلام خطر به همه، توجه کامل مسافران را به این خطر بزرگ جلب میکرد، آنگاه ناخدا اسمیت با یک حرکت خارق العاده کشتی و مسافران را نجات داده و همه شاهد این صحنه متحورانه بودند، نام ناخدا اسمیت به عنوان کاپیتانی لایق و منجی بزرگ، همواره در تاریخ ثبت شده بود.

‎در سناریوی دوم، مسیر همان بود و کوه یخ بطور اتفاقی در مسیر بود اما مانند سناریوی اول، ناخدا بازهم در آستانه برخورد به کوه یخ، پروژه نجات را اجرا می کرد کشتی و مسافران را نجات داده و همه شاهد این صحنه بودند، بازهم نام ناخدا اسمیت به عنوان کاپیتانی لایق و منجی بزرگ، در تاریخ ثبت شده بود.

اما در سناریوی سوم، ناخدا صرفا به وظیفه خود عمل می کرد و تصور کنیم، با رصد دائم مسیر، صدها متر دورتر متوجه وجود کوه یخ در مسیر شده بود و به سادگی مسیر کشتی را تغییر داده بود، احتمالا امروز دیگر کسی نه نام ناخدا اسمیت و نه حتی نام کشتی تایتانیک را به خاطر داشت.

‎درحالیکه سناریوی اول، کاملا عامدانه و سودجویانه و با غرض بود و سناریوی سوم از سناریوی دوم، بسیار ارزشمندتر بود، ما هرروز در سازمانها و جوامع انسانی، به دفعات شاهد این سناریوها هستیم.

سندروم تایتانیک
سندروم تایتانیک

به همین دلیل است که در سازمانها و کشورهای پیشرفته، همه فکر میکنند مدیران کار خاصی انجام نمیدهند اما در کشورهای جهان سوم و در حال توسعه، پر از مدیران قهرمان و مدیران نالایق است. چون برخی از این مدیران گذشته از اینکه بحران را خودشان بوجود آورده باشند یا نه، ممکن است از پس حل آن هم برنیایند.

سندروم تایتانیک
سندروم تایتانیک

‎به عنوان مثال، مدیر برنامه نویسی ارشد با تجربه ای روند کار سازمان را به گونه ای پیش می برد که کسی متوجه بحران ها و ریسک های احتمالی کار نمیشود، یا مثلا یه مدیر مارکتینگی بسیار راحت مشتریان را افزایش داده که مدیرعامل فکر می کند این محصول خوب اوست که به راحتی میفروشد ومدیر مارکتینگ کارخاصی نمیکند.

‎تا زمانی که این افراد که کارها را درست انجام میدهند، بحرانی نیست و همه چیز آسان به پیش می رود، اما تا زمانیکه آنها از سازمان جدا نشوند، کسی متوجه این نکته نمیشود که در واقع ابرقهرمان های واقعی انقدر کار خود را خوب انجام میدهند که کسی متوجه نمیشود ابرقهرمانی وجود دارد. لازم است چشم باز کنیم بیشتر مراقب قهرمان های خاموش سازمان و یا حتی زندگی پیرامون مان باشیم.

آکادمی آنلاین عیب پوش

بیژن خرم

پرفسور بیژن خرم؛ مشهور به «پدر علم تفکر سیستمی ایران»، از همکاران راسل ایکاف و بزرگترین استاد تفکر سیستمی در ایران است.

بیژن خرم پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، به دانشگاه تهران رفت و در رشته علوم اجتماعی کارشناسی خود را دریافت کرد. سپس برای تکمیل تحصیلات خود به خارج از ایران رفت و در دانشگاه هاروارد، آکسفورد و رنسلر تحصیلات خود را تکمیل نمود.

وی پس از اتمام تحصیلات و اخذ رتبه استادی، به ایران بازگشت. درطول دوره فعالیت در امریکا، به عنوان مشاور در سازمان‌های بزرگ این کشور فعالیت داشت و درطی چند دوره با «راسل ایکاف»، بنیان‌گذار تفکر سیستمی، همکاری کرد.

پرفسور خرم، همچنین در سازمان بین‌المللی UNIDO، همکاری با پروفسور دیوید مک کلند در دانشگاه هاروارد و پژوهش در مورد دموکراسی صنعتی در دانشگاه آکسفورد را در کارنامه دارد.

پس از بازگشت به ایران به همراه تعدادی از همکاران، سازمان مدیریت صنعتی تاسیس کرد که امروزه یکی از بزرگترین مراجع مدیریت در ایران و بازوی توانمند اموزش مدیریت است.

وی به مدت سی سال، معاونت این سازمان را برعهده داشت. از جمله فعالیتهای وی میتوان به «مشاوره ارشد در موسسه مشاوره مديريت INTERACT در امريكا»، «طراحی و از آموزش كارگاه برنامه‌ريزی آموزش‌هاي فني و حرفه‌اي در سطح ملی در دانشگاه لندن»، تحقیق در پروژه دموكراسي صنعتی در دانشگاه آكسفورد، «نمايندگی ايران در طراحی برنامه‌های توسعه صنعتی آسيا»، و تدريس در بيش از صدها طرح توسعه مديريت اشاره نمود.

احمد روستا

دکتر احمد روستا که به لقب «پدر بازاریابی نوین ایران» مشهور است، در هفدهم فروردین ماه 1327 در شهر یزد دیده به جهان گشود. وی پس از اتمام تحصیلات دبیرستان به انگلستان رفت و در سال 58 از دانشگاه برادفورد انگلیس دکترای مدیریت گرفت.

وی به عشق وطن، در همان سال به ایران بازگشت و تدریس و به تربیت و تعلیم مدیران ایرانی پرداخت. دکتر احمد روستا پس از گذشت حدود چهار دهه سال سابقه تدریس، تحقیق و مشاوره در امور مدیریت، بازاریابی، صادرات و مدیریت استراتژیک، براثر ابتلا به سرطان لوزالمعده در ۲۰ آذر ماه سال 1400 دیده از جهان فروبست.

احمد روستا تاسیس و مدیریت اولین شرکت تحقیقات و مشاوره بازاریابی ایران(راستابین)، مدیریت عاملی و ریاست هیئت مدیره شرکتهای دولتی و خصوصی، تاسیس اولین سایت جامع مدیریت(باشگاه مدیریت) و همچنین مشاوره پروژه‌های مختلف با وزارتخانه‌ها نهادها و شرکتهای دولتی و خصوصی بزرگ را در کارنامه خود دارد.

از احمد روستا کتابهایی مانند «بازندگان کسب و کارها»، «برندگان کسب و کارها»، «هویت و برندسازی»، «ناگفته های بازاریابی و فروش»، «مثبت باشیم»، «نکته ها و راهکارهای زندگی»، «شکست نام‌های تجاری»، «مدیریت بازاریابی»، «تحقیقات بازاریابی»، «رفتار مصرف‌کننده»، «با بزرگان بازاریابی»، «فروش در دوران بحران»، «کسب و کار سبز»، «از رؤیا تا واقعیت»، «مدیریت استراتژیک بازار دیوید آکر»، «کتاب بازاریابی پایداری یک دیدگاه جهانی فرانک مارتین بلز» و «مشتریان سودآور» برجای مانده است.

رهبری چیست؟

رهبری(Leadership)، چیست؟

این مفهوم که به «راهبری» نیز شناخته شده، توانایی فرد یا گروهی از افراد برای تأثیرگذاری و هدایت پیروان یا اعضای یک سازمان، جامعه یا تیم است. راهبری اغلب یک ویژگی است که با عنوان، ارشدیت یا رتبه یک فرد در یک سلسله مراتب مرتبط است. با این حال، این ویژگی است که هر کسی می تواند داشته باشد یا به آن دست یابد، حتی آنهایی که موقعیت های راهبری ندارند. این یک مهارت قابل توسعه است که می تواند در طول زمان بهبود یابد.

رهبری از نظر دسته بندی علم مدیریت، یکی از پنج وظیفه اصلی مدیران است. اما هماهنگی(coordinating)،به معنای هماهنگ سازی نمی تواند حق مطلب رهبری را ادا کند. می توان گفت رهبری هنر نفوذ بر سایرین است، به نحوی که آن‌ها به‌صورت داوطلبانه و از روی رغبت فعالیت‌های از پیش تعیین‌شده‌ای را در چارچوب اهداف معینی انجام دهند. امروزه بسیاری از بزرگان مدیریت، رهبری را بسیار فراتر از مدیریت می‌دانند و معتقدند که رهبران سازمان‌ها لزوما همان مدیران سازمان‌ها نیستند.

راهبران در بیشتر جنبه‌های جامعه، از جمله تجارت، سیاست، مذهب و سازمان‌های اجتماعی و جامعه‌محور یافت می‌شوند و مورد نیاز هستند. راهبران افرادی هستند که تصمیمات درست و گاهی دشوار می گیرند. آنها چشم انداز روشنی را بیان می کنند، اهداف قابل دستیابی را ایجاد می کنند و دانش و ابزار لازم برای دستیابی به آن اهداف را در اختیار پیروان قرار می دهند.

یک راهبر مؤثر دارای ویژگی‌هایی مانند «اعتماد به نفس»، «مهارت‌های ارتباطی» و «مدیریت کارآمد»، «تفکر خلاق و نوآور» ، «پشتکار»، «ریسک‌پذیری»، «باز بودن در برابر تغییر»، «همسطح بودن» و «واکنش‌پذیری در مواقع بحران» است.

در تجارت، افرادی که ویژگی‌های راهبری را نشان می‌دهند، می‌توانند به سمت‌های مدیریت اجرایی یا سطح C، مانند مدیر ارشد اجرایی (CEO)، مدیر ارشد اطلاعات (CIO) و رئیس‌جمهور ارتقا پیدا کنند. افرادی نظیر استیو جابز بنیانگذار اپل، بیل گیتس بنیانگذار مایکروسافت و جف بزوس مدیر عامل آمازون، نمونه هایی هستند که راهبری قوی از خود نشان داده اند.

چرا رهبری مهم است؟

راهبری نقش اساسی در موفقیت و جهت دهی کسب و کار و سازمان دارد. سازمان ها برای برقراری ارتباط با ماموریت، چشم انداز و اهداف خود، متحد کردن اعضای تیم حول آن اهداف و سپس دستیابی به آنها، به راهبران موفق وابسته هستند. این قابلیت ها به ویژه در مواقع بحران از اهمیت بالایی برخوردار است.

تصمیم گیری سخت اغلب برای موفقیت و تکامل یک تجارت مورد نیاز است. کسب و کارها اغلب برای تصمیم گیری های سخت و حل مشکلات به راهبرانی با شایستگی ها و هوش هیجانی بالا وابسته هستند. این سطح از اعتماد و موفقیت اغلب منجر به محیط های کاری مثبت و سازنده می شود که کار تیمی، رفاه کارکنان و فرهنگ کاری قوی را تشویق می کند که برای استعدادهای برتر جذاب است.

راهبری قوی برای رقابت پذیری یک سازمان حیاتی است زیرا باعث تغییر و نوآوری می شود. بهترین راهبران به تغییر جهت ها در صنعت خود توجه می کنند، ایده های جدید را از درون شرکت خود ترویج می کنند و متفکران نوآور را وارد می کنند.

نظریه راهبری

اینکه چگونه مردم راهبر می شوند و چه چیزی یک راهبر بزرگ را می سازد، قرن ها موضوع مطالعه بوده است. قرن نوزدهم تحت تسلط این نظریه راهبری یک مهارت منحصر به فرد و طبیعی است و راهبران بزرگ برای انجام وظیفه متولد می شوند.

فهرستی از ویژگی های راهبری در سازمان

راهبری تعاملی، یکی از رویکردهای راهبری افراد است.در این مقاله برخی از بسیاری از نظریه های راهبری مطرح شده در قرن بیستم را بررسی خواهیم کرد.

تئوری رهبری ذاتی به اواسط قرن بیستم باز می گردد و بر این ایده متمرکز است که برخی از افراد با ویژگی های شخصیتی خاصی متولد می شوند که آنها را راهبرانی بزرگ می کند، مانند صداقت و اعتماد به نفس.

راهبری موقعیتی، فرآیندی است که سبک راهبری بر اساس آمادگی یا سطح مهارت پیروان در موقعیتی خاص تنظیم می کند.

نظریه اقتضایی، معتقد است که راهبری مؤثر به داشتن راهبر مناسب برای موقعیت مناسب بستگی دارد.

راهبری تعاملی، رویکردی است که در آن راهبران برای دستیابی به نتایج به پیروان پاداش می دهند یا مجازات می کنند.

راهبری تحول‌آفرین، فرآیندی است که راهبران به ارزش‌ها و احساسات پیروان متوسل می‌شوند تا طرز تفکر و رویکرد آنها به کار یا زندگی خود را تغییر دهند.

تئوری رفتارگرایی شامل مهارت‌های راهبری یک فرد است که به عنوان محصولات محیطی توسعه یافته و آموزش داده می‌شود.

تئوری رفتار زمانی صادق است که یک راهبر رفتارهای خاصی را الگوبرداری می کند و الگوی خوبی برای دیگران قرار می دهد تا از آنها پیروی کنند.

نظریه کارکردی راهبری، مبتنی بر مجموعه ای از رفتارهای افراد و پویایی های گروهی است نه افراد.

تئوری هدف مسیر نیز وضعیتی است که راهبران اهدافی را تعیین می کنند و مسیر رسیدن به آن اهداف را برای ایجاد انگیزه و هدایت عملکرد هموار می کنند.

راهبری در مقابل مدیریت

اصطلاحات راهبری و مدیریت به اشتباه به جای یکدیگر استفاده می شوند، اما مفهوم یکسانی نیستند. مدیریت عبارت است از نظارت بر مراحل تاکتیکی مورد نیاز برای تکمیل کار و دستیابی به اهداف. مدیران خوب در بیان مراحل لازم برای تکمیل وظایف و مسئول نگه داشتن افراد برای انجام امور محوله برتری دارند. راهبران می توانند مدیران خوبی باشند و مدیران خوب نیز می توانند راهبران خوبی باشند. اغلب، مدیران در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرند که باید ویژگی‌های راهبری را از خود بروز دهند، مانند ایجاد انگیزه و همسو کردن کارکنان با اهداف. به همین ترتیب، راهبران اغلب باید وظایف مدیریتی را بر عهده بگیرند، مانند مسئول نگه داشتن کارکنان در قبال اهداف و چشم انداز سازمان.

برخی از تفاوت های خاص بین راهبران و مدیران شامل موارد زیر است:

راهبرمدیررئیس
چشم انداز بلند مدت، اهداف و مقاصد مهم و دور ایجاد می کنددرصدد دستیابی به چشم انداز، اهداف و مقاصد سازمان استدرصدد دستیابی به آن چه آرزو دارد است
انگیزه دادن به کارکنان و هماهنگ کردن آنها با اهدافوظایفی را به کارکنان محول می کند و آنها را مسئول نگه داریدوظایف را محول نموده و خود نیز در چگونگی انجام آن دخالت می کند
ایجاد سؤالات تحلیلی بلندمدت و کلی با مفهوم «چرا»طرح سوالات فرآیندی را با تمرکز بر دستیابی به اهداف کوتاه مدت بپرسید، مانند “چگونه” و “چه زمانی”طرح سوالات فرآیندی را با تمرکز بر دستیابی به اهداف کوتاه مدت بپرسید، مانند “چه چیزی” و “چه کسی”
می تواند هر عنوانی داشته باشد، اگرچه اغلب بخشی از C-suite است. پست ها و مسئولیت های آنها همیشه اجرایی نیستعناوین شغلی مشخص و مسئولیت های ثابت داردعنوان اداری دارد ولی بر شخص خودش متمرکز است

چه چیزی رهبران بزرگ را می سازد؟

چندین ویژگی راهبری خوب را از راهبری عالی جدا می کند، از جمله موارد زیر:

  • چشم اندازهای قوی و واقع بینانه.
  • ارتباط شفاف و موثر.
  • سازگاری، انعطاف پذیری و خلاقیت.
  • صداقت.
  • صبر.
  • تاب آوری.
  • هوش عاطفی و همدلی.
  • تمامیت.
  • همکاری.
  • شور.
  • انصاف.
  • آگاهی فرهنگی.
  • هوش و تخصص.
  • تصمیم گیری استراتژیک و رویایی.
  • متقاعد کردن، ایجاد انگیزه، توانمندسازی و الهام بخشیمن.

راهبران بزرگ به افراد الهام می‌بخشند و به آنها انگیزه می‌دهند تا آنچه را که برای دستیابی به اهداف راهبر و سازمان لازم است انجام دهند. دوایت دی.آیزنهاور، رئیس جمهور سابق ایالات متحده، این ایده را بیان کرد و گفت: «راهبری هنر وادار کردن شخص دیگری به انجام کاری است که شما می خواهیم، اما او اطمینان دارد که خودش از صمیم قلب تمایل دارد آن کار را انجام دهد.»

سبک های رهبری

سبک‌های راهبری زیر از جمله سبک‌های رایج در کسب و کار و سایر سازمان‌ها هستند:

  • راهبران وابسته، پویایی مثبت گروه را پرورش می دهند.
  • راهبران مقتدر جهت روشنی ارائه می دهند و نیاز به انطباق دارند.
  • راهبران خودکامه، کنترل کامل و قدرت تصمیم گیری را حفظ می کنند.
  • راهبران کاریزماتیک، از ویژگی های شخصیتی اجتماعی و جذاب برای متقاعد کردن پیروان استفاده میکنند.
  • راهبران مرشد یا مربی، به دیگران آموزش می دهند و آنها را برای رسیدن به اهداف تشویق می کنند.
  • راهبران اجباری، افراد را مجبور می‌کنند تا چه بخواهند چه نخواهند دستورالعمل‌ها را دنبال کنند. فرماندهی و کنترل که بوروکراتیک نیز نامیده می شود، راهبران قوانین و مقررات سختگیرانه ای را وضع می کنند.
  • راهبران دموکراتیک، بر مصالحه و اجماع گروهی تمرکز می کنند. آنها دیگران را در تصمیم گیری شامل می شوند.
  • راهبران نوآور، خلاقیت و سازگاری را پرورش می دهند.
  • راهبران سرعت‌سنج، از سبک‌های راهبری عاطفی استفاده می‌کنند تا کارکنان را به سمت دستیابی به اهداف با سرعت بالا سوق دهند.
  • راهبران معاملاتی، از سیستم پاداش و تنبیه استفاده می کنند.
  • راهبران خدمتگزار، بر خدمت به نیازهای گروه و خیر بیشتر تمرکز می کنند.
  • راهبران موقعیتی سبک خود را با موقعیت ها و افراد مختلف تطبیق می دهند.
  • راهبران استراتژیک از سبک های مدیریتی مختلفی برای توسعه استراتژی های سازگار استفاده می کنند.
  • راهبران تحول آفرین به دیگران انگیزه می دهند که هم از نظر حرفه ای و هم از نظر شخصی رشد کنند.

چگونه راهبر بهتری شویم

با افزایش نظارت و راهنمایی و اهمیت فزاینده ای که به نقاط تماس کارکنان مانند تنوع، برابری و شمولیت داده شده است، در چند سال اخیر، محل کار به طور چشمگیری تغییر کرده است. چندین ویژگی راهبری وجود دارد که می تواند برای کمک به افراد برای تبدیل شدن به راهبران بهتر اصلاح شود:

خودآگاه تر شوید. راهبران بزرگ نقاط قوت، ضعف و تأثیرات خود را بر افرادی که راهبری می کنند می دانند. آنها الگوی خوبی هستند و الگوی رفتاری خوب هستند. یکی از راه های رسیدن به خودآگاهی بیشتر، جستجوی بازخورد از آن افراد است.

مهارت های ارتباطی را اصلاح کنیم. راهبران باید در ارتباطات خود مؤثر و شفاف باشند. آنها همچنین باید شنوندگان خوبی باشند. ارتباطات باید بر اساس صراحت، صداقت و شفافیت باشد. این شامل تعیین اهداف و انتظارات روشن و دادن بازخورد منظم به کارکنان است.

با اعضای تیم ارتباط برقرار کنیم. ارتباطات باعث ایجاد اعتماد، تفاهم و پیوندهایی می شود که برای راهبری موفق بسیار مهم است. بهترین راهبران باید با شخصیت ها و توانایی های اعضای تیم خود آشنا شوند.

رشد را تشویق کنیم. بهترین راهبران رشد شخصی و حرفه ای خود، همکاران و کارکنان یا پیروان خود را تشویق می کنند. تشویق به رشد، پیوندها و اعتماد بین راهبران و اعضای تیم را تقویت می‌کند و کارهایی را که تیم‌ها می‌توانند انجام دهند، افزایش می‌دهد.

برای تغییر باز باشیم. تغییر در تجارت اجتناب ناپذیر است. باز بودن در برابر آن و تشویق ایده ها و دیدگاه های جدید از سوی اعضای تیم می تواند به راهبران کمک کند تا موثرتر شوند.

نگرش های مثبت را توسعه دهیم. پاسخگویی به موقعیت ها و مشکلات منفی با رویکردهای مثبت و تشویق، راهی عالی برای الگوسازی و بهبود مهارت های حل مسئله است.

به دنبال فرصت های رشد باشیم. راهبران بزرگ به دنبال فرصت هایی برای بهبود مستمر و آموزش هستند. این می تواند شامل شرکت در کنفرانس ها، پیدا کردن یک مربی و خواندن کتاب هایی در مورد راهبری باشد.

بسیاری از افراد ذاتاً دارای برخی از ویژگی های راهبری هستند، اما بیشتر افراد باید بسیاری از ویژگی های مرتبط با راهبری را توسعه دهند. در زیر برخی از برنامه های آموزشی و توسعه راهبری موجود است:

از آنجایی که کارکنان زیادی بصورت دورکار کار می کنند، مهم است که بر رفاه و مشارکت کارکنان تمرکز کنیم. راهبران باید فرهنگی را توسعه دهند که شامل برنامه های فرهنگ سازی مجازی باشد.

راهبران همچنین باید مهارت های ارتباطی خود را با محیط های ترکیبی و دوردست تطبیق دهند. این شامل بررسی‌های مجازی، جلسات تیمی و کارگاه‌های آموزشی است تا اطمینان حاصل شود که همه درک روشنی از اهداف و پروژه‌ها دارند. علاوه بر این، راهبران باید اعتماد داشته باشند که کارکنان آنها در محیط های دورافتاده یا ترکیبی خود سازنده هستند و بدون نقض این اعتماد، کارکنان را مسئول بدانند.

فرامرز عیب پوش

بازاریابی یکپارچه چیست؟

مفهوم بازاریابی یکپارچه(integrated marketing) بخشی از مجموعه ای از مفاهیم بازاریابی است. به عبارت دیگر این مفهوم، گونه ای از استراتژی بازاریابی است که حاصل پیاده سازی ارتباطات بازاریابی یکپارچه(integrated marketing communications)، در تمام سازمان یا کسب و کار است. این مفهوم کسب و کار را به عنوان یک کل و نه یک موجودیت، با بخش های مختلف در نظر می گیرد.

در بازاریابی یکپارچه، حتی اگر یک کسب و کار از دپارتمان ها و بخش های مختلفی تشکیل شده باشد، این بخش ها باید در کنار هم به صورت یک کل قرار بگیرند تا بتوانند تصویری یکپارچه و مثبت از آن کسب و کار را در ذهن و قلب مشتری ایجاد کنند.

بازاریابی یکپارچه شامل فعالیت های به هم پیوسته ای است که منجر به حصول اطمینان از ارتباط صحیح مشتری با کسب و کار و درک آن در تمام جهات و نهایتا خرید محصول توسط مشتری به جای خرید محصول رقباست.

به بیان ساده، میتوان گفت بازاریابی یکپارچه، اتخاذ یک استراتژی هماهنگ، برای ارائه یک پیام واحد در تمام کانال های بازاریابی است که برند از آنها بهره می برد. وظیفه این استراتژی این است که هر مسیری که مشتریان برای تعامل با برند یا سازمانی انتخاب می کنند، ثبات ایجاد کند.

بدون وجود استراتژی بازاریابی یکپارچه، هر کسب و کار یا برندی، در معرض خطر ارسال پیام های مختلط یا برقراری ارتباط با صدایی متفاوت است.

فرامرز عیب پوش

استراتژی محصول بازار چیست؟

شرکتها، ساعت ها صرف اصلاح ایده محصول خود و انجام تحقیقات محصول برای ایجاد یک محصول با کیفیت و با طول عمر بالا در چرخه عمر میکنند حتی هنگامی که ام.وی.پی(MVP)، یا همان نمونه محصول آزمایشی قابل ارائه را برای گروه کوچکی از مخاطبان هدف خود منتشر می کنیم و بازخورد عالی دریافت می کنیم. اما وقتی نسخه کامل محصول را به بازار عرضه می‌کنیم،با عدم استقبال عموم مواجه میشویم. این اتفاق یک داستان رایج در دنیای محصول است و به یک دلیل مهم رخ می دهد: عدم دستیابی به تناسب موفق محصول با بازار. استراتژی محصول بازار به همین موضوع می پردازد.

اندی راکلف، یکی از بنیانگذاران بنچمارک کپیتال و دان ولنتاین، بنیانگذار سکویا کپیتال، تفکر تناسب محصول-بازار را توسعه دادند. اما این اندی بود که برای اولین بار نامی برای آن گذاشت. کار آفرین و سرمایه‌دار آمریکایی ، مارک آندرسن بعداً این اصطلاح را در اواسط دهه 2000 منتشر کرد. مارک آندرسن این اصطلاح را اینگونه تعریف کرد: “تناسب محصول/بازار به معنای قرار گرفتن در یک بازار خوب با محصولی است که بتواند بازار را برآورده کند.

 تناسب محصول با بازار چیست؟

تناسب محصول با بازار زمانی اتفاق می افتد که ما محصول مناسبی را برای رفع نیازهای مشتری بسازید . کشف تناسب کامل محصول با بازار اغلب رهبران بازار و برندهای برتر را از بقیه متمایز می کند.

این موضوع یک مفهوم واقعاً ساده است، اما دستیابی به آن در عمل دشوار است – و بخش بزرگی از دشواری در درک واقعی مشتریان فعلی و بالقوه‌تان است تا بتوانید دقیقاً نیازهای آنها را برطرف کنیم . رسیدن به آن هدف فرآیندی است که مستلزم تحقیق زیاد و تلاش وافر از سوی تیم محصول است.

تناسب محصول با بازار برای تشخیص اینکه آیا در حال ساخت محصولی هستید که مشکل واقعی مشتریان ما را حل می کند یا اینکه برای رسیدن به نقطه رضایت مشتری نیاز به توسعه بیشتر آن دارید، مهم است .

گام های رسیدن به تناسب محصول با بازار

 قبل بیان مراحل توجه به این نکته ضروریست که تناسب محصول و بازار برای هر کسب و کار یا محصولی یکسان به نظر نمی رسد.هر محصول بازار مخصوص به خود را با نیازهای مشتری و روند خرید متفاوت دارد.

مشخص کردن مشتری هدف خود

کلید ساخت محصولی که مشتریان ما دوست خواهند داشت این است که بدانید مشتریان ما چه کسانی هستند. تحقیقات بازار و رقبا را انجام دهید تا در مورد نیازهای مشتری خود و راه حل هایی که در حال حاضر استفاده می کنند و اینکه محصول ما چگونه می تواند شکاف ها را پر کند، ایده بگیریم.

هنگامی که درک اولیه از مشتریان خود را به دست آوردید، شخصیت خریدار خود را تعریف کنیم دراین‌مرحله برای تهیه پرسونای مشتری( مشتری ایده آل در مقاله پرسونا به تفصیل توضیح داده شده) از بخش بندی مبتنی بر پروفایل که بر اساس روانشناسی، جمعیت شناسی، ظرفیت خرید، علایق و سابقه خرید.استفاده میشود (برای درک بهتر بخش بندی، مطالعه مقاله سگمنت و یونیورس پیشنهاد میشود)

فهم نیازهای مشتری

تعریف شخصیت مشتری ایده آل(تهیه پرسونا) ما کافی نیست. برای ساختن محصولی که مخاطبان هدف ما آن را دوست دارند و می خواهند بخرند، باید فراتر از آن چیزی که هستند بروید و مهمترین نیازهای آنها را شناسایی کنیم.لازمه اینکار عبارت است از : مصاحبه با مشتری ، انجام تحقیقات محصول ، قرار دادن نظرسنجی در سایت در وب سایت خود و مطالعه تجزیه و تحلیل رفتار.

شناسایی پیشنهاد ارزش

ارزش پیشنهادی ما یا نقطه فروش منحصر به فرد ما را از رقبا جدا می کند و به این دلیل مشتریان خرید قابل توجهی خواهند کرد.

مشخص کردن حداقل محصول قابل ارائه یا ام.وی.پی

برای مشخص کردن حداقل محصول قابل ارائه(Minimum Viable product)، کار از تحقیقات محصول، دانش شخصیت خریدار و ارزش پیشنهادی خود برای ساختن نسخه ای از محصول خود تنها با عملکرد اصلی استفاده کنیم.

انجام آزمایش ام.وی.پی(MVP)، با مشتریان بالقوه

اکنون که نمونه اولیه محصول ام.وی.پی(MVP) را داریم، زمان آن رسیده است که آن را با مشتریان واقعی آزمایش کنیم. ام.وی.پی(MVP)، خود را در اختیار مخاطبان هدف کوچک قرار دهید تا بازخورد آنها را در مورد محصول دریافت کنیم.

تکرار و بهبود

آزمایش ام.وی.پی(MVP)، به ما کمک می‌کند تا بینش‌ها و نظرات معتبر مشتری درباره محصول را جمع‌آوری کنیم تا بفهمید کدام ویژگی‌ها را باید اولویت‌بندی کنیم و تغییراتی را که برای دستیابی به تناسب محصول با بازار باید معرفی کنیم.

نحوه اندازه گیری تناسب محصول با بازار

هیچ معیار استانداردی وجود ندارد که به ما بگوید آیا به تناسب محصول با بازار دست یافته ایم یا خیر.

اما برخی از معیارها و معیارهای کمی و کیفی می تواند به ما بگوید که آیا در مسیر درستی برای دستیابی به تناسب محصول با بازار حرکت می کنیم یا خیر. بیا یک نگاهی بیندازیم:

معیار های کمی

نرخ ریزش

 نرخ ریزش مشتری، درصدی از مشتریانی است که از محصول یا خدمات شرکت ما در یک بازه زمانی خاص استفاده نکرده‌اند و با تقسیم تعداد مشتریانی که در آن دوره از دست داده‌اید بر تعداد مشتریانی که در ابتدای آن دوره داشتید؛ به دست می‌آید.این عدد باید کاهشی و به صفر نزدیک باشد.

نرخ حفظ کاربر

درصد کاربرانی که پس از ثبت نام در ابزار یا برنامه ما به استفاده از آن ادامه می دهند. نرخ حفظ کاربر بالا به این معنی است که مشتریان خوشحال هستند و می خواهند به استفاده از محصول ما ادامه دهند، که ممکن است نشان دهد که ما مناسب آن را پیدا کرده اید.

نرخ رشد

رشد براساس  متغیرهایی مانند فروش و تعداد مشتریان در یک دوره خاص میباشد . نرخ رشد بالا به این معنی است که فروش محصول ما به سرعت در حال رشد است، که می تواند به این معنی باشد که ما یک تناسب خوبی پیدا کرده ایم.

سهم بازار

درصدی از کل فروش در بازار که توسط شرکت شما ایجاد می شود. سهم بازار بالا به این معنی است که مشتریان شما را بر سایر محصولات ترجیح می دهند و شما را به یک بازیگر کلیدی در صنعت تبدیل می کند. سهم بازار غالب یک شاخص بزرگ است که نشان می دهد ما به تناسب محصول با بازار رسیده ایم. از نسبت کل محصول فروش رفته دریک بازه زمانی خاص  به کل کالای  فروش رفته  (کالاهای مشابه  فروش رفته) در کل بازار بدست می آید.

امتیاز خالص تبلیغ کننده

ان.پی.اس(NPS)، مخفف عبارت شاخص خالص ترویج کنندگان(Net Promoter Score)، است که آن را در فارسی به شاخص خالص ترویج کنندگان ترجمه کرده‌اند. منظور از Promoter کسی است که یک کسب و کار را برای دوستان و آشنایانش تبلیغ می‌کند و به آن‌ها پیشنهاد می‌کند از محصولات آن کسب و کار استفاده کنند. ان.پی.اس(NPS)، بالا نشان می دهد که مشتریان محصول ما را دوست دارند و از طریق ارجاعات دهان به دهان، نتیجه مثبت ایجاد می کنند.

معیارهای کیفی

ارجاعات و شفاهی(تبلیغات دهان به دهان

هرچه مشتریان بیشتری از طریق ارجاع به ما مراجعه کنند، به خصوص برنامه های وفاداری و دهان به دهان، محصول ما رشد بیشتری می کند. می‌توانید از نظرسنجی‌ها و سایر ابزارهای جمع‌آوری بازخورد استفاده کنیم تا بفهمید مشتریان ما چگونه به محصول ما رسیده‌اند و آیا ما را به دوستان و همکارانتان توصیه می‌کنند یا خیر.

پوشش رسانه ای و تبلیغات

اگر تماس های زیادی از نشریات رسانه ای دریافت می کنیم و اغلب در رسانه های اجتماعی و کانال های خبری اینترنتی از آنها نام برده می شود، حضور ما افزایش می یابد و به رشد شرکت و محصول کمک می کند. دستیابی به تناسب محصول با بازار، کلید موفقیت محصول است – اما راه میانبری در مسیر توسعه مشتری نیست .

باید در نظر داشته باشید که دستیابی به تناسب محصول با بازار به این معنا نیست که ما یک محصول کامل دارید: ما هنوز باید روی خدمات مشتری کار کنیم، ویژگی‌های موجود خود را بهبود ببخشید، به بازخورد مشتری رسیدگی کنیم و روشها و الگوهای جدیدی برای افزایش طول عمری مشتری اتخاذ کنیم.

زمانی که صحبت از ساخت محصول و ویژگی‌هایی می‌شود که مشتریان را خوشحال می‌کند، کشف مستمر ضروری است – فرآیند درخواست بازخورد مشتری و نظارت بر تجربه کاربر باید ادامه داشته باشد. دستیابی به تناسب محصول با بازار اولین قدم مهم برای اطمینان از ارزش محصول ما و کمک به کسب و کار ما برای پیشی گرفتن از رقبا است.

محمد میری

منابع:

hotjar.com/product-management-glossary/product-market-fit/

productplan.com/glossary/product-market-fit/

بازاریابی مستقیم (DM)چیست؟

بازاریابی مستقیم(Direct marketing) یا مخفف دی.ام(DM)، یکی از ابتدایی ترین و اصلی ترین انواع بازاریابی است که از دیرباز در میان بازاریابان رواج داشته اما به اشتباه به عنوان بازاریابی سنتی در برخی دیدگاهها شناخته شده که به هیچ عنوان صحیح نیست.

بازاریابی مستقیم شامل هر گونه بازاریابی است که بر ارتباط یا توزیع مستقیم بین مصرف کنندگان تکیه دارد نه از طریق شخص ثالثی مانند رسانه های جمعی. ایمیل، ایمیل، رسانه های اجتماعی و کمپین های پیامکی از جمله سیستم های تحویل مورد استفاده هستند. به همین دلیل به آن بازاریابی مستقیم می گویند زیرا به طور کلی واسطه ها مانند رسانه های تبلیغاتی را حذف می کند.

اگر بخواهیم تعریف ساده ای از «بازاریابی مستقیم»، داشته باشیم، بهتر است عنوان کنیم که بازاریابی مستقیم، ایجاد آگاهی و انجام رفع نیاز مشتری گفته می شود که نهایتا به فروش مستقیم بینجامد که تعریف آن مبادله یک کالا یا خدمت با پول بصورت کاملا سنتی و اولیه است.

این روش، یکی از قدیمی ترین و شاید بتوان گفت اولین استراتژی بازاریابی در جهان است که به نامهای «بازاریابی سنتی»، یا بازاریابی اولیه نیز شناخته می شود که تاحدی میتوانند درست باشند اما به طور کامل با این مفهوم همپوشانی ندارند.

بازاریابی مستقیم شامل هر گونه بازاریابی است که بر ارتباط یا توزیع مستقیم بین مصرف کنندگان تکیه داره از طریق شخص ثالثی مانند رسانه های جمعی. فراخوان برای اقدام(call to action)، یک عامل رایج در بیشتر بازاریابی مستقیم است. اندازه گیری اثربخشی بازاریابی مستقیم آسان تر از تبلیغات رسانه ای است.

بازاریابی مستقیم چگونه کار می کند؟

برخلاف کمپین‌های سنتی روابط عمومی که از طریق شخص ثالثی مانند نشریات رسانه‌ای یا رسانه‌های جمعی انجام می‌شوند، کمپین‌های بازاریابی مستقیم به‌طور مستقل عمل می‌کنند تا مستقیماً با مخاطبان هدف ارتباط برقرار کنند. در بازاریابی مستقیم، شرکت‌ها پیام‌رسانی و فروش خود را از طریق رسانه‌های اجتماعی، ایمیل، پست یا کمپین‌های تلفن/اس ام اس مستقیما به مخاطب ارائه می‌کنند.

اگرچه تعداد ارتباطات ارسال شده می تواند بسیار زیاد باشد، بازاریابی مستقیم اغلب سعی می کند پیام را با درج نام یا مکان گیرنده، برای افزایش تعامل، شخصی سازی کند. بازاریابی مستقیم(Direct marketing)، نهایتا با هدف ایجاد فروش مستقیم(Direct Sales)، انجام می شود یعنی فروش مستقیم نتیجه بازاریابی مستقیم است.

کال تو اکشن یا فراخوان به اقدام بخش مهمی از بازاریابی مستقیم است. از مخاطب خواسته می‌شود که فوراً با تماس با شماره تلفن رایگان، ارسال یک کارت پاسخ، یا کلیک بر روی پیوند در رسانه‌های اجتماعی یا تبلیغات ایمیل، پاسخ دهد. هر پاسخی نشانگر مثبت خریدار بالقوه است. این تنوع بازاریابی مستقیم اغلب بازاریابی پاسخ مستقیم نامیده می شود.

هدف گذاری در بازاریابی مستقیم

بازاریابی مستقیمی که به صورت گسترده به مخاطبان نامحدود ارائه شود، احتمالاً کمترین تأثیر را دارد. کسب و کار ممکن است با این کار تعدادی مشتری به دست آورد، اما همه گیرندگان دیگر پیام را آزار می دهد. ایمیل های هرزنامه و ارسال پیامک بالک اشکالی از بازاریابی مستقیم هستند که بسیاری از مردم نمی توانند از شر آنها خلاص شوند اما اصلا دل خوشی از آنها ندارند.

مؤثرترین کمپین‌های بازاریابی مستقیم از فهرستی از مشتریان بالقوه استفاده می‌کنند تا پیام‌های خود را فقط به محتمل‌ترین افراد بالقوه ارسال کنند. برای مثال، فهرست‌ها ممکن است خانواده‌هایی را هدف قرار دهند که اخیراً صاحب فرزندی شده‌اند، صاحبان خانه جدید یا بازنشستگان اخیر با محصولات یا خدماتی که به احتمال زیاد به آنها نیاز دارند.

سیستم بازاریابی مستقیم میتواند برای بازارهای شرکتی(B2B)، بازارهای دولتی(B2G) و بازارهای مصرف(B2C)، کاربرد داشته باشد اما روش مشتری به مشتری (C2C)، از این قاعده مستثنی است. یکی از جذابیتهای بازاریابی مستقیم این موضوع است که «بازاریابی شبکه ای»، با اینکه در بسیاری از اوقات از بازاریابی مستقیم استفاده می کند، اما به خودی خود، گونه ای از بازاریابی مستقیم بشمار نخواهد رفت.

واقع بازاریابی مستقیم، همانگونه که از نامش پیداست، گونه ای از استراتژی بازاریابی است که در آن بازاریاب مستقیما با خریدار یا همان مخاطب نهایی خود ارتباط گرفته و آگاه سازی وی را آغاز نموده و سایر مراحل بازاریابی را بدون واسطه برروی وی اجرا می کند.

پیش از دسته بندی های کلاسیک بازاریابی، به تمام بازاریابی هایی که در بازاریابی سنتی صورت میگرفت بازاریابی مستقیم اطلاق میشد که این دسته بندی به هیچ عنوان صحیح نیست و «بازاریابی مستقیم»، با بازاریابی خانه به خانه، سخنرانی و آموزش، مذاکره و آگاهی سازی مستقیم، بازاریابی شرکتی مستقیم و بسیاری از موارد مشابه دیگر، همه تحت عنوان بازاریابی مستقیم شمرده می شوند. به عنوان مثال، بسیاری از شرکتهایی که تبلیغات و یا لوازم اداری را می‌فروشند، تراکتهای خود را مستقیماً به فروشگاههایی ارسال می‌کنند که بتوانند از خدمات آنها استفاده کنند.

البته باید توجه داشته باشیم، فروش مستقیم با بازاریابی مستقیم، تفاوت دارد. فروش مستقیم زمانی صورت می‌گیرد که فروشندگان شخصی به طور مستقیم به مصرف کنندگان مراجعه می‌کنند، در حالی که در بازاریابی مستقیم، یک شرکت مستقیماً اقدام به بازاریابی محصولات خود می‌کند.

نقش بازاریابی مستقیم در مشاغل خانگی

امروزه و با گسترش اینترنت و شبک های اجتماعی، بسیاری از کسب و کارهای خانگی از مدل بازاریابی مستقیم استفاده می‌کنند. بسیاری از کسب و کارها و خدمات، امروزه از طریق رسانه‌های اجتماعی، خدمات یا کالای خود را ارائه می‌کنند. بدیهی است که این روش بسیار ارزا و مقرون به صرفه است.

ملیکا علیان