ریموند کورزویل

ریموند کورزویل در دوازدهم فوریه سال ۱۹۴۸در در کوئینز، شهر نیویورک دیده به جهان گشود. دوران مدرسه خود را در دبستان کینگزبری عمومی نیویورک گذراند. پدر و مادرش پیش از شروع جنگ جهانی دوم از اتریش به امریکا مهاجرت کرده بودند. به علت دیدگاه والدینش در طول دوران کودکی با ادیان مذهبی مختلف آشنا شد. او در کلیسای وحدت گرا دوران آموزش دینی او شامل مطالعه یک دین واحد به مدت شش ماه قبل از رفتن به دین بعدی بود. پدرش فردریک، پیانیست و رهبر ارکستر برجسته و معلم موسیقی بود. مادرش هانا هنرمند و مجسمه ساز بود.

کورزویل تنها پنج سال داشت که تصمیم گرفت مخترع شود. وی فهرستی از قطعات اسباب‌بازی‌های مختلف ساختمانی که به او داده شده بود و وسایل الکترونیکی قدیمی که از همسایه‌ها جمع‌آوری کرده بود، جمع آوری کرد و با آنها دستگاههای جدید و رباتیک ساخت. در آن سالها ربات، تنها تخیلی بیش نبود. در هشت سالگی یک تئاتر عروسکی روباتیک و بازی روباتیک ساخت و تا ده سالگی، کل مجموعه تام سویفت جونیور را از بر کرد. او در سن 12 سالگی (در سال 1960) به دنبال یادگیری کامپیوتر رفت. در آن سال تنها دوازده کامپیوتر در کل شهر نیویورک وجود داشت، و این کامپیوترها بیشتر دستگاه های محاسباتی و برنامه های آماری بودند. ریموند سعی کرد تغییراتی در آنها ایجاد کند و بخشی به نام را برای شروع خودکار(Head Start) برای این کامپیوترها ساخت.

 در چهارده سالگی، کورزویل مقاله ای نوشت که در آن نظریه خود را در مورد نئوکورتکس(بخشی از مغز) شرح داد.[1] کورزویل به دبیرستان مارتین ون بورن رفت و دوران دبیرستان خود را در این دبیرستان تحصیل کرد. در طول کلاس، او اغلب کتاب‌های درسی کلاس خود را بالا نگه می‌داشت تا ظاهراً مانند بقیه به نظر برسد، اما در حقیقت، روی پروژه‌های خودش که در پشت کتاب پنهان بودند، کار می‌کرد[2]. ریموند، مبانی علوم کامپیوتر را از عمویش که مهندس آزمایشگاه بل بود فراگرفت.

کورزویل در سال 1963، تنها در سن 15 سالگی، اولین برنامه کامپیوتری خود « نرم افزار تشخیص الگو »، را نوشت. این نرم افزار آثار آهنگسازان کلاسیک را تجزیه و تحلیل می کرد و سپس آهنگ هایی بود را در سبک های مشابه تولید می کرد. در سال 1965، از او دعوت شد تا در برنامه تلویزیونی  شبکه سی.بی.اس[3] که مخصوص معرفی نوابغ بود شرکت کند. ریموند در این برنامه کامپیوتری را که خودش ساخته بود نمایش داد و در این برنامه این کامپیوتر یک قطعه پیانو را اجرا کرد.

در همان سال، وی جایزه اول نمایشگاه بین‌المللی علم را برای این اختراع به دست آورد و جایزه خود را از رئیس جمهور در طی مراسمی در کاخ سفید دریافت کرد. این فعالیت‌ها اعتماد به نفس ویژه ای به کورزویل بخشید.

کورزویل پس از فارغ التحصیلی در علوم کامپیوتر و ادبیات در سال 1970 به MIT رفت و در آنجا کامپیوتر و برنامه نویسی خواند.

در سال 1968، در دومین سال تحصیلی خود در MIT، کورزویل شرکتی را تأسیس کرد که کار آن خدمات به  دانش آموزان دبیرستانی با برنامه کامپیوتری برای تطبیق آنها با کالج ها بود. این برنامه که برنامه مشاوره کالج انتخابی نام دارد هنوز فعال است و تاکنون هزاران وضعیت مختلف را با هم مقایسه کرده و نتایج آن کاملا موفقیت آمیز بوده است.

یکی از مشهورترین کتاب های کورزویل، «عصر ماشین های هوشمند»، ایده های او را در مورد آینده را بیان می کند. این کتاب که بین سال‌های 1986 تا 1989 نوشته شده بود، در سال 1990 منتشر شد. کورزویل در کتاب دیگری به نام «فناوری‌های آزادی» (1983) ادعا می‌کند که انحلال اتحاد جماهیر شوروی به دلیل فن‌آوری‌های جدید مانند تلفن‌های همراه و دستگاه‌های فکس اتفاق خواهد افتاد. او معتقد است این سیستم سعی بر حذف جریان آزاد اطلاعات دارد و شوروی امکان کنترل کامل بر جریان اطلاعات با تکنولوژی های جدید را نخواهد داشت.

در این کتاب، کورزویل همچنین روند بهبود عملکرد نرم‌افزار شطرنج رایانه‌ای را بررسی می‌کند، و پیش‌بینی می‌کند که رایانه‌ها بهترین اساتید شطرنج انسانی را «تا سال 2000» شکست خواهند داد. در ماه مه 1997، کامپیوتر آبی(Deep Blue)، شرکت IBM، استاد بزرگ گری کاسپاروف را در یک مسابقه شطرنج که پخش مستقیم تلویزیونی داشت، شکست داد.

کورزویل رشد انفجاری استفاده از اینترنت در سراسر جهان را پیش از دهه 1990 پیش بینی کرد. در زمانی که عصر ماشین‌های هوشمند منتشر شد، تنها 2.6 میلیون کاربر اینترنت در جهان وجود داشت،  و این رسانه، کاملا غیرقابل اعتماد، به شدت پیچیده و سخت بود و از کمبود محتوای شدید رنج می برد. او همچنین پیش بینی کرده بود که اینترنت نه تنها از نظر تعداد کاربران بلکه از نظر محتوا نیز منفجر خواهد شد و در نهایت به کاربران امکان دسترسی به “شبکه های بین المللی کتابخانه ها، پایگاه های داده و خدمات اطلاعاتی” را خواهند داشت.

کورزویل پیش‌بینی کرده بود که حالت ترجیحی دسترسی به اینترنت ناگزیر از طریق سیستم‌های بی‌سیم خواهد بود و تخمین می‌زند که این توسعه برای استفاده گسترده در اوایل قرن بیست و یکم عملی خواهد شد.

در اکتبر 2010، کورزویل گزارش خود را با عنوان «پیش‌بینی‌های من چگونه پیش می‌رود» در گزارشی منتشر کرد. دراین گزارش وی پیش‌بینی‌هایی را که در کتاب‌های قدیمی اش سالها پیش چاپ شده بود بررسی کرد. در این گزارش 115 پیش‌بینی «کاملاً درست»، 12 پیش‌بینی «اساساً درست»، 17 پیش‌بینی «تا حدی درست» و تنها 3 پیش‌بینی «نادرست» بودند. با ترکیب “کاملا” و “اساسا” صحیح، میزان دقت ادعای کورزویل به 86٪ می رسد که عدد شگفت انگیزی است.

کورزویل به علت شهرتش در پیش بینی ها، منتقدین سرسختی هم دارد. دانیل لیون، نویسنده مجله نیوزویک، از کورزویل به دلیل برخی از پیش بینی هایش که اشتباه از آب درآمدند انتقاد کرد. پیش بینی هایی نظیر ادامه رونق اقتصاد از سال 1998 دات کام تا سال 2009، یک شرکت آمریکایی با ارزش بازار بیش از 1 تریلیون دلار. تا سال 2009، یک ابررایانه با 20 پتافلاپ، تشخیص گفتار و اتومبیل هایی که خودشان با استفاده از حسگرهای نصب شده در بزرگراه ها رانندگی کنند. البته همه این فناوری ها در حال تولید هستند اما کورزویل به این اتهام که دقیقا در زمانی که او پیش‌بینی کرده بود این اختراعات تولید نشدند مورد انتقاد قرار گرفت. کورزویل در پاسخ به تسلا اشاره کرد و گوگل را یک ابررایانه غول‌پیکر خواند که قادر به 20 پتافلاپ است.

مجله فوربس ادعا کرد که پیش‌بینی‌های کورزویل برای سال 2009 عمدتاً نادرست بوده و ریموند 7 پیش‌بینی ناموفق، 4 پیش‌بینی تا حدی درست و یک پیش‌بینی درست دارد.

در 17 سپتامبر 2022، کورزویل در پادکستی، نگرانی های خود را در مورد استفاده از فناوری در ترویج جنگ و خشونت را بیان کرد. هنگامی که از کورزویل در مورد آرماگدون هسته ای و جنگ روسیه و اوکراین پرسیده شد، کورزویل اظهار داشت: “من فکر نمی کنم (جنگ هسته ای) با وجود وحشت های آن جنگ اتفاق بیفتد.

کورزویل پیش بینی می‌کند که انسان تا سال 2030 ترکیبی از هوش بیولوژیکی و غیربیولوژیکی خواهد بود که به طور فزاینده‌ای تحت سلطه مؤلفه غیربیولوژیکی آن قرار می‌گیرد. این «انسان متعالی»[4]، انسانی کامل است. وی معتقد است:

“ما انسان‌ها شروع به پیوند با یکدیگر خواهیم کرد و تبدیل به یک فرااتصال خواهیم شد؛ همه ما متصل و همه جا حاضر خواهیم بود، به یک شبکه جهانی متصل خواهیم شد که به میلیاردها نفر متصل است و پر از داده است”.

ریموند کورزویل

کرزویل در سال 1999 مدال ملی فناوری و نوآوری، بالاترین افتخار ایالات متحده در فناوری، 21 دکترای افتخاری و مدال افتخار از سه رئیس جمهور ایالات متحده را دریافت کرده است. شبکه پی.بی.اس[5]، وی را به عنوان یکی از شانزده «انقلابیونی که آمریکا را ساختند»، خوانده و مجله Inc. او را در رتبه هشتم در میان بهترین کارآفرینان ایالات متحده قرار داد و او را «وارث قانونی ادیسون» خوانده است.

نوشته: فرامرز عیب پوش

پی نوشت:


[1] در مستند انسان متعالی که درباره کورزویل ساخته شد از او نقل شده است که آنها در خانواده همیشه بحث هایی درباره آینده و فناوری باهم داشتند.

[2] شاید تفاوت نوابغ با سایرین همین باشد که درس به سایرین به زور داده می شود اما نوابغ نه تنها درس را فراگرفته اند، بلکه از سایرین جلوتر هستند و با اشتیاق به دنبال دانش بیشتر هستند.

[3] CBS I’ve Got a Secret

[4] از دیدگاه کورزویل این انسان، متعالی خوانده شده

[5] PBS

ادگار شاین

ادگار هنری شاین

ادگار هنری شاین دانشمند امریکایی مدیریت، در ۵ مارس ۱۹۲۸  در شهر زوریخ سوییس دیده به جهان گشود. پدرش مارسل شاین، استاد سابق دانشگاه شیکاگو بود. شاین، در دانشگاههای استنفورد، شیکاگو و هاروارد تحصیل کرد. شاین در همین دانشگاهها شروع به تدریس کرد اما شهرت وی از دانشکده مدیریت اسلون MIT است.

در طول مدت تدریس، شاین کمک های قابل توجهی در زمینه توسعه سازمانی در بسیاری از زمینه ها از جمله توسعه شغلی، مشاوره فرآیند گروهی و فرهنگ سازمانی انجام داد.

یکی از مهمترین ابداعات ادگار شاین، تصویرسازی الگوی فرهنگ سازمانی شاین بود. تحقیقات اولیه او در اواسط دهه 1970، پنج گروه احتمالی را شناسایی کرد: استقلال، امنیت/ثبات،  شایستگی فنی-عملکردی، شایستگی مدیریت عمومی، و خلاقیت کارآفرینی. مطالعات بعدی در دهه 1980 سه ساختار را به این موضوع اضافه کرد. خدمت یا تعهد،  چالش ، و سبک زندگی.

شاین این الگوی فرهنگ سازمانی را ابتدا در دهه 1980 ارائه کرد و بعدها آن را توسعه داد. درسال 2004 شاین سه سطح متمایز را در فرهنگ سازمانی شناسایی و ادارئه کرد که به نام الگوی فرهنگ سازمانی شاین شهرت یافت.

این سه سطح به میزان قابل رویت بودن پدیده های فرهنگی مختلف برای ناظر بیروی اشاره دارد.

مصنوعات (رفتارها، پوشش ها و سمبل ها)شامل هر عنصر ملموس، آشکار یا شفاهی قابل شناسایی در هر سازمانی است. معماری، مبلمان، لباس پوشیدن، جوک های اداری، همه نمونه ای از مصنوعات سازمانی هستند. مصنوعات عناصر قابل مشاهده در یک فرهنگ هستند و توسط افرادی که بخشی از فرهنگ نیستند قابل شناسایی هستند.

ارزش های مورد حمایت، ارزش ها و قوانین رفتاری بیان شده سازمان هستند. این است که چگونه اعضا سازمان را برای خود و دیگران نمایندگی می کنند. این اغلب در فلسفه های رسمی و بیانیه های عمومی هویت بیان می شود. گاهی اوقات می تواند پیش بینی ای برای آینده باشد، از آنچه که اعضا امیدوارند تبدیل شوند. نمونه هایی از این امر می تواند حرفه ای بودن کارمندان، یا شعار “اول خانواده” باشد. اگر ارزش‌های مورد حمایت رهبران با مفروضات ضمنی عمیق‌تر فرهنگ مطابقت نداشته باشد، ممکن است مشکل ایجاد شود.

باورهای بنیادین، مفروضات اساسی مشترک رفتارهایی عمیقاً نهفته و بدیهی هستند که معمولاً ناخودآگاه هستند، اما جوهره فرهنگ را تشکیل می دهند. این مفروضات معمولاً به خوبی در پویایی دفتر ادغام می شوند که تشخیص آنها از درون دشوار است.

لنگر شغلی بخشی از آن چیزی است که فرد با روشن کردن تصویر خود درباره  نیازها و انگیزه ها، استعدادها، و  ارزش ها، پیدا می کند، لنگر مجموعه ای از نیازها، ارزش ها و استعدادهایی است که زمانی که فرد مجبور به انتخاب شود کمترین تمایل را دارد که تسلیم شود. این مفهوم تلاش شاین برای بازتاب جستجوی مادام العمر هر انسانی برای یافتن خود است. ادگار شاین سرانجام در۲۶ ژانویه ۲۰۲۳ در گذشت.

روش فلدمن چیست؟

روش فلدمن

بن فلدمن، فروشنده مشهور شرکت بیمه نیویورک بود و رکورددار فروش در جهان است. که برخی وی را به عنوان بزرگ ترین فروشنده قرن بیستم می شناسند. در اوایل سال 1979، فلدمن بیش از هرکس دیگری در تاریخ بیمه عمر فروخت.

او از سال 1942 تا زمان مرگش در سال 1993، بیمه نامه های زندگی را با ارزش اسمی کل حدود 1.5 میلیارد دلار برای نیویورک لایف فروخت. او زمانی رکورد جهانی بیشترین محصولات فروخته شده (از نظر ارزش) توسط یک فروشنده را در اختیار داشت. در اواخر دوران کاری او، مجموع کمیسیون سالانه او بیش از 1,000,000 دلار در سال بود. در آن زمان، این مجموع فروش تنها با کل نیروهای فروش سایر شرکت‌های بیمه برابر بود، اگرچه مدت‌هاست که اسماً از آنها پیشی گرفته‌اند.

زمانی از او پرسیده شد که چگونه می تواند چنین محصول نامشهودی مانند بیمه عمر را بفروشد، فلدمن پاسخ داد: “من بیمه عمر نمی فروشم. من پول می فروشم. من دلارها را به پنی می فروشم. قیمت دلارهای من هر دلار 3 سنت در سال است.”

ویژگی بارز وی این بود که هر شب مدت دو ساعت به مرور و تمرین مطالبش می‌پرداخت تا روز بعد آمادگی کامل داشته باشد. بعدها اندرو تامسون متد کاری فلدمن را با نام «روش فلدمن» به چاپ رساند. روش فلدمن برمهمترین بخش گامهای فروش یعنی آماده سازی اشاره دارد. گام ابتدایی فروش برنامه ریزی و تمرین پیش از حضور در مسیر، توسط بن فلدمن ابداع شده است.

فلدمن متوجه شده بود که پرسش هایی مناسب و به جا، می‌تواند یک فرد بی علاقه یا منفی را به سرعت به یک مشتری تبدیل کند. یکی از تکنیکهای فلدمن این بود که به محصولش به عنوان محصول نگاه نمیکرد و به عنوان یک باور یا ارزش معنوی به آن مینگریست و این نگرش را انتقال میداد. فراموش نکنیم فروش بیمه عمر، از سخت ترین شغلها در فروش است. فروشنده کالایی را به مشتری میفروشد که مزایای ان بعضا بعد از مرگ وی به وی تعلق میگیرد.

اغلب فروشندگان فقط با اصلاح جملات خود به هنگام ارایه مطالب می‌توانند نتایج بهتری به دست آورند. گزینش کلمات صحیح در یک پرسش یا پاسخ می‌تواند تاثیر عمیقی به جای بگذارد و تنها راه اطمینان از عالی بودن ساختار جملات، نوشتن آن ها روی کاغذ و تمرین مکرر آن هاست.

نوشته: فرامرز عیب پوش

بن فلدمن

بن فلدمن

بن فلدمن، در هفتم سپتامبر سال 1912 در نیویورک امریکا دیده به جهان گشود. او از خانواده مهاجر روسی در امریکا و فرزند خانواده ای پرجمعیت بود.

فروشنده مشهور شرکت بیمه نیویورک بود و رکورددار فروش در جهان است. که برخی وی را به عنوان بزرگ ترین فروشنده قرن بیستم می شناسند. در اوایل سال 1979، فلدمن بیش از هرکس دیگری در تاریخ بیمه عمر فروخت.

او از سال 1942 تا زمان مرگش در سال 1993، بیمه نامه های زندگی را با ارزش اسمی کل حدود 1.5 میلیارد دلار برای نیویورک لایف فروخت. او زمانی رکورد جهانی بیشترین محصولات فروخته شده (از نظر ارزش) توسط یک فروشنده را در اختیار داشت.

در اواخر دوران کاری او، مجموع کمیسیون سالانه او بیش از 1,000,000 دلار در سال بود. در آن زمان، این مجموع فروش تنها با کل نیروهای فروش سایر شرکت‌های بیمه برابر بود، اگرچه مدت‌هاست که اسماً از آنها پیشی گرفته‌اند.

زمانی از او پرسیده شد که چگونه می تواند چنین محصول نامشهودی مانند بیمه عمر را بفروشد، فلدمن پاسخ داد: “من بیمه عمر نمی فروشم. من پول می فروشم. من دلارها را به پنی می فروشم. قیمت دلارهای من هر دلار 3 سنت در سال است.”

ویژگی بارز وی این بود که هر شب مدت دو ساعت به مرور و تمرین مطالبش می‌پرداخت تا روز بعد آمادگی کامل داشته باشد. بعدها اندرو تامسون متد کاری فلدمن را با نام «روش فلدمن» به چاپ رساند. روش فلدمن برمهمترین بخش گامهای فروش یعنی آماده سازی اشاره دارد. گام ابتدایی فروش برنامه ریزی و تمرین پیش از حضور در مسیر، توسط بن فلدمن ابداع شده است. فلدمن در هفتم نوامبر 1993 در نیویورک دیده از جهان فروبست.

نوشته: فرامرز عیب پوش

آستانه پشیمانی چیست؟

آستانه پشیمانی، یا “آستانه انصراف”، مرحله ای در ذهن مشتری است که به موجب آن، زمانی که مشتری به این آستانه یا درجه ذهنی برسد، از خرید انصراف خواهد داد. این مرحله ذهنی بسیار پیچیده است و محاسبه آن به هیچ عنوان امکان پذیر نیست و موضوعی کاملا نسبی است. اما ابتدا بررسی کنیم که پشیمانی چیست.

افسوس یا پشیمانی (Regret) یک واکنش منفی انفعالی در مقابل نعمت یا امتیاز گذشته و ازدست رفته‌است. حسرت یک نوع غم است که فرد، آن را زمانی‌که احساس از دست دادن فایده و امتیازی را داشته باشد، تجربه می‌کند، حسرت یعنی ندامت و اندوه شدید بر موضوع یا چیزی که از دست رفته باشد و امکان بازگشت آن وجود نداشته باشد. در غالب اوقات حسرت و پشیمانی با جملاتی مانند: “ای کاش… انجام نمی دادم “، بیان می شوند.

اما در این مقاله مفهوم پشیمانی کاملا مخالف این موضوع است. آستانه پشیمانی دقیقا بر خلاف پشیمانی، زمانی است که مشتری حس می کند اگر این کار را از این مرحله به بعد انجام دهد، در آینده دچار حسرت و پشیمانی خواهد شد، بنابراین در همان لحظه موضوع خرید را کنسل می کند تا در آینده دچار پشیمانی و حسرت، نشود.

تقریبا هر انسانی یک یا چندبار احساس پشیمانی پس از خرید را تجربه کرده‌ است. برای همین اگر درباره خرید دوستان یا نزدیکان نظری داده شود، او عموما از خرید خود دفاع می کند. این موضوع برای جلوگیری از احساس پشیمانی در خود اوست، وگرنه لزوما خرید خوبی نداشته.

پشیمانی از خرید(Buyer’s Remorse)، یا پشیمان شدن از خرید(Regretted Purchase)، احساسی است که خریدار پس از خرید فکر می‌کند که گزینه‌های بهتری داشته یا امکان تهیه همان محصول را با قیمتی کمتر داشته و یا سوالات و ابهاماتی داشته که هنوز پاسخ آنها را دریافت نکرده است.

البته این موضوع را به خاطر داشته باشیم که برخی از خریدها برای بهبود روحیه صورت میگیرد و هدفی از آن وجود نداشته. بنابراین احساس پشیمانی بعد از آن، به فروشنده ارتباطی نخواهد داشت. برخی خریدها به عنوان خریدهای احساسی(Impulsive Buying)، یا تکانشی هستند که به آنها خرید از روی “هوس”، یا “خریدهای لحظه ای”، اطلاق می شود. در این خریدها امکان پشیمانی و جود دارد و کار خاصی هم برای بهبود احوال مشتری نمی توان انجام داد. اما عموما برخی از پشیمانی‌ها، ناشی از رفتار اشتباه یا ناکافی فروشنده هستند و اگر فروشنده کمی بهتر و حرفه‌ای‌تر برخورد کند، ممکن است این نوع پشیمانی‌ها کمتر شده یا اصلا رخ ندهند.

بهترین راه برای جلوگیری از رسیدن مشتری به آستانه پشیمانی، این است که “اطلاعات”، درستی به وی ارائه شود. مشتری در اولین قدم، باید “اطلاعات”، کامل از محصول یا خدماتی که می خرد داشته باشد. وگرنه اگر هم در زمان خرید پشیمان نشود، بعد از خرید خواهد شد و خرید خود را تکرار نخواهد کرد. برای اینکه بتوانیم اطلاعات درستی به مشتری ارائه کنیم بجز اینکه اطلاعات کامل داشته باشیم، باید از وی “سوال”، بپرسیم. “پرسش”، بهترین راه حل برای رسیدن به موضعات درون ذهن مشتری و نقشه ذهن وی است.

“پرسش”، اساس بازاریابی است. امروزه دوره “بازاریابی تحمیلی”، به پایان رسیده و بازاریابی روز، بر مبنای “تعامل”، است. اصول و دلایل خرید مشتری باید پرسیده شود. اگر اصول و دلایل پیش از خرید وی با پس از آن، یکسان باشد و دلایل خریدوی هنوز معتبر باشد، در کنار انتخاب خود خواهد ایستاد.

توصیه می شود فروشنده از خرید یا فروش تکانشی خودداری کند. یعنی مانند مشاور عمل نموده و از خرید احساسی مشتری جلوگیری کند. این کار موجب ایجاد اطمینان در مشتری شده و خرید خود را تکرار خواهد کرد. ارائه مشاوره و کمک به خرید آگاهانه مشتری، باعث ایجاد اعتماد به فروشنده می شود، حتی اگر نتایج آن در کوتاه مدت مشخص نشود، در بلند مدت جواب خواهد داد.

نوشته: فرامرز عیب پوش

فروشندگان بزرگ چگونه عمل می‌کنند؟

کتاب “فروشندگان بزرگ چگونه عمل می‌کنند؟”؛ نوشته مایکل‌تی. بازورث و بن زولدان به ترجمه شیوای امیرمصطفی اعرابی‌پور در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب توسط انتشارات بازاریابی در 224 صفحه و قطع وزیری، به بازار عرضه شده است.

محتوای کتاب، بسیار ساده و روان، نحوه عملکرد، برنامه ریزی و تاثیرگذاری فروشندگان و مدیران فروش حرفه‌ای را مورد بررسی قرار داده و رموز موفقیت آنها را در اختیار خواننده قرار داده است. یکی از موضوعاتی که همواره در فروش مطرح بوده و هست، نحوه انتقال پیام، در قالب یک داستان است. فروشندگان موفق، خوب می‌دانند چگونه داستانی را بپرورانند که شنونده بواسطه آن، با مطلب اصلی، ارتباط برقرار کند.

این اثر، کتابی است کاربردی برای فروشندگان حرفه‌ای و مدیران اجرایی، سیاستمداران، معلمان، وکلا، مشاوران، والدین، و تمام کسان دیگری که کارشان به نحوی مستلزم اثر گذاشتن بر دیگران است، و کالایی که در معرض فروش می‌گذارند، خواه یک محصول باشد و خواه خدمات، ایده‌ها، مشاوره‌ها، یا باورها. چرا که عملکرد فروشندگان بزرگ را رمزگشایی کرده‌اند.

این کتاب در یازده فصل؛ با عناوین “او+ الگوی کهن”، ” دیگر زمین مرکز عالم نیست”، ” قدرت پنهان آسیب‌پذیری”، ” مغز ما در داستانگویی”، ” داستان‌سازی”، ” داستانهایی برای فروش”، ” داستان‌سازی و رسیدگی به داستان”، ” گوش سپردن همدلانه”، “فروش به شرکت”، ” سازمان (قابل داستان شدن)”، ” ادامه‌ی سفر”، ارائه شده که این سرفصلها به نوبه خود،  بسیار جذاب و گویا هستند. در این بخش، پیشگفتار نویسندگان درباره کتاب را مطالعه خواهیم کرد تا آشنایی بیشتری با کتاب پیدا کنیم.

پیشگفتار نویسندگان درباره کتاب

تعریف ما از فروش عبارت بوده است از “کمک کردن به مردم در حل مساله هایشان.” تعریف ما مبتنی بر این باور بوده است که تصمیم گیری در مورد “خرید” شبیه حل یک مساله ی منطقی یا عقلانی است.

زمانی که ما وارد صنعت فروش شدیم، تحقیقات موجود در این صنعت تجربی نشان می داد که آنچه فروشندگان موفق را از فروشندگان معمولی متمایز می کند، اهمیت دادن به سوالات است. فروشندگان موفق، از مشتریانشان سوالات فراوانی می پرسند. به همین دلیل بود که ما در کارگاههای آموزشی “فروش راه حل ( ۱) ” و “فروش مشتری محور ( ۲) ” خود به فروشندگان یاد دادیم که سوالاتی منطقی از خریداران بپرسند و طراحی این سوالات به نحوی باشد که خریدار را به نتیجه گیری در مورد بهترین محصول فروشنده و منطقی ترین و صحیح ترین پاسخ برساند.

البته بعدها دریافتیم که بیشتر مفروضاتمان اشتباه بوده است. مردم در هنگام تصمیم گیری برای خرید، آنقدرها هم منطقی و عقلانی نیستند. به علاوه، سوال پرسیدن از خریداران ( حداقل پرسیدن آن نوع سوالاتی که ما در دوره های آموزشی خود به فروشندگان یاد می دادیم ) راه مناسب و موثری برای برقراری ارتباط با مشتری و متقاعد کردن او نیست. در واقع، امروزه ثابت شده شیوه ای که ما فروشندگان را برای سوال پرسیدن پرورش می دادیم، شیوه ای ضدتولیدی است.

همچنین مشخص شده است که قسمت عمده ای از تحقیقات موجود در صنعت فروش در مورد شیوه ی عملکرد فروشندگان موفق، دستخوش سوءتعبیر شده است. فروشندگان موفق فقط از خریداران سوال نمی کردند بلکه، برای برقراری پیوندهای عاطفی با آنها نیز اقدام می کردند و در رابطه ی خود با خریداران، به چیزی می رسیدند که می توان آن را “تفاهم” نامید. فروشندگان موفق این کار را از دوره های آموزشی و کتابهای درسی یاد نگرفته بودند.

مایکل در مقدمه ی کتاب پرفروش خود با عنوان فروش راه حل ( ۱۹۹۴ ) نوشته است که “فروشندگان برتر ( که من اسم آنها را عقاب می گذارم ) دارای مهارتهای ایجاد روابط هستند. با دقت گوش می دهند، از همان اولین تماسهای فروش، صداقت و صمیمیت خود را نشان می دهند، و اعتماد بالایی در خریدارانشان به وجود می آورند.” این مهارتها ( یعنی مهارتهای ایجاد روابط، گوش سپردن همدلانه، و… ) در کتاب مایکل مورد بحث قرار نگرفته بود؛ زیرا اگر صادقانه بگوییم، نمی دانستیم که درباره ی این مهارتها چه باید گفت. در آن دوره فکر می کردیم که این مهارتها قابل تدریس نیستند. یعنی اعتقاد داشتیم این مهارتها موهبتی هستند که شما آنها را دارید و یا ندارید.

تقریباً دو دهه بعد از انتشار کتاب “فروش راه حل”، هنوز هم حرفه ی فروش تغییر چندانی نکرده است. حرفه های دیگر بشدت تکامل یافته و پیشرفت کرده اند، اما در فروشندگی همان کارها را به همان روشهای ۲۰ سال پیش انجام می دهیم، در حالی که این روشها دیگر کارآیی ندارند.

وقتی ما برای اولین بار آموزش فروشندگان را شروع کردیم، عادت داشتیم در مورد “قانون ۲۰ / ۸۰” صحبت کنیم: در بیشتر شرکتها، ۲۰ درصد از فروشندگان، ۸۰ درصد فروشها را انجام می دادند، درحالی که ۸۰ درصد دیگر فروشندگان برای موفقیت در تک تک فروشهایشان دست وپا می زدند. فقط تعداد اندکی از فروشندگان موفق می شدند که اعتماد و احترام متقابل مشتریان را جلب کنند، فقط تعداد اندکی از آنها می توانستند به سطوح بالای ارتباط و پیوند با مشتریان برسند و همکاری با آنها را پایدار سازند، و کاری کنند که هر دو طرف، ایده ها و باورهایی که می تواند مردم را تغییر دهد با یکدیگر به اشتراک بگذارند.

اگر مدلهای کنونی فروش کارآیی داشته باشند، پس باید انتظار داشته باشیم که “قانون ۲۰ / ۸۰” در طول این سالها تغییر کرده باشد؛ چرا که این موضوع که امروزه فروشندگان پیشرفت کرده اند و سهم بیشتری در فروش دارند، در واقع غلط از آب در آمده است. تحقیقات جدید نشان می دهد، که شکاف بین بهترین فروشندگان و فروشندگان معمولی کم شده است. این واقعیت، برای ما جای تاسف دارد، زیرا خودمان بودیم که این الگوی فروش را خلق کرده بودیم.

پس چرا ما در مقام یک حرفه ( فروشندگی ) ، نمی توانیم در کاری که انجام می دهیم عملکرد خود را بهبود بخشیم؟ چه چیزی مانع عقب ماندن ما می شود؟ و چرا ما در یافتن پاسخ این سوالات، پشتکار و جدیت بیشتری به خرج نداده ایم؟ پاسخ این سوال، پاسخی کنایه آمیز است؛ زیرا الگوی ما در مقام یک حرفه، آن بوده است که از دیگران سوال بپرسیم بی آنکه از خودمان سوالی پرسیده باشیم.

این کاری بود که ما کردیم. ما باورهای خود را به چالش کشیدیم و کار خود را با این پرسش اساسی آغاز کردیم که ” آیا راه بهتری هم وجود دارد؟” این سوال ما را به پرسشهای فراوان دیگری رهنمون کرد و این بازی پرسشها، ما را درگیر دومینویی کرد که خیلی زود دریافتیم برای یافتن پاسخشان، حجم بسیار فراوانی از تحقیقات و مطالعات در حوزه های مختلف وجود دارد که تاکنون آنها را نادیده گرفته بودیم.

این حوزه ها اساساً راز و رمزهای ارتباطات را بر ما گشودند و علتی که ما قبلاً این حوزه را قابل تدریس نمی یافتیم، آن بود که خارج از تحقیقات و مدلهای موجود در صنعت فروش جای گرفته بودند. نکته ای که خیلی سریع آموختیم این بود که ما باید برای یافتن پاسخهای خود، سری هم به بیرون از دنیای صنعت فروش بزنیم. افراد درگیر در حوزه های دیگر، پیشاپیش چیزهای فراوانی در مورد فروش و کارهای فروشندگان دریافته اند. تحقیقات، ما را به تعریفی کاملاً جدید از فروش رساند.

امروزه دیگر برای ما فروش مساوی با “حل مساله” یا “ارائه ی راه حل” نیست بلکه، فروش، ” اثرگذاری در راستای تغییر” است و این بدان معناست که در فروش باید بر مردم تاثیر گذاشت تا دست به تغییر بزنند. این تعریف مبتنی بر درک وسیعتری از نحوه ی تصمیم گیری ما در مورد اعتماد به برخی افراد، و اعتماد نکردن به برخی دیگر از افراد است؛ یعنی به این نکته مربوط می شود که ما چگونه تصمیم می گیریم به باوری جدید یا چیزی جدید اعتماد کنیم و چگونه تصمیم می گیریم که چیزی را بخریم یا نخریم.

در این کتاب، ما داستانها و یافته های خود را با شما به اشتراک می گذاریم، و این داستانها و یافته ها متکی به دهها تجربه ی شخصی در زمینه ی فروش است. در این راه، از تحقیقات مختلفی که در حوزه های فراوان و متنوعی ( از عصب شناسی گرفته تا روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی، و سایر حوزه ها ) بهره خواهیم برد. ما همه ی این پیشینه و ادبیات را در قالب چارچوبی که به صورت میدانی مورد آزمایش قرار گرفته و در کارگاههای آموزشی مان ( کارگاههای “رهبران داستان ) ” بسط یافته است ارائه خواهیم کرد. این اثر، کتابی است برای فروشندگان حرفه ای و برای تمام مدیران اجرایی، سیاستمداران، معلمان، وکلا، مشاوران، والدین، و تمام کسان دیگری که کارشان به نحوی مستلزم اثرگذاشتن بر دیگران است، و کالایی که در معرض فروش می گذارند، خواه یک محصول باشد و خواه خدمات، ایده ها، مشاوره ها، یا باورها.

ما اعتقاد داریم که در جریان رمزگشایی علاوه بر آنچه فروشندگان بزرگ انجام می دهند، خودمان نیز چیزهای جدیدی در مورد نحوه ی تاثیرگذاری بر تغییر آموخته ایم، به شیوه های بهتری برای برقراری روابط عمیقتر با مشتریان رسیده ایم، و معنایی وسیعتر در فروش پیدا کرده ایم.

مایکل‌تی. بازورث / بن زولدان

این کتاب باتوجه به توضیحات و مراجعی که این کتاب ارائه می‌کند، بهتر است تا برای درک بهتر مفاهیم آن، كتابهاي “نقشه‌ي ذهن مشتري”، “مشتريها چگونه فكر مي‌كنند”، “بازاريابي حسي”، “پرورش نبوغ بازاريابي”، و “نوروماركتينگ؛ نظريه و كاربرد”، هم مطالعه شوند. درك فراگيري كه از مطالعه‌ي اين شش كتاب حاصل مي‌شود، خواننده را به بصيرتي متمايز و متفاوت خواهد رسانید.

کتاب “فروشندگان بزرگ چگونه عمل می‌کنند؟”؛ کتابی بینظیر و بین رشته ای درباره بازاریابی و فروش و تاثیر رفتار و نحوه مذاکره فروشندگان بزرگ و تاثیر آن در فروش است. مطالعه این کتاب، به کلیه مدیران فروش و بازاریابی، کارآفرینان و صاحبان کسب و کار و فعالان حوزه فروش و پخش، کارشناسان فروش و دانشجویان رشته مدیریت، توصیه می‌شود.

هنری گانت

هنری لورنس گانت، در سال 186 دقیقا در زمان وقوع جنگ داخلی آمریکا در یک خانواده مزرعه برده‌دار در شهر کالورت ایالت مریلند دیده به جهان گشود. خانواده گانت پس از اتمام جنگ و شکست جنوب، بردگان و زمین های خود را از دست داده و به بالتیمور نقل مکان کردند.

در سال 1861، هنری گانت در خانواده ‌ای مرفه در مزارع مریلند به دنیا آمد. سال ‌های کودکی او که همراه با محرومیت‌ های ناشی از جنگ داخلی آمریکا بود، تغییرات زیادی در شرایط خانوادگی او به وجود آورد. از دانشگاه جان هاپکینز فارغ‌ التحصیل شد و قبل از اینکه به یک طراح در سال 1884 تبدیل شود و مدرک مهندسی مکانیک خود را اخذ نماید، به عنوان معلم تدریس می‌ کرد. بین سال ‌های 1887 تا 1893، گانت در شرکت فولاد مدیوال در فیلادلفیا کار کرد و در همان جا به سمت دستیاری مهندس ارشد شرکت (اف. دبلیو. تیلور) منصوب شد و سپس سرپرستی بخش ریخته گری را بر عهده گرفت.

گانت و فردریک تیلور در دوران جوانی با هم همکار شدند و گانت به دنبال فردریک تیلور، به شرکت سایموندز رولینگ و سپس بتلهم استیل پیوست. از سال 1900، گانت به مشاوری مشهور تبدیل شد و توانست ابعادی گسترده‌تر و حتی متناقض از علم مدیریت را توسعه دهد.

در سال 1917، گانت همکاری با یک کمیسیون دولتی را پذیرفت که در قالب دو شرکت فرانکفورد آرسنال و امرجنسی فلیت، تلاش‌ هایی را در دوران جنگ انجام می‌ داد. او در سال 1919 درگذشت.

گانت همواره شاگرد تیلور و یکی از پیشگامات توسعه‌ مکتب علمی مدیریت تلقی می‌شود. در اوایل دوران کاریش، نفوذ تایلور – و استعداد گانت در حل مسئله – باعث شد که او تلاش ‌هایش را متمرکز بر حل مسایل فنی علم مدیریت نماید. همانند تایلور، گانت معتقد بود که تنها کاربرد تجزیه و تحلیلی علمی در قبال هر جنبه از کار می‌ تواند باعث پیشرفت صنعتی شده و پیشرفت ‌های مدیریتی ناشی از کنار گذاردن، شانس و اتفاق هستند.

سیستم کار و تشویق

سیستم کار و تشویق گانت در سال 1901 و به عنوان انحرافی از سیستم تایلور مبنی بر نظام پرداخت بر اساس میزان کار، معرفی شد. تحت سیستم گانت، اگر کارمندی کار روزانه ‌اش را به پایان می ‌رساند، علاوه بر حقوق معمول، پاداشی نیز دریافت می ‌کرد و البته اگر کار روزانه ‌اش را تمام نمی‌ کرد همچنان حقوق روزانه‌ اش را دریافت می‌ نمود. بر عکس، در سیستم تایلور مبنی بر نظام پرداخت حقوق بر اساس میزان کار، کارمندان در اثر عملکرد پایین ‌تر از سطح انتظار جریمه می ‌شدند. در نتیجه‌ معرفی سیستم گانت، کارگران اجازه می ‌یافتند تا حقوق روزانه‌ خود را دریافت کنند و در عین حال می ‌آموختند تا اثربخشی کارشان را افزایش داده و میزان تولید را حتی به بالاتر از دو برابر برسانند. از نظر گانت، توجه به انگیزه‌ کارکنان و کارگران، یکی از مهم ‌ترین عوامل در مدیریت است و این امر او را رهنمون ساخت تا به همراه تایلور، بخشی از شرکت‌ خود را بر مبنای مبانی مدیریت علمی شکل دهند.

نگرش کارگران

گانت دریافته بود که سیستم او باعث می‌ شود افراد تنها اندکی فراتر از استانداردهای تعیین شده کار کنند. متعاقباً او سیستم خود را به پرداخت بر مبنای زمان مجاز تغییر داد و برای تشویق، درصدی از زمان را که کمتر یا بیشتر از زمان مشخص شده برای انجام کار بود در نظر گرفت. بنابراین، اگر کارمندی یک کار سه ساعته را در عرض دو ساعت یا کمتر انجام می‌داد، همان حقوق سه ساعت را دریافت می ‌کرد. البته در اینجا گانت دست به یک نوآوری زد و اگر همه‌ کارکنان یک، سرکارگر، کارشان را طبق استاندارد تعیین شده انجام می‌ دادند، این فرد نیز تشویق می‌ شد. این امر، یکی از نخستین تلاش‌ های انجام شده برای تشویق سرکارگران به آموزش کارگران برای بهبود روش کاریشان بود. در کتاب کار، دستمزدها و سود، گانت می ‌نویسد:

«هر آنچه که انجام می ‌دهیم، باید منطبق با ماهیت انسان باشد. نمی ‌توانیم افراد را به کاری مجبور کنیم؛ باید دستاوردهای آنها را به درستی هدایت کنیم. خط ‌مشی عمومی گذشته، اجبار کارکنان بود، اما امروزه باید به دانش نیروی کار توجه کرد. سیاست آینده باید آموزش و هدایت افراد برای دستیابی به تمامی مزایای مورد نظر باشد.»

گانت علاقه‌ زیادی به آموزش صنعتی داشت که آن را «عادات صنعتی» می ‌نامید “عادات صنعتی” اقدام و همکاری کردن که شامل انجام کار با تمام توان و افتخار کردن به کمیت و کیفیت کار است.

گانت که تجربه‌ معلمی نیز دارد، امیدوار بود که با این روش، سرکارگر را از ناظر کارگران به یک معلم و یاری رسان به کارگران تبدیل سازد.

نمودار گانت (گانت چارت)

نمودار گانت بسیار ساده به نظر می‌ رسد اما ساز و کاری مؤثر برای ثبت پیشرفت کارکنان به سمت یک استاندارد کاری است. کار هر نفر به طور روزانه ثبت می ‌شود – اگر او استاندارد لازم را رعایت کرده باشد، مطالب با رنگ سیاه و اگر رعایت نکرده باشد، با رنگ قرمز ثبت می ‌شوند. این امر به نمودارهای بیشتری در قبال کمیت کار هر دستگاه، کمیت کار هر کارگر، کنترل هزینه و دیگر موضوعات توسعه می ‌یابد.

این امر در سال 1917 به ویژه در مورد تمامی مسایل و فعالیت ‌های واحدهای دولتی در دوران جنگ مصداق داشت. گانت دریافت باید کارش را بر مبنای زمان قرار دهد نه کمیت. راه ‌حل او یک نمودار زمانی بود که نشانگر انجام کار در طول زمان تا انتها بود. این امر مدیریت را قادر می ‌ساخت تا در قالب جداول و نمودارها، ببیند که پیشرفت کار به چه میزان بوده و در صورت امکان بداند در کجا و در چه زمان، اقدامات به موقع را انجام دهد.

نمودارهای گانت در تمامی پروژه ‌ها کاربرد دارند و بهترین کارآیی خود را به اثبات رسانده‌اند. برای روشن کردن این امر، می‌ توانیم به اجرای پروژه ‌هایی اشاره کنیم که به مراحل زیر تقسیم شده ‌اند:

  • تعیین شرح وظایف و استانداردهای کیفیت، هزینه و زمان
  • مطلع ساختن تمامی کارکنان و مشتریان ذیربط
  • تعیین شیوه‌ های جایگزین
  • آماده کردن دفتر کار
  • تغییر دکوراسیون

هر مرحله، نیازمند اختصاص زمانی خاص است که در نمودار مشخص شده است. نمودار گانت دربرگیرنده‌ ابزار گرافیکی برای برنامه‌ ریزی و کنترل کار است که به شکل نوین و امروزی آن یعنی تکنیک ارزیابی و بررسی برنامه (PERT)، انجامیده است.

مسئولیت ‌پذیری اجتماعی کسب و کار

پس از مرگ تایلور در سال 1917، به نظر می‌ رسید که گانت از اصول اساسی مدیریت علمی فاصله گرفته و به سراغ علایق شخصی خودش از مدیریت یعنی رهبری و نقش خود سازمان رفته است. با رشد این تفکر، او به شدت بر این باور بود که مدیریت دارای تعهدات اجتماعی است و یک سازمان سودآور، نسبت به رفاه جامعه، وظیفه و دین به گردن دارد.

در کتاب سازماندهی کار، وی استدلال کرد، میان سود و خدمات تضاد وجود دارد،کسانی که می‌ گویند سود مهم ‌تر از خدمات است، «فراموش کرده ‌اند که سیستم کسب و کار، بر مبنای خدمات شکل گرفته و تا زمانی که جامعه وجود دارد، به هیچ وجه نمی ‌توان خدمات را از آن جدا کرد.» این دیدگاه‌ ها باعث شدند که او این چنین اظهارنظر کند: «سیستم کسب و کار باید مسئولیت ‌پذیری اجتماعی خود را بپذیرد و خود را وقف جامعه کند در غیر این صورت جامعه تلاش خواهد کرد تا چنین کسب و کاری را در ید قدرت خود گرفته و طبق مصالح خودش عمل نماید.

گانت به شدت تحت رخدادهای سال 1917 روسیه قرار داشت و از ترس اینکه خدمات فدای سودآوری نشوند، خودش شخصاً به سیستم مبتنی بر سود حمله می‌کرد و از شرکت‌ های خدماتی نیز می‌ خواست تا تعهد خدماتی خود به جامعه را تضمین کنند.

گانت نویسنده و سخنرانی حاذق بود. او در موارد مختلفی، در انجمن مهندسان مکانیک آمریکا سخنرانی کرد. یکی از مقالات او «آموزش عادات صنعتی و سازمانی به کارکنان» – بارها توسط دیگر محققان ذکر شده و از آن به عنوان نگرشی منحصر به فرد در قبال بعد روابط انسانی مدیریت در زمانی که مدیریت علمی در اوج خود قرار داشت، یاد شده است.

رویکرد او در قبال سرکارگران به عنوان معلم، او را به یکی از نخستین توسعه ‌دهندگان تفکر رفتار انسانی تبدیل کرد. رویکرد او در قبال وظایف شرکت ‌ها نسبت به جامعه نیز نمایانگر تلاش ‌های او به عنوان یکی از نخستین مطرح ‌کنندگان مسئولیت‌ پذیری اجتماعی کسب و کار است. اما به هر حال او با نمودارش به نام نمودار گانت به یاد همگان می ‌آید.

گفته شده که تفکر او تا کمی پیش از مرگش مبهم بود زیرا در آن زمان بود، تلاش کرد تا کار سازمان‌ ها را در محیط‌ های گسترده‌ تر ملی و سیاسی نشان دهد. به نظر می‌ رسد او در سال ‌های آخر عمرش از یک سو به شدت درگیر تضاد میان خدمات و مزایای مناسب و از سوی دیگر در گیر سیاست ‌های کنترلی سوسیالیستی بود.

گانت هرگز از نوآوری ‌هایش سود چندانی نبرد و کتاب ‌هایش نمایانگر نمودارهایی است که بر توسعه‌ کار تاکید می‌ کنند. او مدال برجسته‌ خدمات را از دولت دریافت کرد اما این یکی از کارکنان شرکت مشاوره‌ گانت به نام والاس کلارک بود که ایده‌ نمودار گانت را در کتابی به شهرت رساند و بلافاصله به هشت زبان ترجمه شد.

میراث هنری گانت

نمودار گانت، مهمترین و مشهورترین میراث گانت است که امروزه یکی از پرکاربردترین و اصلی ترین برنامه ها در مدیریت پروژه است. این نمودار، امروزه نیز به عنوان یک ابزار مدیریتی مهم مورد قبول می باشد. این نمودار یک برنامه زمان بندی گرافیکی را برای برنامه ریزی و کنترل کار ایجاد می کند و پیشرفت در مراحل یک پروژه را ثبت می نماید. این نمودار یک تغییر جدید دارد: روش بررسی و ارزیابی برنامه.

کارآیی صنعتی : کارایی صنعتی می تواند با استفاده از تحلیل های علمی در همه جنبه های کار به وجود بیاید. نقش مدیریت صنعتی در اینجا تقویت سیستم بوسیله حذف شانس، اقبال و حوادث است.

سیستم کار و دانش : او پرداخت پاداش را به مدیران مرتبط می کند که آنها چگونه کارکنانشان را برای تقویت عملکرد آموزش می دهند.

مسئولیت اجتماعی کسب و کار :  او معتقد بود که سازمان ها دین سنگینی نسبت به جامعه و رفاه آن دارند که باید آن را ادا کنند.

جامعه آمریکایی مهندسان مکانیک (ASME)، هر ساله به احترام هنری گانت مدالی را منقش به چهره او به موفق ترین مهندس مکانیک آمریکا اهدا می‌کند.

نوشته: فرامرز عیب پوش

پیتر دراکر

پیتر فردیناند دراکر در 19 نوامبر سال 1909 در اتریش دیده به جهان گشود. خانواده دراکر  از جمله خانواده های پروتستان لوتری(لیبرال)، بود. اهمیت بخشیدن به دانش و مطالعه و شرکت در جلسات مختلف، از امور جدانشدنی این خانواده بود. پیتر در چنین خانواده‌ای رشد کرد. مادرش کارولین بوندی، پزشکی خوانده بود و پدرش آدولف دراکر وکیل و کارمند عالی رتبه دولتی بود. خانواده دراکر در وین(اتریش)، در دهکده کوچکی به نام کاسگرابن(که اکنون بخشی از شهر وین است)، زندگی می‌کردند. پیتر در خانواده‌ای بزرگ شد که روشنفکران، مقامات عالی دولت و دانشمندان برای گفتگو درباره ایده‌های جدید، درخانه آنها با یکدیگر ملاقات می‌کردند. در زمان کودکی پیتر، بزرگانی چون جوزف شوپتتر، فردریش هایک و لودویگ فون میزز به خانه آنها رفت و آمد می‌کردند. عمومی پیتر(هانس کلسن دراکر)، نیز از متفکرین بنام اتریش بود.

طبیعی است در چنین محیطی، پیتر جوان علاقه وافری به آموزش و درک بحثهای پیچیده بزرگان حاضر داشت و این موضوع سبب شد تا پیتر در همان دوران کودکی، مطالعات زیادی در زمینه فلسفه، اقتصاد، و منطق داشته باشد. دراکر پس از فارغ التحصیلی در سالن دبیرستان در سال 1927، تلاش کرد تا شغلی برای خود دست و پا کند و مستقل شود. در آن سالها اقتصاد اروپا به شدت دچار رکود بود و اروپای زخم خورده از جنگ جهانی اول، هنوز داشت خود را بازسازی می‌کرد. طبیعی بود که در آن فضا، پیتر جوان فرصت‌های کمی برای اشتغال در وین پیدا کند. پیتر تصمیم گرفت برای پیشرفت و یافتن یک شغل مناسب به فضای بزرگتری برود. بنابراین به هامبورگ در آلمان نقل مکان کرد. او ابتدا به عنوان کارآموز در یک شرکت بازرگانی پنبه شروع به کار نمود. پس از آن، مدتی به عنوان دستیار برای یکی از اقتصاددانان به نام استرچیچه کار کرد.

پس از مدتی، دراکر به فرانکفورت نقل مکان کرد. در آنجا بود که موفق شد برای خود شغل مناسبی دست و پا کند. او به عنوان نویسنده و خبرنگار در روزنامه دیلی فرانکفورت شروع به کار نمود. پس از مساعد شدن شرایط مالی، پیتر تلاش کرد تا به تحصیل ادامه دهد و پس از چند سال موفق شد نهایتا در سال 1931، دکترای حقوق بین الملل و حقوق عمومی خود را از دانشگاه گوته فرانکفورت اخذ کند.

با اوج گیری قدرت حزب نازی در آلمان، دراکر در سال 1933 آلمان را به مقصد انگلیس ترک کرد. در لندن، وی ابتدا دریک شرکت بیمه انگلیسی، مشغول بکار شد، سپس به عنوان اقتصاددان ارشد در یک بانک خصوصی فعالیت خود را ادامه داد. در این دوران ارتباط وی با خانم دوریس اشمیتز جوان، بسیار نزدیک شده بود. این دو یکدیگر را از دانشگاه فرانکفورت می‌شناختند. پس از مدتی، پیتر به دوریس پیشنهاد ازدواج داد و دوریس این پیشنهاد را پذیرفت. این دو در سال 1934، با یکدیگر ازدواج کردند.

پیتر رویاهای بزرگیدر سر داشت و دوریس، انگیزه مناسبی برای تحقق این رویاها بود. این زوج تصمیم گرفتند که برای تحقق رویاهایشان، به ایالات متحده نقل مکان کنند. آنها بلافاصله پس از ازدواج به امریکا مهاجرت کردند و از فضای در حال اشتعال پیش از جنگ اروپا، فاصله گرفتند. پیتر در امریکا شغل مناسبی پیدا کرد و در آنجا به عنوان استاد دانشگاه و همچنین به عنوان نویسنده مستقل و مشاور در زمینه تجارت مشغول به کار شد. دوریس نیز به همین منوال به تدریس و تحقیق و نویسندگی پرداخت.

خانواده جوان دراکر در اوج شعله ور شدن شعله جنگ در اروپا، موفق شدند در سال 1943،  تابعیت رسمی ایالات متحده را دریافت کنند. دراکر شغل مناسبی داشت و به عنوان یکی از اساتید ممتاز ایالات متحده، شناخته شده بود. داشت. دراکر در ابتدا استاد سیاست و فلسفه در کالج بنیتینگ بود. او این کرسی را از سال 1942 تاسال 1949، در اختیار داشت. پس از آن، به مدت بیست و دو سال در دانشگاه نیویورک به عنوان استاد مدیریت فعالیت کرد. دراکر این کرسی با اهمیت را از سال 1950 تا سال 1976، در اختیار داشت.

دراکر پس از سالها تدریس و تحقیق، ابداعی در سر داشت. او قصد داشت تا دانش مدیریت را تغییری اساسی دهد. بنابراین برای یافتن فضای مناسب، در سال 1971 به کالیفرنیا رفت. در آنجا بود که برای اولین بار در جهان، دراکر رشته مدیریت کسب و کار را به جهان معرفی کرد. او برنامه های اجرایی MBA  را برای اولین دانشجویان آن که متخصصان فارغ التحصیل شاغل دانشگاه کلارمونت بودند، معرفی کرد. این دانشجویان اولین دانشجویان MBA در جهان بودند. بعدها این رشته به عنوان رشته MBA شناخته شد و دانشکده مجزایی تحت عنوان دانشکده تحصیلات تکمیلی کلارمونت، تاسیس شد.

پیتر دراکر از سال 1971 تا پایان عمر، استاد این دانشکده بود. بعدها این دانشکده به عنوان مدرسه مدیریت دانشگاه کلارمونت مشهور شد و به افتخار دراکر، در سال 1987 به عنوان مدرسه مدیریت پیتر.اف.دراکر، نامگذاری شد (البته بعدها این مدرسه مجددا به دانشکده مدیریت پیتر.اف.دراکر و ماساتوشی ایتو، تغییر نام داد).

در سال 1999 آرشیو دراکر توسط خود او در دانشگاه کلارمونت تأسیس شد. این آرشیو در سال 2006 به مؤسسه دراکر تبدیل شد. دراکر آخرین کلاس خود را در سال 2002 در 92 سالگی با موفقیت برگزار کرد. در طول این سالها، او به عنوان مشاور مشاغل و سازمان‌های بزرگ جهان نیز مشغول بکار بود.

اولین گام برای پدر مدیریت نوین

دراکر از کودکی در میان بزرگان و اندیشمندانی بود که هرکدام به تنهایی می‌توانستند منشاء الهام برای انسان متفکری چون دراکر باشند. همین موضوع، ایده تحقیق و تبدیل وی به پدر مدیریت نوین جهان را بناکرد. درمیان افرادی که این تأثیرات اولیه را در او گذاشتند، می‌توان به دراکر بزرگ(عموی پیتر)، و جوزف شومپیتر، دوست پدرش اشاره نمود. بعدها دراکر نوآوری و کارآفرینی را تحت تأثیر عقاید این دو دانشمند بزرگ بنیان نهاد.

البته او همواره از طرفداران جان مینارد کینز بود و او را تحسین می‌کرد. به گفته خود دراکر، اولین ایده تبدیل او به پدر مدیریت نوین جهان در جلسه ای اتفاق افتاد که جان مینارد کینز در کمبریج سخنرانی کرد. دراکر بعدها در کتابهایش نوشت که در هنگام سخنرانی مینارد کینز، او به این موضوع پی برده که کینز و همه دانشجویان درخشان اقتصادی حاضر در سالن، به رفتار کالاها علاقه مند بودند، در حالی که دراکر متوجه شد که به رفتار مردم علاقه‌مند است.

در طول 70 سال آینده، نوشته های دراکر با تمرکز بر روابط بین انسان ها داشت نه تجزیه و تحلیل اعداد. کتابهای وی با درسهایی درمورد اینکه چگونه سازمان ها می توانند با کسب بهترین کیفیت، تاثیر بسیار شگرفی بر جامعه داشته باشند. اینکه چگونه کارکنان می‌توانند در جامعه مدرن که مملو از سازمانها و شرکتها و موسسات بزرگ هستند، احساس ارزش و عزت نفس یافته و جامعه را به سمت موفقیت سوق دهند، از این موضوع نشات گرفته است. او در سمت مشاور در تمام سازمانها اصل جامعه و سازمان انسان محور را به جهان معرفی نمود.

دراکر در زمانی که در اروپا بود، به عنوان یک نویسنده جوان اثر مشهوری به نام”مسئله یهود در آلمان” نوشت که توسط نازی ها سوخته و ممنوع شد. او در سال 1939 کتاب جنجالی با نام “پایان انسان اقتصادی”، منتشرکرد که در این کتاب تجزیه و تحلیل جهان و ظهور فاشیسم را به جهان اطلاع داد و آینده خطرناک جهان را پیش بینی کرد. این اولین کتاب او بود که در نیویورک نیز به زبان انگلیسی منتشر شد. او آینده را دیده بود و به جهان هشدار یک واقعه بزرگ را پیش از اتفاق داده بود.

بسیاری دراکر را پیشگوی بزرگ و جوان ترین مغز جهان می‌نامند. تقریبا هیچ یک از این القاب بی دلیل نیست. درست است که دراکر به عنوان یک متفکر شروع به کار کرد ولی در نهایت به این نتیجه رسید که اگر بخواهیم دنیا را تغییر دهیم ابتدا جوامع کوچک را باید تغییر داد و آینده جهان را سازمانها رقم خواهند زد. بنابراین او به سمت مدیریت روی گردانید. فعالیت دراکر به عنوان یک متفکر مدیریت در سال 1942 شروع شد. دراکر در امریکا بسیاری از مدیران بزرگ را تحت تاثیر قرار داد. او تجربیات خود را با دونالدون براون، مغز متفکر کنترل اداری در جنرال موتورز به اشتراک گذاشت. در سال 1943 براون از او دعوت كرد تا آنچه را كه وی “ممیزی سیاسی مدیریت” نامید اجرایی کند.

این تحلیل دو سال از دراکر زمان گرفت ولی درنهایت تحقیق جامعی به صورت چند وجهی (اجتماعی – علمی)، مورد استفاده بسیاری از سازمانهای بزرگ جهان قرار گرفت. دراکر در جلسات هیئت مدیره جنرال موتورز شرکت می‌کرد، با کارمندان مصاحبه می‌کرد و فرآیندهای تولید و تصمیم‌گیری را تحلیل می‌کرد و در نهایت تغییر اساسی در این شرکت و بسیاری از سازمانهای دیگر ایجاد کرد.

کتابی که از این تحقیق بیرون آمد کتاب جادویی و اساسی “مفهوم شرکت”، بود. این کتاب به عنوان یک اثر کلاسیک شناخته می‌شود. براساس این کتاب ساختار چند بعدی در جنرال موتورز پیاده شد که موجب شد جنرال موتورز به محبوب عجیبی دست یابد و بعدها مقالات متعددی در مشاغل مختلف و سازمانهای متفاوت در این خصوص به چاپ رسید.

کتابها و تالیفات

از دراکر تعداد سی و نه کتاب ارزشمند برجای مانده و این کتابها به بیش از سی و شش زبان ترجمه شده‌اند. او موفق شد تا هشت سری فیلم آموزشی را با موضوعات مدیریت بسازد و برای مدیران جهان به یادگار بگذارد. او همچنین به مدت 10 سال یک ستون منظم در وال استریت ژورنال نوشت و به طور مکرر در تحقیقات بازرگانی و مدیریتی هاروارد، ماهنامه آتلانتیک و مجله مشهوراکونومیست، مشارکت داشت.

تئوری‌ها و عقاید وی به خصوص در ژاپن رواج عجیبی دارد. محبوبیت وی در ژاپن را می‌توان با دانشمند معاصر وی یعنی دبلیو ادواردز دمینگ، مقایسه کرد.

مردی از آینده

برخی از بزرگان نقدهایی بر دراکر مطرح می‌کنند که این نقدها بیشتر به یکی از مفاهیم اصلی دراکر، یعنی”مدیریت اهداف”، مربوط است. بسیاری از بزرگان مدیریت معتقدند که این تئوری، تابخشی دارای نقص است و هیچگاه به اثبات نرسیده است که به طور مؤثر عمل کند. آنها معتقدند که اجرای این سیستم دشوار است و شركتها معمولاً بر خلاف تقویت خلاقیت، بیش از هر چیزی به دنبال رفع مشکلات و اهداف مالی خود هستند.

همچنین اثر کلاسیک دراکر(مفهوم شرکت)، از جنرال موتورز انتقاد کرد در حالی که در آن زمان موفق‌ترین شرکت در جهان محسوب می‌شد. البته پس از مدتی مشخص شد که دراکر درست میگفت و آینده را پیش بینی کرده بود. او مردی بود که از آینده آمده بود. شاید دراکر تنها فردی بود که به واقع ماشین زمان را اختراع کرده بود. او با دانش عجیب خود، بسیاری از وقایع مدیریتی آینده را پیش بینی کرده بود.

جوایز و افتخارات

دراک مدال آزادی ریاست جمهوری ایالات متحده را به عنوان بالاترین جایزه در این کشور، دریافت کرد. وی همچنین از دولت های اتریش و لهستان جوایز افتخار دریافت کرده است. مدال نقره بزرگ برای خدمات به اتریش در 1974به وی اهدا شد. او از سال 1990 تا 2002 رئیس افتخاری بنیاد پیتر.اف.دراکر بود. در سال 1969 به بالاترین جایزه افتخار دانشگاه نیویورک به وی اعطا شد. دراکر در ژوئن 2004 با هفتمین جایزه مک کینزی خود، رکورد دریافت بیشترین جایزه مکنزی را شکست.

وی 25 دکترای افتخاری از دانشگاه های آمریکا، بلژیک، چک، انگلستان، اسپانیا و سوئیس دریافت کرد. در سال 2018 سازمان ملل دراکر را به عنوان تأثیرگذارترین متفکر مدیریت و تجارت در جهان نامگذاری کرد.

میراث دراکر

دراکر به جهان آموخت که مدیریت “یک هنر لیبرال” است. او عقاید مدیریتی خود را با دروس بین رشته‌ای از تاریخ، جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه، فرهنگ و دین تزریق کرد. وی همچنین به شدت اعتقاد داشت كه همه نهادها از جمله مؤسسات بخش خصوصی تاثیر كلی شدیدی بر جامعه دارند و درقبال آن به شدت مسئول هستند.

دراکر اصول مدیریت خود در سال 1973 نوشت. او در این کتاب عنوان کرده که واقعیت این است که در جامعه مدرن، هیچ گروه رهبری دیگری جز مدیران وجود ندارد. برای منافع مشترک، هیچ کس دیگری نه می‌تواند جامعه را مدیریت کند نه می‌خواهد که این کار را انجام دهد.

دراکر به تأثیر فزاینده افرادی که به جای دست خود با ذهن کار می‌کردند، اعتقاد داشت. رویکرد او، در دنیای تجارت به طور فزاینده ای به بلوغ نیمه دوم قرن بیستم کمک کرد. تاثیر دراکر در اقتصاد و مدیریت جهان در قرن بیستم غیر قابل انکار است. درقرن بیستم شرکت های بزرگ، کارآیی اساسی تولید و سلسله مراتب مدیریتی خود را توسعه داده بودند. مدیران اجرایی تصور می‌کردند که می‌دانند که چگونه سازمانها را اداره کنند. دراکر با اصول خود به تمامی مدیران آموخت که این اعتقاد به هیچ عنوان درست نبوده است اما او این کار را با روشی همدلانه انجام داد. وی مدیران جهان که مخاطبان او بودند را افرادی باهوش، منطقی، زحمتکش، با اراده و خوب تصور کرد و اینگونه بود که تئوری ها و اصول او چون اعتقادات مذهبی بر ذهن مدیران موفق نقش بست.

دراکر همواره این مهم را تاکید می‌کرد که اگر مدیران با مشکلات سازمانهایشان دست به گریبان هستند، به این خاطر نیست که انسانهای خوبی نیستند یا نیت خوبی ندارند، بلکه معتقد بود كه معمولاً این مشکلات به دلیل عقاید منسوخ، برداشت یک جانبه و کوته نظرانه از مشكلات یا سوء تفاهم های داخلی بروز کرده است.

دراکر در میان مدیران و رهبران جدید ژاپن پس از جنگ، مشهور شد و درمیان آنها به افسانه تبدیل شد. آنها سعی در بازسازی وطن جنگ زده خود داشتند و عقاید دراکر این کمک را به آنها کرد. دراکر سالها به مدیران جنرال موتورز، سیرز، جنرال الکتریک، دبلیو گریس و آی بی ام و بسیاری از غولهای بزرگ اقتصادی مشاوره داد. او همچنین مشاوره خود را به سازمانهای غیرانتفاعی مانند صلیب سرخ و غیره کمک کرد و آنها را نجات داد.

احترام به کارگر و کارکنان سازمان بزرگترین میراث دراکر در قرن بیستم بود. او این اصل را القا کرد که کارکنان دارایی هستند نه هزینه!.

وی به جهان آموخت که کارکنان دانش بنیان، اساس اقتصاد مدرن هستند و یک مدل مدیریت ترکیبی، تنها روشی برای نشان دادن این ارزش به سازمان است. نکته اصلی در این فلسفه این است که کارکنان، با ارزش‌ترین منبع سازمان هستند و شغل یک مدیر هم آماده کردن افراد برای انجام کار و هم آزادی برای انجام این کار است.

دراکر در کتاب “عصر ناپیوستگی”، پایه و اساس مدیریت مدرن را بنیان نهاد. او اثبات کرد که انجام عمل بدون تفکر، عامل هر شکست است.

سرانجام پس از سالها تلاش و تفکر، پیتر فردیناند دراکر در 11 نوامبر سال 2005 دیده از جهان فروبست و ابدی شد.

نوشته: فرامرز عیب پوش

منابع و ماخذ:

  • Drucker, Peter F. “Reflections of a Social Ecologist,” Society, May/June 1992.
  • Byrne, John A.; Gerdes, Lindsey (November 28, 2005). “The Man Who Invented Management”. BusinessWeek. Retrieved November 2, 2009.
  • Davenport, Thomas H. Thinking for a Living.
  • Schumpeter (19 November 2009). “Remembering Drucker”. The Economist
  • Drucker, Peter F., The Ecological Vision: Reflections on the Human condition, 2016.
  • Drucker, Peter F. Adventures of a Bystander, 1979.
  • Peter F. Drucker: A Biography in Progress, p.
  • Beatty, Jack. The World According to Peter Drucker, 2016.
  • “Drucker’s childhood and youth in Vienna”. Drucker Society of Austria2015.
  • Drucker, Peter F. Adventures of a Bystander, 1979.
  • “Obituary: Peter Drucker, Economist Who Prized Value of Workers,2005.
  • DrThe Lost Lessons of the World’s Greatest Management Teacher, 2007
  • Peter F. Drucker: A Biography in Progress.
  • Certified copy of Peter and Doris Drucker’s marriage certificate, The Drucker Institute Archives, Claremont, California.
  • The Essential Drucker.2001.

فیلیپ کاتلر

فیلیپ کاتلر، در 27 مه سال 1931 در شیکاگو دیده به جهان گشود. او فرزند موریس کاتلر و بتی  کاتلر بود. والدین کاتلر در زمان انقلاب کمونیستی روسیه درسال 1917 از امپراتوری روسیه (کشور فعلی اوکراین)، به امریکا مهاجرت كردند و در شیكاگو مستقر شدند. جایی كه کاتلر بعدها درآن به دنیا آمد. خانواده کاتلر سه فرزند داشت. فیلیپ به همراه دو برادرش به نامهای میلتون و نیل در شیکاگو بزرگ شد.

او پس از اتمام دبیرستان به دانشگاه رفت و پس از دوسال در امتحان ورودی فوق لیسانس دانشگاه شیکاگو پذیرفته شد و بدون اینکه مدرک لیسانس خود را دریافت کند، به تحصیل در رشته اقتصاد درکارشناسی ارشد پرداخت. او درسال 1953، از دانشگاه شیکاگو فارق التحصیل شد. در خلال مراودات با دانشجویان دانشگاه هاروارد، او با دکتر نانسی کلوم آشناشد و آشنایی این دو پس از مدتی به ازدواج انجامید. آنها در سال 1955 در رادکلیف با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج، سه فرزند دختر بود.

پس از آن کاتلر به انستیتوی فناوری ماساچوست رفت و از محضر اساتیدی چون میلتون فریدمن، پل ساموئلسون، و رابرت سولو بهره‌مند شد. هرسه این اساتید، برندگان جایزه نوبل در علوم اقتصادی بودند. کاتلر موفق شد درسال 1956، دکترای خود در علم اقتصاد را از این دانشگاه دریافت کند. پس از آن او در رشته ریاضیات در هاروارد ثبت نام کرد و دکترای خود در ریاضیات را از هاروراد دریافت کرد. پس از آن دکترای خود در علوم رفتاری را از دانشگاه شیکاگو گرفت. کاتلر با سه مدرک دکترا در هاروارد وبیساری از دانشگاههای امریکا به تدریس و مشاوره پرداخت. کاتلر تا امروز، همواره در حال ارائه مشاوره و یا تالیف کتاب در زمینه بازاریابی بوده است. پیش از این دانشی به عنوان بازاریابی به شکل امروزی وجود نداشت و مدیریت، مبحثی مهندسی بود و مدیران دانش آموخته علم اقتصاد بودند. برای اولین بار کاتلر مبحث بازاریابی به شکل امروزی را مطرح نمود و آن را خلق کرد. او بعدها به همین خاطر به عنوان پدر علم بازاریابی لقب گرفت.

کاتلر تدریس بازاریابی را به عنوان یک رشته دانشگاهی، در سال 1962، در دانشکده مدیریت کلاگ، آغاز کرد. پیش از این دانشجویان برای ورود به مدیریت و فروش باید اقتصاد می‌خواندند. کاتلر این رویه را تغییر داد و برای اولین بار، بازاریابی، متولد شد. وی معتقد بود که بازاریابی بخش اساسی اقتصاد است و تقاضا را نه تنها تحت تأثیر قیمت بلکه در تبلیغات، تبلیغات فروش، نیروهای فروش، پست مستقیم و واسطه های مختلف (نمایندگان، خرده فروشان، عمده فروشان و غیره) تحت تأثیر قرار می دهد.

بازاریابی

کاتلر بازاریابی یا مارکتینگ (Marketing)، را به عنوان فرایندی مدیریتی -اجتماعی تعریف کرد که بوسیله آن افراد و گروه‌ها از طریق تولید و مبادله کالا با یکدیگر، به امر تأمین نیازها و خواسته‌های خود اقدام می‌کنند. برای روشن شدن این تعریف باید ابتدا اصطلاحات مهم نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار را بررسی کرد. به عبارت دیگر به اعتقاد کاتلر، بازاریابی عبارتست از معرفی محصول جدید یا قدیمی بصورت سیستماتیک یا غیرسیستماتیک به مشتری برای فروش محصول قدیمی یا جدید به مشتری. در بازاریابی دو هدف اصلی نهفته است. در حقیقت بازاریابی یا برای فروختن محصول انجام می‌گیرد و یا به جهت آشنایی مشتری با محصول انجام می‌شود.

وی معتقد است که بازاریابی امیال و نیازهای پاسخ داده نشده را شناسایی می‌کند. همچنین ضمن تعریف و تخمین اندازه یک بازار تعریف شده، میزان سودآوری آن را نیز اندازه‌گیری می‌کند. به عبارت دیگر بازاریابی، بخش‌هایی از بازار را به عنوان مناسب‌ترین بخش بازار برای شرکت شناسایی و مشخص می‌کند که شرکت نیز توانایی و امکان عرضه خدمات به آن‌ها را دارد و همچنین مناسب‌ترین محصولات و خدمات مورد نیاز آن بخش را طراحی و معرفی می‌کند.

وظیفه بازاریابی سازمان تعیین نیازها ، خواسته ها و علایق بازارهای هدف و دستیابی به نتایج مطلوب به طور مؤثرتر و مؤثرتر از رقباست ، به گونه ای که رفاه مصرف کننده یا جامعه را حفظ یا تقویت کند.

فیلیپ کاتلر

وی سود را به رضایت مصرف کننده و رفاه جامعه پیوند می‌دهد. کاتلر معتقد است، برای انجام بازاریابی مؤثر، لازم است تا هدف بازاریابی(افزایش رفاه و رضایت مصرف كننده)، باید در قلب استراتژی شركت قرار گیرد و توسط همه مدیران اجرا شود.

ارکان بازاریابی

مطابق تعریف اولیه کاتلراز بازاریابی، این مهم دارای چهار رکن اصلی و اولیه به نام آمیخته بازاریابی است. مطابق این تعریف که بعدها به فورپی (4p) نیز مشهور شد، بازاریابی بر پایه ۴ رکن زیر استوار بود:

  • کالا یا خدمات (Product)
  • توزیع یا محل(Place)
  • قیمت‌گذاری (Pricing)
  • ترویج (Promotion)

آمیخته بازاریابی به عبارتی نقطه ثقل اصلی برای شروع  برنامه ریزی بازاریابی است. با تغییر بازار و پیشرفت تکنولوژی  و افزایش پیچیدگی در بازاریابی ، کاتلر بارها اصول خود را مورد ویرایش قرار داد. همانگونه که اشاره شد این اصل که شامل 4 بخش مشخص بود،P های دیگری نیز به آن افزوده شد.

آمیخته بازاریابی فعلی یا عنوان مخفف 7P  متشکل از آیتمهای زیر است.

  • محصول (Product)
  • قیمت (Price)
  • توزیع (Place)
  • ترفیع (Promotion)
  • کارکنان (People)
  • شواهد فیزیکی (Physical Evidence)
  • فرآیند (Process)

تفاوت بازاریابی با تبلیغات

طبق دسته‌بندی کاتلر، تبلیغات بخشی از ترفیع است که خود یکی از ارکان بازاریابی است. انتشار پیام‌های ترغیب‌کننده است به منظور معرفی و ترویج محصولات و خدمات شرکت به مشتریان موجود و بالقوه در ازای پرداخت مبلغی معین.  بازاریابی برنامه‌ریزی، اجرا و هدایت هدفمند آمیخته‌ای از فعالیت‌های تجاری است، به قصد نزدیک‌سازی خریداران و فروشندگان به یکدیگر به منظور تبادل منافع یا انتقال محصول. در حقیقت بازاریابی مفهومی وسیع تر از تبلیغات است و تبلیغ صرفا بخش کوچکی از بازاریابی است. بنابراین فرق بسیار زیادی بین بازاریابی و تبلیغات وجود دارد. در واقع تبلیغات بخشی از ترفیع است که ترفیخ خود بخشی از آمیخته بازاریابی است.

تفاوت بازاریابی با فروش

کاتلر عنوان کرد که بازاریابی شامل هر اقدامی است که یک کسب و کار، به منظور دستیابی به مشتریان و ترغیب آن‌ها انجام می‌دهد. فرایند فروش شامل هر اقدامی است که کسب و کار، آن را با هدف بستن قرارداد فروش و گرفتن امضای مشتری انجام دهد. او معتقد است، فروش به نتایج توجه کمَی دارد و فقط به رشد می‌اندیشد، امابازاریابی در جستجوی افق‌های دوردست و رسیدن به مرحله توسعه و اخذ نتایج کیفی است. فروش یکی از اهداف بازاریابی است.

امروزه، دنیا کاتلر را پدر علم بازاریابی می‌نامد. اما برای بررسی علت این امر باید سه سهم عمده كاتلر در بازاریابی و مدیریت را ذکر كرد. پیش از هرچیز باید گفت، او بیش از هر نویسنده یا محقق دیگری برای ارتقاء اهمیت بازاریابی و تبدیل آن از یک فعالیت جانبی، به یک علم مدرن،  تلاش کرد. دوم اینکه کاتلر، تئوری‌های ارائه شده توسط پیتر دراکر را تکمیل کرد و یا کاملا تغییر داد. به گونه‌ای که، با توجه به اینکه تأکیددراکر بیشتر بر روندها بود، او با مطرح نمودن تئوری آمیخته بازاریابی، محصول، قیمت، پرموشن و توزیع را ارکان بازاریابی دانسته و تمرکز بازاریابی را بر روی پاسخگویی به نیازهای مشتریان و مزایایی که از یک محصول یا خدمات دریافت می شود، تغییر داد.  سوم اینکه کاتلر، مفهوم بازاریابی را از نگاه صرف به فروش تغییرداد و آن را  به یک روند عمومی و علمی، گسترش داد. کاتلر نشان داد چگونه می توان بازاریابی را برای خیرین، سازمانهای هنری، احزاب سیاسی و بسیاری از موقعیتهای غیر تجاری، به کار برد.

فایننشال تایمز

کاتلر حوزه بازاریابی را به نحوی گسترش داد که شامل تمام فعالیتهای جهان می‌شد. او عنوان کرد که بازاریابی نه‌تنها در کسب و کارها، در عملکرد سازمانهای غیرانتفاعی و سازمانهای دولتی نیز کاربرد دارد. به اعتقاد کاتلر، بازاریابی نه تنها در مورد محصولات، خدمات و تجربیات بلکه در علل، ایده ها، افراد و مکانها قابل استفاده است. بنابراین اگر موزه‌ای در جذب بازدید کننده، اهدا کنندگان، کارمندان و پشتیبانی عمومی دچار مشکل باشد، قطعا استفاده از دانش بازاریابی به رفع مشکلات آن کمک خواهد نمود. یا همین طور سازمانهای خیریه و دولتها. امروزه استفاده از اصول کاتلر در انتخابات امری عادی است. کاتلر در تحقیقات به همراه جرالد زالتمن، دانش بازاریابی اجتماعی را ایجاد کردند. این دانش، نظریه بازاریابی را برای اثرگذاری در تغییر رفتار افراد در جامعه، دنبال می‌کند.

پس از آن، کاتلر به همراه سیدنی لوی، ایده ایجاد بازار کار را ابداع کردند. امروزه سازمانها از این دانش، درراستای کاهش تقاضای کلی یا انتخابی در مواقع ازدیاد یا کاهش تقاضا استفاده می‌کنند. به عنوان مثال در صورت کمبود آب، دولتها با استفاده از این دانش، مصرف‌کنندگان مختلف آب را ترغیب می‌کند تا مصرف آب را کاهش دهند تا آب کافی برای مصارف اساسی فراهم شود.

آثار و تالیفات

در سال 1967 ، کاتلر مدیریت بازاریابی(آنالیز ، برنامه ریزی و كنترل بازاریابی)، را منتشر كرد. این کتاب اساس دانش بازاریابی و مهمترین اثر کاتلر است. این کتاب بیش از 18 بار ادیت شده و مجددا چاپ شده است. هر نسخه از این ادیشنها، میلیونها بار چاپ شده و به فروش رسیده‌است. همچنین این کتاب، متداول‌ترین و اصلی‌ترین كتاب درسی در جهان در رشته‌های مدیریت و تحصیلات تکمیلی كسب و كار است. در 9 دسامبر سال 1996، فایننشنال تایمز، مدیریت بازاریابی را به عنوان یکی از 50 کتاب برتر تجاری در طول تاریخ نام گذاری کرد.

کاتلر نویسنده بیش از 150 مقاله منتشر شده و 60 کتاب است و شمارش کتابهای وی در این مقاله ممکن نیست. وی همچنین كتابهایی درمورد موضوعاتی چون مسئولیت اجتماعی سازمانی، آموزش، محیط زیست، بازاریابی دولتی، مراقبت های بهداشتی، میهمان نوازی، نوآوری، موزه ها، هنرهای نمایشی، بازاریابی مکانی، کاهش فقر، خدمات حرفه ای، مؤسسات مذهبی، گردشگری، سرمایه داری و دموکراسی به رشته تحریر درآورده است. در یکی برنامه‌ای مشهور تلویزیونی در خصوص بازاریابی، از وی دعوت شد تا اولین افسانه بازاریابی باشد. موضوعات ارائه شده توسط وی در این برنامه‌ها، تبدیل به کتابهای نه جلدی افسانه‌های بازاریابی شد.

در سال 2014، کاتلر وبلاگ مشهوری را درسایت fixcapitalism.com، راه‌اندازی کرد که در آن، مقاله‌های زیادی در مورد افزایش بهره‌وری سرمایه‌گذاری برای عموم، ارائه شده است.

در سال 2015، کاتلر اثر مشهور دموکراسی در افول را به چاپ رسانید. در سال 2016 ، وی به عنوان مشاور ژورنال مارکتینگ، شروع به فعالیت نمود. کار این وبسایت، به اشتراک گذاری بینش و اقدامات بعدی در بازاریابی است.

در سال 2017 ، کاتلر شرح حال خود را با عنوان “ماجراهای من در بازاریابی” منتشر كرد. این کتاب مشهور، روایتی از تجربیات وی را درطول سالهای پربار زندگی کاتلر تا به امروز است.

در سال 2018، آخرین اثر كاتلر به چاپ رسید. این اثر، به موضوع عدالت اقتصادی و پیامدهای سرمایه‌داری می‌پردازد. نام این کتاب جنجالی،  مقابله با سرمایه داری(راه حل های واقعی برای یک سیستم اقتصادی آشفته)، است. این کتاب به یکی از پرفروش‌ترین کتابهای آمازون تبدیل شد.

جوایز و افتخارات

در سال 1975، کاتلر اولین شخصی بود كه جایزه “رهبر بازاریابی” را دریافت كرد. این جایزه توسط اعضای دانشگاهی انجمن بازاریابی آمریكا به خاطر فعالیتهای کاتلر تاسیس شد و اولین آن به خود کاتلر تعلق گرفت.

در 16 فوریه 2013، وی نخستین دریافت کننده جایزه “بازاریابی برای یک دنیای بهتر” از ویلیام لیز ویلکی از طرف انجمن بازاریابی آمریکا به “افتخار بازاریابانی که با درک پتانسیل های بازاریابی، به بهبود جهان کمک کرده اند” بود.

در سال 2013 وی اولین دریافت کننده مدال بنیاد ست، برای مشارکت استثنایی در بورس و بازاریابی بود.

در نوامبر 2013 ، کاتلر نشان افتخار افسر دانشگاهی را كه در قرن نوزدهم در فرانسه تأسیس شد، دریافت كرد.

در نوامبر 2013، مجسمه کاتلر به تالار مشاهیر مدیریت منتقل شد.

در مارس 2014، کاتلر به عنوان نفر شانزدهم از فهرست 30متخصص برتر مدیریت جهان شناخته شد.

در همان ماه کاتلر به عنوان نفر اول بازاریابی جهان انتخاب شد.

در تاریخ 28 مه 2014 ، مجسمه کاتلر در تالار مشاهیر بازاریابی در شهر نیویورک به نمایش درآمد.

در 23 آوریل 2016 ، کاتلر در ششمین جوایز جهانی رهبری، این جایزه را دریافت کرد.

در نوامبر 2017، تمبر پروفسورکاتلر رسما در وزارت ارتباطات اندونزی به چاپ رسید.

کاتلر 20 درجه و مدال افتخار از سراسر جهان دریافت کرده است. به عنوان نمونه می‌توان از آکادمی مطالعات اقتصادی بخارست، دانشکده اقتصاد آتن، دانشکده مدیریت نروژ، دانشکده علوم اقتصادی و مدیریت دولتی بوداپست، دانشگاه کاتولیک سانتو دومینگو، دانشکده اقتصاد کراکو، گروپ HEC، دانشکده مدیریت ارشد دانشگاه هیل، دانشگاه ایلیریا، دانشگاه ماکنزین، دانشگاه مدیترانه، دانشگاه ملی آکادمی کیوی مویلا، دانشگاه تجارت نیردوبی، دانشگاه بازرگانی نیرود، آکادمی اقتصاد روسیه، دانشگاه کالج آمریکا، دانشگاه بخارست، دانشگاه استکهلم و دانشگاه زوریخ و بسیاری از دانشگاهها و موسسات و دولتهای جهان نام برد.

تمبر رسمی منتشر شده از کاتلر در اندونزی

میراث کاتلر

فیلیپ کاتلر در سراسر جهان به عنوان “پدر بازاریابی مدرن” شناخته شده است. بیش از 50 سال است که او در دانشکده مدیریت کلوگ تدریس می‌کند. کتاب مدیریت بازاریابی، اساسی‌ترین و پرکاربردترین کتاب درسی در بازاریابی در سراسر جهان است. او یک اقتصاددان از دانشگاه ام.آی.تی را به مرجع اصلی بازاریابی جهان، تبدیل کرد.

فیلیپ کوتلر استاد برجسته بازاریابی بین المللی S. C. Johnson در دانشکده مدیریت J. L. Kellogg است. وی همچنین بنیانگذار اجلاس جهانی بازاریابی است. این اجلاس، همایش های بین‌المللی سالانه برای یافتن راه‌هایی برای بهبود بازاریابی، شرایط انسانی و کیفیت زندگی برگزار می‌کند. وی همچنین اولین موزه بازاریابی جهان را در بالی(اندونزی)، تأسیس کرد.

وی نویسنده بیش از یک صد و پنجاه مقاله و 60 کتاب از جمله اصول بازاریابی ، بازاریابی برای مهمان نوازی و گردشگری ، بازاریابی استراتژیک برای سازمان های غیرانتفاعی ، بازاریابی اجتماعی ، اماکن بازاریابی ، بازاریابی ملل ، مقابله با سرمایه داری و دموکراسی در حال کاهش است. تحقیقات وی شامل بازاریابی استراتژیک ، بازاریابی مصرف کننده ، بازاریابی تجاری ، بازاریابی خدمات حرفه ای و بازاریابی الکترونیکی است. وی مشاور IBM ، جنرال الکتریک ، AT&T ، Bank of America ، Merck ، Motorola ، Ford و دیگران بوده است. وی چندین بار در ایتالیا ، سوئد ، چین ، ژاپن ، هند ، اندونزی ، استرالیا ، مکزیک ، برزیل ، شیلی و بسیاری از کشورها سخنرانی کرده است.

روزنامه فایننشال تایمز در 18 نوامبر 2005 از 1000 مدیر در 25 کشور در مورد مؤثرترین نویسندگان مدیریت گوروس نظرسنجی کرد و کاتلر پس از پیتر دراکر ، بیل گیتس و جک ولش، در رده چهارم قرار گرفت.

کاتلر با خلق بازاریابی اجتماعی، کمک کرد که تمرکز این نوع از بازاریابی بر کمک به افراد و گروه ها باشد و همه نگرش خود را نسبت به نگرشی سالم و ایمن تغییر دهند.

نوشته: فرامرز عیب پوش

منابع و ماخذ:

  • Witzel, Morgen (August 6, 2003). “First Among Marketers”. Financial Times.
  • Kotler, Philip (2017). My Adventures in Marketing.
  • The Autobiography of Philip Kotler. IDEA BITE PRESS.
  • Kotler, Philip & Zaltman, Gerald.”Social Marketing: An Approach.
  • Kotler, Philip & Levy, Sidney J.
  • Kotler, Philip (1967). Marketing Management.
  • For entire list, see Kellogg.northwestern.edu.
  • Financial Times (2003), ibid.
  • “Kotler Board of Impact”.
  • http://londred.com.

مایکل پورتر

مایکل پورتر(Michael Porter)

مایکل یوجین پورتر(Michael Porter)، در ۲۳ ماه مه سال ۱۹۴۷ در آن‌آربور میشیگان، دیده به جهان گشود. پدر او مهندس عمران و فارغ التحصیل جورجیا تکنیک بود که به عنوان یک افسر ارتش در حرفه خود خدمت می‌کرد. خوانواده پورتر وضع مالی مناسبی داشتند و مایکل تمام اوقات خود را به تحصیل و تحقیق اختصاص داده بود. وی پس از اتمام دبیرستان به دانشگاه پریستون رفت. او توانست در سال 1969 از دانشگاه پرینستون با کسب افتخارات عالی در رشته هوافضا، مهندسی مکانیک دریافت کند. بعد از آن مایکل به بهشت نخبگان جهان پیوست. پورتر در کنار تحصیل به ورزش از طریق تماشای آن علاقه‌مند شد و به گلف و فوتبال و بسکتبال روی آورد. او در تیم گلف قهرمانی NCAA در پرینستون بود و همچنین در هاروراد فوتبال ، بیس بال و بسکتبال را دنبال کرد.

او که همیشه سودای هاروارد را در سرداشت به سرعت در این دانشگاه پذیرفته شد و طولی نکشید که در دانشگاه هاروراد از نخبگان آن محسوب شود. به نقل از استاد رولند کریستینسن، پورتر مشارکت بالا در کلاسها و با الهام بخشیدن به او و تشویق او برای صحبت کردن در کلاس، کلاسهای این استاد را به پرطرفدارترین کلاسهای هاروارد بدل کرد و چیزی نگذشت که استاد به وی گفت: “آقای پورتر ، شما در کلاس مشارکت زیادی دارید و امیدوارم که باشید”. پس از آن مایکل به صدر کلاس رسید و کلاسها را در نبود وی برگزار می‌کرد. در هاروارد ، پورتر در کلاس های اقتصاد سازمانی صنعتی نیز مشارکت فعال داشت. با الهام از این مبحث، پورتر تلاش کرد تا تأثیر نیروهای رقابتی بر صنایع و سودآوری آنها را الگوبرداری کند. این مطالعه، الهام بخش چارچوب نظریه پنج نیروی پورتر در آینده شد.

مایکل مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه هاروارد در رشته مدیریت و مدرک دکترای خود را در رشته اقتصاد کسب و کار از همین دانشگاه اخذ نمود. وی بلافاصله در امتحان استادی این دانشگاه پذیرفته شد و به عنوان یکی از چهارنفری که در صد سال گذشته توانسته‌اند در دوران جوانی استاد دانشگاه هاروارد شوند، شناخته شد. فراموش نکنیم هاروراد مکانی است که بسیاری از نخبگان و مدیران و دانشمندان بزرگ جهان از آن فارق‌التحصیل شده‌اند و سمت استادی این دانشگاه، افتخار بزرگی محسوب می‌شود.

پورتر به پیامبر استراتژیست های جهان شهرت دارد. اگر کاتلر پدر دانش بازاریابی و دمینگ پدر کیفیت در مدیریت است، بدون تردید پورتر پدر دانش استاتژی جهان است. در حال حاضر دانشمندی بالاتر از پورتر درجهان در این زمینه ظهور نکرده است. پورتر از پدران دانش نوین مدیریت است. او علاوه بر تحقیقات ، نوشتن و تدریس، به عنوان مشاور به دولتها و سازمانهای خصوصی و خصوصا سازمانهای مردم نهاد(NGO)، برای ارتقاء بهداشت جهانی فعالیت می‌کند. او به عنوان مشاور استراتژی در بسیاری از شرکتهای برجسته بین المللی ، از جمله کاترپیلار، پی‌اندجی، اسکات و شل فعالیت دارد. او همچنین نقش موثری در سیاست اقتصادی ایالات متحده به عنوان اولین اقتصاد جهان دارد. روسای جمهور ایالات متحده از وی به عنوان هدیه الهی یاد می‌کنند که خداوند به امریکا بخشیده است.

او همکاری نزدیکی با وزیر اقتصاد، رئیس جمهور و کمیته اجرایی کنگره دارد و رهبری اقتصادی ملی امریکا را بر عهده دارد. او درهمکاری با روسای جمهور برخی از کشورها، برنامه های استراتژی آنها را تدوین نموده است. او همکاری نزدیکی با روسای جمهور کره‌جنوبی به عنوان سریعترین اقتصاد آسیا داشته است.

او در سال 1983مانیتور گروپ، مشهورترین شرکت مشاوره استراتژی جهان را تأسیس کرد. در سال 2013 سهام گروه مشاوره دیلوت را هم به دست آورد. پورتر به سرعت توانست شرکتهای خود را صاحب سودهای سرشار کند و این شرکتها را به درجه‌ای از شهرت برساند که ارائه مشاوره را از سازمانها تا دولتها انجام دهند. در مصاحبه ای در سال 2010 اظهار داشت:

آنچه به نظر من احتمالاً بزرگترین هدیه من است، توانایی در نظر گرفتن یک مشکل فوق العاده پیچیده، به عنوان یک مسئله یکپارچه چند بعدی است که می‌توانم باگرفتن سلاح دانش به سمت آن، به سازمان اطلاع رسانی نموده و آن را توانمندسازی کنم تا مانند یک پزشک به درمان آن بپردازیم به شکلی که واقعاً بتوانیم این مسئله را حل کنیم.

میراث پورتر

در حوزه اقتصاد و مدیریت، تا کنون کسی موفق نشده‌است که به اندازه وی کار تحقیقاتی و علمی انجام دهد. مایکل پورتر تا کنون ۱۹ کتاب و ۱۳۵ مقاله در زمینه رقابت و استراتژی نوشته‌است و در کل بیش از ۲۷۰ هزار بار در کتابهای مرجع در تمام جهان، به مقالات وی ارجاع شده‌است. اولین کتاب او به نام استراتژی رقابتی (competitive strategy) در سال ۱۹۸۰ منتشر گردیده‌است که تا کنون بیش از ۶۰ بار تجدید چاپ شده و به بیش از ۲۰ زبان دنیا نیز ترجمه شده‌است. مایکل پورتر توانسته‌است ارتباطی بین استراتژی، کسب و کار و اقتصاد ایجاد کند.

او در یکی از مصاحبه‌های خود توضیح می‌دهد که به دلیل علاقه زیادی که به ورزش و رقابت داشته‌است و همیشه این مفاهیم دارای جایگاهی خاصی در ذهن او بوده‌اند و این مفهوم را وارد نظریه‌های مدیریت و کسب و کار کرده‌است. کتابهای پورتر تماما به عنوان کتابهای مرجع شناخته شده است. او بدون تردید یکی از مفیدترین انسانها در تاریخ مدیریت است. کتابهای او در زمینه استراتژی و مفهوم آن، استراتژی نویسی، استراتژی در مدیریت، استراتژی رقابتی، مزیت رقابتی، مزیت رقابتی ملل و رقابت است. پورتر شش بار برنده جایزه مک‌کینزی را به دلیل مقالات خود در هاروارد بدست آورده است. او از طرف هیئت علمی دانشگاه هاروارد، به عنوان بهترین نویسنده در مدیریت تجارت و اقتصاد معرفی شده است.

گسترش بهداشت در جهان

پورتر خدمات چشمگیری را به درک و رفع مشکلات فشرده ارائه خدمات درمانی در ایالات متحده و سایر کشورها کرده است. او دریکی از کتابهای خود، با تعریف مجدد مراقبت های بهداشتی(به همراه الیزابت تیزبرگ)، برای تبدیل ارزش ارائه شده توسط سیستم مراقبت های بهداشتی اصول جدیدی را بنیان نهاد. این کتاب برای ارائه دهندگان بهداشت و برنامه‌های بهداشتی و دولتها، چارچوب استراتژیک جدیدی را ایجاد کرده است. این کتاب در سال 2007 جایزه جیمز.ا.همیلتون از دانشکده بهداشت آمریکا را دریافت کرد. مقاله پژوهشی پورتر در زمینه پزشکی با عنوان “استراتژی برای اصلاح مراقبت‌های بهداشتی و ایجاد سیستم مبتنی بر ارزش” (ژوئیه 2009)، استراتژی بنیادین اصلاحات بهداشتی را برای ایالات متحده ارائه نمود. ارائه این مقاله، کار وی در زمینه مراقبت های بهداشتی برای رفع مشکلات بهداشتی امریکا را دوچندان نمود و مجبور به دخالت در سیاستهای بهداشتی امریکا نیز شد. گسترش یافته است. او این کار را برای بهبود سیستمهای درمانی در کشورهای در حال توسعه با همکاری دکتر جیم یونگ کیم، ساچین اچ جین و دانشمندان دیگر، گسترش داد. او بسیاری از ساختارهای سازمان بهداشت جهانی را تغییر داد. بسیاری از بیماران در جهان بدون اینکه بدانند سلامتی خود را مدیون پورتر هستند.

کتابها و تالیفات

پورتر در سال 1990 کتاب مشهور”مزیت رقابتی ملل” را نوشت. این كتاب برگرفته از مطالعات ملی پورتر است. او تاکید دارد که این کتاب، كلید ثروت و مزیت ملی است. در آوریل 2014 ، پورتر کارت امتیازی شاخص پیشرفت اجتماعی را ابداع نمود. بعدها در مورد چگونگی رتبه بندی ایالات متحده نسبت به سایر کشورها در این کارت امتیازی جامع، بحث کرد و آن را برای مردم توضیح داد. این کارت امتیازی، ایالات متحده را در مجموعه‌ای کامل از معیارها قرار داده و آن را باسایر کشورهای جهان مقایسه نموده‌است. جالب است که در این مقایسه، ایالات متحده در رتبه 16 قرار گرفت.

این مهم درک بسیار عمیقی به سیاستمداران و بزرگان اقتصادی امریکا داد. آنها از پورتر خواستند تا علت این شکست و چاره افزایش رتبه ایالات متحده را بیابد و استراتژی آن را مشخص کند تا کل کشور به سمت برنامه پورتر حرکت کند. نظریات پورتر به قدری برای مردم امریکا اهمیت دارد که او به تنهایی می‌تواند نیمی از آرای یک رئیس جمهور را تعیین کند اما هیچ گاه بجز به نفع مردم جهان(نه صرفا امریکا)، به صحنه سیاست نیامده است. از دیدگاه پورتر، مردم جهان هیچ تفاوتی با هم ندارند. او بارها از مردم کشورهای درحال توسعه دربرابر ظلم سیاستمداران امریکایی، حمایت کرده است. او از مخالفان جنگ ایالات متحده با ایران است.

هریک از مقالات پورتر به عنوان یک کتاب است و تمام جهان به این مقالات استناد می‌کنند. در این بخش صرفا برخی از کتابها و مقاله‌های مشهوری را که پورتر به رشته تحریر درآورده است به عنوان نمونه، ذکر می‌کنیم.

  • نیروهای رقابتی چگونه به استراتژی شکل می بخشد / هاروارد
  • استراتژی رقابتی / هاروارد (طبق نظرسنجی از اعضاء آکادمی مدیریت به عنوان نهمین کتاب تأثیرگذار مدیریت قرن بیستم شناخته شد)
  • مزیت رقابتی/ نیویورک تایمز
  • مسابقه در صنایع جهانی / هاروارد.
  • از مزیت رقابتی تا استراتژی شرکت/هاروارد.
  • استراتژی چیست/ هاروارد.
  • مایکل پورتر در ایجاد مزیت رقابتی برای خود/اچ.بی.آر.
  • مزیت رقابتی ملل/ انتشارات آزاد.
  • به سمت یک تئوری پویا استراتژی/ مجله مدیریت استراتژیک.
  • واقعاً صنعت چقدر اهمیت دارد؟/مجله مدیریت استراتژیک.
  • استراتژی و اینترنت/ هاروارد.
  • پورتر و کرامر/ استراتژی و جامعه/ هاروارد.
  • پنج نیروی رقابتی که استراتژی را شکل می دهند/ هاروارد.
  • ایجاد ارزش مشترک/ هاروارد.
  • محصولات مرتبط چگونه در حال تغییر رقابت هستند/هاروارد.
  • شرکتهای هوشمند در حال تغییر هستند/ هاروارد.
  • چرا هر سازمان نیاز به یک استراتژی به عنوان واقعیت افزوده دارد؟/ هاروارد.
  • رقابت سیاسی آمریکا / انتشارات آزاد.
  • چرا رقابت در صنعت سیاست در حال شکست آمریکا است/ هاروارد.
  • راهنمای ضروری برای رقابت و استراتژی. مگارتا ، جوون. بوستون/هاروارد.
  • ارباب استراتژی: تاریخ معنوی مخفی دنیای جدید شرکتها. کیشل / هاروراد.
  • چگونه می توان تنظیم محیط زیست نوآوری و رقابت را تقویت کرد؟ / سازمان ملل.
  • بررسی فرضیه پورتر/میتسوشاشی تاداهیرو/ انتشارات توکیو.
  • محیطی با طراحی مناسب باعث تقویت رقابت شرکت ها می شود / هاروارد.
  • از آدام اسمیت گرفته تا مایکل پورتر( نظریه تکامل)/ چودونگ سونگ و چو و هوی چانگ مون / انتشارات هیوندای.
  • گذشته نگر(استراتژی رقابتی مایکل پورتر) / هاروراد.
  • چشم انداز استراتژی/ پورتر و ون دن بوش / انتشارات علمی كلوور هلند.

خدمات غیرانتفاعی و انسانی

مایکل پورتر سه سازمان بزرگ غیر انتفاعی ایجاد کرده است. سازمان ابتکار عمل برای یک شهر درونی رقابتی در سال 1994 ، تاسیس شد. پورتر و هنوز هم ریاست آن را دارد. این سازمان غیرانتفاعی به توسعه اقتصادی در جوامع درحال توسعه و در حوزه پریشانی شهری مشغول به خدمت رایگان است.

مرکز نیکوکاری مؤثر ، که ابزارهای دقیق برای سنجش اثربخشی بنیادها ایجاد می‌کند از بنیادهای دیگر پورتر است. سازمان غیرانتفاعی مشاوران تأثیرگذاری اجتماعی FSG ، نیز از دیگر تاسیسات پورتر است. این سازمان یک سازمان غیرانتفاعی پیشرو استراتژی است. این سازمان با عنوان کرامر شناخته شده است. این سازمان هم به سازمان های مردم‌نهاد، شرکت ها و بنیادها در زمینه ایجاد ارزش های اجتماعی خدمت می‌کند. وی همچنین در حال حاضر در هیئت امنای دانشگاه پرینستون نیز مشغول خدمت رسانی رایگان است.

نظریه های مشهور پورتر

همانگونه که اشاره شد، پورتر در کنار تحقیقات، نوشتن و تدریسش، به عنوان مشاور یک کسب و کار فعالیت می‌کند. او به عنوان مشاوره برای بسیاری از شرکت‌های ایالات متحده و شرکت‌های بین‌المللی از جمله کاترپیلار، پروکارت و گمبل و … خدمت کرده‌است. او به عنوان یکی از بزرگترین نظریه‌پردازان مدیریت، اول و نظریات بسیار مشهوری دارد. پورتر اصول، مدلها و نظریات بسیاری را تاکنون مطرح نموده است. اما تعدادی از آنها به شدت مشهور هستند و میلیونها بار در کتب مختلف مدیریتی مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

مدل پنج نیروی پورتر

مشهورترین اصل پورتر، مدل پنج نیروی پورتر است. این مدل برای تحلیل جذابیت یک صنعت مورد استفاده قرار می‌گیرد.

یکی از مشهورترین اصول در استراتژی، نیروهای پورتر است.

استراتژی‌های عمومی

استراتژی‌های عمومی به سازمان این امکان را می‌دهند که از سه مبنای متفاوت مزیت‌های رقابتی استفاده کنند.

مدل الماس

این مدل الماس نیز یکی از مشهورترین مدلهای پورتر است. مدل الماس برای تشریح رقابت در سطح بین‌المللی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

زنجیره ارزش

زنجیره ارزش به مجموعه عملیاتی اشاره دارد که در یک صنعت به صورت زنجیروار صورت می‌گیرد تا به خلق ارزش منتهی شود.

گروه‌های استراتژیک

گروه‌های استراتژیک بیان‌کننده این موضوع است که تمامی فعالان در یک صنعت خاص لزوماً رقیب یکدیگر محسوب نمی‌شوند، بلکه با توجه به عوامل متفاوتی باید آن‌ها را در گروه‌های طبقه‌بندی نمود و بر حسب هر گروه استراتژی رقابتی را اتخاذ کرد.

منابع و ماخذ:

  • Porter, Michael (January 1, 2008). “The Five Competitive Forces That Shape Strategy”. Harvard Business Review.
  • date & year of birth, full name according to LCNAF CIP data.
  • Kiechel, Walter (2010). The Lords of Strategy. Harvard Business Press.
  • Aktouf, Omar (January 24, 2008). “THE FALSE EXPECTATIONS OF MICHAEL PORTER’S STRATEGIC MANAGEMENT FRAMEWORK”. Gestão & Planejamento – G&P.
  • Porter, Michael E. Porter (1990). The Competitive Advantage of Nations.
  • “Michael Porter on GPS: Is the U.S.
  • “2018 Social Progress Index”. 2018 Social Progress Index.
  • Playing to Win: How Strategy Really Works. Harvard Business Review Press.
  • Compare: Prasad, Sakthi (November 8, 2012).
  • “Initiative for a Competitive Inner City”.
  • Initiative for a Competitive Inner City.
  • FSG, Our People, accessed 10 December 2019.
  • Colvin, Geoff (October 29, 2012). “There’s No Quit in Michael Porter”.
  • Sharp, Byron; Dawes, John (1996), “Is Differentiation Optional?
  • Speed, Richard J. (1989), “Oh Mr Porter! A Re-Appraisal of Competitive Strategy,” Marketing Intelligence and Planning.
  • Yetton, Philip, Jane Craig, Jeremy Davis, and Fred Hilmer (1992), “Are Diamonds a Country’s Best Friend? A Critique of Porter’s Theory of National Competition as Applied to Canada, New Zealand and Australia,” Australian Journal of Management, 17 (No. 1, June), 89–120.
  • Allio, Robert J. (1990), “Flaws in Porter’s Competitive Diamond?,” Planning Review, 18 (No. 5, September/October), 28–32.
  • Spender, J.-C., & Kraaijenbrink, Jeroen. (2011). Why Competitive Strategy Succeeds – and With Whom. In Robert Huggins & Hiro Izushi (Eds.), Competition, Competitive Advantage, and Clusters: The Ideas of Michael Porter (pp. 33-55). Oxford: Oxford University Press.