سایمون سینک

سایمون سینک، نویسنده و سخنران آمریکایی، استاد ارتباطات استراتژیک در دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتابهای مشهوری چون «با چرا شروع کنید»[1] و «بازی بی نهایت»[2] است. سینک یکی از مشهورترین سخنرانان مدیریت و رهبری در جهان است.

زندگی سینک

سایمون الیور سینک[3] در ۹ اکتبر ۱۹۷۳در ویمبلدون انگلستان دیده به جهان گشود. مادرش مجارستانی و پدرش امریکایی است. سینک در دوران کودکی، پیش از مهاجرت کامل خانواده به ایالات متحده، تحصیل و زندگی در ژوهانسبورگ، لندن و هنگ کنگ را تجربه کرد و زندگی در چهار قاره مختلف، تجربیات ارزشمندی برای وی به ارمغان آورد. او در سال 1991 از دبیرستانی در دمارست فارغ التحصیل شد.

پس از آن به دانشگاه براندیس رفت و مدرک کارشناسی جامعه شناسی خود را از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن به تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه سیتی لندن پرداخت، اما پس از مدتی دانشکده حقوق را رها کرد و به بازاریابی گرایش پیدا کرد. سینک کار خود را در آژانس های تبلیغاتی نیویورک، اگیلوی و متر آغاز کرد و بعدها شرکت «سینک» را راه اندازی کرد. پس از مدتی وی به یکی از سخنرانان و نویسندگان مشهور در حوزه جامعه شناسی، رهبری و مدیریت تبدیل شد.

میراث سینک

یکی از مشهورترین نظریه های سینک، نظریه «دایره طلایی» است که به نام وی مشهور است. این دایره متشکل از سه دایره متحدالمرکز، با دایره داخلی «چرا«، دایره میانی «چگونه»و دایره بیرونی «چه چیزی» است. این دایره دیدگاهی از نفوذ رهبران و سازمان های موفق را توصیف می کند.

از سایمون سینک کتابهای «با چرا شروع کنید»، «رهبران آخر همه غذا می خورند» ، «با هم بودن برای بهتر بودن»، «چرایی خود را بیابید»  و «بازی بی نهایت» چاپ شده است.

او بارها در کنفرانسهای مشهور مانند اجلاس سران رهبران پیمان جهانی سازمان ملل و TEDx ، سخنرانی کرده است. وی با تاسیس بنیاد سینک، همزمان یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان نیز بشمار می رود.

آکادمی آنلاین عیب پوش

پی نوشت ها:


[1] Start With Why

[2] The Infinite Game

[3] Simon Oliver Sinek

ریچارد برانسون

سر ریچارد چارلز نیکلاس برانسون، یکی از جنجالی ترین میلیاردرهای جهان، موسس گروه ویرجین کارآفرین، فضانورد و نجیب زاده بریتانیایی است. گروه ویرجین امروزه بیش از 400 شرکت بزرگ جهان را در زمینه های مختلف در اختیار دارد.

زندگینامه ریچارد برانسون

ریچارد برانسون در 18 ژوئیه 1918 در بلک هیث شهر لندن، دیده به جهان گشود. پدرش ادوارد جیمز برانسون از وکلای مشهور دادگستری و مادرش ایو برانسون رقصنده سابق باله و مهماندار هوایی بودند. ریچارد دو خواهر کوچکتر به نام‌های لیندی برانسون و ونسا برانسون دارد. خانواده برانسون از خانواده های اشرافی انگلستان بودند. پدربزرگ ریچارد، سر جورج آرتور هاروین برانسون، قاضی دادگاه عالی دادگستری و مشاور خصوصی دولتمردان و مدیران بزرگ انگلستان و امریکا بود.

در سال 1793، جد ریچارد، انگلستان را به مقصد هند ترک کرد. چهار نسل از خانواده برانسون در هند زندگی می‌کردند. یکی از مادربزرگ‌های او یک هندی به نام آریا است. ریچارد تا سن شانزده سالگی به مدرسه استو، مدرسه ای خصوصی در باکینگهام شایر رفت. برانسون به علت بیماری نارساخوانی، عملکرد تحصیلی ضعیفی داشت. در آخرین روز تحصیلی مدرسه، مدیر مدرسه، رابرت درایسون، به او گفت که یا در زندان خواهد پوسید و یا میلیاردر خواهد شد. یکی از موفق ترین کارهای او ساخت و فروش جعبه های دستمال کاغذی و سطل های زباله در دوران دبستان بود.

ریچارد در شانزده سالگی تحصیل را رها کرد و با کمک یکی از دوستان خود یک مجله دانش آموز را راه اندازی کرد. تجربه‌ بعدی وی شرکتی بود که آلبوم‌ های موسیقی را با سفارش پستی برای خریداران ارسال می‌ کرد. این فروشگاه پستی به‌ مرور تبدیل به فروشگاه‌ های زنجیره‌ ای آلبوم‌ های موسیقی شد و برند ویرجین رکوردز را به‌ وجود آورد.

ریچارد برانسون در سال ۱۹۷۲ میلادی با کریستن توماسی ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۹ میلادی نیز از او جدا شد. ازدواج دومش، در سال ۱۹۸۹ میلادی، با جوان تمپلمن انجام شد. این مراسم ازدواج در جزیره شخصی‌ برانسون(نکر) برگزار شد. برانسون صاحب یک دختر به نام هولی و یک پسر به نام سم است. هر دوی این فرزندان حاصل ازدواج او با همسر دوم یعنی جوان تمپلمن هستند.

فعالیتهای برانسون

گروه ویرجین هلدینگ چندملیتی بریتانیایی و دارای بیش از ۴۰۰ شرکت تابعه و زیرمجموعه در سراسر جهان است. تاریخ تاسیس شرکت مرکزی ویرجین در اداره ثبت شرکت‌ ها در لندن در سال ۱۹۸۹ میلادی است، گرچه سابقه فعالیت‌های بازرگانی برانسون با نام تجاری ویرجین به سال‌ های دهه ۱۹۷۰ میلادی باز می گردد.

میراث برانسون

پروژه فضایی ویرجین گلکتیک، شاید بزرگترین دستاورد برانسون به شمار بیاید. برانسون اولین میلیاردری است که با فضاپیمایی که خود در ساخت آن نقش داشته است، به فضا رفته. وی یکی از موفق‌ ترین کارآفرینان جهان و نمادی از کارآفرینی است. بر پایه فهرست ثروتمندترین افراد جهان در مجله فوربز در سال 2023 میلادی، برانسون با ثروتی معادل 5.1 میلیارد دلار، 342مین فرد ثروتمند جهان است(یعنی باوجود این دارایی، هنوز 341نفر از وی ثروتمندتر هستند!)

رویاهای خود را دنبال کنید! درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر می‌ خواهید کسب و کاری راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است! این‌ طوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفا برای پول درآوردن، نباشد. شما فقط یک بار زندگی می‌ کنید، پس اگر من بودم، کاری را می‌ کردم که بتوانم از آن لذت ببرم!

افتخارات برانسون

برانسون در سال ۱۹۹۳ میلادی، دکترای افتخاری فناوری را از دانشگاه لفبورگ دریافت کرد. وی همچنین در مارس سال ۲۰۰۰ میلادی، نشان شوالیه را به خاطر خدمات ماندگار خود در زمینه‌ تجارت و کارآفرینی از کاخ باکینگهام دریافت کرد و لقب«سر» گرفت. در همین سال نشان تونی جانوس به خاطر فعالیت‌ های وی در زمینه‌ پروازهای تجاری به او اهدا شد. در هفتم دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی بان کی مون، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد جایزه شهروند جهانی را از طرف سازمان خبرنگاران سازمان ملل متحد به اهدا کرد.

رضا اربابیان

رضا اربابیان متولد سال ۱۳۶۱ شمسی دیده به جهان گشود. تنها چهارده سال سن داشت که به همراه خانواده خود راهی کانادا شد و به ادامه تحصیل پرداخت است. اربابیان موفق شد مدرک کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد خود در رشته مدیریت کسب و کار را اخذ کند. چند سال بعد به ایران بازگشت.

اربابیان در تبریز به کسب‌ و‌ کار خانوادگی‌ خود که تولید هیدروفیل و حوله سهند بود پرداخت. همواره الگوی کارآفرینی اینترنتی را دنبال میکرد و علاقه مند بود تا وبسایتی شبیه به وبسایت ای.بی[1] داشته باشد.

در ابتدای دهه نود شمسی، اپلیکیشن دیوار فعالیت خود را به تازگی شروع کرده بود. اربابیان تحقیقات زیادی در این حوزه انجام داد و نهایتا تصمیم گرفت به فعالیت در زمینه در زمینه خرید و فروش لوازم دست دوم بپزدارد. اربابیان معتقد است مهم‌ ترین مسئله برای شروع یک کسب‌ و کار، تشخیص یک نیاز به صورت صحیح است.

رضا اربابیان در ابتدای دهه نود با همکاری دو تن از دوستانش، دیگر که بیشتر در زمینه‌ های مالی همراه وی بودند، اقدام به تاسیس شیپور کرد. وی در آن روزها نقش مجری اصلی را داشت و تمامی مسئولیت اپلیکیشن را به تنهایی بر عهده گرفت. یکی از مهم ترین دلایل موفقیت رضا اربابیان را می‌ توان این امر دانست که وی همواره به این نکته تاکید داشت که در کنار کار و پیشبرد فنی اپلیکیشن، بایستی بحث تحقیقات فنی و تحقیقات بازار به صورت جدی انجام شود تا بتوان مسیر رو به رشدی را طی نمود.

در ابتدای راه فعالیت‌ شیپور، وبسایت و اپلیکیشن این کسب و کار مشکلات بسیاری داشت و اربابیان نیز به دلیل آن که تجربه کافی در زمینه‌ های فنی نداشت، مسائل و مشکلات بسیاری را پیش روی خود مشاهده کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت برای رفع مشکلات موجود با شرکت پومگرانت[2] همکاری کند. در آن زمان مشکلات مالی نیز به یکی از معضلات موجود تبدیل شده بود تا جایی که رضا اربابیان بابت پشتیبانی فنی به شرکت استونیایی پیشنهاد داد تا به عنوان شریک سهمی از شیپور را دریافت نمایند و آنها نیز به یکی از شرکای وی تبدیل شدند. البته این ماجرا زمان زیادی طول نکشید و به دلیل عدم نتیجه بخشی، همکاری آنها با شیپور قطع شد و کلیه سهام به شیپور بازگردانده شد.

شیپور با موضوع نیازمندی های آنلاین راه اندازی شده است و هدف اصلی آن ارتباط قرار دادن خریدار و فروشنده به صورت مستقیم است. در این وب سایت می توان هم آگهی ثبت کرد و هم از آگهی های دیگران بازدید کرد.

آکادمی آنلاین عیب پوش

پی نوشت:


[1] eBay

[2] Pomegranate

کارآموز

فیلم  کارآموز

فیلم کارآموز(The Intern)، ساخته نانسی مایرز با بازی رابرت دنیرو و آن هاتاوای، محصول سال 2015 ایالات متحده است. این فیلم یکی از فیلمهای متفاوت با موضوع استخدام و مدیریت سرمایه های انسانی است. بن ویتاکر(رابرت دنیرو) هفتاد ساله به این نتیجه می‌رسد که بازنشستگی تمام شدن زندگی نیست. او تصمیم می‌گیرد که به بازار کار برگردد و به عنوان کارآموز ارشد در یک سایت آنلاین مد شروع به کار می‌کند.

بن ویتاکر مرد تنها است که از بازنشستگی خود و یکجا نشینی خسته شده است و به عنوان یک کارآموز ارشد در یک استارت آپ مد دوباره شروع به کار می‌کند.

مدیر عامل و بنیانگذار استارتاپ، جولز (آن هاتاوی) به نوعی داری شخصیت‌های قهرمان‌گونه است که بیشتر ما با آنها آشنایی داریم؛ شخصی که سعی می‌کند تا هم وظیفه مادری را به خوبی انجام دهد و هم رئیس عالی باشد، همیشه مرتب سر کار حاضر شود و همچنین محیط کار را برای کارمندان به محیط کار سالم تبدیل کند.

این فیلم به گونه ای بسیار ملایم و تصویرگونه به مسئله سن گرایی در محل کار می‌پردازد. این فیلم چنیدن درس برای یادگیری دارد و مهم‌ترین آنها این است که چگونه تیم‌ها فارغ از سن، جنسیت و همچنین قومیت می‌توانند به موفقیت برسند. علاوه بر این، قهرمان داستان فراتر از سن و تجربه خود می‌تواند در محیط کار خود موفق عمل کند و به دیگران کمک کند.

رضا تهرانچی

رضا تهرانچی در سال ۱۳۰۲ در شهر کاشان، دیده به جهان گشود. خانواده تهرانچی، برای کسب دانش و تحصیل ارزش زیادی قائل بودند بنابراین با وجود اینکه به علت شغل پدر خانئاده تهرانچی بارها مجبور به نقل مکان به شهرهای مختلف شد، رضا تهرانچی در هر شهر به بهترین مدرسه های موجود آن شهر، فرستاده می شد.

تهرانچی پس از اتمام دوران ابتدایی در شهر مشهد، جهت گذراندن دوران متوسطه، راهی دبیرستان دارالفنون تهران شد.

روحیه کارآفرینی تهرانچی، سبب شد تا به یادگیری کار با ماشین نویسی پرداخته و پس از گذشت مدتی، خود اقدام به جذب هنرجو نموده و کلاس های ماشین نویسی را برگزار و به علاقه مندان این زمینه آموزش ارائه کند.

در سال ۱۳۲۰ پس از اتمام دبیرستان، به دانشگاه تهران رفت و در رشته دندان پزشکی دانشگاه تهران اقدام به ادامه تحصیل داد. وی پس از اتمام تحصیلات دندانپزشکی در سال 1327، و دریافت شماره نظام پزشکی خود اقدام به تاسیس مطب دندانپزشکی در چهارراه مختاری تهران نموده و شروع به درمان بیماران کرد.

بیسکویت مادر

تهرانچی در کنار طبابت، مطالعات فراوانی داشت. او با مطالعه مقالات و کتابهای یک از پزشکان مشهور امریکایی به نام ” گیلورد هاوزر” گرایش زیادی به حوزه تغذیه پیدا کرد. او سعی داشت تا آموزه های هاورز را در تغذیه بیماران خود بکار ببرد.

باتوجه به مشکلات صنعت غذایی در نیمه ابتدایی قرن گذشته، تهرانچی برآن شد تا با فرمولهایی که از آموزه های هاورز بدست آورده بود، خود مواد غذایی سالمی تولید کند که بتواند برخی از کمبودهای غذایی ایرانیان را جبران کند. بدین ترتیب بود که اولین نمونه های بیسکویت سالم توسط تهرانچی ساخته شد.

تهرانچی به کمک برادران خود، شرکتی با نام “ویتانا” تاسیس کرد. در بدو تاسیس در کارگاه ویتانا بیسکوئیت‌هایی از ملاس و جوانه گندم تولید میشد که در قنادی‌های مختلف امیریه و بهارستان به فروش می‌رسید. تهرانچی با وامی به مبلغ ۳۰ هزار تومان زمینی در جاده کرج خریداری کرد تا در سال ۱۳۳۲ کارخانه‌ای برای تولید انواع بیسکوئیت بنا کند.

شرکت ویتانا اولین شرکت فعال در زمینه تولید بیسکویت و نان صنعتی ایران بود. بیسکوئیت پتی‌بور و نان سوخاری ویتانا بیسکوییت مادر، از اولین تولیدات این کارخانه بود. او این بیسکوییت را به دلیل نقش ویژه مادر و شیرمادر در سلامتی انسان به نام “مادر”، نام گذاری کرد. پس از مدتی بیسکوییت مادر بین مردم جایگاه خود را پیدا کرد و به دلیل ویتامینها و مواد مغذی که داشت، توسط پزشکان هم توصیه شد. ویتانا نخستین کارخانه ایرانی بود که روی محصولاتش تاریخ مصرف و نشان استاندارد درج ‌کرد.

تهرانچی از اولین تولیدکنندگانی بود که برروی موضوع برندسازی و بازاریابی تاکید داشت و در این زمینه مطالعات زیادی داشت. فقر اطلاعات مدیریتی در آن زمان مانع پیشرفت وی در این زمینه نشد. او شعار “مهر مادر، شیر مادر، بیسکوئیت مادر”را برای بیسکوییت مادر برگزید و نشان مادر و کودک را روی تمام بسته بندی ها اجرا کرد.

پس از انقلاب

در سال 58 و پس از اجرای قانون مصادره اموال(جزئی از قانون مجازات اسلامی)، افرادی که با رژیم پیشین ارتباط مستقیم داشتند، با مصادره کلیه اموالشان مواجه شده و این اموال به ستاد به ستاد اجرایی فرمان امام منتقل شد.

شرکت ویتانا در اختیار شرکت سهامی البرز(زیرمجموعه‌های بنیاد پانزده خرداد)، قرار گرفت. با توجه به ضعف مدیریت تولید این کارخانجات به شدت افت کرده پس از مدتی در وضعیت ورشکستی قرار گرفت. کارخانجات ویتانا در سال ۱۳۸۷ به بخش خصوصی فروخته شد.

میراث تهرانچی

تهرانچی در سال 96 نشان امین الضرب را دریافت کرد و پس از گذشت چهل سال، مورد تقدیر قرار گرفت. بسیاری از بزرگان صنایع غذایی از مشاوره ها و توصیه های وی بهره مند شده و او نقش مهمی در سالم سازی صنایع غذایی کشور ایفا کرد.

رضا تهرانچی

تهرانچی سرانجام در اولین روزهای قرن پانزدهم، در روز ششم فروردین ماه ۱۴۰۱ در ۹۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و آرام گرفت.

نوشته: فرامرز عیب پوش

شاهرخ ظهیری

شاهرخ ظهیری  در بهمن ماه ۱۳۰۹ در شهر ملایر، دیده به جهان گشود. پدرش اهل همان شهر بود اما مادرش، تهرانی بود. شاهرخ تنها دوسال داشت که خانواده ظهیری تصمیم گرفتند تا به تهران نقل مکان کنند. دوسال بعد آنها مجددا نقل مکان کردند و این بار به قم رفتند. شاهرخ دوران دبستان و دبیرستان خود را در شهر قم گذراند. آن‌ها وقتی شاهرخ ۲ ساله بود به تهران، و در ۴ سالگی او به قم مهاجرت کردند و برای چندین سال در آنجا ساکن بودند. شاهرخ ظهیری تحصیلات متوسطه را در این شهر گذراند.

هنوز هجده سالش نشده بود که پدرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و به عنوان فرزند بزرگ، کفالت مادر و خواهران و برادرانش را برعهده‌ گرفت. ابتدا با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان به استخدام اداره فرهنگ قم درآمد و به عنوان معلم دبستان به تدریس مشغول شد. بعد از مدتی به قلهک انتقالی گرفته و در آنجا همزمان با ادامه تحصیل در رشته حقوق در مقطع کارشناسی، در دبستان تدریس کرده و همچنین در یک فروشگاه منسوجات مشغول به کار شد.

ظهیری از طریق واسطه‌هایی که به خاطر خرید و فروش پارچه با آنها آشنا شده بوده‌است، وارد گروهی از کارخانجات وابسته به تشکیلات حکومتی به نام کارخانجات ماه می‌شود. پس از مدتی از طرف مهدی بوشهری مأمور ایجاد کارخانه‌ای برای تولیدات غذایی می‌شود که مهرام نام می‌گیرد. بوشهری از خاندان‌های سرمایه‌دار عصر پهلوی به شمار می‌آمد. او شوهر اشرف پهلوی بود و در هلدینگ ماه با صراف‌زاده و اسدالله علم شریک شده ‌بود. بوشهری از شاهرخ جوان خواست که کارش را از یکی از مجموعه‌های نساجی مجموعه او آغاز کند.

محمد‌رضا بهرامن رئیس خانه صنعت و معدن ایران از کارآفرینان بنام و پیشکسوت ایران در مورد شاهرخ ظهیری نوشته‌بود:”‌او کارخانه سرکه را از پسر پهلوی خرید و مدتی بعد اولین نفری در ایران شد که سس مایونز را به کشور وارد کرد”.

درآن زمان سس در ایران محصولی ناشناخته بود. ظهیری برای اولین بار این محصول را به ایران آورد و کسی نمی‌دانست که با این محصول غذایی چه باید بکند. ظهیری در چند مصاحبه خود گفته بود که بیش از دوبرابر از سرمایه وقت شرکت را صرف آگهی تلویزیونی و روزنامه‌ها کرد تا به مردم آموزش بدهد که سس مایونز چیست و آن را چطور باید مصرف کنند.

او در مصاحباتش دراین باره گفته بود: “ما بدون اینکه تجربه‌ای برای تولید داشته باشیم و برای تولید، اول بازاریابی کنیم و ببینیم این جنس آیا بازار دارد یا ندارد و آیا آن را می‌خرند یا نمی‌خرند، موافقت‌های تولید آن را گرفتیم و شرکت را راه انداختیم. روزی که تولید کردیم و جنس آماده شد باید به بازار می‌رساندیم. تازه متوجه شدیم اصلا کسی در ایران نمی‌داند که سس چه هست و اصلا کسی نمی‌داند چگونه باید آن را خورد و مصرف آن به چه صورت است. ما رفته‌رفته ذائقه‌سازی کردیم و اول فقط سس مایونز تولید کردیم و بعد هم چهار نوع سس دیگر. یعنی سس فرانسوی، سس ایتالیایی، سس روسی و سس ساندویچ”.

ویژگی معلمی تا روزهای آخر زندگی با ظهیری باقی ماند. او برخلاف بسیاری از هم‌نسلانش اهل گفت‌وگو با جوانان بود. بارها در نشست‌‌های مشترک با استارت‌آپ‌ها شرکت می‌کرد.

از انجام گفت‌وگوهای مطبوعاتی و ابراز نظر در مورد موضوعات روز و بیان خاطرات گذشته پرهیز نداشت و در دسته معدود کارآفرینانی جای می‌گرفت که خودش را به بی‌قیدی درباره شرایط روز جامعه نمی‌زد.

ظهیری موانع زیادی برای راه‌اندازی مهرام داشت. او در همین گفت‌وگو چنین توضیح داده بود: “اینکه اصلا چطور ما وارد کار غذایی شدیم، یک تاریخچه قبلی دارد. اینگونه نیست که من شب خوابیده باشم و صبح گفته باشم کارخانه غذایی راه‌اندازی کنم و اسم آن را مهرام بگذارم. ما در سال ۱۳۴۹ از وزارت صنایع مجوز تاسیس کارخانه مهرام را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتیم. دفتر شرکت هم در خیابان سعدی تهران بود. ما برنامه‌ریزی کردیم و با یکی از شرکا که علاقه‌مند بود با ما همکاری داشته باشد، این کار را شروع کردیم. غفلتی که اتفاق افتاد و ناشی از عدم تجربه بود، این بود که ما به توصیه یکی از بستگان که در آمریکا بود، محصولی را در برنامه شرکت مهرام گذاشتیم که شناخته شده نبود. او توصیه کرد که فلانی الان انواع سس‌ در آمریکا پر‌طرفدار است و در ایران هم تولید نمی‌شود. گفت شما کارخانه سس تاسیس کنید”.

ظهیری برای راه‌اندازی کارخانه مهرام از خاندان پهلوی کمک نگرفته بود و بدهی بانکی هم نداشت. به همین دلیل در لیست معروف موسوم به ۵۳ نفر سرمایه‌داری که اموالشان مصادره شده ‌بود،‌ نامی از مهرام نیامد. شاهرخ اساسا در امور سیاسی ورود نداشت و در تمام روزهای دهه ۵۰ بیشترین زمان زندگیش را صرف کارخانه کرده‌ بود.

او حتی در هفته تنها یک‌بار به خانه می‌رفت و در تمام ساعات شبانه‌روز در محل کارش حاضر بود. اما در میانه دهه ۶۰ آتش‌ سوزان برخورد با صنایع، دامان مهرام را هم گرفت. به ظهیری گفته شد که او «جنس طاغوتی» تولید می‌کند. باور برخی از نیروهای تندرو دولتی و حاکمیتی این بود که سس کالایی غیرضروری و تجملاتی است و سرمایه کشور نباید صرف تولید آن شود.

‌پس از خاتمه جنگ تحمیلی، با شروع تحریمها، مشکلات اقتصادی به گونه‌ای دیگر بر سر جامعه صنعتی ایران خراب شد. بانک مرکزی در آن زمان اعتبارات شرکت‌های خصوصی را تا ۵۰ درصد کاهش داد و به این ترتیب واحدهای تولیدی بخش خصوصی برای خرید و تأمین مواد اولیه با مشکل مواجه شدند.

شرکت مهرام نیز که تا پیش از این در قالب سهامی خاص فعالیت می‌کرد، به ناچار به سهامی عام تبدیل شد و با ورود ۵۰ درصد سرمایه شرکت به بورس جان تازه‌ای گرفت. شاهرخ ظهیری در آن زمان بود که دیگر توان اداره مهرام را در خود ندید.

بالارفتن سن و بیماری قلبی او باعث شد از مدیریت مهرام کناره‌گیری کند.» این روایت رسمی از تحولات مهرام است. کارخانه ظهیری در اوج بود. او روزانه ۱۴۰ هزار شیشه سس مایونز و ۱۷۰ هزار شیشه سس قرمز تولید می‌کرد.

ظهیری تنها یک کارآفرین نبود. او یک مبارز و سرباز کشور بود. او بدون خستگی سالها تلاش کرد و امید به آینده روشن ایران داشت. او پس از سالها تلاش و مبارزه و تولید در 22 فروردین 1398 در تهران، دیده از جهان فروبست و در مقبره خانوادگی آرام گرفت.

علی‌اکبر رفوگران

علی‌اکبر رفوگران در اردیبهشت ماه 1309 در تهران، دیده به جهان گشود. خانواده رفوگران اصالتا اصفهانی و تاجر بودند. پدرش حجره دار و مادرش خانه دار بود. علی اکبر، فرزند چهارم خانواده بود. با اینکه امکان تحصیل برای وی فراهم بود، پس از اتمام دوره ششم ابتدایی تحصیل را رها کرد و به کار در حجره پدر مشغول شد. تنها ۱۲ سال داشت که وارد بازار شد. بازار بزرگ تهران، برای وی درسهای زیادی داشت.

پس از اتمام خدمت در سال 1330 به بازار بازگشت. فورا ازدواج کرد و تحصیل را به صورت شبانه دنبال کرد و چند دوره کلاس آموزش زبان انگلیسی را نیز پشت سر گذاشت تا قادر به مکالمه شود.

علی اکبر موفق شد محموله بزرگ مداد ژاپنی که پدرش خریداری کرده بود را به فروش برساند. همین موضوع سبب شد تا در زیرزمین منزلش کارگاه تولید مداد تاسیس کند. از همان سال تولید و فروش عکس برگردان را نیز آغاز کرد.

علی اکبر رفوگران در سال ۱۳۴۲ به فرانسه رفت و نمایندگی خودکار بیک فرانسه را ‌گرفت. دیدار وی با آقای بیک در نوع خود جالب است که در ویدئوی سرگذشتش خود توضیح می دهد بعدها کارخانه مداد سوسمار را که در آستانه ورشکستگی بود خرید و تولید نمود.

در سال ۱۳۷۵کارخانه عطر بیک را از فرانسه خریداری کرد. علت رویکرد وی به تولید عطر، این بود که مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد و کاهش قیمت با تولید آن در ایران امکان‌پذیر بود، همچنین کشورمان جمعیت به نسبت جوان زیادی داشت که بسیاری از آنها قدرت خرید عطرهای گران‌قیمت خارجی را نداشتند.

بسیاری از همکاران رفوگران معتقد بودند نمی‌شود چنین چیزی در ایران تهیه کرد، حتی صاحب بیک فرانسه هم فکر می‌کرد این کار در ایران موفق نمی‌شود؛ اما رفوگران با کمک خواهرزاده‌اش موافقت بیک را جلب کرد تا عطر بیک را در ایران تولید کند.

در سال ۱۳۹۵ نشان امین الضرب به عنوان کارآفرین برتر به وی اعطا شد. امروزه وی به نوشتن رمان و داستان می پردازد و هنوز به کارخانه می رود. رمان آبجی جمیله یکی از رمانهای رفوگران است که به چاپ رسیده است.

او هرروز به کارخانه بیک در جاجرود می‌رود وحتی در شرایط متلاطم اقتصادی این روزها، رویای توسعه کسب و کارش را در سر می‌پروراند.

نوشته: فرامرز عیب پوش

میلاد منشی پور

میلاد منشی پور

در آبان ماه 1361 دیده به جهان گشود. خانواده وی از خانواده های متوسط بودند و میلاد دغدغه تحصیل نداشت.

او باتوجه به علاقه ای که داشت تلاش بسیاری برای حضور در دانشگاه تهران کرد. سرانجام او در دانشگاه تهران در رشته مهندسی مکانیک مشغول به تحصیل شد.

میلاد پس از اتمام دوره کارشناسی،  فارغ التحصیل مقطع کارشناسی رشته ی مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران، مشغول بکار در صنعت نفت و گاز شد. کار در سمت کارمندی او را راضی نگه نمی داشت، و چالش خاصی هم نداشت. بنابراین تصمیم گرفت در رشته مدیریت ادامه تحصیل دهد و این بار راهی فرانسه شد.

بدیهی است این موضوع چالش برانگیز و هزینه بر بود. با اینکه خانواده متوسطی داشت، هزینه های تحصیل در دانشگاههای برتر جهان، بالاتر از توان او بود. او رشته MBA را انتخاب کرد و با پشتکار مشغول درس خواندن شد اما نتوانست بورسیه دانشگاههای مشهور را بگیرد.

میلاد منشی پور
میلاد منشی پور

بنابراین کشور فرانسه را برای تحصیل انتخاب کرد تا بتواند برای ادامه تحصیل در این کشور وام بگیرد و مخارج تحصیل خود را فراهم کند.

میلاد منشی پور
میلاد منشی پور

میلاد پس از دریافت مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ MBA ، چندین سال به کار در این زمینه های مختلف در شرکت های اروپایی و آمریکایی پرداخت.

میلاد منشی پور
میلاد منشی پور

یکی از کمپانیهایی که در آنها فعال بود، کمپانی موفق فورچون بود. او در این باره گفته :

“قصد داشتم تا وارد یک شرکت خارجی شوم و می‌ خواستم به جای ادامه مسیر تحصیلی مشخص، مهارت‌ های مدیریتی را کسب کنم! در واقع من خیلی سریع به این نتیجه رسیده بود که نمی‌ خواهم کار مهندسی انجام دهم”.

او بیشتر به دنبال چالش های بیشتر در زندگی بود و فکر می کرد اگر بخواهد صورت‌ مسئله های سخت‌ تری را حل کند، بایستی وارد حوزه مدیریت شود و این خود یک چالش متفاوت بود. بنابراین با آنکه موقعیت شغلی و اجتماعی خوبی داشت، تصمیم گرفت به ایران بازگردد.

میلاد منشی پور
میلاد منشی پور

میلاد در سال ۱۳۹۴ شمسی به ایران بازگشت وی در این باره می گوید: واقعیت این است که برگشتن به ایران تصمیم سختی بود و البته این تصمیم پنج‌ سال طول کشید تا من را مجاب به برگشتن به کشورم کند! دلیل هم این بود که در مسیری قرار داشتم که بسیار خوب بود؛ یعنی درست همان چیزی بود که می‌ خواستم… همان چالش و سختی و مسیر متفاوت. کار کردن در شرکت‌ های بزرگ و پست‌ های مدیریتی را که بعد از فارغ‌ التحصیلی تصمیم گرفته بود تجربه کنم در ١٢ سالی که از کشور خارج شدم، به دست آوردم… اما در همین بازه زمانی فرصتی داشتم تا به ایران بیایم.

میلاد منشی پور به همراه دوستش حمید مهینی که اوهم در سیلیکون ولی به‌ عنوان مهندس ارشد نرم‌ افزار فعالیت کرده بود، نهایتا تصمیم گرفتن تا استارتاپ تپسی را راه اندازی کنند. بعدها هومن دمیرچی نیز به آنها اضافه شد و اینگونه بود که اولین اپلیکیشن درخواست تاکسی آنلاین ایرانی شکل گرفت.

میلاد منشی پور
میلاد منشی پور

جالب است بدانیم همه ما اسنپ را به عنوان اپلیکیشن مشهور و قدیمی این بازار می شناسیم اما درواقع تپسی، اولین اپلیکیشن بشکل امروزی بود که درخواست آنلاین خودرو انجام میداد. بیزینس مدل این اپلیکیشن از روی اوبر گرفته شد و کم کم توسعه یافت.

 گوگل، فیسبوک، نتفلیکس و… از شرکت های سیلیکون ولی هستند که از همان جا کار خود را آغاز کرده اند! می توان گفت سیلیکون ولی به قلب فناوری تبدیل شده است و هدایتگر دنیای مدرن است.

میلاد منشی پور
میلاد منشی پور

امروزه، اپلیکیشن تپسی، بیش از چندین میلیون سفر موفق در ماه به مشتریان خود ارائه می دهد و این رقم در حال رشد است… بیشتر از 150 هزار راننده در سرویس ها خدمات می دهند (۲۵۰ هزار راننده ثبت‌ نام شده دارد که از این تعداد، ۱۵۰هزار راننده فعال هستند و در بازه‌ های زمانی مختلف کار می کنند) و بیش از 150 کارمند تمام وقت و حدود 80 کارمند پاره وقتدر تپسی فعال هستند.

در زمستان سال 1402 تپسی با سرمایه گذاری مجدد توسط گروه صنعتی گلرنگ موافقت کرد و عملا حدود 70 درصد از سهام این شرکت به این هلدینگ بزرگ واگذار شد. میلاد منشی پور در ویدئویی از این اتفاق خبر داد و آن را گامی در جهت توسعه تپسی عنوان نمود.

مهدی نایبی

مهدی نایبی 1362 در تهران دیده به جهان گشود. وی در دوران نوجوانی و جوانی در کشورهای مختلفی از جمله انگلستان، فرانسه و آلمان زندگی و کار کرد.

او این موقعیت را پیدا کرد تا پس از اتمام تحصیلات به دویچه بانک(Deutsche Bank)، بپیوندد و پس از آن به امریکا برود و در بانک امریکا(Bank of America)، مشغول بکار شود.

والدین مهدی، هر دو خارج از ایران تحصیل کرده بودند و به همین دلیل با فضای خارج از کشور آشنا بودند اما قصد مهاجرت نداشتند. با این وجود، جنگ آن‌ها را مجبور به مهاجرت کرد و در فرانسه، زندگی خود را از صفر و از یک آپارتمان کوچک شروع کردند. این موضوع موجب شد تا همواره مهدی معتقد باشد که همیشه می‌توان از صفر شروع کرد.

مهدی در انگلیس و فرانسه، ارتباطات بسیار گسترده‌ای داشت و این موضوع به وی کمک زیادی کرد. پس از این‌که سود حاصل از شرکت اولی شان را بین شرکا تقسیم کرد، تصمیم گرفت به آمریکا برود و در آن‌جا کسب‌و‌کاری را شروع کند اما متاسفانه در ابتدای شروع فعالیت شکست سختی خورد، چون وارد سطح جدیدی از سرمایه‌گذاری شده بودم و باید در آن با افرادی بسیار باتجربه‎‌تر و شرکت‌هایی بزرگتر رقابت می‌کرد.

مهدی عقیده دارد:” آنچه میان اکوسیستم‌های موفق دنیا و اکوسیستم کنونی داخل ایران تفاوت ایجاد می‌کند، دسترسی به “نیروی انسانی باتجربه در حوزۀ اینترنت” است. اگر الوپیک را مثال بزنیم، رشد آن طی سالهای اخیر استثنایی بوده است.

نایبی معتقد است: زمانی که چند بار اقدام به تاسیس شرکت یا ایجاد کسب و کارهای مختلف می کنید، متوجه می‌شوید که مهم ترین عامل موفقیت یک شرکت «مزیت رقابتی» است. من و شریکم این تجربه را در جوانب مختلف فنی و سرمایه‌گذاری به دست آورده‌ایم. نکات مثبت و منفی را بررسی کردیم و در نهایت از آنجا که من تقریبا دوازده سال بین انگلیس و کشورهای خاورمیانه در حال رفت و آمد بودم، تجربۀ خوبی به دست آورد.

محمدرضا فرحی

محمدرضا فرحی، در خرداد ماه سال 1365 در قم، دیده به جهان گشود. او پس از اتمام دوره دبیرستان در سال 1383 برای تحصیل در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه صنعتی شریف شد. وی پس از آن تحصیلات خود را در رشته اقتصاد در مدرسه اقتصاد تولوز فرانسه و در رشته فایننس در دانشکده تحصیلات تکمیلی اقتصاد بارسلونا ادامه داد. محمدرضا کارشناسی ارشد خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه Toulouse فرانسه، کارشناس ارشد فایننس از دانشگاه بارسلونای اسپانیا، و دکترای افتصاد و فایننس از دانشگاه Pompeo Fabra اسپانیا گرفت.

محمدرضا فرحی بطور منظم کارگاه‌هایی در حوزه سرمایه‌گذاری و مدیریت مالی کسب‌و‌کارهای نوپا برگذار می‌کند و یکی از تاثیرگذارترین مشاوران رهنما ونچرز است.

او از ابتدای فعالیت رهنما ونچرز در کنار تیم بوده است و اکنون به عنوان مشاور و هدایتگر مالی رهنما ونچرز، فعالیت می‌کند. او با تمرکز روی طراحی همکاری‌های برد-برد میان سرمایه‌گذار و استارتاپ‌ها، تعیین روش‌های دقیق برای ارزش‌گذاری سهام شرکت‌ها، و تحلیل‌های مالی متعدد دیگر، نقش مستقیمی در موفقیت سبد سرمایه‌گذاری رهنما دارد.

محمدرضا فرحی تجربه مشاوره به معاون وزیر مسکن و شهرسازی را در سال ۹۳ دارد. او سال‌ها مشاور رئیس هیات مدیره شرکت بیمه البرز بوده است و هم اکنون بنیانگذار و مدیرعامل استارتاپ موفق بیمه بازار است. وی همچنین عضو هیات مدیره شرکت مدیریت سرمایه آریانا نیز است و همزمان کتابی با عنوان «ارزش‌گذاری استارتاپ‌ها» تالیف کرده است.

فرحی پس از بازگشت به ایران، ایشان به عنوان مشاور معاون وزیر راه و مشاور رییس هیأت مدیره بیمه البرز فعالیتِ کاری خود را آغاز کرد و در ادامه به عنوان مدیر مالی، به شرکت سرمایه‌گذاریِ رهنما پیوست. وی تجربه گرانقدر ارزش‌گذاری و تعیین برنامه سرمایه‌گذاری، طراحی برنامه اعطای سهام به پرسنل، کمک به اداره بهینه هیأت مدیره و تعیین شاخص‌های کلیدی رشد، طراحی مدل درآمدی و غیره را در ده‌ها استارتاپ دارد.

محمدرضا فرحی در سال 1395 استارتاپ بیمه بازار را پایه‌گذاری کرد، و اکنون رییس هیأت مدیره در این شرکت است. ایشان همچنین به صورت ماهانه‌ با همراهی سازمان بورس و انجمن سرمایه‌گذاران خطرپذیر ایران، کارگاه‌های مختلفی مانند ارزش‌گذاری، مذاکره سرمایه گذار – استارتاپ، Stock Option و غیره برای مدیران شرکت‌های سرمایه‌گذاری عمومی و خصوصی برگزار می‌کند.

بیمه بازار در واقع روش جدید خرید بیمه است و از شهریورماه سال 95 شروع به فعالیت کرده است. بیمه بازار سامانه ای برای مقایسه و خرید آنلاین بیمه های شخص ثالث، بیمه بدنه، بیمه آتش سوزی و … است که امکان نرخ گیری و خرید بیمه ها را در زمانی کوتاه برای کاربران فراهم کرده است. هم بنیان گذاران بیمه بازار محمد صادق منتظری و محسن فدایی هستند.