سندروم تست شوفر یا اثر شوفر (Chauffeur Effect) چیست؟
سندروم تست شوفر (Chauffeur Test) یا اثر شوفر (Chauffeur Effect) ، یکی از مهمترین مثالها در تفکیک دانش واقعی از دانش وانمودی است. «چارلی مانگر» ، میلیاردر مشهور و شریک «وارن بافت» ، اغلب داستان زیر را تعریف میکند تا نحوه تشخیص بین دو نوع دانش را توضیح دهد. او از این دوگونه دانش به نامهای «دانش واقعی» و «دانش وانمودی» نام می برد.
گرچه داستانی که «چارلی مانگر» تعریف میکند تا حدی کمدی و جالب بنظر میرسد، اما کاملا واقعی است. به گفته مونگر هدف وی از تعریف این داستان، این است که بین «دانستن» و «درک کردن»، کاملا تفاوت قائل شویم و تفاوت آن را کاملا «درک» کنیم.
سندروم شوفر از راننده چه کسی گرفته شده است؟
ماکس پلانک دانشمند بزرگ آلمانی فیزیک و مبتکر کوانتوم، یکی از بزرگترین دانشمندان قرن بیستم است. وی در سال ۱۹۱۸ با تایید آلبرت اینشتین، نیلز بور و ارنست رادرفورد، که همگی مستحق کسب جایزه نوبل بودند، مستحقترین شخص برای کسب جایزه نوبل شناخته شد و به این افتخار نائل آمد. پس از دریافت این جایزه، انجمن ماکس پلانک برای پیشبرد علم تأسیس شد که وی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۷ ریاست این انجمن را بر عهده داشت.
داستان اثر شوفر چیست؟
پلانک بعد از اینکه جایزه نوبل را دریافت کرد، سعی کرد تا تئوری کوانتوم را توسعه داده و آن را عمومی کند. بنابراین در قدم اول شروع به برگزاری یک تور دور آلمان کرد. ماکس پلانک در شهرهای مختلف درباره مکانیک و فیزیک کوانتوم صحبت کرد.
موضوع کاملا جدید و ناشناخته بود اما پلانک در هر سخنرانی سعی کرد که دقیقاً یک محتوا را ارائه کند. او راننده شخصی گرفت و به دور آلمان سفر کرد و هربار این محتوا را ارائه کرد. راننده هربار در سخنرانیها حضور داشت و موضوعات را میشنید. راننده پس از مدتی احساس کرد که که همه مطالب پلانک را یاد گرفته است. روزی در راه یک سخنرانی به پلانک گفت که موضوعات وی تکراری است و باید تاحالا پلانک از تکرار این حرفها خسته شده باشد.
راننده پیشنهاد کرد که میتواند به جای پلانک سخنرانی کند و مطالب کوانتوم را برای دیگران ارائه کند. از پلانک اجازه خواست که برای سرگرمی یک بار اجازه دهد که او به جای پلانک در مقصد بعدی(مونیخ)، سخنرانی کند. این کار برای هردو جذاب و تفریحی بود. بنابراین پلانک پذیرفت. هر دو لباسهایشان را تعویض کردند وراننده به جای پلانک نشست.
در مونیخ راننده خیلی خوب در جلسه درباره مکانیک کوانتوم صحبت کرد و شنوندهها هم لذت بردند. در انتهای جلسه فیزیکدانی که در جلسه بود، برخاست و سوالی علمی را مطرح کرد. بدیهی است که راننده جواب سوال را اصلا نمی دانست، اما دستپاچه نشد و در نهایت خونسردی عنوان کرد که تعجب میکند که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوالهایی به این اندازه پیش پا افتاده و ساده مطرح شده. وی در ادامه توضیح داد که حتی شوفر او هم چاسخ این سوال را میداند! راننده از پشت تریبون به ماکس پلانک که در جمع حضار نشسته بود رو کرد و از وی خواست که به سوال دانشمند، پاسخ دهد. پلانک از جا برخواست و پاسخ آن فیزیکدان را داد.
این داستان واقعی، موضوعی است که مستقیما نشان دهنده میزان “توهم دانایی” در بشر است. خودشیفتگی و توهم، موضوعی است که تقریبا همه مردم جهان در سطوح مختلف با آن درگیر هستند. در مدیریت از این داستان به عنوان “اثر شوفر” یاد میشود. می نامند. این توهم دانایی، گاهی در بسیاری از امور از جمله سیاست، اقتصاد، پزشکی و مدیریت ، دین و فرهنگ برای برخی افراد سطحی نگر و اصطلاحا همه چیز دان بروز میکند.
چگونه دچار اثر شوفر می شویم؟
علم و دانش در هر رشتهای، مانند کوه یخی است که بخش کمی از آن قابل رویت است و بخش اعظم آن را نمیتوان مشاهده کرد. امروزه گستره علم آنقدر زیاد است، که همه چیز «تخصصی» و بعضاً «کاملاً تخصصی» است. بنابراین امروزه مفهومی به نام «همه چیز دان» وجود ندارد.
افراد سطحینگر صرفا بخش قابل مشاهده دانش را میبینند و گمان میکنند که کل دانش را دریافت کردهاند، در حالی که این فقط توهمی از دانایی است نه خود دانایی. انشتین معتقد است ” هر فرد ساده لوحی ممکن است بتواند موضوعی را بداند، اما فهمیدن موضوع چیزی است که اهمیت دارد”.
توهم دانایی، بدین معنی است که فکر کنیم همه جوانب مطلبی را میدانیم، بنابراین قاطعانه درمورد آن اظهار نظر میکنیم، در صورتی که اشتباه میکنیم.
بعدها خواهیم فهمید موضوعاتی که بیشترین پافشاری را روی آنها داشتیم، کمترین آگاهی نسبت به آنها در ما وجود داشت”. توهم دانایی بدان معنی است که ما موضوعی را یا نمیدانیم و یا اشتباه و ناقص میدانیم و علت اصلی توهمِ دانایی، تصور ناقص ما نسبت به تمام جوانب یک مطلب و سپس مقایسهی دانش خودمان با همان تصور است.
برتراند راسل
تاثیر سندروم شوفر در سازمان یا جامعه چیست؟
اگر درسازمان یا جامعه ای، روال اینگونه شود که هر کسی بی محابا در هر امری مدعی دانستن شود و مردم تفاوت بین فهم متخصص و مدعی تشخیص ندهند، یا به اصطلاح شوفر به جای دانشمند اظهار نظر کند و دانشمند بخواهد ماشین را هدایت کند، یعنی شوفر در مسند دانشمندان و دانشمندان در جایگاه شوفر ادامه فعالیت دهند، امور آن جامعه به قهقرا خواهد گرایید. موضوع اینجاست که اگر به تخصص دیگران احترام بگذاریم و ملاک ما برای انتخاب افراد «شایستگی» باشد، این اثر کمتر تاثیر خواهد گذاشت.
توهم دانایی چیست؟
توهم دانایی بیماری بسیار خطرناکی است. میزان تلفات آن از هر ویروس کشنده ای بیشتر است. گسترش این توهم در میان اقشار مختلف هر جامعهای، موجب خواهد شد که همه خود را در همه امور عقل کل بدانند. تاجایی که کلمه “نمیدانم”، را برای خود تحقیر خود برشمرند. توهم دانایی از آنجا سرچشمه می گیرد که ما تصور می کنیم که «می دانیم» و این تازه شروع و آغاز نادانی است. ما هیچ گاه نخواهیم توانست به همه دانش دست پیدا کنیم و همه چیز را بدانیم، اما حداقل به این توانایی میتوانیم برسیم که بفهمیم که «نمی دانیم».
من داناترین فردم! چون تنها کسی هستم که می دانم که نمیدانم، در حالی که دیگران هنوز به نادانی خود نیز آگاه نیستند.
سقراط
نخستین گام در تلاش برای کسب دانایی، غلبه بر توهم دانایی است. زمانی بتوانیم به درک و فهم و دانایی خود امیدوار شویم که آنچه را که نمیدانیم با شهامت و جسارت عنوان کنیم، آغاز دانستن ماست.
انواع دانش از دیدگاه چارلی مانگر
همانگونه که اشاره شد، «چارلی مانگر» معتقد است دوگونه دانش به نامهای «دانش واقعی» و «دانش وانمودی» وجود دارد که بشر در یکی از این دو یا تلفیقی از هردو به سر می برد. از دیدگاه وی، اولین نوع «دانش واقعی» است. این دانش قابل خرید نیست و کپی نمیشود اگر دانش واقعی می خواهیم برای به دست آوردن آن به تلاش و زمان نیاز داریم. نوع دوم دانش کپی میشود. در ظاهر ما جواب را می دانیم اما درک کافی برای تحلیل و انجام عمل نداریم.
به اعتقاد «مانگر» ، در یک سو افرادی مانند ماکس پلانک قراردارند که به میزان دانایی و نادانی خود واقفند. آنها زحمت کشیدهاند و استعداد دارند. از سوی دیگر، افرادی وجود دارند که دارای «دانش شوفر» یا «دانش راننده» هستند. در این نوع از دانش، ما صرفاً صحبت کردن را یاد گرفتهایم. سخنرانی میکنیم و اعتماد به نفس بالایی هم داریم، اما موضوع را درک نکردهایم.
«مانگر» معتقد است آنچه امروزه سیاستمداران در آمریکا دارند، چیزی شبیه «دانش شوفر» است. آنها خوب صحبت میکنند و خوب سخنرانی می کنند، اما درکی از موضوع ندارند.
نظر حضرت ابن سینا درباره دانش چیست؟
شیخ حکیم حضرت ابن سینا درطول عمر کوتاه و پربار خود، تاثیر بسیار زیادی برتوسعه دانش بشری گذاشته است. هنوز کتابهای ابن سینا مرجع دانش پزشکی محسوب شده و درباره علوم قضا و مابعدالطبیعه نیز تالیفات بسیاری دارد. یکی از خصوصیات بارز ابن سینا، ابراز نادانی در خصوص مسائل مختلف است. شیخ با اینکه به عنوان یک همه چیزدان شناخته شده است، از توهم دانایی بشدت فاصله دارد. ابن سینا قابل مقایسه با قرینههای گذشته نیست و باید او را در فضای فعلی ذهنها و به صورت مغز متفکر و انسانی فکور که حاضر، پیشرو و موثر برزمان است، تصور کرد.
“تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم”
حضرت ابن سینا
دانش واقعی چه زمانی حاصل می شود؟
دانش واقعی زمانی حاصل می شود که افراد تمرین کنند، تلاش کنند و کار را یاد بگیرند. از طرف دیگر، ما افرادی را داریم که کار را انجام نمی دهند و صرفا تظاهر می کنند. در حالی که آنها یاد گرفته اند نمایش خوبی ارائه دهند، اما درک کافی ندارند. آنها نمی توانند به سوالاتی که متکی به حفظیات نیست، پاسخ دهند. آنها نمیتوانند موضوعات را توضیح دهند. آنها ایده ای از نحوه تعامل موضوعات ندارند. آنها نمی توانند عواقب را پیش بینی کنند. مشکل این است که جدا کردن این دو از هم زیاد ساده نیست.
تاثیر سندروم شوفر در کسب و کار چیست؟
همین موضوع در مدیریت و تجارت نیز وجود دارد. هرچه یک شرکت بزرگتر باشد، انتظار میرود مدیر عامل آن دانش بیشتری داشته باشد. تخصص، تواضع، دوستی، احترام، دانش، اطمینان، تفویض، اعتماد و خوشرویی، موضوعاتی است که یک مدیر سطح بالا باید داشته باشد.
چگونه در سازمان از توسعه تست شوفر جلوگیری کنیم؟
وقتی کتابی را باز می کنیم، این بدان معناست که «پذیرفته ایم چیزی که درون آن کتاب است را نمی دانیم و می خواهیم از آن مطلع شویم». این رویکرد، یکی از متعالی ترین بخشهای زندگی یک انسان است. درهنگام افتتاح یک کتاب، انسان با چیزی که پیش از این بود، فرق می کند و دیگر ان فرد سابق نیست.
هر چقدر بیشتر مطالعه می کنیم، بیشتر متوجه می شویم که «چقدر کم می دانیم». بنابراین مطالعه، اولین گام برای توسعه فردی و به تبع آن توسعه جامعه و سازمان است. از خودمان شروع کنیم و به دیگران نصیحت نکنیم. آنها باید «ببینند» که ما مطالعه میکنیم نه اینکه به آنها بگوییم که «مطالعه کنند».
هرچه میزان مطالعه افراد بیشتر شود، به دلیل رنجی که برای یادگیری کشیده اند، درک میکنند افراد دیگری که در هر بخشی مشغول هستند و تخصصی دارند، یک شبه به این تخصص دست نیافته اند و برای آن زحمت کشیده اند. بنابراین کمتر درباره کار تخصصی انها اظهار نظر می کنند و به کار خودشان میرسند.
اگر نتوانیم جلوی این پدیده را بگیریم، ممکن است در طول زمان توسعه این سندروم، به پدیده «انفجار ابله ها» منجر شود که این پدیده نیز در جای خود بسیار خطرناک است.