اثر قاب بندی (framing effect) یا اثر چارچوب در فروش چیست؟

اثر قاب بندی (framing effect) یا اثر چارچوب در فروش

اثر قاب بندی (framing effect) یا اثر چارچوب در فروش چیست؟

این سوگیری که به « اثر قاب بندی (framing effect) یا اثر چارچوب در فروش »، نیز شناخته شده است، گونه دیگری از سوگیریهای شناختی است که در بازاریابی و فروش از آن بهره گرفته می شود. اثر قاب بندی زمانی اتفاق می افتد که تصمیمات ما تحت تأثیر نحوه ارائه اطلاعات گرفته می شود. درواقع بسته به ویژگی هایی که برجسته شده اند، این اطلاعات جذابیت پیدا می کنند. انسانها عموماً در محیطی زندگی می‌کنند که برای تصمیم‌گیری بهینه نشده‌اند. برای درک بهتر این پدیده، مثالی را بررسی کنیم.

اثر قاب بندی (framing effect) یا اثر چارچوب در فروش
اثر قاب بندی (framing effect) یا اثر چارچوب در فروش

مثالی برای اثر قاب بندی

مادری، قصد خرید دستمال مرطوب ضد عفونی کننده را دارد. او به فروشگاه مراجعه می کند و در قفسه چندین گزینه برای خرید را مشاهده می کند. اما دو ظرف دستمال مرطوب، نظر او را به خود جلب میکنند. برروی یکی از این دستمالهای مرطوب نوشته  دستمال مرطوب بلیچکس(Bleachox)، و برروی دیگری ، عبارت بلیچیت(Bleach-it)، درج شده است.

هر دوی این محصولات، قیمت یکسانی دارند و دارای تعداد یکسانی دستمال هستند. تنها تفاوتی که دارند نحوه قاب بندی اطلاعات برروی آنهاست. دستمال مرطوب بلیچکس(Bleachox)، ادعا کرده که «۹۵ درصد از همه میکروب‌ها را از بین می برد»، و دستمال مرطوب تمیزش کن(Bleach-it)، مدعی است «تنها ۵ درصد از میکروب‌ها زنده می‌مانند». پس از مقایسه این دو اطلاعات، مشتری گزینه اول را انتخاب می کند. طبیعی است که هیچ یک از ما، از میکروب‌هایی که روی پیشخوان آشپزخانه «زنده می مانند» خوشمان نمی‌آید.

این تصمیم خرید، برگرفته از اثر قاب بندی است. اگرچه هر دو محصول به یک اندازه در مبارزه با میکروب‌ها مؤثر بودند و اساساً ادعای یکسانی داشتند، ادعاهای آنها متفاوت ارائه شده بود. دستمال مرطوب اولی، درصد میکروب‌هایی را که از بین می‌برد (یعنی یک ویژگی مثبت) را نمایش داده بود، اما دستمال دوم، تاکید کرده بود که چند درصد از میکروبها را از بین نمی‌برد (یعنی تاکید روی یک ویژگی منفی).

اثر قاب بندی، درواقع بیان صحیح و مفید اطلاعات و تبدیل نقاط ضعف به نقاط قوت است. یعنی نورافکن برروی نقاط مثبت انداخته می شود. این موضوع اطلاعات را جذاب‌تر از گزینه‌ها یا اطلاعاتی می کند که از نظر عینی بهتر یا یکسان هستند، اما نورافکن مطلوبی روی آنها انداخته نشده است. سبدهای سرمایه گذاری با ریسک بالا در بورس به علت نمایش سودهای کلان بالقوه از طرف کارگزاران بورس، یا رای دادن به نامزدی در انتخابات به علت پوشش مناسب و مثبت رسانه ای، از نمونه های کارکرد این اثر است.

اثرات سیستمیک این پدیده چیست؟

اثر قاب بندی می تواند تأثیر قابل توجهی بر افکار عمومی داشته باشد. امور عمومی و سایر رویدادهایی که توجه عموم مردم را به خود جلب می‌کنند، می‌توانند بسیار متفاوت تفسیر شوند. گاهی اوقات، مسائل یا موقعیت هایی که به نفع اکثریت مردم است، به دلیل قاب بندی های منفی، نامطلوب دیده می شوند. به همین ترتیب، موضع‌گیری‌ها و رفتارهایی که به نفع عموم نیست، ممکن است محبوب شوند، زیرا ویژگی‌های مثبت آنها به طور مؤثر مورد تأکید قرار گرفته است.

کارکرد اثر قاب بندی چگونه است؟

انتخاب‌های ما از طریق عبارات، نقاط مرجع و تأکیدات مختلف چارچوب بندی می‌شوند. ذهن ما مستعد قاب بندی است زیرا تمایل داریم از ضرر جلوگیری کنیم. دانیل کانمن و آموس تورسکی، چارچوب بندی را با استفاده از آنچه آنها «نظریه چشم انداز» می نامند، تفسیر کرده اند. بر اساس این نظریه، ذهن انسان اگر یک زیان و یک سود باهم مساوی باشند، تا 3برابر، تمایل بیشتری به «کسب سود» دارد تا «اجتناب از زیان». ضمن اینکه مجدداً تا سه برابر ذهن تمایل بیشتری به «سود قطعی»، نسبت به «سود محتمل» دارد. حتی اگر سود محتمل بسیار بیشتر باشد. ضرب المثل مشهور فارسی «سرکه نقد ، به از حلوای نسیه»، تفسیر کاملی از همین مفهوم است.

به همین دلیل ذهن انسان به دنبال گزینه‌هایی با سود معین و مطمئن است. به همین دلیل است که زمانیکه ویژگی‌های مثبت یک گزینه به جای ویژگی‌های منفی برجسته می‌شود، برای ما جذاب است.

میانبرها در اثر قاب بندی چه اهمیتی دارند؟

پردازش و ارزیابی اطلاعات در مغز، به زمان و انرژی نیاز دارد. برای اینکه این فرآیند کارآمدتر شود، ذهن ما اغلب از میانبرها و الگوها استفاده می کند. «هر چه به تنبلی ذهن مخاطب مان کمک کنیم، ذهن او حرف ما را راحت تر می پذیرد». کارکرد اثر قاب بندی هم کمک به همین تنبلی است. اگر اطلاعات تمیز و دسته بندی شده و در دسترس به مغز مخاطب منتقل شوند، او انرژی کمتری برای تفکر خواهد گذاشت. بنابراین به تصمیم گیری وی کمک شده است. مطالعات نشان داده‌اند که اثر قاب بندی در افراد مسن‌ یا افرادی که که منابع شناختی محدودتری دارند، کارکرد بیشتری دارد. هر چه اطلاعات به‌گونه‌ای ارائه ‌شود که به راحتی در دسترس آنها باشد، ترجیح میدهند از آن استفاده کنند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اثر لنگر یا انکر افکت (anchor effect) چیست؟

اثر لنگر یا انکر افکت (anchor effect) چیست؟

اثر لنگر یا انکر افکت (anchor effect) گونه دیگری از سوگیری های شناختی است. این اثر بر تمایل معمول ذهن انسان را برای تکیه بیش از حد به اولین بخش از اطلاعات ارائه شده یا درک شده به هنگام تصمیم گیری و قضاوت اشاره دارد که به نام لنگر(anchor)، شناخته شده است.

در خلال فرایند تصمیم گیری، اثر لنگر زمانی اتفاق می افتد که مخاطب از یک قطعه خاص از اطلاعات اولیه، برای قضاوت های بعدی استفاده می کنند. هنگامی که لنگر تنظیم می شود، قضاوت های دیگر حول و حوش آن لنگر صورت گرفته و نوعی سوگیری نسبت به تفسیر سایر اطلاعات دیگر در اطراف لنگر انجام میگیرد. به عنوان مثال، قیمت اولیه ارائه شده برای خودروی کارکرده، پایه سایر مذاکرات تعیین می کند. اینگونه قیمت های کمتر از قیمت ارائه شده اولیه، معقول تر به نظر می رسند، حتی اگر باز هم بالاتر از ارزش واقعی خودرو باشند.

اثر لنگر هم در مذاکرات فروش رخ می دهد و هم در ارسال و دریافت پیامهای تبلیغاتی. کارکرد این اثر بدین گونه است که هدف گذاری روی اولین جملات و لنگر کردن ذهن مشتری، می تواند بر نتیجه نهایی مورد دلخواه ما تأثیر بگذارد. دبورا زتیک و آلیس استولماچر، در بررسی تحقیقاتی خود در این خصوص به این نتیجه رسیدندکه وقتی مذاکره کنندگان یا بازاریابان اهداف مشخص و چالش برانگیزی را تعیین می کنند، به طرز محسوسی از کسانی که اهداف معمولی یا مبهم تعیین می کنند، بهتر عمل می کنند.

اشکال کار این است که هدف گذاری ممکن است انگیزه در افراد برای بروز رفتارهای نامطلوب مانند تقلب را افزایش دهد. به هررو اثر لنگر صرفا مخصوص مذاکرات نیست و در ارسال پیامهای تبلیغاتی، نشان دهنده اهمیت به مشتری است.

کلماتی که برای مخاطب جذاب باشد مانند کلمه «رایگان» که طبیعتا هیچ کس در برابر این کلمه مقاومتی ندارد، بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده است. اثر لنگر اساساً برروی «why»  یا این دلیل و سوال اساسی که «چرا مشتری باید محصول ما را بخرد؟»، تمرکز دارد. استفاده از این اثر بیشترین بازدهی و کمترین ریسک را دارد.

فرض کنیم غروب به یک میهمانی دعوتیم و وقت زیادی برای تهیه لباس نداریم. همه لباسها بجز پیراهن آماده است و اگر یک پیراهن بخریم مشکل رفع خواهد شد. یک فروگاه لباس پیدا میکنیم و وارد آن می شویم. به دنبال بخش پیراهن می گردیم و رگال را پیدا می کنیم. در حالی که سریعاً در حال گشتن به دنبال مدل مورد نظرمان هستیم، یکی را پیدا میکنیم. با توجه به عجله ای که داریم بعضاً خودمان را ملامت میکنیم که چرا آنلاین خرید نکردیم.

نهایتاً پیراهن را پرو میکنیم و مورد پسند است اما وقتی به قیمت در قفسه نگاه می اندازیم، از نظر ما قیمت بالاست و منصرف می شویم. در حال ترک رگال متوجه علامت قرمز بزرگی بالای قفسه می شویم که نوشته «50% تخفیف ». حالا از نظر ما این قیمت منصفانه به نظر می رسد و بلافاصله به سمت صندوق می‌رویم و کاملاً فراموش می‌کنیم که همین چند ثانیه پیش قیمت از نظر ما بالا بود.

درنظر داشته باشیم که اثر لنگر با اثر فریب گر تفاوت دارد گرچه تقریباً هردو از یک مکانیزم برای تاثیر روی ذهن مخاطب بهره می برند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اثر پیشرفت اهدا شده (endowed progress effect) چیست؟

اثر پیشرفت اهدا شده (endowed progress effect)

اثر پیشرفت اهدا شده (endowed progress effect) چیست؟

اثر پیشرفت اهدا شده (endowed progress effect) ، یکی از جذاب ترین «تکنیک های بازاریابی» است که بصورتی شگفت انگیز مخاطبان را به سوی خود جذب میکند. این اثر بدین معنی است که پیشرفتی در یکی از مراحل نوعی بازی را بصورت هدیه به مشتریان ارائه می شود به این امید در راستای انجام یک بازی بصورت از پیش تعیین شده شرکت کنند.

اثر پیشرفت اهدا شده (endowed progress effect)
اثر پیشرفت اهدا شده (endowed progress effect)

به عنوان مثال برای اینکه مشتری در بازی درگیر و به آن ترغیب شود، به جای اینکه به وی اعلام شود در فلان سایت ثبت نام کند یا در فلان بازی شرکت کند، هدیه ای بصورت زمان دار به وی ارائه می شود تا وی تصور کند که با شرکت در این بازی می تواند صاحب آن هدیه شود و اگر در بازی شرکت نکند، چیزی را از دست داده است(FOMO).

کارکرد اثر پیشرفت اهدا شده

به موجب این اثر افرادی که با پیشرفت مصنوعی به سمت یک هدف ارائه می‌شوند، پایداری بیشتری برای رسیدن به هدف نشان می‌دهند. به عنوان مثال اگر انجام کاری به ده مرحله نیاز داشته باشد، با اهدای دو مرحله از قبل به مشتری بصورت هدیه، کار به جای اینکه هنوز شروع نشده باشد، انجام شده ولی ناقص است. این امر احتمال تکمیل کار توسط مشتری به عنوان تکمیل کننده کار را افزایش می دهد و زمان تکمیل را کاهش می دهد.

اثر کشش هدف

اثر پیشرفت اهدا شده از اثر کشش هدف گرفته شده است. مطابق اثر کشش هدف، هر قدر کسی به یک هدف نزدیکتر باشد، برای تکمیل آن هدف سخت تر تلاش می کند. این ایده اثر کشش به هدف نامیده می شود.

کلارک هال روانشناس مشهور آزمایشی را برروی موشها در دهه 1930 انجام داد که مطابق مطالعه‌ وی، موش‌ها مازهای کوچک را برای یافتن غذا طی میکردند. هال پس از این تحقیق دریافت هر چه موش ها به پاداش خود (غذا) نزدیک تر می شوند، سریعتر می دوند.

بعدها محقق دیگری به نام جادسون براون، در دهه 1940 با چسباندن مهارهایی  به موش هایی که به سمت غذا می دویدند، این مطالعه را تکمیل کرد. موش‌ها در ابتدای مسیر با شدت بسیار کمی مهارها را می‌کشیدند اما موش‌هایی که نزدیک‌تر به غذا بودند مهارها را محکم‌تر می‌کشیدند.

محققانی که اثر پیشرفت وقفی را مورد مطالعه قرار دادند انتظار داشتند که ارائه نوعی پیشرفت مصنوعی به سمت یک کار، شتاب بیشتری را ایجاد کند، زیرا افراد را به یک هدف نزدیک‌تر می‌کند و باعث می‌شود آنها برای رسیدن به آن تلاش بسیار بیشتری کنند.

کارت هدیه و بن بازی و امتیاز باشگاه مشتریان و غیره، همگی گونه هایی از تکنیک پیشرفت اهدا شده هستند. درواقع به جای اینکه مشتری را از نقطه صفر که انرژی زیادی برای حرکت لازم داد حرکت دهیم، به اصطلاح به وی دنده داده و او را راه می اندازیم. مانند بازی کلش که تعدادی جم را هدیه می هد. تکنیک قورباقه در قابلمه یکی از کارکردهای همین تکنیک است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اثر ایکیا (IKEA effect) در بازاریابی و فروش چیست؟

اثر ایکیا (IKEA effect) در بازاریابی و فروش

اثر ایکیا (IKEA effect) در بازاریابی و فروش چیست؟

اثر ایکیا یکی از کارکردهای جذاب در بازاریابی است که از علاقه کاربران و مصرف کنندگان به مشارکت در تکمیل تولید و سرهم بندی کردن محصولات نشئات می گیرد. این اثر نیز گونه ای از سوگیری های شناختی است.

اثر ایکیا (IKEA effect) در بازاریابی و فروش
اثر ایکیا (IKEA effect) در بازاریابی و فروش

مطابق این اثر مصرف کنندگان به طور غلو شده و بیش از حد، ارزش بالایی برای محصولاتی که تا حدی در تولید یا تکمیل آنها مشارکت کرده اند، قائل می شوند. این اثر برای اولین بار در شرکت ایکیا تولید کننده سوئدی و خرده‌فروش مبلمان اشاره دارد. این شرکت مبلمان خود را نیمه کاره و با نیاز به مونتاژ می‌فروشد.

مطالعه ای در همین زمینه در سال 2011 صورت گرفت که نشان داد شرکت کنندگان مایل بودند 63 درصد پول بیشتری برای مبلمانی که خودشان مونتاژ کرده‌اند نسبت به اقلام از پیش مونتاژ شده مشابه بپردازند. این اثر توسط مایکل نورتون، دانیل موچون و دن آریلی شناسایی و نامگذاری شد که نتایج سه مطالعه را در سال 2011 منتشر کردند.

نورتون و همکارانش در تحقیقات خود اشاره کردند که اگرچه پیش از آنها این اثر هنوز نامگذاری نشده یا از نظر علمی ثابت نشده بود، اما توسط بازاریابان به رسمیت شناخته شده بود. آنها برند بیلدبر(Build-a-Bear)، اشاره کردند که به کودکان اجازه می داد خرس های عروسکی خود را بسازند. بسیاری از مصرف کنندگان از این کار لذت می برند، حتی بااین وجود که به لطف زحمت آنها، تولید کننده مجبور به پرداخت هزینه های تولید کمتری است و بهای بالاتری هم دریافت میکند.

این محققان به محبوبیت اثر «هیکلاسیون» اشاره کردند. این اثر اینگونه کار میکرد که داوطلبان شهرنشین برای کمک در امور کشاورزان به آنها پول می پردازند. مصرف‌کنندگان مطابق این اثر از «دریافت‌کنندگان ارزش» به «ارزش ‌آفرینان» تبدیل می شدند. یکی از عناصر این تغییر، مشارکت مصرف کنندگان در طراحی، بازاریابی و آزمایش محصول بود.

نورتون و همکارانش به این نتیجه رسیدند که «نیاز اساسی انسان اثربخشی و توانایی ایجاد موفقیت آمیز نتایج مطلوب در محیط است». این محققان معتقدند «یکی از ابزارهایی که انسانها از طریق آن به این هدف دست می‌یابند تأثیرگذاری و کنترل اشیاء و دارایی‌ها است». مطالعه ای به نام بندورا در سال 1977 اثبات نمود که «تکمیل موفقیت‌آمیز وظایف، وسیله‌ای حیاتی است که افراد می‌توانند از طریق آن به هدف خود برسند تا احساس شایستگی و کنترل کنند».

برخی از متخصصین آنباکسینگ را هم در زمره این اثر می شمارند. یکی از نمونه های موفق این اثر، قهوه ریو است که مشتری در تولید آن احساس نقش کرده و نسبت به آن کاملا وفادار است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش چیست؟

اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش

اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش چیست؟

اثر قلاب یکی از آثار بسیار مهم است که در درک مشتری از «ارزش برند» یا اتقال ارزش به مشتری، بسیار کارآمد است. البته زمانیکه صحبت از استفاده از استراتژی قلاب می شود، به خاطر داشته باشیم تمامی محتوایی که ما به مخاطب ارائه میکنیم باید «یکپارچه» و «همسو» باشد. این اثر، یکی از استراتژی های کاربردی بازاریابی است که به جای تمرکز بر مشتریان وفادار، به احتمال زیاد برای به دست آوردن مشتریان جدید کاربرد بیشتری دارد.

اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش
اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش

این اثر همانگونه که از نامش پیداست، قرار است مشتری را جذب کند. صحبت از اثر قلاب می شود، که به استراتژی قلاب فکر می کنیم، به خاطر داشته باشیم که احساسات در تاثیر این اثر، بیشترین نقش را دارد. این یک واقعیت روانشناختی اثبات شده است که احساسات یک فرد او را به فشار دکمه خرید سوق می دهد.

اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش
اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش

شعارها اولین عنصری هستند که مشتری پیش از اینکه به قلاب گیر کند، می بیند. هنگامی که به دنبال پایگاه مشتری جدید هستیم، مطمئن شویم که اطلاعات درستی از مخاطبان هدف داریم. بسیاری از برندها به اشتباه فکر می‌کنند که چون در دریا ماهی زیاد است، مشتریان جدید خودشان به سمت برندشان می‌روند. به هیچ عنوان این تصور درست نیست.

احساسات است که حرکت را هدایت می کند. مهم نیست که ما چقدر مشتاق موفقیت در کسب و کار هستیم، باز هم موفقیت ما را اعداد نشان می دهند.

اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش
اثر قلاب (hook effect) در بازاریابی و فروش

اثر قلاب چگونه عمل می کند؟

برای درک بهتر این اثر، باهم مثالی را مرور کنیم. فرض کنیم ما تولید کننده لباسهای بافتنی ماشینی هستیم. مشتریان صرفا لباسهای بافتنی را چون گرم و راحت هستند، نمی خرند. ما باید چیزی فراتر از این مشخصات به آنها بدهیم. بهانه ای احساسی و قوی که آنها را به لحظاتی ببرد که برای همه زیباست. پس باید محصولمان را به چیزی فراتر از لباس تبدیل کنیم. باید به آن معنا و مفهومی احساسی بدهیم تا مشتری حسی نوستالژیک داشته باشد که او را به سمت خرید محصول ما سوق دهد.

اما مثلا مخاطب چه احساسی می تواند به لباسهای بافتنی داشته باشد!؟ اما با کمی تامل متوجه می شویم شاید این مخاطب از نسلی باشد که مادربزگش، برایش لباس بافتنی (همان چیزی که محصول ما هست)، برای او با عشق می بافته و باوجود گشادی و ناراحتی، مخاطب با عشق ان را می پوشیده و با آن خاطره داشته.

به خاطر داشته باشیم که شعار می تواند برند را بفروشد. باید احساس یا تجربه ای را پیدا کنیم که برند شما می تواند به آن متصل یا به عبارتی «قلاب» شود. برای ساخت شعار درست، حالا می توانیم به سراغ داستان و بینش مادربزرگ برویم و آن را خلاصه و زیبا کنیم و قلاب ما حاضر شود!.

زیبایی شناسی طراحی بصری را مشخص کنیم. عکس یا هنر برداری تفاوتی ندارد. این بستگی به مخاطب هدف ما و زیبایی بصری ترجیحی آنها دارد. برای مثال، اگر آنها به دوربین های عکاسی علاقه مند هستند، استفاده از عکسی که به سبکی مشابه محصول دوربین ما ویرایش شده است، کارساز است.

هماهنگی یعنی همه چیز!

شعار، گرافیک، محصولی که قرار است مشتری ما را مجذوب کند، همه باید هماهنگ و به خوبی کنار هم قرار گیرد و یک مفهوم یکپارچه، واضح و قابل درک را منتقل کند. این مفهوم دقیق که بر اساس اعتماد عاطفی ساخته شده است، مطمئناً برروی مخاطب تاثیر خواهد گذاشت.

به طور کلی اثر قلاب، قلاب کردن یک حس به محصول یا خدمات است. مشتری در حقیقت آن حس را می خرد و ما محصول یا خدمات را می فروشیم. برای هر کسب و کاری یک قلاب وجود دارد که باید خودمان آن را بیابیم، اما فرمول ساخت همان است که در اینجا باهم مرور کردیم.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سندروم تایتانیک (titanic syndrome) چیست؟

سندروم تایتانیک (titanic syndrome) چیست؟

اشاره به تاثیر بازاریابی و مدیریت نمایشی در اداره امور دارد. این سندروم به «انجام نمایشی کارها» و یا «عبور از بحرانهایی»، اشاره دارد، که در حقیقت رفع و رجوع آنها، وظیفه ماست اما با عبور از آنها ما به قهرمانهایی بزرگ تبدیل می شویم.

در دنیای مدیریت، سندرم تایتانیک به عنوان نوعی بیماری مدیریتی شناخته می شود که در آن سازمان هایی که با اختلال مواجه می شوند از طریق تکبر، دلبستگی بیش از حد به موفقیت های گذشته، یا ناتوانی در شناخت و انطباق با واقعیت جدید و در حال ظهور، سقوط خود را تضمین میکنند.

اما در این مقاله منظور از سندروم تایتانیک، «مدیریت نمایشی» عبور از بحرانهایی است، که در سازمان وجود دارند.

در سناریوی بدبینانه تر، حتی بعضا ممکن است این بحرانها توسط خود ما بوجود آمده باشند تا با حل آنها تبدیل به قهرمان شده و یا از سازمان یا جامعه، باج بگیریم.

کشتی عظیم تایتانیک، د‎ر سال ۱۹۱۲ در برخورد با کوه یخ غرق شد و ۱۵۱۴ نفر مسافران و خدمه کشتی، کشته شدند.

‎ناخدای کشتی، «ادوارد جان اسمیت»، که خود به همراه کشتی غرق شد، به عنوان مقصر اصلی و مدیری نالایق در تاریخ ثبت شد.

در سناریوی اول، اسمیت عمدا مسیر کشتی را به سمت کوه یخ، هدایت کرده و با اعلام خطر به همه، توجه کامل مسافران را به این خطر بزرگ جلب میکرد، آنگاه ناخدا اسمیت با یک حرکت خارق العاده کشتی و مسافران را نجات داده و همه شاهد این صحنه متحورانه بودند، نام ناخدا اسمیت به عنوان کاپیتانی لایق و منجی بزرگ، همواره در تاریخ ثبت شده بود.

‎در سناریوی دوم، مسیر همان بود و کوه یخ بطور اتفاقی در مسیر بود اما مانند سناریوی اول، ناخدا بازهم در آستانه برخورد به کوه یخ، پروژه نجات را اجرا می کرد کشتی و مسافران را نجات داده و همه شاهد این صحنه بودند، بازهم نام ناخدا اسمیت به عنوان کاپیتانی لایق و منجی بزرگ، در تاریخ ثبت شده بود.

اما در سناریوی سوم، ناخدا صرفا به وظیفه خود عمل می کرد و تصور کنیم، با رصد دائم مسیر، صدها متر دورتر متوجه وجود کوه یخ در مسیر شده بود و به سادگی مسیر کشتی را تغییر داده بود، احتمالا امروز دیگر کسی نه نام ناخدا اسمیت و نه حتی نام کشتی تایتانیک را به خاطر داشت.

‎درحالیکه سناریوی اول، کاملا عامدانه و سودجویانه و با غرض بود و سناریوی سوم از سناریوی دوم، بسیار ارزشمندتر بود، ما هرروز در سازمانها و جوامع انسانی، به دفعات شاهد این سناریوها هستیم.

سندروم تایتانیک
سندروم تایتانیک

به همین دلیل است که در سازمانها و کشورهای پیشرفته، همه فکر میکنند مدیران کار خاصی انجام نمیدهند اما در کشورهای جهان سوم و در حال توسعه، پر از مدیران قهرمان و مدیران نالایق است. چون برخی از این مدیران گذشته از اینکه بحران را خودشان بوجود آورده باشند یا نه، ممکن است از پس حل آن هم برنیایند.

سندروم تایتانیک
سندروم تایتانیک

‎به عنوان مثال، مدیر برنامه نویسی ارشد با تجربه ای روند کار سازمان را به گونه ای پیش می برد که کسی متوجه بحران ها و ریسک های احتمالی کار نمیشود، یا مثلا یه مدیر مارکتینگی بسیار راحت مشتریان را افزایش داده که مدیرعامل فکر می کند این محصول خوب اوست که به راحتی میفروشد ومدیر مارکتینگ کارخاصی نمیکند.

‎تا زمانی که این افراد که کارها را درست انجام میدهند، بحرانی نیست و همه چیز آسان به پیش می رود، اما تا زمانیکه آنها از سازمان جدا نشوند، کسی متوجه این نکته نمیشود که در واقع ابرقهرمان های واقعی انقدر کار خود را خوب انجام میدهند که کسی متوجه نمیشود ابرقهرمانی وجود دارد. لازم است چشم باز کنیم بیشتر مراقب قهرمان های خاموش سازمان و یا حتی زندگی پیرامون مان باشیم.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اثر روزنتال (Rosenthal effect) چیست؟

اثر روزنتال (Rosenthal effect) چیست؟

اثر روزنتال یکی از پدیده های روانشناسی است که براساس تحقیقاتی تحت عنوان «انتظار دیگران از عملکرد شخصی» که توسط رابرت رزنتال و لنور جکابسون کشف شده، اشاره دارد. این دو دانشمند پس از مطالعات و تحقیقات علمی بسیار، نظریه جدیدی را پیرامون اثر انتظارات دیگران بر روی عملکرد شخصی منتشر کردند.

نتیجه این تحقیقات، پیدایش دو اثر «روزنتال (یا پیگمالیون یا گالاتیا) »، و «اثر گولم» بود که تغییرات شگرفی در نگرش روانشاسی اجتماعی و روانشناسی کار بوجود آورد. آوردند. اگر چه اثرات «روزنتال»، «پیگمالیون» و «گالاتیا» هرسه به یک پدیده اشاره دارند، معهذا هرکدام با نامهای خود نیز شناخته شده هستند.

نام این پدیده از یکی از شخصیت‌های داستان اوید از داستانهای یونان باستان سرچشمه می‌گیرد. پیگمالیون فرمانروای کیپرس بود. وی گوشه گیری و دوری از زنان را برگزید و چون هنر مجسمه سازی تسلط داشت، مجسمه‌ای بسیار واقعی از زنی زیبا ساخت و خود عاشق آن مجسمه شد. به همین دلیل از خدایان درخواست کرد که به این مجسمه روح و زندگی بخشند. در نهایت الهه آفرودیت، برای قدردانی از عشق او به مجسمه، این مجسمه بی جان را زنده می کند.

«اثر گولم»، پدیده ای است که دقیقا برخلاف همین اثر است. اثر گولم که از داستانهای قیمی یهودی سرچشمه گرفته است، به موجودی باستانی به نام گولم اشاره دارد که توسط یکی از راهبان برای محافظت از شهر ساخته شده و بعدها به علت تخطی از فرامین، این راهب تصمیم می گیرد گولم را نابود کند. اثر گولم معتقد است انتظارات پایین منجر به کاهش عملکرد افراد می‌شود. که بر اساس آن افراد نسبت به سطح انتظارات دیگران واکنش‌های مستقیم نشان می‌دهند.

در مقاله های مربوط به «اثر پیگمالیون چیست؟» «اثر گالاتیا چیست؟» و «اثر گولم چیست؟» در همین آکادمی آنلاین، درباره آثار مخرب یا سازنده این اثرات برروی افراد مختلف در جامعه خصوصا سازمانها، بشرح کامل صحبت شده است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

مفهوم آنتروپی (Entropy) ، آنتروپی مثبت و منفی چیست؟

مفهوم آنتروپی (Entropy) ، آنتروپی مثبت و منفی چیست؟

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی ، مفهومی علمی و همچنین یک ویژگی فیزیکی قابل اندازه گیری است که بیشتر با حالت بی نظمی، تصادفی یا عدم قطعیت همراه است.

مفهوم آنتروپی چگونه ابداع شد؟

مفهوم آنتروپی ، در زمینه های مختلفی استفاده می شود، از ترمودینامیک کلاسیک گرفته (جایی که برای اولین بار شناخته شد) تا توصیف میکروسکوپی طبیعت در فیزیک آماری، و اصول نظریه اطلاعات. کاربردهای گسترده ای در شیمی و فیزیک، در سیستم های بیولوژیکی و ارتباط آنها با زندگی، در کیهان شناسی، اقتصاد، جامعه شناسی، و خصوصا در دانش مدیریت و بازاریابی و فروش.

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی

در سال 1803، اصول بنیادین تعادل و حرکت، توسط ریاضیدان فرانسوی لازار کارنو ابداع شد. کارنو معتقد بود در هر ماشینی، شتاب ها و تکان های قطعات متحرک نشان دهنده از دست دادن لحظه فعالیت است. در هر فرآیند طبیعی تمایل ذاتی به اتلاف انرژی مفید وجود دارد.

در سال 1824، پسر وی، نیکولا سعدی کارنو که عموی رئیس جمهور فرانسه نیز بود، بر اساس آن اثر، بازتاب‌هایی در مورد نیروی محرکه آتش را منتشر کرد. بعدها ریاضیدان و دانشمند اسکاتلندی ویلیام رانکین ،در سال 1850 تابع ترمودینامیکی و پتانسیل حرارتی را معرفی کرد. در سال 1865، رودولف کلازیوس، فیزیکدان آلمانی، یکی از بنیانگذاران برجسته رشته ترمودینامیک، آن را به عنوان ضریب مقدار بی نهایت کوچک گرما به دمای لحظه ای تعریف کرد.

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی

آنتروپی چیست و کارکرد آن چگونه است؟

آنتروپی بصورت ساده به معنای گرایش سیستم به بی نظمی است. سیستم های بسته به مرور زمان فرو می ریزند زیرا نمی توانند انرژی یا داده جدیدی از محیط دریافت کنند ، اما سیستم های باز دارای آنتروپی منفی هستند ، به این معنی که می توانند با حفظ ساختار یا حتی تزریق انرژی اضافی ، خود به خود ترمیم شوند و پویا بمانند. مفهوم آنتروپی (Entropy) وضعیتی نامنظم در سیستم است که باعث از دست رفتن انرژی و در نتیجه کاهش انرژی موجود برای تکمیل کار می شود.

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی

تاثیر مفهوم آنتروپی در مدیریت چیست؟

در مدیریت، هرچه سیستم بزرگتر باشد ، آنتروپی در مدیریت بالاتر است. به عبارت دیگر ، سازمان های بزرگتر از سازمان های کوچکتر احتمالات بالقوه بیشتری برای بروز بی نظمی دارند. سازمان برای حفظ نظم و وضع موجود به سیستم مدیریتی نیاز دارد. وظیفه مدیریت است که آنتروپی را دور نگه دارد و باعث سردرگمی سازمان نشود. سیاست ها ، رویه ها ، فرایندها و سیستم ها بخشی از سیستم مدیریت هستند.

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی
مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی

آنتروپی مثبت چیست؟

آنتروپی وضعیتی نامنظم در سیستم است که باعث از دست رفتن انرژی و در نتیجه کاهش انرژی موجود برای تکمیل کار می شود. در قانون دوم ترمودینامیک ، مدیریت آنتروپی یک مفهوم ضروری است زیرا هنگام تلاش باید برای به حداکثر رساندن کارایی و موفقیت یک شرکت مورد توجه قرار بگیرد.

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی

آنتروپی منفی چیست؟

مفهوم آنتروپی منفی، بالعکس آنتروپی مثبت است. آنتروپی منفی ایجاد وضعیت منظم در سیستم است که باعث مصرف بهینه انرژی و در نتیجه افزایش بهره وری انرژی موجود برای تکمیل کار می شود. در سیستمهای مدیریتی و جوامع، وجود آنتروپی منفی با ارتباط با محیط خارج ایجاد می شود. هر سازمان یا جامعه ای که ارتباط بیشتری با بیرون داشته باشد، بی نظمی کمتری دارد و بالعکس. دراقتصاد هم به سادگی مشاهده می شود که ارتباطات آزاد و بدون قید و بند موجب ایجاد بازارهای رقابتی و رشد اقتصادی خواهد شد.

مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی
مفهوم آنتروپی (Entropy) و آنتروپی مثبت و منفی

چگونه می توان از ایجاد آنتروپی مثبت جلوگیری کرد؟

سیستم های پویا می توانند با تغییر شرایط زمان و مکان به روش های مختلف به اهداف مشترک برسند. آنتروپی مثبت در جهت مخالف عمل می کند تا انحرافات را اصلاح کرده و سیستم را در محیط نگه دارد. اما سازمانها با تبدیل خود به سازمانهای دوسوتوان ، می توانند تاثیر آنتروپی مثبت (بالا)، را کمتر کنند. معمولاً نمی توان بطور کامل آنتروپی بالا را از میان برد چون سیتمها بصورت غریزی تمایل به آنتروپی دارند اما می توان اثرات آن را در سازمان کاهش داد.

به من بگو چرا؟

چرا باید درباره آنتروپی بدانیم؟ هر جا که یک سیستم وجود داشته باشد، آنتروپی وجود دارد. می تواند میزان آنتروپی متغیر باشد اما وجود آن حتمی است. خصوصاً سیستمهایی که از انسانها تشکیل شده باشند، میل به افزایش آنتروپی دارند. این درس قدرت شناخت آنتروپی و نحوه کنترل آن را به ما خواهد داد. برای توسعه سیستمها و رفع آنتروپی تا حد اعتدال، می توانیم از متخصصان آکادمی عیب پوش کمک و مشاوره بگیریم.

سندروم سیندرلا یا عقده سیندرلا (Cinderella complex) چیست؟

سندروم سیندرلا یا عقده سیندرلا (Cinderella complex) چیست؟

سندروم سیندرلا یا مجموعه سیندرلا (Cinderella complex)، برای اولین بار توسط کولت داولینگ(Colette Dowling)، معرفی شد. این مفهوم به عقده سیندرلا نیز مشهور است. داولینگ کتابی در مورد ترس زنان از استقلال منتشر کرد که مورد استقبال زیادی قرار گرفت و برای وی موجبات شهرت را فراهم نمود. بصورت خلاصه این سندروم، به تمایل ناخودآگاه به مراقبت از دیگران گفته می شود که این عقده با افزایش سن بیشتر آشکار می شود.

این مجموعه به نام شخصیت افسانه ای سیندرلا نامگذاری شده که سمبلی است که به آرمان زنانگی اشاره دارد. شخصیتی که از سیندرلا که در داستان به تصویر کشیده شده است، همان شخصیت قالبی است که در طول قرنها از یک زن انتظار می رفته. همواره وی باید زیبا، مؤدب، حامی دیگران باشد، اما اساساً قادر نیست از خود مراقبت کند یا موقعیت خود را با تلاش خود تغییر دهد.

در عوض به او آموزش داده می شود که باید توسط دیگری، معمولاً یک مرد، از او محافظت و مراقبت شود. (یعنی شاهزاده). داولینگ اثرات زیانبار این جامعه پذیری را بر روانشناسی دختران و زنان بررسی کرده است.

در سال 1981، کولت داولینگ مقاله ای با عنوان “سندرم سیندرلا” در نیویورک تایمز منتشر کرد که از کتاب او “سیندرلا: ترس پنهان زنان از استقلال” که قرار بود در آن سال منتشر شود، اقتباس شده بود.

عبارت «عقده سیندرلا» پیشتر توسط نویسنده بریتانیایی آگاتا کریستی در داستان پلیسی وی استفاده شده بود. کالین مک نب که دانشجوی روانشناسی بود، عقده سیندرلا را تشخیص داده و این عقده به عنوان یک نظریه مطرح شد. در سال 1960 آزبرت سیتول، سریال کمدی سیندرلا را منتشر کرد.

هنوز با القای جوامع و خانواده ها، بسیاری از دختران آرزو دارند که به قدری جذاب و زیبا باشند، که مردی آنها را به قیومیت گرفته و منجی زندگی آنها شود. مردی که مانند شاهزاده ای جادویی، تمامی آرزوهای دختران را برآورده نماید. یکی از مشکلات در اقتصادهای در حال توسعه، عدم وجود امید به آینده است که دختران را با توجه به عدم امید به آینده، به امتحان شانس خود به عنوان سیندرلا سوق می دهد.

هر جامعه ای که نتواند از نیروی کار و دانش و مهارت تمامی نیروهای خود(مردان و زنان)، استفاده کند، عملا مانند پرنده ای است که تنها با یک بال باید پرواز کرده و حتما مجبور است اوج هم بگیرد. هرقدر میزان مشارکت زنان جامعه در تمامی عرصه ها بیشتر باشد، آن کشور کشور توسعه یافته تری خواهد بود. یکی از مترهای اندازه گیری موفقیت یک کشور، توسعه یافتگی زنان آن کشور در تمامی عرصه ها است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سندروم آپولو (Apollo Syndrome) چیست؟

سندروم آپولو (Apollo Syndrome) چیست؟

زمانی که ناسا موفق شد اولین انسان را طی پروژه آپولو به ماه بفرستد، بسیاری از متخصصان و افراد مختلف ۲۴ ساعت کار کردند تا آپولو موفقیت آمیز انجام شد ولی یک نفر ادعا کرد مهم‌ترین وظیفه رو من انجام دادم و اگر من نبودم امکان نداشت این پروژه انجام شود!

جالب اینجاست که این شخص مدعی، نه محقق بود، نه متخصص و نه حتی یک کارشناس ساده، این شخص، کسی بود که باید مدام قهوه درست می‌کرد و با این قهوه به افراد پروژه کمک می‌کرد تا بتوانند بیدار مانده و بر خستگی خود غلبه کنند تا پروژه به اتمام برسد.

سندرم آپولو، زمانی ظهور می کند که شخصی با اصرار ، سعی دارد تمام دستاوردهای تیم رو به اسم خودش ثبت کند.

‏این سندروم باعث می شود وقتی تیمی تشکیل میدیم از افرادی که همگی توانمندی‌های فوق‌العاده‌ای دارند، برخلاف انتظار نتیجه خوبی نداشته باشه.

سال‌های سال وقتی رئال مادرید افتخاری کسب می‌کرد همه اسم رونالدو رو میوردن ولی وقتی سال ۲۰۱۶ زیدان سرمربی رئال شد، توجه‌ها از رونالدو کم شد، همه میگفتن زیدان می تواند این تیم رو به اوج برساند. رونالدو حس کرد دستاوردها قرار است به نام زیدان نوشته بشه و اینجا چالش اصلی زیدان شروع شد!

اوایل سرمربی شدن زیدان، رونالدو نه تنها با وی ارتباط نگرفت بلکه تیم را هم بهم ریخته بود، میخواست خودش بهترین رئال باشد نه زیدان. زیدان متوجه ماجرا شد، هرچند خودش بهترین بازیکن جهان بود ولی در مصاحبه‌ای اعلام کرد : «رونالدو بهترین بازیکن تاریخ است»، اینگونه رونالدو آروم گرفت و رئال سه سال پیاپی قهرمان شد.

سندرم آپولو معتقد است اگر در تیم چند فرد توانمند وجود داشته باشن، هرکس به تنهایی توانمندی فوق‌العاده‌ای دارند، اما هیچ کدام تمایلی به توافق جمعی ندارند و هرکس سعی خواهد کرد حرف خود رو به کرسی بنشاند.

تیم‌هایی که به سندرم آپولو دچار هستند، زمان زیادی را صرف بحث‌های بی‌ثمر و مخرب می‌کنند، در تصمیم‌گیری‌ها مشکلات اساسی دارند. معمولاً اعضای تیم نظرات متقابلی دارند و تصمیمات‌شان انسجام لازم را ندارد.