رویکرد ناب و مدیریت تولید ناب ( lean methodology ) چیست؟

رویکرد ناب و مدیریت تولید ناب ( lean methodology ) چیست؟

رویکرد مدیریت تولید ناب (lean methodology)، برای اولین بار در آموزه‎هایی که توسط پرفسور ادواردز دمینگ برای مدیریت تویوتا مطرح شد، شکل گرفت اما به این نام شناخته نشد. بعدها تویوتا سیستم تولید تویوتا (TPS)، را به عنوان فلسفه تولیدی اصلی خود بکار گرفت که هدف آن حذف ضایعات و دستیابی به بهترین بازده ممکن بر اساس دو مفهوم جیدوکا(jidoka)، و جی.آی.تی(just-in-time)، بکار برد که به یکی از پایه‎های مدیریت ژاپنی در سالهای آتی تبدیل شد.

در تولید محصول یا ایجاد کسب‌وکار، رویکرد ناب، در مقابل رویکرد سنتی تعریف می‌شود. مفهوم رویکرد ناب بشکل امروزی، توسط اریک رایس در سال ۲۰۰۸ معرفی و استفاده شد. او در سال ۲۰۱۱ در این باره کتابی با عنوان استارتاپ ناب(The Lean Startup)، را منتشر کرد. روش ناب به دلیل تمرکز بر کاهش ضایعات و بهبود کارایی به منظور ارائه ارزش بیشتر به مشتریان در کسب‎وکارها محبوب است.

به عنوان یک رویکرد فلسفی، روش ناب به دلیل توانایی آن در کمک به سازمان‌ها برای دستیابی به اهداف خود به روشی سالم‌تر، هوشمندانه‌تر و پایدارتر، از کاربرد گسترده‌ای برای فرآیندهای درون کسب‌وکارها برخوردار است. مدیریت ناب سازمان ها را قادر می سازد تا کل جریان ارزش را بهینه سازی کنند. از کوتاه کردن چشم انداز تا دوره چرخه ارزش، بهبود سرعت و افزایش کیفیت کلی در طول فرآیند تولید، بهبود جنبه هایی که بر تحویل محصول تأثیر می گذارد. در تمام چرخه، تمرکز برروی افزودن ارزش ارائه شده به مشتری است.

در رویکرد ناب به‌جای برنامه‌ریزی‌های دقیق، از آزمایش و به‌جای حدس و گمان درمورد تقاضای بازار، از بازخورد بخشی از مشتریان اولیه استفاده می‌شود. در این رویکرد، تکرار در طراحی و تکمیل آن به‌مرور زمان، نسبت به روش سنتیِ طراحیِ کاملِ اولیه، ترجیح داده می‌شود.

نقطۀ آغاز رویکرد ناب وجود ریسک است! مشخصه‌ای که استارتاپ را از هر نوع کسب‌وکار یا شرکت دیگری متمایز می‌کند هم ریسک است. بسیاری از شُماها که هم‌اکنون در حال مطالعۀ این مقاله هستید، احتمالاً تجربۀ ترکِ شغلی ثابت با درآمد مطمئن را برای پیوستن به تیم استارتاپی داشته‌اید و می‌دانید که این تجربه تا چه اندازه می‌تواند ترسناک و پُرریسک باشد.

به همین دلیل اریک رایس کتاب استارتاپ ناب را نوشت. او می‌خواست به شرکت‌ها کمک کند تا آن‌ها بتوانند از طریق Minimum Viable Product (MVP) یا همان حداقل محصول قابلِ‌ارائه و نیز با آزمایش‌های دقیق و تعهد به یادگیری، جهت‌ صحیح را بیابند و خطرها و ریسک‌ها را کاهش دهند. هسته و مفهوم اصلی رویکرد ناب در استارتاپ‌ها در واقع ایجاد کسب‌وکاری پایدار با حداقل اتلاف وقت و هزینه است.

رایس پس از دو شکست در راه‌اندازی کسب‌وکار متوجه شد که وقت و هزینۀ زیادی را صرف ساخت محصولات کرده است، بدون آن‌که مطمئن باشد که آن محصولات مشکلی واقعی را حل می‌کنند و مطمئن باشد که دقیقاً به همین دلیل با استقبال روبه‌رو نشدند.

در ژاپن تولید خودرو با روش به‌حداقل‌رساندن اتلاف وقت و هزینه انجام می‌شد و هدف از تولیدات کارخانه رساندن محصول نهایی به دست مشتری با کم‌ترین هزینه و خلق بالاترین ارزش بود.

پس از آشنایی با این سیستم، رایس متوجه شد که می‌تواند از این سیستم و رویکرد برای کارآفرینی استفاده کند. او در کتابش می‌گوید ما باید تصور خود را از شکل ظاهری شرکت مدرن تغییر دهیم و به این ترتیب رویکرد ناب در استارتاپ‌ها را با الهام از صنعت خودروسازی ژاپن معرفی کرد.

یکی از مؤلفه‌های اصلیِ روش استارتاپ ناب یا رویکرد ناب چرخۀ ساخت‌ـ‌سنجش‌ـ‌یادگیری است. اولین قدم در این چرخه کشف مسئله‌ای است که باید حل شود. دومین قدم هم تولید حداقل محصول قابلِ‌ارائه (MVP) برای شروع روند یادگیری در اسرع وقت است.

کارآفرینانی که رویکرد ناب را انتخاب و تمرین می‌کنند، تشویق می‌شوند که همه‌چیز را زیر سؤال ببرند. از ایدۀ اولیۀ خود تا انتخاب‌های طراحی و هر ویژگی‌ای که می‌خواهند اضافه کنند. در طی این روند کارآفرینان حداقل محصول قابلِ‌ارائه یا MVP خود را کشف و ایجاد کرده، این محصول را به گروهی منتخب از مشتریان اولیۀ خود عرضه می‌کنند تا مشخص شود که چه تغییرات و بهبودهایی برایش لازم است.

پاسخ و بازخورد گروه اولیۀ مشتریان موردِآزمون به کارآفرینان کمک می‌کند تا بفهمند که چه چیزی دربارۀ محصول آن‌ها درست است و نتیجه می‌دهد، چه چیزی نادرست است و نتیجۀ خوبی نمی‌دهد و نهایتاً چه جهتی را باید دنبال کنند.

این چرخه بر سرعت که یکی از ترکیبات مهم توسعۀ محصول است تمرکز دارد. اثربخشیِ تیم استارتاپی یا شرکت بر اساس این عوامل ارزیابی می‌شود: توانایی در ایده‌پردازی، ساخت محصول اولیه برای آن ایده، سنجش میزان اثرگذاری آن محصول و یادگیری از این چرخه.

تصمیم‌گیری دربارۀ ادامۀ این مسیر یا چرخش و تغییر در راه‌بُردها، نتیجۀ آموزه‌های این چرخه است. این چرخه تا زمانی که نیاز باشد، دائماً تکرار می‌شود.

مدیریت ناب چیست؟

رویکرد مدیریت ناب(Lean Approach)، اشاره به مفهوم مدیریت تولید ناب(Lean manufacturing production)، دارد که یکی از مفاهیمی است که مانند بسیاری از مفاهیم مدیریت از مدیریت ژاپنی سرچشمه گرفته است. مفهوم تولید ناب پس از همکاری «ادواردز دمینگ» با شرکت تویوتا با دعوت گروهی از مدیران ژاپنی و خصوصا «تویودا»، مدیرعامل تویوتا شکل گرفت که در آن زمان از شاگردان دمینگ بود.

این رویکرد، ابتدا با راهنماییهای «پرفسور ادواردز دمینگ» و در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ پس از جنگ جهانی، برای اولین بار توسط شرکت تویوتا بکار گرفته شد که بنام «روش تویوتا»، یا سیستم تویوتا(TPS)، مشهور شد. بعد ها در سال ۱۹۸۸ جان کرانچینک، از مفهوم ناب(Lean)، سخن گفت. رویکرد ناب یا روش تولید ناب، ارتباط نزدیکی با مفهوم دیگری بنام تولید به موقع(just in time manufacturing)، یا به عبارت دیگر، جی.آی.تی(JIT)، دارد.

روش مشابهی برگرفته از همین رویکرد در شرکت زیمنس آلمان وجود دارد که به «سیستم بدون انبار»، شهرت دارد. زیمنس توانسته با استفاده از رویکرد ناب، هی جونکا و جی.آی.تی، به مرحله ای برسد که نیازمند دپوی کالای تولید شده در انبار نیست و محصولات پس از تولید مستقیما برای مشتریان در سراسر جهان ارسال می شوند.

جی.آی.تی(JIT)، تلاش میکند «تولید» را با «تقاضا» متوازن کند. اجرای این فرایند بسیار پیچیده است اما با رویکرد ناب، صرفاً برای کالاهایی که ثبت سفارش شده است عرضه انجام شده و تمرکز تولید، برروی افزایش راندمان و بهره وری و کاهش ضایعات است.

تولید ناب علاوه بر اتخاد رویکرد تولید به موقع، روی مواردی از قبیل کاهش زمانهای چرخه، جریان مواد و ساخت باحذف بیشتر فعالیتهایی که  هیچ ارزشی برای مشتری ایجاد نمیکند تمرکز میکند. هدف این استراتژی، افزایش کارایی، حذف ضایعات و بهینه سازی فرایندها و کاهش هزینه ها است. همچنین با با کاهش زمان تولید، نرخ بهره وری را بهبود بخشیده وبه افزایش سود کمک میکند . درسال ۱۹۹۶ جیمز ووماک و دانیل جونز  ۵اصل را به عنوان اصول و مراحل تولید ناب مطرح کردند و بسیاری ازین اصول به عنوان اصول اصلی دراین زمینه مطرح شدند.

اصول رویکرد مدیریت تولید ناب

این اصول، شامل 5 اصل «ارزش(Value)»، «جریان ارزش(Value Stream)»، «جریان(Flow)»، «کشش(Pull)» و نهایتا «کمال(perfection)»، است. رویکرد ناب، صرفا مختص به تولید نیست و بخشهایی که خارج از فرایند تولید هستند، مانند بازاریابی و خدمات مشتری را نیز شامل می شود.

گرچه در دنیای مدیریت، «هنری فورد»، به «روش فرایند خط مونتاژ»، مشهور است، برخی از صاحبنظران وی را یکی از پیشگامان اصلی تفکر ناب میدانند. اما تفکر یا رویکرد ناب، در اصل، نوعی بینش همه جانبه درایجاد استراتژی، درجهت خلق ارزش برای جامعه است که هدف آن، کاهش ضایعات و بهبود فرایندها و خلق ارزش برای «مشتری»، «کارکنان»، «محیط زیست» و «منابع طبیعی» جهان است که این تفکر سنخیتی با عملکرد شیوه خط مونتاژ هنری فورد، ندارد.

محمد میری