امروزه تامین منابع برای شرکتها و موسسات یک کار حیاتی و در عین حال یک کار دقیق و تخصصی است. به همین سبب شناسایی و ارزیابی تامین کنندگان بالقوه برای دستیابی به بهترین گزینه هم از نظر هزینه و هم از نظر محصول، اهمیت بالایی دارد.
در این درس، به منظور اجرای دقیق و هدفمند برای یافتن منابع بهتر، به معرفی برخی از اصطلاحات که به طور گسترده در فرآیند منبع یابی استفاده می شوند، خواهیم پرداخت. عموماً در این حوزه، چهار اصطلاح کاربردی مهم وجود دارند که در ادامه آنها را شرح خواهیم داد. بعلاوه نمونه فرم آر اف پی (RFP) بصورت اکسل برای سهولت استفاده کاربران فراهم شده و در همین درس قابل دانلود است.
درخواست اطلاعات (Request For Information) یا آر اف آی (RFI)
درخواست پیشنهاد (Request For Proposal) یا آر اف پی (RFP)
درخواست مناقصه (Request For Tender) یا آر اف تی (RFT)
درخواست قیمت (Request For Quotation) یا آر اف کیو (RFQ)
حال لازم است هر یک از این عبارات کاربردی را مورد بررسی قرار دهیم تا جایگاه استفاده از آنها کاملاً روشن و مفهوم شود.
درخواست اطلاعات (RFI) چیست؟
درخواست اطلاعات (Request For Information) که به آر اف آی (RFI) شناخته می شود، اولین گام در فرایند تامین منابع است. RFI (درخواست اطلاعات) یک فرآیند فرآیند تجاری رایج است برای جمع آوری اطلاعات کتبی در مورد تامین کنندگان بالقوه برای تهیه کالاها یا خدمات خاص است. آر اف آی ها قرار است توسط مشتریان نوشته شده و برای تامین کنندگان بالقوه ارسال شوند. هنگامی که با یک تامین کننده از طریق ارائه RFI مذاکره میکنیم، به طور هدفمند از آنها درخواست میکنیم تا قابلیت های تولید و سایر اطلاعاتی که فکر میکنیم برای یک پروژه ضروری هستند را در اختیار ما قرار دهند. به طور کلی ، RFI ابزاری است که میتوانیم برای مقایسه تامین کنندگان و پیمانکاران استفاده کنیم.
RFI معمولاً در ترکیب با درخواست پیشنهاد قیمت (RFQ)، درخواست پیشنهاد یا پروپوزال (RFP)، و درخواست مناقصه (RFT) استفاده میشود. این ابزار به عنوان یک مرحله اولیه در فرآیند تدارکات شناخته میشود و به سازمانها کمک میکند تا قبل از انجام خرید یا ورود به قرارداد، گزینههای موجود را درک کنند.
درخواست پیشنهاد (RFP) چیست؟
درخواست پیشنهاد (Request For Proposal) که به آر اف پی (RFP) شناخته شده است، در معنای لغوی به معنای درخواست پیشنهاد است و در حقیقت به معنای سند بیان نیازها و خواسته ها است.
همچنین می توان گفت، (RFP) سندی مکتوب است که جزئیات و ویژگی های، نیازها، خواسته های ما، مانند زمانبندی، بودجه و انتظارات مورد نظر کارفرما از یک پروژه یا خرید خدمات را به تامین کننده یا پیمانکار اعلام می کند؛ تا بتوانیم به نتیجه مطلوبی از خدمات خریداری شده دست یابیم.
در حقیقت RFP ابزاری در دست کارفرمایان است که شیوه برقراری ارتباط اولیه با تامین کنندگان و پیمانکاران و توضیح نیازمندی ها را برای آنها تسهیل میکند. اصطلاحا به RFP درخواست پروپوزال نیز میگویند، می توان گفت راهنمایی از طرف کارفرما به پیمانکار یا تامین کننده برای ارائه پروپوزال اثر بخش است. همچنین به تصمیم گیری های مربوط به خرید کمک می کند. RFP همچنین برای پروژه های پیچیده نیز استفاده می شوند که اغلب به تعدادی پیمانکار فرعی نیاز دارند. نمونه های RFP در پایان این درس آورده شده و می توان از آن استفاده نمود.
درخواست مناقصه یا آر اف تی (RFT) چیست؟
درخواست مناقصه (Request For Tender) که با عبارت آر اف تی (RFT) شناخته میشود، نوعی دعوت آزاد از تامین کنندگان است که از آنها می خواهد پیشنهادات را معمولاً به صورت پیشنهادهای مهر و موم شده در قالبی با ساختار مناسب ارسال کنند. به عبارت ساده، یک ابلاغیه رسمی برای ارائه محصولات مناسب ، هم از نظر کیفیت و هم از نظر قیمت است.
علاوه بر این، مناقصه دعوتی برای یک پروژه یا پذیرش یک پیشنهاد رسمی است. مناقصه فرآیندی است که معمولاً توسط دولتها و مؤسسات مالی و همچنین بخش عمومی به طور گسترده تر استفاده می شود. “مناقصه” اصطلاحی است که برای توصیف فرآیندی استفاده می شود که در آن فروشندگان یا تامین کنندگان پیشنهادات خود را برای پروژه های بزرگ در یک مهلت مشخص ارائه می کنند. سند RFT به شفاف سازی در مورد تمامی سوالات مربوط به محصولات،خدمات و قیمت گذاری آنها کمک خواهد کرد.
درخواست قیمت (RFQ) چیست؟
درخواست قیمت یا درخواست قیمت گذاری (Request For Quotation) که به اختصار آر اف کیو (RFQ) نامیده می شود، فرآیندی تجاری است که در آن یک شرکت یا نهاد عمومی برای خرید محصولات یا خدمات خاص از یک تامین کننده درخواست قیمت می کند. همچنین می توان RFQ را فراخوان برای مناقصه (Call for bids) یا سی اف بی (CFB) و یا دعوت برای شرکت در مناقصه (Invitation for bid) یا آی اف بی (IFB)، نامیده شود.
فرایند آر اف کیو (RFQ) زمانی استفاده می شود که یک تامین کننده یک پیشنهاد دقیق در مورد یک محصول یا خدمات یا پروژه خاص ارائه میدهد و خریدار، پس از دریافت چندین پیشنهاد قیمت، تصمیم می گیرد که کدام فروشنده را بر اساس کیفیت و قیمت پیشنهادی برای محصول، نهایی کند.
تمام چهار مرحله فوق برای خریداری که می خواهد یک تامین کننده بالقوه را به دقت و کارآمد انتخاب کند بسیار مفید و کاربردی است. اگر این فرآیند به دقت دنبال شود به ما کمک می کند تا با یک روش سریع، دوره ای و منظم تامین کننده یا پیمانکار ایده آل خود را پیدا کنیم.
مدل پنج نیروی رقابتی پورتر (Porter’s Five Forces) چیست و چه کاربردی دارد؟
مایکل یوجین پورتر(Michael Porter)، مایکل پورتر ، اقتصاددان، دانشمند و استراتژیست ملقب به پیامبر برنامهریزان راهبردی ، رهبر استراتژیک و مشاور دولت بزرگترین اقتصاد جهان است.
مدل پنج نیروی پورتر چیست؟
مشهورترین اصل پورتر، مدل
پنج نیروی پورتر است. این مدل برای تحلیل جذابیت یک صنعت مورد استفاده قرار میگیرد.
منابع و ماخذ:
Colvin, Geoff (October 29, 2012). “There’s No Quit in Michael Porter”.
Sharp, Byron; Dawes, John (1996), “Is Differentiation Optional?
Speed, Richard J. (1989), “Oh Mr Porter! A Re-Appraisal of Competitive Strategy,” Marketing Intelligence and Planning.
Yetton, Philip, Jane Craig, Jeremy Davis, and Fred Hilmer (1992), “Are Diamonds a Country’s Best Friend? A Critique of Porter’s Theory of National Competition as Applied to Canada, New Zealand and Australia,” Australian Journal of Management, 17 (No. 1, June), 89–120.
Allio, Robert J. (1990), “Flaws in Porter’s Competitive Diamond?,” Planning Review, 18 (No. 5, September/October), 28–32.
Spender, J.-C., & Kraaijenbrink, Jeroen. (2011). Why Competitive Strategy Succeeds – and With Whom. In Robert Huggins & Hiro Izushi (Eds.), Competition, Competitive Advantage, and Clusters: The Ideas of Michael Porter (pp. 33-55). Oxford: Oxford University Press.
نقش خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles) چیست؟
در دنیای بازاریابی، درک نقش های مختلفی که مصرف کنندگان و مشتریان در صنعت(B2B) در فرآیند خرید ایفا می کنند برای توسعه استراتژی های بازاریابی موثر ضروری است. افراد مختلف در پروسه خرید می توانند نقش ها و تاثیرات متمایز بر تصمیم خرید داشته باشند. درک نقش های مختلف خریدار (Buyer Roles) یا نقش مشتری (Consumer Buying Roles) ، کمک خواهد نمود تا با شناخت بهتری بازاریابی کنیم و از اتلاف سرمایه در تبلیغات و بازاریابی بیهوده، جلوگیری کنیم.
با شناسایی و هدف قرار دادن این نقشهای خرید مصرفکننده، کسبوکارها میتوانند تلاشهای بازاریابی خود را برای تعامل مؤثر و متقاعد کردن افراد مناسب تنظیم کنند. در این مقاله، ما پنج نقش اصلی خرید مصرفکننده را بررسی خواهیم کرد: آغازگر، تأثیرگذار، تصمیمگیرنده، خریدار و کاربر، و اینکه چگونه استراتژی بازاریابی را توصیه می کند.
نقش آغازگر (Initiator) چیست؟
آغازگر فردی است که برای اولین بار ایده خرید را پیشنهاد می کند. این شخص نیاز یا تمایل به یک محصول یا خدمات را شناسایی می کند و جرقه ای در فرآیند خرید ایجاد می کند. آغازگر می تواند هر فردی در واحد خرید باشد، مانند یکی از اعضای خانواده، دوست یا همکار که مشکل یا فرصتی را تشخیص می دهد که می تواند از طریق خرید به آن رسیدگی شود. برای هدف قرار دادن آغازگر، کسب و کارها باید بر ایجاد آگاهی و قرار دادن محصولات یا خدمات خود به عنوان راه حل هایی برای نیازهای شناسایی شده تمرکز کنند. محتوای جذاب، تبلیغات هدفمند، و پیامهای متقاعدکننده میتواند بر ادراک آغازگر از برند تأثیر بگذارد و علاقه آنها را به خرید برانگیزد.
نقش اینفلوئنسر یا تأثیرگذار (Influencer) چیست؟
اینفلوئنسر شخصی است که نظرات، توصیهها یا توصیههایش بهمشتری تاثیر قابلتوجهی بر تصمیم خرید تأثیر میگذارد. اینفلوئنسرها می توانند اعضای خانواده، دوستان، همکاران یا حتی شخصیت های آنلاینی باشند که از نظر خریدار دارای اعتبار، تخصص یا قدرت متقاعدکننده هستند. آنها می توانند اطلاعات، راهنمایی یا اطمینان خاطری را ارائه دهند که بر ادراک و ترجیح خریدار برای یک محصول یا نام تجاری خاص تأثیر می گذارد. برای هدف قرار دادن اینفلوئنسر، کسبوکارها باید بر ایجاد روابط، ارائه اطلاعات مرتبط و استفاده از شواهد اجتماعی از طریق توصیفات، بررسیها و تأییدیهها تمرکز کنند. تعامل با اینفلوئنسرها و ایجاد روابط مثبت می تواند دامنه و تأثیر پیام های بازاریابی را تقویت کند.
نقش تصمیم گیرنده (Decider) چیست؟
تصمیم گیرنده فردی است که در تصمیم خرید حرف آخر را می زند. تصمیم گیرنده مسئول انتخاب نوع خرید و نحوه خرید آن هستند. در برخی موارد، تصمیم گیرنده ممکن است همان شخص خریدار یا کاربر باشد. با این حال، در موقعیتهای خرید پیچیدهتر، مانند خریدهای سازمانی یا کالاهای مصرفی با ارزش، تصمیمگیرنده ممکن است نقش متمایزی داشته باشد. برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیرنده، کسبوکارها باید بر ارزش پیشنهادی منحصربهفرد محصولات یا خدمات خود تأکید کنند و ویژگیهای کلیدی، مزایا و مزیتهای رقابتی را برجسته کنند. ارائه اطلاعات دقیق، رسیدگی به نگرانیهای بالقوه، و ارائه دلایل قانعکننده برای انتخاب نام تجاری خود میتواند بر فرآیند تصمیمگیری تصمیمگیرنده تأثیر بگذارد.
نقش مشتری یا خریدار (Buyer) چیست؟
خریدار شخصی است که خرید واقعی را انجام می دهد. آنها مسئول اجرای تراکنش و انتخاب محصول یا خدمات خاص از بین گزینه های موجود هستند. خریدار ممکن است همان فرد تصمیم گیرنده یا کاربر باشد یا نباشد. در بسیاری از موارد، ملاحظات اولیه خریدار حول محور قیمت، در دسترس بودن، راحتی و خدمات مشتری است. برای هدف قرار دادن خریدار، کسب و کارها باید بر ارائه یک تجربه خرید یکپارچه، اطلاعات قیمت روشن و گزینه های پرداخت راحت تمرکز کنند. پلتفرمهای آنلاین ساده، پشتیبانی مشتری در دسترس، و تبلیغات یا تخفیفهای جذاب میتوانند بر تصمیم خریدار برای انتخاب برند خود نسبت به رقبا تأثیر بگذارند.
نقش مصرف کننده یا کاربر (User) چیست؟
کاربر شخصی است که محصول یا خدمات خریداری شده را مصرف یا استفاده می کند. رضایت و تجربه آنها از محصول مستقیماً بر خریدهای آتی و وفاداری به برند تأثیر می گذارد. بازخورد و توصیههای کاربر همچنین میتواند بر دیگران در واحد خرید تأثیر بگذارد یا به عنوان گواهی برای مشتریان بالقوه باشد. برای هدف قرار دادن کاربر، کسب و کارها باید ارائه محصولات با کیفیت بالا، خدمات استثنایی به مشتریان و تجربیات شخصی سازی شده را در اولویت قرار دهند. تعامل با کاربران از طریق پشتیبانی پس از خرید، نظرسنجی های بازخورد، برنامه های وفاداری، و تعاملات رسانه های اجتماعی می تواند حمایت از برند، خریدهای تکراری و ارجاعات دهان به دهان مثبت را تقویت کند.
دروازه بان ها بیشتر در کسب و کارهای شرکتی وجود دارند. دروازه بانها افرادی مانند مسئول دفتر یا منشی های مدیران یا پزشکان هستند که برای گل زدن باید آنها را دریبل زد. نقش این افراد به شکلی است که تمایل دارند که از نزدیک با تصمیم گیرندگان همکاری کنند. در برخی موارد، حتی کار سخت تر است چون دروازه بان بین فروشنده و تصمیم گیرنده می تواند حتی همسر یا یکی از بستگان تصمیم گیرنده باشد. آنها باید اطمینان داشته باشند اگر اجازه دادند خرید صورت بگیرد، بعدها مورد سرزنش قرار نخواهند گرفت. مثلا با جمله “تو که میدونستی چرا نگفتی”. آنها باید احساس اطمینان کنند که اگر خرید صورت بگیرد جایگاهشان حفظ می شود و نزد تصمیم گیرنده خراب نخواهند شد.
نقش مسدود کننده (Blocker) چیست؟
مسدود کننده در اغلب اوقات تمامی ویژگی های یک اینفلوئنسر را دارد. این افراد اگر در کسب و کارهای b2b باشند معمولا در سطح پایین تر یا متوسط هستند اگر مسئول تحقیق در مورد راه حل های خرید باشند معمولا مخاطب اصلی هستند. مسدودکنندگان یا بلاکرها افرادی هستند که مستقیما خریدار را منصرف میکنند یا اگر در کسب و کارهای شرکتی باشند، اجازه نمی دهند معامله شکل بگیرد. یعنی ابتدا باید آنها متقاعد شوند تا مسیر را برای خرید باز کنند. اگر دسترسی دیگری به مشتری یا شرکتی که قصد فروش به آن را داریم پیدا نشود، باید متقاعد شوند.
علم آمار، و مدیریت دانش، از علوم بسیار مفیدی است که با ظهور دنیای دیجیتال تحولی تازه پیدا کرده است. امروزه متخصصین آمار و تحلیل داده، مطالعات بسیاری برروی داده های مختلف موجود در فضای وب و خصوصاً «رفتار مصرف کننده» انجام داده و نتایج شگفت انگیزی از این مطالعات کسب نموده اند که تمامی این نتایج مجدداً به برندها و کسب و کارها بازخورد داده شده و از این داده ها برای کنترل ذهن مصرف کننده و خصوصاً تسخیر بازار، استفاده می شود. در این درس قصد داریم اثر آمازون (Amazon Effect) که یکی از آثار مهم بازاریابی دیجیتال است را بررسی کنیم.
اثر آمازون چیست؟
یکی از پدیده هایی است که پس از توسعه خرید آنلاین و گسترش شرکت آمازون بر سر زبانها افتاد. در بازاریابی نتیجه و تاثیر شرکت های بزرگ فروش اینترنتی بر بازار فیزیکی یا به عبارت دیگر تاثیر «بازاریابی آنلاین» بر «بازاریابی آفلاین» را اثر آمازون می نامند. این اثر موجب تغییر در الگوهای خرید، انتظارات مشتری و چشمانداز رقابتی جهان شد. با توسعه فروش آنلاین و افزایش محبوبیت خرید آنلاین، بسیاری از کسب و کارهای سنتی، از گردونه رقابت عقب ماندند و بسیاری از آنها به شدت آسیب دیدند.
آمازون، تنها بزرگترین فروشگاه آنلاین جهان نیست، بلکه بزرگترین مرکز دادهای جهان است. داده هایی نظیر «رفتار مشتری»، «نورومارکتینگ» و بزرگترین دیتاسنتر جهان و بزرگترین کلاودسنتر جهان در اختیار آمازون است. بعلاوه اینکه یکی از بزرگترین شرکتهای پست جهان نیز محسوب می شود(اگر نگوییم بزرگترین شرکت پست جهان).
اثر آمازون چگونه شکل گرفت؟
با توسعه کسب و کارهای آنلاین، سود کسبوکارهای الکترونیک و به همین نسبت، قیمت تمام شده محصول در فروشگاههای خردهفروشیهای فیزیکی افزایش یافتند. هرروز، تعداد بیشتری از مشتریان به جای رفتن به فروشگاه ها با برداشتن موبایل یا رفتن پشت لپ تاپشان خرید می کردند.
طبق آمار اداره سرشماری ایالات متحده، فروش آنلاین، سهمی حدود 13.6 درصد از کل حجم خرده فروشی در ایالات متحده را در سال 2020 تشکیل داده بود. این رقم در سال 2019، حدود 10.7 درصد بود که رشد چشمگیری داشت.
از سال 1994 که آمازون شروع به کار کرد، همچنان پیشتاز فروش آنلاین در جهان است به همین دلیل این اثر به نام آمازون خورد. بیش از 5300 فروشگاه خرده فروشی در سال 2017 تعطیل شدند که 218 درصد نسبت به سال 2016 افزایش داشته است.
شیوع کرونا، تیر خلاصی به فروشگاههای خرده فروشی آفلاین بود. حتی برخی شیوع این بیماری را به آمازون هم نسبت دادند که البته هیچگاه اثبات نشد. اما به هرحال آمازون با شیوع کرونا، رشد بی سابقه ای را تجربه کرد. گذشته از اینکه این اثر درآمد فروشگاههای خردهفروشی سنتی را کاهش داد، موجب ایجاد تغییرات قابلتوجهی در الگوهای خرید مصرفکننده هم شد.
اثر آمازون چگونه کار میکند؟
خریداران امروزی باتوجه به اینکه به راحتی میتوانند در اینترنت بچرخند و محصولات مختلفی را ببینند، حال دیگر در هنگام خرید از یک فروشگاه آفلاین خرده فروشی، تنوع بسیار بیشتری را طلب می کنند.
بعلاوه اینکه بدون کمک گرفتن از کسی، مشتریان می توانند محتویات یا خواص یک محصول را در اینترنت با فونت دخواه، بخوانند که این موضوع در فروشگاههای آفلاین، بسیار سخت و بعضا غیرممکن است.
مشتریان امروزی انتظار دارند به همان سرعتی که در اینترنت به پاسخ سوال خود می رسند، در فروشگاه آفلاین اطلاعات دریافت کنند که این امر نیز غیرممکن است.
مشتریان در اینرنت می توانند نظرات سایر مشتریان را به سادگی و بدون دخالت فروشنده، بی واسطه بخوانند که در فروشگاههای آفلاین این امر غیر ممکن است.
مزایا و معایب خرید اینترنتی چیست؟
رانندگی در ترافیک شهری، یافتن جای پارک، زمان کم، ماشینی شدن زندگی، زمان کم و عدم امکان انتظار برای تسویه حساب یا خرید، همه و همه موجب شد تا برخی از خریدها بصورت اتوماتیک به صورت آنلاین انجام شود.
فروشگاههای آنلاین با بهره گیری از استفاده از بیگ دیتا و هوش مصنوعی، هوش مصنوعی الگوهای خرید و رفتار مشتری را رصد میکنند، و موقعیتهای برد-برد به مشتریان پیشنهاد میکنند. همین حالا هم اینستاگرام و حتی فروشگاههای آنلاین داخلی، در حال بهره گیری از هوش مصنوعی و نورومارکتینگ هستند. بعلاوه هزینه اجاره یک یا چند فروشگاه فیزیکی، بسیار بیشتر از سایتهای بزرگ است.
با افزایش اعتراضات خرده فروشان آفلاین، فروشگاههای بزرگ اینترنتی در حرکتی آنها را هم وارد بازی آنلاین کردند و کم کم بصورت خزنده، وارد جهان فیزیکی شدند. همین حالاهم در سراسر جهان بزرگترین لجستیکهای پخش و پست و کالارسانی، مربوط به فروشگاههای آنلاین است.
البته مشتریانی که به صورت آنلاین خرید می کنند، نمی توانند پیش از خرید محصول را لمس کنند، ببینند، بشنوند، بو کنند یا مزه کنند (مگر اینکه قبلاً از محصول استفاده کرده باشند یا اینکه پیش از خرید آنلاین آن را در یک مکان خرده فروشی فیزیکی عرضه کنند). اینگونه بود که پیوند فروش آنلاین و فروش آفلاین اتفاق افتاد و جهان باز، تغییر کرد.
این مفهوم یکی از مهمترین موضوعات در «برندسازی یا برندینگ» است. بدیهی است خلق و راه اندازی برند این امکان را می دهد که «هویتی منحصر به فرد» برای کسب و کار ایجاد شود. هویتی که مشتریان آن را «تشخیص دهند» و به آن «اعتماد» کنند. اگر برند به خوبی مدیریت شود، مشتریان انرژی کسب و کار، ماموریت و انتظاراتی که از شرکت می توانند داشته باشند را درک خواهند کرد.
استراتژی قدرتمند مدیریت برند به ایجاد و پرورش روابط نزدیکتر با مخاطبان برند کمک می کند. ایجاد پایگاه مشتریان وفادار، شهرت یک برند و محصولات مرتبط به آن را به شکل مثبت تری توسعه داده و متعاقباً موجب درآمد بیشتر و «ارزش ویژه برند» می شود.
برندسازی مدرن اغلب به مدیریت برند دیجیتال نیاز دارد که به برند امکان می دهد تصویری را که می خواهد به صورت آنلاین ارائه دهد، تنظیم کند. تعریف مدیریت برند در طول سالها تغییر کرده و این اهمیت دارد که شرکتها از دانش روز بازاریابی و برندسازی مطلع باشند.
به شکلی اجتنابناپذیر، برندهای امروزی، برندهایی آنلاین هستند و میدانند چه تاکتیکهای بازاریابی باید برای افزایش ارزش برند و حفظ رابطه خوب با مشتریانش به کار گرفته شود.
این مفهوم در ادبیات بازاریابی به چند معنی مختلف بکار برده می شود به همین خاطر ما در این درس از آن به عنوان « ریکال محصول (Product Recall) » یا ریکال از آن یاد می کنیم تا با مفاهیم دیگر اشتباه نشود. بخاطر داشته باشیم که مفاهیم «فراخوان برند» یا «به یادآوری برند» هر دو به عنوان ریکال شناخته می شوند که معنای متفاوتی دارند که در مباحث مربوط به خودشان توضیحات لازم ارائه شده است.
فراخوانی محصول یا ریکال(Recall)، به معنای درخواست یا اعلامیه مرجوع عمده محصولات و فراخوانی مجدد این محصولات به شرکت از طرف خود تولید کننده است. این به عنوان درخواستی رسمی است که یک شرکت اعلام میکند که به شرکت برگردد. معمولا ممکن است مشکلاتی در تولید محصول وجود داشته یا بعد از عرضه به بازار اتفاقی برای محصول افتاده که وجود این محصول در بازار موجب آبروریزی شرکت خواهد شد.
معانی مانند «احضار مجدد»، «ارجاع»، «مرجوعی» یا برگرداندن محصول، به نوعی بازگشت محصول به تولید کننده، یا توزیع کننده هستند اما «ریکال» نیستند.
در ریکال یا فراخوانی، یک شرکت به شکل عمومی با فراخوانی رسمی از همه بدون استثنا درخواست میکند که محصولات را به شرکت تولید کننده برگردانند.
این موضوع ممکن است به علت کشف عیب یا ایرادی خاص در محصول باشد که کمپانی از همه می خواهد تا محصول را به شرکت مادر برگردانند. به عنوان مثال شرکت تویوتا در اقدامی تمامی یک مدل خود را فراخوان کرد یا شرکت اوپل آلمان تعداد 5128 اپل کورسا که در بریتانیا به فروش رفته بود به علت نقص فنی فراخوان کرد.
مفهوم سه پایه بازاریابی یکی از جدیدترین مفاهیم بازاریابی است که توسط «اریک هوبرمن» در کتای «شگرد شاهین» مطرح شد. یک سه پایه را تصور کنیم و فرض کنیم در بالای آن، برند یا کسب وکار ما قرار دارد. هر پایه را یک اصل مهم بازاریابی تشکیل داده است.
بدون وجود هر یک از این سه عنصر، کل سه پایه به همراه هر چیزی که میخواهیم تبلیغ کنیم، فرو خواهد ریخت. ما در این کتاب نام این سه پایه را، “سه پایه بازاریابی” نامگذاری میکنیم. سه پایه بازاریابی، بر سه اصل “آگاهی”، “آموزش و پرورش” و “اعتماد”، استوار است. شاید این سه پایه، مهمترین و کلیدی ترین نکته کل کتاب باشد. هر زمان که استراتژی بازاریابی یا یک کمپین خاص را بررسی و تجزیه و تحلیل میکنیم، به خاطر داشته باشیم که سه پایه بازاریابی، چک لیست ما است. با یادگیری تفاوت های ظریف هر عنصر، می توانیم یک سه پایه بازاریابی محکم بسازیم که کسب و کار ما را برای دراز مدت، پابرجا نگاه دارد.
آگاهی(Awareness)
آگاهی یا “آگاهی از برند”، موضوعی است که غالب مردم آن را با بازاریابی اشتباه میگیرند. آگاهی بدان معناست که چگونه مخاطبان را در مورد محصول خود مطلع میکنیم. تمام رویدادهای آگاهی رسان، مانند تبلیغات، رویدادهای خاص یا کمپین های تبلیغاتی، بیلبوردها، سرمایه گذاری ها، حمایتهای مالی از گروههای خاص و موارد دیگر، زیرمجموعه آگاهی محسوب میشوند.
پرورش و توسعه(Nurturing)
آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست، بلکه تمام اموری است که ما از زمان آگاهی مخاطب از محصول، تا ایجاد اعتماد کامل او از برند یا کسب و کار، انجام خواهیم داد. فاصله آموزش و پرورش از زمانی آغاز میشود که مخاطب از وجود ما باخبر شده و تا زمانی که اطمینان در خصوص محصول یا خدمات ما در ذهن و قلب وی شکل گرفت، طول خواهد کشید. اما آموزش و پرورش با خرید به اتمام نرسیده و برخی از اوقات تا بعد از خرید هم ادامه خواهد یافت. آموزش و پرورش برای تبدیل سرنخ ها به مشتریان و همچنین برای بهینه سازی ارزش طول عمر(LTV) ، مشتری حیاتی است.
این عنصر بازاریابی معمولاً بیشترین نرخ نادیده گرفته شدن را دارد. بنابراین اگر شرکتهایی را میبینیم که همواره لنگ میزنند یا به یک سمت سقوط میکنند، تعجب نکنیم، سه پایه آنها، یک پایه مهم را ندارد!. نگاهی به سازمان خودمان و اطرافمان بیندازیم، چند شرکت میشناسیم که واحدهای آموزش پرورش(نه داخلی)، بلکه برای مشتریان دارند!؟.
اعتماد(Trust)
اعتماد، بزرگترین محرک بزرگ برای تبدیل سرنخ، به مشتری است. براساس تحقیقاتی که بنیاد ادلمن ، انجام داد، 75٪ از مصرفکنندگان، اگر به برند یا شرکتی اعتماد نداشته باشند، به هیچ عنوان از آن خرید نمیکنند. این عدد، شگفت انگیز است. تقریبا می توان به قطعیت ادعا کرد که بدون “اعتماد”، هیچ “مشتری”، وجود نخواهد داشت!.
سهپایه بازاریابی در بازار
وقتی ساختار یک سه پایه را در نظر میگیریم، آشکار میشود که بدون هریک از پایه ها، همه چیز به هم میریزد. علاوه بر این، بازاریابی فرایندی رقابتی است. اگر بازاریابی خود را بهینه نمیکنیم، به احتمال زیاد رقبای ما عملکرد بهتری خواهند داشت. ما همیشه در حال رقابت هستیم. ممکن است محصولی متمایز داشته باشیم، اما مصرفکنندگان، همیشه میزان محدودی پول برای خرج کردن دارند. بازار به شدت فریبنده و حیلهگر است. به سادگی در رقابت غرق خواهیم شد و سه پایه را به طور کلی فراموش خواهیم کرد، که معمولاً پایان خوبی نخواهد داشت.
به عنوان مثال، یک شرکت تولید محصولات زیبایی، پیش از اینکه این شرکت برای دریافت مشاوره به ما مراجعه کند، تقریباً حدود 80% از درآمدش را از دست داده بود. مدیران این شرکت، اصرار داشتند که تبلیغاتشان در فیسبوک را بررسی کنیم. تیم ما نرخ کلیک، هزینه به ازای هر کلیک و هزینه به ازای هر نمایش را بررسی کردند و همه معیارهای تبلیغات این شرکت، با استانداردهای تبلیغات در فیسبوک، مطابقت داشت. ترافیک وبسایت استاندارد بود و همه چیز درست به نظر می رسید. اما درآمد آنها به طور وحشتناکی کاهش یافته بود!. فکر کردیم شاید مشکلی در وب سایت این شرکت وجود داشته باشد. تغییری هم در وبسایت ایجاد نشده بود. پس از یک هفته بررسی و رفت و برگشت، ما خواستار بررسی وبسایت این شرکت شدیم. به این نتیجه رسیدیم که فیسبوک برای همه یکسان است پس آنالیز سایت پاسخ مشکل خواهد بود. سعی کردیم سرعت وبسایت را افزایش دهیم. دقیقاً از همان روز شاهد افزایش نرخ تبدیل بودیم. مشکل از اینجا بود که زمان بارگذاری در کامپیوتر یک ثانیه و در موبایل هشت ثانیه بود.
اطمینان میدهم هیچ مصرفکنندهای، هشت ثانیه صبر نمیکند تا صفحه سایت بارگذاری شده و روی موضوعی کلیک کند. مجددا هشت ثانیه دیگر صبر کند تا صفحه بعدی باز شود و غیره. مجددا بررسی کردیم که چه چیزی را در وبسایت تغییر دادهاند و نهایتا متوجه شدیم تیم توسعه بررسی با بروزرسانی جدید موجب این مشکل شده بود. مدیران این شرکت همواره فیسبوک را مقصر جلوه داده بودند اما برروی عنصر(پایه) اشتباهی از بازاریابی متمرکز شده بودند. مشکل آگاهی نبود، چون میزان ترافیک ثابت بود و آگاهی ایجاد میشد، اما این عنصر آموزش و پرورش بود که موجب این افت بزرگ شده بود.
منابع:
کتاب شگرد شاهین(ترجمه امین اسداللهی و فرامرز عیب پوش)
مراحل پیاده سازی استراتژی(Strategic implementation Phases) چیست؟
تدوين استراتژی، فرآيند تحليلي انتخاب بهترين اقدام مناسب براي دستيابي به اهداف و چشم انداز سازمان است . یکی از مراحل فرآیند مدیریت استراتژیک است . در این درس مراحل تدوین و اجرای استراتژی شرح داده شده است. این برنامه راهبردی به سازمان این امکان را می دهد که منابع خود را بررسی کند، یک برنامه مالی ارائه کند و مناسب ترین برنامه اقدام را برای افزایش سود ایجاد کند.
ارزیابی استراتژیک مرحله نهایی مدیریت استراتژیک را تشکیل می دهد و یکی از حیاتی ترین مراحل در این فرآیند محسوب می شود.
ارزیابی استراتژی، فرآیندی است که ارزیابی می کند که استراتژی انتخابی تا چه اندازه به خوبی اجرا شده است و تا چه حد استراتژی موفق یا ناموفق بوده است. به بیان ساده، ارزیابی استراتژی مستلزم بررسی و ارزیابی فرآیند اجرای استراتژی و سنجش عملکرد سازمانی است.
ارزیابی استراتژی در دو سطح عمل می کند. استراتژیک و عملیاتی. در سطح استراتژیک، تمرکز بر سازگاری استراتژی با محیط است و در سطح عملیاتی، ارزیابی می شود که سازمان چقدر استراتژی را دنبال می کند.
از طریق فرآیند ارزیابی استراتژی، استراتژیست ها می توانند مطمئن شوند که پیش فرض های ایجاد شده در طول تدوین استراتژی صحیح است. استراتژی، سازمان را به سمت دستیابی به اهدافش هدایت می کند. مدیران آنچه را که قرار است انجام دهند برای اجرای موثر استراتژی انجام می دهند سازمان به خوبی عمل می کند، برنامه ها دنبال می شود و منابع به درستی استفاده می شود این که آیا نیاز به فرمول بندی مجدد یا تغییر استراتژی وجود دارد.
اجرای استراتژی(Strategic implementation)
این مرحله، یکی از مهمترین مراحل فرآیند مدیریت استراتژیک است و جایی است که برنامه استراتژیک به عمل تبدیل می شود. از اجرای یک طرح بازاریابی جدید برای افزایش فروش گرفته تا اجرای یک نرم افزار مدیریت کار جدید برای افزایش کارایی در تیم های داخلی.
داشتن برنامه استراتژیک عالی است، اما اگر از پهنای باند، منابع و پشتیبانی برای اجرای برنامه خود برخوردار نباشید، تغییر واقعی در سازمان شما ایجاد نخواهد شد.
شش مرحله کلیدی اجرای استراتژی
اهداف خود را مشخص کنید.
انجام تحقیقات مناسب.
هر خطری را ترسیم کنید.
تمام نقاط عطف را برنامه ریزی کنید.
وظایف را تعیین کنید.
منابع مفید را اختصاص دهید.
تحلیل استراتژیک(Analyzing strategy)
تحلیل استراتژیک به ارزیابی محیط کاری سازمان اشاره دارد. این محیط کاری به طور کلی نحوه اداره کسب و کار سازمان را مشخص می کند. این کمک می کند تا عملکرد روحی سازمان و اینکه آیا اهداف و اهداف تعیین شده توسط سازمان قابل برآورده شدن هستند یا خیر.
بسیاری از کارشناسان توصیه می کنند که هر از گاهی آن را در یک سازمان انجام دهید. می تواند به کشف مناطقی که نیاز به تغییر و پیشرفت دارند کمک کند.
چرا تحلیل استراتژیک مهم است؟
اغلب سازمانهای در حال رشد، برنامهریزی استراتژیک را در مراحل مختلف کسبوکار خود اجرا میکنند. تجزیه و تحلیل بخشی از برنامه ریزی کسب و کار است که دارای استراتژی سیستماتیک و سرمایه گذاری منابع مناسب است و می تواند به شما در رسیدن به هدف خود به عنوان یک سازمان کمک کند.
این مهم سبب می شود رقبای خود را در نظر بگیرید و کمک می کند تا استراتژی های کسب و کار خود را ارزیابی کنید تا شما را در صدر رقابت نگه دارید.
این مهم است زیرا عوامل داخلی و خارجی مؤثر بر سازمان را برجسته می کند. با ارزیابی سازمان می توانید استراتژی ها را تدوین و اجرا کنید.
تجزیه و تحلیل بخشی از برنامه ریزی استراتژیک همراه با تدوین استراتژی است. تجزیه و تحلیل، زمینه را برای تدوین استراتژی ها و تصمیم گیری برای شما فراهم می کند.
انواع تحلیل استراتژیک چیست؟
هیچ روش تعریف شده ای برای ارزیابی محیط کاری سازمان وجود ندارد. با این حال، روش های متعدد می تواند به شما در جمع آوری داده های مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل و آماده سازی مرحله برای تدوین استراتژی کمک کند.
ما دو مورد از محبوب ترین روش های تجزیه و تحلیل را مورد بحث قرار داده ایم – SWOT & PESTLE. هر رویکرد چیزی منحصر به فرد ارائه می دهد و به برنامه ریزی استراتژی شما ارزش می افزاید. بیایید نگاهی به دو رویکرد بیندازیم.
تحلیل استراتژیک داخلی
همانطور که از نام آن پیداست، تجزیه و تحلیل داخلی زمانی انجام می شود که یک سازمان نیاز دارد به درون خود نگاه کند و عملکردهای مثبت و منفی خود را تعریف کند، که می تواند با سرمایه گذاری منابع مناسب بیشتر بهبود یابد. انجام این کار باعث افزایش وجهه سازمان در بازار خواهد شد.
تجزیه و تحلیل داخلی عمدتاً بر عملکرد سازمان از طریق ارزیابی سازمان بالقوه برای رسیدن به اهدافش متمرکز است.
معروف ترین و رایج ترین تکنیک تحلیل استراتژیک داخلی، تحلیل SWOT است. SWOT مخفف نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها است. این تکنیک عوامل کامل درون یک سازمان یا پروژههای آن را بررسی میکند و مشخص میکند که چه چیزی ممکن است آسیب ببیند.
تحلیل SWOT
نقاط قوت – نقاط قوت یک سازمان، زمینه های مثبتی هستند که به رشد مداوم آن کمک می کنند. این نواحی در یک سازمان باید محافظت شوند و در تمام تغییرات به پیش برده شوند.
نقاط ضعف – جایی که نقاط قوت وجود دارد، نقاط ضعف نیز وجود دارد. اینها بخشهایی از یک سازمان هستند که باید اصلاح شوند تا بتوانند به سازمان منتفع شوند و در عین حال برتری رقابتی نسبت به رقبای خود ایجاد کنند.
تهدیدها – عوامل مختلفی وجود دارند که بر یک سازمان تأثیر میگذارند، اما عمدتاً قابل پیشبینی هستند. با یک استراتژی مدیریت ریسک مناسب، تهدیدهایی مانند عملکرد بهتر رقبا بر عملکرد سازمان تأثیر نمی گذارد.
فرصت ها – فرصت هایی را که یک سازمان برای رشد در جهت موفقیت خود دارد، کشف کنید. فرصت های بیرونی را شناسایی کنید و مطمئن شوید که از آنها نهایت استفاده را می کنید.
تحلیل استراتژیک خارجی
هنگامی که تجزیه و تحلیل داخلی کامل شد و سازمان از درون بیخطا شد، زمان ارزیابی عوامل خارجی است که ممکن است رشد سازمان را مختل کنند.
تجزیه و تحلیل خارجی برای دقیق بودن، باید بداند بازار چگونه کار می کند و مشتریان چگونه تحت تأثیر استراتژی های بازاریابی، محصولات و خدمات خاصی هستند که رقبا در آنجا ارائه می کنند.
تجزیه و تحلیل PESTLE
تجزیه و تحلیل PESTLE روش رایج تجزیه و تحلیل خارجی است. مخفف تجزیه و تحلیل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و محیطی است که بر اساس تحلیل استراتژیک بیرونی عوامل موثر بر محیط را تعیین می کند.
هدف استراتژیک(Strategic objectives and analysis) چیست؟
اهداف استراتژیک بیانیه های هدفی هستند که به ایجاد یک چشم انداز کلی کمک می کنند و اهداف و مراحل قابل اندازه گیری را برای سازمان تعیین می کنند تا به دستیابی به نتیجه مطلوب کمک کنند. یک هدف استراتژیک زمانی مؤثرتر است که با نتایج آماری یا داده های قابل مشاهده قابل سنجش باشد.
کسب و کارها اهداف استراتژیک را برای پیشبرد چشم انداز سازمان ایجاد می کنند، اهداف سازمان را همسو می کنند و تصمیماتی را هدایت می کنند که بر بهره وری روزانه از بالاترین سطوح سازمان به همه کارکنان دیگر تأثیر می گذارد.
انواع اهداف استراتژیک.
اهداف استراتژیک مالی.
اهداف استراتژیک رشد.
اهداف استراتژیک آموزشی/یادگیری.
اهداف استراتژیک مشتری.
تحلیل موقعیت(Analyzing situation) چیست؟
تجزیه و تحلیل موقعیت فرآیندی است که به شما کمک می کند فرصت ها و چالش های داخلی و خارجی سازمان، خدمات یا محصول خود را شناسایی کنید . همچنین می توانید از آن برای تعریف دامنه یک مشکل استفاده کنید.
هنگامی که این موارد را انجام دادید، می توانید از یافته های خود برای کمک به برنامه ریزی مسیری از جایی که اکنون هستید تا جایی که می خواهید باشید، استفاده کنید.
شما می توانید هر زمان که بخواهید یک تحلیل وضعیت انجام دهید، اما قبل از اجرای یک فرآیند جدید یا شروع یک پروژه بسیار مهم است. این به شما کمک می کند تا بهترین راه را انجام دهید و بدون هدر دادن تلاش خود با تکرار چیزها یا انجام حرکات نادرست به جلو بروید.
نظارت استراتژیک(Strategic Monitoring)
استراتژی نظارت چارچوبی است که در آن می توانید نظارت و گزارش خود را برنامه ریزی کنید . یک استراتژی یکپارچه باید انواع مختلف نظارتی را که شما انجام می دهید فراهم کند و ارتباط با نظارت انجام شده توسط سایر سازمان ها را شناسایی کند و در نظارت خود لحاظ کند.
با در نظر گرفتن یک استراتژی نظارتی خوب، با یک سیستم هشدار به موقع، شفافیت و دید بهتری در عملیات خود خواهید داشت.
معیارهای حیاتی مختلفی وجود دارد که سازمانها باید در هر استراتژی نظارتی بگنجانند. این معیارها می توانند به سازمان ها کمک کنند تا عملکرد را پیگیری کنند و زمینه های بهبود را شناسایی کنند. برخی از حیاتی ترین معیارهایی که باید شامل شوند عبارتند از:
زمان پاسخگویی: این متریک مدت زمانی را که طول می کشد تا یک سیستم به یک درخواست پاسخ دهد اندازه گیری می کند. ردیابی زمان پاسخ برای شناسایی کاهش سرعت و بهینه سازی عملکرد ضروری است.
توان عملیاتی: این متریک تعداد درخواست هایی را که یک سیستم می تواند در طول زمان انجام دهد را اندازه گیری می کند. توان عملیاتی برای نظارت برای اطمینان از اینکه یک سیستم می تواند بار مورد نیاز را تحمل کند بسیار مهم است.
نرخ خطا: این متریک تعداد خطاهایی را که در یک سیستم رخ می دهد اندازه گیری می کند. نظارت بر میزان خطا می تواند به سازمان ها در شناسایی و رفع مشکلات کمک کند.
استفاده از منابع: این متریک تعداد منابع (مثلاً CPU، حافظه) را که یک سیستم استفاده می کند، اندازه گیری می کند. استفاده از منابع برای ردیابی برای اطمینان از بارگذاری بیش از حد سیستم و شناسایی مناطق برای بهبود ضروری است.
ههمواره در گفتگوهای عملیاتی و سازمانی، عبارت استراتژی (strategy)، بکار برده می شود اما شاید کمتر کسی هم معنای دقیق استراتژی و هم انواع آن را به درستی بشناسد و بداند عملاً استراتژی چه کاربردی در دستیابی به اهداف دارد. در این درس قصد داریم انواع استراتژی را بررسی کنیم و آنها را به خوبی بشناسیم.
استراتژی عملیات(operations strategy)
همواره در گفتگوهای عملیاتی و سازمانی، عبارت استراتژی(strategy)، بکار برده می شود اما شاید کمتر کسی هم معنای دقیق استراتژی و هم انواع آن را به درستی بشناسد و بداند عملاً استراتژی چه کاربردی در دستیابی به اهداف دارد. در این درس قصد داریم انواع استراتژی را بررسی کنیم و آنها را به خوبی بشناسیم.
استراتژی عملیات مجموعه ای از تصمیماتی است که یک سازمان در مورد تولید و تحویل کالاهای خود میگیرد. سازمانها ممکن است هر قدمی را که به سمت تولید یا ارائه محصول برمیدارند، یک عملیات در نظر بگیرند، و همه تصمیمگیریها در مورد این عملیاتهای مختلف، استراتژی عملیات است. استراتژی عملیاتی یک سازمان همراه با استراتژی کلی تجاری آن است و به سازمان کمک می کند تا به اهداف بلندمدت خود دست یابد و رقابت پذیری در بازار را بهبود بخشد.
مزایای داشتن استراتژی عملیاتی
کارایی بهتر کارکنان.
مدیریت و برنامه ریزی منابع.
هماهنگی واحدهای مختلف سازمان با یکدیگر.
مدیریت امکانات.
پیش بینی جهت برنامه ریزی.
استراتژی عملکردی (Functional Strategy)
یک استراتژی عملکردی، که به عنوان «استراتراتژی بخش بندی(departmental strategy)»، نیز شناخته می شود، به هر عملکرد سازمانی مربوط می شود، و اینکه چگونه آن واحد یا بخش سازمانی که آن عملکرد را اختصاص داده است، به اهداف استراتژیک خود (بخشی از استراتژی تجاری / رقابتی) دست خواهد یافت. به طور کلی این کار را با بهبود یا به حداکثر رساندن کارایی و بهره وری در واحد عملکردی انجام می دهد. به عنوان نمونه برخی از استراتژی های عملکردی در این بخش ذکر شده است.
استراتژی تولید.
استراتژی بازاریابی.
استراتژی تبلیغات.
استراتژی فروش.
استراتژی منابع انسانی.
استراتژی موجودی.
استراتژی مالی.
استراتژی آموزشی و غیره.
استراتژی کسب و کار(Business strategy)
استراتژی کسب و کار، ابتکارات استراتژیکی است که یک سازمان برای ایجاد ارزش برای سازمان و سهامداران آن و کسب مزیت رقابتی در بازار دنبال می کند. این استراتژی برای موفقیت یک سازمان بسیار مهم است و قبل از تولید یا ارائه هر کالا یا خدمات مورد نیاز است.
اهمیت استراتژی کسب و کار
وجود استراتژی تجاری، برای موفقیت یک کسب و کار، حیاتی است. این استراتژی به رهبران و مدیران کمک می کند تا اهداف سازمانی را تعیین کنند و همچنین برای سازمان هم مزیت رقابتی ایجاد می کند. این استراتژی عوامل زیر را تعیین می کند:
قیمت: نحوه قیمت گذاری کالاها و خدمات بر اساس رضایت مشتری و قیمت تمام شده مواد اولیه.
تامین کنندگان: آیا مواد اولیه به صورت پایدار تامین می شود و از کدام تامین کنندگان.
جذب کارکنان: نحوه جذب و حفظ استعدادها.
تخصیص منابع: نحوه تخصیص موثر منابع.
بدون یک استراتژی کسب و کار روشن، یک سازمان نمی تواند ارزش ایجاد کند و بعید است که موفق شود.
استراتژی تحول آفرین(Transformational strategy)
استراتژی تحول آفرین، به تغییرات بزرگی اشاره دارد که باید برای اطمینان از موفقیت بلندمدت ایجاد شوند. این تغییرات شامل محصولات، خدمات و مدل کلی کسب و کار موجود یک سازمان و همچنین فرآیندها، تجهیزات و زیرساخت های مورد استفاده آن است. سازمان ها باید در مورد نحوه انجام کسب و کار، آنچه به بازار می آورند و افرادی که با آنها کار می کنند فکر و برنامه ریزی کنند.
هیچ استراتژی خاصی نیست که بتوان آن را تحول آفرین در نظر گرفت. این استراتژی بر اساس نوع صنعتی که سازمان در آن قرار دارد و شایستگی های اصلی آن و سایر عوامل متفاوت است. در اصل، یک استراتژی تحول آفرین از سازمان ها می خواهد که درباره آنچه انجام می دهند و نحوه انجام آن تجدید نظر کنند. سازمان هایی که استراتژی تحول آفرینی را اتخاذ می کنند به دنبال راه هایی برای بهبود قابلیت های خود، متمایز ساختن خود از رقبا و ارائه ارزش و مزایای بیشتری به مشتریان خود هستند.
استراتژی تحول آفرین در مورد ایجاد تغییرات شدید و قابل توجه در یک کسب و کار برای تغییر مسیر دوام کوتاه مدت و بلندمدت آن است. نیاز به چنین تغییری در مسیر عمل معمولاً ناشی از نوعی عامل خارجی است، مانند رکود در اقتصاد یا ظهور یک رقیب، که صاحب کسب و کار و مدیران آن را مجبور میکند در سیاستها و رویههای خود تجدید نظر کنند. به این ترتیب، استراتژی تحول آفرین اهدافی در افزایش درآمد و سهم بازار سازمان، بهبود رضایت و حفظ مشتری و کاهش هزینه ها برای انتقال پول به سایر بخش های کسب و کار دارد.
استراتژی های مدیریت تطبیقی(Adaptive strategic)
این استراتژی شامل تعهد به یادگیری و تعدیل مستمر، با هدف کاهش عدم اطمینان در طول زمان از طریق نظارت سیستماتیک است. به زبان ساده، مدیریت تطبیقی، فرآیند مداوم «یادگیری» و «سازگاری» است.
نیروی محرکه مدیریت تطبیقی، ترکیب یادگیری در رویه های مدیریت است. این رویکرد به افراد قدرت میدهد تا بینشهایی را از نتایج تصمیمگیریهای قبلی استخراج کنند و از این بینشها به عنوان سکوی پرشی برای تطبیق و ارتقای استراتژیهای آینده استفاده کنند. چرخه مدیریت تطبیقی شامل سه مرحله حیاتی است.
برنامه ریزی.
پیاده سازی.
نظارت برنتایج.
استراتژی مدیریت تطبیقی، فرآیندی سیستماتیک درراستای بهبود نتایج مدیریت در مواجهه با عدم قطعیت است که شامل مجموعه ای از مراحل کلیدی است.
تعیین اهداف و مقاصد.
اجرای تصمیمات.
نظارت بر نتایج.
ارزیابی نتایج.
به اشتراک گذاشتن دانش.
این مراحل مسیرهای استراتژیک به سوی یادگیری و سازگاری هستند.
استراتژی رقابتی(Competitive Strategies)
عواملی مانند جهانی شدن و پیشرفت فناوری اطلاعات راه های جدیدی را برای برندها برای بازاریابی کالاها و خدمات خود باز کرده است. رقابت سختی در همه صنایع وجود دارد. سازمان ها برای شکست دادن رقبا و کسب مزیت رقابتی در بازار باید استراتژی های رقابتی داشته باشند . سوال این است که استراتژی رقابتی دقیقا چیست؟
استراتژی رقابتی، برنامه ای جامع از اقدامات است که سازمان برای دفاع از موقعیت خود در بازار و به دست آوردن مزیت رقابتی پایدار در صنعت، در پیش می گیرد.
استراتژی نظارت(Monitoring strategy)
ستراتژی نظارت یا نظارتی، چارچوبی است که در آن می توان نظارت و گزارش را برنامه ریزی کرد . استراتژی یکپارچه باید انواع مختلف نظارتی را که شما انجام می شود فراهم کند و ارتباط با نظارت انجام شده توسط سایر سازمان ها را شناسایی کند و در نظارت خود لحاظ کند.
با در نظر گرفتن یک استراتژی نظارتی خوب، با یک سیستم هشدار به موقع، شفافیت و دید بهتری در عملیات وجود خواهد داشت.
معیارهای حیاتی مختلفی وجود دارد که سازمانها باید در هر استراتژی نظارتی بگنجانند. این معیارها می توانند به سازمان ها کمک کنند تا عملکرد را پیگیری کنند و زمینه های بهبود را شناسایی کنند. برخی از حیاتی ترین معیارهایی که باید شامل شوند عبارتند از:
زمان پاسخگویی: این متریک مدت زمانی را که طول می کشد تا یک سیستم به یک درخواست پاسخ دهد اندازه گیری می کند. ردیابی زمان پاسخ برای شناسایی کاهش سرعت و بهینه سازی عملکرد ضروری است.
توان عملیاتی: این متریک تعداد درخواست هایی را که یک سیستم می تواند در طول زمان انجام دهد را اندازه گیری می کند. توان عملیاتی برای نظارت برای اطمینان از اینکه یک سیستم می تواند بار مورد نیاز را تحمل کند بسیار مهم است.
نرخ خطا: این متریک تعداد خطاهایی را که در یک سیستم رخ می دهد اندازه گیری می کند. نظارت بر میزان خطا می تواند به سازمان ها در شناسایی و رفع مشکلات کمک کند.
استفاده از منابع: این متریک تعداد منابع (مثلاً CPU، حافظه) را که یک سیستم استفاده می کند، اندازه گیری می کند. استفاده از منابع برای ردیابی برای اطمینان از بارگذاری بیش از حد سیستم و شناسایی مناطق برای بهبود ضروری است.
انواع مدیریت استراتژیک(strategic management) چیست؟
استراتژی عملیات مجموعه ای از تصمیماتی است که یک سازمان در مورد تولید و تحویل کالاهای خود می گیرد. سازمانها ممکن است هر قدمی را که به سمت تولید یا ارائه محصول برمیدارند، یک عملیات در نظر بگیرند، و همه تصمیمگیریها در مورد این عملیاتهای مختلف، استراتژی عملیات است.
استراتژی عملیاتی یک سازمان همراه با استراتژی کلی تجاری آن است و به سازمان کمک می کند تا به اهداف بلندمدت خود دست یابد و رقابت پذیری در بازار را بهبود بخشد. مزایای داشتن استراتژی عملیاتی.
کارایی کارکنان
مدیریت و برنامه ریزی منابع
هماهنگی واحدهای مختلف سازمان با یکدیگر
مدیریت امکانات
پیش بینی جهت برنامه ریزی
استراتژی عملکردی(Functional Strategy)
یک استراتژی عملکردی، که به عنوان “استراتژی بخش بندی(departmental strategy) نیز شناخته می شود، به هر عملکرد سازمانی مربوط می شود، و اینکه چگونه آن واحد یا بخش سازمانی که آن عملکرد را اختصاص داده است، به اهداف استراتژیک خود (بخشی از استراتژی تجاری / رقابتی) دست خواهد یافت. به طور کلی این کار را با بهبود یا به حداکثر رساندن کارایی و بهره وری در واحد عملکردی انجام می دهد.
نمونه هایی از انواع استراتژی های عملکردی عبارتند از:
استراتژی تولید
استراتژی بازاریابی
استراتژی تبلیغات
استراتژی فروش
استراتژی منابع انسانی
استراتژی موجودی
استراتژی مالی
استراتژی آموزشی و غیره
استراتژی تحول آفرین(Transformational strategy)
استراتژی کسب و کار تحول آفرین به تغییرات بزرگی اشاره دارد که باید برای اطمینان از موفقیت بلندمدت ایجاد شوند. این تغییرات شامل محصولات، خدمات و مدل کلی کسب و کار موجود یک سازمان و همچنین فرآیندها، تجهیزات و زیرساخت های مورد استفاده می شود. شرکت ها باید در مورد نحوه انجام تجارت، آنچه به بازار می آورند و افرادی که با آنها کار می کنند فکر کنند.
هیچ استراتژی واحدی وجود ندارد که بتوان آن را تحول آفرین در نظر گرفت – این استراتژی بر اساس نوع صنعتی که شرکت در آن قرار دارد و شایستگی های اصلی آن و سایر عوامل متفاوت است. در اصل، یک استراتژی تحول آفرین از شرکت ها می خواهد که درباره آنچه انجام می دهند و نحوه انجام آن تجدید نظر کنند. سازمان هایی که استراتژی تحول آفرینی را اتخاذ می کنند به دنبال راه هایی برای بهبود قابلیت های خود، متمایز ساختن خود از رقبا و ارائه ارزش و مزایای بیشتری به مشتریان خود هستند.
استراتژی تحول آفرین در مورد ایجاد تغییرات شدید و قابل توجه در یک کسب و کار برای تغییر مسیر دوام کوتاه مدت و بلندمدت آن است. نیاز به چنین تغییری در مسیر عمل معمولاً ناشی از نوعی عامل خارجی است، مانند رکود در اقتصاد یا ظهور یک رقیب، که صاحب کسب و کار و مدیران آن را مجبور میکند در سیاستها و رویههای خود تجدید نظر کنند. به این ترتیب، استراتژی تحول آفرین اهدافی در افزایش درآمد و سهم بازار شرکت، بهبود رضایت و حفظ مشتری و کاهش هزینه ها برای انتقال پول به سایر بخش های کسب و کار دارد.
استراتژی های مدیریت تطبیقی(Adaptive strategic)
مدیریت تطبیقیاین استراتژی شامل تعهد به یادگیری و تعدیل مستمر، با هدف کاهش عدم اطمینان در طول زمان از طریق نظارت سیستماتیک است. به زبان ساده، مدیریت تطبیقی یک فرآیند مداوم یادگیری و سازگاری است.
نیروی محرکه مدیریت تطبیقی، ترکیب یادگیری در رویه های مدیریت است. این رویکرد به افراد قدرت میدهد تا بینشهایی را از نتایج تصمیمگیریهای قبلی استخراج کنند و از این بینشها به عنوان سکوی پرشی برای تطبیق و ارتقای استراتژیهای آینده استفاده کنند. چرخه مدیریت تطبیقی شامل سه مرحله حیاتی است.
برنامه ریزی
پیاده سازی
نظارت برنتایج
استراتژی مدیریت تطبیقی یک فرآیند سیستماتیک برای بهبود نتایج مدیریت در مواجهه با عدم قطعیت است که شامل مجموعه ای از مراحل کلیدی است.
تعیین اهداف و مقاصد
اجرای تصمیمات
نظارت بر نتایج
ارزیابی نتایج
به اشتراک گذاشتن دانش
این مراحل به عنوان مسیرهای استراتژیک به سوی یادگیری و سازگاری عمل می کنند.
استراتژی رقابتی(Competitive Strategies)
عواملی مانند جهانی شدن و پیشرفت فناوری اطلاعات راه های جدیدی را برای برندها برای بازاریابی کالاها و خدمات خود باز کرده است. رقابت سختی در همه صنایع وجود دارد. شرکت ها برای شکست دادن رقبا و کسب مزیت رقابتی در بازار باید استراتژی های رقابتی داشته باشند . سوال این است که استراتژی رقابتی دقیقا چیست؟
استراتژی رقابتی یک برنامه جامع از اقدامات است که یک شرکت برای دفاع از موقعیت خود در بازار و به دست آوردن مزیت رقابتی پایدار در صنعت توسعه می دهد.