تفکر خارج از چارچوب چیست؟

تفکر خارج از چارچوب(thinking outside the box) چیست؟

فکر کردن خارج از جعبه یا به عبارت دیگر «تفکر بیرون از جعبه» یا اندیشیدن بیرون از یک ذهن بسته یا قالب دار، استعاره‌ای است که برای شرح اندیشیدن به روشی دیگر، غیرمعمولی، مبتکرانه یا از جنبه‌ و دیگاهی متفاوت اطلاق می شود.

منشأ پیدایش این عبارت نامشخص است. استعاره‌های «فراتر از مرز بیندیش»، یعنی استعاره‌هایی که کنایه از تفکر متفاوت یا با محدودیت‌های کمتر دارند، به نظر سابقه‌ای قدیمی دارند. مواردی از اشاره به اینگونه از تفکر در قرن نوزدهم میلادی ثبت شده که به اندیشیدن خارج از خطوط اشاره شده است.

تفکر خارج از چارچوب، یا تفکر جانبی، اصطلاحی است که به معنی فکر کردن به روشی متفاوت و از جنبه‌ای متفاوت روی موضوعی خاص است.

همه گیری عبارت «تفکر خارج از چارچوب» به سال 1969 باز می گردد. زمانیکه «نورمن وینسنت پیل» مقاله مشهوری در روزنامه شیکاگو تریبون با نه « پازل 9 نقطه» نوشت. درواقع پازل 9 نقطه پازلی ساده بود که کلا 9 نقطه مربع کنارهم داشت اما این نه نقطه، باید با چهار خط مستقیم یا کمتر به هم وصل می شدند اما نکته اینجا بود که نباید قلم از روی کاغذ برداشته شود. یعنی با یک بار قلم روی کاغذ گذاشتن این نه نقطه به هم با خطوطی صاف که چهارتا بیشتر نباشند به هم وصل می شدند.

پاسخ معما بسیار ساده بود اما به ذهن افراد نی رسید یا ذهن چارچوب دار ما اجازه نمی داد خطوط از نقطه ها عبور کنند. برای اینکه در مدرسه به ما آموخته بودند که دو نقطه با یک خط باید به هم وصل شوند و اگر خط از نقطه بیرون می زد، کار باطل بود. به همین سبب حل این معما ناممکن به نظر می رسید اما وینسنت پیل شرح داد که این ذهن ماست که ما را محدود کرده وگرنه قانونی برای بیرون نزدن خط از نقاط وجود نداشت.

این معمای ساده، نمایش دهنده نحوه تفکر ذهن ماست که در بسیاری از مواقع ما را محدود می کند بدون انکه محدودیتی در محیط بیرونی متصور شده باشد. برخی از مورخان کسب و کار معتقدند در دهه 50 میلادی در شرکت دیزنی این شیوه تفکر رایج بوده و این مفهوم نشات گرفته از این کمپانی است. به هررو هر کسی که این عبارت را اختراع کرده باشد، نهایتاً کارکرد آن است که اهمیت دارد. مهم این است به ذهنمان اجازه ندهیم از مسئله پیشی گرفته و پیش از این که مسئله ما را محدود کند، ذهنمان این کار را انجام دهد.

البته تفکر خارج از چارچوب، به این سادهگیها هم نیست. ابتدا باید همه چیز را زیر سوال برد و به هر راه حلی، هر قدر هم عجیب، فکر کرد. به اصطلاح ابتدا باید از جعبه بیرون آمد و بعد از آن شروع به فکر کردن یا ارائه راه حل نمود! یکی از دشمنان این روش، داشتن ضرب العجل(deadline)، است!

وقتی باید مساله‌ای را ظرف زمانی مشخص حل کرد، دیگر فرصت بیرون آمدن از جعبه وجود نخواهد داشت. ضرب العجل موجب می‌شود که درهمان جعبه نشست و جوابی یافت.

بسیاری از دانشمندان مانند جورج گرین، اینشتین یا نیوتن و غیره که ضرب العجل و مهلت برای معرفی نوآوری خود نداشتند، توانستند با خیال راحت از جعبه بیرون بروند و جوابهای ابتکاری برای مسائل خود پیدا کنند. البته ناگفته واضح است که پشتکار و ممارست و سماجت؛ چاشنی این گونه تفکر بوده است.

بسیاری از بزرگان مانند بیل گیتس و استیو جابز، بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی به موفقیت های بزرگی دست یافته و اختراعات و ابداعاتی را انجام داده اند که بسیاری از افراد تحصیل کرده حتی از تحلیل این ابداعات ناتوانند. بسیاری از اوقات مطالعات و تحقیق خارج از سیستم عرفی دانشگاه چه بسا دربهای جدیدتر و بسیار روشنتری را به روی انسان باز کرده و محقق می‌تواند بدور از هر گونه فشار و ضرب العجل مدرک، به اصل تحقیق بپردازد.

چیزی که ما از موضوعات می‌دانیم صرفا تحلیل و برداشت ما از موضوعات است. بنابراین تفکر ما به نسبت همان تحلیل های ما شکل می‌گیرد. بسیاری از اوقات تحلیل و برداشت ما از موضوعات صحیح نیست.

بنابراین همواره باید این نکته را درنظر داشته باشیم که اولا ممکن است اشتباه کرده باشیم و ثانیا ممکن است راه حل بهتری نیز وجود داشته باشد. در مدیریت تنها موضوعی که قطعی است، «نسبیت»، است.

تفکر خارج از چارچوب
تفکر خارج از چارچوب

درواقع پازل وینسنت، نمادی از طرز فکر ما بود. بسیاری از ما در جعبه زندگی خود گیر می کنیم. برای اینکه گرفتار تفکر درون جعبه ای نشویم، لازم است تا اولاً «مشکلات» را به شکل «مسئله» ببینیم و سپس با مسائل به صورت عینی برخورد کنیم. این یعنی اینکه عقب بایستیم و مسئله را دقیقاً همان چیزی که هست ببینیم نه انچه در ذهن مان بدان عادت داریم یا فکر میکنیم که آن گونه است.

با یک فاصله کوتاه از مسئله، بهتر می توانیم کل آن را بینیم. سعی کنیم دیدگاه های مختلف یا از ذهن دیگران به مسئله نگاه کنیم. برای حل بهتر مسائل بهتر است از کادری که مشکل ما در درون ما ایجاد کرده خارج شویم و از جهت دیگری به آن بپردازیم.

شاید بتوان گفت این شیوه از تفکر از نوعی «بینش» سرچشمه میگیرد که نمایشگر نگاه ما به جهان اطراف است. این تفکر، نشان میدهد فرد می تواند جهان را به شکل دیگری ببیند و به مشکلات به شکل «مسئله» بنگرد، مسائلی که یا راهی برای آن خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت. البته مسائلی هم در دنیا وجود دارند که برای ما قابل حل نیستند. بنابراین این طرز تفکر می تواند کمک کند تا انها را بپذیریم.