فروشندگی، داستان سرایی است. هر انسانی، داستانی دارد. داستانی جذاب که ممکن است برای همه شنیدنی باشد. ممکن است هر کسی دوست داشته باشد که داستان دیگران را بشنود. به طور کلی در دنیا، دو نوع واقعیت وجود دارد. یک واقعیت؛ واقعیت فیزیکی یا حقیقی است. واقعیتهای فیزیکی، موضوعاتی مانند خودروها، انسانها، ساختمانها، شهرها و چیزهایی که به صورت فیزیکی روی کره زمین یا روی دیگر کرات وجود دارند، هستند.
نوع دیگری از واقعیت وجود دارد که واقعیت موهوم یا واقعیت مجازی، یا واقعیت قراردادی نام دارد. واقعیت مجازی یا واقعیت موهوم، دروغ نیست. این گونه از واقعیت، یک قرارداد بین انسانهاست که بر اساس داستانی مشترک بین تعداد زیادی انسان شکل گرفته است. انسانها برای واقعیتهای حقیقی یا واقعیت های فیزیکی ممکن است کارهایی انجام دهند ولی کارهایی که برای واقعیتهای مجازی یا واقعیت های قراردادی انجام میدهند بسیار بسیار بزرگتر از کارهایی است که برای واقعیتهای حقیقی انجام میدهند.
اگر بخواهیم واقعیت مجازی را تعریف کنیم، میتوان گفت واقعیت مجازی مانند کشورها، پرچمها، سنتها، عقاید و موضوعاتی است که برای انسانها اهمیت دارد. انسانها قرار با هم گذاشتند که این واقعیتها را به عنوان واقعیت بپذیرند و با آنها زندگی کنند. یکی از مهمترین موضوعاتی که انگیزه زندگی انسانهاست، همین واقعیت های مجازی یا قراردادی است. در واقع این واقعیتها، به گونهای داستان هستند. یعنی اینکه انسانها پذیرفتهاند که این واقعیتها واقعاً وجود دارند و بر اساس این پذیرش، زندگی میکنند.
به فرض اگر در کره مریخ با یک موجود فضایی برخورد کنیم و به او بگویم که مثلاً از کشور ایران به این کره آمدهایم، آن موجود فضایی هیچ درکی از کشور ایران ندارد و به ما خواهد گفت مگر از کره خاکی آنطرف تر به این سیاره نیامدهایم؟!. ایران کجاست؟!. او هیچ درکی از مفهوم ایران به عنوان یک کشور، ندارد. در واقع اگر حتی ما از بیرون جو کره زمین به ایران بنگریم، هیچ سرزمینی به عنوان ایران را نخواهیم دید.
سرزمین ایران، قراردادی است که انسانهای کره زمین، بین خود گذاشتند و آن را پذیرفتهاند. مظابق این قرارداد، مرزهایی فیزیکی بر اساس واقعیتهای قراردادی در نقاطی قرار داده شده و درون مرزهای فیزیکی کشوری به نام ایران شکل گرفته است. بواسطه این قراردادها، قراردادهای کوچکتر و مختلفی مانند پرچم، فرهنگ، تاریخ، زبان، ادبیات و بسیاری از موضوعات دیگر بوجود آمده. انسانهای بسیاری برای همین واقعیت قراردادی، کشته شدهاند و برای اینکه این حدود حفظ شود، شهدای بسیاری داده شده.
برای اینکه این واقعیت های قراردادی یا مجازی حفظ شوند، افراد زیادی تلاش کردند تا این مرزهای قراردادی پابرجا بماند. اابته این موضوع، موضوع بحث ما نیست اما برای درک اهمیت داستان، این مثال ذکر شد. در مبحث فروش، سازمانها و برندها خود واقعیتهای قراردادی هستند. برای تشخص این واقعیتهای قراردادی، نیاز به موضوع مهمی به نام “داستان”، است داستانی که سبب خواهد شد، یک واقعیت قراردادی، بصورت فیزیکی خریداری شده و یا منتقل شود.
فروشندگان، دروغگو نیستند. بازاریابها یا فروشندگان، افرادی هستند که داستانی برای تعریف کردن دارند. داستانی که دیگران هم آن را میپذیرند و قبول میکنند و با آن ارتباط برقرار میکنند. در حقیقت، فروشندگان، قصهگوهایی هستند که یک قصه جذاب برای تعریف کردن دارند. آنها داستانسراهایی بینظیر هستند. هرچه تبحر بیشتری داشته باشند، داستان را بهتر منتقل میکنند.
فروش، مقولهای انسانی است. همه ما ممکن است دستگاههای خودپرداز یا دستگاههای فروش قوطیهای نوشابه یا بسیاری از دستگاههای فروش خودکار را دیده باشیم. اما هیچ کس ندیده که انسانی، با این دستگاه ها ارتباط برقرار کند و یا با آنها بحث یا خوش و بش کند. این دستگاه ها پول را از طرفی میگیرند و از طرف دیگر کالا را به مشتری ارائه میکنند. شاید استفاده از چنین روش فروشی، برای محصولاتی که مشتری به عنوان محصولات روزمره و کم اهمیت به آن ها نگاه میکند، روش مناسبی باشد. اما برای همه کالاها یا خدمات، این گونه نیست. مشتری دوست دارد که کالا یا خدمات را از یک انسان بخرد نه از یک ماشین. مشتری علاقه دارد با فروشنده، ارتباطی انسانی برقرار کند. زمانی که ارتباط انسانی برقرار میشود، موضوعی بین دو طرف رد و بدل خواهد شد. موضوعی که از طرف فروشنده به مشتری منتقل میشود، “داستان برند”، یا محصول یا خدمات است.
در واقع فروشنده یک قصه تعریف میکند. داستانی که دروغ نیست، بلکه به گونهای داستان وار سروده شده تا مشتری بتواند، با آن ارتباط برقرار کند. اگر داستانی برای تعریف کردن نداریم، امکان فروش ما به شدت کاهش خواهد یافت. فروشندگان داستان سرایانی هستند که داستانهایی جذاب برای تعریف کردن دارند. آنها برندها و محصولات و خدمات خود را در قالب یک داستان به مشتریان عرضه میکنند و این مهمترین موضوعی است که موجب ارتباط مشتری با یک محصول یا خدمات شده و موجب تشکیل فرایند خرید میشود.
امروزه برندها به قدری گسترش پیدا کرده و در دانش بازاریابی و برندینگ موفق عمل کردهاند، که داستانهای آنها به عنوان داستان ارزشمندی از یک مشتری به مشتری دیگر منتقل و تعریف میشود. بسیاری از افراد هستند که داستانهای برندهای گوناگون را برای دیگران تعریف میکنند و این داستان ها از نظر آنها دروغ نیست بلکه داستانی بسیار زیباست که با آن ارتباط برقرار میکنند. مشتریان حتی به واسطه این داستانها، به برندها وفادار میشوند.
همه ما، شخصیت های کارتونی را به خاطر داریم که از کودکی با آنها ارتباط داشته و هنوز هم این ارتباط را حفظ کردهایم. هیچ کدام از ما شخصیت تام و جری را فراموش نمیکنیم. هیچ کدام از ما کارتونهای پیکسار یا کارتونهای والت دیزنی را فراموش نمیکنیم. تمام شخصیتهای کارتونی این انیمیشنها، ساختگی و تخیلی هستند، اما برای ما اینگونه نیست. آنها برای ما واقعاً وجود دارند و در ذهن و خاطرات مشترک ما، زندگی میکنند. بنتن و مرد عنکبوتی در خیال یک پسر نوجوان، واقعا زنده است و زندگی میکند. سیندرلا و باربی، برای یک دختر نوجوان واقعا حضور دارد و زنده است. این شخصیتها در شمایل عروسک یا در تخیل، با یک کودک یا نوجوان می خوابند و با او برمیخیزند. با او بازی میکنند و با او شام میخورند.
فروشندگان، داستانسرا هستند. هر فروشندهای، اگر بخواهند در کار فروش موفق باشد، باید داستانی جذاب برای تعریف کردن داشته باشد. داستانی که به واسطه آن، برند یا خدمات، به مشتری منتقل شود. داستانی که مشتری با آن ارتباط برقرار کند و قابل تعریف کردن باشد. داستانی که مشتری با آن همذات پنداری کند و آن را باور کند و بپذیرد. اگر داستانی وجود نداشته باشد، فروش کاری خسته کننده و بسیار مخاطره آمیز و سخت خواهد بود.
داستانها، دروغ نیستند. داستانها ابزاری هستند که فروشنده به وسیله آنها با مخاطب خود ارتباط برقرار میکند. داستانها، به برندها تجسم زندگی یا تشخص می بخشند. ست گودین (استاد بزرگ بازاریابی و یکی از بهترین فروشندگان جهان)، معتقد است: ” فروشندگان و بازاریابها، دروغگو نیستند، بلکه داستان تعریف میکنند”.