معرفی فیلم سینمایی هدهانترها
فیلم سینمایی هدهانترها (Hodejegerne) درام سینمایی محول سال 2011 سینمای نروژ به کارگردانی مورتن تیلدام است.
درباره فیلم
فیلمنامه این اثر از روی رمانی به همین نام نوشته جو نسبو نوشته شد. این کتاب در سال 2008 منتشر شده است. نام فیلم در ترجمه پارسی می تواند به «سرآوران» ، «نخبه دزدان» ، «شکارچیان ذهن» یا «کارچاقکنها» برگردد اما با توجه به کاربرد فراوان واژه «هدهانتر» در ادبیات کسب و کار ، ما از همان تعریف مصطلح یعنی «هدهانترها» استفاده می کنیم. در ادامه با تفسیر و تحلیل از بستر فیلم، درک بهتری از نام آن خواهیم داشت.
تلیدام کارگردان مشهور نروژی کارگردانی و نویسندگی فیلم را به همراه جو نسبو کارگردانی این فیلم بر عهده بوده و بازیگرانی همچون اکسل هنی ، اولف ریبرگ ، لارس گادمستاد و خود جو نسبو در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.
فیلم سینمایی هدهانترها در 26 آگوست 2011 ابتدا در نروژ اکران شد. پس از موفقیت فیلم در گیشه و دریافت تحسین منتقدان به سینماهای جهان راه یافت. این فیلم موفق شد نامزد جوایز متعددی از جمله چهار جایزه آماندا و یک جایزه بفتا برای بهترین فیلم خارجی شود. این فیلم ، تاکنون پرفروشترین و پردرآمدترین فیلم تاریخ سینمای نروژ است.
داستان فیلم
داستان فیلم ، روایتی جذاب از زندگی هدهانتری موفق اما مضطرب را به تصویر میکشد که به عنوان یک دزد آثار هنری، زندگی دوگانهای دارد تا هزینه های بالای سبک زندگی لوکس خود را تامین کند.
قهرمان داستان راجر براون، موفقترین هدهانتر نروژ است و زندگی مجللی دارد. او در کنار همسرش با خانم دیگری هم در ارتباط است. همسرش وی را با مدیر سابق یک شرکت فناوری GPS آشنا می کند. راجر قصد دارد وی را به شرکت رقیب بفرستد…
روانشناسی فیلم
مواردی که محور اصلی فیلمنامه را تشکیل میدهد که در ادامه مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
- عقده ادیپ
- آرکتایپ هرمس
- طمع
- عدم درک متقابل در زندگی مشترک
در یک نگاه کلی به لحاظ فیلم نامه و گرهگشایی با داستانی بیایراد مواجه نیستیم. و یا پایان ناگهانی و خوش نامتناسب آن ناامید کننده است. اما در همین فیلم نامه نقطهقوت منحصر به فردی حضور دارد و آن اینکه در صحنههای پرکشش و اکشن، قصه از بازگویی و پیشبرد فیلم بازنمیماند و در جریان همین تعقیب و گریزهای نفسگیر ماجرا به پیش میرود.
شخصیت اصلی فیلم “راجر براون” با بازی بسیار خوب “اکسل هنی” با داشتن همسری زیبا باز هم نمیتواند از شر ترسهای فروخوردهاش خلاص شود.
او خیانت میکند تا به خودش اثبات کند زنش مساله مهمی در زندگیاش نیست و او بدون ترس و وابستهگی هروقت بخواهد میتواند پیشدستی کرده و او را ترک کند. ترس از دادن همسرش در عمیقترین کنشهای مرد جا گرفته.
از همینروی دزدی و رفتارهای غیراخلاقی او از فروپاشی درونی او نمود بیرونی میگیرد. فروپاشی که از “عقده ادیپ” در درونش ریشه دارد. رقابت حل نشده او با اولین مرد زندگیاش یعنی پدر، در ناخودآگاهاش هرلحظه او را با حش ترس و قیاس به جنگ و رقابت با دیگر مردان فرا میخواند و از تمام شدن سرچشمه دوست داشتن همسرش نسبت به خود با آمدن فرزند نیز نمیتواند کنار بیاید. شخصیت راجر براون همچنین به میزان زیادی در خود کهنالگوی “هرمس” دارد.
او غیرقابل پیشبینی است. تعهد ندارد. و با افراد زیادی به راحتی ارتباط میگیرد و از فن سخنوری استفاده کرده و در کار در رتبه بالایی موفق عمل میکند. ذهن او بسیار فعال و پویاست و با انجام کارهایی عجیب (مثل خرید گوشواره بسیار گرانقیمت) موجب تعجب و شگفتی میشود.
مجموع این خصیصهها او را به طمع و حرصی میکشاند که با روایت خودش در یک نریشن در شروع فیلم پشت نقابی از راضی نگاه داشتن همسر از خانهای که از عهده مخارجش برنمیآید یا بهانه تراشی برای قد کوتاه و حس حقارتش مخفی میشود. در واقع به نوعی مثل برخی از سکانسهای فیلم نیز ما را با قدرت سخنوری خود فریب داده و با خود همراه میکند.
گرچه همین میل شدید او به زندگی دنیا باعث میشه در صحنههای تعقیب و گریز تسلیم قاتل حرفهای نشود و از ذهن پویای خود در جهت خلق راه فرار استفاده کند.
از صحنههای درخشان فیلم که میتواند نمادگرایانه باشد، صحنهای هست که او در چاه توالتفرنگی از ترس قاتل در باتلاقی از فضولات انسانی به طور کامل فرو میرود و با مقوای رول دستمال توالت که در دهان میگذارد راه تنفس را باز میگذارد.
چنین صحنهای در مقایسه با زندگی شیک و ثروتمندانه او در تضاد زیادی قرار میگیرد. اما باتوجه به روند فیلم پیش از این صحنه میبینیم به اصرار خود او، مرد قاتل (که در آخر هم با همسرش همخوابهگی میکند) به زندگی کاری و شخصی او نزدیکتر میشود و در حقیقت میل به کنترلگری و تحتنظر داشتن رقیب فرضی در ذهن او شرایط زندگیاش را در چنین ناامنی قرار داد. و سایه درونش اتفاقات را برایش رقم زد.
اگر وضعیت کشور نروژ را بررسی کنیم طی سالهای اخیر این کشور در بین دیگر کشورها رتبه یک شادترین کشور دنیا را به خود اختصاص داده است. پس سوالی که مطرح میشود این است که چرا با وجود ارتعاش شادی بالا در بین افراد اجتماع باز هم نیازی برای شادی بیشتر برای شخص موفقی مثل راجر براون یک دغدغه اساسی است؟ آیا او به طور صرف از یک عقده درونی رنج میبرد یا محیط جامعه نیز در سوق دادن وی به یک زیادهخواهی بیانتها بیتأثیر نیست؟
با حضور سیاست لیبرالیسم در نروژ که مبتنی بر رفاهگرایی ست و این رفاه با حمایت دولت از خود فرد آغاز میشود، شخص پرتلاش (تلاشی خستگی ناپذیر) در چنین کشورهایی دارای ارزش و احترام هستند. و در مقابل شخصی معتقد به زندگی معمولی در سطحی ساده از دیدگاه جامعه قابل اعتنا نیست. بنابراین با چنین باوری شکافی عمیق در جامعه ایجاد شده و آن را به دو دسته کارگر و سرمایهدار تقسیم میکند.
بدیهیست ترس از بیارزش انگاشتن و معمولی بودن افراد را به دنیای غیرواقعی “ترینها” فرابخواند و با تلاش طاقتفرسا و سرسام آور آنان را با ماشین گران قیمتتر، خانه شیکتر و… به طور موقت راضی کند.
نکات آموزنده فیلم
این درام جذاب نمایشگر بازیهای درون شرکتها و دردسرهای هدهانتینگ و جاسوسی شرکتی و حواشی آن است. دنیای شرکتهای بزرگ، به قدری پیچیده و پر رمز و راز است که نمی توان به این سادگی از آنها گذشت. امروزه با توسعه فناوری و نوع مدل کسب و کارها، همه چیز دستخوش تغییر شده است. سازمانهای بزرگ مانند کشورها، امروزه جنگ و رقابت را همواره تجربه می کنند.
فیلم بسیار هوشمندانه بدون رویکردی نصیحتگرایانه از این موضوع تکراری فرآیندی قابل بحث را در بستری گیرا و جذاب دنبال میکند.
در مورد سوتفاهمهای بین راجر براون و همسرش که ما نیز در فیلم با دید گنگ و ناقص او به قضایا نگاه میکنیم، یک رویازیستی و پشت کردن به حقیقت را در خود به نمایش میگذارد که حاصل عدم برقراری ارتباط با وجود لایههای غیرشفاف ذهن است. سرنخها در ظاهر ما را به گناهکاری همسرش میرساند اما درست آنجا که او تصمیم میگیرد خود واقعیش را بپذیرد و نشان دهد، با التیامی از جانب همسر روبهرو گشته و زندگی مخدوش خود را به یک زندگی سالم و عاشقانه تبدیل میکند.
اولین تلنگر یافتن خود را با حس کردن صداقتی در سینهاش درمییابد که در صحنهای درام از یک تلفن عمومی به همسرش زنگ میزند و تنها با شنیدن صدای او از سرش خونریزی شروع میشود. و میپذیرد که هم درد و هم درمان در او خلاصه شده و برای رهایی از این ورطه فقط زنش میتواند به او کمک کند.
در نهایت پایانبندی فیلم که به سرعت گرههای داستان را به صورت غیرمنطقی میگشاید، سطح کیفیت فیلم را کاهش میدهد. اما جذابیتهای جلوههای ویژه و قصهپردازی از فیلم یک اثر شایسته تحسین با استانداردهای بالای فیلمسازی در صنعت سینما میسازد.
این درام جذاب نمایشگر بازیهای درون شرکتها و دردسرهای هدهانتینگ و جاسوسی شرکتی و حواشی آن است. دنیای شرکتهای بزرگ، به قدری پیچیده و پر رمز و راز است که نمی توان به این سادگی از آنها گذشت. امروزه با توسعه فناوری و نوع مدل کسب و کارها، همه چیز دستخوش تغییر شده است. سازمانهای بزرگ مانند کشورها، امروزه جنگ و رقابت را همواره تجربه می کنند.
باتوجه به محتوای فیلم بخش مهمی از پیام آن که به انتقال مطالب اخلاقگرایانه مرتبط است به جهت بررسی حائز اهمیت است.
ما زندگی راحت و بدون درد را در رویاهای خود دنبال میکنیم و از زیر بار مسئولیت رفتن و سختی شانه خالی میکنیم. زندگی سرخوشآور را محصول فردائی میدانیم که با پول زیاد و جاه و مقام مرتبط است.
نگار سلمانه
منابع: