رضا حمیدی

رضا حمیدی یکی از موفق ترین کارآفرینان ایرانی و بنیانگذار برندهای موفقی همچون«چرم مشهد» و  «فرش نگین مشهد»، «پتوی لاله»، «کارخانجات ریسندگی مشهد»، «شرکت رنگرزی مشهد»، «برند نان گندم دشت» و «حوله یاس سپید مشهد» است.

رضا حمیدی در اولین روز مهر ماه 1319 در مشهد متولد شد. فرزند ارشد خانواده بود و چهار برادر و دو خواهر داشت. پدرش کارگاه گلدوزی کوچکی داشت که بقچه ‏های سوزنی، جانماز و پارچه‏ های گلدوزی شده تولید می‏کردند و به زائرین می‏فروختند. درکودکی تابستان‏ها وی به مغازه پدرم می‏رفت. به گفته خودش پدرش چندین بار به وی تذکر داده بود که پشت چرخ گلدوزی ننشیند و باوجود علاقه وی به کار، جلوی در مغازه بساطی برای رضا پهن می‏کرد.

در اواسط سال 75 در جریان یک سفر کاری عازم شهر همدان شد. مقصد وی کارگاه کوچک چرم‌سازی بود که مدت‌ها بود که رونق در آن جریان نداشت. وی تمام توان خود را به کار گرفت تا بر کالبد بی‌جان آن کارگاه چرم‌سازی روحی تازه بدمد. وی که از تاریخ چرمسازی کشور به وجد آمده بود و مطلع شده بود که مرغوب‌ترین چرم گوسفندی جهان در  ایران تولید می شود اما بخش بزرگی از ان بصورت مواد اولیه به خارج از کشور صادر می‌شود و برندهای بزرگی از آن ساخته میشود.

وی مصمم شد ایران را در تولید محصولات چرمی، خودکفا کند. آن کارگاه کوچک چرم‌سازی الهام‌بخش رضا برای بنای کارخانه‌ ای در شهر مشهد شد که امروز چرم مشهد نام دارد.

این تغییر سبب شد تا ذائقه مخاطب ایرانی تغییر کرده و ارزش کالای چرمی تولید داخل درک شده باشد. حمیدی موفق شد فروشگاه‌های بیشتری را در گستره بزرگی از کشور تاسیس کند. فروشگاه‌هایی که نه تنها محل ارائه محصولات چرمی، بلکه خود بخشی از خاطرات هر شهرند.

داستان رضا حمیدی، داستان همه کارآفرینان ایرانی است که عشق این آب و خاک، در وجودشان جاری است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سایمون سینک

سایمون سینک، نویسنده و سخنران آمریکایی، استاد ارتباطات استراتژیک در دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتابهای مشهوری چون «با چرا شروع کنید»[1] و «بازی بی نهایت»[2] است. سینک یکی از مشهورترین سخنرانان مدیریت و رهبری در جهان است.

زندگی سینک

سایمون الیور سینک[3] در ۹ اکتبر ۱۹۷۳در ویمبلدون انگلستان دیده به جهان گشود. مادرش مجارستانی و پدرش امریکایی است. سینک در دوران کودکی، پیش از مهاجرت کامل خانواده به ایالات متحده، تحصیل و زندگی در ژوهانسبورگ، لندن و هنگ کنگ را تجربه کرد و زندگی در چهار قاره مختلف، تجربیات ارزشمندی برای وی به ارمغان آورد. او در سال 1991 از دبیرستانی در دمارست فارغ التحصیل شد.

پس از آن به دانشگاه براندیس رفت و مدرک کارشناسی جامعه شناسی خود را از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن به تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه سیتی لندن پرداخت، اما پس از مدتی دانشکده حقوق را رها کرد و به بازاریابی گرایش پیدا کرد. سینک کار خود را در آژانس های تبلیغاتی نیویورک، اگیلوی و متر آغاز کرد و بعدها شرکت «سینک» را راه اندازی کرد. پس از مدتی وی به یکی از سخنرانان و نویسندگان مشهور در حوزه جامعه شناسی، رهبری و مدیریت تبدیل شد.

میراث سینک

یکی از مشهورترین نظریه های سینک، نظریه «دایره طلایی» است که به نام وی مشهور است. این دایره متشکل از سه دایره متحدالمرکز، با دایره داخلی «چرا«، دایره میانی «چگونه»و دایره بیرونی «چه چیزی» است. این دایره دیدگاهی از نفوذ رهبران و سازمان های موفق را توصیف می کند.

از سایمون سینک کتابهای «با چرا شروع کنید»، «رهبران آخر همه غذا می خورند» ، «با هم بودن برای بهتر بودن»، «چرایی خود را بیابید»  و «بازی بی نهایت» چاپ شده است.

او بارها در کنفرانسهای مشهور مانند اجلاس سران رهبران پیمان جهانی سازمان ملل و TEDx ، سخنرانی کرده است. وی با تاسیس بنیاد سینک، همزمان یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان نیز بشمار می رود.

آکادمی آنلاین عیب پوش

پی نوشت ها:


[1] Start With Why

[2] The Infinite Game

[3] Simon Oliver Sinek

اسدالله معرفت

اسدالله معرفت، یکی از کارآفرینان و بازرگانان بزرگ دوره قاجار بود اما شهرت وی به تاثیر غیرقابل انکاری که در آموزش کشور داشت، باز می گردد. معرفت بانی اولین مدارس امروزی (غیر مکتبی) عمومی و خصوصاَ رایگان در ایران است که به نام مدرسه معرفت مشهور شد، بود.

زندگی اسدالله معرفت

اسدالله معرفت، در سال ۱۲۱۷ خورشیدی در خامنه، دیده به جهان گشود. خانواده معرفت از خانواده های تاجر و مشهور خامنه بودند. وی با اصرار خانواده مدتی به مکتب رفت اما مکتب را رها کرد و به تجارت خانوادگی پیوست. در دوران جوانی از اکثر کشورهای خارجی خصوصاً روسیه، بازدید کرده بود. با وجود اینکه خودش سواد نداشت، مشاهده مدارس روسیه، ذهنش را به شدت درگیر کرده بود. وضعیت مکاتب آن دوران بسیار نامناسب بود بعلویه علوم مدرن در آن دوران آموزش داده نمی شد.

معرفت دریافت که تفاوتی میان کودکان ایرانی و کودکان اروپایی وجود ندارد و دلیل پیشرفت کشورهای غربی، توجه زیاد انها به مقوله اموزش است. وی به این نتیجه رسید که برای پیشرفت کسب و کارهای کشور، آموزش مهمترین رکن است. خصوصاً اگر این آموزش از کودکی ارائه شود. بنابراین به این فکر افتاد که در وطن خودش مدارسی مدرن شبیه به روسیه را بنا کند.

اسدالله معرفت در سال ۱۲۷۵ خورشیدی (برابر ۱۸۹۶ میلادی) و در دوران مظفرالدین شاه قاجار، اولین مدرسه مدرن رادر خامنه بنا کرد و دو سال بعد مدرسه دوم را در مشهد و سومین را در «پطروفسکی» روسیه (مخاچ قلعه امروز) برای بچه‌های ایرانی ساکن روسیه ساخت. وی میز، نیمکت و تخته سیاه را از روسیه به ایران وارد کرد و برای شاگردان لباس متحدالشکل به همراه کمربندی منقش به عبارت «مدرسه معرفت خامنه» تهیه دید.

در این مدارس، معلمان شاگردان ممتاز مدرسه را با دادن کارت صدآفرین تشویق می‌کردند. جالب اینجاست که در این مدارس در کنار دروس عادی، تعلیمات نظامی (البته با تفنگ و فشنگهای چوبی)، ارائه می‌شد. معرفت تا زمان حیات خود، تمامی مخارج مدرسه از جمله دفتر و کتاب دانش آموزان و حقوق معلمان را می پرداخت. وی برای ادامه این تامین مالی وصیت کرد که پس از مرگش، چند باب مغازه ای که برای همین کار وقف کرده بود، فروخته شود تا با درآمد حاصل از آن، همچنان این مدارس پابرجا بمانند.

مدرسه معرفت در سال ۱۳۰۵ خورشیدی دولتی شده و با نام «نثار» فعالیتش را ادامه داد. از سال ۱۳۴۹ خورشیدی مدرسه تجدید بنا و پس از چند سال «مدرسه راهنمائی حاج اسدالله معرفت» نام گذاری شد. مکان این مدرسه و سایر مدارس معرفت، همچنان در طول دوران تغییر نیافته و امروزه نیز این مدارس در حال آموزش کودکان هستند.

پیش از این سالها قبل اولین دانشگاه امروزی ایران که دارالفنون نام داشت، در سال۱۲۳۰ خورشیدی توسط وزیر اول وقت یعنی امیرکبیر در دوران ناصرالدین‌شاه قاجار برای آموزش علوم و فنون جدید در تهران تأسیس شده بود. دارالفنون، نخستین دانشگاه مدرن ایران است. در ادبیات دوران قاجار، حتی به دانشگاه‌های خارجی هم دارالفنون گفته می شد. ساختمان دارالفنون در خیابان ناصرخسرو در بازار تهران ‌است. امروزه، این ساختمان، تبدیل به موزه‌ شده‌است. اما با این وجود تا زمان تاسیس مدارس معرفت، مدارس امروزی در ایران وجود نداشت.

اسدالله معرفت پس از تاسيس مدرسه، نظام‌نامه‌اي تنظيم كرد كه مي‌توان آن را اولین اساسنامه آموزش و پرورش كشور قلمداد كرد.  اين نظام‌نامه شامل مقدمه و ده فصل بود كه درآن کلیه وظایف کارکنان و دانش‌آموزان در آن مشخص شده بود. نکته قابل توجه اين نظام‌نامه موضوع حذف تنبيه و جایگزینی تشويق در آن بود.

سرانجام اسدالله معرفت، پدر مدارس نوین ایران در سال ۱۲۹۳ خورشیدی، دیده از جهان فروبست.

میراث اسدالله معرفت

مدرسه معرفت در شهر خامنه و سایر مدارس معرفت داخل و خارج کشور، بازمانده از این مرد بزرگ است. مدرسه معرفت خامنه در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. اما میراث اسدالله معرفت، تلاش وی در توزیع علم در میان ایرانیان است.

رضا اربابیان

رضا اربابیان متولد سال ۱۳۶۱ شمسی دیده به جهان گشود. تنها چهارده سال سن داشت که به همراه خانواده خود راهی کانادا شد و به ادامه تحصیل پرداخت است. اربابیان موفق شد مدرک کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد خود در رشته مدیریت کسب و کار را اخذ کند. چند سال بعد به ایران بازگشت.

اربابیان در تبریز به کسب‌ و‌ کار خانوادگی‌ خود که تولید هیدروفیل و حوله سهند بود پرداخت. همواره الگوی کارآفرینی اینترنتی را دنبال میکرد و علاقه مند بود تا وبسایتی شبیه به وبسایت ای.بی[1] داشته باشد.

در ابتدای دهه نود شمسی، اپلیکیشن دیوار فعالیت خود را به تازگی شروع کرده بود. اربابیان تحقیقات زیادی در این حوزه انجام داد و نهایتا تصمیم گرفت به فعالیت در زمینه در زمینه خرید و فروش لوازم دست دوم بپزدارد. اربابیان معتقد است مهم‌ ترین مسئله برای شروع یک کسب‌ و کار، تشخیص یک نیاز به صورت صحیح است.

رضا اربابیان در ابتدای دهه نود با همکاری دو تن از دوستانش، دیگر که بیشتر در زمینه‌ های مالی همراه وی بودند، اقدام به تاسیس شیپور کرد. وی در آن روزها نقش مجری اصلی را داشت و تمامی مسئولیت اپلیکیشن را به تنهایی بر عهده گرفت. یکی از مهم ترین دلایل موفقیت رضا اربابیان را می‌ توان این امر دانست که وی همواره به این نکته تاکید داشت که در کنار کار و پیشبرد فنی اپلیکیشن، بایستی بحث تحقیقات فنی و تحقیقات بازار به صورت جدی انجام شود تا بتوان مسیر رو به رشدی را طی نمود.

در ابتدای راه فعالیت‌ شیپور، وبسایت و اپلیکیشن این کسب و کار مشکلات بسیاری داشت و اربابیان نیز به دلیل آن که تجربه کافی در زمینه‌ های فنی نداشت، مسائل و مشکلات بسیاری را پیش روی خود مشاهده کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت برای رفع مشکلات موجود با شرکت پومگرانت[2] همکاری کند. در آن زمان مشکلات مالی نیز به یکی از معضلات موجود تبدیل شده بود تا جایی که رضا اربابیان بابت پشتیبانی فنی به شرکت استونیایی پیشنهاد داد تا به عنوان شریک سهمی از شیپور را دریافت نمایند و آنها نیز به یکی از شرکای وی تبدیل شدند. البته این ماجرا زمان زیادی طول نکشید و به دلیل عدم نتیجه بخشی، همکاری آنها با شیپور قطع شد و کلیه سهام به شیپور بازگردانده شد.

شیپور با موضوع نیازمندی های آنلاین راه اندازی شده است و هدف اصلی آن ارتباط قرار دادن خریدار و فروشنده به صورت مستقیم است. در این وب سایت می توان هم آگهی ثبت کرد و هم از آگهی های دیگران بازدید کرد.

پی نوشت:


[1] eBay

[2] Pomegranate

اصغر قندچی

اصغر قندچی در ۱۰ فروردین ۱۳۰۷، در تهران دیده به جهان گشود. تنها شانزده سال داشت که کارگاهی فنی حدود سه متر در سه متر در دروازه قزوین تهران تاسیس کرد. کارگران زیادی در این کارگاه به همت اخلاق و منش قندچی تبدیل به استادکارهایی ماهر شدند.

چندسال بعد برادرش احمد قندچی از طرفداران جبهه ملی، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ کشته شد.

اصغر قندچی در دروازه قزوین تهران کار خود را گسترش داد و گاراژ بزرگی را به بازسازی و تقویت کامیونهای آمریکایی و سازگاری آنها با شرایط ایران تخصیص داد. حسین میردامادی یکی از وارد کنندگانی بود که قطعات کامیون ماک را که از آمریکا به ایران وارد کرده و این قطعات توسط قندچی و کارگرانش در گاراژ مونتاژ می شد.

عموما کامیونهای دماغ دار ماک‌ آمریکایی شاسی‌های کوتاهی داشتند. قندچی جهت تسهیل تردد ماک در جاده‌های ناهموار ایران ارتفاع شاسی‌ها را یک متر بلندتر می‌کرد. این موضوع به گوش وزیر اقتصاد وقت علی‌نقی عالیخانی رسید. از این رو که این صنعت مورد نیاز کشور بود، وزیر اقتصاد پروانه ساخت کامیون را به اصغر قندچی اعطا کرد.

قندچی تریلر غول پیکر و کامیون‌های ساخت خود و همکارانش در کارگاه را برای معرفی صنایع ملی ایران به نمایشگاه رساند. این موضوع مورد تشویق دولت قرار گرفته و در نهایت اجازه‌نامه تأسیس کارخانه کامیون سازی را به او اعطا شد. قندچی با این امتیاز وبا سرمایه گذاری حسین میردامادی، اولین و بزرگترین کارخانه کامیون سازی کشور به نام ایران کاوه را پایه‌ریزی کرد. در نمایشگاه خودرو سازی برلین در سال ۱۳۵۶ قند چی جایزه بزرگ خودروسازی را از آن خود کرد.

پس از انقلاب کارخانه ایران کاوه بنفع بنیاد مستضعفان مصادره و ملی اعلام شد. امروزه این کارخانه با نام سایپا دیزل بخشی از کارخانجات خودروسازی سایپا است. با این وجود قندچی از تلاش نایستاد و کارخانه کاوه کار را تأسیس کرد و تلاش‌های وی در جهت بازسازی حمل و نقل جاده ای کشور و نیز انتقال تانک و ادوات سنگین به مناطق جنگی در سرنوشت جنگ عراق با ایران بسیار راهبردی و حیاتی واقع شد.

در سوم بهمن ۱۳۹۵ با حضور معاون اول رئیس‌جمهور، وزیر صنعت، معدن و تجارت و رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران و ایران، نشان امین الضرب به پیشکسوتان و کارآفرینان کشور از جمله وی اعطا شد.

قندچی پدر صنعت کامیون سازی و مؤسس اولین و بزرگترین کارخانه تریلر و کامیون ساخت ایران بدون مونتاژ خارجی به نام ایران کاوه (سایپا دیزل) است. بدون شک وی از بنیانگذاران صنعت تولید خودروهای تجاری در ایران محسوب می‌شود. مستندی به نام «ماک در ایران» در مورد دوران فعالیت ایران کاوه، توسط امین آزاد ساخته شده‌است.

اصغر قندچی پس از ۹۱ سال دلسوزی و تلاش برای اعتلای صنعت کشور، در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۹۸ دیده از جهان فروبست اما یاد و اثر او هنوز در جاده های کشور مشهود است.

ست گودین

ست دبلیو.گودین(Seth Godin)، که به سث گادین یا ست گادین نیز مشهور است، در سال ۱۹۶۰ میلادی در نیویورک متولد شد. گودین در سال ۱۹۷۸ در رشته علوم کامپیوتر و فلسفه از دانشگاه تافتس فارغ التحصیل شد و سپس مدرک تکمیلی خود را در رشته MBA از دانشگاه استنفورد اخذ کرد. از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ به عنوان مدیر برند در شرکت نرم‌افزار اسپینیکر(spinnaker)، فعالیت خود را آغاز کرد.

گودین در سال 1986 پس از ترک اسپینیکر(spinnaker)،، از اندوخته پس‌انداز استفاده کرد تا ست گودین پروداکشن، که تجارتی در حوزه بسته‌بندی کتاب بود را در آپارتمانی در شهر نیویورک تأسیس کند. زمانیکه با مارک هرست آشنا شد، یویوداین(Yoyodyne)، را تأسیس کرد. پس از چند سال، گودین تجارت بسته بندی کتاب را به کارمندانش فروخت و تلاش خود را بر روی یویوداین متمرکز کرد و برای اولین بار مفهوم بازاریابی بااجازه خلق شد.

یویوداین(Yoyodyne)، در سال 1995 راه اندازی شد، از مسابقات، بازی های آنلاین استفاده کرد. در سال 1998، گودین رسماَ معاون بازاریابی مستقیم یاهو شد.

گودین در مارس 2006، گودین اسکوییدو(Squidoo)، را راه اندازی کرد. در جولای 2008، این سایت یکی از 500 سایت پربازدید در جهان بود. تا سال 2014، دیگر از نظر مالی مقرون به صرفه نبود و وی مجبور به فروش آن شد.

گودین نویسنده کتاب های پرفروشی همچون «بازاریابی بااجازه»، «الفبای چیرگی»، « فریب ایکاروس»، «قبایل»، «این است بازاریابی»، «شیب»و «گاو بنفش» است. کتاب الفبای چیرگی و بازاریابی بااجازه و گاو بنفش بیش از 150000 نسخه در بیش از 23 چاپ در دو سال اول فروخته اند. کتاب شیب نیز یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های هفته تجاری و نیویورک تایمز بود.گودین در سال 2018 به تالار مشاهیر بازاریابی انجمن بازاریابی آمریکا معرفی شد.

ست گودین، مانند سوپرمن در کمیکهای مارول است. تقریبا تا به حال هر کاری که اراده کرده، انجام داده. از زمانی که در جوانی فروشنده بیمه (سخت ترین شاخه ویزیتوری)، فعالیت داشته تا امروز که یکی از بزرگترین متفکران بازاریابی و فروش در جهان تبدیل شده، گودین، همان شخصیت رویاپرداز صادق و شرور و بچه گانه خود را حفظ کرده است.

در ماه می سال۲۰۱۸، گودین افتخار ورود به موسسه مشهور Marketing Hall  را کسب کرد و تنها فردی است که هم در تالار مشاهیر و هم انجمن بازاریابی حضور دارد.

ماتسوشیتا

ماتسوشیتا کونوسوکه

ماتسوشیتا کونوسوکه(Konosuke Matsushita)، در ۲۷ نوامبر ۱۸۹۴ در دهکده ای به نام واسامورا در استان واکایاما در امپراتوری ژاپن، دیده به جهان گشود. کونوسکه فاقد تحصیلات عالی بود و در سال چهارم ابتدایی به علت کسب نتایج ضعیف تحصیلات را رها کرد و فعالیت خود را‌ در سن 9 سالگی آغاز کرد.

بعد از مـدتی کار به عنوان یک کارگر‌ معدن زغال‌سنگ و همچنین یک‌ شرکت‌ مهندسی، ماتسوشیتا شـرکت خودش را در سال 1918 به نـام شـرکت لوازم الکتریکی ماتسوشیتا (که بعدها به شرکت صنایع الکتریکی ماتسوشیتا یا MEI تغییر نام داد) تأسیس کرد. از طریق ترکیبی‌ از نوآوری‌های محصولات، بازاریابی هوشمندانه و مدیریت آینده‌نگر، ماتسوشیتا شرکتش را به یکی از بزرگترین شرکت‌های از این دست در ژاپن پیـش از جنگ تبدیل کرد.

ماتسوشیتا شرکت پاناسونیک را از یک کارگاه کوچک که تنها تولیدش نوعی لامپ دوچرخه بود، به یکی از بزرگترین شرکت‌های تجهیزات الکترونیکی، الکتریکی و صنعتی جهان تبدیل نمود. از ماتسوشیتا به عنوان نجات‌بخش اقتصاد ژاپن از خاکسترهای جنگ جهانی دوم یاد می‌شود. ماتسوشیتا دردهه شصت میلادی پس از سفر به آمریکا و بازگشتش به ژاپن در پی پیاده کردن الگوی کاری آمریکا در سازمانش بود و جهت بهره‌وری کارکنان روزهای کاری کارکنان را در هفته از شش روز به پنج روز کاهش داد و دستمزدها را به اندازه همان شش روز پرداخت کرد.

بعد از یک دوره ی سخت و دشوار‌ پس‌ از جنگ، ماتوشیتا شرکت خود را در سال 1950 احیا کرد. او شرکت خود را به یک غول صنعتی تبدیل کرد که امروزه دارای بیش از 300 شعبه است.

ماتسوشیتا فرزند کوچک خانواده ده نفری خود بود. پدرش مالک موفقی بود، اما هنگامی که کونوسوکه 6 سال داشت، در اثر احتکار در بازار برنج ورشکسته شد. 9 ساله که بود چون خانوده اش توان نگهداری او را نداشت به ناچار زادگاه خود را ترک کرد و برای کار به اوزاکا رفت و در ابتدا بعنوان شاگرد در یک کارگاه منقل سازی مشغول به کار شد. پس از آن برای یک دوچرخه ساز کار کرد و اولین تجربه اش را در کار ماشین آلات کسب نمود. چنان چه خودش بعدها اشاره کرد کار در مغازه های کوچک باعث شده تا مفهوم تجارت را به خوبی درک کند و بفهمد بازار چگونه کار می کند و شخصیتش به گونه ای شکل گرفت که به راحتی می توانست با مشکلات مربوط به خرده فروشان و تولیدکنندگان روبه رو گردد.

احداث روشنایی برق خیابان ها و تراموا در اوزاکا، ماتسوشیتا را به قدری مجذوب خود کرد که در سال 1910، درسن 51 سالگی به عنوان سیم کش (کمک تکنسین برق) در شرکت روشنایی برق اوزاکا مشغول به کار گردید.

او خیلی زود مهارت‌های جدید را آموخت و در حالی که‌ تنها‌ 16‌ سال سن داشت، مهارت‌هایش در سیم‌کشی باعث شد که او خـیلی سـریع‌ پله های‌ ترقی‌ را طی کند. اما در سال 1917 او تصمیم گرفت این شرکت را تـرک‌ کند‌ که‌ این امر تا حدی نیز به دلیل مشکلات جسمانی بود. ماتسوشیتا از مشکلات ریوی‌ رنج‌ می‌برد و هـمین بـاعث شـده بود که او برخی روزها را از محل کارش‌ مرخصی‌ بگیرد‌ تا استراحت کـند. او بـه این نتیجه رسید که اگر کسب و کاری را برای‌ خودش‌ شروع نکند، نمی‌تواند از پس مشکلات جسمانی خویش بـرآید.

به دلیل فقر و بیماری و نداری، ماتسوشیتا در 27 سالگی خود، تمام اعضای خانواده خود را از دست داده بود. این سال ها همراه با ابتلای وی به نوعی بیماری ریوی بود که تا پایان عمرش گریبان گیر او بود.

او در سال 1917 ،در حالی كه در شغل خود موفق بود شركت محل كار خود را ترك كرد و تصميم گرفت از آن به بعد برای خود كار كند. او از يك دوران كودكی سخت، يك دوره شاگردی، كارآموزی فرهيخته گرديد و به راهی تازه گام نهاد.

در‌ سال‌ 1918‌ یعنی زمانی که ماتسوشیتا 23 ساله بود، کارخانه ی لوازم الکتریکی ماتسوشیتا را تـأسیس کـرد. طی یک سال 20 نفر در آنجا مشغول به کار شدند.

سرمايه اوليه تاسيس شركت، تنها 100 ين (يك دلار) بود كه ماتسوشيتا با كمك همسر و برادر همسرش (مؤسس شركت سانيو) آن را تامين كرد و شركت را راه انداخت.

تجربه اي كه او به عنوان يك برقكار جوان در شركت برق اوزاكا اندوخته بود و نصيحت و توصيه اكيد پدرش مبنی بر اختيار كردن يك شغل مستقل غيردولتی، او را واداشت كه توليد و عرضه سرپيچ لامپ را كه مدتها روی آن كار كرده بود، به عنوان اولين فعاليت و محصول شركت تازه تأسيس عرضه كند.

پس از ارائه دو شاخه تبديل برق به بازار، شارژهای لامپ های دوچرخه را با نشان «ناسيونال» به بازار عرضه كرد و در سال 1925 اين نشان تجاری را براي شركت به ثبت رساند.

عناصر چهارگانه خلاقيت، خطرپذيری، سخت كوشی، فروتنی و شيوه های جديد مديريتي ماتسوشيتا باعث شد كه در طی 72 سال از تأسيس كارخانه ماتسوشيتا، محصولات اين كارخانه (پاناسونيك) برای تمام مردم دنيا شناخته شده باشد و كمتر سازمانی در طول عمر خود به موفقيت هايي كه كارخانه ماتسوشيتا دست يافت، دست يافته باشد. در اين سالها، او نه تنها شرافت و بزرگی خانواده را باز گرداند، بلكه جلال و شكوه اقتصادی و اجتماعی گذشته را پشت سر گذاشت.

اصول مدیریت ژاپنی ماتسوشیتا

ماتسوشیتـا بـه پدر رهـبری در ژاپـن مشهـور اسـت. در دهـه 1930 نوآوری هـای داشـت ماننـد کـارگروهی، بهبـود مسـتمر و اولـویت دادن بـه مشتـری کـه هنـوز در بسـیاری نقـاط جهـان بـه کـار گرفتـه می شوند. توجه حقیقی او به مردم، احترام به دیگران و فروتنی شخصی اش او را به الگوی بسیار تاثیرگذار تبدیل کرده است.

کونوسوکه یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های ژاپن بـه نـام شـرکت صنایع الکتریکی ماتسوشیتا را بنا نهاد. هنوز هـم بـیش از هـر چـیز از او بـه خـاطر ایجاد امپراطوری کالاهای‌ الکتریکی‌ یاد می‌شود. در این شرکت، او روش‌های مدیریتی را اجرا کرد که فراتر از آن دوران بودند. او ساختار مدیریت متمرکز رایج در آن دوران را کنار نهاد. او پیشگام‌ تبلیغات‌ در مطبوعات‌ و رقابت در زمینه ی قـیمت و کیفیت است.

او‌ مدیری روشنفکر در عصر خود بـه شـمار می‌رفت. این موضوع حتی در شعاری که‌ او‌ برای شرکتش در نظر گرفته بود‌ نـیز‌ مـشهود است‌: «هماهنگی‌ میان‌ سود سازمانی و عدالت اجـتماعی‌.»

در سـال 1933،مـاتسوشیتا پنج اصل راهنمای خود را معرفی کرد و در سـال 1937 نـیز‌ دو‌ اصل دیگر را به آنها افزود‌. این‌ اصول‌ که‌ حتی‌ امروز نیز کاربرد‌ دارنـد‌ عـبارتند از:

1- خدمت به عموم

2- انصاف و صـداقت

3- کـار تیمی

4- تـلاش بـرای پیـشرفت

5- نزاکت و فروتنی

6- احترام به‌ قانون‌ طـبیعت‌

7- شـکرگذاری

آنچه امروز به عنوان هفت آرمان ماتسوشیتا (seven spirits of Matsushita) شناخته می شود در سبک رهبری به اشکال گوناگون نمود پیدا می کند.

توجه به «خرد گروهی»، «نظام بخشی»، «تعيين مأموريت سازمان»، از شيوه های مديريتی وی به شمار می آيند؛ شيوه هايی كه پس از گذشت چندين دهه از پياده سازی آنها توسط ماتسوشيتا، در سازمان های كنونی مطرح می شوند.در طول دهه ی 1970 ماتسوشیتا به فکر توسعه و تشریح ایده‌ها و فلسفه‌های اجتماعی و تجاری خود افـتاد و در ایـن زمینه 44 کتاب را منتشر کرد. معروف‌ترین کـتاب او بـه‌ نام‌ سـاخت جـاده‌ای بـه سمت صلح و شادی از طـریق رفاه و سعادت بیش از چهار میلیون نسخه فروش داشت. او به آموزش مفاهیم منحصر به‌ فرد‌ مـد نـظر خود در باب‌ مدیریت‌ ادامه داد تا ایـن کـه مـشکل مـزمن ریـوی سرانجام او را زمین‌گیر کـرد.

سرانجام ماتسوشیتا در ۲۷ آوریل ۱۹۸۹در شهرموریگوچی ژاپن، در 94 سالگی دیده از جهان فروبست.

منابع:

  • JAPANESE CULTURE AND LEADERSHIP STYLE
  • Ala, Mohammad; Cordeiro, William P., Can We Learn Management Techniques
  • Ala, Mohammad; Cordeiro, William P
  • Pascale, R. and Athos, A. (1981), the Art of Japanese Management
  • Kippenberger, T. (2002). Leadership. Oxford

گرگ وال استریت

این درام هیجانی و بیوگرافی، محصول 2013 امریکا به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بازی درخشان لئوناردو دی کاپریو، یکی از مشهورترین فیلمهای سینما درباره بورس و کسب و کار است.

این فیلم با انتقادات و طرفداریهای زیادی مواجه شده و بسیاری معتقدند بیزنس من های واقعی به هیچ عنوان شبیه شخصیت فیلم نیستند.

داستان فیلم

این فیلم از روش‌های غیراخلاقی رهبران و احتمالا سریع‌ترین راه‌ها برای حل مشکلات الهام گرفته شده است. با این حال داستان جردن بلفورت بیش از این است. او یک رهبر کاریزماتیک است که می‌تواند همه چیز را همان طور که می‌خواهند مدیریت کند و از پس چالش‌های مختلف بربیاید. ما فقط باید محتاط باشیم و رهبری را انتخاب کنیم که می‌تواند از پس کارها به خوبی بربیاید.

نکات آموزنده

یک دیالوگ مشهور در فیلم وجود دارد که می گوید “این خودکار را به من بفروش”. متاسفانه شومن های بازاریابی روش این فیلم را به عنوان روشی صحیح برای فروش تلقی می کنند که به هیچ عنوان درست نیست. نه تنها زور و اجبار در فروش تاثیری ندارد بلکه در دنیای امروز که عرضه حتی از میزان تقاضا هم بیشتر است، باید فراتر از قانون عرضه و تقاضا عمل کرد و به مشتری مشاوره داد نه اینکه صرفاً به وی چیزی فروخت!

رضا تهرانچی

رضا تهرانچی در سال ۱۳۰۲ در شهر کاشان، دیده به جهان گشود. خانواده تهرانچی، برای کسب دانش و تحصیل ارزش زیادی قائل بودند بنابراین با وجود اینکه به علت شغل پدر خانئاده تهرانچی بارها مجبور به نقل مکان به شهرهای مختلف شد، رضا تهرانچی در هر شهر به بهترین مدرسه های موجود آن شهر، فرستاده می شد.

تهرانچی پس از اتمام دوران ابتدایی در شهر مشهد، جهت گذراندن دوران متوسطه، راهی دبیرستان دارالفنون تهران شد.

روحیه کارآفرینی تهرانچی، سبب شد تا به یادگیری کار با ماشین نویسی پرداخته و پس از گذشت مدتی، خود اقدام به جذب هنرجو نموده و کلاس های ماشین نویسی را برگزار و به علاقه مندان این زمینه آموزش ارائه کند.

در سال ۱۳۲۰ پس از اتمام دبیرستان، به دانشگاه تهران رفت و در رشته دندان پزشکی دانشگاه تهران اقدام به ادامه تحصیل داد. وی پس از اتمام تحصیلات دندانپزشکی در سال 1327، و دریافت شماره نظام پزشکی خود اقدام به تاسیس مطب دندانپزشکی در چهارراه مختاری تهران نموده و شروع به درمان بیماران کرد.

بیسکویت مادر

تهرانچی در کنار طبابت، مطالعات فراوانی داشت. او با مطالعه مقالات و کتابهای یک از پزشکان مشهور امریکایی به نام ” گیلورد هاوزر” گرایش زیادی به حوزه تغذیه پیدا کرد. او سعی داشت تا آموزه های هاورز را در تغذیه بیماران خود بکار ببرد.

باتوجه به مشکلات صنعت غذایی در نیمه ابتدایی قرن گذشته، تهرانچی برآن شد تا با فرمولهایی که از آموزه های هاورز بدست آورده بود، خود مواد غذایی سالمی تولید کند که بتواند برخی از کمبودهای غذایی ایرانیان را جبران کند. بدین ترتیب بود که اولین نمونه های بیسکویت سالم توسط تهرانچی ساخته شد.

تهرانچی به کمک برادران خود، شرکتی با نام “ویتانا” تاسیس کرد. در بدو تاسیس در کارگاه ویتانا بیسکوئیت‌هایی از ملاس و جوانه گندم تولید میشد که در قنادی‌های مختلف امیریه و بهارستان به فروش می‌رسید. تهرانچی با وامی به مبلغ ۳۰ هزار تومان زمینی در جاده کرج خریداری کرد تا در سال ۱۳۳۲ کارخانه‌ای برای تولید انواع بیسکوئیت بنا کند.

شرکت ویتانا اولین شرکت فعال در زمینه تولید بیسکویت و نان صنعتی ایران بود. بیسکوئیت پتی‌بور و نان سوخاری ویتانا بیسکوییت مادر، از اولین تولیدات این کارخانه بود. او این بیسکوییت را به دلیل نقش ویژه مادر و شیرمادر در سلامتی انسان به نام “مادر”، نام گذاری کرد. پس از مدتی بیسکوییت مادر بین مردم جایگاه خود را پیدا کرد و به دلیل ویتامینها و مواد مغذی که داشت، توسط پزشکان هم توصیه شد. ویتانا نخستین کارخانه ایرانی بود که روی محصولاتش تاریخ مصرف و نشان استاندارد درج ‌کرد.

تهرانچی از اولین تولیدکنندگانی بود که برروی موضوع برندسازی و بازاریابی تاکید داشت و در این زمینه مطالعات زیادی داشت. فقر اطلاعات مدیریتی در آن زمان مانع پیشرفت وی در این زمینه نشد. او شعار “مهر مادر، شیر مادر، بیسکوئیت مادر”را برای بیسکوییت مادر برگزید و نشان مادر و کودک را روی تمام بسته بندی ها اجرا کرد.

پس از انقلاب

در سال 58 و پس از اجرای قانون مصادره اموال(جزئی از قانون مجازات اسلامی)، افرادی که با رژیم پیشین ارتباط مستقیم داشتند، با مصادره کلیه اموالشان مواجه شده و این اموال به ستاد به ستاد اجرایی فرمان امام منتقل شد.

شرکت ویتانا در اختیار شرکت سهامی البرز(زیرمجموعه‌های بنیاد پانزده خرداد)، قرار گرفت. با توجه به ضعف مدیریت تولید این کارخانجات به شدت افت کرده پس از مدتی در وضعیت ورشکستی قرار گرفت. کارخانجات ویتانا در سال ۱۳۸۷ به بخش خصوصی فروخته شد.

میراث تهرانچی

تهرانچی در سال 96 نشان امین الضرب را دریافت کرد و پس از گذشت چهل سال، مورد تقدیر قرار گرفت. بسیاری از بزرگان صنایع غذایی از مشاوره ها و توصیه های وی بهره مند شده و او نقش مهمی در سالم سازی صنایع غذایی کشور ایفا کرد.

رضا تهرانچی

تهرانچی سرانجام در اولین روزهای قرن پانزدهم، در روز ششم فروردین ماه ۱۴۰۱ در ۹۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و آرام گرفت.

نوشته: فرامرز عیب پوش

شاهرخ ظهیری

شاهرخ ظهیری  در بهمن ماه ۱۳۰۹ در شهر ملایر، دیده به جهان گشود. پدرش اهل همان شهر بود اما مادرش، تهرانی بود. شاهرخ تنها دوسال داشت که خانواده ظهیری تصمیم گرفتند تا به تهران نقل مکان کنند. دوسال بعد آنها مجددا نقل مکان کردند و این بار به قم رفتند. شاهرخ دوران دبستان و دبیرستان خود را در شهر قم گذراند. آن‌ها وقتی شاهرخ ۲ ساله بود به تهران، و در ۴ سالگی او به قم مهاجرت کردند و برای چندین سال در آنجا ساکن بودند. شاهرخ ظهیری تحصیلات متوسطه را در این شهر گذراند.

هنوز هجده سالش نشده بود که پدرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و به عنوان فرزند بزرگ، کفالت مادر و خواهران و برادرانش را برعهده‌ گرفت. ابتدا با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان به استخدام اداره فرهنگ قم درآمد و به عنوان معلم دبستان به تدریس مشغول شد. بعد از مدتی به قلهک انتقالی گرفته و در آنجا همزمان با ادامه تحصیل در رشته حقوق در مقطع کارشناسی، در دبستان تدریس کرده و همچنین در یک فروشگاه منسوجات مشغول به کار شد.

ظهیری از طریق واسطه‌هایی که به خاطر خرید و فروش پارچه با آنها آشنا شده بوده‌است، وارد گروهی از کارخانجات وابسته به تشکیلات حکومتی به نام کارخانجات ماه می‌شود. پس از مدتی از طرف مهدی بوشهری مأمور ایجاد کارخانه‌ای برای تولیدات غذایی می‌شود که مهرام نام می‌گیرد. بوشهری از خاندان‌های سرمایه‌دار عصر پهلوی به شمار می‌آمد. او شوهر اشرف پهلوی بود و در هلدینگ ماه با صراف‌زاده و اسدالله علم شریک شده ‌بود. بوشهری از شاهرخ جوان خواست که کارش را از یکی از مجموعه‌های نساجی مجموعه او آغاز کند.

محمد‌رضا بهرامن رئیس خانه صنعت و معدن ایران از کارآفرینان بنام و پیشکسوت ایران در مورد شاهرخ ظهیری نوشته‌بود:”‌او کارخانه سرکه را از پسر پهلوی خرید و مدتی بعد اولین نفری در ایران شد که سس مایونز را به کشور وارد کرد”.

درآن زمان سس در ایران محصولی ناشناخته بود. ظهیری برای اولین بار این محصول را به ایران آورد و کسی نمی‌دانست که با این محصول غذایی چه باید بکند. ظهیری در چند مصاحبه خود گفته بود که بیش از دوبرابر از سرمایه وقت شرکت را صرف آگهی تلویزیونی و روزنامه‌ها کرد تا به مردم آموزش بدهد که سس مایونز چیست و آن را چطور باید مصرف کنند.

او در مصاحباتش دراین باره گفته بود: “ما بدون اینکه تجربه‌ای برای تولید داشته باشیم و برای تولید، اول بازاریابی کنیم و ببینیم این جنس آیا بازار دارد یا ندارد و آیا آن را می‌خرند یا نمی‌خرند، موافقت‌های تولید آن را گرفتیم و شرکت را راه انداختیم. روزی که تولید کردیم و جنس آماده شد باید به بازار می‌رساندیم. تازه متوجه شدیم اصلا کسی در ایران نمی‌داند که سس چه هست و اصلا کسی نمی‌داند چگونه باید آن را خورد و مصرف آن به چه صورت است. ما رفته‌رفته ذائقه‌سازی کردیم و اول فقط سس مایونز تولید کردیم و بعد هم چهار نوع سس دیگر. یعنی سس فرانسوی، سس ایتالیایی، سس روسی و سس ساندویچ”.

ویژگی معلمی تا روزهای آخر زندگی با ظهیری باقی ماند. او برخلاف بسیاری از هم‌نسلانش اهل گفت‌وگو با جوانان بود. بارها در نشست‌‌های مشترک با استارت‌آپ‌ها شرکت می‌کرد.

از انجام گفت‌وگوهای مطبوعاتی و ابراز نظر در مورد موضوعات روز و بیان خاطرات گذشته پرهیز نداشت و در دسته معدود کارآفرینانی جای می‌گرفت که خودش را به بی‌قیدی درباره شرایط روز جامعه نمی‌زد.

ظهیری موانع زیادی برای راه‌اندازی مهرام داشت. او در همین گفت‌وگو چنین توضیح داده بود: “اینکه اصلا چطور ما وارد کار غذایی شدیم، یک تاریخچه قبلی دارد. اینگونه نیست که من شب خوابیده باشم و صبح گفته باشم کارخانه غذایی راه‌اندازی کنم و اسم آن را مهرام بگذارم. ما در سال ۱۳۴۹ از وزارت صنایع مجوز تاسیس کارخانه مهرام را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتیم. دفتر شرکت هم در خیابان سعدی تهران بود. ما برنامه‌ریزی کردیم و با یکی از شرکا که علاقه‌مند بود با ما همکاری داشته باشد، این کار را شروع کردیم. غفلتی که اتفاق افتاد و ناشی از عدم تجربه بود، این بود که ما به توصیه یکی از بستگان که در آمریکا بود، محصولی را در برنامه شرکت مهرام گذاشتیم که شناخته شده نبود. او توصیه کرد که فلانی الان انواع سس‌ در آمریکا پر‌طرفدار است و در ایران هم تولید نمی‌شود. گفت شما کارخانه سس تاسیس کنید”.

ظهیری برای راه‌اندازی کارخانه مهرام از خاندان پهلوی کمک نگرفته بود و بدهی بانکی هم نداشت. به همین دلیل در لیست معروف موسوم به ۵۳ نفر سرمایه‌داری که اموالشان مصادره شده ‌بود،‌ نامی از مهرام نیامد. شاهرخ اساسا در امور سیاسی ورود نداشت و در تمام روزهای دهه ۵۰ بیشترین زمان زندگیش را صرف کارخانه کرده‌ بود.

او حتی در هفته تنها یک‌بار به خانه می‌رفت و در تمام ساعات شبانه‌روز در محل کارش حاضر بود. اما در میانه دهه ۶۰ آتش‌ سوزان برخورد با صنایع، دامان مهرام را هم گرفت. به ظهیری گفته شد که او «جنس طاغوتی» تولید می‌کند. باور برخی از نیروهای تندرو دولتی و حاکمیتی این بود که سس کالایی غیرضروری و تجملاتی است و سرمایه کشور نباید صرف تولید آن شود.

‌پس از خاتمه جنگ تحمیلی، با شروع تحریمها، مشکلات اقتصادی به گونه‌ای دیگر بر سر جامعه صنعتی ایران خراب شد. بانک مرکزی در آن زمان اعتبارات شرکت‌های خصوصی را تا ۵۰ درصد کاهش داد و به این ترتیب واحدهای تولیدی بخش خصوصی برای خرید و تأمین مواد اولیه با مشکل مواجه شدند.

شرکت مهرام نیز که تا پیش از این در قالب سهامی خاص فعالیت می‌کرد، به ناچار به سهامی عام تبدیل شد و با ورود ۵۰ درصد سرمایه شرکت به بورس جان تازه‌ای گرفت. شاهرخ ظهیری در آن زمان بود که دیگر توان اداره مهرام را در خود ندید.

بالارفتن سن و بیماری قلبی او باعث شد از مدیریت مهرام کناره‌گیری کند.» این روایت رسمی از تحولات مهرام است. کارخانه ظهیری در اوج بود. او روزانه ۱۴۰ هزار شیشه سس مایونز و ۱۷۰ هزار شیشه سس قرمز تولید می‌کرد.

ظهیری تنها یک کارآفرین نبود. او یک مبارز و سرباز کشور بود. او بدون خستگی سالها تلاش کرد و امید به آینده روشن ایران داشت. او پس از سالها تلاش و مبارزه و تولید در 22 فروردین 1398 در تهران، دیده از جهان فروبست و در مقبره خانوادگی آرام گرفت.

error: کلیک راست در این سایت غیر فعال است !!