وظایف اصلی مدیران

وظایف اصلی یک مدیر چیست؟

همواره برای همه مدیران سوال بوده که وظایف اصلی یک مدیر چیست یا باید چه اموری را در اولویت قرار دهد.

«هنری فایول» از دانشمندان بزرگ مدیریت و مبتکر اصول مدیریت در جهان، پنج وظیفه اصلی برای هر مدیری تعریف کرد که بعدها چهار وظیفه دیگر به آن اضافه شد و مدیریت دارای «نُه» وظیفه اصلی به شرح زیر شد.

  • برنامه ریزی (planning)
  • سازماندهی (organizing)
  • جذب نیرو(staffing)
  • توسعه(Developing)
  • فرماندهی (commanding)
  • هماهنگی (coordinating)
  • کنترل (controlling)
  • گزارش گیری و گزارش نویسی(Reporting)
  • بودجه ریزی(Budgeting)
  • آموزش(Educating)
  • ایجاد انگیزه(Motivating)
  • ارزیابی(Evaluating)

البته وظایف «جذب نیرو(staffing)»، «گزارش گیری و گزارش نویسی(Reporting)»، «توسعه(Developing)» و نهایتاً «بودجه ریزی(Budgeting)»، آموزش(Educating)، ایجاد انگیزه(Motivating) و ارزیابی(Evaluating)، بعدها به این وظایف اضافه شدند.

در حال حاضر مدیران در تمام بخشها و شرکتها، این نُه وظیفه را دارند و باید بتوانند تمامی آنها را به درستی انجام دهند. یعنی مدیر کسی است که بتواند از پس انجام این نُه وظیفه، برآید.

فعالیتهای مدیریت

نظریه مدیریت اداری(theory of administrative management) شامل چهارده اصل مشهور فایول است. اما این تئوری با دوبخش بسیار معروف و بزرگ آغاز شد که اولین بخش آن تقسیم بندی و استاندارد سازی انواع فعالیت‌های سازمان بود که شامل فعالیتهای بخشهای مختلف در یک سازمان است.  از دیدگاه فایول هرکسب و کاری هفت نوع فعالیت عمده در خود انجام می دهد. این فعالیتها بشرح زیر است.

  • فعالیت‌های فنی : ( تولید و …)
  • فعالیت‌های بازرگانی : (خرید ، فروش و …)
  • فعالیت‌های مالی : (به دست آوردن سرمایه و …)
  • فعالیت‌های امنیتی: ( نگهداری اموال و …)
  • فعالیت‌های حسابداری : ( تأمین اطلاعات مالی و …)
  • فعالیت‌های مدیریتی : (برنامه‌ریزی ، سازماندهی و …)
  • فعالیتهای انسانی: (تربیت نیرو، آموزش و پرورش و …)

اصول چهارده گانه فایول

اصول چهارده گانه مدیریت فایول، اصولی هستند که اگر مدیران آنها را سرلوحه کار خود قرار دهند، موفق خواهند بود. در این درس، این اصول را به ترتیب مرور نموده و مشروح آنها را بررسی خواهیم نمود.

تقسیم کار(Division of work)

این اصل بسیار شبیه تئوری تیلور است اما همانگونه که پیش از این اشاره کردیم، فایول چندسال قبل از تیلور این نظریه را مطرح نموده بود. اصل تقسیم کار بیان می‌کند که کارهای را باید به وظایف کوچک تقسیم کرد و هر بخش را به یک فرد یا گروهی از افراد واگذار نمود. این اصل یکی از مهم ترین اصول مدیریت بود که عملکرد صنایع را به شدت افزایش داد. خاصیت علوم انسانی به گونه ای است که به مرور تکمیل شده و بارها و بارها تکرار می‌شوند. حتی پیش از تیلور و فایول، آدام اسمیت موضوع تقسیم کار را در کتاب ثروت ملل مورد توجه قرار داد.

اسمیت در این کتاب کارخانه سنجاق سازی را به عنوان نمونه ارائه می‌کند تا نشان دهد تقسیم کار چقدر بر افزایش عملکرد اثر مثبت دارد. اسمیت می گوید اگر یک کارگر را مسئول ساخت یک سنجاق کنیم در حالت ایده آن حداکثر ۲۰ سنجاق در روز خواهد ساخت. اما اگر ساخت سنجتق را به چند بهش تقسیم کنیم و هر فرد مسئول یک بخش از آن باشد بهره وری به شدت افزای می یابد. بعدها هنری فورد براساس همین نظریات خط تولید صنعتی را اختراع کرد.

اختیار و پاسخگویی(Authority and Responsibility)

اختیار حق دستور دادن و پاسخگویی مسئولیت در برابر نتیجه اختیار و دستورات است. فایول اعتقاد دارد این دو باید در کنار هم باشند. اگر به مدیر اختیار داده نشود نمی توان او را بازخواست کرد چرا که امور در اختیار او نیست و اگر اختیار داده شود و پاسخگویی و بازخواستی در کار نباشد عملکرد کاهش خواهد داشت و مدیر دیگر اهمیتی به اثربخش بودن تصمیماتش نمی‌دهد چرا که قرار نیست بازخواست شود و در برابر اختیاراتش پاسخگو نیست.

حضرت مولانا در خصوص اختیار چنین می‌فرماید:

اختیارى هست ما را بى‌‏گمان / حس را منکر نتانى شد عیان‏

سنگ را هرگز نگوید کس بیا / از کلوخى کس کجا جوید وفا

آدمى را کس نگوید، هین بپر  /  یا بیا اى کور تو در من نگر

کس نگوید سنگ را دیر آمدى /  یا که چوبا تو چرا بر من زدى‏

برای روشن شدن بهتر موضع یک مثال را در نظر بگیریم. مدیری در جایگاهی منصوب می‌شود اما اجازه دستور دادن به زیر دستان و تصمیم گرفتن برای عملکرد مجموعه خود ندارد. این مدیر در عمل هیچ قدرت و اختیاری ندارد چرا که زیر مجموعه به نظراتش اهمیتی نمی‌دهند. در این شرایط در ظاهر او بر جایگاه مدیر تکیه زده اما عملا کاری از دستش بر نمی آید. در مقابل اگر مدیری منصوب و اختیار دستور دادن به او داده شد اما کسی از او بازخواست نکرد و نظارتی بر کارش نبود دوباره با چالش مدیریتی مواجه می شویم. پس لازم است بر عملکرد مدیر نظارت وجود داشته باشد و او در مقابل اقدامات و تصمیماتش پاسخگو باشد. در غیر این صورت مدیر بدون دغدغه و دقت هر اقدام غیر منطقی را اجرا کرده و بدون ترس از عواقب آن به بی تدبیری و از بین بردن منابع و فرصت ها ادامه می‌دهد.

نظم و انضباط(Discipline)

نظم و انظباط بحثی جدانشدنی از سازمان است. حتی سازمانی مانند گوگل که در ظاهر بی‌نظم به نظر می‌رسد و نظم شماتیک ندارد از چنان نظم و دیسیپلینی برخوردار است که ثانیه ای یک کار به تاخیر نمی‌افتد. کارکنان باید به قوانین و مقررات وضع شده در سازمان احترام گذاشته و آنها را اجرا نمایند. در دیدگاه فایول نظم و انضباط نتیجه رهبری اثربخش در سازمان است.

وحدت فرماندهی(Unity of command)

وحدت فرماندهی اصلی است که در سازمانهای ایرانی بسیار دچار تزلزل است و بعضا اجرا نمی‌شود. این بدان معنی است که هر کارمند باید از یک شخص دستور بگیرد و به همان فرد پاسخگو باشد. این چهارمین اصل از اصول ۱۴ گانه هنری فایول است. بر اساس این اصل هر فرد در سازمان باید یک مافوق داشته باشد و از او دستور بگیرد و در مقابل عملکردش نسبت به او پاسخگو باشد. باید توجه داشت دیدگاه فایول در این اصل بر اساس رفتار کارگران و کارمندان در سازمانی سنتی بنا نهاده شده است. منطقا در سازمان هایی که به صورت پروژه ای فعالیت می‌کنند و ساختار سازمانی ماتریسی دارند این چارچوب اجرایی نیست. با این وجود فایول این موضوع را در این اصل مطرح می‌کند که دوگانگی در فرماندهی منجر به شکست می‌شود.

وحدت رویه(Unity of direction)

وحدت رویه بدان معنی است که هرگروه از فعالیت‌های سازمانی که یک هدف مشابه دارند باید توسط یک مدیر و با استفاده از یک طرح هدایت شود.

تبعیت(Subordination)

مدیران یا کارکنان نباید مقدم بر منافع سازمان باشند.به عبارت دیگر منافع سازمان باید در اولویت اهداف آن قرارگیرد. امروزه منافع مدیران و کارکنان با منافع سازمان همسوسازی شده و برای منافع سازمان منافع کارکنان درنظر گرفته می‌شود اما هنوز منافع سازمان در اولویت است.

جبران خدمات(Remuneration)

اگر کارکنان کاری بیش از وظیفه معمول خودمتقبل می‌شوند باید در ازای آن، بیش از حقوق خود دریافت کنند. همه کارکنان برای همان کاری که انجام می‌دهند نیز باید دستمزد منصفانه دریافت کنند.

درجه تمرکز در تصمیم گیری(The Degree of Centralization)

مطابق این اصل، می‌بایست یک تعادل در میزان تمرکز در تصمیم گیری در سازمان بر قرار باشد. مدیریت ارشد باید بخشی از قدرت تصمیم گیری را به سطوح میانی و اجرایی واگذار نماید.

زنجیره فرمان(Scalar chain)

زنجیره فرمان به معنای سلسله مراتب قدرت و اختیار در سازمان است. این زنجیره از مدیریت ارشد سازمان شروع شده و به سطوح پایین می رسد. بر اساس این اصل فایول هر کارمند می تواند با یک یا دو رده بالاتر خود در ارتباط باشد بدوم آنکه چالشی ایجاد شود. اما در سازمانی که ۴ لایه مدیریتی وجود دارد کارگر خط تولید نمی تواند تمام موضوعات روزانه را با مدیر ارشد سازمان در میان بگذارد و در صورت بروز چنین کاری زنجیره فرمان و سلسله مراتب از بین می رود.

ترتیب(Order)

فضای سازمان باید برای انجام کار مناسب و مرتب باشد. هر کارمندی فضای مناسب کاری خود را داشته و منابع، ملزومات و دستگاهها باید توسط سازمان آماده و تهیه شده و به صورت مرتب به کارکنان تخصیص داده شود. فضای کاری باید ایمن، تمیز و مرتب باشد. باید دقت داشت در اصل سوم فایول به موضوع نظم افراد و پایبندی آنها به قوانین پرداخته و در این اصل به مرتب بودن فضا و محیط اشاره دارد. انسان، ماشین و ملزومات از نظر فایول باید مرتب باشند. به زبان امروزی، این اصل فایول به اصول  5S اشاره دارد.

انصاف(Equity)

انصاف، زيور زمامدارى است(غررالحکم / 923 ). مدیران باید رفتار منصفانه ای با زیر مجموعه خود داشته و رفتاری محترمانه از خود نشان دهند. مدیران باید برخوردی بی طرفانه با کارکنان مختلف داشته باشند. در این اصل فایول تبعیض در سازمان را مردود دانسته و آن را موجب کاهش عملکرد کارکنان می‌داند.

ثبات کارکنان(Stability of tenure of personnel)

مطابق این اصل، کارکنان باید تا حد امکان در کار خود پایدار باشند و باید نرخ تغییرات کارکنان سازمان تا حد ممکن پایین باشد. به عنوان مثال اگر شرکتی نیاز به ۱۵ نیروی کار دارد نباید هر ماه یا هر ۳ ماه یک بار همه آنها را تعدیل و اخراج کرده و نیروهای جدید استخدام کند بلکه باید تلاش کند ماندگاری در سازمان ایجاد کرده و تا حد امکان از خروج نیروهای کارآمد جلوگیری کند. این اصل به بیان امروزی تر به امنیت شغلی و یادگیری در سازمان اشاره دارد. کارکنان نیازمند امنیت شغلی هستند تا بتوانند با کیفیت بیشتری کار کنند.

در اینجا لازم می دانم یک نکته را بیان کنم، کارکنان نیازمند امنیت شغلی و سازمان نیازمند فضای رقابتی است، یعنی کارکنان باید بدانند که اگر خوب کار کنند شرکت باقی خواهد ماند و آنها نیز امنیت شغلی دارند اما اگر عملکرد ضعیفی داشته باشند سازمان تضعیف شده و هم بقای سازمان و هم امنیت شغلی آنها به خطر می افتد. در این شرایط کسب و کارها پویا شده و اقتصاد عملکرد بالاتری خواهد داشت. اما در شرایطی که هم کارکنان و هم شرکت ها احساس امنیت کنند و برای همیشه خیالشان جمع باشد که دولت از آنها حمایت می‌کند و حتی برای بقای آنها انحصار ایجاد می نماید به مرور فرسوده شده و چالاکی سازمان و کارکنان از بین می رود و خلاقیت، ابتکار و نوآوری به فراموشی سپرده خواهد شد.

ابتکار(Initiative)

اصل ابتکار اصل بسیار مهمی است که در مدیریت ژاپنی به شدت کاربرد دارد. این اصل بیان می‌کند کارکنان در ابراز عقاید و نظرات در خصوص کارها باید آزاد باشند تا بتوانند از خود ابتکار به خرج دهند. این ابتکار در نهایت به سود شرکت بوده و به عنوان منبع قدرت برای سازمان به حساب می آید. ابتکار موجب می‌شود تا کارکنان در امور شرکت درگیر شده و به آن علاقه مند شوند. این اصل شاید یکی از اصول بسیار مترقی فایول باشد. بدون تردید اصلی ترین روند مقالات مدیریت و کسب و کار امروز بر نوآوری و خلاقیت فردی و سازمانی متمرکز شده است. سازمان ها برای بقا و تعالی در بلند مدت نیازمند خلاقیت، ابتکار و نوآوری هستند.

روحیه کار گروهی(Esprit de corps)

استارتآپ‌ها امروزه برمبنای این اصل پایه گذاری شده اند. این اصل مترقی فایول، به اهمیت کار گروهی می‌پردازد. بر اساس این اصل در درون سازمان باید هارمونی ایجاد نمود تا با هماهنگی کارها به صورت گروهی انجام شود. این اصل به ترویج اعتماد و ارتباط متقابل در میان کارکنان می پردازد. در حقیقت مدیران مسئول ایجاد روحیه همبستگی، یگانگی و صمیمیت در بین کارکنان هستند نه ایجاد اختلاف، جدایی و نفاق. بر اساس این اصل اقدامات مدیرانی یا سرپرستانی که تلاش دارند دو به هم زنی کنند یا فضای «زیرآب زنی» را در سازمان گسترش دهند مردود است. البته این موضوع در سازمان های ناکارآمد ممکن است موجب بقای مدیر شود. مدیر در این نوع سازمان مانع ایجاد روح صمیمت شده و با ایجاد اختلاف در کارکنان موجب عدم رشد آنها می‌شود  البته کیفیت عملکرد سازمان نیز آسیب جدی می بیند اما کارکنان رشد نکرده و عمر مدیریت فرد افزایش می یابد.

در خصوص صمیمیت لازم است این توضیح را بدهم که میزان صمیمت یک حد بهینه دارد. بر اساس پژوهش ها صمیمیت بسیار پایین یا خیلی زیاد در بین کارکنان موجب کاهش عملکرد سازمان می‌شود. اگر صمیمیت بسیار پایین باشد کارکنان روحیه کار گر.هی را از دست داده و حس خوشایندی از کار با یکدیگر ندارند. این موجب کاهش عملکرد سازمانی می‌شود. در نظر داشته باشید که دو همکار که کارشان به هم مرتبط است رابطه خوبی با هم ندارند و ترجیح می دهند کمتر با یکدیگر ارتباط داشته باشند. در این شرایط شاید یک تایید ساده یا یک امضا که نیازمند یک مکالمه ۱ دقیقه ای بین آنها ست ساعت ها و روزها به تاخیر بیفتد چون آنها میلی به هم کلام شدن با هم ندارند. در مقابل صمیمیت بیش از حد نیز عملکرد سازمان را کاهش می دهد. به همین مثال بازگردیم، دو همکار که علاقه و صمیمیت بسیار زیادی با هم دارند برای انجام همان کار که نیاز به ارتباط یک دقیقه ای دارد ۲ ساعت کنار هم می نشینند و حرف می زنند. صمیمیت در بین کارکنان باید در حد میانه باشد. به صورتی که به عملکرد سازمان و وظایف آنها در شرکت آسیبی وارد نشود.

آکادمی آنلاین عیب پوش

کنیبالیزیشن چیست؟

کنیبالیزیشن(Cannibalization)، یا همخواری یا همنوع خواری، یکی از اصطلاحاتی است که در مارکتینگ نوین کاربرد زیادی دارد. این موضوع زمانی اطلاق می‌شود که یک برند یا خدمات سعی در ارائه محصول جدید یا توسعه محصول قدیمی خود دارد اما با توجه به روش های اشتباهی که به کار می برد به جای اینکه برای توسعه بازار خود و سهم بازار خود از برندهای دیگر سهم بازار بگیرد، این توسعه موجب می‌شود تا سهم بازار یکی از برندها یا یکی دیگر از محصولات یا خدمات همان برند یا کسب و کار مورد هدف قرار گرفته شود و عملا از بین برود.

به عبارت دیگر در کنیبالیزیشن برند با توسعه بازار خود، به جای رقبا سهم بازاری از خود یا محصولات مشابه خود می گیرد نه سهم بازار از برندهای رقیب. به همین دلیل به این پدیده کنیبالیزیشن یا خود خوری اطلاق می‌شود. کنیبالیزیشن عملی بسیار خطرناک در بازاریابی است به دلیل اینکه ممکن است محصولی که این توسعه محصول جدید از آن سهم بازار گرفته محصول موفقی بوده باشد و یا بازار مالی مناسبی داشته باشد. اما همین توسعه موجب شده باشد تا گرفتن سهم بازار به شکست محصولی که قبلاً در بازار موفق بوده بیانجامد.

در برداشت اول، این یک نقطه ضعف است اما عمدتاً زمانیکه شرکتی سهم بازار خود را از دست می دهد. برای جبران آن با کنیبالیزیشن، سعی در ایجاد تصویری از تنوع محصولات و انتخاب های مشتریان دارد. به هررو، رقابت با محصولات خود، ساده تر از رقابت با رقبای خارجی است.

اگر این موضوع با استراتژی درست برنامه ریزی نشده باشد، بسیار خطرناک و کشنده است. باید در نظر داشته باشیم زمانی که قصد توزیع قصد توسعه سهم بازار یک اس.کی.یو یا یک کالا یا خدمات خاص از مجموعه خدمات خود را داریم، این توسعه موجب گرفتن سهم بازار از خود برند یا کسب و کار نشود بلکه یا بازاری جدید خلق شده و یا سهم بازار از برندهای رقیب گرفته شود.

بیل اسمیت

ویلیام ب. اسمیت جونیور[1] نایب رئیس و مدیر ارشد تضمین کیفیت موتورولا است که در دنیای مدیریت بیشتر به ابداع «شش سیگما» مشهور است. بطوریکه وی را «پدر شش سیگما» قلمداد می کنند.

زندگینامه اسمیت

ویلیام ب. اسمیت جونیور در جولای سال 1929 در محله بروکلین ایالات نیویورک دیده به جهان گشود. دوران مدرسه و دبیرستان خود را در نیویورک گذراند و پس از ثبت نام در دانشکده نیروی دریایی، در سال 1952 از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. پس از آن کارشناسی ارشد خود را از دانشکده مدیریت دانشگاه مینه‌سوتا (دانشکده مدیریت کارلسون) دریافت کرد.

در اواخر دهه 1970، جان اف. میچل مدیر ارشد عملیاتی موتورولا، با موافقت مدیر عامل آن باب گالوین، از اسمیت دعوت کردند که به به عنوان مشاور به موتورولا بپیوندد تا میزان کیفیت را تا سطح10 برابر افزایش دهند. تلاش‌‌های بی‌وقفه جان اف. میچل و پشتیبانی مهندسان موتورولا و اسمیت به نتیجه رسیدند و روش‌‌های کنترل کیفیت ژاپنی به ایالات‌متحده برگشت. این مهم منجر به تغییر چشمگیر و دائمی در فرهنگ موتورولا شد. جرمین، مدیر بهبود کیفیت در مصاحبه ای اعلام کرد  که”موتورولا باید بهتر از آن چیزی امروز هست باشد”.

نقطه اوج مطالعات کیفیت موتورولا در سال 1986 روی داد، که این با کمک بیل اسمیت که در سمت مشاور کنترل کیفیت خارجی، فعالیت می کرد، انجام شد. اسمیت زمانیکه وقتی به موتورولا پیوست، همزمان دانشگاه موتورولا و مؤسسه شش سیگما بنیان‌گذاری ‌شدند.

در سال 1987، پس از قریب به 35 سال فعالیت در حوزه کیفیت، اسمیت در موتورولا سمتی رسمی گرفت، و به عنوان نایب رئیس و مدیری ارشد تضمین کیفیت این شرکت انتخاب شد.

دو سال بعد در 1988، موتورولا جایزه کیفیت ملی مالکولم بالدریج را دریافت کرد. تنها چند سال بعد، در سال 1993 اسمیت پس از حمله قبلی در کافه‌ موتورولا دیده ا جهان فروبست.

میراث اسمیت

طراحی شش سیگما

رضایت کلی مشتری به عنوان یک راهبرد کسب‌وکار

جوایز و افتخارات

اسمیت در سال 1986جایزه کیفیت مدیر عامل موتورولا، را دریافت کرد.


[1]. William B. Smith, Jr.

هوارد گاردنر

هوارد ارل گاردنر[1] دانشمند و نظریه پرداز مشهور مدیریت و روانشناس تکاملی امریکایی است. گاردنر استاد پژوهش شناخت و آموزش در دانشکده جان اچ. و الیزابت آ. هابز[2] در دانشکده تحصیلات عالی و آموزش هاروارد در دانشگاه هاروارد است. او در حال حاضر مدیر ارشد پروژه صفر هاروارد است و از سال 1995 مدیر مشترک پروژه گود[3] بوده است.

زندگی هوارد گاردنر

هوارد ارل گاردنر در 11 جولای 1943 در شهر اسکرانتون ایالت پنسیلوانیا دیده به جهان گشود. پدرش رالف گاردنر و مادرش هیلده ویلهایمر بود. هردو مهاجرهای یهودی آلمانی‌تباری بودند که پیش از جنگ جهانی دوم از آلمان گریختند.

گاردنر خودش را این گونه معرفی می‌کرد «بچه درسخوانی که لذت زیادی از نواختن پیانو می‌برد». گرچه گاردنر هرگز به یک پیانیست حرفه‌ای تبدیل نشد، اما طی سال‌های 1958 تا 1969 آموزش پیانو می‌داد.

تحصیلات اهمیتی بسیار زیاد در خانواده گاردنر داشت. در حالی که والدینش امید داشتند که او در مدرسه فیلیپس شهر اندوور در ماساچوست درس بخواند، گاردنر ترجیح داد که به مدرسه‌ای نزدیک‌تر به زادگاهش در پنسیلوانیا، یعنی ویومینگ سمیناری[4] برود. گاردنر دانش آموزی درسخوان و در دروسش بسیار موفق بود.

گاردنر در سال 1965 از دانشگاه هاروارد مدرک کارشناسی روابط اجتماعی خود را اخذ کرد. استاد وی اریک اریکسون مشهور بود. پس از گذراندن یک سال در دانشکده اقتصاد لندن، قصد داشت که مدرک دکترای خود در روانشناسی شناختی را در هاروارد کسب کند، و همزمان با روانشناسانی به نام راجر براون و جروم برونر[5] و فیلسوفی به نام نلسون گودمن[6] کار کند.

گاردنر برای کمک‌هزینه فوق دکترای خود در کنار نورمن گشوینت[7] در بیمارستان مدیرت سربازان بوستون کار می‌کرد و این کار را برای 20 سال آینده ادامه داد. در سال 1986، گاردنر استاد دانشکده تحصیلات عالی هاروارد شد. از سال 1995 بخش عمده تمرکز کارش بر روی پروژه گودورک[8] بود، که این بخش جدیدی از اقدامی بزرگ‌تر به عنوان پروژه گود بود که به برتری، اخلاق، پرداختن به کار زندگی دیجیتالی و نظایر آن‌ها تشویق می‌کرد.

گاردنر در دهه اخیر همراه با وندی فیشمن[9] و چند همکار دیگر، یک مطالعه مهم آموزش عالی در ایالات‌متحده را به طور گروهی مدیریت کرده‌اند. اطلاعات درباره از جمله چندین وبلاگ در وب‌سایت گاردنر وجود دارند. در مارس 2022، نشریه ام‌آی‌تی کتابی از وندی فیشمن و هوارد گاردنر با عنوان جهان واقعی دانشگاه: آموزش عالی چیست و چه می‌تواند باشد[10] منتشر کرد.

همسر گاردنر، الن وینر،[11] استاد روانشناسی دانشکده بوستون است. این زوج یک فرزند به نام بنجامین دارند. گاردنر پیش از الن، همسر دیگری داشت که از وی جدا شد. وی سه فرزند از ازدواج اول خود دارد: کریث (1969)، جی (1971)، و اندرو (1976) و پنج نوه دارد: اسکار (2005)، آنیس (2001)، اولیویا (2015)، فای مارگریت (2016) و آگوست پیر (2019).

نظریه های گاردنر

مشهورترین نظریه گاردنر، نظریه هوش‌های چندگانه است. طبق نظریه هوش‌های چندگانه، انسان‌های شیوه‌های مختلفی برای پردازش اطلاعات دارند، و این روش‌ها نسبتاً مستقل از یکدیگر هستند. نظریه نقدی بر نظریه هوش استاندارد است. نظریه هوش استاندارد بر همبستگی میان توانایی‌ها و نیز سنجش‌های سنتی مانند آزمایش‌های ضریب هوشی تأکید می‌کند که معمولاً تنها توانایی‌های زبان‌شناختی، منطقی و فضایی را در نظر می‌گیرند. از سال 1999 گاردنر هشت هوش شناسایی کرده است: زبانی، منطقی و ریاضیاتی، موسیقایی فضایی، بدنی و حرکتی، درون فردی، فرا فردی، و طبیعت‌گرایانه. گاردنر و همکارانش همچنین دو هوش اضافی را در نظر گرفتند: وجودی و آموزگاری.

تعریف گاردنر از هوش با انتقادهایی در محافل آموزشی و نیز در رشته روانشناسی مواجه شده است. شاید قوی‌ترین و ماندگارترین نقد نظریه هوش‌های چندگانه او حول محور کمبود مدارک تجربی باشد، که بسیاری از آن‌ها به ساختار واحد هوش به نام «g» اشاره می‌کنند. گاردنر مدعی است که نظریه‌اش تماماً متکی بر شواهد تجربی و در تقابل با شواهد آزمایشی است، زیرا او باور ندارد که خود مدارک آزمایشی بتوانند نتیجه نظریاتی به دست دهند.

می‌توان نظریه هوش‌های چندگانه را نقطه جدایی از تداوم کار قرن بیستم بر روی موضوع هوش انسان قلمداد کرد. روانشناسان برجسته دیگری از جمله چارلز اسپیرمن، لوییس تورستون، ادوارد توندایک، و رابرت استرنبرگ.[12] این رشته مطالعاتی را گسترش یا بسط داده اند.

در سال 1967، استاد نلسون گودمن[13] برنامه‌ای آموزشی به نام پروژه صفر را در دانشکده تحصیلات عالی هاروارد ابداع کرد. هوارد گاردنر و دیوید پرکینز دستیاران پژوهشی اصلی بودند و سپس پروژه صفر را طی سال‌های 1972 تا 2000 با هم مدیریت کردند. مأموریت پروژه صفر این است که یادگیری، تفکر و خلاقیت در هنر و نیز رشته‌های علوم انسانی و رشته‌های علمی را در سطوح فردی و سازمانی درک کرد و بهبود بخشید.

گاردنر طی بیش از دو دهه همکاری با ویلیام دیمون، میهالی چیکزنتمیهالی و چندین همکار دیگر پژوهش در پژوهش گود درباره ماهیت کار خوب، بازی خوب، و همکاری خوب را مدیریت کرده است. هدف از پژوهش او این است که تعیین کرد که به کاری دست یافت که سرجمع عالی و گیرا بوده و به نحوی اخلاقی انجام می‌شود. گاردنر با همکارانش، لین بارندسن، کورتنی بیتر، شلی کلارک، وندی فیشمن،کری جیمز، کریستن مک‌هیو، و دنی موسینسکاس،[14] مجموعه ابزاری آموزشی درباره این موضوعات برای استفاده در محافل آموزشی و حرفه‌ای توسعه داده است.

دستاوردها و افتخارات گاردنر

در سال 1981، گاردنر جایزه مک‌آرتور[15] را دریافت کرد. در سال 1990 نخستین امریکایی بود که جایزه دانشگاه لوئیس ویل گراومیر[16] را در آموزش دریافت ‌کرد. در سال 1985، وی همچنین جوایز ملی روانشناسی برای کتاب چارچوب‌های ذهن: نظریه هوش‌های چندگانه دریافت کرد. در سال 1987، وی جایزه ویلیام جیمز را از انجمن روانشناسی امریکا دریافت کرد. در سال 1999، گاردنر برنده جایزه گلدن پلیت[17] آکادمی شد. در سال 2000، او جایزه ای نقدی از سوی بنیاد بزرگداشت جان اس. گوگنهایم دریافت کرد. چهار سال بعد او استاد افتخاری دانشگاه شانگهای شد. در سال‌های 2005 و 2008، مجله فورن پالسی[18] و مجله پراسپکت[19] از وی به عنوان یکی از 100 چهره متفکر تأثیرگذار اجتماعی در جهان نام بردند. در سال 2011، او برنده جایزه پرینس استوریاس در بخش علوم اجتماعی برای توسعه نظریه هوش‌های چندگانه شد. در سال 2015، او جایزه بین‌المللی براک[20] در بخش آموزش را دریافت کرد. در 2020، گاردنر جایزه مساعدت‌های چشمگیر برای پژوهش در آموزش را از سوی انجمن پژوهش آموزش امریکا دریافت کرد.

او 31 مدرک افتخاری از سوی دانشکده‌ها و دانشگاه‌های سراسر جهان از جمله مؤسسه‌های بلغارستان، کانادا، شیلی، یونان، هنگ‌کنگ، ایرلند، اسرائیل، ایتالیا، کره جنوبی و اسپانیا دارد و همچنین عضو چند جامعه افتخاری از جمله انجمن هنر و علوم امریکا، جامعه فلسفی امریکا، انجمن ملی آموزش و انجمن علوم سیاسی و اجتماعی امریکا است.

میراث گاردنر

گاردنر صدها مقاله پژوهشی و سی کتاب نوشته است که به بیش از سی زبان ترجمه شده‌اند. او بیش‌تر به خاطر نظریه هوش چندگانه شناخته شده است، که این را در کتاب چارچوب‌های ذهن: نظریه هوش‌های چندگانه[21] (1983) توضیح داده است.

گاردنر در سال 2019 از تدریس بازنشسته شد. در سال 2020 زندگی‌نامه اندیشمندانه خود، یک ذهن مولد[22] را منتشر کرد.

پی نوشت ها:


[1]. Howard Earl Gardner

[2]. John H. and Elisabeth A. Hobbs

[3]. The Good

[4]. Wyoming Seminary

[5]. Roger Brown and Jerome Bruner

[6]. Nelson Goodman

[7]. Norman Geschwind

[8]. The GoodWork Project

[9]. Wendy Fischman

[10]. The Real World of College: What Higher Education Is and What It Can Be

[11]. Ellen Winner

[12]. Charles Spearman, Louis Thurstone, Edward Thorndike, and Robert Sternberg

[13]. Nelson Goodman

[14]. Lynn Barendsen, Courtney Bither, Shelby Clark, Wendy Fischman, Carrie James, Kirsten McHugh, and Danny Mucinskas

[15]. MacArthur

[16]. Louisville Grawemeyer

[17]. Golden Plate

[18]. Foreign Policy

[19]. Prospect

[20]. Brock

[21]. Frames of Mind: The Theory of Multiple Intelligences

[22]. A Synthesizing Mind

وارن بنیس

وارن گامالیل بنیس[1] محقق، مشاور و نویسنده و دانشمند مدیریت و منابع انسانی و ساختار سازمانی و پیشگام رشته مطالعات رهبری معاصر است. بنیس استاد بزرگ مدیریت کسب‌وکار و رئیس بنیان‌گذار مؤسسه رهبری[2] در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است.

زندگی وارن بنیس

وارن گامالیل بنیس در هشتم مارس 1925، در خانواده ای از طبقه کارگر خود در وستوود، نیوجرسی دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در نیوجرسی سپری کرد و در سال 1943 در اوج جنگ جهانی دوم، در ارتش ایالات‌متحده ثبت‌نام و به عنوان یکی از جوان‌ترین افسران پیاده‌نظام در جنگ شرکت کرد و به واسطه خدمات مناسبی که در جنگ داشت، جایزه قلب ارغوانی و ستاره برنزی را دریافت کرد.

پس از اتمام جنگ، در سال 1947 به دانشکده انتیاک  رفت و  درسال 1951 مدرک کارشناسی خود را از این دانشگاه اخذ کرد. در سال 1952، وی برنده گواهینامه افتخاری از دانشکده اقتصاد و جایزه هیکس فلو از دانشگاه ام‌آی‌تی شد. رئیس انتیاک، داگلاس مک‌گرگور، یکی از بنیان‌گذاران فلسفه مدرن مدیریت بنیس را به عنوان کارآموز پذیرفت و بعدها هر دو نفر بعداً به عنوان استاد دانشکده مدیریت سلون[3] ام‌آی‌تی خدمت کردند. بنیس مدرک دکترای علوم اجتماعی و اقتصاد را در سال 1955 از دانشگاه ام‌آی‌تی دریافت کرد و فورا به مقام ریاست دپارتمان مطالعات سازمانی ام.آی.تی رسید.

از سال 1967 سعی کرد از نظریه به سمت عمل برود. به همین دلیل مقام سرپرست دانشگاه دولتی نیویورک در بوفالو[4] و ریاست دانشگاه سین سیناتی[5] در سال 1971 را پذیرفت. او طی دوره ریاست خود دو کتاب درباره مدیریت نوشت: یادگیری در انزوا (1973)، و توطئه ناخودآگاهانه: چرا رهبران نمی‌توانند رهبری کنند (1976).

در سال 1979 پس از تجربه یک سکته قلبی ترجیح داد به زندگی معلمی، مشاوره و نویسندگی برگردد، و به هیئت علمی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بپیوندد. او وارد در سال 2002 وارد اومیکرون دلتا کاپا[6] شد، همزمان در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی مشغول به فعالیت بود.

بنیس مشاوره به چهار رئیس‌جمهور ایالات‌متحده و چندین چهره مشهور و بزرگان کسب و کار و کارآفرینان مشهور دیگر سپری کرد، و همچنین مشاوره به شرکت‌های متعددی از فورچن 500[7] را در کارنامه خود دارد.

در سالهای پایانی عمر، بنیس عضو هیئت‌ علمی هاروارد و دانشگاه بوستون بود و در مؤسسه هندی مدیریت کلکته، دانشکده کسب‌وکار جهانی[8] و دانشکده کسب‌وکار برای مدیریت[9] تدریس کرد. وی همزمان ریاست انجمن مشاوره مرکز رهبری عمومی در دانشکده کندی دانشگاه هاروارد را نیز داشت. سرانجام وارن گامالیل بنیس «پدر رهبری مدرن»، در 31 جولای 2014 دیده از جهان فروبست.

میراث بنیس

از وارن بنیس حدود 27 کتاب برجای مانده که آثار مشهورش کتاب‌های پرفروشی چون «رهبران»  و « جستارهایی در رهبری»  هستند که به 21 زبان ترجمه شدند. کتاب «یک زندگی ابداع شده» نامزد جایزه پولیتزر شد. بیش‌تر کتاب‌های اخیر او، سازمان‌دهی نبوغ  (1997)، رهبران مشترک  (1999)، و مدیریت رؤیا  (2000) علاقه‌های بنیس به رهبری، داوری، تغییر سازمانی و همکاری خلاقانه را به طور خلاصه بیان می‌کنند. آدم‌های کم معاشرت و بدقلق  (2002) تفاوت‌ها و شباهت‌های میا رهبران سی ساله و جوان‌تر و رهبران هفتاد ساله به بالا را بررسی می‌کند.

مجله وال‌استریت[10] در سال 1993 از او به عنوان ده سخنران محبوب مدیریت نام برد؛ مجله فوربز[11] در سال 1996 از او به عنوان «رئیس مرجع‌های رهبری» یاد کرد. فایننشال تایمز[12] در سال 2000 او را «استادی نامید که رهبری را به عنوان یک رشته دانشگاهی محترم تثبیت کرد». در آگوست 2007، مجله بیزنس ویک[13] او را به عنوان یکی از ده رهبر اندیشمند در کسب‌وکار رتبه‌بندی کرد.

کتاب « جستارهایی در رهبری»  در اصل در سال 1989 منتشر شد و این تفکر را توسعه داد که رهبر باید معتبر باشد، خالق جهان خود باشد؛ ترکیبی از تجربه، خودآگاهی و اخلاق شخصی داشته باشد. این نیاز برای رهبری کارآمد و خود ابداع گری رهبر صدق می‌کند. این موضوع زیربنای چیزی است که امروزه رویکرد رهبری معتبر نامیده می‌شود.

تام پیترز کارشناس مدیریت در سال 1993 در مقدمه‌ای بر کتاب بنیس، یک زندگی ابداع شده: تأملاتی در باب رهبری و تغییر[14] عنوان کرد که تحقیقات بنیس برروی رفتار گروهی موجب شد که رهبری خلق شود.

جیمز اوتوله[15] کارشناس مدیریت در شماره 2005 مجله کومپاس هاروارد مدعی شد که بنیس «علاقه به رشته ناموجودی داشت که نهایتاً آن را ساخت. رشته ای که امروزه به عنوان «رهبری»، از آن یاد می کنیم. او نظریه انقلابی رهبری خود را در سال 1961 در هاروارد منتشر کرد. به عبارتی می توان بنیس را پدر علم رهبری سازمانی نامید.

پی نوشت ها:


[1]. Warren Gamaliel Bennis

[2]. The Leadership Institute

[3]. Sloan

[4]. Buffalo

[5]. Cincinnati

[6]. Omicron Delta Kappa

[7]. FORTUNE 500

[8]. INSEAD

[9]. IMD

[10]. Wall Street

[11]. Forbes

[12]. Financial Times

[13]. Business Week

[14]. An Invented Life: Reflections on Leadership and Change

[15]. James O’Toole

تام پیترز

توماس.جی.پیترز[1] مشهور به «تام پیترز»، یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان حوزه مدیریت و یکی از تاثیرگذارترین متفکران مدیریت در قرن بیستم است. وی با کتاب «در جستجوی برتری»[2] شهرت دارد اما نظریه ها و کتابهای او از مهمترین مراجع در مدیریت بشمار می رود.

زندگی پیترز

توماس.جی.پیترز، در بالتیمور در ایالت مریلند  دیده به جهان گشود. دوران دبستان و دبیرستان خود را در مدرسه سون[3] گذراند و در سال 1960 از این کالج فارغ‌التحصیل شد. سپس به دانشگاه کورنل رفت و مدرک کارشناسی خود در مهندسی عمران را در سال 1964 و مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال 1966 از همین دانشگاه دریافت کرد.

از سال 1966 تا 1970، در نیروی دریایی ایالات‌متحده خدمت کرد و در نیروی دریایی دو آرایش نظامی در ویتنام طراحی کرد.

وی سال 1970 به دانشگاه برگشت تا به تحصیل در رشته کسب‌وکار در دانشکده استنفورد بپردازد. پیترز مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و سپس دکترای خود را در زمینه رفتار سازمانی در سال 1977 از همین دانشگاه دریافت کرد. عنوان پایان‌نامه او «الگوهای برنده شدن و باختن: تأثیرات دوستان و دشمنان بر روی آوردن و دور شدن» بود. کار ویک[4] پایان‌نامه پیترز را ستود و ایده مقاله «بردهای کوچک: تعریف مجدد مقیاس مسائل اجتماعی» (1984) را به وی داد. بعدها در سال 2004، او دکترای افتخاری از دانشگاه دولتی مدیریت در مسکو را نیز دریافت کرد.

پس از اخذ مدرک دکترا به پنتاگون رفت و چندسال درآنجا فعالیت کرد. از سال 1973 تا 1974 به عنوان مشاور ارشد مواد مخدر در دولت نیکسون فعالیت کرد. طی سالهای 1974 تا 1981، به عنوان مشاور مدیریت در شرکت مک‌کنزی فعالیت کرد و در سال 1979 شریک و رهبر عملکرد تأثیرگذاری این سازمان شد. در سال 1981، مک‌کنزی را ترک کرد تا به مشاوری مستقل تبدیل شود.

میراث پیترز

پیترز به عنوان چهره ای منتقد و تهاجمی و گاهی «عجیب غریب» شناخته می‌شود. در سال 1987، پیترز شکوفایی بر روی آشوب: راهنمایی برای یک انقلاب مدیریتی[5] را منتشر کرد. کتابهایی مانند برتری تقسیم شده[6] که در آوریل 2018 منتشر شد، و برتری کنونی: انسان‌گرایی شدید[7] که در سال 2021 منتشر شد. بعدها شرکتی به نام ، «شرکت تام پیترز» در در بریتانیا به نام خود ثبت کرد.

در جستجوی برتری

چاپ کتاب در جستجوی برتری[8] در سال 1980 نشانگر نقطه عطفی در حرفه پیترز بود. پیترز معتقد است که مستقیماً پس از بازگشت به مک‌کنزی، مدیرعامل جدید آنجا، ران دنیل،[9] «مأموریت جالبی» به او داد. دنیل با انگیزه گرفتن از ایده‌های جدیدی از بروس هندرسون[10] در گروه مشاوره بوستون، خاطر نشان کرد که کسب‌وکار اغلب نمی‌تواند راهبردهای جدید را به طور مؤثری اجرا کند، پس از پیترز «خواسته شد تا نگاهی به تأثیرگذاری سازمانی و مسائل اجرایی در پروژه فرعی و کم‌اهمیت در مک‌کنزی و نه اداره غیرمعمولی سان‌فرانسیسکو بیندازد».

در جستجوی برتری به کتابی پرفروش تبدیل شد و در ایالات‌متحده در سطح ملی به فروش رفت. همزمان مجموعه ویژه‌برنامه تلویزیونی درباره این کتاب پخش شد و پیترز در شبکه پی.بی.اس[11] حضور یافت. ابرنامه در این خصوص بود که تا حد ممکن با کاستن فرایندها، کسب‌وکارها در سطوح مختلف توانمند شوند.

نشریه فست کمپانی[12] در شماره دسامبر 2001 خود از پیترز نقل قول کرد که قبول دارد او و واترمن[13] داده‌های اولیه برای کتاب در جستجوی برتری را دستکاری کرده‌اند اما به عقیده وی این موضوع زیاد مهم نیست، و ارزش آن چیز دیگری است. بعدها این ادعا را پس گرفت.

مدل 7Sمکنزی

پیترز در مکنزی به همراه واترمن، مفهومی را به نام «مدل 7S»، مطرح نمود که به عنوان « مدل 7Sمکنزی»، شناخته می‌شود، پایه گذاری کردند. مدل هفت.اس چارچوبی برای ارزیابی هفت عنصر اصلی کسب و کار ارائه می‌دهد که برای موفقیت نیاز به تغییر یا همسو شدن دارند.

افتخارات پیترز

مطالعات و نوشته های پیترز، متاثر از جیم جی. مارچ، هربرت سیمون[14] (هر دو در دانشگاه استنفورد) و کارل ویک (در دانشگاه میشیگان)، داگلاس مک‌گرگور و آینار تورسراد[15] بوده است. پیترز در نوشته‌های خود، از تأثیرگذاری کلنل جان بوید[16] استراتژیست نظامی برروی خود قدردانی کرد. در سال 1990، نشریه دپارتمان بریتانیایی تجارت و صنعت از پیترز به عنوان یکی از بزرگان کیفیت جهان یاد کرد. ، نیویورک‌تایمز[17] از پیترز به همراه دنی بایراس و راجر بلکول[18] به عنوان یکی از سه دانشمند بزرگ کسب‌وکار نام برد. سال 2017 سازمان «50 متفکر»[19] جایزه یک عمر دستاورد برای هموار کردن راه «رهبری متفکرانه» و پشتکار در چاپ کتاب‌های کسب‌وکار را به پیترز اهدا کرد.

تام پیترز نه به عنوان یک محقق مدیریت، بلکه به عنوان یکی از بزرگترین مشاوران مدیریتی، جایگاهی محکم و ارزشمند دارد.

پی نوشت ها:


[1]. Tomas. J. Peters

[2] In Search of Excellence

[3]. Seven

[4]. Karl Weick

[5]. Thriving on Chaos: Handbook for a Management Revolution

[6]. The Excellence Dividend

[7]. Excellence Now: Extreme Humanism

[8]. In Search of Excellence

[9]. Ron Daniel

[10]. Bruce Henderson

[11] PBS

[12]. Fast Company

[13]. Waterman

[14]. Jim G. March, Herbert Simon

[15]. Douglas McGregor and Einar Thorsrud

[16]. Colonel John Boyd

[17] در سال 1995

[18]. Daniel Burrus and Roger Blackwell

[19]. Thinkers50

اصغر قندچی

اصغر قندچی در ۱۰ فروردین ۱۳۰۷، در تهران دیده به جهان گشود. تنها شانزده سال داشت که کارگاهی فنی حدود سه متر در سه متر در دروازه قزوین تهران تاسیس کرد. کارگران زیادی در این کارگاه به همت اخلاق و منش قندچی تبدیل به استادکارهایی ماهر شدند.

چندسال بعد برادرش احمد قندچی از طرفداران جبهه ملی، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ کشته شد.

اصغر قندچی در دروازه قزوین تهران کار خود را گسترش داد و گاراژ بزرگی را به بازسازی و تقویت کامیونهای آمریکایی و سازگاری آنها با شرایط ایران تخصیص داد. حسین میردامادی یکی از وارد کنندگانی بود که قطعات کامیون ماک را که از آمریکا به ایران وارد کرده و این قطعات توسط قندچی و کارگرانش در گاراژ مونتاژ می شد.

عموما کامیونهای دماغ دار ماک‌ آمریکایی شاسی‌های کوتاهی داشتند. قندچی جهت تسهیل تردد ماک در جاده‌های ناهموار ایران ارتفاع شاسی‌ها را یک متر بلندتر می‌کرد. این موضوع به گوش وزیر اقتصاد وقت علی‌نقی عالیخانی رسید. از این رو که این صنعت مورد نیاز کشور بود، وزیر اقتصاد پروانه ساخت کامیون را به اصغر قندچی اعطا کرد.

قندچی تریلر غول پیکر و کامیون‌های ساخت خود و همکارانش در کارگاه را برای معرفی صنایع ملی ایران به نمایشگاه رساند. این موضوع مورد تشویق دولت قرار گرفته و در نهایت اجازه‌نامه تأسیس کارخانه کامیون سازی را به او اعطا شد. قندچی با این امتیاز وبا سرمایه گذاری حسین میردامادی، اولین و بزرگترین کارخانه کامیون سازی کشور به نام ایران کاوه را پایه‌ریزی کرد. در نمایشگاه خودرو سازی برلین در سال ۱۳۵۶ قند چی جایزه بزرگ خودروسازی را از آن خود کرد.

پس از انقلاب کارخانه ایران کاوه بنفع بنیاد مستضعفان مصادره و ملی اعلام شد. امروزه این کارخانه با نام سایپا دیزل بخشی از کارخانجات خودروسازی سایپا است. با این وجود قندچی از تلاش نایستاد و کارخانه کاوه کار را تأسیس کرد و تلاش‌های وی در جهت بازسازی حمل و نقل جاده ای کشور و نیز انتقال تانک و ادوات سنگین به مناطق جنگی در سرنوشت جنگ عراق با ایران بسیار راهبردی و حیاتی واقع شد.

در سوم بهمن ۱۳۹۵ با حضور معاون اول رئیس‌جمهور، وزیر صنعت، معدن و تجارت و رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران و ایران، نشان امین الضرب به پیشکسوتان و کارآفرینان کشور از جمله وی اعطا شد.

قندچی پدر صنعت کامیون سازی و مؤسس اولین و بزرگترین کارخانه تریلر و کامیون ساخت ایران بدون مونتاژ خارجی به نام ایران کاوه (سایپا دیزل) است. بدون شک وی از بنیانگذاران صنعت تولید خودروهای تجاری در ایران محسوب می‌شود. مستندی به نام «ماک در ایران» در مورد دوران فعالیت ایران کاوه، توسط امین آزاد ساخته شده‌است.

اصغر قندچی پس از ۹۱ سال دلسوزی و تلاش برای اعتلای صنعت کشور، در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۹۸ دیده از جهان فروبست اما یاد و اثر او هنوز در جاده های کشور مشهود است.

رضا تهرانچی

رضا تهرانچی در سال ۱۳۰۲ در شهر کاشان، دیده به جهان گشود. خانواده تهرانچی، برای کسب دانش و تحصیل ارزش زیادی قائل بودند بنابراین با وجود اینکه به علت شغل پدر خانئاده تهرانچی بارها مجبور به نقل مکان به شهرهای مختلف شد، رضا تهرانچی در هر شهر به بهترین مدرسه های موجود آن شهر، فرستاده می شد.

تهرانچی پس از اتمام دوران ابتدایی در شهر مشهد، جهت گذراندن دوران متوسطه، راهی دبیرستان دارالفنون تهران شد.

روحیه کارآفرینی تهرانچی، سبب شد تا به یادگیری کار با ماشین نویسی پرداخته و پس از گذشت مدتی، خود اقدام به جذب هنرجو نموده و کلاس های ماشین نویسی را برگزار و به علاقه مندان این زمینه آموزش ارائه کند.

در سال ۱۳۲۰ پس از اتمام دبیرستان، به دانشگاه تهران رفت و در رشته دندان پزشکی دانشگاه تهران اقدام به ادامه تحصیل داد. وی پس از اتمام تحصیلات دندانپزشکی در سال 1327، و دریافت شماره نظام پزشکی خود اقدام به تاسیس مطب دندانپزشکی در چهارراه مختاری تهران نموده و شروع به درمان بیماران کرد.

بیسکویت مادر

تهرانچی در کنار طبابت، مطالعات فراوانی داشت. او با مطالعه مقالات و کتابهای یک از پزشکان مشهور امریکایی به نام ” گیلورد هاوزر” گرایش زیادی به حوزه تغذیه پیدا کرد. او سعی داشت تا آموزه های هاورز را در تغذیه بیماران خود بکار ببرد.

باتوجه به مشکلات صنعت غذایی در نیمه ابتدایی قرن گذشته، تهرانچی برآن شد تا با فرمولهایی که از آموزه های هاورز بدست آورده بود، خود مواد غذایی سالمی تولید کند که بتواند برخی از کمبودهای غذایی ایرانیان را جبران کند. بدین ترتیب بود که اولین نمونه های بیسکویت سالم توسط تهرانچی ساخته شد.

تهرانچی به کمک برادران خود، شرکتی با نام “ویتانا” تاسیس کرد. در بدو تاسیس در کارگاه ویتانا بیسکوئیت‌هایی از ملاس و جوانه گندم تولید میشد که در قنادی‌های مختلف امیریه و بهارستان به فروش می‌رسید. تهرانچی با وامی به مبلغ ۳۰ هزار تومان زمینی در جاده کرج خریداری کرد تا در سال ۱۳۳۲ کارخانه‌ای برای تولید انواع بیسکوئیت بنا کند.

شرکت ویتانا اولین شرکت فعال در زمینه تولید بیسکویت و نان صنعتی ایران بود. بیسکوئیت پتی‌بور و نان سوخاری ویتانا بیسکوییت مادر، از اولین تولیدات این کارخانه بود. او این بیسکوییت را به دلیل نقش ویژه مادر و شیرمادر در سلامتی انسان به نام “مادر”، نام گذاری کرد. پس از مدتی بیسکوییت مادر بین مردم جایگاه خود را پیدا کرد و به دلیل ویتامینها و مواد مغذی که داشت، توسط پزشکان هم توصیه شد. ویتانا نخستین کارخانه ایرانی بود که روی محصولاتش تاریخ مصرف و نشان استاندارد درج ‌کرد.

تهرانچی از اولین تولیدکنندگانی بود که برروی موضوع برندسازی و بازاریابی تاکید داشت و در این زمینه مطالعات زیادی داشت. فقر اطلاعات مدیریتی در آن زمان مانع پیشرفت وی در این زمینه نشد. او شعار “مهر مادر، شیر مادر، بیسکوئیت مادر”را برای بیسکوییت مادر برگزید و نشان مادر و کودک را روی تمام بسته بندی ها اجرا کرد.

پس از انقلاب

در سال 58 و پس از اجرای قانون مصادره اموال(جزئی از قانون مجازات اسلامی)، افرادی که با رژیم پیشین ارتباط مستقیم داشتند، با مصادره کلیه اموالشان مواجه شده و این اموال به ستاد به ستاد اجرایی فرمان امام منتقل شد.

شرکت ویتانا در اختیار شرکت سهامی البرز(زیرمجموعه‌های بنیاد پانزده خرداد)، قرار گرفت. با توجه به ضعف مدیریت تولید این کارخانجات به شدت افت کرده پس از مدتی در وضعیت ورشکستی قرار گرفت. کارخانجات ویتانا در سال ۱۳۸۷ به بخش خصوصی فروخته شد.

میراث تهرانچی

تهرانچی در سال 96 نشان امین الضرب را دریافت کرد و پس از گذشت چهل سال، مورد تقدیر قرار گرفت. بسیاری از بزرگان صنایع غذایی از مشاوره ها و توصیه های وی بهره مند شده و او نقش مهمی در سالم سازی صنایع غذایی کشور ایفا کرد.

رضا تهرانچی

تهرانچی سرانجام در اولین روزهای قرن پانزدهم، در روز ششم فروردین ماه ۱۴۰۱ در ۹۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و آرام گرفت.

نوشته: فرامرز عیب پوش

شاهرخ ظهیری

شاهرخ ظهیری  در بهمن ماه ۱۳۰۹ در شهر ملایر، دیده به جهان گشود. پدرش اهل همان شهر بود اما مادرش، تهرانی بود. شاهرخ تنها دوسال داشت که خانواده ظهیری تصمیم گرفتند تا به تهران نقل مکان کنند. دوسال بعد آنها مجددا نقل مکان کردند و این بار به قم رفتند. شاهرخ دوران دبستان و دبیرستان خود را در شهر قم گذراند. آن‌ها وقتی شاهرخ ۲ ساله بود به تهران، و در ۴ سالگی او به قم مهاجرت کردند و برای چندین سال در آنجا ساکن بودند. شاهرخ ظهیری تحصیلات متوسطه را در این شهر گذراند.

هنوز هجده سالش نشده بود که پدرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و به عنوان فرزند بزرگ، کفالت مادر و خواهران و برادرانش را برعهده‌ گرفت. ابتدا با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان به استخدام اداره فرهنگ قم درآمد و به عنوان معلم دبستان به تدریس مشغول شد. بعد از مدتی به قلهک انتقالی گرفته و در آنجا همزمان با ادامه تحصیل در رشته حقوق در مقطع کارشناسی، در دبستان تدریس کرده و همچنین در یک فروشگاه منسوجات مشغول به کار شد.

ظهیری از طریق واسطه‌هایی که به خاطر خرید و فروش پارچه با آنها آشنا شده بوده‌است، وارد گروهی از کارخانجات وابسته به تشکیلات حکومتی به نام کارخانجات ماه می‌شود. پس از مدتی از طرف مهدی بوشهری مأمور ایجاد کارخانه‌ای برای تولیدات غذایی می‌شود که مهرام نام می‌گیرد. بوشهری از خاندان‌های سرمایه‌دار عصر پهلوی به شمار می‌آمد. او شوهر اشرف پهلوی بود و در هلدینگ ماه با صراف‌زاده و اسدالله علم شریک شده ‌بود. بوشهری از شاهرخ جوان خواست که کارش را از یکی از مجموعه‌های نساجی مجموعه او آغاز کند.

محمد‌رضا بهرامن رئیس خانه صنعت و معدن ایران از کارآفرینان بنام و پیشکسوت ایران در مورد شاهرخ ظهیری نوشته‌بود:”‌او کارخانه سرکه را از پسر پهلوی خرید و مدتی بعد اولین نفری در ایران شد که سس مایونز را به کشور وارد کرد”.

درآن زمان سس در ایران محصولی ناشناخته بود. ظهیری برای اولین بار این محصول را به ایران آورد و کسی نمی‌دانست که با این محصول غذایی چه باید بکند. ظهیری در چند مصاحبه خود گفته بود که بیش از دوبرابر از سرمایه وقت شرکت را صرف آگهی تلویزیونی و روزنامه‌ها کرد تا به مردم آموزش بدهد که سس مایونز چیست و آن را چطور باید مصرف کنند.

او در مصاحباتش دراین باره گفته بود: “ما بدون اینکه تجربه‌ای برای تولید داشته باشیم و برای تولید، اول بازاریابی کنیم و ببینیم این جنس آیا بازار دارد یا ندارد و آیا آن را می‌خرند یا نمی‌خرند، موافقت‌های تولید آن را گرفتیم و شرکت را راه انداختیم. روزی که تولید کردیم و جنس آماده شد باید به بازار می‌رساندیم. تازه متوجه شدیم اصلا کسی در ایران نمی‌داند که سس چه هست و اصلا کسی نمی‌داند چگونه باید آن را خورد و مصرف آن به چه صورت است. ما رفته‌رفته ذائقه‌سازی کردیم و اول فقط سس مایونز تولید کردیم و بعد هم چهار نوع سس دیگر. یعنی سس فرانسوی، سس ایتالیایی، سس روسی و سس ساندویچ”.

ویژگی معلمی تا روزهای آخر زندگی با ظهیری باقی ماند. او برخلاف بسیاری از هم‌نسلانش اهل گفت‌وگو با جوانان بود. بارها در نشست‌‌های مشترک با استارت‌آپ‌ها شرکت می‌کرد.

از انجام گفت‌وگوهای مطبوعاتی و ابراز نظر در مورد موضوعات روز و بیان خاطرات گذشته پرهیز نداشت و در دسته معدود کارآفرینانی جای می‌گرفت که خودش را به بی‌قیدی درباره شرایط روز جامعه نمی‌زد.

ظهیری موانع زیادی برای راه‌اندازی مهرام داشت. او در همین گفت‌وگو چنین توضیح داده بود: “اینکه اصلا چطور ما وارد کار غذایی شدیم، یک تاریخچه قبلی دارد. اینگونه نیست که من شب خوابیده باشم و صبح گفته باشم کارخانه غذایی راه‌اندازی کنم و اسم آن را مهرام بگذارم. ما در سال ۱۳۴۹ از وزارت صنایع مجوز تاسیس کارخانه مهرام را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتیم. دفتر شرکت هم در خیابان سعدی تهران بود. ما برنامه‌ریزی کردیم و با یکی از شرکا که علاقه‌مند بود با ما همکاری داشته باشد، این کار را شروع کردیم. غفلتی که اتفاق افتاد و ناشی از عدم تجربه بود، این بود که ما به توصیه یکی از بستگان که در آمریکا بود، محصولی را در برنامه شرکت مهرام گذاشتیم که شناخته شده نبود. او توصیه کرد که فلانی الان انواع سس‌ در آمریکا پر‌طرفدار است و در ایران هم تولید نمی‌شود. گفت شما کارخانه سس تاسیس کنید”.

ظهیری برای راه‌اندازی کارخانه مهرام از خاندان پهلوی کمک نگرفته بود و بدهی بانکی هم نداشت. به همین دلیل در لیست معروف موسوم به ۵۳ نفر سرمایه‌داری که اموالشان مصادره شده ‌بود،‌ نامی از مهرام نیامد. شاهرخ اساسا در امور سیاسی ورود نداشت و در تمام روزهای دهه ۵۰ بیشترین زمان زندگیش را صرف کارخانه کرده‌ بود.

او حتی در هفته تنها یک‌بار به خانه می‌رفت و در تمام ساعات شبانه‌روز در محل کارش حاضر بود. اما در میانه دهه ۶۰ آتش‌ سوزان برخورد با صنایع، دامان مهرام را هم گرفت. به ظهیری گفته شد که او «جنس طاغوتی» تولید می‌کند. باور برخی از نیروهای تندرو دولتی و حاکمیتی این بود که سس کالایی غیرضروری و تجملاتی است و سرمایه کشور نباید صرف تولید آن شود.

‌پس از خاتمه جنگ تحمیلی، با شروع تحریمها، مشکلات اقتصادی به گونه‌ای دیگر بر سر جامعه صنعتی ایران خراب شد. بانک مرکزی در آن زمان اعتبارات شرکت‌های خصوصی را تا ۵۰ درصد کاهش داد و به این ترتیب واحدهای تولیدی بخش خصوصی برای خرید و تأمین مواد اولیه با مشکل مواجه شدند.

شرکت مهرام نیز که تا پیش از این در قالب سهامی خاص فعالیت می‌کرد، به ناچار به سهامی عام تبدیل شد و با ورود ۵۰ درصد سرمایه شرکت به بورس جان تازه‌ای گرفت. شاهرخ ظهیری در آن زمان بود که دیگر توان اداره مهرام را در خود ندید.

بالارفتن سن و بیماری قلبی او باعث شد از مدیریت مهرام کناره‌گیری کند.» این روایت رسمی از تحولات مهرام است. کارخانه ظهیری در اوج بود. او روزانه ۱۴۰ هزار شیشه سس مایونز و ۱۷۰ هزار شیشه سس قرمز تولید می‌کرد.

ظهیری تنها یک کارآفرین نبود. او یک مبارز و سرباز کشور بود. او بدون خستگی سالها تلاش کرد و امید به آینده روشن ایران داشت. او پس از سالها تلاش و مبارزه و تولید در 22 فروردین 1398 در تهران، دیده از جهان فروبست و در مقبره خانوادگی آرام گرفت.

علی‌اکبر رفوگران

علی‌اکبر رفوگران در اردیبهشت ماه 1309 در تهران، دیده به جهان گشود. خانواده رفوگران اصالتا اصفهانی و تاجر بودند. پدرش حجره دار و مادرش خانه دار بود. علی اکبر، فرزند چهارم خانواده بود. با اینکه امکان تحصیل برای وی فراهم بود، پس از اتمام دوره ششم ابتدایی تحصیل را رها کرد و به کار در حجره پدر مشغول شد. تنها ۱۲ سال داشت که وارد بازار شد. بازار بزرگ تهران، برای وی درسهای زیادی داشت.

پس از اتمام خدمت در سال 1330 به بازار بازگشت. فورا ازدواج کرد و تحصیل را به صورت شبانه دنبال کرد و چند دوره کلاس آموزش زبان انگلیسی را نیز پشت سر گذاشت تا قادر به مکالمه شود.

علی اکبر موفق شد محموله بزرگ مداد ژاپنی که پدرش خریداری کرده بود را به فروش برساند. همین موضوع سبب شد تا در زیرزمین منزلش کارگاه تولید مداد تاسیس کند. از همان سال تولید و فروش عکس برگردان را نیز آغاز کرد.

علی اکبر رفوگران در سال ۱۳۴۲ به فرانسه رفت و نمایندگی خودکار بیک فرانسه را ‌گرفت. دیدار وی با آقای بیک در نوع خود جالب است که در ویدئوی سرگذشتش خود توضیح می دهد بعدها کارخانه مداد سوسمار را که در آستانه ورشکستگی بود خرید و تولید نمود.

در سال ۱۳۷۵کارخانه عطر بیک را از فرانسه خریداری کرد. علت رویکرد وی به تولید عطر، این بود که مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد و کاهش قیمت با تولید آن در ایران امکان‌پذیر بود، همچنین کشورمان جمعیت به نسبت جوان زیادی داشت که بسیاری از آنها قدرت خرید عطرهای گران‌قیمت خارجی را نداشتند.

بسیاری از همکاران رفوگران معتقد بودند نمی‌شود چنین چیزی در ایران تهیه کرد، حتی صاحب بیک فرانسه هم فکر می‌کرد این کار در ایران موفق نمی‌شود؛ اما رفوگران با کمک خواهرزاده‌اش موافقت بیک را جلب کرد تا عطر بیک را در ایران تولید کند.

در سال ۱۳۹۵ نشان امین الضرب به عنوان کارآفرین برتر به وی اعطا شد. امروزه وی به نوشتن رمان و داستان می پردازد و هنوز به کارخانه می رود. رمان آبجی جمیله یکی از رمانهای رفوگران است که به چاپ رسیده است.

او هرروز به کارخانه بیک در جاجرود می‌رود وحتی در شرایط متلاطم اقتصادی این روزها، رویای توسعه کسب و کارش را در سر می‌پروراند.

نوشته: فرامرز عیب پوش