فیلم سینمایی وی ورک؛ یا ساختن و شکستن 47میلیارد تکشاخ(WeWork: or the Making and Breaking of a 47 Billion Unicorn)، مستند آمریکایی محصول سال ۲۰۲۱ به نویسندگی و کارگردانی جد روتشتاین است.
این فیلم از روی داستانی واقعی و براساس داستان به وجود آمدن و رشد و سرانجام شرکت وی ورک(WeWork)، ساخته شده است.
این فیلم در مورد آدام نویمان، بنیانگذار شرکت املاک و مستغلات WeWork است که در نهایت پس از یک پروژه ناموفق، مجبور به ترک شرکت می شود.
این فیلم در 17 مارس 2021 در ساثوست(South by Southwest)، اولین نمایش جهانی خود را داشت. این فیلم در 2 آوریل 2021 توسط هالو (Hulu)، منتشر شد. این فیلم درخصوص وضعیت مدیران در دورانهای بحرانی و نحوه مدیریت آنها و شجاعت و ترس آنها در مواجهه با موقعیتهای خاص است.
فیلم سینمایی درخواست نهایی (Margin Call)، درام آمریکایی محصول سال ۲۰۱۱ به نویسندگی و کارگردانی جی سی چاندور است. در این فیلم ستارگانی همچون کوین اسپیسی، پل بتانی، جرمی آیرونز، زکری کوئینتو، پن بادگلی، سایمون بیکر، مری مک دانل، دمی مور و استنلی توچی، ایفای نقش می کنند.
داستان اصلی در یک دوره 24 ساعته در یک بانک سرمایه گذاری بزرگ وال استریت در مراحل اولیه بحران مالی سال 2008 رخ می دهد. عنوان فیلم از یک اصطلاح مالی اخذ شده که برای زمانی بکار میرود که سرمایهگذار باید اوراق بهادار یا سایر داراییهایی را که به عنوان وثیقه برای وام استفاده میشود افزایش دهد، زمانی که ارزش آنها به زیر یک آستانه خاص برسد.
کارگردان و فیلمنامه نویس، جی سی چاندور، خود پسر یک بانکدار امریکایی است و با فضای این کسب و کار کاملا آشناست. فیلمنامه تا حدی براساس تجربیات خود چاندور در سرمایه گذاری در املاک و مستغلات در شهر نیویورک کمی قبل از سقوط مالی، باز می گردد.
این فیلم پس از اکران گسترده در سینماها، نامزدی جایزه از انجمن منتقدان فیلم دیترویت، به همراه چندین نامزدی جداگانه برای فیلمنامه و کارگردانی آن از سازمان های معتبر دریافت جایزه، از جمله نامزدی جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه اصلی را به خود اختصاص داد.
این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس در 25 ژانویه 2011 به نمایش درآمد و در 21 اکتبر 2011 در سراسر سینماهای ایالات متحده اکران شد. اگرچه تنها 5.4 میلیون دلار از فروش بلیت داخلی از 199 سینما به دست آورد، اما بیش از 10 میلیون دلار فروش نسخه های دی وی دی و بلوری را کسب کرد.
در سال 2008، یک بانک سرمایه گذاری ناشناس شروع به اخراج تعداد زیادی از کارمندان کرد. اریک دیل، رئیس مدیریت ریسک، در میان افرادی که تحت تاثیر قرار گرفته اند، است. تلاش های دیل برای صحبت در مورد مفاهیم مدلی که روی آن کار می کند نادیده گرفته می شود. در راه خروج، او فلش مموری حاوی تحقیق و مدل ابداعیش را به پیتر سالیوان، یکی از همکاران خود می دهد و به او هشدار می دهد که “مراقب باشد”. سالیوان، شیفته، پس از ساعت ها کار می کند تا مدل دیل را تکمیل کند.
سالیوان متوجه می شود که مفروضات زیربنای نمایه ریسک فعلی شرکت اشتباه است. سطوح نوسانات تاریخی در اوراق بهادار با پشتوانه وام مسکن در حال فراتر رفتن است، به این معنی که موقعیت شرکت در آن دارایی ها بیش از حد اهرمی است و بدهی ناشی از آن دارایی های دارای اهرم بیش از حد باعث ورشکستگی شرکت خواهد شد…
فیلم نقاط قوت بسیاری را از تصمیمات مدیریتی به نمایش گذاشته و اهمیت توامان دانش و تجربه در کسب و کار را بازگو می کند.
فیلم آزمایشگر(Experimenter)، برگرفته از داستان زندگی استنلی میلگرام درام و زندگینامهای محصول ۲۰۱۵ ایالات متحده آمریکا به کارگردانی مایکل آلمریدا است.
داستان فیلم بر اساس آزمایش میلگرام در سال ۱۹۶۱ خلق شده است. در این فیلم پیتر سارسگارد در نقش استنلی میلگرم و وینونا رایدر در نقش ساشا منکین میلگرم بازی میکنند.
میلگرام که بود؟
استنلی میلگرام(Stanley Milgram) روانشناس اجتماعی مشهور امریکایی بود که بیشتر به خاطر آزمایش مشهورش که به آزمایش میلگرام مشهور است، شناخته شده است. وی در سال 1984 در 51 سالگی درگذشت.
آزمایش میلگرام چه بود؟
آزمایش میلگرام (Milgram experiment)، آزمایشی برای سنجش میزان اطاعت اشخاص از اتوریته در انجام کارهایی مغایر با وجدان شخصی افراد بود که به ابتکار روانشناس، استنلی میلگرام صورت گرفت. نتایج این آزمایش برای اولین بار در سال ۱۹۶۳ در یک مجله روانشناسی چاپ شد، و بعداً با جزئیات بیشتر در کتابی با عنوان اطاعت از اتوریته: مشاهدهای تجربی، در سال ۱۹۷۷ به چاپ رسید.
این آزمایش در ژوئیه سال ۱۹۶۱ و سه ماه بعد از شروع دادگاه آدولف آیشمان، سرهنگ نازی، به انجام رسید. میلگرام آزمایشش را جهت پاسخ به این سؤال بغرنج طراحی کرده بود که آیا آیشمان و میلیونها آلمانی دیگر که مسبب هولوکاست بودند همگی گناهکار بودهاند یا اینکه شهروندان عادی تنها از دستورها پیروی میکردند.
به کسانی که داوطلب آزمایش بودند، گفته میشد که هدف از آزمایش، تحقیق در مورد حافظه و یادگیری در شرایط متفاوت است و اینکه آیا شوک الکتریکی باعث بهبود یادگیری میشود یا نه. به داوطلبان چیزی در مورد هدف واقعی آزمایش گفته نمیشد.
از داوطلب خواسته میشد که از میان دو ورقه کاغذ یکی را انتخاب کند تا نقش او (معلم/یادگیرنده) در آزمایش مشخص شود. از آنجایی که روی هر دو ورقه نوشته بود «معلم»، همدست محقق همیشه ادعا میکرد که روی ورقش «یادگیرنده» نوشته شده، و بدین ترتیب همیشه داوطلب «معلم» انتخاب میشد. سپس لباس سفید آزمایشگاه را به تن داوطلب میپوشاندند و داوطلب به اتاقی برده میشد که در آن فردی حضور داشت که خود را دانشمند محقق طرح جا میزد، در اتاق دیگری که با یک دیوار حائل از آنها جدا میشد، یادگیرنده بود که تظاهر میشد، شخصی است که آزمایشهای مربوط به یادگیری بر روی او در حال انجام است. در برخی از صورتهای آزمایش شخص یادگیرنده قبل از جدا شدن به داوطلب میگفت که بیماری قلبی دارد. نحوه انجام آزمایش اینگونه بود که معلم یک سری کلمات جفتی را از روی کاغذ میخواند و یادگیرنده باید کلمات جفت آنها را به خاطر می اورد و اگر درست نمیگفت، با شوک الکتریکی جریمه می شد.
نتایج آزمایش
پرسش این بود که چند درصدِ افراد حاضرند در چنین آزمایشی در نقشِ معلّم به افراد شوکِ مرگبارِ ۴۵۰ ولت بدهند؟ میلگرام (۱۹۷۴) دریافت که همه افراد امکان اینکه شخصاً حاضر به انجام چنین کاری بشوند را رد میکنند امّا در حقیقت در نخستین سری از آزمایشهای میلگرام، ۶۵ درصداز شرکت کنندگان حاضر شدند به دیگران شوک ۴۵۰ ولتی وارد کنند. با اینکه داوطلبها شدیداً مضطرب شده بودند، ولی نمیتوانستند که اتوریته و مقام علمی پژوهنده (پروفسورِ روانشناسی) را رد کنند. البته برخی از افراد هم از اعمال درد به دیگری لذّت هم میبردند، و با علاقه آن را انجام میدادند…
فیلم سینمایی آزمایش زندان استنفورد (The Stanford Prison Experiment) محصول امریکا، فیلمی در ژانر مهیج تولید سال ۲۰۱۵ به کارگردانی کایل پاتریک آلوارز است.این فیلم با داستانی واقعی از روی یکی از خطرناکترین آزمایشات روانشناسی تاریخ ساخته شده است.
در سال ۱۹۹۲ مستندی به همین نام(Quiet Rage: The Stanford Prison Experiment)، با حضور شخص پرفسور زیمباردو ساخته شد.
این مستند شامل تشریح کامل این آزمایش توسط دکتر زیمباردو، صحبتهای اشخاص تحت آزمون و نیز تصاویر واقعی ثبت شده طی آزمون بود. در ۲۰۰۱ فیلمی سینمایی با نام Das Experiment بر اساس کتابی با نام جعبه سیاه در همین ژانر ساخته شد که بر اساس این آزمایش زیمباردو نوشته شده بود. در ۲۰۱۰ نیز فیلمی به نام آزمایش(The Experiment)، ساخته شد و نهایتا فیلم حاضر، کاملا داستانی اما روایی از این واقعیت ثبت شده، ساخته شد.
این فقط یک آزمایش بود!
آزمایش زندان استنفورد یکی از معروفترین و خطرناکترین آزمایشهای روانشناسی است که تاکنون انجام شدهاست. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر فیلیپ زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به صورت آزمایشی انتخاب و مصاحبه شده و نقشهای زندانی و زندانبان را پذیرفتند.
نتایج آزمایش حیرتآور بود، پس از گذشت چند روز اکثر زندانبانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. آزمایش به خاطر ترس از کنترل خارج شدن وضعیت بعد از ۶ روز متوقف شد. بر خلاف همه نوشتهها در مورد آزمایش استنفورد، در کتاب «آدمی یک تاریخ نوید بخش» میتوان جنبه دیگر ماجرا را دید. چیزی که توجه را جلب میکند این است که اغلب نگهبانان آزمایش، در مورد اعمال راهکارهای خشن، مردد بودند. دوسومشان حاضر نشدند در بازیهای دگرآزارانه، شرکت کنند. یک سومشان با زندانیان مهربان بودند. و این موضوع زیمباردو و تیمش را کلافه میکرد. یکی از نگهبانان قبل از آغاز آزمایش استعفا داد و گفت نمیتواند از رهنمودها تبعیت کند. اغلب افراد به این دلیل ادامه دادند که زیمباردو پول خوبی به آنها پرداخت می کرد.
سختگیریها شدت پیدا کرد. دیگر به زندانیان بخصوص در طول شب اجازه رفتن به دستشوئی داده نمیشد. آنان باید در درون سطل هائی که در سلول گذاشته بود احتیاجات خود را برطرف کرده و با بوی تعفن آن سر کنند.
اعتراضات بیشتر شد. این بار تشکها را از زندانیان شورشی گرفتند و آنان مجبور بودند بدون تشک و بالش بر روی زمین سیمانی بخوابند.
نتیجه آزمایش
وضعیت رفته رفته بدتر شد. زندانیان مجبور بودند برهنه شوند تا از آنان بازرسی بدنی به عمل آید. تحقیرهای جنسی نیز بخشی از کار شد. روز چهارم زمزمه فرار از زندان در بین داوطلبینی که نقش زندانی را بازی میکردند قوت گرفت. با پخش شدن این شایعه شدت عمل زندانبانان نیز شدیدتر شد. زندانبانان بنحوی باورنکردنی در نقش خود فرو رفته بودند و گوئی با گذشته خود بکلی قطع رابطه نموده بودند. دکتر زیمباردو در مشاهدات خود مینویسد که اعمال و گرایشهای سادیستی واقعی بین زندانبانان مشهود بود.
این تجربه، نشان داد که چگونه انسانهائی پاک و تحصیل کرده در صورتیکه به آنان قدرت و اختیارات داده شود و در درون سیستمی که قدرت را بدست دارد هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ نرمهای موجود در درون سیستم از آنان حمایت شود، قادرند به سرعتی باور نکردنی (در تجربه زندان استنفورد در روز دوم) به شیطانی مبدل شده و لحظهای برای اعمال وحشیگری و خشونت بخود تردید راه ندهند.
همه ما امکان تبدیل شدن به یک شیطان را داریم. تنها راه برکنار ماندن از ظهور یک چنین خصلت شرور و غیرانسانی، آگاهی نسبت به احتمال بروز چنین پدیدهای و عدم وجود شرایط تبدیل ما به این موجود خطرناک است. تنها با شناخت این خطر که “موقعیت” و “قدرت” میتواند ما را در کمترین مدت به حیوانی بیگانه از خود مبدل کند قادر خواهیم بود از فرو غلتیدن در فساد مصون بمانیم.
فیلم غارتگران دره سیلیکون(Pirates of Silicon Valley)، فیلمی برگرفته شده از کتاب آتش در دره که در سال ۱۹۹۹ با موضوع ساخت اولین رایانه شخصی توسط پال فربرگر و مایکل سؤان ساخته شدهاست. این فیلم برای نمایش در تلویزیون با نویسندگی و کارگردانی مارتین برک به سندیت ظهور رایانههای شخصی در رقابت میان رایانههای اپل و مایکروسافت ساخته شدهاست. آنتونی مایکل هال نقش بیل گیتس و نوا وایل نقش استیو جابز را بر عهده داشتند.
داستان فیلم
یکی از بهترین کارها برای کارآفرینان و صاحبان کسب و کار این است که در مورد تجربیات متخصصان و درسهایی که میتوان از زندگی و کسب و کار آنها گرفت مطالعه کنند و این درسها را در فعالیتهای کاری خودشان به کار ببندند. غارتگران دره سیلیکون داستان زندگی استیو جابز و بیل گیتس است و به شکلی مستندگونه به داستان کرآفرینی این دو ابرقهرمان حوزه ثروت و فناوری میپردازد.
نکات آموزنده فیلم
یکی از جالبترین نکات این فیلم آن است که نشان میدهد شرکتهای بزرگ هم ممکن است اشتباه کنند. از مهمترین نکات کسب و کار این است که باید بتوانیم با سایر رقبا رقابت کنیم. البته این رقابت باید سالم باشد؛ به این معنا که ما باید از طریق مزیت رقابتی خودمان بر رقبا غلبه کنیم و پیروز شویم. به بیان سادهتر باید کیفیت خدمات و محصولات خود را نسبت به سایر رقبا افزایش دهیم تا مشتری خیلی راحت متقاعد شود و ما را انتخاب کند.
همیشه به ما گفته شده است که اگر میخواهیم به موفقیت و پیروزی دست پیدا کنیم، باید سعی کنیم تمرکزمان را روی یک موضوع خاص بگذاریم. وقتی میخواهیم تمرکزمان را روی یک موضوع خاص بگذاریم باید ساعات زیادی از شبانه روز را به آن موضوع خاص اختصاص دهیم. حال اگر به آن موضوع علاقه نداشته باشیم، واقعاً میتوان ساعات طولانی و بیوقفه روی حوزه کاری خودتان تمرکز کرد؟
مشکلی که باعث شکست بسیاری از استارتاپها و کسب و کارهای نوپا میشود، منابع مالی است. همچنین باید نیاز را در مخاطبان خود ایجاد کنیم در زمان اختراع کامپیوتر شخصی، کسی نیاز چندانی به کامپیوتر شخصی ندارد و ممکن است که این دستگاه یک وسیله تجملی و به نوعی اضافی باشد که همه افراد توان خرید آن را نداشته باشند ولی این دو نفر با تمام توان و از طریق ترفندهای تجاری تلاش کردند که محصول خودشان را در بین مخاطبان رواج دهند.
همچنین یکی از مهمترین نکاتی که در کسب و کار باید مد نظر قرار دهیم، تجربه مشتری است. همیشه در هنگام توسعه و تولید محصول خود به این موضوع فکر کنیم که آیا مشتری از ویژگیها و خصوصیات محصول یا خدمت من استقبال خواهد کرد؟ راهکار این است که متمایز و متفاوت باشیم.
فیلم سینمایی نورما ری (Norma Rae) ، درام امریکایی به کارگردانی مارتین ریت با بازی سالی فیلد است.
داستان فیلم
این فیلم میکوشد نشان دهد که یک زن کارگر معمولی و بیادعا چگونه میتواند برتر از همه باشد. مشکل اینجاست که هرگاه شخصیتها درگیر مسائل سیاسی و بحث جدی میشوند، فیلم نامه یا به سراغ حرفهای غلنبه سلنبه میرود یا راه حلهای ملودراماتیک.
وقتی هیچ رویداد مهمی اتفاق نمیافتد علاقه ریت به شخصیتپردازی و دید قویاش نسبت به محیط، جذابیت خاصی خلق میکند. با این حال پیامگرائی فیلم، سادهانگارانه و توخالی است و بیشترین جلوهاش در صحنه اوج فیلم است: جائی که «نورما ری»، بچههای خوابآلودش را بیدار میکند، خبر زندانی شدنش را به آنان میدهد و از آینده و آرمان خویش سخن میگوید.
نکات آموزنده
بهترین نکته در خصوص رهبری این است که ما از ابتدا رهبر نیستیم و باید به آن جایگاه برسیم و درواقع همیشه در حال تلاش کردن برای رسیدن به جایگاهی هستیم که انتظار آن را میکشیم. نورما نتیجه تلاشهای خودش را برای رسیدن به قله و بهبود شرایط کار در کارخانه نساجی پس میگیرد. این فیلم مبارزه یک زن واقعی و مصمم برای ایجاد تعادل در زندگی خودش را که هم زمان با چالشهای در زندگی خانوادگی هم درگیر است، را نمایش می دهد.
فیلم مانی بال(Moneyball)، محصول 2011 امریکا در ژانر زندگینامهای، ورزشی و درام است که توسط بنت میلر کارگردانی و توسط کلمبیا پیکچرز منتشر شدهاست. داستان فیلم بر پایه کتابی با همین نام نوشته مایکل لوئیس نوشته شدهاست. فیلم در مورد مدیر یک تیم ورزشی بیسبال (اوکلند اتلتیکس) به نام بیلی بین با بازی برد پیت است.
داستان فیلم
مانیبال روایتی حقیقی از بیلی بین (با بازی برد پیت) مدیر ناموفق یک تیم بیسبال است. بیلی بین مدیر تیم بیسبال اوکلند اتلتیک است و تیمش نتایج بسیار ضعیفی را کسب کردهاست و دو تن از بهترین بازیکنان خود را به خاطر همین مشکلات از دست میدهد به خاطر همین موضوع تیم اوکلند اتلتیک در آستانه فروپاشی قرار گرفتهاست.
اما بیلی بین که در سن جوانی با یک اشتباه ورزش بیسبال رو انتخاب کردهاست راه بازگشتی را نمیبیند و تصمیم میگیرد نهایت سعی و تلاش خود را به کار گیرد تا بتواند تیمش را از بحران نجات دهد! او با کمک فردی به نام پیتر براند دست به اقدام عجیبی میزند و براساس یک سری معادلههای ریاضی برخی از بازیکنان را به خدمت میگیرد تا اینکه به خاطر همین تصمیم رفته رفته تیم نتایج بهتری میگیرد و موفقیتی تاریخی را رقم میزند.
نکات آموزنده فیلم
اطلاعات میتواند به ما کمک کند تا در هزینهها صرفه جویی کنیم. کاراکتر فیلم از هنجار دوری کرده و کار درست را انجام میدهد. ایجاد یک تیم بیسبال از طریق تجزیه و تحلیل آماری و احتمالات به لطف اقتصاد دان جوانی که استخدام کرده و برد تیمهای دیگر را نمایش میدهد. این فیلم نشان میدهد که چرا در شیوههای مدیریت باید به فرایندهای کلاسیک و سنتی باهم توجه کرد.
فیلم سینمایی جابز(Jobs)، درباره زندگی مرد افسانه ای دنیای تکنولوژی یعنی ” استیو جابز ” ( اشتون کاچر ) است و چگونگی تبدیل شدن اش به یک افسانه را بازگو می کند…
این فیلم محصول کشور آمریکا و در ژانر بیوگرافی ، درام میباشد و به کارگردانی مایکل استرن در سال 2013 ساخته شده است. در فیلم جابز بازیگرانی چون اشتون کاچر، جاش گد و درموت مورونی و… به ایفای نقش پرداخته اند.
بنیانگذار برای اولینبار در ۷ دسامبر ۲۰۱۶ در آرکلایت هالیوود و در تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ در سینماهای ایالات متحده آمریکا اکران شد و در سراسر جهان بیش از ۲۲ میلیون دلار فروش رفت. فیلم با استقبال منتقدان همراه بود و بازی های فیلم ستودهشد.
داستان فیلم جابز
داستان درباره زندگی استیو جابز بین سالهای دهه ی هفتاد تا اوایل قرن بیست و یکم است و به بررسی و چگونگی زندگی کاری و خانوادگی وی می پردازد. استیو جابز سالها به عنوان مغز متفکر کمپانی اپل فعالیت می کرد.
نکات آموزنده فیلم جابز
تماشای این فیلم انگیزشی میتواند درسهای زیادی به همراه داشته باشد و انگیزه زیادی برای ادامه مسیر ببخشد. یک کارآفرین که تمایل دارد در آینده به موفقیت برسد با تماشای فیلمهای انگیزشی و مطالعه کتابهای انگیزشی میتواند انرژی بیشتری برای ادامه مسیر به خودش بدهد.