درخواست نهایی

فیلم سینمایی درخواست نهایی

فیلم سینمایی درخواست نهایی (Margin Call)، درام آمریکایی محصول سال ۲۰۱۱ به نویسندگی و کارگردانی جی سی چاندور است. در این فیلم ستارگانی همچون کوین اسپیسی، پل بتانی، جرمی آیرونز، زکری کوئینتو، پن بادگلی، سایمون بیکر، مری مک دانل، دمی مور و استنلی توچی، ایفای نقش می کنند.

داستان اصلی در یک دوره 24 ساعته در یک بانک سرمایه گذاری بزرگ وال استریت در مراحل اولیه بحران مالی سال 2008 رخ می دهد. عنوان فیلم از یک اصطلاح مالی اخذ شده که برای زمانی بکار میرود که سرمایه‌گذار باید اوراق بهادار یا سایر دارایی‌هایی را که به عنوان وثیقه برای وام استفاده می‌شود افزایش دهد، زمانی که ارزش آن‌ها به زیر یک آستانه خاص برسد.

کارگردان و فیلمنامه نویس، جی سی چاندور، خود پسر یک بانکدار امریکایی است و با فضای این کسب و کار کاملا آشناست. فیلمنامه تا حدی براساس تجربیات خود چاندور در سرمایه گذاری در املاک و مستغلات در شهر نیویورک کمی قبل از سقوط مالی، باز می گردد.

این فیلم پس از اکران گسترده در سینماها، نامزدی جایزه از انجمن منتقدان فیلم دیترویت، به همراه چندین نامزدی جداگانه برای فیلمنامه و کارگردانی آن از سازمان های معتبر دریافت جایزه، از جمله نامزدی جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه اصلی را به خود اختصاص داد.

این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس در 25 ژانویه 2011 به نمایش درآمد و در 21 اکتبر 2011 در سراسر سینماهای ایالات متحده اکران شد. اگرچه تنها 5.4 میلیون دلار از فروش بلیت داخلی از 199 سینما به دست آورد، اما بیش از 10 میلیون دلار فروش نسخه های دی وی دی و بلوری را کسب کرد.

در سال 2008، یک بانک سرمایه گذاری ناشناس شروع به اخراج تعداد زیادی از کارمندان کرد. اریک دیل، رئیس مدیریت ریسک، در میان افرادی که تحت تاثیر قرار گرفته اند، است. تلاش های دیل برای صحبت در مورد مفاهیم مدلی که روی آن کار می کند نادیده گرفته می شود. در راه خروج، او فلش مموری حاوی تحقیق و مدل ابداعیش را به پیتر سالیوان، یکی از همکاران خود می دهد و به او هشدار می دهد که “مراقب باشد”. سالیوان، شیفته، پس از ساعت ها کار می کند تا مدل دیل را تکمیل کند.

سالیوان متوجه می شود که مفروضات زیربنای نمایه ریسک فعلی شرکت اشتباه است. سطوح نوسانات تاریخی در اوراق بهادار با پشتوانه وام مسکن در حال فراتر رفتن است، به این معنی که موقعیت شرکت در آن دارایی ها بیش از حد اهرمی است و بدهی ناشی از آن دارایی های دارای اهرم بیش از حد باعث ورشکستگی شرکت خواهد شد…

فیلم نقاط قوت بسیاری را از تصمیمات مدیریتی به نمایش گذاشته و اهمیت توامان دانش و تجربه در کسب و کار را بازگو می کند.

سندروم آپولو چیست؟

سندروم آپولو چیست؟

زمانی که ناسا موفق شد اولین انسان را طی پروژه آپولو به ماه بفرستد، بسیاری از متخصصان و افراد مختلف ۲۴ ساعت کار کردند تا آپولو موفقیت آمیز انجام شد ولی یک نفر ادعا کرد مهم‌ترین وظیفه رو من انجام دادم و اگر من نبودم امکان نداشت این پروژه انجام شود!

جالب اینجاست که این شخص مدعی، نه محقق بود، نه متخصص و نه حتی یک کارشناس ساده، این شخص، کسی بود که باید مدام قهوه درست می‌کرد و با این قهوه به افراد پروژه کمک می‌کرد تا بتوانند بیدار مانده و بر خستگی خود غلبه کنند تا پروژه به اتمام برسد.

سندرم آپولو، زمانی ظهور می کند که شخصی با اصرار ، سعی دارد تمام دستاوردهای تیم رو به اسم خودش ثبت کند.

‏این سندروم باعث می شود وقتی تیمی تشکیل میدیم از افرادی که همگی توانمندی‌های فوق‌العاده‌ای دارند، برخلاف انتظار نتیجه خوبی نداشته باشه.

سال‌های سال وقتی رئال مادرید افتخاری کسب می‌کرد همه اسم رونالدو رو میوردن ولی وقتی سال ۲۰۱۶ زیدان سرمربی رئال شد، توجه‌ها از رونالدو کم شد، همه میگفتن زیدان می تواند این تیم رو به اوج برساند. رونالدو حس کرد دستاوردها قرار است به نام زیدان نوشته بشه و اینجا چالش اصلی زیدان شروع شد!

اوایل سرمربی شدن زیدان، رونالدو نه تنها با وی ارتباط نگرفت بلکه تیم را هم بهم ریخته بود، میخواست خودش بهترین رئال باشد نه زیدان. زیدان متوجه ماجرا شد، هرچند خودش بهترین بازیکن جهان بود ولی در مصاحبه‌ای اعلام کرد : «رونالدو بهترین بازیکن تاریخ است»، اینگونه رونالدو آروم گرفت و رئال سه سال پیاپی قهرمان شد.

سندرم آپولو معتقد است اگر در تیم چند فرد توانمند وجود داشته باشن، هرکس به تنهایی توانمندی فوق‌العاده‌ای دارند، اما هیچ کدام تمایلی به توافق جمعی ندارند و هرکس سعی خواهد کرد حرف خود رو به کرسی بنشاند.

تیم‌هایی که به سندرم آپولو دچار هستند، زمان زیادی را صرف بحث‌های بی‌ثمر و مخرب می‌کنند، در تصمیم‌گیری‌ها مشکلات اساسی دارند. معمولاً اعضای تیم نظرات متقابلی دارند و تصمیمات‌شان انسجام لازم را ندارد.

شیطان پرادا می پوشد

شیطان پرادا می پوشد

فیلم شیطان پرادا می پوشد

شیطان پرادا می پوشد (The Devil Wears Prada)، فیلمی کمدی-درام به کارگردانی دیوید فرانکل است بر اساس رمانی به‌همین نام از لورن ویزبرگر که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. فیلم موفقیت تجاری و نقدهایی مثبت کسب کرد به‌ویژه برای بازیگری مریل استریپ در نقش میراندا اسکار به همراه داشت.

شیطان پرادا می پوشد

داستان فیلم

“آندرا ساچز” روزنامه نگار ساده ای است که پس از فارغ التحصیلی به عنوان دستیار دوم “میراندا پرایستلی” مدیر اجرایی خشن و جدی مجله مد مشغول به کار می شود. رویای “آندرا” تبدیل شدن به رونامه نگاری خبره و روبرو شدن با چالشهای حرفه اش می باشد.

شیطان پرادا می پوشد

نکات آموزنده فیلم

اگر تجربه کار با مدیر یا رئیسی خشک، خشن و وحشتناک را داشته باشیم، این فیلم مدیریتی می‌تواند با ما همذات پنداری کند و حرف‌های دلمان را بزند. فیلم خارجی Meryl Streep به همه ما یاد می‌دهد که یک رهبر چه حد و مرزهایی دارد و چطور نباید رفتار کند. به خصوص در برابر اعضای تیم جوان که از او تاثیر می‌گیرند و دوست دارند او را الگو خودشان قرار دهند.

این فیلم نمایشگر یک محل کار جدی، خشن و در عین حال نمایشی است. مدیران خشن و خشک، در عین حال که خشونت دارند، انسان هستند. نحوه رفتار با کارکنان امروزه دیگر با قرن بیستم تفاوت کرده و نمی توان آن میزان خشونت را حفظ کرد. ولی باز در محل کارهای بزرگ خصوصاً در کشورهای توسعه یافته، محیط کارها با اینکه مدرن شده و امکانات زیادی دارد، حتی هنوز جدی و خشک است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

دفتر کار

فیلم دفتر کار(Office Space)، محصول سال 1999 امریکا در ژانر کمدی اجتماعی یکی از بهترین فیلم ها در زمینه مدیریت است.

منظره کمدی از محیط کار روایت می‌کند اما بین تمام خنده‌ها سرخوردگی‌های زندگی واقعی که کارمندان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند را هم نشان می‌دهد. از بیگانگی، کنار گذاشته شدن، درک نشدن، کارفرمایان وحشتناک و اخراج گرفته تا نارضایتی کارمندان به خاطر روند کاری که دارند. این فیلم تمام این موارد را به خوبی به تصویر می‌کشد.

رهبرانی که در این فیلم‌ها زندگی می‌کنند یا بخشی از کارشنان به تصویر کشیده شده است را ببینیم و از آن‌ها الگو بگیریم تا اشتباهاتشان را تکرار نکنیم و رفتارهای درستش را الگوی خود قرار دهیم.

دختر شاغل

فیلم دختر شاغل

فیلم دختر شاغل(Working Girl)، محصول سال ۱۹۸۸امریکا به کارگردانی مایک نیکولز است. این فیلم یکی از فیلم های موفق تاریخ سینما در ژانر مدیریت است. بازیگر این فیلم، ملانی گریفیث، موفق شد برای بازی در این فیلم برای دریافتِ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن نامزد شود. همچنین سیگورنی ویور و جون کیوسک برای بازی در نقش مکمل و مایک نیکولز برای کارگردانی دختر شاغل نامزدِ جایزه اسکار شدند.

داستان فیلم

تس مک گیل (ملانی گریفیث) جوانی جاه طلب از استاتن آیلند به عنوان منشی کارگزار سهام در منهتن پایین کار می کند و در آرزوی رسیدن به یک موقعیت اجرایی است. رئیس و همکاران مردش که با این وجود از هوش و غرایز تجاری او سود می برند، با تس مانند یک برده رفتار می شود. تس که از تحقیر شدن توسط رئیسش خسته شده بود، به شکلی دراماتیک استعفا می دهد.

تس به زودی به عنوان دستیار اداری شغلی پیدا می کند. کاترین که ظاهراً به عنوان یک همکار زن حرفه‌ای از او حمایت می‌کند، تس را تشویق می‌کند تا ایده‌های خود را به اشتراک بگذارد. تس ایده ای را برای ادغام بین صنایع تراسک و یک ایستگاه رادیویی پیشنهاد می کند. به نظر می رسد کاترین کنجکاو شده است، اما در نهایت به تس می گوید که این کار درست نمی شود.

هنگامی که کاترین در اسکی مصدوم می شود، از تس می خواهد که به او کمک کند. در حین اقامت در آنجا، تس برخی از یادداشت های جلسه را کشف می کند و متوجه می شود که کاترین قصد دارد ایده ادغام را به عنوان ایده خود مطرح کند و …

نکات آموزنده

صداقت، درستی و اصالت می‌تواند اعتبار زیادی برای ما به وجود آورد و به نوعی به یک سرمایه ارزشمند برای ما تبدیل شود. این چیزی است که این فیلم به خوبی آن را نمایش می‌دهد. مهم نیست که ما چه نقشی در سازمان خود بازی می‌کنیم، همه ما می‌توانیم در مورد خودمان و کاری که در زندگی می‌توانیم انجام دهیم، چیزهای زیادی یاد بگیریم.

بالا در آسمان

فیلم سینمایی بالا در آسمان(Up in the Air)، محصول 2009 امریکا در ژانر کمدی-درام عاطفی به کارگردانی جیسن رایتمن است. این فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته ی والتر کرین می‌باشد. داستان بر روی شرکت دانسیزر و سفرهای رایان بینگام (جرج کلونی) متمرکز شده‌است. ترجمه درست معنی نام فیلم، عبارت”لنگ در هوا” است.

داستان فیلم بالا در آسمان

رایان بینگهام (جرج کلونی) مردی است که به خاطر نوع شغلی که دارد مدام و به طور پیوسته در حال مسافرت با هواپیماست ، و سفرهای طولانی هوایی جزئی از زندگی او شده‌است. شغل او ، ابلاغ خبر اخراج شدن به کارمندهای شرکت‌هایی است که مدیران آنها توانایی اخراج آنها را ندارند. رایان دو خواهر دارد که یکی از آنها دارد ازدواج می‌کند اما او هیچ پایبندی به خانواده‌اش ندارد. آدمی ست بی‌ثبات و بی بندوبار که هیچ علاقه‌ای به وابستگی نداشته و اوج رابطه‌اش با یک زن عشقبازی بدون عشق است. تا اینکه در یکی از سفرهایش با شخصیت بی‌ثبات دیگری مانند خودش یعنی زنی به نام آلکس (ویرا فارمیگا) آشنا می‌شود که او هم مثل خودش آدمی بی‌ قید است.

هرچند که بعد از اینکه شبی را با هم می‌گذرانند کمی به رایان وابسته می‌شود. روزی به رایان خبر می‌رسد که مدیران شرکت‌ها دیگر قصد ابلاغ خبر اخراج کارمندان را به شیوه رایان ندارند. دختری به نام ناتالی کینر (آنا کندریک) دستگاهی را وارد شرکت می‌کند که با آن دستگاه مدیران از همان جایی که نشسته‌اند می‌توانند کارمندان خود را اخراج کنند.

رایان تا حد توانش جلوی عملی شدن این تصمیم را می‌گیرد و به ناتالی می‌گوید که او هیچ چیز از شغل رایان نمی‌داند. ناتالی نیز درخواست می‌کند تا چند روزی با رایان به شیوهٔ سنتی با هواپیما پرواز کنند و چندنفر را اخراج کنند. در طول این سفر، رایان می‌فهمد که چه زندگی بدی دارد. ناتالی باعث می‌شود که رایان نزد خواهرش که تازه ازدواج کرده برود و با آلکس رابطه داشته باشد و این‌گونه است که به فکر تغییر می‌افتد…

نکات آموزنده فیلم

کارکنان، مدیران را ترک میکنند. نه سازمان‌ها را. این احتمالا یکی از معدود فیلم‌هایی است که متخصصات منابع انسانی واقعا می‌توانند با آن ارتباط برقرار کند. رها کردن افراد قطعا آسان نیست و این یکی از چیزهایی است که ما از شخصیت جورج کلونی یاد می‌گیریم. اما قبل از آن این یک درس مهم برای تمام رهبران دنیا است که سازمان‌ها تنها در خدمت پیشرفت و فناوری نیستند. بلکه پارامتر اصلی در خصوص تمام آن‌ها مردم هستند.

آپولو 13

آپولو 13 فیلمی برپایه داستانی واقعی محصول سال 1995 امریکا به کارگردانی ران هاوارد و با بازی تام هنکس، کوین بیکن، بیل پکستون، اد هریس و گری سینیز است. فیلمنامه توسط ویلیام برویلز جونیور و آل رینرت ماموریت ناقص آپولو 13 قمری در سال 1970 را نمایش می دهد.

این فیلم اقتباسی از کتاب سال 1994 ماه گمشده: سفر خطرناک آپولو 13 توسط فضانورد جیم لاول و جفری کلاگر است. این فیلم فضانوردان لاول، جک سویگرت و فرد هیز را سوار بر آپولو 13 برای پنجمین ماموریت خدمه آمریکا به ماه، که قرار بود سومین ماموریتی باشد که فرود می آید، به تصویر می کشد.

داستان حقیقی آپولو 13

پروژه آپولو 13 در آوریل 1970، هفتمین مأموریت خدمه در برنامه فضایی آپولو و سومین مأموریتی بود که قرار بود بر روی ماه فرود آید. این فضاپیما در 11 آوریل 1970 از مرکز فضایی کندی به فضا پرتاب شد، اما فرود ماه پس از شکست یک مخزن اکسیژن در ماژول خدمات (SM) دو روز پس از انجام ماموریت متوقف شد. خدمه در عوض دور ماه چرخیدند و در 17 آوریل به سلامت به زمین بازگشتند. ماموریت توسط جیم لاول، با جک سویگرت به عنوان خلبان ماژول فرماندهی (CM) و فرد هیز به عنوان خلبان ماژول قمری (LM) فرماندهی شد. سویگرت دیروقت جایگزین کن متینگلی شد که پس از قرار گرفتن در معرض سرخجه زمینگیر شد.

یک تکان معمولی مخزن اکسیژن عایق سیم آسیب دیده داخل آن را مشتعل کرد و باعث انفجاری شد که محتویات هر دو مخزن اکسیژن SM را به فضا تخلیه کرد. بدون اکسیژن مورد نیاز برای تنفس و تولید نیروی الکتریکی، پیشرانه و سیستم های پشتیبانی حیات SM نمی توانستند کار کنند. سیستم‌های CM باید خاموش می‌شد تا منابع باقی‌مانده آن برای ورود مجدد حفظ شود و خدمه مجبور شوند به عنوان قایق نجات به LM منتقل شوند. با لغو فرود ماه، کنترل‌کننده‌های مأموریت تلاش کردند تا خدمه را به خانه، یعنی زمین بازگردانند.

آموزه های فیلم

این فیلم آپولو 13 به ما یاد می‌دهد که موفق نشدن یک گزینه نیست. در بسیاری از ماموریت‌ها و چشم‌اندازهایی که پیش روی ماست، باید این جمله را به یاد بسپاریم. کاراکترهای این فیلم یک نمونه ار رهبرانی هستند که در شرایط بحرانی باید تصمیمات منطقی بگیرند. در اصل این فیلم نشان می‌دهد که مدیران چطور می‌توانند یک مشکل و کار غیر ممکن را به کمک کار گروهی، نبوغ و عملکرد منطقی حل کنند.