سندروم آپولو چیست؟

سندروم آپولو چیست؟

زمانی که ناسا موفق شد اولین انسان را طی پروژه آپولو به ماه بفرستد، بسیاری از متخصصان و افراد مختلف ۲۴ ساعت کار کردند تا آپولو موفقیت آمیز انجام شد ولی یک نفر ادعا کرد مهم‌ترین وظیفه رو من انجام دادم و اگر من نبودم امکان نداشت این پروژه انجام شود!

جالب اینجاست که این شخص مدعی، نه محقق بود، نه متخصص و نه حتی یک کارشناس ساده، این شخص، کسی بود که باید مدام قهوه درست می‌کرد و با این قهوه به افراد پروژه کمک می‌کرد تا بتوانند بیدار مانده و بر خستگی خود غلبه کنند تا پروژه به اتمام برسد.

سندرم آپولو، زمانی ظهور می کند که شخصی با اصرار ، سعی دارد تمام دستاوردهای تیم رو به اسم خودش ثبت کند.

‏این سندروم باعث می شود وقتی تیمی تشکیل میدیم از افرادی که همگی توانمندی‌های فوق‌العاده‌ای دارند، برخلاف انتظار نتیجه خوبی نداشته باشه.

سال‌های سال وقتی رئال مادرید افتخاری کسب می‌کرد همه اسم رونالدو رو میوردن ولی وقتی سال ۲۰۱۶ زیدان سرمربی رئال شد، توجه‌ها از رونالدو کم شد، همه میگفتن زیدان می تواند این تیم رو به اوج برساند. رونالدو حس کرد دستاوردها قرار است به نام زیدان نوشته بشه و اینجا چالش اصلی زیدان شروع شد!

اوایل سرمربی شدن زیدان، رونالدو نه تنها با وی ارتباط نگرفت بلکه تیم را هم بهم ریخته بود، میخواست خودش بهترین رئال باشد نه زیدان. زیدان متوجه ماجرا شد، هرچند خودش بهترین بازیکن جهان بود ولی در مصاحبه‌ای اعلام کرد : «رونالدو بهترین بازیکن تاریخ است»، اینگونه رونالدو آروم گرفت و رئال سه سال پیاپی قهرمان شد.

سندرم آپولو معتقد است اگر در تیم چند فرد توانمند وجود داشته باشن، هرکس به تنهایی توانمندی فوق‌العاده‌ای دارند، اما هیچ کدام تمایلی به توافق جمعی ندارند و هرکس سعی خواهد کرد حرف خود رو به کرسی بنشاند.

تیم‌هایی که به سندرم آپولو دچار هستند، زمان زیادی را صرف بحث‌های بی‌ثمر و مخرب می‌کنند، در تصمیم‌گیری‌ها مشکلات اساسی دارند. معمولاً اعضای تیم نظرات متقابلی دارند و تصمیمات‌شان انسجام لازم را ندارد.

سندروم غار روباه چیست؟

سندروم “غار روباه”، یکی از سندروم های شایع سازمانهاست که متاسفانه در سازمانها و برندهای ایرانی نیز بسیار شایع است. این سندروم به دلیل ترس شدید سازمانها از رقبا، و خصوصا عدم وجود خلاقیت در سازمانها نشات می گیرد.

اکثر سازمانها بجای اینکه به فکر پیشروی و فتح بازار باشند، به این فکر هستند که راه را بر سایر رقبا بسته و بازار آنها را ببلعند. در حالیکه در اکثر اوقات این درگیری موجب بلعیده شدن خودشان خواهد شد.

روباهی در یک جنگل کوهستانی زندگی می کرد. این جنگل مانند سایر جنگلها فشرده مملو از درخت نبود بنابراین حیوانهای جنگل نیز پراکنده بودند. در پشت یکی از کوههای جنگل چشمه ای بود که حیوانات برای خوردن آب بیشتر وقتها به آنجا می رفتند. روباه برای شکار کنار چشمه می رفت اما حیوانات با دیدن آن پا به فرار گذاشته و روباه نمی توانست آنها را شکار کند.

روزی روباه از کنار کوه عبور می‌کرد. ناگهان در دیواره کوه، غاری را دید که برخی از حیوانات از این غار برای رفتن به چشمه پشت کوه استفاده می کردند. روباه با خود اندیشید اگر در غار کمین کند، دیگر لام نیست به دنبال حیوانات بدود و آنها هم توان فرار نخواهند داشت.

روز اول روباه انتهای غار رفت و منتظر ماند گوسفندی برای خوردن آب از چشمه از غار عبور کرد و به انتهای غار رسید. روباه، پرید و تلاش کرد تا گوسفند را بگیرد. اما گوسفند در نهایت به طرق مختلفی سعی کرد که از دست رو با فرار کند و در انتها از دریچه بیرونی غبار گریخت. روباه که خشمگین شده بود، با خود فکر کرد که اگر بخش خروجی غار را ببندد، دیگر حیوانات از دست او فرار نخواهند کرد و در همان جا می تواند آنها را شکار کند. بنابراین شروع به ریختن سنگ در خروجی غار نمود و بخش بزرگی از آن را مسدود کرد.

روز دوم مجدداً به انتهای غار رفت و منتظر ماند. خرگوشی برای عبور از کوه، وارد غار شد و به انتهای غار رسید. وقتی که روباه را دید، به شدت شروع به دویدن کرد و از سوراخهای باقی مانده از سنگ هایی که روباه ریخته بود، فرار کرد و از دست روباه گریخت. روباه این بار هم با خود فکر کرد که نتوانسته سوراخ ها را درست ببندد. بنابراین سنگ ریزه های بیشتری پیدا کرد و خروجی غار را مسدود کرد.

روز سوم مجدداً به انتهای غار رفت و این بار اطمینان داشت که دیگر هیچ موجودی نمی تواند از دست او فرار کند. سنجابی برای خوردن آب به غار آمده و به انتهای آن رسید. زمانی که روباه را دید، به این طرف و آن طرف پریده و از سوراخ های ریزی که باقی مانده بود، گریخت و این بار هم از از دست روباه فرار کرد. روباه که وضعیت را چنین دید، شروع به ریختن خاک روی تمام سنگها کرد و تمام روزنه های خروجی غار را بست. این بار دیگر هیچ موجودی نمی‌توانست از آن عبور کند.

روز چهارم روباه به انتهای غار رفت و منتظر ماند. این بار ببری برای خوردن آب به آن سوی غار آمد. زمانی که ببر انتهای غار را بسته دید و روباه را در آنجا مشاهده کرد، به شدت خشمگین شد و به رو با حمله‌ور شد. روباه نگون بخت، هر چقدر تلاش کرد تا از چنگال ببر بگریزد، هیچ راه گریزی نیافت. بنابراین ببر روباه را گرفت و خورد.

همه سازمان ها در بازار، روزنه های مختلفی برای فرار از خطرهای احتمالی دارند. اما سازمان های زیادی هستند که برای که به جای اینکه روزنه فرار خود را بیابند و روشی برای به دست آوردن سهم بازار پیدا کنند، سعی در بستن روزنه های تغذیه سازمان‌های دیگر می کنند. این سازمان‌ها به جای اینکه وقت خود را برای روی استراتژی های جدید و خلاقیت و خلق بازارهای جدید یا پیدا کردن آن‌ها بگذارند، سعی بر ضعیف کردن رقبا دارند. آنها تمام انرژی و تلاش خود را متمرکز می‌کنند تا بتوانند مشتریان رقبا را از آنها بگیرند.

همواره استراتژی های مختلفی وجود دارد که سازمان ها بتوانند از آن استفاده کنند و از وضعیتی که درون آن هستند، نجات یابند. به جای این که نیروی خود را بر حذف و تضعیف رقبا متمرکز کنیم، کافیست خود را قوی کنیم و راه های بهتری برای زنده ماندن پیدا کنیم.

سندرم صندلی گهواره‌ای چیست؟

سندرم صندلی گهواره‌ای(Rocking Chair Syndromeدر سالهای اخیر در ادبیات منابع انسانی و مدیریت، رایج شده است. این سندروم کنایه از اثر فعالیت و تلاش ظاهری در سازمان است که در نتیجه انجام آنها، خروجی برای سازمان حاصل نشده و نتیجه‌ای در برنداشته باشد. این شرایط ممکن است در زندگی فردی و برای همه انسانها پیش آمده باشد. در این حالت، فرد تلاش متوسط یا تلاش زیادی انجام می‌دهد و انرژی بسیاری صرف می‌کند، اما نتیجه کار، اثربخش نیست.

در شرکت‌ها و سازمان‌هایی که دچار سندرم صندلی گهواره‌ای هستند علیرغم اینکه کارکنان تحرکی ندارند، ولی تظاهر به تحرک داشتن می‌کنند و همین گاهی باعث سردرگمی می‌شود. چون درواقع کار به ظاهر در حال انجام است اما نتیجه حاصل نمی‌شود. در ادامه این تظاهر به کار کردن، هیچ پویایی و پیشرفتی به دست نمی‌آید و در اغلب اوقات این مسئله، مانند یک اپیدمی در کل شرکت پخش می‌شود.

در برخی از موارد مدیران موجب ایجاد چنین فضایی هستند، اما همیشه نیز این موضوع صدق نمی‌کند. در بسیاری از سازمانها، کارکنان سالهای زیادی را در یک مقطع مانده‌اند و پیشرفت را تجربه نکرده‌اند. این عدم پیشرفت ممکن است به دلیل عدم کارایی کارکنان یا عدم فضا برای پیشرفت باشد. اما به هررو، آنها دچار روزمرگی و عدم بازدهی مناسب شده‌اند.

این کارکنان توان و جرات خروج از سازمان و خطر کردن و از دست دادن شغلشان را ندارند. بنابراین فضا و روزمرگی را پذیرفته‌اند به خود القا نموده‌اند که دیگران و خصوصا مدیران مسئول این عقب ماندگی و عدم پیشرفت هستند، وگرنه آنها توانایی بسیار بالایی دارند اما در واقع چنین نیست. توانایی کارکنان هم به محیط بستگی دارد و هم به توانایی فردی.

کارکنانی که شجاعت خطر و ریسک را ندارند و پیشرفت را انتخاب نمی‌کنند، در سازمان هم موضعات جدید را نخواهند پذیرفت و فقط غر می‌زنند. آنها تنها روی صندلی گهواره‎ای به عقب و جلو می‌روند و به ظاهر نشان می‌دهند که کار می‌کنند!.

بخش زیادی از این حالت به عمل نکردن به ایده‌ها در سازمان باز می‌گردد. در برخی از شرکت‌ها به خاطر ترس از تغییر، بسیاری از ایده‌ها عملی نمی‌شوند و در حد ایده باقی می‌مانند. در حالی که گاهی یک قدم کوچک همواره بهتر از یکجا ماندن و ثابت شدن در یک نقطه است.

بسیاری از افراد هستند که در سازمانها یا به عمد و یا بصورت غیر ارادی و غیر عمد، به ظاهر برای پیشرفت سازمان تلاش می‌کنند، اما در حقیقت این افرای مشغول دویدن روی تردمیل هستند و هرچقدر بدوند، در حقیقت به جایی نخواهند رسید!

نوشته: فرامرز عیب پوش