اعظم قلی زاده پاشا در سال 1314در یکی از روستاهای اطراف بابل دیده به جهان گشود. پدرش شیخنعمتالله پاشایی و طلبه مدرسه صدر بود. وی در کنار تحصیل مذهب، به شغل تجارت خواروبار مشغول بود. درآن زمان شاغلین این مسلک، معروف به سقطفروش بودند. شیخ نعمت الله تعدادی زمین کشاورزی داشت که خانواده پاشایی در فصول مربوطه در آنها کشاورزی میکردند. اعظم دوبرادر و یک خواهر داشت.
خانواده پاشایی ها از معتمدین مازندران بودند. اعظم، دوره ابتدایی را در مکتبخانه آموخت. پس از آن در سن سیزده سالگی به شهر بابل رفت تا تحصلات متوسطه خود را در این شهر به اتمام برساند. به دلیل اینکه هنوز ابتدایی را از نظر قانونی به اتمام نرسانیده بود، به مدرسه ابتدایی تربیت معرفی شد. باتوجه به تسلط اعظم به علوم مختلف، از زمان ورود، درکلاس پنجم نشست. او مسافت خانه تا مدرسه در بابل را پیاده و از کنار رودخانه سجرو طی میکرد.
وی پس از دوسال به همراه پدر به قم رفت و تا کلاس نهم را درقم بصورت شبانه طی کرد. خانواده اعظم وی را به نزد یکی از اقوام در تهران فرستادند. اعظم سالهای پایانی دبیرستان را در رشته ریاضی در دبیرستان مروی گذراند. در همان سال دکتر اقبالی، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کرد که دانشآموزان رشتهی ریاضی میتوانند درکنکور پزشکی شرکت کنند. او چون به رشتهی پزشکی علاقهمند بود، 3ماه تابستان همان سال دروس رشته طبیعی را خواند و همهچیز را بهخوبی یاد گرفتم . امّا زمانیکه به محض اینکه سر جلسه امتحان نشست نتوانست پاسخی بدهد و مجبور به بازگشت به رشتهی اصلی خود شد. در همان سال در کنکور دانشکدهی فنّی شرکت کرد و در دانشکدهی فنّی تهران در رشته مهندسی شیمی پذیرفته شد. در دوره دانشجویی، مهندس مهدی بازرگان استاد ترمودینامیک و رئیس دانشکدهی فنی بود. اعظم قلی زاده در طول تحصیلات در زمره دانشجویان ممتاز دانشکده بود و بارها از بورسیه تحصیلی استفاده کرد. وی موفق شد در رشتهی مهندسی شیمی مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کند.
وی پس از فارق التحصیلی در سال 1340 در اولین کارخانه ریخته گری تهران مشغول بکار شد و درسال 1346با همسرش که 10سال از او کوچکتر بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج هفت فرزند (4 پسر و 3 دختر)، بود.
دهه چهل شمسی، دهه طلایی صنعت و اقتصاد ایران بود. بسیاری از کارآفرینان در این دهه موفق به ساخت کارخانجات بزرگی در ایران شدند. در این دوره کشور درحال تبدیل از کشوری که مصرف کننده صرف است به کشوری که صنایع درجه 2 خود را تولید میکند، بود. این دوره گذار، فرصت بسیار مغتنمی برای پیشرفت صنایع در کشور بود.
کارخانه ریخته گری تهران یکی از اولین کارخانجات مدرنی بود که در دهه چهل شمسی به کشور وارد شده بود. مالک این کارخانه مهندس داوود رجبی(وزیر راه کابینهی اعلم و دکتر مصدق)، بود. رجبی از مدیران بسیار برجسته، فرهیخته و کاردان کشور بود. وی موفق شده بود تا با تلاش و اخذ وام، این کارخانه را از سوئیس خریداری کرده و تحت نظارت کارشناسان سوئیسی، نصب و راهاندازی کند. با توجه به وضعیت آن دوران و موضوع کاپیتولاسیون، رابطه خوبی میان کارکنان ایرانی شرکت وکارشناسان سوئیسی وجود نداشت. کارکنان ایرانی سویسیها را متکبر و مغرور میخواندند و سویسیها کارکنان را متخاصم و عقب مانده میپنداشتند. دراین میان فقط قلیزاده پاشا میتوانست هم با کارگران و هم با کارشناسان سویسی ارتباط برقرار کند.
باتوجه به سختی شرایط و عدم همکاری کارکنان ایرانی، سویسیها نتوانستند کارخانه را تکمیل کنند. درنتیجه این کارخانه موفق نشد تا به بهرهبرداری صددرصد برسد. در نتیجه پس از مدتی اقساط معوق تجمیع شده، وضعیت کارخانه را به سمت به ورشکستگی کشاند. در نتیجه شرکت قادر نبود حقوق کافی به کارگران بپردازد. این دستمزد به بیش از روزانه 35ریال نمیرسید. اعظم قلی زاده پس از دوماه کار در کنار سویسیها از مهندس رجبی خواست تا با تلاش خود و استفاده از دانش داخلی کارخانه را از ورشکستگی، نجات دهد. رجبی به خاطر ورشکستگی در بستر بیماری بود. وقتی این پیشنهاد را شنید، خوشحال شد و پیغام داد: “قلیزاده اگر میتواند، بیاید درست کند.” در نتیجه این کارخانه به مدت دو هفته تعطیل شد تا دستگاهها چک شده و سازماندهی تولید و بهره وری جدیدی را آغاز کند.
قلی زاده پاشا پس از اخراج کارشناسان خارجی، تعدادی از کارگران و سرپرستان زبده را جمع کرد و همهچیز را برایشان توضیح داد و آنها را به همراهی و مشارکت فراخواند. با مشارکت کارگران محصولات کارخانه تا 97% سالم تولید شده و بهره وری لازم حاصل شد. قلی زاده پاشا با توجه به اینکه میدید که مهندس رجبی حقوق کارکنان را پرداخت نمیکند به همراه کارگران نقشهای طراحی کرد. طبق این نقشه مقرر شد تا کارگران اعتصاب کنند و او را به عنوان گروگان نزد خود نگاه دارند تا حقوقشان پرداخت شود. این نقشه اجرا شد. بامراجعه پلیس و مداخله صاحب کارخانه فردای آن روز چندین چمدان پول نقد به عنوان حقوق بین کارگران توزیع شد و ماجرا خاتمه یافت.
قلی زاده پاشا از اواسط سال 42 در دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود. وی از سال 43 فعالیت های سیاسی خود را آغاز نمود. وی در مشارکت با دوستان انقلابی خود، موفق شد به محضر آیت الله طالقانی رسیده و با پیشنهاد وی، به فکر تاٌسیس یک کارخانه مدرن ریختهگری بیفتد.
وی در قرار با شرکای خود متعهد شد تا ماشینآلات را وارد ننموده و تکنولوژی ریخته گری را بومی سازی کنند. سرانجام این کارخانه در اواخر دهه چهل شمسی طرّاحی، ماشینسازی و شروع به کار نمود. قلی زاده پاشا اولین مدیرعامل فولاد ایرفو بود که تاکنون در این سمت فعالیت دارد.
شرکت ایرفو با توجه به امکانات لجستیکی ضعیف ایران در جنگ تحمیلی، از سال 63 تصمیم گرفت سمت و سوی تولیدات کارخانه را به ساخت خمپارهی 120 میلیمتری میلیمتری تغییر دهد. این شرکت موفق شد تا روزانه 2500 قبضه خمپاره تولید کند. پس از آن کارخانههای دیگر هم تدریجاً خمپارههای 60، 80 و 120 میلیمتری و گلولهی توپ 150 میلیمتری را در داخل کشور، تولید کردند.
میراث قلی زاده پاشا
شرکت ایرفو بیش از نیم قرن در صنایع ریختهگری، حرارتی و ماشینسازی ایران تجربه دارد. این شرکت در سالهای 78، 79، 80 بهعنوان واحد نمونهی کشوری انتخاب شده و دارای گواهینامهیiso9001 و گواهینامه ملّی ایران و برخوردار از چندین لوح تقدیر کشوری است .
محصولاتش این شرکت شامل دیگ چدنی شوفاژ سانترال، پکچ چدنی شوفاژ دیواری و زمینی (در دو مدل آشپزخانه و موتور خانهای)، انواع یخچال فریزر، لوله و اتّصالات چدنی فاضلاب، رادیوتور آلومینیومی، قطعات چدنی سنگین صنعتی و طراحی ماشینسازی خطوط تولیید است و بیش از 500 نفر اشتغال مستقیم ایجاد نموده است.
وی اکنون مشغول کار برروی پروژهی کاغذسازی از کاه برنج است که بیش از 100هزار شغل مستقیم و غیر مستقیم ایجاد خواهد نمود.
رمز موفقیتم در 3چیز است: تعقّل، سختکوشی و توکل. یادم نمیآید از کارکردن خسته شده باشم از ادامه کاری که کردهام، ناامید شدهباشم. شک برایم معنا ندارد. به نظر من انسان میتواند با توکل، تعقّل، تدبّر و سختکوشی بر کلیه مشکلات فایق آید. توصیهام به جوانان عزیز این است که هرگز یاٌس ناامیدی به خود راه ندهند و همیشه با امید و اتکا قادر مطلق و با تمام وجود در خدمت آن کار قرار گیرند و صرفنظر از درآمدهای عادی و تجربهای که کسب کردهاند، قانع باشند.
اعظم قلی زاده پاشا
از مهندس اعظم قلی زاده پاشا، تعدادی مدرسه و یم مسجد به یادگار مانده که ایشان هرساله در حال توسعه این امور خیریه هستند. اعظم قلی زاده پاشا از مفاخر صنعت ایران است.
محمد تقی برخوردار در شهریور ماه 1303، در شهر یزد دیده به جهان گشود. خانواده وی از خانواده های مشهور یزد بودند و دراصل حرفه خانوادگی ایشان، تجارت بود. مردم یزد اعتقاد داشتند که این خانواده تا چند نسل قبل از محمدتقی، پیرو آیین زرتشت بودند ولی باتوجه به تغییر دین جدبزرگ وی و تشرف به اسلام، مسلمان شدهاند. این خانواده بسیار مذهبی و مقید بودند و کلیه شئونات و مراسم مذهبی در خانه ایشن خاندان اجرا میشد. پدر محمدتقی، حاج محمدحسین برخوردار نام داشت.
وی از تجار معروف یزد بود که محصولات کشاورزی از قبیل چای، زردچوبه، فلفل و پسته را صادر می کرد و البته در خرید و فروش املاک نیز فعالیت داشت. از تاجران بزرگ و سرشناس شهر یزد بود. مانند بسیاری از جوانان، برخوردار نیز در دوران نوجوانی و جوانی، در امور تجاری پدر مشغول بکار گردید. او تا سن هجده سالگی که جهت ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد، در نزد پدر مشغول به فعالیت بود. محمدتقی، تمایل چندانی به تحصیل در دانشگاه نداشت و اعتقاد داشت با توجه به اینکه قرار نیست به کارهای دولتی وارد شود، نیازی به مدارج دانشگاهی ندارد. او پس از مدتی دانشگاه را رها کرد و به فکر تجارت در بازار تهران افتاد. باتوجه به اوضاع مناسب مالی خانواده، محمدتقی بدون درنگ، حجرهای در سرای امید(روبه روی مسجد شاه)، خرید و به تجارت در آن مشغول شد.
درآن سالها درسن سی و سه سالگی باهمسرش ملاقات کرد و بلافاصله با وی، ازدواج کرد. همسرش پیش از این ازدواج کرده بود و از ازدواج قبلی خود دارای فرزند بود. این موضوع در آن زمان بسیار نادر بود اما این موضوع مهمی برای برخوردار نبود. او فکر بزرگی داشت که سالها جلوتر از زمان خود بود.
برخوردار دربازارتهران در ابتدا به صادر کردن پسته اشتغال داشت. در همین زمان شروع به وارد کردن کالاهای مصرفی خانوادهها کرد. چون یکی از اقلام وارداتی او باتری بود، اولین قرارداد تولیدی خود را با شرکت ری او واک آمریکا بست و سپس بلافاصله شرکت قوه پارس را تأسیس کرد. بعد از آن نمایندگی لوازم خانگی رافائل را کسب کرد. در گام بعدی به ژاپن رفت و نمایندگی پنکه توشیبا را بدست آورد. برخوردار به واسطه ارتباطات خوبی که داشت، به عنوان یکی از اعضای تاثیرگذار هیئت امنای هاروارد تهران انتخاب شد. این موضوع سبب شد تا وی در سفری به امریکا، قراردادی جهت گسترش فعالیت هاروارد در تهران امضاء کند و دانشگاه هاروارد نیز از این موضوع استقبال کرد.
درنهایت نهاد رسمی دانشگاه هاروارد در تهران با کوشش برخوردار تأسیس شد. بعدها در زمان پیروزی انقلاب این دانشگاه توقیف شد و به نام امام صادق(ع)، تغییر نام یافت. این دانشگاه پیش از تعطیل شدن، دو جشن فارغالتحصیلی برگزار کرد. افرادی که از این دانشگاه فارقالتحصل شدند، درواقع از نظر قوانین جهانی، فارقالتحصیلان هاروارد بودند.
دهه چهل را در ایران باید دهه توسعه صنعتی و تاسیس کارخانهها و صنایع جدید دانست؛ با ورود علی نقی عالیخانی به عنوان وزیر به وزارت اقتصاد و انتخاب رضا نیازمند به عنوان معاون وزیر که بعدها نخستین رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد، تحولات مهمی اتفاق افتاد. نیازمند و عالیخانی فعالان اقتصادی و تجار بسیاری را که وارد کننده بودند به راه اندازی کارخانه های جدید در کشور تشویق می کردند. رضا نیازمند در گفت و گویی با مجله آینده نگر اظهار داشت:
پنج شنبه ها می نشستیم و تصمیم می گرفتیم که جلوی پای صنعتگران باز باشد و در این دوران شرایط برای راه اندازی صنایع بزرگی چون خودرو، لوازم خانگی، لوازم الکتریکی و… فراهم شد.
محمد تقی برخوردار
در این بین یکی از افرادی که به راه اندازی کارخانه های جدید در آن دوران تشویق شد، محمد تقی برخوردار بود، رضا نیازمند درباره دیدارش با محمد تقی برخوردار می گوید:
یادم هست حاج محمد تقی برخوردار که آن زمان رادیو و تلویزیون وارد می کرد را دعوت کردم و بهش پیشنهاد دادم که به جای واردات در کشور تولید را شروع کند. به او گفتم به شما پروانه ساخت رادیو و تلویزون می دهم و از فردا شما را پشتیبانی می کنم تا بتوانی کالای تولیدی ات را بفروشی؛ از کسی که وارد می کند گمرکی می گیریم ولی به تو امتیاز می دهم و همین هم شد که او تقاضای پروانه داد و تولیدش را شروع کرد.
محمد تقی برخوردار
برخوردار موفق شده بود تا کارخانجات عظیم پارس توشیبا، قوه پارس، قالیبافی و بسیاری از صنایع دیگر را در کمتر از بیست سال تاسیس نماید. او یکی از موفقترین کارآفرینان کشور بود. استراتژی برخوردار در گسترش صنایعش به سمت چهارجهت متمرکز بود. استراتژی وی بعد از احداث و راه اندازی کارخانه توشیبا را در ایران، به راهاندازی کارخانه چوب بری برای پشتیبانی این کارخانه بود. به عنوان مثال، وی زمانی که شرکت قالیبافی خود را تأسیس کرد در کنار آن به سرعت کارخانه نخ ریسی مواد اولیه آن را هم راه انداخت. او حتی برای پشتیبانی این صنعت یک بانک تأسیس کرد.
پس از پیروزی انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی و ملی شدن بسیاری از شرکتهای فعال در اقتصاد کشور، کلیه شرکتها و کارخانجات صنعتی برخوردار مصادره شده و به دولت واگذار شد. باتوجه به اعتقادات شدید مذهبی برخوردار و ارتباطات مناسب با مراجع و افراد موثر در انقلاب، برخوردار این اعتقاد را داشت که باتوجه به تسویه کامل مالیاتها و بدهی ها و عدم تعلق خاطر به رزیم سابق، نباید مشمول این قانون شود. وی در دیدار با نخست وزیر دولت موقت (مهندس مهدی بازرگان)، تلاش کرد تا دارایی های مصادره شدهاش را از این قانون خارج کند. در کتاب پیشگامان رشد در این خصوص توضیحاتی ارائه شده است.
جلسه ای با نخست وزیر مهندس بازرگان برگزار شود. در جلسه از میان 52 نفر تنها اکبر لاجوردیان، حاج محمدتقی برخوردار، مهندس رستگار، دکتر محمدعلی بنکدارپور، دکتر مهدی موتمنی و دکتر بنی جمالی حضور داشتند و افراد دولتی هم رضا صدر وزیر بازرگانی، احمدزاده وزیر صنایع، دکتر سحابی مشاور نخست وزیر، معین فر رئیس سازمان برنامه و مهندس سحابی شرکت داشتند. در این جلسه حاجیبرخوردار گفت: «ما چه گناهی کردهایم که صنایع ما را ملی کردهاید؟ ما کارخانه تاسیس کردهایم و تعداد زیادی کارگر تعلیم داده و مشغول به کار کردهایم.» بعد حاجبرخوردار به مهندس بازرگان گفت: “شما 10 درصد سرمایه ما را به ما پس دهید و ما را از پشت بخوابانید و صد ضربه شلاق بزنید که دیگر از این غلط ها نکنیم و دیگر در ایران کارخانه احداث نکنیم”. البته این جلسه با نخست وزیر وقت در نهایت نتیجه خاصی نداشت.
برخوردار پس از پیگیری های فراوان در این خصوص، یک سال پس از پیروزی انقلاب، از ایران خارج شد. او تا سال ۱۳۷۰ در خارج از ایران زندگی کرد و در آن سال با آرزوی بازگشت اموال و صنایعش، به ایران بازگشت. پس از این بازگشت بازپسگیری کارخانجات و صنایع ممکن نشد و صرفا قطعاتی زمین در رفسنجان به وی مسترد شد.
بعدها برخوردار در برابر این سئوال که اگر امروز فعالیت تجاری را شروع میکردی چطور عمل میکردی این جواب را داده بود: یک شرکت تأسیس میکردم و آن را شخصاً اداره میکردم و در جهت گسترشش هیچ اقدامی نمیکردم.
میراث محمدتقی برخوردار
بدون شک محمد تقی برخوردار؛ مردی بود که به خانههای ایرانیان تکنولوژی و رفاه را وارد کرد. در سال ۱۳۸۸ کتاب زندگی و کارنامه حاج محمد تقی برخوردار- موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی از سوی نشر گام نو منتشر شد. این کتاب شرح حال فعالیتهای تجاری و صنعتی ایشان، پدر صنعت خانگی مدرن در ایران است. زندگی و کارنامه وی میتواند برخی مشکلات توسعه اقتصادی ایران را از نگاه فعالان اقتصادی نشان دهد ضمن آنکه الگویی بومی در مدیریت و کارآفرینی را نیز ارائه میکند. او در طول چندین دهه فعالیت اقتصادی و صنعتی، کارخانه ها و شرکت های مهمی را راه اندازی کرد که تعداد آن ها به بیش از پانزده شرکت و گروه صنعتی بزرگ میرسد در این مقاله به معرفی تعدادی از شرکتهای مهم او می پردازیم، شرکت هایی که هرکدام با خود تحولی جدید را به زندگی ایرانی ها هدیه دادند و در نوع خود معمولا پیشگام در کشور بودند.
قوه پارس
نخستین شرکت صنعتی که حاجی برخوردار تاسیس کرد شرکت ری اوواک یا قوه پارس بود که با سرمایه گذاری مشترک یک آمریکایی در جاده کرج و در سال 1341 راه اندازی شد. تولیدات این کارخانه در طی چند سال تاجایی گسترش یافت که دو کارخانه دیگر در کرج و شهرک صنعتی البرز قزوین هم به این مجموعه اضافه شد. این شرکت که باطری تولید می کرد در سال 1355 وارد بورس شد. این کارخانه در ابتدای فعالیت حدود 220 نفر نیرو داشت ولی در سال 1357 و باتوجه به راه اندازی دو کارخانه دیگر به 920 نفر رسیده بود. علاوه براین ها سرمایه اسمی این کارخانه در طول حدود 15 سال فعالیت از 10 میلیون تومان به 42 میلیون تومان افزایش یافت و میزان فروش آن در سال 1357 به 200 میلیون تومان رسید.
پارس الکتریک
کمی بعد از راه اندازی قوه پارس حاجی برخرودار در اسفند سال 1341 شرکت پارس الکتریک را برای تولید تلویزیون و وسایل برقی راه اندازی کرد. تعداد افراد شاغل در این مجموعه صنعتی از 15 نفر در ابتدای کار به حدود 2 هزار نفر در سال 1358 افزایش یافت. همچنین فروش این کارخانه که در سال 1355 وارد بورس شد در سال 1357 حدود 500 میلیون تومان برآورد شده است که حدود 90 میلیون تومان آن سود، بوده است.
پارس خزر
شرکت پارس خزر را بسیاری در خانه هایشان با پلوپزهای آن ( با ته دیگ طلایی) و یا پنکه های قدیمی اش می شناسند. کارخانه ای که در سال 1347 و در شهر رشت به سرمایه حدود 6.5 میلیون تومان راه اندازی شد. این مجموعه صنعتی با مشارکت 29 درصدی بانک توسعه صنعتی و معدنی، 40 درصدی شرکت توشیبای ژاپن و 40 درصدی حاج محمد تقی برخوردار راه اندازی شد. تعداد نیروهای این کارخانه تولید انواع لوازم برقی خانه ( آبمیوه گیری، چرخ گوشت، پنکه و…) از 200 نفر در سال 1350 به 800 نفر در سال 1357 رسید.
کشت و صنعت جیرفت
علاوه بر حوزه های صنعتی و به خصوص الکترونیک و لوازم خانگی محمد تقی برخوردار دستی هم در کشاورزی داشت، او در سال 1349 یکی از مهم ترین کشت و صنعت های کشور را در جیرفت کرمان و در نزدیکی منطقه عنبرآباد راه اندازی کرد. جیرفت به اعتقاد بسیاری از کارشناسان به عنوان بهشت کشاورزی ایران شناخته میشود که حاجی برخوردار 50 سال پیش این ظرفیت را شناسایی کرد.
فرش پارس و صنایع پوشش
حوزه نساجی و تولید فرش ماشینی از دیگر فعالیت های صنعتی حاج محمد تقی برخوردار محسوب می شود. او در این حوزه و البته با مشارکت افراد دیگر در سال 1350 و 1352 دو شرکت فرش پارس ( تولید کننده فرش ماشینی و دارنده شش واحد ریسندگی انواع نخ، گونیبافی، پلی پروپیلن، موکت، فرش ماشینی، موکتبافی، رنگرزی و چاپ موکت ) و صنایع پوشش ( تولید کننده انواع منسوجات با چهارکارخانه تولید مخمل، ریسندگی، حوله و بلوجین) را راه اندازی کرد.
شرکت کاشی پارس
علاوه بر حوزه صنعت الکترونیک، کشاورزی و نساجی حاج محمد تقی برخوردار دستی هم در صنایع تولید کاشی و سرامیک داشت و دو کارخانه در این حوزه و با مشارکت دیگران راه اندازی کرد، اگرچه که در آن ها کارنامه چندان موفقی نداشت. او در سال 1352 شرکت کاشی پارس را در شهرکت صنعتی قزوین تاسیس کرد که یک سال پس از انقلاب تعطیل شد. همچنین شرکت تولید سرامیک البرز را در سال 1356 راه اندازی کرد که تا سال 1358 فعال بود. حاج محمد تقی برخوردار و شرکای دیگری این دو شرکت را به دنبال رشد شهر نشینی در شهرهای بزرگ و افزایش تقاضا برای مصالح ساختمانی راه اندازی کردند.
شرکت لوازمخانگی پارس
هنوز هم در خانه بسیاری از ایرانی ها می توان لوازم خانگی پارس به خصوص یخچال های پارس را دید؛ کارخانه پارس را محمد تقی برخوردار در سال 1354 با سرمایه اولیه حدود 80 میلیون تومان و با مشارکت 15 درصدی شرکت جنرال الکتریک آمریکا راه اندازی کرد. این کارخانه برای تولید یخچال، فریزر و ماشین لباس شویی که استفاده از آن ها در شهرهای بزرگ کم، کم داشت همه گیر می شد، تاسیس شد. این شرکت قرار بود بخشی از بازار جنرال الکتریک آمریکا را در بازار ایران و خاورمیانه تامین کند.
برخوردار بسیار خیر بود و برای تحقیق و توسعه اهمیت زیادی قائل بود. وی به همراه محمود خیامی، کمک های فراوانی جهت تجهیز یک آزمایشگاه بزرگ تحقیق و توسعه برای دانش آموزان به مدرسه البرز نموده بودند. این سرمایه گذاری هیچ نفعی برای وی و محمود خیامی نداشت، اما دیدگاه برخوردار بسیار بزرگتر از نفع شخصی بود. او اعتقاد داشت اگر برروی نوجوانان و جوانان این سرزمین سرمایه گذاری شود، کشور در آینده شاهد نتایج بسیار بزرگی خواهد بود که همه مردم از آن بهرهمند خواهند شد. این دوکارآفرین بزرگ، با پرداخت هزینههای هنگفت برای آزمایشگاه تحقیق و توسعه اتومبیل و صنایع خانگی، سعی در ایجاد انگیزه و تخصص برای تربیت و تولید نیروی متخصص جامعه داشتند.
به جرات میتوان گفت، برخوردار، یکی از موثرترین کارآفرینان موفق ایرانی بود. تلاشهای او موجب مدرن شدن خانه های ایرانیان شد. او تلویزیون را به تمام خانهها برد. بدون شک او لایق لقبی(پدر صنایع خانگی ایران)، است که وی را به این نام میخوانند. او به پدر صنایع خانگی ایران معروف است. اکونومیست او را یکی از ۱۰۰ ایرانی تأثیرگذار معاصر برشمرده است. خدمات وی از واردات و تولید باتری و تلویزیون آغاز شد و تا تاسیس بزرگترین برندهای ایرانی، ادامه داشت. تاسیس کارخانجات بزرگ پیشرو صنعت کشور، تنها بخشی از خدمات ارزنده این مرد بزرگ به سرزمینمان است. او بیشترین تعداد شغل در ایران را درمجموعههای خود ایجاد نمود.کارخانجات متعلق به وی، بیشترین تعداد شاغل(بیش از 20.000 نفر)، را درایران دارا بود.
او در اواخر عمر زندگی آرام و بی تکلفی داشت و با افزایش سن، به فراموشی دچار شد. همواره سودای بازپس گیری صنایع و کارخانجات خود را در سر میپروراند و از اینکه کشور را در حال واردات بیرویه لوازم خانگی میدید، دائماً اندوهگین بود. سرانجام پدر صنایع خانگی ایران، پس از سالها تلاش برای شکوفایی صنعت این کشور روز دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 در منزل شخصی خود در تهران و در آرامش کامل وجدان، دیده برجهان فروبست و ابدی شد. وی در آرامگاه خانوادگی در بهشت زهرا، برای همیشه آرام گرفت.
منابع و ماخذ:
Toshiba in iran/TOSHIBA
کتاب پیشگامان رشد.
توشیبا ایران / تاریخچه.
مجله آینده نگر.
پرده آخر یک کارآفرین/به بهانه درگذشت محمدتقی برخودار.
بسیاری از مردان بزرگ این سرزمین، برای رشد و بالندگی این خاک پاک تلاش کردند و موفقیتهای بسیار کسب کردند و سعی و تلاش آنها منجر به شکوفایی بخش بخش اقتصاد ایران گردید. اما در این میان سخن از زنان کارآفرین و بزرگ کشور کمتر یاد شده و این بزرگان، بعضا در سایه مردان مغفول ماندهاند. با توجه به اطلاعات کم موجود، شاید بسیاری از افراد، نامی از زنان کارآفرین و تاثیرگذار در سیاست و اقتصاد کشورمان را نشنیده باشند. داستان زندگی اشرف الملوک(فخرالدوله) شاهزاده قاجار، دختر مظفرالدین شاه، خواهرزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما، دخترخاله دکتر محمد مصدق(نخست وزیر و قهرمان ملی شدن صنعت نفت ایران) و مادر علی امینی (نخست وزیر ایران در دوره پهلوی و وزیر اقتصاد در دوره دکتر محمد مصدق بود)، داستان دیگری است.
البته فخرالدوله برای هیچ یک از
این مناسب تلاشی نکرده بود و افتخارات وی در زندگی به اصلو نسب و فامیل وی باز نمیگردد.
گرچه که خدمات مظفرالدین شاه، محدود به ساخت کاخ برای خود و خانواده اش نبود و
برای کشور پیامد کارهای این شاه، بیشتر بدهکار کردن دولت و قرض از خارجیان و
افزایش فقر در کشور بود. اما داستان فخرالدوله انصافا موضوع دیگری است و از
استبداد شاهنشاهی جداست. او بجز اینکه زنی با درایت و نیکوکار بود، اولین زن
کارآفرین معاصر ایران نیز محسوب میشود. فخرالدوله در امور سیاسی نیز نفوذ فراوانی
داشت و وساطت و میانجیگری او در دوران پهلوی، موجب جلوگیری از اعدام های گسترده
افراد سرشناس قاجار شد. بسیاری از کسانیکه فخرالدوله از اعدام ایشان جلوگیری کرد،
از افراد برجسته قاجار بودند و تجارت و کسب و کار ضعیف کشور، به دست همین افراد در
گردش بود. با توجه به اینکه افراد زیادی در این تجارتخانهها مشغول به کار بودند، فخرالدوله
با میانجیگری هایی که با مذاکره مستقیم با رضاشاه انجام داد، موجب جلوگیری از این
اعدامها شد و اجازه نداد شیرازه اقتصاد کشور از هم بپاشد. وی از طرفی دیگر با
آرام نگاه داشتن تجار و شاهزادگان و افراد بانفوذ قاجار، موفق شد تا از تحریک
حکومت و وقوع خونریزیهای بیشتر جلوگیری کند.
اشرفالملوک (ملقب به فخرالدوله)دختر
مظفرالدین شاه و سرورالسلطنه در خانواده پادشاهی درسال 1262 قمری در تبریز دیده
به جهان گشود. وی تحصیلات خود را در
مکتبخانه تبریز به پایان رسانید و کمی بعد از اتمام دوره مکتب (حدودا معادل با
پنجم ابتدایی) در سن 14 سالگی به عقد محسنخان پسر میرزا علیخان امینالدوله،
صدراعظم مشهور پدرش مظفرالدین شاه درآمد و با آموزشهای او به مسائل سیاسی و
اجتماعی عصر آشنا شد. ازدواج فخرالدوله با میرزا محسنخان امینالملک دردسرهای زیادی
به همراه داشت. نجمالسلطنه(خاله فخرالدوله و خواهر زن شاه)، از همان بدو تولد او
را برای پسرش (دکتر محمد مصدق) خواستگاری کرده بود و موافقت ضمنی خواهرش
سرورالسلطنه و مظفرالدین شاه را نیز قبلا گرفته بود.
زمانیکه وزیر مقتدر مظفرالدین
شاه( میرزاعلیخان امینالدوله) به صدارت رسید و تمایل خود برای فامیل شدن با شاه
و دامادی پسرش در خانواده شاه اعلام کرد، مظفرالدین شاه، به این وصلت تمایل بیشتری
نشان داد. امینالدوله وصلت با خاندان شاهی را مایه دوام و بقای خود در صدارت
میدانست و براین وصلت اصرار تام داشت. زمانیکه خاله فخرالدوله (نجمالسلطنه)، از
این موضوع آگاهی یافت تلاش کرد تا از راه فشار به خواهرش(سرورالسلطنه)، مانع وصلت
محسن خان با فخرالدوله شود. اما بعد از کشمکشهای فراوان، امینالدوله به یکی از
خواجگان حرمسرا رشوه کلانی پرداخت و از این طریق توانست نظر مساعد سرورالسلطنه را
کسب کند و فخرالدوله را به عقد فرزندش محسن خان درآورد.
پس از این موضوع، نجمالسلطنه از
خواهرش به شدت آزرده شد و کینه وی را تا پایان عمر به دل گرفت. میرزاعلیخان امینالدوله
همسر اول پسرش را طلاق داد و فخرالدوله را با نظر شاه به عقد محسن خان پسرش
درآورد. ازدواج فخرالدوله و محسنخان حرف و حدیث و نارضایتیهای فراوانی درپی داشت
اما به هررو با پافشاری امین الدوله و شاه، به شکل بسیار مجلل برگزار شد.
پدرشوهر فخرالدوله (امینالدوله)،
استعداد زیادی در وی یافت و از این موضوع بسیار استقبال کرد. او فخرالدوله را بیش
از فرزند خود تربیت کرد و ساعات زیادی را به تربیت و تعلیم و مباحثه با وی میپرداخت. او همواره سعی داشت تا
حس کنجکاوی فخرالدوله را برانگیزد و وی را در امور اقتصادی وسیاسی کشور دخیل کند. امینالدوله
به خوبی از کاستیهای شخصیتی پسرش میرزا محسن خان آگاه بود و میدانست که تنها این
بانوی جوان، توان نجات خاندان امینی را در لحظات بحرانی دارد. او که بر اثر اتفاق،
فرزندان خود را بجز محسن از دست داده بود، دل خود را به نوههایش گرم کرد و از این
ازدواج صاحب 9 نوه به نامهای حسین، غلامحسین، محمود، علی، محمد، احمد، ابوالقاسم،
رضا و معصومه شد و بقول قدما چراغ خانهاش روشن شد.
این اعتماد و سرمایه گذاری برروی
فخرالدوله بی دلیل نبود. در سال 1317 قمری، امین الدوله از صدارت عزل شد. پس از
این عزل امین الدوله آماج حملات دربار قرار گرفت اما فخرالدوله به تنهایی در مقابل
فامیل خود ایستاد و چون در نزد خاندان قاجار و شاه از ارج و قرب زیادی پس از عزل
پدر شوهرش، از وی به شدت حمایت کرد و مانع ایجاد هرگونه آسیبی به شخصیت کاری و سیاسی او
شد. علی امینی در خاطراتش به این مسئله اشاره کرده و میگوید:
به نقل از مادرم روز بعد از حرکت پدرشوهر و شوهرم از اندرون شاه به من خبر دادند که احتمال میرود که شوهر و پدرشوهر شما را از قزوین به اردبیل ببرند و جانشان در معرض خطر باشد. با شنیدن این اخبار، بلافاصله به قزوین حرکت کردم و شبانه وارد آنجا شدم. پدرشوهر و شوهرم، از این ورود ناگهانی من تعجب کردند، ولی ابراز مطالبی که شنیده بودم نکردم. فقط گفتم که من مصمم هستم تا رشت با شما بیایم و بعد مراجعت خواهم کرد. فردای آن روز، قاصدی از تهران رسید که به امر شاه باید فخرالدوله به تهران مراجعت کند. من زیر بار نرفتم و به همین جهت اقامت ما چند روز در قزوین طول کشید و قاصدهای متعددی آمدند و مأیوسانه بر میگشتند کار به جای رسید که معتمدالحرم خواجهباشی به قزوین فرستاده شد و مادرم را تهدید کرده بود که شاه فرمودهاند، اگر اطاعت نکنید و مراجعت نفرمایید، مأمورم به زور شما را برگردانم. مادرم به این تهدید تن در نداد و حتی خواجهباشی را تهدید کرده بود که با کتک و پسگردنی بیرونت میکنم. بالاخره دربار تسلیم شد و مادرم به اتفاق تبعید شدگان به رشت رفت و در املاک خودش در لشتهنشاء ساکن شد.
امین الدوله در 22 صفر 1322 هجری
قمری درگذشت. پس از درگذشت وی فخرالدوله که تا آن زمان زندگی مرفهی داشت، دچار
بحران مالی شدید شد. به خاطر مخالفت محمدعلیشاه
و دشمنی او با خاندان امینالدوله، هیچ کاری به میرزامحسنخان محول نگشت و او فقط
با فروش محصولات املاکش در لشتنشا، امرار معاش میکرد و زندگی فخرالدوله نیز به
همین منوال دچار سختی شدید شد. دو اشتباه بزرگ سیاسی میرزامحسنخان یکی در واقعه
به توپ بستن مجلس و تحویل دادن آزادیخواهان و مجاهدان پناهنده به پارک امینالدوله
در مجاورت مجلس به قزاقها و دیگری در سفر او به لشتهنشا و دستگیری و زندانی شدن
به دست انقلابیون جنگل، به طوری که فخرالدوله به شدت تلاش کرد تا با رایزنی فراوان
به هر صورت توانست او را آزاد کند، باعث شد که میرزا محسنخان امینالدوله همواره
از هرگونه فعالیت سیاسی و اقتصادی کنارهگیری کند و خانهنشین شود. علی امینی در
خاطراتش به این وقایع اشاره کرده و از قول مادر خود میگوید:
بالاخره این پیشامدها موجب شد که پدرم خود را در میدان مبارزات ناتوان دید و اداره امور زندگی را به مادرم سپرد و خود در گوشه انزوا و عزلت بقیه عمر را سپری کرد. مادرم نقل کرد وقتی تصمیم به دخول در مبارزه سیاسی را گرفتم، پیش مستوفیالممالک رفتم و گفتم که در اثر ضعف حکومت و نداشتن دادرس، برای حفظ حقوق و نجات زندگی خود و بچههایم، ناگزیرم وارد کشمکش شوم و چون یک نفر زن هستم، دشمان از هیچگونه تهمت و افترا و حملات ناجوانمردانه کوتاهی نخواهند کرد، ولی من با توکل به خداوند متعال و ایمان به حقانیت خودم، از هیچ چیز باک ندارم و با اطمینان به پیروزی، در این جنجال وارد میشوم.
در سال 1299 هجری شمسی، قزاقها
به سرکرده رضاخان میرپنج، کودتایی بر علیه سلطنت قاجار کودتا کردند و رضاخان به
عنوان شاه قدرت را در دست گرفت. فخرالدوله پس از این ماجرا به همراه شوهر و
فرزندان خود به سمت قم حرکت کرد. برف فراوانی در راه بود و کالسکه هم به واسطه اینکه
اسب یدکی نداشت. مسافت کمی در روز حرکت میکرد. گاه نیز در برف گیر میافتاد.
بالاخره با مشقات زیاد به قم رسیدند و نزدیک صحن حرم، خانهای تهیه کردند. علت نزدیکی
خانه به صحن، در واقع امکان سریع بستنشینی بود. در آن زمان بست نشینی در اماکن
مقدس باب بود و افراد برای در مان ماندن از گزند حکومت و غیره به این عمل روی میآوردند.
فخرالدوله به دلیل سیاست و مدیریت خود پیشبینی این امور را از قبل کرده بود. دو روز
بعد از اسکان خانواده، احضاریهای به منزل فخرالدوله فرستاده شد. متن احضاریه،
مربوط به املاک لشتنشا بود. این املاک مورد دعوا بین فخرالدوله و میرزا کریمخان
رشتی در دادگستری رشت بود که پس از مدتی به حوزه قضایی تهران منتقل شد. عدم حضور
در این جلسه در واقع واگذاری املاک محسوب میشد.
لذا فخرالدوله با وجود مخالفت
شوهرش، تصمیم به مراجعت به تهران گرفت. در مراجعت به تهران او با سردارسپه وقت ملاقات
کرد و نظر مساعد او را در کسب املاک پدری جلب نمود و توانست املاک لشتنشا را پس
بگیرد.
فخرالدوله پس از پس گرفتن املاکش
به لشتنشا رفت و تمام تلاش خود را صرف آبادی آنجا کرد. با این کار، این املاک ظرف
مدت کوتاهی از ارزش زیادی برخوردار شد. او شخصاَ به نظارت در امور اجرایی املاک میپرداخت.
یک روز که به طور ناگهانی به دیدار و بازرسی کارگران دراملاک رفته بود، متوجه شد
کارگری که در ته چاه مشغول به کار است جهت دریافت مزد بیشتر وانمود میکند 2 نفر
است به طوری که با تغییر صدا و گفتگو و سوال و جواب میخواست فخرالدوله را فریب
دهد. این عمل از نگاه تیز بین فخرالدوله پنهان نماند و خود طناب چاه را گرفته و به
داخل آن سرازیر شد و با مشاهده حقیقت مقنی را به سختی مجازات کرد. کارآفرینی
فخرالدوله در کشاورزی سبب شده بود تا بسیاری از زمین داران و بزرگان گیلان به وی
اقتدا کنند و روشهای او را برای مدیریت زمینهای کشاورزی خود در پیش بگیرند.
اقدامات مدیریتی و سیاسی
فخرالدوله سبب شده بود تا در نظر رجال سیاسی و مردان با نفوذ آن زمان، از ارج و
قرب و احترام فوقالعادهای برخوردار شود. رضاخان قبل از رسیدن به سلطنت در محافل
میگفت: “قاجاریه یک مرد و نیم داشت، مردش فخرالدوله و نیم مردش
آغامحمدخان بود”.
فخرالدوله بصورت جدی واسط بین
خاندان قاجار و رضاخان بود. او چون از وضعیت زمان و روحیه احمدشاه قاجار واقف بود،
سعی کرد تا در بین این دو گروه آشتی و مدارا برقرار کند تا بزرگان قاجار را از
هرگونه آسیبی حفظ نماید. علی امینی در خاطراتش در این خصوص اینگونه نوشته است:
در اوایل سلطنت رضاشاه، روزی از دربار خبر دادند که شاه میخواهد به دیدن مادرم بیاید. مادرم فوراَ دستور داد وسایل پذیرایی را آماده کنند و مبلها را طوری ترتیب دهند که رضاشاه پایینتر از مادر مینشست. در ضمن دستور داد لنگه در ورودی باغ را هم ببندند که رضاشاه نتواند با کالسکه و با اتومبیل خودش وارد باغ شود و ناچار مقداری راه را پیاده تا عمارت طی کند. مرا هم که بچه ده دوازده سالهای بودم، دم در فرستاد که از شاه استقبال کنم. رضاشاه همراه من تا داخل عمارت آمد ولی روی مبل ننشست و همانطور که قدم میزد شروع به صحبت کرد و قدم زنان به داخل باغ برگشت. مادرم هم ناچار به دنبال او روان شد. او در باغ روی کنده درختی نشست. در آنجا بود که منظور اصلی خود را از آمدن به دیدن مادرم بیان کرد و گفت:”فخرالدوله شنیدهام که شاهزادههای قاجار هنوز در گوشه و کنار بر ضد من تحریک میکنند آنها خیال میکنند من تاج را از سر احمدشاه برداشتهام. آمدهام به شما بگویم که این شاهزادهها را جمع کنید و به آنها بگویید دست از این کارها بردارند و گرنه آنها را معدوم خواهم کرد…”
رضاشاه پس از گفتن این حرف از جای خود بلند شد و ضمن خداحافظی به مادرم گفت: “چون برای شما احترام قائلم خواستم این مطالب را قبلاَ به شما گفته باشم وگرنه از میان بردن این تحریکات برای من کار آسانی است”.
وقتی رضاشاه رفت، مادرم شاهزادههای قاجار را خبر کرد که فردای آن روز همه در خانه ما جمع بشوند و به آنها گفت: کاری است گذشته و رضاشاه بر تخت نشسته و مقاومت در مقابل او بی فایده است بعلاوه این شخصی که من میشناسم، ملایمت و گذشت سرش نمیشود و اگر تمکین نکینم دودمان ما را به باد خواهد داد پس بهتر است دست از پا خطا نکنیم و کنار بنشینیم.
فخرالدوله فردی متدین و معتقد
بود. او همواره پیشترفت خود را در زندگی ناشی از توجهات خداوند میدانست. او به
اماکن متبرکه و زیارتی چون عتبات عالیات و حضرت معصومه(س)، زیاد سفر میکرد و بر
آورده شدن امور خود را ناشی از برآورده شدن حاجاتش توسط وساطت این بزرگان میدانست.
فخرالدوله زنی حسابگر و بسیار دقیق بود. او کلیه مخارج منزل، هزینه تحصیل و پوشاک فرزندان، امور اداری زمینها و املاک و کارکنان سازمان خود را تحت ضابطه خاصی مقرر کرده بود و حسابداری امور تجاری و منزل را خود نگه میداشت. او به هر یک از فرزندان خود ماهیانه مبلغ معینی پرداخت میکرد و بیش از این مبلغ پرداختی در یک ماه انجام نمیشد. این مقرری، هر سه ماه یکبار، پس از امضا کردن صورتحساب مقرری به فرزندان ارائه میشد. این امر حتی پس از استقلال فرزندان ادامه داشت و وی تا پایان عمر، شخصا بر این امور نظارت داشت. درکتاب خاطرات دکتر علی امینی نوشته شده در زمان نخست وزیری اردشیرزاهدی، او وزیر دارایی بود. زمانیکه وی برای اخذ مقرری ماهانه خود نزد مادر رفته بود، با کمال تعجب دید بابت حقوق سه ماهه او فقط دو هزار تومان واریز شده است. لذا وی علت این کسر از حقوق را از مادر خود جویا شد. فخرالدوله درپاسخ گفت:
“یکی از مأمورین مالیه، شش هزار تومان از مستأجرین من رشوه گرفت، من آن پول را به مستأجر پس دادم و گفتم از حقوق تو که وزیر مالیه هستی کسر کنند تا بهتر بفهمی مردم از دست مأمورین جنابعالی چه میکشند، حضرت آقای وزیر!”
میراث فخرالدوله
فخرالدوله پس از گسترش امور املاک و کشاورزی، تصمیم به توسعه کسب و کار خود گرفت و اقدام به خرید تعداد زیادی خودرو گرفت. او این خودروها را بصورت یکدست تحت یک سازمان واحد درآورد و خدمات رسانی جابجایی مسافرین با این خودروها را آغاز نمود. وی با این کار، اولین مؤسسه تاکسیرانی را در تهران بنیان نهاد. بسیاری از منابع این اقدام را به علی امینی فرزند وی نسبت میدهند اما در واقع با توجه به شرایط و روحیات هر دو این افراد مشخصا این اقدام به فخرالدوله منتسب است. در آن زمان، زندگی شهرنشینی با سرعت در حال گسترش بود و فقدان نظام حمل و نقل درون شهری از نیروی پیش رونده مدنیت میکاست. پیش از آن تنها کالسکهها جابجایی در سطح شهرها را انجام میدادند. نیاز به یک سیستم چابک تر و مدرن تر به شدت حس میشد.
درآن زمان خودرو بدفورد ساخت
امریکا به عنوان اولین خودروها در تاکسیرانی به کار گرفته شد و بعدها این خودروها
به وُلگا(ساخت روسیه)، واکسهال(ساخت انگلستان)، آستين(ساخت انگلستان)، اوشکودا(ساخت
لهستان)، شورولت(ساخت امریکا)، مسکوویچ(ساخت روسیه)، هیلمن(ساخت انگلستان)، بنز(ساخت
آلمان)، فیات(ساخت ایتالیا)، سیتروئن(ساخت فرانسه) و پیکان(ساخت ایران) تبدیل
شدند. تاکسیها در ابتدا به همان واژه “بدفورد” موسوم بودند، اما بعدها
واژه فرانسوی “تاکسی” جایگزین این کلمه شد.
رشد سريع شهر و افزايش ناگهاني
تعداد اتومبيل ها، كنترل خيابانها را مشكل كرد و براي شهرداري و نظميه كاملا مشخص
بود كه هدايت اتومبيل ها جهت رفت و آمد در شهر را بايد به مأموران خاصي بسپارد. به همین دلیل در نظمیه بخشی بکه پیش از این به نام “آلات
ناقله” نام داشت به نام راهنمایی و رانندگی تغییر نام داد. تاکسی هایی که
توسط فخرالدوله راه اندازی شده بودند جزو اولین ناوگانهایی بودند که با این سازمان
همکاری کردند. در سال 1331 هجری شمسی شرکت واحد اتوبوسرانی تهران وابسته به
شهربانی، آغاز به کار کرد.
پس از فخرالدوله بسیاری از شرکتهای خصوصی و همچنین شهربانی و شهرداری اقدام به برقراری سیستم تاکسیرانی درتهران کردند. این سیستم بعدها به کل کشور توسعه یافت. ناوگان تاکسیرانی پس از پشت سر نهادن دورانی طولانی غیر متمرکز، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 58 با هدف تمرکز، کنترل و نظارت بر حسن اجرای خدمترسانی تجمیع شد. و طی لایحه ای سازمان مدیریت و نظارت بر تاکسیرانی شهر تهران، تحت پوشش شهرداری تهران با تصویب شورای انقلاب شروع به فعالیت کرد. آیین نامه اجرایی قانون مذکور در دهم آبام ماه هفتادوچهار توسط هیات وزیران تهیه و پس از تصویب به وزارت کشور ابلاغ شد تا اداره امور تاکسیرانی در شهرهای بالای 200 هزار نفر جمعیت را به سازمان های مستقلی به نام سازمان تاکسیرانی محول کند.
پس از پیروزی انقلاب سازمان مدیریت
و نظارت بر تاکسیرانی شهر تهران جهت نظارت بر امور فعالیت تاکسیرانی، تاسیس شد.
این سازمان متولی کلیه امور مربوط به تاکسیرانی بود. سازمان نظارت بر تاکسیرانی
تهران اولین مدیرعامل خود به نام عباس کریمی آغاز به کار کرد. پس از آن آقایان حسین
حاجی عبدالوهاب(بنکدار)، محمدرضا قاضی حسام، داوود تاجران، رضا پسندیده، سیدجمال
هاشمی عربی، امیرمحمود دهلوی، حسین تیموری کرمانی، پیمان سنندجی، محمد احمدی
بافنده، میثم مظفر و هم اکنون نیز علیرضا قنادان به عنوان مدیرعامل در این سمت
مشغول به خدمت شدند.
امروزه، تا پیش از ظهور نرم
افزارهای درخواست تاکسی آنلاین، ناوگان تاكسيراني تهران بیش از 100 هزار تاکسیران
و حدود 80 هزار تاکسی، 4.5 میلیون مسافر را روزانه جابجا میکرد. باوجود مترو و
اتبوسهای تندرو، تاکسیرانی سهم 22 درصدی از سفرهاي حمل و نقل درون شهري را در 22
منطقه تهران به خود اختصاص داده بود. پس از اقبال گسترده مسافران از نرمافزارهای موبایلی
درخواست تاکسی مانند اسنپ و تپسی و غیره، سهم سازمان تاکسیرانی از حمل و نقل شهری
به شدت کاهش یافت. البته هنوز تاکسیها سهم بزرگی در حمل و نقل تهران و شهرهای بزرگ
ایران دارند.
پس از این تحول سازمان تاکسیرانی
شهر تهران اقدام به تبعیت از تغییر در بازار نمود و نرم افزار کارپینو را راهاندازی
کرد. کارپینو(Carpino)،
نخستین سامانه سفارش آنلاین تاکسیهای رسمی در ایران است. این شرکت در اسفند ۱۳۹۵ فعالیت خود را از شهر تهران آغاز کرد. البته
خدمات کارپینو در حال حاضر صرفاً در شهر تهران ارائه میشود. باتوجه به قدمت
سازمان تاکسیرانی، کارپینو موفق شد تا همه مجوزهای لازم برای فعالیت را از سازمانهای
ذیربط دریافت کند. درحال حاضر
اپلیکیشن کارپینو، پس از اسنپ(پرطرفدارترین
نرم افزار آنلاین) و تپسی، سومین سامانه پرکاربرد تاکسی اینترنتی در تهران است.
فخرالدوله هیچگاه دست از امور
خیریه نکشید. او چندین فرزند یتیم تحت تکفل داشت که پس از رسیدن به سن بلوغ، به
دختران با دادن جهیزیه کامل و به پسران سرمایه کاری شرایط ازدواجشان را فراهم میکرد.
البته شرایط پیمودن مدارج تحصیلی برای افراد مستعد نیز مهیا بود. مجموع آنها 28
عروس و داماد بودند. وی در تمامی شبهای جمعه مرتباَ دیگهای پلو و قیمه در مسجد امینالدوله
جهت اطعام ایتام وفقرا برپا میداشت. وی همچنین چندین مسجد تاسیس کرد که مهمترین
آنها مسجد فخرالدوله در الهیه است. این مسجد یکی از مساجد مشهور تهران است که ساخت
آن در سال ۱۳۲۸ به همت او در نزدیکی خانهاش به پایان رسید. فخرالدوله
همچنین مدرسه وبیمارستان وآسایشگاه در املاک خود بناکرد و وقف نمود.
در سالهای پایانی عمر، فخرالدوله حسین امینی، فرزندش را بر اثر حادثهای از دست داد. او پس از این پیشامد، بیشتر در باغ الهیه به سر میبرد و از مراوده با اشخاص خوداری میکرد. وی در آخرین سفر خود به عتبات عالیات، آرامگاهی در نجف اشرف خریداری کرده بود، اما در آخرین لحظات حیاتش به اطرافیان گفت که او را در ابنبابویه، در کنار قبر پسرش حسین امینی به خاک بسپارند!
فخرالدوله در دیماه 1334 در سن 73 سالگی بهطور ناگهانی بر اثر سکته قلبی دیده از جهان فروبست. او وصیت کرده بود هزینه مجلس ترحیم وی، صرف امور خیریه گردد. البته مبلغی که بیش از این هزینه بود، توسط خانوادهاش به امور خیریه واریز شد. همچنین خانواده امینی، مراسم یادبود بسیار بزرگ و پرتجملی برای بزرگداشت فخرالدوله در مسجد خودش، برگزار کردند. در این آیین، بسیاری از رجال وقت و شاهزادگان و امرای کشوری و لشکری شرکت کردند.
فرامرز عیبپوش
منابع و ماخذ:
آرشیو اسناد موسسه مطالعات تاریخ معاصر/ اسناد موقوفات
اشرفالملوک قاجار
خلیل ارجمند ارجمند در شهریور سال
۱۲۸۸ در تهران دیده به جهان گشود. خانواده ارجمند از خانواده های بسیار متمول و
سرشناس در آن زمان بودند. دنیا آمد. پدر او رحیم و مادرش قدسیه نام داشتند. رحیم ارجمند
از مدیران دولتی بود که تا سطح معاونت وزارت پست و تلگراف ارتقاء یافت. رحیم
ارجمند رویای مهندس شدن پسرانش را در سر داشت و هزینه های زیادی برای ادامه تحصیل
آنها میپرداخت. برادران ارجمند جزو دانش آموزان برتر بودند و همواره به تحصیل
مشغول بودند. در آن زمان دولت بورسیه های فراوانی برای دانش آموزان ایرانی قرار
داده بود تا بتوانند با هزینه دولت به صورت رایگان در دانشگاههای خارجی تحصیل
کنند. خلیل ارجمند پس از پایان دوره دبیرستان در بورس اعزام دانشجویان به فرانسه
پذیرفته شد و در سال ۱۳۱۵ پس از اتمام تحصیلات و یک سال کارآموزی در
یکی از صنایع تولیدی فرانسه، با مدرک مهندسی به ایران بازگشت.
خلیل پس از بازگشت از فرانسه در دانشکده فنی دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. در اولين مراحل فعاليتش، در کنار تدریس در دانشگاه، شروع به كار مستقل نمود و پیشنهادات دولتی برای استخدام در دولت را نپذیرفت. توانايي بدني و فكري و قريحه سرشار، او را آماده كارهاي بزرگ و مستقل نمود. مقاطعهكاري ساختمان راهآهن، يكي از كارهاي او بود. مهندس خلیل ارجمند، فردي نبود كه در يك جاي ثابت، خود را مشغول كند. به تنهايي، اقدام به تهيه ماشينآلات مكانيك و آهنگري كرد. او که همواره سودای تاسیس یک کارخانه مهندسی را داشت، به همراه برادرش سیاوش، شرکت ارج را را نزديك ميدان دروازه قزوين در تهران در سال ۱۳۱۶ (یک سال پیش از تاسیس شرکت سامسونگ)با هشت کارگر ساده و در یک کارگاه کوچک بنیان نهاد.
نام ارج علاوه بر اینکه یادآور نام خانوادگی خلیل بود، نمایشگر سه کلمه آهنگری، ریختهگری و جوشکاری هم بود. با این وجود که این کارخانجات به دست خلیل ارجمند بنیان نهاده شده بود و برادران دیگر او از جمله سیاوش با او همکاری میکردند. پس از مرگ برادر سیاوش ارجمند مدیریت کارخانجات صنعتی ارج را برعهده گرفت و این کارخانه را به سرعت گسترش داد. خلیل ارجمند موسس این کارگاه بود و برادرش سیاوش نزد وی به عنوان سرپرست کارگاه مشغول بکار بود. به تدريج آن را به سه تا شش مغازه وسعت داد. پس از مدتي اندك، محل فعاليت خود را به خيابان شوش (در جنوب شرقي تهران) انتقال داد. اولين كار ارجمند، ساختن در و پنجره و نردههاي فلزي بود. وي پيشنهادي براي كارهاي فلزي انبار قماش به اداره ساختمان بانك ملي داد؛ اداره مذكور از يك مهندس اروپايي، درباره ارجمند نظرخواهي كرد؛ وي ارجمند را جواني باهوش، ولي بيتجربه و فاقد وسايل معرفي كرد. بانك ملي در مهرماه 1317، تصميم گرفت گلخانه اي درست نمايد. اولين تجربه ارجمند در اين زمينه، شاهكار تناسب و زيبايي، سبكي، ارزاني و استحكام بود. كارخانه بزرگي تأسيس كرد. اساس صنعت موتور برق، توليد سيم هاي نازك و عايقدار بود.
وي براي اولين بار، سيمهاي مسي قطور را به سيم هاي نازك تبديل كرد. براي اين كار از خراسان، كرميت ميآورد و سيمهاي نازك را، از طريق ماشين مفتولسازي توليد ميكرد. او پس از چند ماه مطالعه، روشي براي عايقدار كردن سيمها پيدا كرد. سرانجام، سيمهاي عايقدار نازكي به بازار آمد كه براي هزاران موتور، كارخانه و دينامهاي وسايل نقليه، به كار ميرفت. وي همين سيمها را در دستگاه ترانسفورماتور جوشكاري به كار ميبرد. بزرگترين شاهكار صنعتي ارجمند، ساخت مجموعه تلمبههاي الكتريك بود كه 100% در كارخانه وي توليد ميشد. لاستيك اتومبيل از ديگر وسايلي بود كه وي دو سال بر روي آن كار كرد. با اشغال كشور (شهريور 1320) راههاي تجاري محدود شد. همين مسئله، باعث گسترش فعاليت ارج گرديد و تقاضا براي خدمات و توليدات وي به شدت افزايش يافت؛ كارگاه و دفتر، براي فعاليت وي كافي نبود. در همين زمان شريك و مدير دقيقي به نام مهندس اكبري به ارج آمد. ارجمند در ارديبهشت 1321 نواحي شرق تهران، بيرون دروازه خراسان، کارخانه بزرگی تاسیس کرد و ارج به آن مکان انتقال یافت.
او به سرعت توانست کارخانه ارج
را به یکی از کارخانجات بزرگ تولیدی لوازم خانگی کشور بدل کند و این شرکت به سرعت
توسعه یافت. در اواخر پاییز سال ۱۳۲۳ خلیل در اوج موفقیت بود و در حال گسترش صنعت
و بزرگ کردن کارخانجات خود بود. او همواره علاقه داشت با مهندسین خود همکاری کند و
عادت به نشستن پشت میزها نداشت. سرانجام در 30 مهر 1323 به قصد سركشي، وارد چاه
آبي شد كه به دستور وي در نزديكي كارخانه براي احداث يك رختشويخانه عمومي حفر كرده
بودند. هنگام ورود به چاه، بندهاي كابل دستگاه بالابر در محل اتصال به جعبه پاره
شد و ارجمند به عمق 36 متري سقوط كرد؛ در حالي كه هنوز، جواني 34 ساله بود.
به مناسبت درگذشت وي، كانون
مهندسين ايران با رياست غلامعلي فريور در 9 آبان جلسهاي تشكيل داد و مهندس
بازرگان در آن به سخنراني پرداخت. از نظر مهندس بازرگان، شخصيت ارجمند نشانهاي از
آثار قدرت احسن الخالقين بود كه خداوند با خلقت او بهترين آفرينندگان خود را به
نمايش گذاشت: ارجمند اگرچه فعال و مولد ثروت بود، ولي در بند جاه و مال نبود.
خودخواهي را كنار گذاشته، خير عموم و سعادت ميهن را طلب مینمود. در كارخانه با
كارگران با نهايت جوانمردي رفتار ميكرد. در دانشكده فني تهران و كانون مهندسين در
سخاوت و بلند همتي بر همه، پيشدستي مي كرد. دوستي با وفا و همكاري باصفا بود. با
وجود همه تواناييها تكبر و خودستايي نداشت و در بند تظاهر و تبليغ نبود. وي مرد
عمل و آيينه اخلاق بود. وي در عمر 35 ساله خود برابر 350 سال عمر، كار كرد و خدمت
به خلق خدا نمود.
با وجود اينكه كارخانه ارج در
سال 1316 پايهگذاري شد، فوت خليل ارجمند در طي ده سال، اثر منفي در توسعه اين واحد
داشت در اين مدت، پدر و همسر خلیل، مسئوليت اداره آن را بر عهده داشتند و دو برادر
وي مشغول تحصيل بودند. برادرش، مهندس اسكندر ارجمند (متولد 1303) پس از اخذ مهندسي
از دانشگاه فني تهران، به آمريكا رفت و در زمينه سيستم گرمايش مركزي و تهويه مطبوع
در يكي از دانشگاههاي دولتي آنجا ادامه تحصيل داد. پس از بازگشت به ايران، مديريت
كارخانه ارج را به عهده گرفت. كارخانه در سال 1337 با مديريت او و برادر ديگرش
سياوش ارجمند اداره ميشد. كارخانه در اين سال با همكاري سه كارشناس فرانسوي و
سوئدي، 40 مهندس و كارمند و 600 كارگر فني اداره ميشد. در سال 1337، مساحت آن يك
هكتار بود و 10 سالن بزرگ، كارگاههاي آن را تشكيل ميداد. اين كارخانه، اقدام به
ساخت سقف فلزي براي ساختمان تربيت بدني پارك شهر كرد. ابعاد اين ساختمان، 603 متر
در 38 متر بود. كارخانه در اين سال 800 تن آهن را به ابزارهاي مختلف تبديل كرد و
براي ارائه خدمات فني در زمينه تلمبههاي برقي و برخي محصولات صنعتي، اقدام به
تأسيس مركز فني تعميرات كرد. بعدها نيز كارخانهاي براي نصب سيستمهاي مركزي ساخت.
همچنين سرمايهگذاري در كارخانه آلومتك و ساخت انواع پروفيل آلومينيوم و كابلهاي
آلومينيومي در قزوين به توسعه واحدهاي صنعتي خود پرداخت. وي تا سال 1357 علاوه بر
اداره كارخانه و فعاليتهاي صنعتي، در دانشگاه نيز تدريس ميكرد. تعدادي از فعالان
اقتصادي، واحدهاي صنعتي وابسته به ارجمند را يكي از مدرنترين و علميترين بنگاه
هاي توليدي ايران در پيش از انقلاب توصيف شده است.
مهندس سياوش ارجمند (متولد 1307)
تحصيلاتش را در دبستان خرد، دبيرستان شرف و دانشكده فني دانشگاه تهران با رتبه اول
به پايان رساند. سپس در رشته برق دانشگاه مونيخ ادامه تحصيل داد. پس از پايان
تحصيلات، مدتي در كارخانجات انگلستان و زيمنس آلمان به تكميل معلومات عملي و نظري
خود پرداخت و از سال خليل ارجمند 1334 مديريت ارج را بر عهده گرفت. او به زبان
انگليسي و آلماني تسلط كامل داشت.
اين كارخانه در دهه چهل به
كيلومتر 5 جاده مخصوص كرج، انتقال يافت و زمینی حدود 17000 متر در نزدیکی میدان
آزادی فعلی در کیلومتر 5 جاده مخصوص کرج خریداری کرد. در آن زمان این کارخانجات 90
هزار متر فضای تولیدی داشت و اولین تولید کننده لوازم خانگی در ایران بود. و در
سال 1352 در بورس پذيرفته شد. ظرفيت بهرهبرداري آن در اواخر ارديبهشت 1354 به 454
هزار و 100 دستگاه از انواع لوازم خانگي رسيد. اين شركت بالغ بر 2300 پرسنل داشت و
سرمايه آن پانصد و پنجاه ميليون ريال در اوايل دهه پنجاه بود. كل كارگران مشغول در
واحدهاي صنعتي ارجمند پنج هزار نفر بودند. دكتر منوچهر گودرزي از مديران برجسته
سازمان برنامه و بودجه (مديريت و برنامهريزي)، در دهه پنجاه مديرعامل كارخانه ارج
شد. در سالهاي 1351 تا 1353 فروش ارج، از 1836 ميليون ريال به 2127 ميليون ريال و
سپس به 3687 ميليون ريال؛ يعني حدود دو برابر افزايش داشت. سود شركت پس از كسر
ماليات نيز از 194 ميليون ريال به 377 ميليون ريال افزايش يافت.
از نظر سياوش ارجمند، راه رسيدن
به پيشرفت و توسعه اقتصادي، استفاده از نيروي انساني ماهر است. زمينههاي آموزش از
طريق دبستان تا دانشگاه، محيط كار، مشاركت اجتماعي و كوششهاي فردي فراهم ميشود.
تغيير دائم تكنولوژي، نيازمند آموزش و مهارتهاي تازه است. زندگي ماشيني امروز و
تكنولوژي به وسايل فني جديد وابسته است. بر اساس همين باور، مديران كارخانه در جذب
نيروي كارآمد و آموزش كاركنان خود ميكوشيدند. مديران صنايع، نشست مشتركي با وزير
كار و امور اجتماعي داشتند كه موضوع آن، مشكلات واحدهاي صنعتي خصوصاً مسائل
كارگران بود. سياوش ارجمند، مشكلات عمده را كاهش در بهرهوري، مرغوبيت و مقدار
توليد صنايع بزرگ ارزيابي ميكرد و علل آن را سه عامل ميدانست: 1- ماده 33 قانون
كار و طرز اجراي آن؛ 2- آييننامه انضباطي مربوط به نيروي كار؛ 3- نحوه اجراي
قانون سهيم شدن كارگران در سود ويژه كارگاه ها.
ارجمند در توضيح اين مسئله گفت: علاقه
كارگران به اخراج از كارخانه براي گرفتن خسارت اخراج و نحوه بررسي شكايات كارگران
در كميسيونها و دادگاهها باعث اتلاف وقت و كاهش راندمان كار ميشود. تقاضاي بالا
براي نيروي كار ماهر و نقص قانون، سبب جذب شدن همين كارگران اخراجي در كارخانه هاي
ديگر ميشود؛ در نتيجه، جابهجايي گسترده نيروي كار (بين 20 تا 30 درصد) صورت ميگيرد؛
همچنين نحوه پرداخت بيمه بيكاري، يكي ديگر از عوامل خروج نيروي كار است. نحوه
پرداخت بهرهوري به كارگران، بدون توجه به بالا رفتن كيفيت و مقدار توليد نيز به
زيان واحدهاي توليدي منجر ميشود.
كارخانه ارج براي جذب نيروهاي
فني، آزمون برگزار ميكرد تا به اين وسيله نيروهاي كارآمد را جذب نمايد. كارخانه
ارج در طي دهه سي تا پنجاه، چندين مدل بخاري نفتي و گازي، كولر آبي، ماشين لباس
شويي، يخچال و فريزر از مدل 10 تا 17 فوت توليد كرد. محصولات آن در كشورهاي
خاورميانه نيز داراي شهرت و اعتبار بود. او در سال 1352 همچون بسياري از صاحبان
صنايع (مثل برخوردار، تفضلي، آزمايش و…) در تأسيس بانك شهريار به عنوان عضو هيئت
مديره، مشاركت داشت. سياوش ارجمند در سال 1337 با هايده مستوفي ازدواج کرد و صاحب
دو پسر و يك دختر به نام ليلا شد.
میراث خلیل ارجمند
ارجمند قبل از مرگش وصيت كرده
بود، مبلغ صد هزار ريال در اختيار مهندس رياضي (رئيس وقت دانشكده فني) قرار دهند؛
تا از آن براي امور تعاوني دانشجويان استفاده شود. اين مبلغ در سال 1351 به سه
ميليون ريال رسيد. شوراي كتاب كودك، پلاكهاي يادبودي از نويسندگان كودك در سال
1353 تهيه كرد كه به وصیت خلیل، سیاوش ارجمند هزينه آنها را پرداخت. او در كنار
فعاليتهاي صنعتي، به وضعيت مسكن كارگران نيز توجه داشت. با توجه به روحیات خلیل،
سیاوش ارجمند همواره برای خود و برادرش در امور خیریه شرکت داشت و همواره از این
امور استقبال میکرد.
در دي ماه 1349 كارخانه ارج به
همراه كارخانه صنعتي بهشهر (متعلق به خانواده لاجوردي) و سپنتا (متعلق به فريدون
فلفلي و مهربان) طرح تأسيس خانههاي سازماني براي كارگران را به اجرا درآورد؛
اجارهبهاي اين خانهها تا زمان اشتغال در كارخانه، كم بود. وزارت مسكن و كار نيز
با اعطاي هفتاد و دو هزار متر زمين و تهيه نقشه ساختمان در منطقه قلعه سليمانخان به
اين سه كارخانه كمك كرد. اين خانههاي سازماني اداري ساختمانهاي چهار طبقه بود و
هر بلوك، 28 واحد آپارتمان دوخوابه 78 متري داشت.
كارخانه ارج همچنين اولين واحد
توليدي بخش خصوصي بود كه از مددكاران اجتماعي براي كمك به كاركنان خود بهره گرفت.
در واقع گردانندگان ارج به اين اصل ايمان داشتند كه با افراد تأمينشده، سرزنده و
بانشاط بهتر ميتوان كار كرد و انتظار محصول بيشتري داشت. بنابراين به خوبي از
وجود مددكاران اجتماعي را در كارخانه پذيرا شدند. بعد از آن در شركت نفت، روغن نباتي
شاهپسند (شركت صنعتي بهشهر) و قو، مددكاران اجتماعي استخدام شدند.
سياوش ارجمند در نهادهاي صنفي
حضوري فعال داشت. وي در دهه چهل، عضو اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران بود.
همچنين در دهه پنجاه از مؤسسان و اعضاي هئيت مديره سنديكاي صنايع فلزي و لوازم خانگي
بود. (دوره اول تا سوم) (20) در 26 مرداد 1356 چهل نفر از مديران بخش خصوصي به
عنوان مشاور وزير بازرگاني به طور رايگان با او همكاري داشتند. سياوش ارجمند رئيس
كميته صنايع و دكتر سادات تهراني رئيس كميته سياست اقتصادي به همكاري با يك سازمان
دولتي پرداختند.
پس از آن، كارخانه ارج، به يك
شعبه براي تأمين نيازهاي بانك ملي و ارجمند به عنوان مهندس و حلال مشكلات اين
اداره تبديل شد. كارخانه ارج، بزرگترين طاق نصرت را براي مراسم عروسي محمدرضا
پهلوي وليعهد ساخت. اين طاق نصرت در محل ورودي بانك ملي نصب شده بود. كارخانه او اقدام
به ساخت پنجرههاي فلزي گردان و سردرهاي مشبك در شهرهاي اهواز، گرگان، اصفهان و
شيراز نمود. درهاي فلزي ساختمان بيمه و تعاوني مصرف كاركنان شركت را نيز در همين
سالها ساخت. تهيه سيم دينام و لاستيك اتومبيل از ديگر توليدات كارخانه ارج بود.
اين كار در سالهاي اشغال ايران
در جنگ جهاني دوم صورت گرفت، آن هم در شرايطي كه با گراني لاستيك و احتياج عمومي،
انجام آن، محال به نظر ميرسيد؛ اما كارخانه ارج به انجام آن توفيق يافت. ماشين
هاي جوشكاري، توربين آبي براي آسياب و دستگاه مولد برقدهي نيز از ديگر توليدات آن
بود. توليد مبل و صندليهاي آمفي تئاتر و كلاسهاي دانشگاه نيز به وي سپرده شد.
همچنين، دو دستگاه تلمبه انتقال آب گرم براي گرمايش مركزي بانكهاي ملي شعبه انزلي
و گرگان ساخت. دستگاه تهويه و شوفاژ نيز براي گرمايش مدارس درست كرد؛ به دنبال آن،
اقدام به نصب سيستم گرمايش و تهويه مطبوع بيمارستان فارابي نمود.
به دنبال تشدید مشکلات تولید در
اولین کارخانه تولید لوازم خانگی کشور، کارخانجات صنعتی ارج در سال 97 (درآن سال،
سامسونگ به بزرگترین تولید کننده تلفن همراه و مانیتور در جهان بدل شده بود)، رسما
تعطیل و ماشین آلات کهنه این کارخانه و مواد اولیه و هر گونه دارایی آن هم به مزایده
گذاشته شد و فروخته شد. پس از 80 سال فعالیت برند قدیمی ارج که در نظر مردم ایران
حقیقتا ارجمند بود، از میان رفت و برای همیشه به تاریخ سپرده شد. خلیل ارجمند در
منابع تاریخی به عنوان یکی از چهرههای اقتصادی بهائی در حکومت پهلوی یاد شده است
که به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب اسلامی مطابق قانون، اموال خانواده ارجمند نیز
مصادره میشود.
مقایسه سامسونگ و ارج
با توجه به اینکه سامسونگ یک سال
بعد از گروه صنعتی ارج (یعنی در سال ۱۹۳۸ ) تاسیس شد، بسیاری از کارشناسان ایرانی
اعتقاد دارند که زمانی که این شرکت در حال صادرات به خاورمیانه و خاوردور بود،
سامسونگ حتی تولید لوازم خانگی خود را شروع نکرده بود. البته که چنین است اما
شرایط کره جنوبی و نوع ساختار اداری و صنعت محور این کشور با کشور ما بسیار متفاوت
است. بعلاوه اینکه اگر کتاب سنگفرش خیابانها از طلاست خاطرات موسس شرکت دوو (کیم
وو چونگ)، را مطالعه کنیم، در خواهیم یافت که در دهه هفتاد رئیس جمهور وقت که از
حزب حاکم بود تصمیم گرفت کره جنوبی را به یکی از غولهای صنعتی جهان تبدیل کند تا
ارزش اقتصادی این کشور به حدی باشد که کره شمالی از ترس قدرتهای جهانی، جرات حمله
مجدد به شهرهای این کشور را از سر بیرون کند. او سلاح اقتصادی را برای مبارزه با
کره شمالی انتخاب کرده بود. بنابراین به 10 نفر از مدیران شرکتهایی که تازه تاسیس
بودند ولی ظرفیت بزرگ شدن را داشتند (از جمله کیم وو چونگ و لی بیونگ چول و هشت
نفر دیگر از جمله مدیر گلداستار که امروزه به عنوان ال.جی شناخته میشود)، دعوت کرد
تا در جلسهای برنامه های خود برای ابر شرکت شدن را بیان کنند و به ایشان رانتهای
صادراتی، معافیت 10 ساله مالیاتی و وامهای کلان بدون بهره اعطا کرد. حتی کیم وو
چونگ در خاطراتش عنوان کرده که این وام شرکت او و شرکت چول را متحول کرد. اقساط
این وام کاملا بدون بهره بوده و سه سال تنفس پرداخت داشت. بعد از اتمام این دوره
10 ساله این شرکتها میبایست سهم تعیین شده از صادرات را میداشتند و همچنین موظف به
پرداخت مالیات به دولت بودند تا درآمد دولت از درامد افزایش داده شده این شرکتها،
تامین شود. کیم وو چونگ 20 سال بعد به دلیل عدم شفافیت مالیاتی (در دوره بعداز
اتمام رانت)بازداشت شد و شرکت خودروسازی دوو توسط جنرال موتورز توسط و شرکت دوو
الکترونیکس ابتدا توسط گروه صنعتی انتخاب و سپس توسط هلدینگ دانگ بو خریداری شد.
شرکت سامسونگ (به کره ای به
معنای سه ستاره)، توسط لی بیونگ چول به عنوان یک شرکت بازرگانی تأسیس شد و بیشترین
حجم کاری خود را بر صادرات ماهی، میوه و سبزی به چین قرار داد. طی یک دهه، با رشدی
بسیار سریع، سامسونگ به یکی از ۱۰
شرکت بزرگ کره تبدیل شد. در سال ۱۹۶۹
شرکت سامسونگ الکترونیک به عنوان یک شرکت تابعه در گروه سامسونگ متولد شد. این
شرکت در دهه ۱۹۷۰ با سرمایهگذاری در
صنایع سنگین، صنایع شیمیایی و پتروشیمی و کشتیسازی، راه صنعتی شدن را در پیش گرفت.
در ۱۹۷۳ دومین برنامه ۵
ساله مدیریت این شرکت اعلام و گذار از مرحله تولید و تجارت مواد اولیه به ساخت
محصول نهایی، هدف اصلی این گروه اعلام شد. در دهه ۱۹۷۰ شرکت سامسونگ آنچنان توسعه پیدا کرد، که شرکتهای صنایع
سنگین، پتروشیمی، کشتیسازی و ابزارهای دقیق سامسونگ یکی پس از دیگری تأسیس گردید
و اولین صادرات صنایع الکترونیک این گروه نیز از سوی سامسونگ الکترونیک صورت گرفت.
محصولات این شرکت در دهه ۱۹۸۰
توانستند به بازارهای جهانی راه یابد.
در سال ۱۹۸۷ با درگذشت لی بیونگ-چول، پسر او لی کان هی مدیریت گروه
را برعهده گرفت. لی کان-هی یک سال بعد برنامه توسعه دوم گروه سامسونگ را در شرکت
به راه انداخت. این برنامه شامل بر تجدید ساختار کسبوکار قدیمی و تبدیل شرکت به یکی
از ۵ شرکت برتر الکترونیک و شرکتی در کلاس جهانی
بود.
در دهه 1990 تغییرات بسیار زیادی در این شرکت شکل گرفت. این دهه را میتوان دوران مدیریت نوین در سامسونگ دانست. در این دوران شعار اول کیفیت انتخاب و تبلیغ شد. در این دوره، ۱۷ محصول مختلف نظیر نیمرسانا، نمایشگرهای رایانه و البته موبایل در بازار جهانی تولید شد و در برخی از آنها نظیر نمایشگرهای السیدی به مقام اول جهانی دست یافت. همزمان، علاوه بر جهتگیری به سمت بکارگیری شش سیگما و تولید محصول کیفی، کیفیت کارکنان نیز مورد توجه قرار گرفت. از ابتدای قرن بیست و یکم، حرکت به سمت دوران دیجیتال برای این شرکت تشدید شد. زمانی که گوشی های تلفن همراه سامسونگ به بازار راه یافتند، هیچ کس از آنها استقبال نکرد. در سه سال اول تولید این گوشی ها با زیان همراه بود اما مدیر شرکت سامسونگ(لی کان هی)، معتقد بود که دنیای آینده دنیای دیجیتال و تلفن همراه است. او تحقیقات زیادی درباره موفقیت نوکیا انجام داد و همواره در حال تقلید کارهای بیل گیتس و استیو جابز بود. به گونه ای که هرگاه محصول جدیدی از کارخانه اپل معرفی میشد، هون تعداد زیای از آنها را برای تحقیقات و بررسی کارایی خریداری میکرد. سامسونگ در سال 2011 تولید ال سی دی را به گونه ای با همکاری شرکت ال جی برای برتری بر شرکتهای غربی با ال ال جی به توافق رسید و با همکاری شرکت هیوندای به یکی از بزرگترین غولهای تلفن همراه بدل شد. فناوری در سامسونگ به گونه ای پیشرفت کرد که دیگر مشخص نبود اپل از سامسونگ کپی برداری میکند یا سامسونگ از اپل. با تاسیس شرکت فاکسکان در چین و تولید گسترده اپل در چین، سامسونگ بسیاری از قطعاتاولیه اپل را تامین کرد. یک بعد از تعطیلی کارخانجات صنعتی ارج(سال97)، سامسونگ عنوان بزرگترین شرکت تولید کننده مانیتور و تلفن همراه در جهان را به خود تخصیص داد. سامسونگ همچنین جزو برترین شرکتهای تولید لوازم خانگی در جهان است و در تمام شهرهای جهان لوازم خانگی سامسونگ حضور دارد.
منابع و ماخذ:
سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/فریدون شیرین کام و ایمان فرجامنیا
بنياد فرهنگي مهندس مهدي بازرگان
مجله صنعت، نشريه كانون مهندسين، شماره 4 و بهمن 1323
خاطرات وحيد، شماره 13، آبان 1351
مجله اتاق بازرگاني تهران، شماره 69 و 70، مرداد 1337
این کارآفرین بزرگ ایرانی که نام خانودگی وی در ابتدا «اشتهاردیان» بود، در سال ۱۳۰۴ درتهران در خانوادهای روحانی و مذهبی دیده به جهان گشود. به دلیل وضعیت نامناسب مالی خانواده و فوت پدرش، آزمایش مجبور شد در نوجوانی ترک تحصیل کند و مدرسه را در کلاس چهارم ابتدایی ترک کرد. محسن از ۱۱ سالگی برای تأمین خانواده اش در کارگاه آهنگری مشغول به شاگردی و کارگری شد.
دستمزد وی یک تومان در هفته بود. او پس از دو بار تغییر محل کار و هفت سال تجربه شاگردی، عاقبت با ۱۴۰ تومان پسانداز، در سال ۱۳۱۸ مغازه کوچکی در خیابان عین الدوله باز کرد و به در و پنجرهسازی پرداخت. آزمایش در سال ۱۳۲۱ با بتول عاصمی ازدواج کرد. بتول یکی از بستگان وی بود و این نسبت فامیلی موجب شد تا آنها نتوانند فرزندی داشته باشند. از آنجا که این وصلت بدون فرزند مانده بود و درآن زمان نداشتن فرزند یک شرم اجتماعی بود، آنها چاره ای اندیشیدند. آزمایش به همسرش پیشنهاد داد تا همسر دومی اختیار کند و از وی صاحب فرزندانی شود. پس از رضایت همسر اول، آزمایش با همسر دومش که فرزانه نام داشت ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند سالم بود. بعدها محسن از بتول جدا شد و زندگی خود را با همسر دوم و فرزندانش ادامه داد.
آزمایش سعی در نوآوری داشت و
همواره رویاهای بزرگ، او را به پیش فرامیخواندند. وی در مناقصههای شهرداری تهران
در رابطه با لولهکشی آب شرکت کرده و چندین کار بزرگ را دریافت و به پایان رساند.
او از اواسط دهه ۳۰ در شرق تهران در
کارگاهی به ساختن صندلی، مبل و آبکاری فلزات پرداخت. این کارگاه در سال ۱۳۳۶ در یک آتشسوزی، که آزمایش آن را «عمدی» توصیف
میکرد نابود شد. پس از این ماجرا او در تهراننو به تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۳۷
در محل کارخانه قدیمی، کارخانه صنعتی آزمایش را بنیان نهاد و تا سال ۱۳۵۸ مدیریت آن را در اختیار داشت.
سرمایه شرکتی که آزمایش به ثبت
رسانده بود، ۳۰ میلیون ریال بود.
اما با رشد و توسعه کار، سرمایه شرکت در سال ۱۳۴۷ به ۲۰۰ میلیون
ریال افزایش یافت. در این سال پیشبینی فروش محصولات شرکت ۱ میلیارد ریال بود. بعد از چند سال، وی زمینی به مساحت ۱۸۵ هزار متر در کیلومتر ۱۰
جاده آبعلی، سه راه آزمایش خریداری کرد و کارخانهای بنا نهاد. در این کارخانه چندین
نوع یخچال، کولر، آبگرمکن، تختخواب فلزی، بخاری و اجاق گاز تولید میشد. کمکم زیربنای
کارخانه از ۲ هزار متر در سالهای
آغازین، به ۷۳ هزار متر در اواسط سالهای
دهه پنجاه رسید.
وضعیت کارکنان آزمایش
کارکنان مجموعه آزمایش از احترام و ارج خاصی برخوردار بودند. آنها پس از استخدام شامل قرارداد رسمی شده و از مزایای آن بهرهمند میشدند. حقوق کارکنان مجموعه آزمایش از مجموعه های مشابه بالاتر بود و آنها از وامهای بلندمدت استفاده میکردند. کارگران و مهندسین کارخانه توسط خود آزمایش ملاقات میشدند و به مشکلات آنها رسیدگی میشد. آزمایش شخصا هزینه عروسی کارگران و مهندسین مجموعه را میپرداخت. آزمایش اعتقاد داشت که رضایت کارکنان موجب افزایش تولید است و اینگونه میتوان کارخانه را به بهترین شکل اداره کرد. شرکت ملی نفت تحقیقی مفصل در مورد میزان حقوق و مزایایی پرداختی در صنایع ایران صورت داده بود که براساس این تحقیقات، کارخانه آزمایش حقوقی بیشتر از مجموعه های دولتی به کارکنان خود پرداخت می کرد. آزمایش دو استراتژی برای اداره مجموعه خود انتخاب کرده بود.
او از سویی اعتقاد به استفاده از مشاوران خارجی نداشت و سعی میکرد تا کارمندان غیرایرانی را به مجموعه خود راه ندهد. تنها در یک دوره یک کارشناس خارجی در مجموعه آزمایش وارد شد. خارجی ها تنها میتوانستند در مرحله راه اندازی کارخانه حضور داشته باشند. استراتژی دوم ولی از شیوه اول کمی سخت تر بود. آزمایش برای رسیدگی به امور اجرایی کارخانه از یک سرهنگ بازنشسته یاری خواسته بود. سرهنگ باید تلاش می کرد تا امنیت کارخانه حفظ شود. چنین استخدامی سبب شده بود تا گروهی جو کارخانه آزمایش را امنیتی بخوانند. او با این حال که تحصیلات آکادمیک نداشت، سرگذشت مدیران بزرگ امریکایی و ژاپنی را مطالعه کرده بود. خصوصا در این میان علاقه خاصی به ماتسوشیتا(مدیر افسانهای شرکت ناسیونال و پاناسونیک)، داشت و اندیشههای او را بررسی و دنبال میکرد.
آزمایش اعتقاد داشت تحصیل دانش
به سرعت میتواند چرخهای صنعت ایرانی را بچرخاند و کشور را به پیش ببرد. او به سبب گرفتارهای خانوادگی فرصتی برای تحصیل نیافته بود و همواره اعتقاد
داشت برای تحصیل باید از جوانان حمایت کرد تا آینده کشور تضمین شود. او در کارخانه
خود برای تحصیل کارمندان و کارگران هنرستان فنی آزمایش را تاسیس کرد تا همه این
فرصت را داشته باشند که تحصیل کنند. کسی که در این هنرستان تحصیل میکرد حقوق
بیشتری میگرفت. آزمایش حتی توانست این موضوع را به بیرون از کارخانه خود گسترش دهد
و موفق شد تا ۳۳۰ هنرجو را در
هنرستان خود ثبت نام کند. کارخانه ای که آزمایش ساخته بود به زودی به یکی از
بزرگترین مجموعه های اقتصادی کشور بدل شد.
اگر در این محیط، جوانی بی سواد با ایمان و پشتکار خود به چنین موفقیتهایی دست یافتهاست، آیا دیگران به خصوص تحصیل کردههای ما نخواهند توانست از این همه موهبت برخوردار گردند و شاهد پیروزی را در آغوش گیرند؟
محسن آزمایش
میراث آزمایش
با گسترش فروش محصولات و اقبال داخلی و خارجی مشتریان مجموعه آزمایش در حال گسترش بود. پیش بینی فروش کارخانه در سال ۱۳۴۷ به عدد یک میلیارد ریال رسیده بود. کارخانه در همان سال شصت میلیون ریال حقوق به کارکنان خود پرداخت کرده بود. سود کارخانه نشان میداد که زندگی آزمایش و کارکنان مجموعه او در حال بهبود و دگرگونی است. او از توانسته بود از یک کارگاه سوخته، دنیایی عظیم بنا کند. محصولات آزمایش بازار ایران را تسخیر کرده بودند.
تولیدات کارخانه به قدری افزایش یافته بود که بازار داخلی برای این مجموعه کوچک مینمود. از این رو، نمونههای محصولات آزمایش، روانه بازارهای منطقه شد. افغانستان، کویت و کشورهای حاشیه خلیج فارس بازارهایی بودند که آزمایش قصد داشت، آنها را فتح کند. طبق ادعای مدیران آزمایش، سی درصد بازار افغانستان در اختیار محصولات آنها بود. این اتفاق در زمانی رخ داده بود که که کالاهای روسی و جنوب شرق آسیا، بازار افغانستان را شاهرگ حیاتی خود میدانستند. در دهه ۴۰ دیگر بلخ ، توسط آزمایش فتح شده بود!
شرکت آزمایش توسعه یافت و کل خاورمیانه را به عنوان بازار هدف خود انتخاب کرد. رویای آزمایش توسعه تا حدی بود که با میراث ماتسوشیتا رقابت کند. این شرکت موفق شددر دهه ۵۰ کالاهای خود را به بازارهای حاشیه خلیج فارس صادر کند. این همان بازاری بود که در دهه ۸۰ از سوی مدیران بخش خصوصی ایران به “بازار بزرگ اسلامی” معروف شد ولی این بار ایران تنها کمتر از ۵ درصد این بازار را در اختیار داشت. کارخانجات آزمایش در سال ۱۳۴۸ دگرگون شد. در این سال تلویزیون های ۲۳ اینچی، به محصولات این کارخانجات، اضافه شده بود.
در این دوره استفاده از تلویزیون میان خانواده های ایران رایج شده بود. آزمایش هم قصد داشت تا از این فرصت برای بهره مندی از موهبت بازار جدید ایران استفاده کند ولی این بار آزمایش در محاسبات خود کمی شتاب زده عمل کرد چراکه طرح او شکست خورد و تلویزیون های آزمایش جایگاهی در بازار ایران نیافت. آزمایش ولی ناامید نشد. او قصد کرده بود تا زندگی را به شیوهای جدید سامان دهد. آزمایش کارگاه های فنی را هر روز بیش از گذشته در مجموعه خود بزرگ می کرد. او اعتقاد داشت که کارخانه های ایرانی باید مانند فیات ایتالیا، بنز المان و جنرال موتورز امریکا و تویوتا و پاناسونیک ژاپن، اداره شوند.
سازمان برنامه پیش بینی کرده بود که تا پایان سال ۱۳۵۱ کشور به بیش از ۲۰ هزار نیروی متخصص وماهر نیاز دارد. مصادف با این جریان، اتفاقی در فضایی کسب و کار ایران رخ داده بود که بسیاری از کارخانه های صنعتی را با گرفتاری مواجه ساخته بود. کارخانه های صنعتی برای تامین نیروهای مورد نیاز خود شیوهای جدید را ابداع کرده بودند.
آنان به متخصصان کارخانه های دیگر رجوع می کردند و با پیشنهادهای مالی تلاش می کردند تا کارمندان مجرب را به مجموعه خود اضافه کنند. این موضوع سبب شده بود تا شیوه ای به نام “دزدی متخصص” میان فعالان صنعتی باب شود. در همین دوره آزمایش، تصمیم میگیرد تا روشی دیگر را برای اداره مجموعههای اقتصادی تحت مدیریت خود انتخاب کند. او با کمک واحدهای آموزشی کارخانه خود قصد کرده بود تا کارمندان مورد نیاز خود را تربیت کند تا نیازی به آوردن متخصص از بیرون نداشته باشد. این موضوعی بود که ایروانی و خیامی نیز در پی آن بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در
سال ۱۳۵۸ کارخانههای آزمایش مشمول بند د قانون حفاظت
صنایع ایران شدند و آزمایش آزمایش یک سال پس از ملی شدن (مصادره) داراییهایش،
مجبور به مهاجرت به سوئیس شد. بعدها سهام کارخانجات معظم آزمایش به سازمان خصوصیسازی
و صندوق بازنشستگی واگذار شد. البته فعالیتهای تولیدی شرکت تا اوایل سال ۱۳۸۰ تا حدی رونق داشت و کالاهای جدیدی مانند یخچال
ساید بای ساید و فریزر بدون برفک به محصولات شرکت اضافه شدند اما با کاهش بهرهوری
و افزایش گلوگاههای سازمانی، این شرکت کم کم دچار بحران های کوچک و بزرگ شد و ارزش
و کیفیت و تعداد تولیدات آن به شدت کاهش یافت. دهه 80 اوج واردات و رقابت در صنایع
لوازم خانگی بود و برندهای رنگارنگ خارجی یک به یک وارد کشور شده بودند و در مقابل
دیدگان متحیر مشتریان ایرانی، کیفیت و زیبایی و تکنولوژی خود را به رخ آنها میکشیدند.
مشتریان ایرانی با افزایش
نقدینگی و قدرت خرید شروع به خرید کالاهای خارجی نموده بودند و فرهنگ تجمل گرایی و
راحت طلبی و تنوع طلبی به قدری لجام گسیخته در حال گسترش بود. به حدی که وجود
کالاهای خارجی در منازل ایرانیان یک افتخار و فخر بود. بازار فروش محصولات خارجی
گسترش یافته بود. فروش اقساط محصولات خارجی و تبلیغات گسترده آنها سبب شد تا
بسیاری از برندهای ایرانی بازار رقابت را ترک کنند.
در دهه هشتاد مجموعه آزمایش از
طریق بورس به بخش خصوصی واگذار شد اما این موضوع نیز هیچ کمکی به احیای این
کارخانجات ندگذاشت و صرفا اموال و املاک کارخانه مدنظر صاحبان جدید قرار گرفت. در
آن زمان زیان انباشته شرکت حدود ۱۲٫۵ میلیارد تومان بود.
همچنین قیمت هر سهم از شرکت ۱۶۰
تومان بود که ارزش کل شرکت را برابر ۳۵ میلیارد
تومان نشان میداد. در سال ۱۳۸۸
به دلیل بدهیهای فراوان تعداد کارکنان واحد مرودشت آزمایش، از ۱۴۰۰ نفر به ۱۶۰ نفر کاهش یافت و کارخانه به حالت نیمه تعطیل درآمد.
سودای احیای دوباره مجموعه کارخانجات آزمایش، هیچگاه از سرش بیرون نرفت. او از اینکه درب کشور به روی برندهای خارجی باز شود واهمه داشت. او اطمینان داشت که برندهای ایرانی به دلیل عدم نوآوری و کیفیت پایین، توان رقابت با خارجیها را ندارند و اگر مصرفکننده ایرانی تجربه کار با برندهای خارجی را لمس کند، دیگر اقبالی به برندهای ایرانی نخواهد داشت. آزمایش همواره از این موضوع واهمه داشت و به دوستان و شاگردانش این موضوع را گوشزد میکرد.
آزمایش در سالهای پایانی عمر به سختی زندگی میکرد. به دلیل مشکلات مالی زیاد، شرایط و روابط خانوادگی وی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. آزمایش در سال ۱۳۶۶ از همسر دومش نیز جدا شد و در سالهای پایانی عمر به تنهایی و سختی زندگی خود را میگذرانید. وی سرانجام در سال ۱۳۷۱ در شهر رباط مراکش در سن ۶۷ سالگی درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
منابع
دنیای اقتصاد/ تک ستارهها، نگاهی به زندگی آزمایش آزمایش