دنیل کانمن

دنیل کانمن(Daniel Kahneman)

این دانشمند و متفکر بزرگ، در پنجم مارس 1934 دیده به جهان گشود. خانواده کانمن در اوایل دهه 1920 به فرانسه مهاجرت کرده بودند. او دوران کودکی خود را در پاریس گذراند. کانمن و خانواده اش در زمان اشغال پاریس توسط آلمان نازی در سال 1940 در پاریس بودند. کانمن، ده ساله بود که پدرش، افرایم که از بیماری دیابت رنج می برد، درگذشت. ناچارا برای دریافت حمایت اقوام، خانواده وی به انگلستان مهاجرت کردند.

پس از اتمام جنگ خانواده کانمن به اورشلیم مهاجرت کردند. کانمن کارشناسی خود را با گرایش روانشناسی و در رشته ریاضیات را از دانشگاه اورشلیم دریافت کرد. کانمن علاقه زیادی به ریاضیات نداشت اما در روانشناسی نابغه بود.

در سال 1958 برای ادامه تحصیل در رشته روانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا، به آمریکا رفت. پایان نامه او در سال 1961، درباره روابط بین صفت ها را در تفاضل معنایی در انسان بود. او برای بررسی تجزیه و تحلیل ساختارهای همبستگی پیچیده و برنامه نویسی فرترن استخدام شد.

در دهه 60 میلادی، کانمن از متفکرین اصلی دانشگاه میشیگان و کمبریج بود. او عضو مرکز مطالعات شناختی، و مدرس روانشناسی در دانشگاه هاروارد بود و برروی «تفکر» و ارتباط آن با مغز و سایر اعضای بدن تحقیق کرد و کتابهای زیادی منتشر کرد. او موفق شد قواعد تفکر خلاف واقع را توسعه دهد و «نظریه هنجار» را به اتفاق دیل میلر منتشر کرد.

در دوران تدریس در کمبریج و هاروارد، کانمن با آموس تورسکی همکاری خود را آغاز کرد. آنها مقاله مشترکی به نام «باور به قانون اعداد کوچک» را در سال 1971 منتشر کردند. پس از آن این دو دانشمند هفت مقاله دیگر تا سال 1980 منتشر کردند.

یکی از مقالات مشهور این دو دانشمند، «قضاوت تحت عدم قطعیت: اکتشاف و سوگیری ها» مشهور شد که برای اولین بار مفهوم «لنگر» را معرفی کردند. کانمن و تورسکی در دانشگاه استنفورد گذراندند، کانمن با ریچارد تالر ملاقات کرد و با وی دوستی خوبی پیدا کرد.

کانمن در نهایت جایزه نوبل اقتصاد را در سال 2002 دریافت کرد. کانمن اولین فردی در جهان است که بدون اینکه حتی یک واحد اقتصاد خوانده باشد، جایزه نوبل این رشته را دریافت کرده است.

دنیل کانمن
دنیل کانمن

میراث کانمن

کانمن بیشتر با کتابهایی همچون «آشفتگی، نقطه ضعفی در قضاوت انسان»، «تفکر، سریع و آهسته» و کتاب مشهور «نویز» شناخته شده اما این دانشمند بزرگ، روانشناسی و تاثیر آن در اقتصاددان را کلاً جابجا کرد. تحقیقات کانمن روی روانشناسی قضاوت و تصمیم گیری و همچنین رفتارهای اقتصادی و رفتاری او بسیار در جهان تاثیرگذار بود.

در سال 2011 مجله فارین پالیسی این دانشمند بزرگ را در فهرست متفکران برتر جهانی قرار داد و در سال 2015، اکونومیست او را به عنوان هفتمین اقتصاددان تأثیرگذار در جهان معرفی کرد.

سرانجام دنیل کانمن در هشتم فروردین ماه 1403، پس از سالها تلاش و تحقیق در 90 سالگی دیده از جهان فروبست و میراثی بزرگ از خود به جای گذاشت. میراثی که بشر بواسطه آن تا کنون پیشرفت و زندگی کرده و هر چه بیشتر به آن بپردازد موفق تر است و هر چه کمتر از آن بهره ببرد، عقب مانده تر و پوسیده تر است. آن میراث ارزشمندترین مفهوم در جهان است: «تفکر».

آکادمی آنلاین عیب پوش

زیرش شیطون خوابیده

در نوجوانی مانند بسیاری از نوجوانان در ماههای تعطیل در فروشگاهی در بازار تهران کار می‌کردم. صاحب این فروشگاه حاج حسن آقا از بزرگان بازار بود. حاج حسن آقا درسهای زیادی به من داد که بعدها آنها را بصورت آکادمیک در مدیریت خواندم و متوجه شدم بسیاری از موضوعاتی که وی بصورت تجربی به آنها دست یافته بود، دقیقا موارد مدیریتی هستند.

البته طبیعی است که علوم انسانی، همه تجربیاتی هستند که مکتوب و مدون شده اند. موضوع از این قرار بود که زمانی که برخی از کالاها به فروش نمی رفت (و یا حداقل به این بهانه)، همواره از حاج آقا می‌شنیدیم که “شیطان زیر اجناس موجود در قفسه ها خوابیده”!. اوایل من به عنوان یک نوجوان، پیش خودم این موضوع را مورد تمسخر قرار می‌دادم و مایه طنز و داستان‌های مختلف بین من و دیگر شاگردهای فروشگاه بود.

زمانی که این اتفاق می افتاد، ما باید جای کالاها را عوض میکردیم، قفسه ها را مرتب میکردیم و مجددا کالاها را بصورت دیگری با رنگ بندی متناسب میچیدیم تا شیطان از زیر آنها میرفت! جالب است که پس از سالها، دلایل کاملا علمی این موضوع را دریافتم. موضوع، چیزی نبود جز «بازارپردازی مجدد» یا همان مرچندایزینگ! از دیدگاه بازار، حاج آقا موضوع بازارپردازی را در آن فروشگاه به شکل قدیمی و سنتی آن می‌دید. هر چند وقت یکبار مجبور بودیم که کالاهای موجود در قفسه‌ها را جابجا کنیم و تمام قفسه‌ها را تمیز کنیم و کالاهایی که دوست داشتیم در معرض دید یا فروش قرار گیرند در جاهای مختلف در فروشگاه به معرض نمایش بگذاریم.

به همین دلیل حاج آقا همواره اعلام می‌کرد که زیر این کالاها شیطان خوابیده و اکنون باید آنها را جابجا کنیم و زیر آنها را تمیز کنیم تا شیطان از زیر آن بلند شود و برخیزد و فرار کند و ما بتوانیم این کالاها را بفروشیم. ثابت ماندن کالاها در یک نقطه در قفسه موجب می‌شود که ذهن مشتری به دیدن آنها عادت کند و مغز انسان بر اثر «فریب اثر تجربه»، پس از مدتی کالاهایی که در عادت به دیدن آنها کرده عملاً دیگر قابل رویت برای وی نیست.

به همین دلیل باید جای آنها جابجا شود تا مشتری بجای «مغز ناخودآگاه»، با مغز خودآگاه به دنبال کالاها بگردد و بتواند آنها را بهتر ببیند. اگر ما پلنوگرامی برای مرچندایزینگ نداشته باشیم و کالاها را نتوانیم به اشکال مختلف و در فواصل مختلف با نقشه‌های مشخص تغییر دهیم و چیدمان آنها را جابجا کنیم، کالاها عملاً فروش خود را از دست خواهند داد. کالاهایی که ثابت میمانندبه دلیل اینکه این کالاها دیده شدن آنها به ذهن ناخودآگاه مشتریان منتقل شده و این ذهن ناخودآگاه کمک خواهد کرد تا عملاً کالاها از دید مشتریان پنهان بماند و به هیچ عنوان دیده نشود.

به همین دلیل مرچندایزینگ دانشی است که امروزه به کمک تمامی متخصصین فروش و بازاریابی آمده و کمک می‌کند تا آنها بتوانند با وجود پلنوگرام‌های مشخص کالاهای خود را به شکل زیبا و قابل فروش و طبق برنامه‌های رنگ بندی و طرح‌بندی و برنامه‌های بازاریابی چیدمان کنند تا بتوانند آنها را به فروش برسانند. این خاطره از این سو جذاب است که قدما بسیاری از تکنیک‌های بازاریابی را انجام داده یا به آن واقف بودند اما از اسامی دیگری برای اجرای این تکنیک‌ها بهره می‌بردند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سایمون لنکستر

سایمون لنکستر (Simon Lancaster)، یکی از برترین سخنرانان انگلیسی در حوزه مدیریت، رهبری و سیاست در جهان است. وی پس از اتمام دوره کارشناسی، مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته ارتباطات جمعی گرفت و در همین حوزه شروع به تحقیق و نوشتن کرد.

برای اولین بار در اواخر دهه 1990 متنهایی برای سخنرانی اعضای کابینه تونی بلر نوشت که توجه نخست وزیر انگلستان را جلب نمود و همین امر سبب شد تا برخی از سخنرانی های مهم نخست وزیر بریتانیا را بنویسد.

همکاری لنکستر با کابینه دولت انگلستان، موجب شد تا شرکتهای بزرگ جهان، از او برای آموزش مدیران و رهبران این سازمانها دعوت کنند. وی مشاوره و سخنرانی در شرکتهای بزرگی همچون یونیلور، اچ.اس.بی.سی(HSBC)، هتل‌های اینترکانتیننتال، ریوتینتو، نوکیا و نستله را در کارنامه خود دارد.

سایمون لنکستر
سایمون لنکستر

اولین کتاب او با عنوان «سخنرانی» در سال 2009 با استقبال زیادی مواجه شد و دومین کتاب او با عنوان «ذهن های برنده» در سال 2015 منتشر شد و برنده جایزه کتاب آکسیوم شد. وی یکی از اعضای هیئت مدیره موسسه آموزش عالی هنلی و مدرسه بازرگانی ساوتهمپتون و استاد میهمان در دانشگاه «کمبریج» است.

سایمون لنکستر
سایمون لنکستر

 لنکستر یکی از مفسرین سیاسی در بی.بی.سی است و به طور منظم در اخبار این شبکه ظاهر شده و به تفسیر موضوعات مختلف می پردازد. شبکه های مختلفی از جمله توتال پالتیک، گاردین و دی میلی از او به عنوان مفسر میهمان بهره می برند. سخنرانی او در تد(TED)، تاکنون بیش از سه میلیون بازدید داشته است.

جب بلانت

جب بلانت؛ نویسنده، سخنران، و متخصص شتاب فروش و مدیر عامل شرکت سلز گروی[1] است. وی به بسیاری از سازمانهای برجسته جهان و مدیران آنها در مورد تأثیر هوش هیجانی و مهارتهای بین فردی بر تجربه مشتری، مدیریت استراتژیک حساب، فروش و ایجاد تیمهای فروش با عملکرد بالا مشاوره می دهد.

جب، نویسنده پانزده کتاب مشهور در زمینه بازاریابی و فروش از جمله کتاب مشهور «هوش فروش» است. بلانت با مجلات بزرگی نظیر فایننشیال پراسپکتینگ[2]، پیپل[3]، و بسیاری از مجلات دیگر همکاری نزدیک دارد.

هر ساله، جب ده‌ها هزار نفر را از طریق برنامه‌های آموزشی، کارگاه‌های آموزشی، کتاب‌ها، مقالات، پادکست‌ها، ویدئوها و سخنرانی‌های اصلی خود تحت تأثیر قرار می‌دهد. او در دنیای بازاریابی و فروش طرفداران زیادی دارد. بلانت به دلیل توانایی منحصر به فردش در «ساده سازی مفاهیم پیچیده» و «آسان کردن محصول و خدمات برای مشتری و مصرف کننده» شناخته شده است.

جب به کمک خود فروشندگان و مدیران، برای افزایش عملکرد ایشان و دستیابی به اوج عملکرد سریع، سازمان ها را متحول می کند. بلانت اکنون مشاور شرکت های بزرگ بین المللی است و در دسته نویسندگان پرفروش آمازون محسوب میشود.

جب بلانت مدیر چهار شرکت «سلز گروی[4]»، «چنل ای.کیو[5]»، «لول فور ترینیگ[6]» و «اینوویت[7]» است که از طریق همین شرکتها، به بسیاری از سازمان‌های پیشرو جهان و مدیران آنها در مورد تأثیر هوش هیجانی و مهارت‌های بین فردی بر فروش، رهبری، تجربه مشتری، توسعه کانال و مدیریت استراتژیک، مشاوره ارائه می کند.

هرساله جب بیش از 250 روز در سال را در شهرها و کشورهای مختلف، صرف ارائه سخنرانی های کلیدی و برنامه های آموزشی برای تیم های فروش با عملکرد بالا و رهبران در سراسر جهان می کند. به عنوان سخنران و رهبر تجاری، جب بیش از 25 سال تجربه با شرکت های Fortune 500، SMB ها و استارت آپ ها دارد.

او به عنوان یکی از 50 رهبر برتر فروش و بازاریابی (مجله فروش برتر)، 30 تأثیرگذار فروش اجتماعی برتر (فوربس)، 10 کارشناس فروش برتر برای دنبال کردن در توییتر (ایوان کارمایکل)، 100 نفر برتر از نوآورترین ها انتخاب شده است. وی رکورددار بیشترین دانلود پادکست فروش در تاریخ «آیتیونز[8]» را دارد.

آکادمی آنلاین عیب پوش

پی نوشت ها:


[1] Sales Gravy. Inc

[2] Fanatical Prospecting

[3] People Love you

[4] Sales Gravy

[5] Channel EQ

[6] Level 4 Training

[7] Innovate HCG

[8] iTunes

دیوید اوگیلوی

دیوید اوگیلوی، کارآفرین و مدیر موفق بریتانیایی، بنیان‌گذار بنیاد تبلیغاتی اگیلوی(Ogilvy & Mather)، بود. وی به عنوان «پدر صنعت تبلیغات» و «پادشاه خیابان مدیسون» شناخته شده است. اگیلوی دانش آموخته سازمان تحقیقاتی گالوپ بود. وی موفقیت کمپین های خود را مدیون مطالعات و تحقیقات دقیق در خصوص عادات مصرف کنندگان می دانست. وی به تشکیل علم «تحقیقات بازاریابی» کمک شایانی نمود.

زندگینامه اگیلوی

دیوید مکنزی اوگیلوی در 23 ژوئن 1911 در وست هورسلی، ساری در انگلستان دیده به جهان گشود. پدرش، فرانسیس جان لانگلی اوگیلوی، دلال سهام بود و مادرش دوروتی بلو فیرفیلد بود. پدربزرگش(پدر مادرش)، آرتور روآن فیرفیلد، از کارکنان بلندپایه دولت ایرلند بود.

او اولین پسر عموی نویسنده ربکا وست و داگلاس هولدن بلو جونز بود که برادر شوهر فردا دادلی وارد و پدرزن آنتونی لمبتون، ششمین ارل دورهام بود. اوگیلوی به دلیل شرایط سخت پدرش با هزینه‌های کمتری در مدرسه سنت سیپریان، ایستبورن، تحصیل کرد. در سیزده سالگی موفق شد بورسیه تحصیلی کالج فتس در ادینبورگ را دریافت کند. در سال 1929، مجددا با بورس تحصیلی، به آکسفورد رفت اما پس از دو سال به علت ردشدن در امتحانات، آکسفورد را ترک کرد.

در سال 1931، شغل کارگری در آشپزخانه هتل مجستیک پاریس گرفت. پس از یک سال، به اسکاتلند بازگشت و شروع به فروش اجاق های پخت و پز AGA، در درب منازل(ویزیت حضوری در درب منازل)، کرد. موفقیت او در این امر، موجب شگفتی کارفرما شد. کارفرمای دیوید از او درخواست کرد که کتابچه راهنمایی به عنوان دستورالعمل، تئوری و عملی فروش اجاق گاز AGA، برای آموزش سایر فروشندگان بنویسد. سی سال بعد، همین کتابچه، توسط مجله فورچون به عنوان «بهترین کتابچه راهنمای فروش که تا کنون نوشته شده است» لقب گرفت.

برادر بزرگترش اوگیلوی، (پدر بازیگر ایان اوگیلوی) این کتابچه راهنما را در آژانس تبلیغاتی متر لندن[1] برد و آن را به مدیران این آژانس نشان داد. مدیران متر با دیدن این دفترچه، به دیوید جوان‌ شغل مدیر حسابداری را پیشنهاد دادند و دیوید در سال 1935 با این سمت در آژانس تبلیغاتی متر.اند.کراودر لندن مشغول بکار شد.

در سال 1938، دیوید مدیران آژانس را متقاعد کرد که او را برای یک سال به ایالات متحده بفرستند تا وی در آنجا در موسسه تحقیقات گالوپ مشغول به فعالیت شود. با موافقت مدیران آژانس، دیوید به نیوجرسی رفت. اوگیلوی در کتابها و سخنانش همواره از گالوپ به عنوان یکی از تأثیرگذارترین مجموعه ها برروی تفکرات خود یاد می کند. اگیلوی معتقد بود تعهد گالوپ بر روش های تحقیق دقیق و پایبندی به واقعیت، رمز موفقیت این  دوامجموعه است.

در طول جنگ جهانی دوم، اوگیلوی همکاری با سرویس اطلاعاتی بریتانیا در سفارت بریتانیا در واشنگتن دی سی را پذیرفت تا در جنگ علیه نازی ها خدمت کند. در آنجا به تجزیه و تحلیل و توصیه هایی در مورد مسائل دیپلماسی و امنیتی پرداخت. اگیلوی دانش خود را از رفتار انسانی از مصرف گرایی به ناسیونالیسم در گزارشی تعمیم داد که تحت عنوان مقاله ای با عنوان «به کارگیری تکنیک گالوپ در زمینه های اطلاعات مخفی” منتشر شد. این گزارش با استقبال مواجه شد و پایه ای برای موفقیت او در همکاریهای بعدی وی در اروپا و امریکا شد.

در دوران جنگ جهانی دوم، اوگیلوی یکی از فارغ التحصیلان برجسته کمپ مخفی X بود که در نزدیکی شهرهای ویتبی و اوشاوا در انتاریو، کانادا قرار داشت. در همین کمپ بود که پیش از اینکه به عنوان «پادشاه خیابان مدیسون» مشهور شود، بر قدرت تبلیغات مسلط شد. با اینکه او برای خرابکاری و نبرد شهری آموزش دیده بود، اما در نهایت به پروژه‌هایی برای از بین بردن شهرت و محبوبیت نازیسم منسوب شد. این پروژه های تبلیغاتی، برروی بازرگانانی که پیش نیازهای نازی ها را تامین می کردند، متمرکز بود تا ذهن آنها را تغییر دهند که داوطلبانه با چشم پوشی از سود، از همکاری با نازیها سر باز بزنند.

پس از جنگ، اوگیلوی با سوفی لوئیز بلو جونز ازدواج کرد (این ازدواج تا سال 1955 دوام داشت و بعدها دیوید درسال 1973 با هرتا لانس در فرانسه ازدواج کرد) و به مزرعه ای در پنسیلوانیا نقل مکان کرد و به گاوداری و کشاورزی پرداخت. اما این فضای «آرامش» و «رضایت» تنها چندسال توانست اوگیلوی و همسرش را در پنسیلوانیا نگه دارد، اما نهایتا فضای بدون هیجان زندگی روستایی و محدودیت‌های اگیلوی در این شیوه از زندگی، او را به شلوغترین جای جهان یعنی منهتن نیویورک فرستاد.

اوگیلوی در نیویورک، آژانس تبلیغاتی خود به نام «بنیاد اگیلوی اند متر»[2] را با حمایت مدیران قبلی اش در شرکت متر اه‌اندازی کرد. دفتر مستقر در لندن این آژانس توسط برادر بزرگ‌ترش فرانسیس اداره می‌شد که بعداً آژانس دیگری به نام S.H. بنسون نام گرفت. دیوید اوگیلوی در هنگام راه اندازی آژانس خود، تنها 6000 دلار سرمایه در حساب خود داشت.

بنیاد اگیلوی بر اساس اصول دیوید اوگیلوی ساخته شده بود. دو اصلی که امروزه نیز به نام اگیلوی مشهور هستند، اصول «وظیفه تبلیغات، ایجاد فروش است» و «تبلیغات موفق برای هر محصول باید بر اساس اطلاعات مصرف کننده آن باشد»، بود. او از تبلیغات شلوغ و ایجاد هیاهو، بیزار بود و معتقد بود که «مشتری باهوش است و با وی باید مانند یک انسان باهوش رفتار شود». در سال 1955 اگیلوی عبارت مشهور «مشتری احمق نیست، او همسر توست» را بر اساس این ارزش‌ها ابداع کرد.

همکاری دیوید با شرکت های بزرگ جهان، با چندین کمپین تبلیغاتی نمادین آغاز شد. او کمپینی را با بازی «النور روزولت»، بانوی اول سابق امریکا، در سال 1959 تبلیغاتی برای مارگارین گودلاک[3] انجام داد. بعدها اگیلوی در زندگی‌نامه خود[4]، با عنوان «اگیلوی در تبلیغات» ، مدعی شد که استفاده از بانوی اول امریکا برای انجام این تبلیغ، اشتباه بوده است. نه به این دلیل که این تبلیغ بد از کار درآمده بود، بلکه به این دلیل که او بعدها اصل «استفاده از افراد مشهور در تبلیغات، اشتباهی بزرگ است»، را ابداع کرد.

اوگیلوی معتقد بود «بهترین راه برای به دست آوردن مشتریان جدید، انجام کارهای قابل توجه برای مشتریان فعلی است». موفقیت در کمپین های ابتدایی، به اوگیلوی کمک کرد تا مشتریان بزرگی مانند رولز رویس و شل را به دست آورد. در مدت کوتاهی مشتریان جدید به سمت اگیلوی سرازیر شدند و بنیاد اگیلوی به سرعت رشد کرد. او به سرعت مشهور شد و لقب «پدر تبلیغات» را گرفت. در سال 1962، مجله تایم از وی به عنوان «جادوگر تبلیغات» یادکرد و در مطبوعات به عنوان «پادشاه خیابان مدیسون» شناخته شد.

در سال 1973، خود را از سمت مدیریت بنیاد اگیلوی بازنشسته کرد و به ویلای خود در توفو فرانسه نقل مکان کرد. او با این حال که دیگر درگیر مدیریت روزانه آژانس نبود، همواره با شرکت در تماس بود. مکاتبات او به طور چشمگیری حجم نامه های ارسال شده توفو را افزایش داد و همین حجم مکاتبات موجب شد تا اداره پست توفو در جایگاه بالاتری طبقه بندی شود و حقوق مدیر و کارکنان این اداره پست افزایش یابد. اگیلوی در این نامه ها، دستورالعمل های تبلیغاتی و وصایای خود به کارکنان اگیلوی را بازگو کرده است.

اوگیلوی در دهه 1980 از بازنشستگی خسته شد و چند سالی را در هند و پس از آن در آلمان شد و به عنوان مدیر شعب اگیلوی در این کشورها گذراند. او درکی از پیری و بازنشستگی نداشت و در تورهایی از تمامی شعبات اگیلوی در سراسر جهان بازدید کرد و به نوشتن کتاب و ایراد سخنرانیهای مختلفی در همایشهای بین المللی ادامه داد.

در سال 1989، دعوایی قانونی علیه بنیاد اگیلوی به بهانه اینکه این هلدینگ «اولین شرکت بازاریابی بود درحالی که اگیلوی خود را اینگونه معرفی کرده بود»، توسط وکلای شرکت سرمایه گذاری دابلیو.پی.پی[5] ، که یک هلدینگ ثروتمند انگلیسی بود، به راه افتاد. نهایتا این هلدینگ برنده دعوا شد و بنیاد اگیلوی را به مبلغ 864 میلیون دلار خریداری کرد.

اوگیلوی، در جریان دادرسی سر مارتین سورل، بنیانگذار WPP، را «مردک مزخرف» خطاب کرد اما بعدها تعهد کرد که احترام وی را حفظ کند. سر مارتین سورل، بعدها دیوید اوگیلوی را به عنوان ریاست هیئت مدیره منصوب کرد اما به مدت سه سال وی را از اجرا دور نگاه داشت. در نهایت اگیلوی این تصاحب را پذیرفت و با توجه به رفتارهای مودبانه سر مارتین سورل با وی، به یکی از طرفداران سورل تبدیل شد. اگیلوی طی نامه ای «عذرخواهی رسمی» از سر مارتین سورل کرد که این نامه در دفتر سورل به نمایش گذاشته شد و امروزه از داراییهای بنیاد اگیلوی به حساب می آید. این نامه بعدها به عنوان «درس پذیرش متمدنانه شکست» قلمداد شد.

گفته می شود باوجود غرور بیش از حد اگیلوی، این نامه تنها عذرخواهی دیوید اوگیلوی در طول دوران زندگی او بشمار می رود. اگیلوی در مصاحبات خود عنوان کرد که  “زمانی که سر مارتین سورل سعی کرد شرکت ما را تصاحب کند، دوست داشتم او را بکشم. اما خوشحالم که این کار قانونی نبود. اکنون آرزو می کنم که ای کاش او را 40 سال پیش می شناختم. امروز من برای سر مارتین سورل احترام بسیاری قائلم و او را بسیار دوست دارم.” دیوید اوگیلوی در 21 ژوئیه 1999 در خانه خود در توفو[6] در شهر بونس[7] فرانسه ، دیده از جهان فروبست.

افتخارات اگیلوی

اوگیلوی در جشن تولد 56سالگی اشت در سال 1967 به نشان فرماندهی فرمان امپراتوری بریتانیا [8]منصوب شد. بسیاری از بزرگان بریتانیا معتقد بودند که وی مستحق مقام شوالیه[9] دریافت لقب «سر» بود. وی در سال 1977 به تالار مشاهیر تبلیغات ایالات متحده و در سال 1990 به نشان هنر و ادب فرانسه برگزیده شد. در سال 1968 به عنوان رئیس صندوق کالج متحد سیاه‌پوستان و در سال 1975 به عنوان متولی در شورای اجرایی صندوق جهانی حیات وحش منصوب شد.

پی نوشت ها


[1] Mather & Crowther

[2] Ogilvy & Mather

[3] Good Luck Margarine

[4]Ogilvy on Advertising

[5] WPP Group

[6] Chateau de Touffou

[7] Bonnes

[8] CBE

[9] GBE

اریک هوبرمن

اریک هوبرمن کارآفرین سریالی و رهبر فکری دنیای دیجیتال مارکتینگ، کارآفرینی، فروش و تجارت است. اریک موسس شرکتهایی همچون سواگ(Swag of the Month)، الی دات کام(Ellie.com) و آژانس بازاریابی شاهین(Hawke Media) است. هوبرمن در دنیای بازاریابی و فروش بیشتر به دلیل رکوردش در رسیدن به بیش از 100میلیوندلار پیش از سی سالگی و انتشار کتاب «شگرد شاهین»، مشهور است.

زندگی هوبرمن

اریک هوبرمن در سانتا مونیکا، کالیفرنیا دیده به جهان گشود. اریک پس از اتمام تحصیلات مدتی به شغل پدر دوستش مشغول شد و پس از آن به همراه یکی از دوستانش کسب و کار موفقی بصورت اینترنتی به نام سواگ راه اندازی کرد.

پس از واگذاری این کسب و کار، به فکر راه اندازی آژانس بازاریابی خودش افتاد و آژانس بازاریابی شاهین را تاسیس کرد.

اریک داستان موفقیت در کسب و کارش را در کتابی به نام «شگرد شاهین» به چاپ رسانیده است. وی به همراه همسرش اریکا و دخترش کیرا در سانتامونیکا کالیفرنیا مستقر هستند.

جوایز و افتخارات

اریک در طول دوران حرفه‌ای خود افتخارات و جوایز بسیاری را دریافت کرده است، از جمله فوربس زیر 30 سال، مجله Inc 25 ، بازاریاب تاثیرگذار بازاریابی برتر، و “اینفلوئنسیو تاثیرگذار برتر سال 2017.

اریک هوبرمن به طور منظم در نشریات رسانه ای بزرگ مانند فوربس، کارآفرین و بیزینس اینسایدر مشارکت دارد. هوبرمن دوبار به عنوان «مدیر بازاریابی سال» ایلات متحده، انتخاب شده است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

راسل اکاف

راسل لینکلن اکاف[1] (Russell L. Ackoff)، دانشمند و نظریه‌پرداز سازمانی امریکایی، مشاور و استاد علوم مدیریت آنهایزر بوش[2] رشته مدیریت دانشکده وارتون[3]، در دانشگاه پنسیلوانیا و پیشگام رشته پژوهش عملیات‌ها، تفکر سیستمی و علم مدیریت ، یکی از بزرگترین دانشمندان فقید حوزه مدیریت و بازاریابی به شمار می رود.

زندگی راسل اکاف

راسل ال. اکاف در دوازدهم فوریه 1919 در فیلادلفیا دیده به جهان گشود. پدرش جک اکاف و مادرش فانی (ویتز)[4] بود. اکاف دوران دبستان و دبیرستان خود را در فیلادلفیا گذراند و پس از ان به دانشگاه پنسیلوانیا رفت. وی مدرک کارشناسی خود در رشته معماری را از این دانشگاه در سال 1941 دریافت کرد. پس از فارغ‌التحصیلی، یک سال در پنسیلوانیا به عنوان کمک‌مربی فلسفه آموزش دید. از سال 1942 تا سال 1946، در ارتش ایالات‌متحده در فیلیپین خدمت کرد. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، به دانشگاه پنسیلوانیا برگشت، و در آنجا مدرک دکترای فلسفه علم خود را به عنوان نخستین دانشجوی دکترای سی. وست چرچمن[5] در سال 1947 اخذ کرد. او از سال 1967 به بعد شماری از دکتراهای افتخاری را کسب کرد. اکاف با الکساندرا ماکار  در 17 جولای 1949 ازدواج کرد و از وی صاحب سه فرزند شد.

اکاف از سال 1947 تا 1951 به عنوان استادیار فلسفه و ریاضیات در دانشگاه وین استیت[6] فعالیت کرد. از سال‌ 1951 تا 1964، دانشیار و استاد پژوهش عملیات در مؤسسه فناوری کیس[7] شد. طی سال‌های 1961 و 1962، استاد مهمان پژوهش عملیاتی در دانشگاه بیرمنگام بود و از سال 1964 تا 1986، به تدریس علوم سیستم‌ها و در سمت استاد علم مدیریت در دانشکده وارتون دانشگاه پنسیلوانیا پرداخت. پس از مرگ همسر اولش، با هلن والد  در 20 دسامبر 1987 ازدواج کرد.

اکاف در سال 1979 به همراه جان پوردناد[8] به عنوان مشاور در محدوده وسیعی از صنایع مانند هوافضا، مواد شیمیایی، تجهیزات کامپیوتری، خدمات داده و نرم‌افزار، الکترونیک، انرژی، غذا و نوشیدنی‌ها، بهداشت، مسافرخانه‌ها، تجهیزات صنعتی، خودرو، بیمه، فلزات، معدن، داروسازی، مخابرات از راه دور، شرکت‌های برق و گاز و تلفن و حمل‌ونقل فعالیت کرد.

اکاف در میان سال‌های 2003 و 2007، مجموعه سالیانه از سخنرانی‌های عمومی ارائه کرد که به شهرت وی افزود. سرانجام راسل ال. اکاف به طور ناگهانی در سه‌شنبه 29 اکتبر 2009 پس از عوارض ناشی از جراحی تعویض مفصل ران دیده از جهان فروبست.

افتخارات اکاف

در سال 1965، اکاف به عنوان همکار انجمن آمار امریکا انتخاب شد. او به عضویت انجمن 2002 برای پژوهش عملیات‌ها و علوم مدیریت انتخاب شده بود. و در سال 1967، برنده دکترای افتخاری علوم در دانشگاه لنکستر در بریتانیا شد. او در سال 1971 مدال نقره از جامعه پژوهش عملیاتی دریافت کرد. همچنین از سوی دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس در سال 1993، دانشگاه نیو هیون[9] در سال 1997، دانشگاه کاتولیک پاپ دل پرو[10] در لیما در سال 1999 و دانشگاه لینکلن شایر در بریتانیا در سال 1999 افتخارات دیگری کسب کرد. در همان سال برنده جایزه دستاورد برجسته در تفکر و عملکرد سیستم‌ها را از سوی جامعه سیستم‌های بریتانیا به دست آورد. سرتاسر سال‌های فعالیت اکاف در پژوهش، مشاوره و آموزش، وی با بیش از 250 شرکت و 50 نماینده دولتی در ایالات‌متحده و خارج آنجا همکاری کرده است.

پژوهش عملیات‌های اکاف

راسل اکاف کتاب مقدمه‌ای بر پژوهش عملیات ها[11] (1957) را با همکاری سی. وست چرچمن و لئونارد آرنوف[12] نوشت که این هم یکی از نخستین کتاب‌های چاپ شده‌ای بود که به تعریف این رشته کمک کرد. به گفته کربی و روزنهد[13] (2005) تأثیر این کتاب «بر روی پیشرفت اولیه این رشته در ایالات‌متحده امریکا و بریتانیا در دهه‌های 1950 و 1960 را نباید دست بالا گرفت».

در دهه 1970، اکاف به یکی از مهم‌ترین منتقدان به اصطلاح «پژوهش عملیات تکنیک‌محور» تبدیل شد و شروع به ارائه رویکردهای مشارکتی بیش‌تری کرد. به زعم کربی و روزنهد (2005)، نقدهای او «بازتاب چندانی در ایالات‌متحده امریکا نداشتند، اما هم در بریتانیا برگزیده بودند و به ایجاد رشد روش‌های ساختاربندی مسئله کمک کردند، هم در جامعه جهانی سیستم‌ها شاخص بودند» مانند روش‌شناسی سیستم‌های نرم پیتر چکلند.[14]

سیستم‌های هدفمند

در سال 1972، اکاف به همراه فردریک ادموند امری کتابی درباره سیستم‌های هدفمند نوشت، که بر روی این مسئله متمرکز بود که تفکر سیستم‌ها چه ربطی به رفتار انسان دارد. آن‌ها گفتند که «سیستم‌های فردی هدفمند هستند، دانش و درک هدف‌های آن‌ها تنها با در نظر گرفتن سیستم‌های اجتماعی، فرهنگی و روان‌شناختی به دست می‌آید».

هر سیستم ساخته دست انسان را زمانی می‌توان به عنوان «سیستم هدفمند» تعریف کرد که اعضای آن نیز افراد هدفمندی باشند که به طور خودخواسته و گروهی اهداف را فرمول‌بندی کنند و بخش‌هایی از سیستم‌های هدفمند بزرگ‌تر باشند». به گفته کربی و روزنهد (2005) «واقعیت این است که این سیستم‌ها داشتند تغییر بزرگی را تجربه می‌کردند که می‌شد آن را به پایان دوره ماشین و آغاز عصر سیستم‌ها نسبت داد. عصر ماشین میراث انقلاب صنعتی بود، و حامل دو مفهوم بود: تقلیل‌گرایی (همه چیز را می‌توان در پایان به تک‌تک اجزا تجزیه کرد)، و سازوکار (روابط علت و معلولی)». بدین ترتیب، «باور بر این است که می‌توان همه پدیده‌ها را با استفاده از تنها یک رابطه ساده نهایی، علت و معلول، توضیح داد» که در عصر سیستم‌ها، می‌توان جای آن‌ها را به توسعه‌گرایی داد و غایت‌گرایی تولیدکننده و محصول را جایگزین علت و معلول کرد. «توسعه‌گرایی آموزه‌ای است که همه اهداف و رویدادها را دربر می‌گیرد و همه تجارب آن‌ها بخش‌هایی از کل‌های بزرگ‌تر هستند». به گفته اکاف «آغاز پایان عصر ماشین و آغاز هر سیستم ممکن است به دهه 1940 برگردد، دهه‌ای که فیلسوفان، ریاضی‌دان‌ها و زیست‌شناسان علاوه بر پیشرفت‌های حین دوره جنگ، یک چارچوب هوشمند جدید را تعریف کردند».

قوانین f

در سال 2006، اکاف به همراه هربرت جی. ادیسون[15] و سالی بیب[16] اصطلاح قانون f را ایجاد کرد. وی مجموعه‌ای بیش از 100 مشاهده کوتاه از رهبری بد و بینش نامناسب را توصیف کرد که اغلب اوقات مدیریت در سازمان‌ها را شرح می داد. نشر ترایارکی[17] مجموعه‌ای از لطیفه‌های منتقدانه در دو جلد را چاپ کرد، این قوانین f ایرادهای رایج در عمل رهبری و در باورهای جاافتاده پیرامون آن را افشا می‌کردن. به گفته اکاف «قوانین f حقیقت‌هایی درباره سازمان‌هایی هستند که شاید بخواهیم آن‌ها را انکار کرده یا نادیده بگیریم، راهنمایی ساده و قابل‌اطمینان‌تری برای رفتارهای روزمره مدیران نسبت به حقایق پیچیده‌ای هستند که دانشمندان، زیست‌شناسان، جامعه‌شناسان، سیاستمداران و فیلسوفان ارائه می‌کنند».

پی نوشت ها:


[1]. Russell Lincoln Ackoff

[2]. Anheuser-Busch

[3]. Wharton

[4]. Fannie (Weitz)

[5]. C. West Churchman

[6]. Wayne State

[7]. Case

[8]. John Pourdehnad

[9]. New Haven

[10]. Pontificia Universidad Catolica Del Peru

[11]. Introduction to Operations Research

[12]. Leonard Arnoff

[13]. Kirby and Rosenhead

[14]. Peter Checkland

[15]. Herbert J. Addison

[16]. Sally Bibb

[17]. Triarchy Press

ایگور آنسوف

ایگور آنسوف، یکی از بزرگترین دانشمندان حوزه مدیریت، پژوهشگر، نویسنده و دانشمند بزرگ روسی الاصل امریکایی است. آنسوف به خاطر پژوهش ها و یافته های بینظیرش در حوزه مدیریت و خصوصا سه مفهوم «آشفتگی محیطی»، «برنامه موفقیت راهبردی احتمالی» و «مدیریت راهبردی آنی» مشهور است. بسیاری از پایان‌نامه‌های دکترا در رشته مدیریت برروی مفاهیم آنسوف طرح ریزی شده اند.

زندگی آنسوف

ایگور آنسوف[1] در دوازدهم دسامبر سال 1918 در ولادی‌وستک[2] روسیه دیده به جهان گشود. پدرش دیوید آر.فرانسیس آنسوف، روس تباری متولد امریکا اهل اوانسویل[3] ایندیانا بود و مادرش روس و اهل مسکو بود. در زمان تولد ایگور، پدرش منشی سرکنسولگری امریکا در مسکو بود و تازه از سوی صلیب سرخ امریکا سفرش به سیبری را تمام کرده بود، که شرایط زندگی زندانیان کمپ‌های جنگ را بررسی کند. این ماموریت به سفری به ژاپن در سال 1918 منتهی شد که پس از آن، خانواده‌ آنسوف به ولادی‌وستک مهاجرت کردند.

در ان زمان ارتش ایالات‌متحده بصورت صنعتی در شرق دور روسیه حضور داشت. بیش از 3000 سرباز تحت فرماندهی ژنرال ویلیام اس. گریوز[4] در آنجا حضور داشتند. حدوداَ شش سالی طول کشید تا انقلاب بلشویکها به ولادی‌وستک برسد. بدین ترتیب، سفارتخانه‌ ایالات‌متحده رفته‌رفته بسته شد و کارکنان آن به شرق اروپا رفتند.

زمانی که سفارت ایالات‌متحده در سال 1924 کاملا تعطیل شد، خانواده آنسوف از ولادی‌وستک به مسکو برگشتند و موقتاَ شهروند شوروی شدند. خانواده آنسوف با توجه به امریکایی بودن پدر و پیشینه «سرمایه‌دارانه»، مشکوک بودند که اعضای بورژوازی باشند.

ایگور در خاطراتش نقل کرده که “من نتوانستم به سیستم های دیگری بپیوندم، سیستم هایی که در آن‌ها زندگی، مطالعه و کار کرده بودم. این موضوع مرا واداشت که با انجام اقدامات خلاقانه‌ای که فرهنگ سیستم‌ها را به چالش می‌کشید، رشد و پیشرفت کنم”.

سال 1935، یخ روابط میان ایالات‌متحده و اتحادیه شوروی درحال آب شدن بود و این موضوع منجر به گشایش مجدد سفارتخانه ایالات‌متحده در مسکو شد و ویلیام بولت[5] سفیر امریکا در مسکو شد.

با تأسیس مجدد سفارت امریکا در مسکو، پدر آنسوف قادر بود که شغلی منشی‌گری خود را پس بگیرد و نهایتا سعی در بازگرداندن شهروندی امریکایی خودش را کند. خانواده آنسوف از لنین‌گراد در سپتامبر 1936 سوار بر یک کشتی باری کوچک پر از مسافر، روسیه را ترک کردند. دو هفته طول کشید تا کشتی از اقیانوس اطلس بگذرد، و نهایتاً در نیویورک لنگر بیندازد.

یک کشیش ارتدکس روسی، ایگور را که آن موقع 17 ساله بود، به دبیرستان ستایویسانت[6] در جنوب منهتن برد، که آنجا یکی از دو دبیرستان برتر شهر نیویورک بود. مدارک تحصیلی ایگور به کمک کشیش به معادل‌های انگلیسی ترجمه شدند و این امکان به او داده شد که تنها پس از یک سال، فارغ‌التحصیل شود.

سال 1937، ایگور با بالاترین نمرات فارغ‌التحصیل شد و بورسیه تحصیلی چهار ساله خود را تضمین کرد و همه مخارج آن را نظام دانشگاه دولتی نیویورک پرداخت کرد. همچنین بورسیه تحصیلی در مؤسسه فناوری استیونز[7] در هابوکن[8] ایالت نیوجرسی به او اعطا شد که یکی از پرهزینه‌ترین دانشکده‌ها در ایالات متحده بود. بورسیه یک ساله بود و تداوم آن مشروط به آن بود که وی جزو 10% برتر کلاس باشد. در تقابل با توصیه والدینش که هنوز درگیر مسائل مالی بودند، او به استیونز رفت. نهایتاَ ایگور با نمرات عالی از مؤسسه فناوری استیونز فارغ‌التحصیل شد. اما به این نتیجه رسید که دوست ندارد شغل مهندسی را ادامه دهد.

آنسوف بعد از مدتی مدرک کارشناسی ارشد خود در فیزیک مدرن را نیز اخذ کرد. در هیاهوی جنگ جهانی دوم در سال 1946، وی به دانشگاه براون[9] رفت تا مدرک دکترای خود در ریاضیات کاربردی را بگیرد. تحصیلات رسمی او در سال 1948 زمانی که 30 سال داشت به اتمام رسید. یک روز پس از دفاع از پایان‌نامه‌اش، با همسرش، اسکیپ،[10] ازدواج کرد و سفر به سانتا مونیکا در ایالات کالیفرنیا رفتند و آنسوف در همانجا عضو اجرایی ارشد UCLA شد.

در کالیفرنیا، شغلی در دپارتمان شرکت رند[11] ریاضیات به او پیشنهاد شد. ایگور با حفظ شغلش در رند، به مدیر پروژه‌ای در فعالیت پروژه بزرگ مقیاس تبدیل شد که درحوزه فناوری و آموزش سیستم‌های جنگ‌افزاری، توصیه‌هایی به نیروی هوایی ایالات‌متحده می‌کرد. دومین مطالعه مهم او در رند مربوط به آسیب‌پذیری نیروهای هوایی ناتو بود. رند و نیروی هوایی لحاظ کردن «سنجش نرم»[12] را کسر شأن خود می‌دانستند، و ایگور نخستین درس خود یعنی «نزدیک‌بینی سازمانی» را آموخت که پایه فعالیتهای او طی20 سال آینده وی شد.

در سال 1957، ایگور رند را ترک کرد تا به دپارتمان برنامه‌ریزی شرکت هواپیمایی لاکهید[13] بپیوندد. در لاکهید، او معاون رئیس برنامه‌ریزی و مدیر ایجاد تنوع شد. تجربه او در لاکهید توجه او را به خود جلب کرد و به او یاد داد که با مسئله مدیریت سازمان‌ها در مواجهه با وقفه‌های محیط‌زیستی سروکار داشته باشد، که این وقفه‌ها به کانون اصلی توجه او طی 30 سال آینده تبدیل شد.

ایگور یک صبح موقع اصلاح صورت متوجه شد که نمی‌داند در باقی عمرش چه کند. وقتی در تعطیلات در کیپ‌کد بود، برنامه بلندمدتی را نوشت تا سریعاَ از لاکهید بازنشسته شود و در حوزه مدیریت، شغلی برای خودش پیدا کند. طی یک سالی پس از حضور در دانشکده مدیریت صنعتی دانشگاه کارنگی ملون، عضو هیئت علمی GSIA شد.

زمانیکه وارد GSIA شد، یک سال به خود وقت داد که تدریس نکند و برروی کتابش، راهبرد شرکتی،[14] کار کند. این کتاب در سال 1965 منتشر شد و بلافاصله به شهرت رسید. وی از سال 1963 تا 1968 به عنوان استاد مدیریت صنعتی در دانشکده کارنگی ملون تدریس کرد.

در سال 1969، ریاست دانشکده مدیریت عالی دانشگاه واندربیلت[15] در نشویل در ایالت تنسی را پذیرفت. او این مقام را تحت شرایطی قبول کرد که دانشکده متخصص آموزش دادن عوامل تغییر باشد. قصد وی تولید مدیرانی بود که با صنعت تلاقی داشته باشند و دانشکده کسب‌وکار ایالات‌متحده در آن زمان چنین کسانی را بار نیاورده بود. او تا سال 1973 به عنوان مدیر این دانشگاه فعالیت کرد.

در سال 1983، آنسوف به دانشگاه بین‌المللی ایالات‌متحده (دانشگاه بین‌المللی اتحاد) رفت و در آنجا برنامه مدیریت راهبردی دانشکده را بوجود آورد.

افتخارات آنسوف

دانش آموختگان حوزه مدیریت عموماَ با «ماتریس آنسوف» آشنا هستند. این ماتریس ابزاری است که آنسوف برای ترسیم راهبردهای خاص رشد یک کسب‌وکار موجود یا استارتآپ جدید، از طریق محصولات موجود یا محصولات جدید ساخته شده است.

آنسوف به صدها به شرکت از جمله فیلیپس، جنرال الکتریکی، گولف؛ IBM، استرلینگ ایرلاینز[16] و وستینگهاوس[17] مشاوره داده است و طی سال‌ها برنده پنج مدرک دکترای افتخاری شد و دو سال پیش از مرگش، به عنوان استاد بازنشسته شاخص از دانشگاه بین‌المللی ایالات‌متحده بازنشسته شد.

به افتخار آثار بینظیر و فعالیتهای ارزشمند او، جایزه مشهور ایگور آنسوف در سال 1981 در هلند تأسیس شد. این جایزه به افرادی که دستاوردهایی خاص در پژوهش مدیریت، مطالعه برنامه‌ریزی و مدیریت راهبردی دارند اهدا می‌شود. جامعه مدیریت راهبردی ژاپن نیز جایزه‌ای سالانه به نام او تعیین کرده است و دانشگاه واندربلیت یک بورسیه MBA به نام آنسوف ایجاد کرده است.

سرانجام ایگور آنسوف به علت عوارض ذات‌الریه در 14 جولای 2002 در سن دیگو در ایالت کالیفرنیا دیده از جهان فروبست.

میراث آنسوف

مفهوم آشفتگی محیطی، ماتیس آنسوف، برنامه موفقیت راهبردی احتمالی و مدیریت راهبردی آنی از مهمترین میراثهای آنسوف هستند.

کتابها و پژوهشهای آنسوف

آنسوف کتابها و مقالات زیادی تالیف کرده که مشهورترین آنها به شرح زیر هستند:

  • راهبردی شرکتی جدید (1988)
  • استقرار مدیریت استراتژیک (1984، ویراست دوم در سال 1990)
  •  مدیریت راهبردی(1979)
  • رفتار سازمانی در شرکت‌های تولیدی ایالات‌متحده، 1946 – 1965 (1971)
  • راهبرد کسب‌وکار: گزیده خوانش‌ها (1969)
  • راهبرد شرکتی: رویکردی تحلیلی به سیاست کسب‌وکار برای رشد و گسترش (1965)

پی نوشت


[1]. Igor Ansoff

[2]. Vladivostok

[3]. Evansville

[4]. William S. Graves

[5]. William Bullit

[6]. Stuyvesant

[7]. Stevens

[8]. Hoboken

[9]. Brown

[10]. Skip

[11]. RAND

[12]. Soft Metrics به معنای بررسی عملکرد است و در مقابل سنجش سخت برای بررسی درآمد قرار می‌گیرد.

[13]. Lockheed

[14]. Corporate Strategy

[15]. Vanderbilt

[16]. Sterling Airlines

[17]. Westinghouse

ریموند کورزویل

ریموند کورزویل در دوازدهم فوریه سال ۱۹۴۸در در کوئینز، شهر نیویورک دیده به جهان گشود. دوران مدرسه خود را در دبستان کینگزبری عمومی نیویورک گذراند. پدر و مادرش پیش از شروع جنگ جهانی دوم از اتریش به امریکا مهاجرت کرده بودند. به علت دیدگاه والدینش در طول دوران کودکی با ادیان مذهبی مختلف آشنا شد. او در کلیسای وحدت گرا دوران آموزش دینی او شامل مطالعه یک دین واحد به مدت شش ماه قبل از رفتن به دین بعدی بود. پدرش فردریک، پیانیست و رهبر ارکستر برجسته و معلم موسیقی بود. مادرش هانا هنرمند و مجسمه ساز بود.

کورزویل تنها پنج سال داشت که تصمیم گرفت مخترع شود. وی فهرستی از قطعات اسباب‌بازی‌های مختلف ساختمانی که به او داده شده بود و وسایل الکترونیکی قدیمی که از همسایه‌ها جمع‌آوری کرده بود، جمع آوری کرد و با آنها دستگاههای جدید و رباتیک ساخت. در آن سالها ربات، تنها تخیلی بیش نبود. در هشت سالگی یک تئاتر عروسکی روباتیک و بازی روباتیک ساخت و تا ده سالگی، کل مجموعه تام سویفت جونیور را از بر کرد. او در سن 12 سالگی (در سال 1960) به دنبال یادگیری کامپیوتر رفت. در آن سال تنها دوازده کامپیوتر در کل شهر نیویورک وجود داشت، و این کامپیوترها بیشتر دستگاه های محاسباتی و برنامه های آماری بودند. ریموند سعی کرد تغییراتی در آنها ایجاد کند و بخشی به نام را برای شروع خودکار(Head Start) برای این کامپیوترها ساخت.

 در چهارده سالگی، کورزویل مقاله ای نوشت که در آن نظریه خود را در مورد نئوکورتکس(بخشی از مغز) شرح داد.[1] کورزویل به دبیرستان مارتین ون بورن رفت و دوران دبیرستان خود را در این دبیرستان تحصیل کرد. در طول کلاس، او اغلب کتاب‌های درسی کلاس خود را بالا نگه می‌داشت تا ظاهراً مانند بقیه به نظر برسد، اما در حقیقت، روی پروژه‌های خودش که در پشت کتاب پنهان بودند، کار می‌کرد[2]. ریموند، مبانی علوم کامپیوتر را از عمویش که مهندس آزمایشگاه بل بود فراگرفت.

کورزویل در سال 1963، تنها در سن 15 سالگی، اولین برنامه کامپیوتری خود « نرم افزار تشخیص الگو »، را نوشت. این نرم افزار آثار آهنگسازان کلاسیک را تجزیه و تحلیل می کرد و سپس آهنگ هایی بود را در سبک های مشابه تولید می کرد. در سال 1965، از او دعوت شد تا در برنامه تلویزیونی  شبکه سی.بی.اس[3] که مخصوص معرفی نوابغ بود شرکت کند. ریموند در این برنامه کامپیوتری را که خودش ساخته بود نمایش داد و در این برنامه این کامپیوتر یک قطعه پیانو را اجرا کرد.

در همان سال، وی جایزه اول نمایشگاه بین‌المللی علم را برای این اختراع به دست آورد و جایزه خود را از رئیس جمهور در طی مراسمی در کاخ سفید دریافت کرد. این فعالیت‌ها اعتماد به نفس ویژه ای به کورزویل بخشید.

کورزویل پس از فارغ التحصیلی در علوم کامپیوتر و ادبیات در سال 1970 به MIT رفت و در آنجا کامپیوتر و برنامه نویسی خواند.

در سال 1968، در دومین سال تحصیلی خود در MIT، کورزویل شرکتی را تأسیس کرد که کار آن خدمات به  دانش آموزان دبیرستانی با برنامه کامپیوتری برای تطبیق آنها با کالج ها بود. این برنامه که برنامه مشاوره کالج انتخابی نام دارد هنوز فعال است و تاکنون هزاران وضعیت مختلف را با هم مقایسه کرده و نتایج آن کاملا موفقیت آمیز بوده است.

یکی از مشهورترین کتاب های کورزویل، «عصر ماشین های هوشمند»، ایده های او را در مورد آینده را بیان می کند. این کتاب که بین سال‌های 1986 تا 1989 نوشته شده بود، در سال 1990 منتشر شد. کورزویل در کتاب دیگری به نام «فناوری‌های آزادی» (1983) ادعا می‌کند که انحلال اتحاد جماهیر شوروی به دلیل فن‌آوری‌های جدید مانند تلفن‌های همراه و دستگاه‌های فکس اتفاق خواهد افتاد. او معتقد است این سیستم سعی بر حذف جریان آزاد اطلاعات دارد و شوروی امکان کنترل کامل بر جریان اطلاعات با تکنولوژی های جدید را نخواهد داشت.

در این کتاب، کورزویل همچنین روند بهبود عملکرد نرم‌افزار شطرنج رایانه‌ای را بررسی می‌کند، و پیش‌بینی می‌کند که رایانه‌ها بهترین اساتید شطرنج انسانی را «تا سال 2000» شکست خواهند داد. در ماه مه 1997، کامپیوتر آبی(Deep Blue)، شرکت IBM، استاد بزرگ گری کاسپاروف را در یک مسابقه شطرنج که پخش مستقیم تلویزیونی داشت، شکست داد.

کورزویل رشد انفجاری استفاده از اینترنت در سراسر جهان را پیش از دهه 1990 پیش بینی کرد. در زمانی که عصر ماشین‌های هوشمند منتشر شد، تنها 2.6 میلیون کاربر اینترنت در جهان وجود داشت،  و این رسانه، کاملا غیرقابل اعتماد، به شدت پیچیده و سخت بود و از کمبود محتوای شدید رنج می برد. او همچنین پیش بینی کرده بود که اینترنت نه تنها از نظر تعداد کاربران بلکه از نظر محتوا نیز منفجر خواهد شد و در نهایت به کاربران امکان دسترسی به “شبکه های بین المللی کتابخانه ها، پایگاه های داده و خدمات اطلاعاتی” را خواهند داشت.

کورزویل پیش‌بینی کرده بود که حالت ترجیحی دسترسی به اینترنت ناگزیر از طریق سیستم‌های بی‌سیم خواهد بود و تخمین می‌زند که این توسعه برای استفاده گسترده در اوایل قرن بیست و یکم عملی خواهد شد.

در اکتبر 2010، کورزویل گزارش خود را با عنوان «پیش‌بینی‌های من چگونه پیش می‌رود» در گزارشی منتشر کرد. دراین گزارش وی پیش‌بینی‌هایی را که در کتاب‌های قدیمی اش سالها پیش چاپ شده بود بررسی کرد. در این گزارش 115 پیش‌بینی «کاملاً درست»، 12 پیش‌بینی «اساساً درست»، 17 پیش‌بینی «تا حدی درست» و تنها 3 پیش‌بینی «نادرست» بودند. با ترکیب “کاملا” و “اساسا” صحیح، میزان دقت ادعای کورزویل به 86٪ می رسد که عدد شگفت انگیزی است.

کورزویل به علت شهرتش در پیش بینی ها، منتقدین سرسختی هم دارد. دانیل لیون، نویسنده مجله نیوزویک، از کورزویل به دلیل برخی از پیش بینی هایش که اشتباه از آب درآمدند انتقاد کرد. پیش بینی هایی نظیر ادامه رونق اقتصاد از سال 1998 دات کام تا سال 2009، یک شرکت آمریکایی با ارزش بازار بیش از 1 تریلیون دلار. تا سال 2009، یک ابررایانه با 20 پتافلاپ، تشخیص گفتار و اتومبیل هایی که خودشان با استفاده از حسگرهای نصب شده در بزرگراه ها رانندگی کنند. البته همه این فناوری ها در حال تولید هستند اما کورزویل به این اتهام که دقیقا در زمانی که او پیش‌بینی کرده بود این اختراعات تولید نشدند مورد انتقاد قرار گرفت. کورزویل در پاسخ به تسلا اشاره کرد و گوگل را یک ابررایانه غول‌پیکر خواند که قادر به 20 پتافلاپ است.

مجله فوربس ادعا کرد که پیش‌بینی‌های کورزویل برای سال 2009 عمدتاً نادرست بوده و ریموند 7 پیش‌بینی ناموفق، 4 پیش‌بینی تا حدی درست و یک پیش‌بینی درست دارد.

در 17 سپتامبر 2022، کورزویل در پادکستی، نگرانی های خود را در مورد استفاده از فناوری در ترویج جنگ و خشونت را بیان کرد. هنگامی که از کورزویل در مورد آرماگدون هسته ای و جنگ روسیه و اوکراین پرسیده شد، کورزویل اظهار داشت: “من فکر نمی کنم (جنگ هسته ای) با وجود وحشت های آن جنگ اتفاق بیفتد.

کورزویل پیش بینی می‌کند که انسان تا سال 2030 ترکیبی از هوش بیولوژیکی و غیربیولوژیکی خواهد بود که به طور فزاینده‌ای تحت سلطه مؤلفه غیربیولوژیکی آن قرار می‌گیرد. این «انسان متعالی»[4]، انسانی کامل است. وی معتقد است:

“ما انسان‌ها شروع به پیوند با یکدیگر خواهیم کرد و تبدیل به یک فرااتصال خواهیم شد؛ همه ما متصل و همه جا حاضر خواهیم بود، به یک شبکه جهانی متصل خواهیم شد که به میلیاردها نفر متصل است و پر از داده است”.

ریموند کورزویل

کرزویل در سال 1999 مدال ملی فناوری و نوآوری، بالاترین افتخار ایالات متحده در فناوری، 21 دکترای افتخاری و مدال افتخار از سه رئیس جمهور ایالات متحده را دریافت کرده است. شبکه پی.بی.اس[5]، وی را به عنوان یکی از شانزده «انقلابیونی که آمریکا را ساختند»، خوانده و مجله Inc. او را در رتبه هشتم در میان بهترین کارآفرینان ایالات متحده قرار داد و او را «وارث قانونی ادیسون» خوانده است.

نوشته: فرامرز عیب پوش

پی نوشت:


[1] در مستند انسان متعالی که درباره کورزویل ساخته شد از او نقل شده است که آنها در خانواده همیشه بحث هایی درباره آینده و فناوری باهم داشتند.

[2] شاید تفاوت نوابغ با سایرین همین باشد که درس به سایرین به زور داده می شود اما نوابغ نه تنها درس را فراگرفته اند، بلکه از سایرین جلوتر هستند و با اشتیاق به دنبال دانش بیشتر هستند.

[3] CBS I’ve Got a Secret

[4] از دیدگاه کورزویل این انسان، متعالی خوانده شده

[5] PBS

روش فلدمن چیست؟

روش فلدمن

بن فلدمن، فروشنده مشهور شرکت بیمه نیویورک بود و رکورددار فروش در جهان است. که برخی وی را به عنوان بزرگ ترین فروشنده قرن بیستم می شناسند. در اوایل سال 1979، فلدمن بیش از هرکس دیگری در تاریخ بیمه عمر فروخت.

او از سال 1942 تا زمان مرگش در سال 1993، بیمه نامه های زندگی را با ارزش اسمی کل حدود 1.5 میلیارد دلار برای نیویورک لایف فروخت. او زمانی رکورد جهانی بیشترین محصولات فروخته شده (از نظر ارزش) توسط یک فروشنده را در اختیار داشت. در اواخر دوران کاری او، مجموع کمیسیون سالانه او بیش از 1,000,000 دلار در سال بود. در آن زمان، این مجموع فروش تنها با کل نیروهای فروش سایر شرکت‌های بیمه برابر بود، اگرچه مدت‌هاست که اسماً از آنها پیشی گرفته‌اند.

زمانی از او پرسیده شد که چگونه می تواند چنین محصول نامشهودی مانند بیمه عمر را بفروشد، فلدمن پاسخ داد: “من بیمه عمر نمی فروشم. من پول می فروشم. من دلارها را به پنی می فروشم. قیمت دلارهای من هر دلار 3 سنت در سال است.”

ویژگی بارز وی این بود که هر شب مدت دو ساعت به مرور و تمرین مطالبش می‌پرداخت تا روز بعد آمادگی کامل داشته باشد. بعدها اندرو تامسون متد کاری فلدمن را با نام «روش فلدمن» به چاپ رساند. روش فلدمن برمهمترین بخش گامهای فروش یعنی آماده سازی اشاره دارد. گام ابتدایی فروش برنامه ریزی و تمرین پیش از حضور در مسیر، توسط بن فلدمن ابداع شده است.

فلدمن متوجه شده بود که پرسش هایی مناسب و به جا، می‌تواند یک فرد بی علاقه یا منفی را به سرعت به یک مشتری تبدیل کند. یکی از تکنیکهای فلدمن این بود که به محصولش به عنوان محصول نگاه نمیکرد و به عنوان یک باور یا ارزش معنوی به آن مینگریست و این نگرش را انتقال میداد. فراموش نکنیم فروش بیمه عمر، از سخت ترین شغلها در فروش است. فروشنده کالایی را به مشتری میفروشد که مزایای ان بعضا بعد از مرگ وی به وی تعلق میگیرد.

اغلب فروشندگان فقط با اصلاح جملات خود به هنگام ارایه مطالب می‌توانند نتایج بهتری به دست آورند. گزینش کلمات صحیح در یک پرسش یا پاسخ می‌تواند تاثیر عمیقی به جای بگذارد و تنها راه اطمینان از عالی بودن ساختار جملات، نوشتن آن ها روی کاغذ و تمرین مکرر آن هاست.

نوشته: فرامرز عیب پوش