چرا کارکنان وفاداری ندارند؟

چرا برخی از سازمانها هرچه تلاش می‎کنند، نمی‎توانند وفاداری کارکنان خود را جلب کنند؟ چرا بسیاری از کارکنان، مانند بچه های دبستانی، منتظر زنگ مدرسه هستند تا ساعت کاری تمام شود و از محیط کار فرار کنند؟

چرا مدیران، جوایز یا هر موضوع دیگری را امتحان می‎کنند برای اینکه بتوانند مقداری انگیزه در کارکنان ایجاد کنند، اما موفق به انجام این کار نمی‎شوند. چه انگیزه‌ای باعث می شود که کارکنان خود را بخشی از سازمان بدانند و برای تعالی و پیشرفت سازمان تلاش کنند؟

بیایم این موضوع را با مثالی بررسی کنیم. همه ما افرادی که در خیابان ته سیگار یا زباله را می‌اندازند دیده‎ایم. ممکن است برای همه ما این سوال پیش آمده باشد که چرا این افراد چنین کاری را انجام می‌دهند و زباله را در سطح شهر یا طبیعت رها می‎کنند؟

ممکن است این سوال نیز در ذهن ما پیش آمده باشد که آیا اگر هم این افراد در منزل خود باشند، این زباله را روی فرش یا روی میز یا آشپزخانه و هر محیط دیگری رها می‎کنند یا نه؟

به عنوان مثال اگر این افراد در خانه خود مشغول غذا خوردن باشند، زمانی که غذا خوردنشان تمام شد، ظرفها را وسط اتاق یا روی میز پرت می‎کنند و به راهشان ادامه می‌دهند؟ قطعا نه، ولی فرض کنیم که این کار انجام شود و افرادی که در خیابان یا مکان های عمومی زباله می ریزند، همین کار را در خانه خود نیز تکرار کنند.

چه اتفاقی خواهد افتاد؟ طبیعی است بعد از مدت کوتاهی، این زباله ها برای آنها دچار ایجاد مزاحمت و دردسر خواهد کرد و مجبور خواهند بود این زباله ها را از سر راه بردارند. یا باید آنها را به این طرف و آن طرف بزنند و یا باید یک بار همه این یا ظرف ها را جمع و تمیز کنند. بنابراین اگر فردی در منزل خود کاری را انجام دهد، نتیجه آن را به سرعت می بینند. اما اگر دقیقا همین کار را در اجتماع انجام دهد، نتیجه آن را به سرعت نخواهد دید. بلکه ممکن است سال‌ها طول بکشد تا نتیجه کاری که کرده به وی باز گردد.

بنابراین چون بازگشت عکس العمل سریع و قابل لمس نیست، افراد فکر می‎کنند که اگر آن کار را در منزل انجام دهند، اشتباه است ولی همان اشتباه را در جامعه انجام دهند، مشکلی نیست و جامعه آن را هضم خواهد کرد.

دربرخی اوقات(اگر فکری هم باشد)، توجیه این است که فردی خواهد آمد که زباله های آنها را تک به تک از سطح شهر جمع می‌کند. بدیهی است که موضوع در شهرها به همین شکل است. پاکبانان زحمتکش این زحمت را برعهده دارند و این کار را انجام می‌دهند. اما این موضوع هزینه بسیار سنگینی بر شهر و نهایتاً و اقتصاد ایجاد می‌کند و پس از مدتی دود این آتش هم بر چشم خود افراد و بر چشم بقیه شهروندان خواهد رفت.

اما با توجه به اینکه بار بین بقیه افراد تقسیم می شود، آنها شاید حس نمی‎کنند که این مورد برای آنها زیانبار بوده ولی اگر این کار را در منزل خود انجام دهند فوراً تاثیر آن را خواهند دید. البته بماند که در طبیعت هم که دیگر کسی نیست که این وظیفه را به عهده بگیرد، داستان همین است.

 این موضوع چه ارتباطی به وفاداری کارکنان به سازمان دارد؟ همانگونه که در مثال عنوان کردیم، افراد همواره بر اساس “محرکها” و “پاسخ ها” زندگی می‎کنند. یعنی هر یکی از رفتارهای آنها از طرف جامعه یا دیگران پاسخ‌هایی را دریافت خواهد کرد. این پاسخ ها ممکن است به شکل پاداش یا به شکل مواخذه باشد. این پاسخها ممکن است برای فرد مفید یا زیان بار باشد بنابراین فرد پس از مدتی یاد می گیرد تا بر اساس کنش هایی که به جامعه وارد کرده واکنش‌هایی را از سمت جامعه دریافت کنند نتیجه دریافت این واکنش ها قضاوت فرد به جامعه را شکل می‌دهد.

چرا برخی از سازمانها هرچه تلاش می‎کنند، نمی‎توانند وفاداری کارکنان خود را جلب کنند و این موضوع به دلایل مختلفی رخ خواهد داد.

مطابق این موضوع اگر فرد در جامعه شروع به انجام عمل خلاف کند و به سرعت از طرف جامعه پاسخ آن را دیده و محکوم شده یا زیان آن را ببیند. به هیچ عنوان در نوبت بعدی این خطا را تکرار نخواهد کرد.

همانگونه که شاید بسیاری از ما در سفرهای خارج از کشور دیده باشیم، که هموطنان موضوعی را در خارج از کشور مرتکب شده و به سرعت با برخورد شهروندان یا پلیس مواجه می‌شوند. بنابراین به سرعت یاد می‌گیرند که این کار را نباید انجام دهند و یا چه کاری درست است و باید انجام دهند. همین شهروندانی که زباله می ریزند یا پشت چراغ قرمز صبر نمی‎کنند و یا هیچ عنوان قوانین راهنمایی رانندگی را رعایت نمی‎کنند، به محض اینکه به کشور پیشرفت‌های نقل مکان می‎کنند، به سرعت تمامی قوانین آن کشور را اجرایی کرده و به آن عمل می‎کنند. این به این دلیل است که جامعه بازخورد کنش افراد را به آنها به سرعت باز گرداند و به آنها یاد می دهند که باید چگونه در انجام رفتار کنند.

این موضوع کاملاً به بحث مقاله ما مربوط است. افراد مان نیز یک جامعه کوچک است هر مکانی که از انسانها تشکیل شده باشد یک جامعه است. سازمان نیز جامعه‎ای کوچک است که افراد در آن زندگی می‎کنند و بدیهی است که بازخوردهای اعمال خود را به سرعت سازمان دریافت می‎کنند. اگر اعمال مثبتی مرتکب شده باشند، بازخوردهای مثبتی از آنها دریافت خواهند کرد و اگر اعمال آنها منفی باشد، بازخوردهای منفی دریافت می کنند. البته در بسیاری از اوقات موضوع به این سادگی نیست.

در بسیاری از اوقات، در سازمان‌ها افراد کنش‌های منفی به سازمان وارد می‎کنند و واکنش‌های مثبت دریافت می‎کنند و بالعکس. در بسیاری از اوقات کنش های مثبت به سازمان وارد می‎کنند واکنش‌های منفی از سازمان دریافت می‎کنند. این موضوع موجب می‌شود که آنها به سرعت شرطی شده و نسبت به این واکنش‌ها جبهه گیری کنند.

ذهن انسان با توجه به اینکه خاطرات بد را بیشتر از خاطرات خوب به خاطر می‌سپارد، نسبت به واکنش‌های منفی که دریافت نموده کاملاً موضع گیری نموده و این خاطرات بد را به هیچ عنوان فراموش نمی‌کند.

با توجه به اینکه سازمان نیز مانند همه جوامع دیگر دارای پیچیدگی هایی در درون خود است، بدیهی است که قضاوت کردن در مورد این موضوع به هیچ عنوان ساده نیست و به هیچ عنوان نمی‌توان نسبت به هر کنشی واکنش متناسب با آن را اتخاذ نمود. مگر آنکه سازمان به حدی به پختگی لازم رسیده باشد که از هر جهت بتواند پاسخ مناسبی به کنش‌های افراد بدهد. به هر دلیلی اگر سازمان موفق نشود پاسخ درست و متناسب با کنش وارد شده به خود را به کارکنان بازگرداند، تاثیری که می گذارد به هیچ عنوان مثبت نخواهد بود. همواره تاثیر منفی بسیار قوی تر است همان گونه که افراد افکار منفی همیشه قوی‌تر از افکار مثبت هستند.

در این مقاله قصد داریم موضوعاتی که موجب می‌شود افراد نسبت به سازمان وابستگی خود را از دست داده ‌و بی تفاوت یا منفی شوند را مورد بررسی قرار دهیم. البته همانگونه که شرح داده شد به هیچ عنوان نمی‌توان تمام موضوعاتی که موجب از دست دادن انگیزه افراد می‌شود را از هر جهت مورد بررسی قرار داد. همان‌گونه که انسان ها و موجودات پیچیده ای هستند کلونی ها و مجموعه هایی که از خود می سازند نیز به همان میزان پیچیدگی های خاص خود را دارد.

بنابراین به هیچ عنوان ساده نیست که در مورد یک سازمان بتوان به سادگی قضاوت کرد و راه های افزایش انگیزه کارکنان یا کاهش آنها را مشخص نمود. اما چیزی که واضح است این است که بسیاری از موضوعات هستند که نتیجه آنها کاملاً مشخص است و اگر آنها را رعایت نکنیم نتیجه منفی و تاثیر بسیار بدی در ذهن کارکنان گذاشته و موجب خواهد شد تا کارکنان انگیزه خود نسبت به ساخت و درست کردن سازمان و از دست داده و به اصطلاح عرق سازمانی خود را از دست بدهند.

دیده نشدن

همه ما بازار داغ شبکه های اجتماعی را هرروز مشاهده می کنیم. افراد در هر سطحی از جامعه که باشند برای دیده شدن چه کار ها که انجام نمی دهند. امروزه در شبکه های اجتماعی افراد تقریباً خود را به آب و آتش می‌زنند تا دیگران کمی به آنها توجه کنند. این التماس توجه و آرزوی دیده شدن، موضوعی است که جامعه بشر همواره با آن درگیر بوده و هست. بشر در طول تاریخ برای جلب توجه دست به جنایات بسیار بزرگی زده و حتی زیان های بسیار جبران‌ناپذیری به خود وارد کرده.

بشر از دیرباز تاکنون، دوست داشته دیده شود. دوست داشته در جامعه به حساب آمده و جدی گرفته شود. انسان ها همه دوست دارند که جدی گرفته شود و به حساب بیایند. اگر افراد درسازمان خود نیز اعضای تاثیر گذاری به شمار نروند و دیده نشوند، به هیچ عنوان به این سازمان علاقه پیدا نخواهند کرد. افراد به جایی علاقه‌مند می‌شوند که در آن دیده شوند و در در اصل در آنجا به آنها توجه شود.

عدم وجود مشارکت

همه ما رفتارهای انسان ها در شبکه های اجتماعی و خصوصاً فضای اینترنت را مشاهده کرده‌ایم. تمام تلاش افراد بر این است که دیده شوند. افراد به رسانه‌های مختلف به شکل ویترین نگاه می‎کنند و همواره دوست دارند دیده شوند. اگر همین افراد در سازمان (که بخش عمده زمان خود را در آن می گذرانند)، دیده نشوند، قطعاً ذهنیت مطلوبی نسبت به سازمان نخواهند داشت. درپی آن، مطمئناً انگیزه مناسب برای فعالیت در سازمان نیز ندارند. برای افزایش انگیزه، کارکنان در سازمان‌ها باید دیده شوند.

بدقولی مالی

اکثر مدیران اعتقاد دارند که کارکنان همواره در حال پرس و جو در خصوص زمان دریافتی‌های خود هستند. این موضوع بدیهی است. کارکنان کارمند شده اند که حداقل درباره دریافتی خود امنیت داشته باشند. اگر قدرت ریسک داشتند که کارآفرین می‎شدند. موضوع اینجاست که کارکنان توان فعالیت به صورت فردی و کارآفرینی را نداشتند و بنابراین یک سازمان را برای فعالیت و کار در آن انتخاب کردند که حداقل از نظر معیشتی امنیت شغلی و مالی داشته باشند و نگرانی بابت پرداختی نداشته باشند. اگر این موضوع درست انجام نشود، بدیهی است که بزرگترین ترس آنها یعنی “ترس مواجه با فقر”، به سراغشان خواهد آمد و این ترس، آنها را از انجام هر کاری باز خواهد داشت.

عدم شفافیت در نحوه محاسبه پرداختها

شاید همه ما مشاهده کرده باشیم که کارکنان همواره به دنبال مشخص نمودن ریز پرداخت دریافتی خود هستند و حتی در بسیاری از موارد، ریز دریافتی همکاران خود را چک می‎کنند و آن را با دریافتی خود مقایسه می‎کنند. این بدان علت است که کارکنان همواره این شک را دارند که ممکن است نحوه محاسبه پرداخت های آنها عادلانه یا طبق توافق آنها نباشد. اگر نحوه پرداخت از نحوه پرداخت در نظر دارد یا نحوه پرداخت هر روز تغییر کند یا اینکه آنها درک درستی از آن نداشته باشند، به هیچ عنوان به سازمان وفادار نخواهند بود چون همواره در این فکر هستند که سازمان در حال کلاهبرداری از آنان است.

مدیریت ذره بینی

مدیریت میکرو درد بزرگ بسیاری از سازمان‌های ایرانی است همه جا و در همه سطوح هستند ممکن است در راس سازمان مدیران میانی و مدیران ارشد سازمان در همه این نقاط مدیران میکرو وجود داشته باشند. مدیران میکرو به هیچ عنوان به کارکنانشان اجازه تصمیم گیری و تفویض را نمی‌دهد. برای آنها برنامه مینویسند و زمان آنها را مدیریت میکنند. به آنها اجازه نمیدهند نتیجه کار را ارئه دهند بلکه میگویند که چگونه کار را انجام دهند.

در این سازمانها، کارکنان احساس می‎کنند که همواره در حال چک شدن هستند و یا به هیچ عنوان اعتمادی به آنها وجود ندارد و کلیه کارهای آنها از ریزترین موضوع تا مهمترین موضوع باید توسط مدیر انجام شود. اگر تفویض درست انجام نشده و کارکنان اختیاری از خود برای انجام اموری که انجام آن را بر عهده دارند نداشته باشند قطعاً به سازمان وفاداری نخواهند داشت.

عدم اعتماد

اگر سازمان و کارکنان اعتماد نداشته باشد یا کارکنان به سازمان اعتماد نداشته باشند در هر دو صورت انگیزه و وفاداری به سازمان به وجود نخواهد آمد. بنابراین کارکنانی که به سازمان خود اعتماد ندارند و قطعاً با آن وفاداری نیز نخواهند داشت و وفاداری و اعتماد موضوعاتی است که همزمان اتفاق می‌افتد و در صورت وجود هر عدم وجود هریک از این موضوعات موضوع دیگر اتفاق نخواهد افتاد.

عدم پیشرفت

همه ما ممکن است افرادی را در سازمان‌ها مشاهده کرده باشیم که سال‌هاست در یک سمت یا پست قرار دارند و هیچ تغییری در زندگی کاری آنها رخ نمی دهد. به این افراد فسیل های سازمانی گفته می‌شود. اما همه تقصیر را برگردن کارکنان نیست باید فضای وجود داشته باشد تا افراد در پست‌ها و سمت‌هایی فسیل نشوند و بتوانند پیشرفت کنند یا ارتقا یابند. اگر افراد نتوانند پیشرفت کنند یا آینده‌ای برای خود متصور نشوند قطعاً به سازمان وفاداری نخواهند یافت.

مصادره شدن طرح ها

همانگونه که اشاره شد کارکنان و همه افراد دوست دارند که دیده شوند. بدیهی است افراد اگر طرحی را به سازمان ارائه کنند، تمایل دارند که طرح آنها دیده شده و مورد بررسی قرار گرفته و بعد حتماً به نام آنها ثبت شود. اگر طرحی را ارائه می‎کنند، توسط سازمان مصادره شده و هیچ نامی از افراد برده نشده یا اینکه سایر کارکنان ندانند که چه کسی این طرح را ارائه نموده است، قطعاً موجب سرخوردگی بسیار زیادی در کارکنان خواهد شد. این موضوع سبب خواهد شد که دیگر هیچ طرح و پیشنهاد جدیدی را ارائه نمی کنند و به تبع آن به سازمان نیز وفادار نخواهند ماند.

عدم تناسب شغل با شاغل

عدم تناسب شغل و شاغل، موضوعی است که امروزه بسیاری از سازمانها درگیر آن هستند. تناسب شغل با شاغل بدین معنی است که موضوعاتی مانند مهارت، هویت وظیفه، استقلال وظیفه، دانش شغلی، مهارت شغلی، توانایی شغلی و مسائل گوناگونی از این دست را با ویژگی‌های فردی مانند سن، جنس، سطح تحصیلات، تأهل و تجرد، سابقه کاری، دانش، مهارت و توانایی فردی مورد بررسی قرار گرفته و متناسب باشند.

وجود این تناسب، سبب خواهد شد که فرد شاغل عملکرد مثبتی داشته باشد و خود نیز از آن احساس رضایت کند. بدیهی است عدم وجود این تناسب هم ایجاد سازمان گرزی نموده و وفاداری را از بین خواهد برد.

عدم وجود ارزیابی مستمر

ارزیابی مستمر یکی از مهمترین موضوعات در سازمان‌ها است. ارزیابی مستمر در سازمان به افراد نشان می‌دهد که تا چه میزان از موضوعات ناآگاه هستند و باید خود را تکمیل کنند. آموزش به کارکنان آگاهی خواهد داد که چه چیزهایی را نمی‌دانند و در جهت تکمیل خود گام بردارند. به هررو در هر دو صورت، ارزیابی کاملاً برای سازمان حیاتی است و کارکنان همواره باید در معرض ارزیابی قرار بگیرند و ارزیابی شوند.

ارزیابی موجب خواهد شد که کارکنان کوشا و مفید، دیده شده و مورد تشویق قرار گیرند. درصورتیکه نتوان کارکنان را ارزیابی نمود، نمی‌توان دریافت که چه چیزهایی را نمی‌دانند. عدم وجود ارزیابی در سازمان، موجب ایجاد سکون و افسردگی خواهد شد.

عدم وجود آموزش مستمر

امروزه با سرعت رشد تکنولوژی، تمام سازمان‌ها نیاز دارند تا سازمان خود را به روز کنیم. مهمترین بخش سازمان، اعضای تشکیل‌دهنده آن هستند. این اعضا اگر نتواند خود را به‌روز نموده و خود را به سلاح دانش ما جهت کند عملاً سازمان نمی‌تواند خود را به الگوهای جدید به افتاده و عقب خواهد ماند. سازمان های توسعه یافته سازمان‌هایی هستند که بتوانند هرچه بیشتر نیرویی نیروی آموزش‌دیده داشته باشند تا خود را بتوانند با شرایط روز وفق دهند. هرچه دانش و مهارت های کارکنان با نیازهای جامعه و پیشرفتهای روز و تغییرات فناوری، تطبیق بیشتری بسته باشد، میزان اطمینان از موفقیت سازمان بیشتر خواهد شد. بسیاری از اوقات رشد فردی، انگیزه، تخصص و عدم سکون باعث خواهد شد که سازمان جهاد مختلف رشد کند.

برخلاف هزینه‌های زیاد آموزش نیروی انسانی آموزش مستمر به همراه مدیریت صحیح در مدتی بسیار کوتاه می تواند هر سازمان عقب مانده را در زمره سازمان‌های پیشرفته و و با بهره وری بالا قرار ده. این موضوع در مورد کشورها نیز صادق است و هر چه مردم بیشتر آموزش ببینند و به روز تر باشند، کشور مورد نظر کشور پیشرفته تر خواهد شد. اصلی ترین راه افزایش بازدهی سازمان، اطلاع درست کارکنان از برنامه و اهداف و استراتژی‌های این سازمان است و این موضوع به جز با آموزش مستمر اتفاق نخواهد افتاد.

کشورهایی مانند ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی کاملاً تخریب شده بودند، اما به سرعت توانستند خود را بازسازی کنند و در زمره غول های اقتصادی جهان شناخته شوند.

این موضوع به این دلیل است که آنها آموزش را در درجه اول اهمیت نسبت به هر موضوع دیگری یافتند و به آن کاملا توجه کردند. باید روی آموزش همواره تمرکز کرد. انسانها همیشه در هر سن و شرایطی که باشند امکان فراگیری و آموزش را دارند. تمام انسانها اگر بخواهند مطلبی را بیاموزند، حتماً آن را خواهند آموخت. مطلبی نیست که افراد نتوانند آن را یاد بگیرند. این موضوع بستگی دارد که آیا افراد واقعاً تمایل به یادگیری را دارند یا نه. سازمان های یادگیرنده سازمانهای موفق و پیشرفته هستند.

جایگاه سازمان در بازار

شاید همه ما افرادی را دیده ایم که برای برندهای مشهور کار می کنند و از این موضوع بسیار خرسند هستند. برندهای مشهور در بازار، به همان میزان که در میان مشتریا طرفدار دارند در میان کارکنان متقاضی کار هم طرفدار دارند. جایگاه ضعیف یک سازمان در بازار سبب خواهد شد تا وفاداری به سازمان وجود نداشته و به نوعی کارکنان از کار در آن سازمان لذت نبرند ون نمیتوانند آن را به سایرین نشان دهند.

روابط درون سازمانی ضعیف

همه ما بخش عمده ای از زندگی خود را در محل کارمان سپری می کنیم. اگر نتوانیم روابط درستی با سایر همکاران ایجاد نموده و از این روابط انسانی بهره مند شویم، قطعا سازمان برای ما غریبه شده و احساس راحتی با آن نخواهیم داشت. بنابراین روابط درن سازمانی قوی و مستمر، موجب سلامت روحی افراد شده و به سازمان علاقه پیدا خواهند نمود.

عدم قدردانی

شاید این موضوع بدیهی و ساده به نظر برسد، اما گاهی اوقات، یک قدردانی ساده، به قدری تاثیرگذار و موثر است، که میلونها تومان پول نیست! کارکنان اگر مورد قدردانی و تقدیر قرار نگرفته و از آنها تشکر نشود، همان حس “دیده نشدن”، را پیدا خواهند کرد.

شاید یکی از بهترین تعابیر در این خصوص را حضرت جامی در خصوص قدرشناسی بیان کرده است.

قدر حسنت جامی صاحب هنر دانست و بس
قیمت جوهر کسی نشناسد الا گوهری

فرامرز عیب پوش

تئوری اسب مرده چیست؟

تئوری اسب مرده(dead horse theory)، چیست؟

این اصطلاح، یکی از تئوری های ناشناخته اما بسیار مهم در دنیای مدیریت است. اما تئوری اسب مرده چیست؟ کمتر دیده شده که درس یا آموزش درست یا اصولی در خصوص این تئوری، نوشته شده باشد. شاید فکر کنیم این بدان دلیل است که این تئوری موضوعی جدید است، اما در حقیقت این تئوری، یکی از قدیمی ترین تئوری های مدیریت است که پیش از بوجود آمدن علم مدیریت، وجود داشته است.

نظریه اصلی اسب مرده، منسوب به سرخپوستان داکوتا است. این سرخپوستان هنوز بسیاری از دانشهای زندگی و مدیریتی را نسل به نسل منتقل می‌کنند.  این نظریه بر یک جمله مهم استوار است : ” گاهی اوقات، سادگی کلید حل معماست.”

شاید برای همه بدیهی باشد که استفاده از استراتژی های جدید و حذف استراتژی های “غیرمولد” یک تکنیک مهم مدیریتی است که تقریباً در همه سازمانها، استفاده می‎شود. اما آنچه اکثر مدیران نمی‎دانند، ریشه ها و تصورات غلط این استراتژی خاص است. این ریشه‎ها نامی بسیار برازنده دارند که به آن تئوری یا «نظریه اسب مرده»، می‎ گویند.

«مرگ» و «اسب»، هر دو نشانه های بسیار مهمی در زندگی ما هستند که اولی «اجتناب ناپذیری» و دومی «جوانی و تکرار» را نشان تداعی می‌کنند. اما چیزی که سازمانها و حتی دولتها آن را تشخیص نداده‎اند، این است که هر دو این واژگان اگر کنار هم باشند، کار از کار گذشته است!.

تئوری اسب مرده معتقد است:” اگر متوجه شدید که سوار بر اسب مرده هستید، بهترین استراتژی پیاده شدن و اختیار کردن یک اسب جدید است”. شاید این استراتژی بسیار ساده و بدیهی به نظر بیاید، اما اگر نگاهی به سازمانمان بیندازیم، احتمالا یک یا چند اسب مرده پیدا خواهیم کرد. از آن جالب تر این است که سوارکارن اسب مرده بسیار جدی تر از سوارکاران اسبهای زنده هستند!.

بیاییم با مثالی این موضوع را بررسی کنیم. فرض کنیم محصولی داریم که سالها در حال تولید است اما چند سالی است سود آن کاهش یافته و هزینه های شرکت بالا رفته. به همین ترتیب، درآمد شرکت نیز کاهش یافته است. اگر بشکل ساده به موضوع بنگریم، با یک تحقیق بازار متوجه خواهیم شد که زمان این محصول گذشته و این محصول اکنون یک “اسب مرده”، است و باید رها شده و اسب دیگری پیدا کرد.

با این حال، فکر می‌کنیم که سازمانها(خصوصا سازمانهای ایرانی)، در این مواقع چه استراتژیهایی اتخاذ می‌کنند؟ آیا آنها استراتژی ساده “اسب مرده”، را اتخاذ می‌کنند ؟ متاسفانه در بسیاری از مواقع سازمانها در کمال تعجب مردن اسب”، را انکار کرده و استراتژی های پیشرفته تری را انتخاب می‌کنند. در اینجا برخی از استراتژی‌های پیشرفته‎ای که سازمانها اتخاذ می‌کنند، را نام می‎بریم.

“خرید شلاق قوی تر!”، “تغییر سوارکاران!”، “تعیین کمیته ای برای مطالعه اسب!”، “ترتیب بازدید از کشورهای دیگر برای دیدن نحوه سوار شدن فرهنگ های دیگر بر اسب مرده!”،  “پایین آوردن سطح استانداردها به گونه ای که اسب های مرده را نیز شامل شوند!”، “طبقه بندی مجدد اسب مرده به عنوان اسب زنده معیوب!”، “استخدام پیمانکاران خارجی برای سوار شدن بر اسب مرده!”، ” بکارگیری تعدادی اسب مرده برای هم افزایی جهت افزایش سرعت”، “تخصیص بودجه اضافی و/یا آموزش برای افزایش عملکرد اسب مرده!”، “انجام مطالعه بهره وری جهت بررسی عملکرد سوارکاران سبک تر !”، “اعلام این که اسب مرده نیازی به تغذیه ندارد، بنابراین هزینه کمتری دارد”،  “اسب مرده سربار کمتری دارد و بنابراین از سایر اسب ها اقتصادی تر است” و نهایتا یکی از زیباترین استراتژی ها : “بازنویسی دستورالعمل درباره کشتن سایر اسب ها، جهت اقتصادی شدن”.

شاید باور نکنید ولی اکثر سازمانها به جای تغییر محصولی که دیگر خواهان ندارد و نگاه به آنچه بازار نیاز دارد، استراتژی های پیشرفته بالا را اتخاذ نموده و برآن اصرار می‎ورزند. اما کافیست که از اسب مرده، پیاده شوند.

دلیل مهم این موضوع آن است که نگاهی که سازمانها دارند، نگاهی است که مورد پسند هیئت مدیره است، نه نگاهی که مورد پسند مشتریان است. این همان موضوعی است که به آن نزدیک بینی بازاریابی(marketing myopia)، اطلاق می‎شود. درباره نزدیک بینی بازاریابی، در مقاله مربوطه به آن، به تفصیل صحبت شده است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

احمد یزدان پناه دیلمقانی

احمد یزدان پناه، مشهور به “دیلمقانی” در سال  1268 در خانواده ای تاجر و ثروتمند در کرمان دیده به جهان گشود. پدرش حاج نظر علی کرمانی از بزرگان و تاجران امین کرمان بود. احمد در کودکی و جوانی بسیار مردم‌دار بود و از والدینش نیکوکاری را به ارث برده بود. او همواره رویایی داشت تا تاثیر بهتری در زندگی مردم سرزمینش داشته باشد.

روحیه نیکوکاری احمد جوان، نه‌تنها موجب کناره گیری وی از کسب و کار نشد، بلکه او دریافت که قدرت مالی و اقتصادی، خواهد توانست او را به رویاهایش نزدیکتر کند. در آن زمان تبریز مانند تهران، قطب اقتصادی کشور بود و چون کشور هنوز صنعتی نشده بود، کالاهای صادراتی کشور بیشتر از جنس تولیدات کشاورزی و صنایع دستی بود.

او دائما به تبریز و تهران می‌رفت تا شرکای تجاری مناسبی بیابد و با ارتباطاتی که در جنوب کشور داشت، قصد داشت تا صادرات کالاهای ایرانی را از مسیرهای دریایی، مهیا کند. در این مسافرتها با “حاج محمد حسن دیلمقانی”، تاجر مشهور و ذی‌نفوذ تبریزی، آشنا شد و باب شراکت در خصوص تولید و صادرات فرش تبریز را باز نمود.

خانواده دیلمقانی، از خانوادههای مشهور تبریزی بودند که پیشینه فعالیتها و شهرت آنها، به سلسله قاجار باز می‌گردد. برند فرش دیلمقانی، یکی از معروف ترین نامهای فرش دستباف باقی مانده از قرن نوزدهم تاکنون است. خانواده دیلمقانی در صادرات میوه های خشک به روسیه و ترکیه نیز فعالیت مینمودند و از برندهای قدیمی در صنعت خشکبار در دولت عثمانی در قسطنطنیه بودند.

شراکت یزدان پناه با دیلمقانی، موجب شد تا همه جا، احمد یزدان پناه را به واسطه شراکتش با حاج محمد حسن، به عنوان “دیلمقانی”، بشناسند. این نام برای همیشه بر وی ماند و حتی روی فرشهایی که وی سفارش می‌داد، عبارت “سفارش دیلمقانی”، بافته می‌شد.

یزدان پناه، پس از مدتی شراکت خود را با دیلمقانی به هم زد و تجارت خود را آغاز نمود اما نام “دیلمقانی”، روی او ماند و برای همیشه به همین اسم شناخته شد. او در مدت کوتاهی موفق شد تا به تنهایی به تجارت مشغول شده، و در مدت کوتاهی سرمایه و پول زیادی به دست آورد.

دیلمقانی تجارت قالی کرمان و نمایندگی فرش دیلمقانی در جنوب ایران و صادرات به کشورهای اروپایی و امریکا را به کسب و کار خود افزود. به واسطه ذوق و طرحهای بدیع او، قالی های بسیار اعلی و ظریفی بافته و صادر می‌شد. تجارت وی به حدی گسترش یافت که قالی های تولیدی وی، با عدل بندی به آمریکا و انگلیس وآلمان ادر می‌شدند. فرش او به “فرش دیلمقانی”، مشهور بود. این فرشها با طرحهای جذاب و زیبا و درعین حال، بی عیب و نقص بودند.

این موضوع سبب شد تا مشتریان وفادار زیادی در خارج از کشور و خصوصا در آمریکا پیدا کند. کسب و کار دیلمقانی، رونق گرفته بود و او اقدام به توسعه این کسب و کار نمود. او به سرعت کارخانه های خود را توسعه داد و علاوه بر کرمان، در زرند، راور و ماهان و اری از روستاهای کرمان، کارگاههای بافت فرش و کارخانجات رنگ و تکمیل و نخ و صنایع جانبی را توسعه داد.

دیلمقانی نه تنها توانسته بود فرش کرمان را به انحصار خود در آورد، بلکه به یکی از صادرکنندگان بزرگ فرش کشور تبدیل شده بود. این هوشمندی و تلاش وی موجب شد تا فرش ایران در کشورهای ثروتمند جهان بیشتر دیده شده و نسل جدید فرش ایران با دنیای مدرن آن روز تناسب داشت. این موضوع مشتریان وی را در اقسی نقاط جهان افزایش داد و موجب ورود میزان هنگفتی ارز به کشور شد.

یزدان پناه موفق شده بود بسیاری از خانواده های کرمانی را به جمع بافندگان خود ملحق کند. به واسطه خوش حسابی و اینکه او به سرعت با همه کارکنانش تسویه می‌نمود، شهرتش وی فراگیر شده بود. بسیاری از مردم کرمان، کار وکسب قبلی خود را رها نموده و قالی بافی را انتخاب نمودند. اتفاقا آن اشخاص هم به اندک مدت ثروت هنگفتی از این راه به دست آوردند. او نمونه بسیار مناسبی از یک برند فردی و برند کارفرمایی است.

بازار ایالات متحده، بازار بزرگ و ثروتمندی بود. ارزش صادرات فرش ایرانی و خصوصا فرشهای دیلمقانی، تا سال 1310، به چندین هزار دلار رسیده بود. دیلمقانی صاحب چندین کارخانه در کرمان، تبریز، ساروق و فارس بود. از نظر کیفیت، این فرشها بالاترین ارزیابی مالیات بر واردات را که توسط گمرک آمریکا تعیین شده است را دریافت کردند. فرش دیلمقانی، عموما با کتیبه‌ “سفارش دیلمقانی”، شناخته شده بود. از سال 1308 به بعد، دیلمقانی نشان تاج کوروش را برای تکمیل یا جایگزین امضاهای ماندگار دیلمقانی، روی فرشهای خود اعمال کرد.

درآمد بالای ارزی وی سبب شد تا به این فکر بیفتد که کسب و کار خود را توسعه داده و این بار دست به کشاورزی و احداث باغ های پسته بزند. خاک شهرهای زرند و راور جهت پسته کاری بسیار مرغوب بود، بنابراین او این شهرها را برای احداث باغهای بزرگ خود، انتخاب کرد. به سرعت شروع به احداث باغات وسیع و پسته کاری نموده و بسیاری از روستاهایی که در آن زمان به دلیل مشکلات کشاورزی و عدم توانایی کشاورزان، بایر و رها شده بودند را خریداری و آباد کرد.

پس از گذشت چند سال، او در زمره مالکین بزرگ کشور و استان کرمان درآمد. در آن دوران کشور هنوز با قوانین خان و رعیتی اداره می‌شد. خوانین کرمان، مالکین عمده سابق بودند. برخی از آنها باوی دست دوستی دادند اما بسیاری از آنان بر سر راه او قرار گرفتند. قدرت و شهرت و محبوبیت یزدان پناه به حدی زیاد بود که خوانینی که باوی مخالف بودند، جرات آن را که علنا با او وارد دعوا شوند را نداشتند. قدرت دیلمقانی، صرفا به تجارت و ملک و املاک و کارکنان وی نبود، بلکه او کارهایی انجام داده بود، که مردم دلسپرده و سرسپرده وی بودند.

بزرگداشت دیلمقانی در سال 96

دیلمقانی در کنار امور اقتصادی، رویای خدمت خود به مردم را هیچگاه فراموش نکرد. زمانی که توانایی این خدمت را پیدا کرد، شروع به ساخت مدرسه، پرورشگاه و کارگاههای آموزش فرشبافی نمود. او کمک هزینه تحصیل فرزندان کارگرانی که توانایی این کار را نداشتند پرداخت می‌کرد. کودکانی که به سرپرستی گرفته بود، همه عاشق وی بودند و شهرت و محبوبیت وی، به حدی زیاد بود که مخالفانش جرات ابراز این مخالفت در عموم را نمی‌یافتند. اما او در حال بزرگ شدن بود و باید از سر راه خوانین سنتی کنار می‌رفت.

تعدادی از این خوانین به همراه رقبای تجاری دیلمقانی، شبانه تشکیل جلسه داده و در آن جلسه هم قسم شدند تا دیلمقانی را به هر طریق که ممکن، از میان ببرند. این مخالفان مقدار زیادی پول فراهم نمودند تا چهار نفر از اشرار کرمان را برای ماموریت شوم خود، خریداری کنند. برنامه ریزی بدین شکل بود که وی را شبانه و در مسیر بازدیدهای روستاها، ترور کنند.

پرورشگاه دیلمقانی کرمان (منزل سابق دیلمقانی)

شب بعد، احمد دیلمقانی به اتفاق دو نفر از بستگان خود از زرند به سمت کرمان حرکت نمود. اشرار در بین راه در محل مناسبی کمین نموده و با رسیدن خودروی دیلمقانی، لاستیک وی را هدف قرار دادند اما راننده از ایستادن خودداری نمود. با اصرار دیلمقانی، خودرو متوقف شد. دیلمقانی با این فکر که این یک دزدی است و هدف گرفتن پول است، از خودرو پیاده شد تا به نصیحت و دادن پول بپردازد، غافل از اینکه هدف شخص وی بود.

دیلمقانی شروع به نصیحت نمود اما اشرار اعلام کردند که برای کشتن وی آنجا هستند. دیلمقانی پیش از مرگ درخواست سیگار نمود و اشرار در آخرین پکهای سیگار، با شلیک به سر و قلب وی، او را به قتل رساندند. سپس همراهان وی را دست و پا بسته، در حاشیه جاده رها کردند.

احمد یزدان پناه دیلمقانی، خیر نیکوکار، کارآفرین، تاجر و از بزرگان کرمان بود که شهرت بسیاری در امورتجاری و خیریه و محبوبیت بسیاری داشت.

صبح خودروهای دیگر به کمک همراهان آمده و با اطلاع به پاسگاه، گروهی برای حمل محترمانه جسد دیلمقانی، اعزام می‌شوند. جسد وی در نهایت احترام به کرمان آمده و مجلس بزرگی برای وی برپا شد. با پیگیری ژاندارمری، قاتلین شناسایی و اعتراف کردند که خود مسئول این کار بوده و خوانینی که دستور این کار را داده بودند، مصون ماندند. در روز تشییع جنازه وی، کل کرمان تعطیل شد. فروشگاهها بسته و پرچم سیاه در شهر افراشته شد. مردم کرمان در مسجد صاحب الزمان کنار جسد وی گرد آمده و عزاداری مفصلی برگزار شد. دیلمقانی در همان مسجد به خاک سپرده شد.

کودکان تحت سرپرستی وی و کودکان پرورشگاه در این مراسم، سینه می زدند و نوحه می‌خواندند. دراین نوحه بیت “ای احمد یزدان پناه/ تو را که کشته بی گناه”، از زبان این کودکان خوانده شد.

میراث دیلمقانی

تاثیر زندگی پربار دیلمقانی به قدری زیاد و درخور تامل است که هنوز آوازه نام او در کرمان شنیده می‌شود. او مردی بزرگ و تاثیرگذار بود که در قلب و ذهن مردم کرمان، هنوز زنده و جاودان است. دیلمقانی، به معنای واقعی یک برند فردی است. او “نام نیک” را همانگونه که سعدی عنوان کرده بود، از خود به یادگار گذاشت.

وی فرزندی نداشت و پس از مرگش، تمام ثروت و املاک او به برادر و خواهرانش منتقل شد. با توجه به وصیت وی، با بخشی از ثروتش، پرورشگاه مجهزی در کرمان ساخته شد و همچنین باغ مسکونی وی نیز به این پرورشگاه اهدا شد. این پرورشگاه امروزه با نام وی دایر است و یکی از بزرگترین و مجهزترین پرورشگاههای کشور است.

مدرسه ها، پرورشگاهها و اماکن خیریه ای که دیلمقانی ساخته هنوز در کرمان خودنمایی می‌کند. بی‌شک دیلمقانی، یکی از بهترین برندهای فردی دوران خود بود. او بیش از اینکه مشهور باشد، محبوب بود و همین محبوبیت، نام وی را هنوز زنده نگاه داشته است. او یکی از متبحرترین تجار عصر خود بود اما بیش از اینکه تاجر موفقی باشد، به معنای واقعی، “انسان موفقی”، بود.

نوشته: فرامرز عیب پوش

پیک های ارزشمند

روزانه تعداد زیادی پیک موتوری یا پیک های مختلف، به شرکتها و مکانهای مختلف مراجعه می‌کنند و معمولاً اکثراً کالا یا بسته ای را جابجا نموده و برخی از آنها برای بازگشت رسید، تسویه کرایه و یا فاکتور و موارد مشابه، مقدار زمانی را منتظر می‌ایستند.

این روزها باتوجه به شیوع ویروس کرونا و اجرای محدودیتها در شرکتهای مختلف، این پیکها در برخی اوقات با درب بسته  مواجه شده و از ورود به مکانهای بسته منع می‌شوند. گذشته از مشکلات بوجود آمده دروضعیت خاص کرونا و احتمال بالای ناقل بودن این پیک‌ها، به هررو برخورد با آنها چندان محترمانه نیست. بهتر است بگوییم این پیک ها اکثرا به هرجایی که مراجعه می‌کنند، احترام نمی بینند و مورد استقبال قرار نمی‌گیرند.

این پیکها اکثرا با رده های پایینتر سازمانها مواجه می‌شوند و باتوجه به تمام موضوعاتی که همه می‌دانیم، نه تنها احترام نمی‌بینند، بلکه بعضاً مورد تحقیر نیز قرار می‌گیرند. عموما نگهبانی ها یا منشی ها که تحت فشارها یا تحقیرهای سازمانی قرار دارند، تلافی این موضوعات را بر سر پیکها در می‌آورند. این تحقیر در نحوه کار و چه در اجتماع سایه سنگینی بر روی پیکها دارد. البته با توجه به ناچاری، بسیاری از آنها این موضوع را پذیرفتند و به ظاهر وانمود می‌کنند که با آن مشکلی ندارند، اما هیچ انسانی نیست که تحقیر را بپسندد و به آن عادت کند.

 بسیاری از این افراد به خاطر مشکلات اقتصادی و معیشتی دست به این کار می‌زنند و درصدد فرصتی هستند تا از این شغل دست کشیده و شغل بهتری پیدا کنند و یا حداقل رفتار محترمانه تری ببینند و به اصطلاح به حساب بیایند.

این موضوع فرصت مغتنمی برای افراد عاقل و فرصت طلبی است که بتوانند از این انگیزه های منفی به وجود آمده در این پیکها، در راستای گسترش کسب و کار خود و یا افزایش آگاهی از برند و یا فروش خود استفاده کنند. شرکتهایی که بتوانند برای این پیکها برنامه ریزی کنند و به صورت هدفمند و هوشمند از انرژی و توان آنها استتفاده کنند و آنها را به‌عنوان قاصدان برند خود به خدمت در آورند.

این موضوع می‌تواند به صورت برد برد هم به نفع شرکتها و هم به نفع درآمدزایی برای این افراد باشد تا هم خدمتی به افزایش فروش برندها انجام شده و هم در راستای بهبود وضعیت جامعه قدمی برداشته شده باشد. به علاوه اینکه این پیکها هرکدام می‌توانند سفیران برند ها در سازمانهای مختلف، خانواده و دوستان و اقوام خود باشند.

با توجه به اینکه در زمان انجام وظیفه این افراد، تعداد بسیار کمی حاضر هستند با آنها گفتگو کنند یا هم صحبت شوند، آنها پتانسیل بسیار بالایی برای دیده شدن و احترام دیدن دارند و این موضوع فرصت مغتنمی برای استفاده است.

فرض کنیم این پیکها مانند زنبورهای عسلی هستند که این گل، به گل دیگر کوچ نموده و گرده جابجا می‌کنند. فرض کنیم اگر این پیکها به همراه بسته ها و مرسولات، چیزی از جنس عشق و احترام و درآمد را درک کنند، چه پتانسیل بالایی برای انتقال هر پیامی دارند. اگر آنها در برنامه‌های آموزشی شرکت داده شده و توسط فرد ملاقات کننده مورد استقبال قرار گیرند، می‌توانند دستورالعمل مربوط به هرکاری را اجرا کنند.

نحوه همکاری پیک ها و سفیران هوشمند با شرکتها و برندها بستگی به خود شرکتها دارد اما این نکته فراموش نشود که آنها مانند رسانه هستند. به عنوان مثال می‌توان آنها را در سیستم ثبت نام نموده و پس از ثبت نام و جمع آوری اطلاعات، کد کاربری یا سفیر دریافت کنند.

عموما این پیکها می‌توانند اموری نظیر اطلاع رسانی و بدل شدن به سفیران برند را دارند. می‌توان دیتابیسی از این پیکها ساخت تا برای هر موردی از آنها استفاده شود. فراموش نکنیم این پیکها مانند همه ما انسان هستند و لیاقت احترام، توجه و درآمد بالا را دارند.

اگر در راستای پیشرفت آنها گامی بر نمی‌داریم، حداقل با آنها با ادب رفتار کنیم و مهربان باشیم.

نوشته: فرامرز عیب پوش

تیزر تریلر(Teaser trailer)، چیست؟

تیزر تریلر(Teaser trailer)، یا کمپین تیزر(Teaser campaign)، که به عنوان کمپین پیش از راه اندازی یک فیلم یا کمپین نیز شناخته می‌شود، یک کمپین تبلیغاتی است که معمولاً شامل مجموعه ای از تبلیغات کوچک ، رمزآلود و چالش برانگیز است که یک کمپین بزرگتر و کاملتر را برای راه اندازی محصول یا رویدادی مهم را نوید می‌دهد.

یک تریلر تیزر یک نسخه کوتاه از یک تریلر فیلم است که برای جلب توجه تماشاگران طراحی شده است و بینندگان بالقوه را از فیلم آینده هیجان زده می‌کند. تیزرها ، همانطور که نامیده می‌شوند ، معمولاً ماه ها قبل ، گاهی حتی تا 18 ماه قبل از تاریخ پیش بینی شده فیلم، منتشر می‌شوند.

برای ایجاد پیش بینی و کنجکاوی در مورد فیلم هایی که تبلیغ می‌کنند استفاده می‌شود. این تریلرها قبل از فیلم های بلند در برخی از سینماها قابل مشاهده هستند و همچنین به صورت آنلاین منتشر می‌شوند و در تلویزیون نمایش داده می‌شوند.

تیزرهای فیلم معمولاً برای فیلمهای با بودجه بزرگ و مضمون عمومی ساخته می‌شوند. هدف آنها این نیست که به مخاطب درباره محتوای یک فیلم یا کمپین توضیح دهند، بلکه آنها صرفا اطلاع دهنده اتفاق هستند و اعلام می‌کنند که فیلم در آینده نزدیک در حال اکران است و بر تبلیغات بعدی بیفزایند.

تریلرهای تیزری اغلب در حالی که فیلم هنوز در مرحله تولید یا تدوین است ساخته می‌شوند و در نتیجه ممکن است صحنه ها یا نسخه های متفاوتی از صحنه هایی که در فیلم به پایان نرسیده اند نمایش داده شوند.

اغلب آنها هیچ دیالوگی ندارند و برخی صحنه هایی دارند که فقط در تریلر استفاده می‌شوند. برخی از تریلرهای تیزری مونتاژ سریع صحنه هایی از فیلم را نشان می دهند.

طول متوسط ​​یک تیزر کمتر از یک دقیقه است. تریلرهای تیزری امروزه به طور فزاینده ای روی اینترنت و فضای مجازی متمرکز شده اند. کار تیزر اغلب ایجاد هیاهو و جنجال در رسانه ها است.

درست است که تیزر تریلرها، بیشتر در فضای سینما کاربرد دارند، اما امروزه در کمپینهای مختلف بازاریابی، نقشی اساسی دارند. برای ایجاد هیجان و جنجال در اینستاگرام و یا سایر شبکه های اجتماعی و برخی اوقات حتی بیلبوردها، تریلرها، وسیله بسیار مناسبی هستند.

نوشته: فرامرز عیب پوش

اشتباهات هولناک در تبلیغات

عموما سازمانها، اشتباهات بسیار بزرگ و هولناکی در تبلیغات مرتکب می‌شوند که هر کدام از این اشتباهات، می‌تواند ضربه بسیار هولناکی به سیستم سازمان یا برند وارد کند. تعریفی که سازمان ها از از تبلیغات دارند با تعریفی که تبلیغات دارد ممکن است کمی متفاوت باشد، به همین دلیل سازمان ها از تبلیغات به عنوان آخرین ابزار استفاده می‌کند و در بسیاری از موارد از این ابزار به غلط استفاده می‌کنند.

بسیاری تبلیغات را همان بازاریابی می‌دانند. درصورتیکه همانگونه که در مقاله های مختلف توضیح داده شد، تبلیغات(Advertising) بخشی از ترفیع(از اجزای اصلی آمیخته بازاریابی)، است که از طریق رسانه‌های منتخب به مجرای فروش فرستاده می‌شود و در ازای آن پول یا خدمات ارائه می‌گردد.

سالهاست تبلیغات به عنوان روشی برای ترفیع جمعی مورد استفاده قرار می گرفته که در واقع از طریق آن می‌توان یک پیام را به تعداد زیادی از مخاطبان برند رساند. اما به مرور زمان و افزایش رقابت این رویکرد ترفیع جمعی باعث بروز مشکل شد، چرا که افراد زیادی در معرض پیام تبلیغات قرار می گرفتند که حتی در گروه مخاطبان هدف هم قرار نداشتند، که نتیجه آن کاهش استفاده ی کارآمد از بودجه ترفیع بود.

امروزه با افزایش رقابت بین کسب و کارها، تبلیغات با رویکرد ترفیع جمعی با توجه به هزینه های زیادی که بر برند متحمل می نماید، همانند گذشته خیلی اثربخش نیست و تبلیغات براساس میزان نفوذپذیری در بازار هدف، به سه دسته تقسیم می‌شوند.

تبلیغات مانند تیغی دو لبه است که هم می‌تواند مفید و کارساز واقع شود و هم می‌تواند بسیار زیانبار باشد. در این مقاله قصد داریم به اشتباهات مهلکی که در تبلیغات عموماً سازمانها مرتکب می شوند اشاره کنیم تا با مطالعه آن از انجام این اشتباهات پیشگیری شود.

نزدیک بینی بازاریابی

همانگونه که در مقاله نزدیک بینی بازاریابی به تفصیل شرح داده شد نزدیک بینی بازاریابی(marketing myopia)، یکی از بیماری‌های بسیار شایع در سازمان هاست که امروزه متاسفانه بسیاری از برندهای ایرانی نیز درگیر آن هستند. اکثر تبلیغات، بر اساس نظر هیئت مدیره و مدیران سازمان ها و برند ها ساخته می‌شود و عموماً نظر مخاطب یا مشتری در خصوص آن در نظر گرفته نمی‌شود.

عموما تبلیغی که مدیران سازمان آن را می‌پسندند ساخته می‌شود. آنها اعتقاد دارند چون آنها بودجه آن را می‌پردازند، از طریق خصوص این تبلیغات هم می‌توانند اظهارنظر کنند. به همین دلیل بسیاری از این تبلیغات دچار مشکل و شکست می شوند و برخی از آنها حتی اثر معکوس و به عنوان تبلیغ منفی برای سازمان کار می‌کنند و نتیجه عکس دارند.

اخیرا تبلیغی از بستنی دومینو منتشر شد که حاشیه زیادی داشت. گذشته از اروتیک بودن تبلیغ و موفقیت در جذب مخاطب، اگر این تبلیغ را در اینترنت جستجو کنیم، با تعجب خواهیم دید که همه “تبلیغ میهن”، را جستجو کرده‌اند. یعنی حتی فردی که تبلیغ را هم دیده در اصل نه تنها برند”دومینو” را ندیده بلکه تمام پولی که هزینه این تبلیغات شده به نفع برند “میهن” سرمایه گذاری شده. بدون اینکه میهن ریالی هزینه کند یک هدیه از برادر کاری اش دریافت کرده!

این همان نزدیک بینی بازاریابی است که مدیران برندها نمیدانند ” هر فردی چیزی را در ذهنش به چیز دیگری قلاب میکند و به خاطر میسپرد”. بنابراین بستنی پریما با میهن قلاب شده نه با برند “دومینو”.

تقلید کورکورانه

اگر برند رقیب کاری را انجام داد دلیل بر آن نیست که حتما ما هم باید این کار را انجام دهیم. هر کاری که برند رقیب انجام می‌دهد درست نیست و و دلیل بر آن نیست که به دیگران هم باید آن کار را انجام دهند. ممکن است تبلیغی در برندی موجب موفقیت آن شود، ولی در خصوص برند ما این گونه عمل نکند. مشتریان ما، STP و بقیه موضوعات باید در نظر گرفته شود و تبلیغ باید یک هدف داشته باشد. بسیاری از سازمان ها از تبلیغ توقع فروش دارند، اما در حقیقت بیشتر بیشترین کاری که تبلیغات باید انجام دهد، ایجاد آگاهی از برند است.

بنابراین هرکاری که رقیب انجام داد درست نیست و حتی کاری که ما در گذشته انجام دادیم دلیلی برای موفقیت امروز ما نیست.

عدم وجود یکپارچگی

حفظ یکپارچگی(IMC)، یکی از مهمترین موضوعات در بازاریابی و تبلیغات است بسیاری از برندها، برای هر تبلیغ با یک سازمان و یا یک آژانس تبلیغاتی کار می‌کنند و یک تم یا یکپارچگی گرافیکی یا هویت بصری یکسان و خصوصا هویت تبلیغاتی یکسان ندارند. بنابراین مخاطب درکی از ارتباط تبلیغات با برند پیدا نخواهد کرد.

پیچیدگی زیاد

با تبلیغات قرار نیست مشتری را گیج کنیم یا کلماتی رو به او بگوییم که درک درستی از آن نداشته باشد. با تبلیغات ما در حال انتقال یک پیام هستیم. پس باید سادگی و روان بودن قابل فهم بودن قابل درک بودن و جذاب بودن را داشته باشد. اگر هرکدام از این صفات را نداشته باشد تبلیغ اثر خود را روی ذهن مشتری نخواهد گذاشت و مشتریان را فقط می‌شنوند و فراموش می‌کنند.

عدم شناخت مخاطب

مخاطب هم مشتری بالقوه و بالفعل ماست اگر مخاطب را نشناسیم قطعاً نمی‌دانیم که چه پیامی را باید به وی منتقل کنیم و پیامی را که منتقل می‌کنیم به صورت کورکورانه است. باید مخاطب را بشناسیم و مورد هدف قرار دهیم و تبلیغات را دقیقاً به وی انتقال دهیم.

انتخاب رسانه اشتباه

هر رسانه‌ای بازخوردی دارد و مخصوص یکی از تبلیغات است. اگر رسانه تبلیغات را درست انتخاب نکنیم قطعاً پیام درست منتقل نشده و یا به مخاطب درست نخواهد رسید. بنابراین رسانه‌ای تبلیغات بسیار بسیار اهمیت دارد و باید درست انتخاب شود.

انتخاب بازار هدف اشتباه

اگر بخواهیم کنسرو محصولات گوشت خوک را در کشورهای اسلامی تبلیغ کنیم، قطعاً نتیجه مناسبی نخواهیم گرفت. بنابراین در بازار هدف برای تبلیغات باید درست انتخاب شده باشد تا بتوان نتیجه درست گرفت. پیش از هر چیز باید تحقیقات بازار درست انجام شده باشد.

عدم تناسب تبلیغات با بیزینس مدل

اگر تبلیغ و بیزینس مدل هماهنگی نداشته باشد تبلیغی نیست که بتواند اهداف سازمان یا برند را به مخاطب منتقل کند. بنابراین کاملا یا فراموش شده یا به حساب تبلیغ برند دیگری ثبت خواهد شد. تبلیغات حتما باید با بیزینس مدل هماهنگی کامل داشته باشد.

اشتباه گرفتن تبلیغ با پروموشن

همانگونه که اشاره شد تبلیغات پروموشن نیست که هر زمان که فروشمان پایین آمد، تبلیغ کنیم تا فروش افزایش یابد. تبلیغ برای افزایش فروش عمل بسیار اشتباهی هر موضوعی در بازاریابی وظیفه ای دارد که باید در جای درست از آن استفاده نمود.

عدم امکان اندازه گیری بازخورد

مایکل پورتر معتقد است “چیزی که نمی‌توانید اندازه بگیرید، نمی‌توانید مدیریت کنید”. بنابراین اگر موضوع تبلیغات و بازخورد آن قابل اندازه گیری نباشد، این خود شکست در تبلیغات باید پیش از آنکه تبلیغات انجام شود روش اندازه گیری بازخورد آن را پیش بینی کرده باشیم و با پول و سرمایه و هدف خواهد شد.

ارائه پیام غلط یا منفی

ارائه هر گونه پیام منفی یا غلط یا هر گونه پیامی که بار منفی داشته باشد و موجب شکست تبلیغات خواهد شد. تبلیغات باید تحریک کننده باشد اما دارای بار منفی نباشد مثبت بودن و جذاب بودن یکی از خصوصیات تبلیغاتی است که به یاد خواهد ماند. تبلیغاتی که بار منفی داشته باشد به صورت خودکار از ذهن مخاطب خارج خواهد شد درست است که جاذبه ترس یکی از بهترین جاذبه با زمان تا جاذبه ترس با بار منفی کاملاً تفاوت دارد.

خروج از حوصله مخاطب

تبلیغات باید با موضوعات روز و حوصله مخاطب هماهنگ داشته باشد اگر تبلیغات از فاصله مخاطب خارج باشد و موضوع باشد که یا قدیمی شده یا زمان گذشته جذابیت خود را از دست خواهد داد.

تکرار زیاد

هر چیزی حدی دارد برای هر چیزی یک محدودیت باید تعیین شود اگر هم روزانه و با تعداد بالا هر روز و در هر جایی یک تبلیغ انجام شود نه تنها نتیجه درست نخواهد داد بلکه کامل نتیجه عکس داشته و مشتری از تبلیغات منزجر می‌شود.

یکی از مثال هایی که می‌توان در این خصوص بررسی نمود، تبلیغی که “بایا”، با بازی “سیامک انصاری”، انجام داد. تکرار بسیار زیاد این تبلیغ در تمام رسانه ها، موجب شد تا این تبلیغات نه تنها مورد توجه مشتریان قرار نگیرد، بلکه میلیونها تومان پول به به دور ریخته شد و نهایتاً استقبال لازم از این وبسایت انجام نشد.

نوشته: فرامرز عیب پوش

رادیو سویپر(Radio sweeper)، چیست؟

رادیو سویپر(Radio sweeper)، یک نمونه کوتاه و از پیش ضبط شده است که توسط ایستگاه های رادیویی به عنوان شناسه یک برنامه یا یک ایستگاه رادیویی برای جستجوی بین کانالها و ایستگاهها استفاده می‌شود. سوییپر عموما یک شناسه یا تبلیغ کوتاه ایستگاه است که نهایتا بیست ثانیه یا کمتر است. معمولا این صداها از آهنگها یا افکتهای صوتی متمایل به صدای ملایم تشکیل شده است.

رادیو سوییپرها بیشتر شبیه جینگل هستند. با این تفاوت که سوییپرها بیش از استفاده از موسیقی، از جلوه های صوتی(sound effect)، یا FX بهره می‌برد. به عبارت دیگر سوییپر به عنوان “صوتی” شناخته می‌شود، که تداعی گر یک برنامه، ایستگاه یا تبلیغ صوتی باشد.

سوییپرها بیشتر به عنوان “صدای رادیو” یا “شناسه ایستگاههای رادیویی”، شناخته شده و عموما کارایی دیگری ندارند. اما موضوع مهم اینجاست که با توجه به گیرا بودن و جذب مخاطب توسط این عناصر، به دنیای بازاریابی و تبلیغات تلویزیونی و رادیویی نیز کشیده شدند. می توان برای توصیف جمعی همه عناصر یک برند یا شناسایی ایستگاه رادیویی استفاده کرد. این اصطلاح به طور دقیق در زمینه رادیو، برای توصیف و شناسایی آن دسته از ایستگاههای رادیویی که وظیفه پخش موسیقی دارند، استفاده می شود.

رادیو سوییپرها رایج ترین شکل “برندینگ صوتی” هستند. درست است که بیشتر شناسه ایستگاه های رادیویی به شمار می‌روند اما امروزه راه خود را به دنیای تبلیغات تلویزیونی و شبکه های اجتماعی نیز باز کرده اند. این عناصر در ابتدا در استودیو توسط خوانندگان یا مجریان ساخته می‌شد و بیشتر شامل موسیقی و نام و فرکانس ایستگاه رادیویی بود. این عناصر بعدها به عنوان “دونات” شناخته شده و سپس تبدیل به “جینگل”، شدند.

یک سوییپر موفق، به سرعت قابل تشخیص باشد، به یاد ماندنی باشد، فراگیر و قابل استفاده باشد، ساده باشد، معنی و مفهومی را منتقل کند، واضح و شفاف باشد، احساسی باشد و نهایتا شخصیت بخش باشد.

نوشته: فرامرز عیب پوش

وبلاگ نویسی تجاری چیست؟

وبلاگ نویسی تجاری یا وبلاگ نویسی کسب و کار، برای رشد و توسعه بازاریابی کسب‌ و کار های امروزی، ضروری است. در حقیقت وبلاگ یا بلاگ تجاری(Business Blog)،یک کانال بازاریابی است که به کسب و کارها کمک می کند تا با اطلاع رسانی و جذب مخاطب  به صورت آنلاین ، آگاهی از برند و کسب و کار خود را افزایش داده،  و با ازدیاد این مخاطبین،  موجبات توسعه و پیشرفت آن را، فراهم نمایند. افرادی که این کار را انجام می‌دهند، بلاگر تجاری نام دارند.

امروز وبلاگ نویسی یکی از کانالها و روش‌های مهم در اطلاع رسانی در بازاریابی بشمار می‌رود. وبلاگ نویسی یکی از موضوعاتی است که موجب خواهد شد تا اطلاعات، به طرز درستی به مصرف کننده انتقال یابد. این ابزار، یکی از مهمترین ابزارهای بازاریابی محتوا یا کانتنت مارکتینگ، محسوب می‌شود. اگر بخواهیم تعریفی اجمالی از بازاریابی محتوا ارائه کنیم، باید عنوان کرد؛ بازاریابی محتوا، انجام امور بازاریابی به وسیله ارائه یک محتوا و یا ارائه اخبار به مخاطب است. در حقیقت این نوع از وبلاگ نویسی، بخشی از بازاریابی محتوا است.

سازمان ها و برندها به واسطه ارائه اخبار یا نوشتن یک مطلب یا مقاله در وبسایت روزنامه یا هر منبع اطلاع رسانی دیگری، اطلاعات خود را به مصرف کننده منتقل می‌کنند و در میان یا به واسطه این مطالب، اخبار و اطلاعاتی در خصوص برند یا خدمات خود را به آنها، انتقال می‌دهند. یکی از موفق ترین راه‌های انتقال مطلب به مخاطب یا مصرف کننده، استفاده از روش انتقال اطلاعات به واسطه وبلاگ یا مقاله آنلاین یا اینترنتی است.  وبلاگ یا مقاله آنلاین، یکی از موضوعاتی است شرکت ها و برند ها به واسطه آنها به سهولت و سرعت، اطلاعات خود را با کمترین هزینه به مخاطب خود، منتقل می‌کنند.

در روزهای نه چندان دور، وبلاگ ها مانند مجلات زرد(Live Journal)، بودند و نه تنها طرفداران زیادی نداشتند، بلکه مکان های زرد و بی مصرفی در حوزه اینترنت محسوب می‌شدند. اما با تغییر نگرش جهانی به اینترنت، بلوغ محتوای اینترنتی و قدرت‌نمایی گوگل و سایر موتورهای جستجوگر،  آن دوران به سرعت پایان رسید و وبلاگ نویسی برای رشد کسب و کار و تجارت امروز، به یکی از اصلی ترین راههای بازاریابی تبدیل شد.

مزایای وبلاگ نویسی تجاری

همانگونه که اشاره شد، وبلاگ نویسی برای بازاریابی یک کسب و کار، ضروری است. اگر کسب‌و‌کاری به کارایی و اثربخشی این کانال اعتقاد نداشته باشد، بدیهی است بی آنکه خبر داشته باشد، در معرض آسیب جدی قرار دارد. البته این روش از بازاریابی محتوا، مزایای بسیار مهمی نیز دارد که در این مقاله به آنها اشاره خواهیم کرد.

افزایش رتبه در موتورهای جستجو

یکی از آیتم های مهم برای موتورهای جستجو میزان و حجم مطالب و در اصل نوشتن مطالب به صورت اصل و کپی نکردن مطالب است. نوشتن یک وبلاگ تجاری موجب خواهد شد تا متن حجم مطالب بیشتر شده و کلمات و مفاهیم بیشتری برای جستجو کردن موتورهای سرچ عنکبوت‌های گوگل وجود داشته باشد. بنابراین نوشتن مفاهیم و بلاک های تجاری موجب خواهد شد تا کسب و کار و مطالب بیشتر در معرض جستجو قرار گیرند.

نمایش پیشگامی

وبلاگ مانند ویترینی از اطلاعات است این اطلاعات موجب خواهد شد تا کسب و کار در هر صنعتی که در آن فعالیت می کند به صورت پیش پیشرو و پیشگام نمایش داده شود. وجود هرگونه اطلاعاتی در یک کسب و کار موجب خواهد شد تا ارزش معنوی برای آن کسب و کار ایجاد شود. ما در بازاریابی در ازای دریافت پول مشتریان اطلاعات نیز دریافت می‌کنیم پردازش و انتقال این اطلاعات به دیگران یکی از مهمترین وظایف اجتماعی کسب و کار هاست.

رسالت(مسئولیت) اجتماعی

هر انسانی در طول دوران زندگی خود به سطحی از دانش دست پیدا میکند که حداقل خدمتی که برای این دانش انجام می دهد این است که بتواند آن را به درستی به دیگران منتقل کند. یکی از موضوعات که در مکتب اسلام پیامبر می فرماید زکات علم نشر آن است.

حل مسئله

یکی از موضوعاتی که یک کسب و کار را به عنوان پیشرو و پیشگام نمایش می دهد حل مسئله و رفع نیاز مشتریان است اگر کسب و کاری بتواند مشکلات و نیازهای مخاطبین خود را رفع کند به عنوان یک کسب و کار پیشرو مطرح خواهد شد. بنابراین با نوشتن وبلاگ به اطلاع مشتریان خواهد رسید که این کسب و کار، توانایی و دانش آن را دارد که مشکلات و نیازهای مخاطبین خود را شناسایی کند و در صدد رفع آن ها برآید.

نظرسنجی و بازخورد گیری

مهمترین هدف تحقیقات بازاریابی، نظرسنجی و بازخورد گیری از مخاطبین و مشتریان است. نوشتن یک وبلاگ تجاری کمک خواهد کرد تا بدون اینکه هزینه زیادی انجام شود، نمونه های مختلفی از نظرات و بازخوردهای مخاطبین گردآوری شده دسته بندی شوند. بنابراین به سادگی با بررسی نظر های مشتریان و مخاطبین می‌توان از آنها با کمترین هزینه نظرسنجی کرد و بازخورد آنها را دریافت نمود. درنتیجه از این بازخوردها در برنامه‌ریزی و نوشتن برنامه‌های بازاریابی استفاده نمود.

نکات مهم در تقریر وبلاگ تجاری

برای نوشتن وبلاگ، نکات زیادی وجود دارد که باید در نظر گرفته شود اما یکی از مهم ترین نکاتی که برای نوشتن یک وبلاگ چه تجاری باشد یا وبلاگ اطلاع رسانی، این است که باید موارد زیر در آن رعایت شود.

به روز بودن

با افزایش سرعت پیشرفت دانش، مطالب به سرعت به روز می‌شوند. بنابراین نه تنها اطلاعات به سرعت منسوخ می‌شوند، بلکه حتی اگر از نظر فنی و تکنیکال این اطلاعات در زمان خود از ارزش و اعتبار برخوردار باشند، ممکن است با گذشت زمان به سرعت این ارزش و اعتبار خود را از دست داده و دیگر قابل استناد نباشد. یکی از موضوعات بسیار مهم در وبلاگ نویسی موضوع به روز بودن اطلاعات است. در وبلاگ نویسی این موضوع اهمیت دارد و باید دقت کنیم که همواره مطالب به روز شده و پالایش شوند.

مستند بودن

همانگونه که اشاره شد تا پیش از اوایل دهه دوم قرن بیست و یکم، وبلاگ نویسی عملاً موضوعی در حیطه تفریحات و سرگرمی محسوب شده و یک موضوع تجاری به شمار نمی‌آمد. امروزه این موضوع، یکی از پایه های مهم اطلاع رسانی محسوب می شود. بنابراین یکی از خصوصیات مهمی که یک وبلاگ یا بلاگ تجاری باید داشته باشد، مستند بودن و قابل استناد بودن مطالب آن است.

وبلاگها یا اقتباسی از یک نوشته یا ترجمه هستند و یا از ذهن نویسنده سرچشمه گرفته اند. در هر دو صورت، لازم است تا اطلاعاتی که در یک وبلاگ ارائه می‌شود، قابل استناد بوده از نظر فنی صحیح باشند. این موضوع از دو جنبه حائز اهمیت است، یکی اینکه در زمان سرچ موتورهای جستجو، مطالبی که دارای اهمیت و شکل ساختار یکسان و درست باشند، در اولویت قرار گرفته و موضوع دیگر اینکه کاربران با خواندن یا رد یا قبول این اطلاعات، به بقیه کاربران جهت  خواهند داد که اطلاعات وبلاگ دارای ارزش و اعتبار و استناد هست یا نه.

هر چه این اطلاعات، بیشتر دارای اهمیت و استناد و صحت باشند، مخاطبان بیشتری جذب کرده و استناد بیشتری به آنها خواهد شد. بنابراین مستند بودن و صحیح بودن و فنی بودن اطلاعات، یکی از مهم ترین جنبه های نوشتن یک بلاگ تجاری است.

روان بودن

روان بودن ادبیات موضوعی نیست که صرفاً به وبلاگ نویسی تعلق داشته باشد. هر متن ادبی لازم است که روان قابل خواندن و قابل فهم باشد. استفاده از کلمه های سخت و پیچیده موجب خواهد شد تا خوانندگان مطالب وبلاگ را متوجه نشده و آن را و به آن استقبال استقبال خوبی نسبت به این مطالب نشان ندهند. در صورتی که کاربران استقبال خوبی نسبت به مطالب از خود نشان ندهند، بدیهی است این مطالب مخاطب کمتر یافته و دیده نخواهد شد.

مرتبط بودن

ارتباط مطالبی که در وبلاگ نوشته می‌شود، با موضوعات تجاری امری بسیار بدیهی و روشن است. در صورتی که به جای تجاری با اصل موضوع کسب و کار سنخیتی نداشته باشد، بدیهی است که در انتقال مفهوم درست عمل نکرده و موفق نخواهد بود. بنابراین لازم است تا زمان برادر نوشتن در نوشتن یک وبلاگ از موضوعات مرتبط با صنعت و کسب و کار استفاده شود تا کاربران بتوانند به راحتی با موضوع ارتباط گرفته و مطالب مورد نظر در خلال متن یا بیرون از آن به مخاطب منتقل شود در غیر اینصورت پرزحمت و زمان از نویسنده گرفته شده و نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد.

همواره باید راهی برای پیدا کردن ارتباط مطالب وبلاگ، با کسب و کار مورد نظر پیدا کرد. یکی از مهمترین راه‌هایی که می‌توان برای ارتباط وبلاگ و کسب و کار پیدا کرد، استفاده از کلمات کلیدی است. کلمات کلیدی کلماتی هستند که موتورهای جستجو می توانند آنها را تشخیص دهند و همچنین دارای اهمیت برای کسب و کار یا صنعت مربوطه هستند.

به هر رو، وبلاگ نویسی یا بلاگر بودن کار ساده ای نیست و نیاز به میزان زیادی از اطلاعات دانش ادبیات و ذوق و صبر دارد. اما هنوز هم این روش، از بسیاری از روش‌های بازاریابی ساده تر کم هزینه تر و به صرفه تر است. بدیهی است که وبلاگ نویسی تمام بازاریابی نیست و تنها یکی از کانال‌های اطلاع رسانی و جذب مخاطب محسوب می شود، اما امروزه از اقبال بسیار خوبی برخوردار است و موجب توسعه بسیاری از صنایع شده است.

نوشته: فرامرز عیب پوش

انگیزش چیست؟

انگیزش(motivation)، عموما به مجموعه فرآیندهایی مانند نیاز، شناخت، هیجان، و سایر رویدادهایی اطلاق می‌شود که به رفتار انسان، نیرو و جهت می‌بخشند. بطور طبیعی، نیازها با شرایط درونی انسان که برای ادامه زندگی و رشد و سلامتی ضروری است، مرتبط هستند. شناخت، عقاید، باورها، و رویدادهای ذهنی، انتظارات و خودپنداره را شامل می‌شود که شیوه اندیشیدن انسان را نشان می‌دهد.

هیجان، به شکل پدیده‌های ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی و چند بعدی هستند که از انفعالات درونی انسان است. رویدادهای بیرونی، مشوّق‌هایی هستند که رفتار انیان را نیرومند می‌سازد و به سمت رویدادهایی هدایت می‌کنند. انگیزش به دلیل یا چرایى رفتار واعمال اشاره دارد. جان اتکینسون معتقد است که معنای ثابتی برای تعریف واژه انگیزش وجود ندارد. روانشناسان بر این باورند که انگیزش عاملی است درونی که رفتار فرد را در جهت معینی هدایت می کند و راهنمای برای گزینش کوششی از میان کوشش های ارادی وی است.

مجموعه این عوامل، عموما به عنوان “انگیزش”، شناخته می‌شوند. انگیزش، به عبارت ساده، مجموعه‌ای از فرایندهای درونی یا بیرونی است که موجب حرکت انسان به سمت موضوعی خاص می‌شود.

موضوع منابع انسانی و استخدام نیروهای کارا و درست در سازمانها، یکی از مهمترین دغدغه ها و معضلات مدیران امروزی، خصوصا در کشور ماست. سوال بسیار شایعی که بسیاری ازمدیران در ذهن دارند این است که “چرا اساسا نیروهای سازمان، آن نیروهای دلچسبی نیستند که باید باشند و اساسا چرا نیروهای خوب و زبده، در بسیاری از سازمانها کار نمی‌کنند و یا اساسا چرا نیروهای سازمان انگیزه و اشتیاق کافی برای انجام اهداف را ندارند!؟”

برای هر مدیری در سازمان آگاهی از مسئله انگیزش کارکنان؛ كه در واقع پی جویی علت وسبب حركت و رفتارهای اعضا و افراد سازمان است، ضرورت دارد. كنكاش در مسئله انگیزش؛ پاسخ چراهای رفتار آدمی است؛ چرا انسان در سازمان كار می‌كند؟ چرا بعضی افراد فعال و برخی كم كارند؟ علت علاقه به شغل و بی علاقگی به كار چیست؟ این سوالات و بسیاری دیگر همه با موضوع انگیزش در ارتباط هستند و پاسخ به آنها در انگیزش و انگیزش های كاركنان خلاصه می شود.

انگیزش یکی از مسائل کلیدی است که بدون‎شک نقش تعیین کننده‌ای در ابعاد مختلف سازمانی دارد. سازمانها برای نیل به اهداف بلند مدت و دوام در دنیای رقابتی تجارت امروزی موظف به ایجاد انگیزش در افراد سازمان هستند. انگیزش به طور کلی به سه بخش کلی نیازها، برانگیزاننده‎ها و مشوق‌ها دسته بندی می‎گردد. بر اساس این دسته بندی می‎توان با توجه به هر یک از عوامل تعیین کننده آن، روش هایی برای ایجاد انگیزش در کارکنان یا افراد دیگر ایجاد کرد. از دیدگاه مدیریت، هدف ایجاد انگیزش در كاركنان نهایتا این است كه رفتار آنان بیشترین نفع را برای سازمان داشته باشد.

منشاء ایجاد انگیزش

عوامل انگیزشی به دو گونه عوامل درونی و عوامل بیرونی تقسیم می‎شوند. هر دو گونه از این عوامل نیز باید نهایتادرون فرد ایجاد نیرویی کند که فرد را به حرکت وادارد. منشاء ایجاد انگیزش دلایل فیزیولوژیكی_روانی است. این عوامل کاملا در ایجاد انگیزش مؤثرند. بنابراین برای شناخت بیشتر انگیزش، سه عامل عمده موثر در آن یعنی شرایط ایجاد كننده انگیزش، لازم است تا نتایج رفتاری حاصل از انگیزش، اساس و پایه های فیزیولوژیك انگیزش باید مورد مطالعه قرار گیرند.

به طور خلاصه انگیزش ها را می توان به دو گروه عمده تقسیم كرد انگیزش هایی كه منشاء جسمانی و بدنی دارند انگیزش های اصلی خوانده می شوند (مانند گرسنگی، تشنگی، انگیزش جنسی) و انگیزش‌های اجتماعی یا انگیزش های اكتسابی كه بر اثر معاشرت فرد با افراد دیگر جامعه و یادگیری حاصل می شود و می توان آنها را به عوامل یادگیری و محیطی مربوط دانست.

عوامل ایجاد انگیزش

همانگونه که اشاره شد عوامل بیرونی و درونی در ایجاد انگیزش نقش دارند. این عوامل به سه بخش مهم نیاز ها، انگیزاننده‎ها و مشوق‎ها تقسیم میشوند. در این بخش این سه عمال بسیار حیاتی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

نیازها

از دیگاه فیزیولوژی، نیاز کمبودی است که هنگام عدم تعادل فیزیولوزیکی احساس می‎شود. به عبارت دیگر، چیزى در درون فرد كه او را به فعالیت و انجام كار وا مى دارد. نیاز حالتى درونى است كه باعث مى شود نتیجه معینى مطلوب به نظر برسد.

کارکنان غالباً با توجه به ماهیت کارشان نوع نیازشان را تعریف می کنند غالباً براساس این تحقیق نیازهای اعضای یک سازمان شامل چهار دسته نیاز است. این نیازها شامل نیارهای دانشی، نیازهای روحی و روانی، نیازهای وظیفه‎ای و نیازهای اخلاقی است. برای اطلاع بیشتر از این نیازها، مطالعه مقاله “نیاز چیست؟”، پیشنهاد می‎شود.

برانگیزاننده ها

برانگیزاننده ها یا انگیزه‎ها، جهت تخفیف نیازها بوده و به عبارتی، کمبودهای جهت دار هستند. به بیان ساده تر، یك نیاز ارضا نشده باعث ایجاد تنش خواهد شد. این تنش موجب می‎شود تا انگیزه‎های ناگهانی در درون فرد برانگیخته شود. این انگیزشها امورى درونى هستند كه باعث می‎شوند انسان به دنبال تأمین اهداف ویژه‌اى، رفتار جستجوگرانه‎اى از خود بروز دهد.

مشوق ها

بطور کلی رفتاری که تقویت نشود، تکرار نخواهد شد. مشوق، به شکل مشخص و واضح، انگیزاننده ای خارجی است. یعنی عاملی در خارج از انسان. روانشناسان غالباً آن را “محرّك”، می‎نامند و گاه به پاداش هایى اشاره دارد كه فرد به آن امید بسته است و انگیزش هایش به سوى آن ها هدایت می‌شود. در این بخش، برخی از مشوق‎ها را مورد بررسی خواهیم کرد.

از آنجا که پاداش به افراد انگیزش می‌دهد و مشوق آن‌ها است، باید بر مبنای عملکرد باشد. پاداش‌ها باید بر مبنای انجام موفقیت‌آمیز کارها و فعالیت‌هایی باشد که به سازمان در رسیدن به اهداف و افزایش بهره‌وری کمک می‌کند.

درنظر داشته باشیم که به هیچ عنوان به غیر از عملکرد، هیچ‌ چیز دیگری شایسته پاداش نیست، نه رتبه و مقام، نه تحصیلات و نه روابط و نه … ملاک و معیار صرفا عملکرد فرد است.

تنها راه پاداش‌دهی برای کمک به موفقیت شرکت این است که پاداش‌ها به طور مستقیم بر اساس عملکردی تعیین ‌شوند که به کل سازمان کمک می‌کند.

سازمان‌هایی که رشد سریعی دارند، عملکرد محور هستند. تنها راه پیشرفت در چنین سازمان‌هایی این است که اکثر قریب به اتفاق کارکنان عالی کار می‎کنند. مدیران نیز با همه همکاران به خوبی همسو هستند و به ادامه رشد سازمان کمک می‎کنند.

در برخی از سازمان‌ها، ” کشف روش ارتقا یافتن”، کلید موفقیت است. افراد بر اساس توانایی‌شان در اثرگذاری بر دیگران و سوء‌استفاده از آن‌ها ارتقا می‌یابند. در این سازمان‌ها تمرکز از عملکرد منحرف شده و به زرنگی و سوءاستفاده معطوف می‌شود.

سازمان‌های سیاست‌محور دوست دارند مانند شرکت‌هایی باشند که به جایگاه تسلط بر بازار رسیده‌اند و تا مدت زمان زیادی سودآور باقی می‌مانند. دیگر عملکرد ملاحظه اصلی نیست؛ بلکه سیاست همه چیز است. این سازمان‌ها تقریبا همیشه در رقابت با سازمان‌های عملکرد محور شکست می‌خورند.

پاداشها به دودسته ملموس و غیرملموس تقسیم می‎شوند. پاداش‌های ملموس پول، مرخصی‌ها و اشیا مادی هستند.

بهترین راه استفاده از پول به عنوان پاداش این است که مبلغ مشخصی را به عنوان اضافه حقوق و متناسب با انجام وظیفه یا دستیابی به هدف تعیین کنیم. بعضی شرکت‌‌ها این اشتباه را مرتکب می‌شوند که برای انجام یک کار خاص مبلغ پرداختی به کارمند را افزایش می‌دهند، ‌اما سپس در ازای تکرار یا عدم تکرار آن کار، همان پرداخت را ادامه می‌دهند. اضافه حقوق‌های خاص و ناپیوسته اغلب بهترند.

پاداش‌های ناملموس مواردی از قبیل جوایز، لوح‌های تقدیر و هدایایی هستند که در جشن‌های سالانه به عملکردهای استثنایی داده می‌شوند. این موارد می‌تواند به شکل آموزش‌های جانبی باشد که هم به کارمندان و هم به شرکت سود می‌رساند یا به شکل مرخصی‌هایی که از بهره‌وری و عملکرد کارمندان نمی‌کاهد و هزینه چندانی برای شرکت ندارد. تحسین و تقدیر آشکار، به خصوص مقابل دیگران پاداش غیرملموس فوق‌العاده‌ای است که باعث افزایش دلگرمی، انگیزش و بهبود مدام عملکرد در طولانی‌مدت می‌شود. این پاداشی “احساسی” است که هزینه کم و سود زیادی دارد.

اعتماد کردن، صداقت، تقدیر کردن، به رسمیت شناختن و تقویت، سه پاداش ناملموس موثر است که اگر مدیران نحوه استفاده و کارکرد آنها را بدانند، بسیاری از مشکلات سازمانها حل خواهد شد. سایمون سینک دانشمند برتر مدیریت، معتقد است “برای ساخت اعتماد در سازمان، باید با کارکنان صادق بود!”.

بسیاری از مدیران عقیده دارند که فیش حقوقی، پاداشی کافی برای کار خوب است؛ اما اغلب افراد موضوع را این‌گونه نمی‌بینند. هرگاه کارمندان برای انجام کار به روشی فوق‌العاده از مسیر معمول خود خارج می‌شوند، شناسایی و تقویت را پاداش مسلم موفقیتشان می‌دانند.

نوشته: فرامرز عیب پوش

جینگل(jingle)، چیست؟

جینگل(jingle)، آهنگی کوتاه است که در تبلیغات و سایر مصارف تجاری برند یا خدمات باهدف خاصی بکار می‌رود که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. این واژه در ادبیات بازاریابی ما به عنوان جینگلز(jingles)، مشهور است که البته غلط نیست اما جینگل مفرد است درصورتیکه جینگلز، جمع تعدادی جینگل است. به عبارت دیگر جینگل(jingle)، صوتی آهنگین است که به عنوان “ماتو”، یا تگ لاین” برند بکار می‌رود. بسیاری از اساتید بازاریابی، جینگل را نوعی “برند صوتی”، یک برند می‌دانند.

به بیان دیگر؛ جینگل یا جینگلز، نوعی برند صوتی است که تداعی کننده برند در ذهن مخاطب است. جینگل عموما حاوی یک یا چند قلاب صوتی ذهنی(مراجعه به مقاله یا کتاب قلاب شده)، است. جینگل به صراحت بواسطه استفاده از ملودی یا آهنگ محصول یا خدماتی خاص را درذهن مخاطب نهادینه می‌کند. جینگل در برخی موارد شعاری را بصورت آهنگین تکرار می کند و دربرخی اوقات از یک ملودی خاص بهره می‌برد.

جینگل موضوع برند یا خدمات را تبلیغ را معمولاً از طریق استفاده از یک یا چند شعار تبلیغاتی و خصوصا یک ملودی خاص، در ذهن مخاطب حک می‌کند. جینگلها یا جینگلزها، در بسیاری اوقات نقشهای دیگری برعهده دارند، آنها در برای ایجاد یا حفظ تصویر برند نیز استفاده شوند. بسیاری از جینگل ها، قطعه هایی از آهنگ های معروف هستند که برای آنها متنی انتخاب میشود اما یک جینگل خاص؛ عمدتا ساخته می‌شود.

شکل گیری جینگل

در دهه 60 میلادی، رادیو در امریکا و اروپا از بیشترین محبوبیت برخوردار بودند. ایستگاههای رادیویی یک به یک به وجود می‌آمدند و رشد می‌کردند و مخاطبان ثابت خود را داشتند. باتوجه به افزایش تعداد ایستگاهها، مخاطبان در هنگام پبدا کردن موج رادیو به آهنگهای آشنا مراجعه نموده و اگر آهنگ آشنای خود را می‌شنیدند، روی ایستگاه متوقف می‌شدند. خصوصا اینکه بیشترین میزان گوش کردن به رادیو در هنگام رانندگی و در خودرو بود و راننده فرصت کمی داشت تا ایستگاه مورد نظر خود را پیدا کند.

“آهنگ رادیو” اولین جینگل موفقی بود که برای شناسایی ایستگاه رادیویی استفاده شد. این اصطلاح در ابتدا برای ایستگاههای پخش موسیقی ، استفاده شد. این آهنگ شامل یک موسیقی متشکل از نام و فرکانس ایستگاه رادیویی و برنامه های آن بود. در میان برنامه ها نیز صداهایی پخش می‌شد که از عناصر خاصی که به آنها “دونات” گفته می‌شد، پخش می‌شد. این موضوع بعدها به نام “جینگل سونگ” یا “جینگلز”،  رایج شد و به تبلیغات راه یافت.

ورود کپی رایتینگ به ساخت جینگل

پس از موفقیت استفاده از این المان، نویسندگان داستانهای تبلیغاتی(کپی رایترها)، مأمور نوشتن جینگلها(jingles)، شدند. آنها در ابتدا فقط داستان را می‌نوشتند اما بعدها این موضوع کاملا تبدیل به موضوعی حرفه‌ای شد و کپی رایترها همه جنبه های جینگل(jingle)، را از قبیل موسیقی، شعر، اجرا و ضبط را به عهده گرفتند. امروزه بنگاههای بزرگ تبلیغاتی مانند اگیلوی(Ogilvy)، بهترین جینگلزهای جهان را تولید می‌کنند.

بصورت مختصر می‌توان گفت که جینگل(jingle) یا جینگلز(jingles)، آهنگ کوتاهی است که برای بیان یک اندیشه یا مفهوم و به خاطرسپاری آن در ذهن مخاطب در نظر گرفته می‌شود. موسیقی قدرتی فراتر از یک شعار دارد. موسیقی به قدری قدرتمند است که فراموش کردن آن تقریبا غیرممکن است.

ویژگی‌های جینگلز(jingles)

همانگونه که اشاره شد، جبنگل یا جینگلز(jingles)، یک موسیقی کوتاه و تاثیرگذار است و صرفا یک بار ساخته شده و به آسانی قابل تغییر نیست. بنابراین در ساخت آن باید تمام استانداردهای لازم رعایت شود تا محصول نهایی “قابل عرضه” و “گیرا” باشد. برای ساخت یک جینگل موفق، رعایت چند اصل الزامی است تا این موفقیت حاصل شود. در این مقاله به همراه هم این اصول را مرور خواهیم کرد.

به یاد ماندنی بودن

یک جینگل موفق، به سرعت قابل تشخیص است. مخاطب باید بتواند بسادگی آن را با یک یا دو ثانیه فکر کردن، بخاطر بیاورد. جینگلز(jingles)ی موفق، کوتاه اما قوی است. بطوریکه از میان سایر موزیکها، “قابل تشخیص” و “به یاد ماندنی”، است. این خاصیت می‌تواند کمک زیادی به استفاده این موضوع درتبلیغات کند.

فراگیری و قابل استفاده بودن

لازم است تا جینگلز(jingles)ها، موزیکی مناسب باشند که بتوان از آنها در هرجایی استفاده کرد. یک جینگل موفق باید “فراگیر” و “قابل استفاده”، باشد. اگر جینگلز(jingles) به قشر یا طبقه‌ای خاص، افرادی خاص، منطقه یا کشوری خاص، قبیله یا نژادی خاص اشاره کند، بدیهی است که باقی مخاطبین خود را از دست خواهد داد. این موسیقی در زمان شنیده شدن نباید فضایی دوقطبی یا چند قبی را القا کند و به هیچ عنوان نباید “جانبدارانه”، یا “نژادپرست” باشد. عموما جینگل (jingles)ها روح یک برند یا کسب و کار را منتقل می‌کنند و در تمام کره زمین قابل پذیرش و قابل درک هستند.

سادگی

بطور عموم جینگلهای موفق، موزیکهایی با نت های ساده و ملودی های قابل فهم و غیر پیچیده هستند. مخاطبان برند یا خدمات باید بتوانند اولا آن را درک کنند و ثانیا آن را به خاطر بسپارند. ذهن انسان عاشق سادگی است و از پیچیدگی، فرار می‌کند.

معنی و مفهوم

فقط به این دلیل که دیدید برخی از شرکت های معروف آهنگ دارند، به این معنی نیست که حتما ماهم باید یکی داشته باشیم. تقلید در شروع هرکاری لازم است اما صنایعی که سالهاست درحال فعالیت هستند، دلیلی برای تقلید ندارند بلکه باید ابداعات رقیب را ببینند و آن را بهبود ببخشند و همواره چیزی بیشتر از او به بازار عرضه کنند.

اگر می خواهیم انرژی ذهنی و بودجه خود را برای ساختن یک موسیقی واضح و درست سرمایه گذاری کنیم، چاره‌ای نداریم جز اینکه معنای واقعی و منحصر به فرد برند را درک یا خلق کنیم. در غیر این صورت، انرژی و بودجه ما به هدر خواهد رفت. هر چیزی که دارای معنی و مفهوم نباشد، فراموش خواهد شد. یک جینگل باید به معنی و مفهوم برند و کسب و کار”مرتبط” بوده و دارای “معنی و مفهوم” باشد.

احساسی بودن

جینگلز(jingles)، بیش از هرچیز دیگر، باید داری یک ویژگی احساسی باشد. این بدان معناست که مخاطب با شنیدن آن، احساسی را تجسم یا تصور کند که برای وی “جذاب” باشد. فراموش نکنیم که یک موضوع جذاب”، با یک موضوع “خوشایند”، متفاوت است. بسیاری از موضوعات جذاب ممکن است خوشایند نباشند. همانگونه که “ترس”، موضوع خوشایندی نیست ولی در شعارهای تبلیغاتی و شعارها کاربرد دارد. در مقاله جداگانه ای در خصوص “جاذبه ها و انواع آن”، صحبت خواهیم کرد.

داستان‌سرایی

داستان سرایی بخش بزرگ و مهمی از زندگی انسان است. “ست گودین”، معتقد است” بازاریابها بیشتر از آنکه محصول خوبی برای فروش داشته باشند، باید داستان خوبی برای تعریف کردن داشته باشند”!. هرچه داستان قویتر باشد، فروش بیشتر و آسان تر است. انسان در هر عصری، بدون داستان و قصه نتوانسته زندگی کند. داستانها بسیار مهم و با اهمیت هستند. داستانها فراتر و با اهمیت تر از واقعیتهای حقیقی اطراف ما هستند. اگر به دقت بنگریم، مهمترین موضوع جهان برای هریک از ما، خود ما هستیم.

بی پرده و به صراحت بنگریم، “خود ما صرفا یک داستان هستیم”!. ممکن است تعجب کنیم، اما اگر نگاهی به کارت ملی یا گواهینامه خود بیندازیم، ونام و نام خانوادگی خود را نگاه کنیم درخواهیم یافت که نام خانوادگی ما داستانی است که اجداد ما برای خودشان انتخاب کرده اند و به گونه‌ای شعار خانوادگی ماست که صرفا یک قرارداد و داستان است. نام کوچک ما نیز یک داستان و قراردادی بین والدین ماست که شعار فردی ماست. اکنون به اهمیت داستان، بیشتر پی می‌بریم!.

اگر موسیقی جینگل ما بتواند داستانی را تعریف کند، می تواند به بخشی جدایی ناپذیر از بازاریابی و برند ما تبدیل شود. ساخت یک موسیقی که تمام شرایط گفته شده را داشته باشد و در عین حال ساده باشد، به هیچ عنوان ساده نیست. به اعتقاد “استیوجابز”، “سادگی، حد اعلای پیچیدگی، است”!.

اشتباهات رایج در ساخت جینگل

همانگونه که در توصیف جینگل شرح داده شد، جینگل نباید طولانی باشد و موضوع مهمتر اینکه جینگل نباید طولانی و مکرر پخش شود! کوتاه بودن و موجز بودن جینگل باعث تاثیرگذاری آن است. به همان میزان طولانی شدن یا تکرار مکرر آن، موجب تاثیر عکس در مخاطب است. یکی از مکررترین جینگل های تاریخ، مربوط به ژله McCormick Foods  است که می‌توان از آن به عنوان یک نمونه موفق ابلهانه نام برد. ا قبل از سال 1943 در استرالیا ساخته شده است و از قرن بیست و یکم در تبلیغات استفاده شده است. در طول دهه جهل میلادی، آن را بدنام کرد، زیرا در بعضی از ایستگاه های رادیویی، بیش از 100 بار در روز پخش می‌شد.

نوشته: فرامرز عیب پوش