رضا تهرانچی در سال ۱۳۰۲ در شهر کاشان، دیده به جهان گشود. خانواده تهرانچی، برای کسب دانش و تحصیل ارزش زیادی قائل بودند بنابراین با وجود اینکه به علت شغل پدر خانئاده تهرانچی بارها مجبور به نقل مکان به شهرهای مختلف شد، رضا تهرانچی در هر شهر به بهترین مدرسه های موجود آن شهر، فرستاده می شد.
تهرانچی پس از اتمام دوران ابتدایی در شهر مشهد، جهت گذراندن دوران متوسطه، راهی دبیرستان دارالفنون تهران شد.
روحیه کارآفرینی تهرانچی، سبب شد تا به یادگیری کار با ماشین نویسی پرداخته و پس از گذشت مدتی، خود اقدام به جذب هنرجو نموده و کلاس های ماشین نویسی را برگزار و به علاقه مندان این زمینه آموزش ارائه کند.
در سال ۱۳۲۰ پس از اتمام دبیرستان، به دانشگاه تهران رفت و در رشته دندان پزشکی دانشگاه تهران اقدام به ادامه تحصیل داد. وی پس از اتمام تحصیلات دندانپزشکی در سال 1327، و دریافت شماره نظام پزشکی خود اقدام به تاسیس مطب دندانپزشکی در چهارراه مختاری تهران نموده و شروع به درمان بیماران کرد.
بیسکویت مادر
تهرانچی در کنار طبابت، مطالعات فراوانی داشت. او با مطالعه مقالات و کتابهای یک از پزشکان مشهور امریکایی به نام ” گیلورد هاوزر” گرایش زیادی به حوزه تغذیه پیدا کرد. او سعی داشت تا آموزه های هاورز را در تغذیه بیماران خود بکار ببرد.
باتوجه به مشکلات صنعت غذایی در نیمه ابتدایی قرن گذشته، تهرانچی برآن شد تا با فرمولهایی که از آموزه های هاورز بدست آورده بود، خود مواد غذایی سالمی تولید کند که بتواند برخی از کمبودهای غذایی ایرانیان را جبران کند. بدین ترتیب بود که اولین نمونه های بیسکویت سالم توسط تهرانچی ساخته شد.
تهرانچی به کمک برادران خود، شرکتی با نام “ویتانا” تاسیس کرد. در بدو تاسیس در کارگاه ویتانا بیسکوئیتهایی از ملاس و جوانه گندم تولید میشد که در قنادیهای مختلف امیریه و بهارستان به فروش میرسید. تهرانچی با وامی به مبلغ ۳۰ هزار تومان زمینی در جاده کرج خریداری کرد تا در سال ۱۳۳۲ کارخانهای برای تولید انواع بیسکوئیت بنا کند.
شرکت ویتانا اولین شرکت فعال در زمینه تولید بیسکویت و نان صنعتی ایران بود. بیسکوئیت پتیبور و نان سوخاری ویتانا بیسکوییت مادر، از اولین تولیدات این کارخانه بود. او این بیسکوییت را به دلیل نقش ویژه مادر و شیرمادر در سلامتی انسان به نام “مادر”، نام گذاری کرد. پس از مدتی بیسکوییت مادر بین مردم جایگاه خود را پیدا کرد و به دلیل ویتامینها و مواد مغذی که داشت، توسط پزشکان هم توصیه شد. ویتانا نخستین کارخانه ایرانی بود که روی محصولاتش تاریخ مصرف و نشان استاندارد درج کرد.
تهرانچی از اولین تولیدکنندگانی بود که برروی موضوع برندسازی و بازاریابی تاکید داشت و در این زمینه مطالعات زیادی داشت. فقر اطلاعات مدیریتی در آن زمان مانع پیشرفت وی در این زمینه نشد. او شعار “مهر مادر، شیر مادر، بیسکوئیت مادر”را برای بیسکوییت مادر برگزید و نشان مادر و کودک را روی تمام بسته بندی ها اجرا کرد.
پس از انقلاب
در سال 58 و پس از اجرای قانون مصادره اموال(جزئی از قانون مجازات اسلامی)، افرادی که با رژیم پیشین ارتباط مستقیم داشتند، با مصادره کلیه اموالشان مواجه شده و این اموال به ستاد به ستاد اجرایی فرمان امام منتقل شد.
شرکت ویتانا در اختیار شرکت سهامی البرز(زیرمجموعههای بنیاد پانزده خرداد)، قرار گرفت. با توجه به ضعف مدیریت تولید این کارخانجات به شدت افت کرده پس از مدتی در وضعیت ورشکستی قرار گرفت. کارخانجات ویتانا در سال ۱۳۸۷ به بخش خصوصی فروخته شد.
میراث تهرانچی
تهرانچی در سال 96 نشان امین الضرب را دریافت کرد و پس از گذشت چهل سال، مورد تقدیر قرار گرفت. بسیاری از بزرگان صنایع غذایی از مشاوره ها و توصیه های وی بهره مند شده و او نقش مهمی در سالم سازی صنایع غذایی کشور ایفا کرد.
رضا تهرانچی
تهرانچی سرانجام در اولین روزهای قرن پانزدهم، در روز ششم فروردین ماه ۱۴۰۱ در ۹۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و آرام گرفت.
غلامعلی سلیمانی در ۲۵ خرداد ماه ۱۳۲۵ در آمل دیده به جهان گشود. پدرش وکیل دادگستری و مادر او خانهدار بود. او دوران دانشگاهیاش را در دانشگاه ملی ایران گذراند و مدرک لیسانس رشته ریاضی را از دانشکده علوم ریاضی دانشگاه شهید بهشتی در سال ۱۳۵۰ دریافت کرد. پس از آن به خدمت سربازی رفت او در دوران سربازی هم کار میکرد. یک روز به دانش سرا میرفت و درس میداد و بقیه روزها، تدریس خصوصی میکرد.
در ادامه راه و در سال ۱۳۵۲ کار رسمی خود را از بازارچه سعدی و با فروش لوازمیدکی خودرو ادامه داد. سلیمانی در سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ که به صورت جدی کار را شروع کرد، دو شرکت تأسیس کرد، یک شرکت پروفورم و شرکت دیگری هم به نام مارکتینگ سرویس اند. ریسرچ به معنی ایران شما که با یک آمریکایی و یک هندی تأسیس کرده بود. سلیمانی بعدها در سال ۱۳۵۶، در مکان فعلی شرکت کاله کار خود را با توزیع شیر آغاز نمود، او این مکان را از خواهر بزرگترش اجاره کرده بود.
سلیمانی پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباس سازی گیلان آغاز کرد. سلیمانی بعدها با میکائیلیان همکاری نمود و بعد در مغازهای به تولید همبرگر مشغول شد و بعد شرکتی در شیراز به نام دمس بنیان نهاد. در همان اوایل انقلاب، وزیر وقت آن زمان وزارت صنایع، معادن از سلیمانی درخواست نمود تا برای حل اختلاف وزارتخانه و شیلات ایران به جنوب کشور برود و محصولات دریایی را تولید کند. او به دَیِر، بوشهر و چند شهر دیگر رفت تا مشکلات پیشآمده را از میان بردارد. سلیمانی در این سفر متوجه حجم بالای ماهی دور ریخته شده در این کارخانهها شد و برای این موضوع هم راهحلی پیدا کرد. در تهران، یکی از کارخانهها مجهز به دستگاه جداسازی گوشت از استخوان شد تا با استفاده از آن استخوانهای ماهی را از گوشت جدا نماید.
سلیمانی پس از مدتی در سال ۱۳۷۰ شرکت لبنی کاله را به عنوان یکی از شرکتهای گروه سولیکو تأسیس کرد. او در حال حاضر صاحب ۴۰ شرکت و ۲۰ کارخانه است. سلیمانی تنها ایرانی است که توانسته با شرکتهای بزرگ غذایی و صنعتی جهان مانند نستله، دنون، کمپینا، بل، هکلند و ایمی برای همکاری صحبت دوجانبه داشته باشد. سلیمانی در ورزش هم سرمایهگذاری بزرگی انجام داد و باشگاه ورزشی کاله را بنیانگذاری کرد.
از قدیم وقتی از کسی میپرسیدند علم بهتر است یا ثروت، باید یک پاسخ کلاسیک میداد: «علم»؛ اما واقعیت این است که ثروتآفرینی به اندازه آموختن علم ارزشمند است. این چیزی است که غلامعلی سلیمانی از سنین بسیار پایین میدانست و به همین خاطر در کنار علمآموزی که پدرش بر آن تاکید داشت، به ثروتآفرینی نیز فکر میکرد. او به خوبی آگاه بود که برای دست یافتن به ثروت باید کار کرد. از کلاس هشتم به دنبال سه هزار تومان بود که با آن یک تاکسی بگیرد و به رانندهای بدهد تا درآمد داشتهباشد اما در آن سن نتوانست این سه هزار تومان را جور کند.
در دوران دانشجویی وقتی با نخستین حقوق سیصد تومانیاش بابت یک روز تدریس در هفته، یک دست کتوشلوار نو از خیاطیهای لالهزار سفارش داد و بر تن کرد، طعم شیرین استقلال مالی را چشید. قدمهای بلند اما شمرده و حسابشده سلیمانی برای ثروتآفرینی و البته در کنار آن کارآفرینی از همینجا شروع شد. حالا او کارآفرینی بزرگ و شناختهشده در ایران است که هلدینگ سولیکو را در اختیار دارد؛ هلدینگی با بیش از ۲۰ زیرمجموعه که شرکت کاله یکی از بزرگترین و مطرحترینهای آن به شمار میآید. قصه سلیمانی، قصه ایمان و اعتقاد است؛ ایمانی که ریشه در خانواده و دوران کودکیاش دارد.
چهار سال بیشتر نداشت اما برای سحری از خواب بیدار شدهبود و میخواست مثل بزرگترها روزه بگیرد. مادرش به او گفت وقتی روز به نیمه رسید ناهارش را بخورد، فردا هم از ظهر تا موقع اذان چیزی نخورد، بعداً این دو روز به هم وصل میشوند و یک روز روزه کامل میشوند. دو دستمال هم به او دادهبود گفتهبود آنها را به هم گره بزند و به رودخانه بیندازد تا روزهاش یک روز کامل حساب شود. پدرش از همان کودکی بر نماز خواندنِ او تاکید داشت. رفتهرفته اعتقادات مذهبی در غلامعلی سلیمانی نهادینه شد و از او فردی را ساخت که امروز کارآفرینی صاحبنام است.
زندگی غلامعلی سلیمانی از آمل شروع شد، تا ۱۸سالگی یعنی زمانیکه دیپلم گرفت با خانوادهاش در همین شهر زندگی میکرد تا اینکه به تهران مهاجرت کرد: «بچه درسخوانی نبودم، شاگرد متوسطی بودم و برای همین رشته ریاضی را انتخاب کردم چون به نظرم ریاضی سادهتر بود. وقتی هم به تهران آمدم اولین کاری که کردم ثبتنام در کلاس زبان انگلیسی بود.» سال اول در کنکور پذیرفته نمیشود اما سال دوم به دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتیِ فعلی) راه پیدا کرد و در رشته ریاضی با این امید درس خود را آغاز کرد که بعداً به آمریکا برود و در رشته آیتی ادامه تحصیل بدهد. آنطور که به خاطرش میآید شهریهاش چهار هزار تومان بوده.
سال اول پدرش شهریهاش را پرداخت کرد. سال دوم مسیرش را از خانواده جدا میکند و تصمیم میگیرد خودش شهریهاش را بپردازد. نزد یکی از دوستانش میرود و وام چهار هزار تومانی میگیرد و تلاش میکند با درآمد حاصل از تدریسِ خصوصی، قسطهایش را بپردازد. پدرش بابت این کار با او قهر میکند اما سلیمانی میگوید: «خواستم روی پای خودم بایستم». سال بعد از یکی از دوستانش میشنود که شهریهاش را نمیپردازد. او هم وام نمیگیرد و به دانشگاه میگوید: «پول ندارم!» رئیس دانشگاه با او صحبت میکند و میپذیرد که سلیمانی شهریه ندهد.
البته او به همین ماجرا بسنده نمیکند و از رئیس دانشگاه میخواهد او را برای تدریس در مدرسه معرفی کند و به دنبالش میگوید وامی هم به او بدهد. رئیس دانشگاه میگوید: «این خانم منشی من هم هست، میخواهی عقدت کنم!» القصه سلیمانی نهتنها از شهریه چهار هزار تومانی خلاصی پیدا میکند بلکه با تدریس و دریافت وام، ماهی حدود هزار تومان هم به دست میآورد. از همینجا یاد میگیرد هر چالشی را به فرصتی برای خود تبدیل کند. لیسانسش را که گرفت به سربازی رفت و بالاخره در سال ۱۳۵۲ کار رسمی خود را از بازارچه سعدی با فروش لوازم یدکی خودرو آغاز کرد تا اینکه با یک آمریکایی در ایران آشنا شد و به همراه او شرکتی به نام «مارکتینگ سرویس اند ریسرچ» را راهاندازی کرد. چند وقت بعد با تحقیقاتی که انجام داد به این نتیجه رسید که بهترین فعالیت اقتصادی، کارِ مواد غذایی است. سرانجام در سال ۱۳۵۶ وارد کارِ پخش فرآوردههای گوشتی میشود. به این ترتیب پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباسسازیِ گیلان آغاز کرد. ناگفته نماند که در خلال این کارها، هیچگاه تدریس خصوصی را رها نکرد.
دفتری که اکنون به عنوان دفتر مرکزیِ سولیکو شناخته میشود، در واقع خانه خواهرش بود که بعد از فوت شوهرش میخواست آن را مبلغ ۱۷هزار تومان اجاره بدهد. سلیمانی این خانه را به مبلغ ۲۰هزار تومان از خواهرش اجاره کرد؛ همین خانه پلاک ۹۹ خیابان آذربایجان، اکنون دفتر مرکزی سولیکو است. خانه در آن زمان سردخانهای بود که اجناس از کارخانه گیلان و آرزومانیان در آن انبار میشد. کمی بعد تصمیم گرفت همبرگرزنی راه بیندازد و در نهایت در زیرزمینِ همان پلاک ۹۹ کار همبرگرزنی را آغاز کرد و در روز اول ۱۹۵ همبرگر زد.
“بعد از دو ماه روزانه ۴۰هزار همبرگر میزدیم و روانه بازار میکردیم. در بحبوحه سال ۵۷ که خیلیها میخواستند فرار کنند، ما میخواستیم همینجا کار کنیم. من در ایران ماندم و کار کردم”
مدام به فکر توسعه بود و به همین خاطر پول کم میآورد و درآمدش کفاف نمیداد. اما مصمم شدهبود که کارش را به نتیجه برساند. هر پولی به دست میآورد حتی از تدریس خصوصی، روی کار همبرگرسازی گذاشت تا کار به نتیجه برسد. بالاخره تدریس را کنار گذاشت تا به فعالیت جدیدش به صورت تماموقت برسد. علاقه به توسعه کار باعث شد به سراغ راهاندازی کارخانههای دیگر در سایر شهرها برود. به همین خاطر بود که سر از بوشهر درآورد و وارد کار ماهی شد. به کمک چند شریک در بوشهر خط کنسرو ماهی را راهاندازی کرد. کماکان هیچ فرصتی را برای توسعه از دست نمیداد. کمی بعد هم به سراغ شهر پدریاش رفت و کارخانه سوسیس و کالباسزنی را در آنجا راهاندازی کرد تا اینکه یک دبه شیر پای او را به دنیای لبنیات باز کرد.
آغاز کاله
یک روز که غلامعلی سلیمانی برای دیدار با خانوادهاش به آمل رفتهبود زنی را دید که یک دبه شیر در جوی خالی میکرد و به زمین و زمان بد و بیراه میگفت. از زن پرسید که چه اتفاقی افتاده و زن گفت شیر را برای فروش آورده و کسی از او خریداری نکردهاست. این مسئله ذهنش را درگیر کرد. با دوستش صحبت کرد و تصمیم گرفت به کمک او ماستبندی راه بیندازد. کاله از همینجا آغاز به کار کرد و در آن اوایل کمتر کسی امید داشت به موفقیت برسد درحالیکه امروز موفقترین گروه در زیرمجموعههای سولیکو است. سلیمانی در کتاب رویاهای طلایی میگوید: «به خاطر دارم زمانیکه به آمل رفتم کلاً دو گاوداری در آنجا وجود داشت. چهل تن شیر هم بیشتر تولید نمیکردند. امروز در آمل بالای چهارصد تن شیر تولید میشود. بنابراین من از کارم راضیام. افراد زیادی در کاله کار میکنند و افرادی که به طور غیرمستقیم در این حوزه فعالیت دارند، خیلی بیشترند. ما در حوزه حملونقل هم ایجاد اشتغال کردهایم و اکنون از ۱۶ استان شیر به کاله میآوریم”
توسعه کاله گام بعدی بود که سلیمانی با حساب و کتاب و کاملاً دقیق برداشت. برای این توسعه نیز بر نیاز و ذائقه ایرانی تمرکز داشت. روزی کتابی از دوستی ایتالیایی به دستش رسید که در آن درباره پنیر پروسسشده نوشته شدهبود. تصمیم گرفت پنیر پروسسشده را به خط تولیدش در شرکت کاله اضافه کند. البته عملی کردنِ این تصمیم آنقدرها هم ساده نبود. به کمک فردی آلمانی و با افزودنِ دستگاههای جدید بالاخره موفق شد شش کیلو پنیر پروسسشده تولید کند و این تولید نویدبخش آیندهای درخشان برای کاله بود. البته این پنیر در آمل زیاد طرفدار پیدا نکرد. مردم میگفتند شبیه به پنیری است که زمان شاه رایگان در اختیار مردم میگذاشتند. سلیمانی پنیر را در نمازجمعه بندرعباس به صورت رایگان در قوطیهایی پخش کرد تا هر کس از آن خوشش میآید به سراغ فروشگاهها برود و آن را تهیه کند. به این ترتیب پنیر پروسس از بندرعباس روانه بازار شد. امروز این پنیر یکی از کالاهای پرطرفدار کاله است. تولید این پنیر نشان میداد که این شرکت قابلیتهای بسیاری دارد و رفتهرفته پنیر فتا، پنیرهای اروپایی و قبرسی، پنیرهای خامهای، پیتزا، موزارلا، چدار، گودا و سایر پنیرها در این شرکت تولید و روانه بازار شد.
از تولید تا صادرات
روزها پشت سر هم میگذشت و سلیمانی کارخانههایش را اداره میکرد تا اینکه دولت اعلام کرد توان پرداخت ارز را ندارد. به این ترتیب تولیدکنندگان باید ارزشان را خودشان تهیه میکردند. این مسئله باعث شد غلامعلی سلیمانی به فکر صادرات محصولاتش بیفتد. کادر فروشش را دور هم جمع کرد و با مشورت با آنها اولین صادراتش را انجام داد و در همان اقدام نخست موفق شد ۸هزار دلار ارز مورد نیازش را تامین کند. این روند به همین شکل ادامه پیدا کرد تا رشد صادرات مجموعه سولیکو تنها از راه محصولاتش به ۲۸۰میلیون دلار رسید. در کنار آن صادرات ماشینآلات به عراق هم بود که این رقم را بالاتر میبرد.
صادرات مجموعه سولیکو ارزآوریِ خوبی برای این مجموعه داشت. آنها توانستند علوفه و خوراک دامشان را با این ارز وارد و برای توسعه دانش خود اقدام کنند. در این دوران سلیمانی همیشه فراوطنی فکر میکرد و همین امر باعث میشد پیشرفت کند. او حتی چین و ژاپن را که در حوزه واردات پنیر بسیار سختگیر بودند، نشانه گرفت و تلاش کرد شرایط صادرات را به این کشورها فراهم کند. تنها چیزی که به سلیمانی کمک کرده مسیرش را ادامه بدهد و هر بار در توسعه کارش موفق باشد، همان ایمانی است که از کودکی در وجودش کاشته شده و حالا به او کمک میکند به همه اهدافش دست پیدا کند.
کارآفرینی که نشان عالی مدیر شایسته ملی را از دستهای رئیسجمهوریِ ایران، حسن روحانی دریافت کرده، هم صنعت را خوب میفهمد و هم میداند چطور باید تولید کرد. او نیاز مردم را میشناسد و در همین مسیر گام برمیدارد. سلیمانی معتقد است آنچه باعث شده امروز در توسعه تولید با مشکلاتی همراه باشیم این است که بدنه دولت اقتصادی نیست یا به قول خودش «مسئولان کاسب و بیزنسمن نیستند». او توصیه میکند که مسئولان دست از رویه گذشته بکشند؛ رویهای که در آن نفت به فروش میرسد و تولید حرفی برای گفتن ندارد. از سوی دیگر بحث اقتصاد مقاومتی مطرح است که محور اصلیاش بر تولید میچرخد. این روزها همه برای عملی شدنِ این موضوع به بخش خصوصی چشم امید دوختهاند. سلیمانی در کتاب رویاهای طلایی میگوید: «مشکل عملی نشدن اقتصاد مقاومتی بدنه دولت است.
رئیس دولت و وزرا بر آن تاکید میکنند اما متاسفانه بدنه دولت و زیرشاخههایش نمیدانند چه وظایفی برای محقق کردنِ آن بر عهده دارند. سازمان غذا و دارو، سازمان دامپزشکی، همه و همه در عملی کردنِ اقتصاد مقاومتی سهیم هستند، هر صنعتی به فراخور سازمانهای وابسته. اما این سازمانها نقششان را در اقتصاد مقاومتی نمیشناسند. هر سازمان و وزارتخانهای در کشور مثل چرخدنده است و تا اینها با هم چفت نشوند و نچرخند، عقربه اقتصاد نمیچرخد و اقتصاد مقاومتی راه به جایی نمیبرد. لازم است کشور شفاف، قانونمند و مالیاتمحور شود”
همه با خودشان فکر میکنند کارآفرینهای برتر هرگز شکست نمیخورند. سلیمانی هم بر همین باور است و میگوید: من هرگز شکست نخوردم. ادیسون گفته هزار بار شکست نخورده بلکه هزار راه رفته تا لامپ را روشن کند. شکست و ناامیدی معنا ندارد. هر نشدن به معنای شکست نیست؛ بلکه یعنی نیاز داریم راههای تازهای برای رسیدن به هدفمان امتحان کنیم. تیمورلنگ زمانیکه احساس شکست کرد، مورچهای را دید که هفتاد بار دیوار را بالا رفت و باز تلاش کرد تا موفق شود. او هم فهمیدهبود شکست مقدمه پیروزی است. ناامیدی به معنای ضعف است و انسانهای ضعیف خود را ناامید میبینند. چرا انسان ضعیف باشد؟ باید هر بار تلاش کند تا به موفقیتی که میخواهد برسد.
افتخارات سلیمانی
در روز اول مهر ۱۳۹۵ نشان عالی مدیر شایسته ملی توسط رئیسجمهور ایران حسن روحانی به غلامعلی سلیمانی اهدا شد و همچنین مدال افتخار ملی صادرات به برند کاله که با مدیریت وی اداره میشود به سلیمانی تعلق گرفت.سلیمانی در سال ۲۰۱۵ به عنوان به عنوان نخبه اقتصادی در جهان اسلام و یکی از افراد تأثیرگذار در حوزه اقتصاد از سوی مرکز تجارت بینالملل سازمان همکاریهای اسلامی در مالزی معرفی شد. سلیمانی در سال ۱۳۹۶ تندیس و نشان امین الضرب را از اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی در تالار وحدت دریافت نمود.
دریافت تندیس جشنواره رهبران کارآفرین ۱۳۹۶
دریافت نشان و تندیس امینالضرب اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران ۱۳۹۶
دریافت تندیس مشتری نمونه بانک کشاورزی ۱۳۹۶
دریافت تندیس انستیتو تحقیقات تغذیه ای و صنایع غذایی ۱۳۹۶
دریافت تندیس کارآفرین برتر چهارمین جشنواره رهبران کارآفرین دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران ۱۳۹۵
دریافت نشان Citizen X تداکس تهران ۲۰۱۵
دریافت جایزه بینالمللی MWB نخبه اقتصادی از ششمین دوره نمایشگاه و کنفرانس تجارت و سرمایهگذاری جهان اسلام مالزی ۲۰۱۵
دریافت نشان عالی مدیر شایسته ملی توسط حسن روحانی ۱۳۹۵
کارفرمای نمونه کشوری استان مازندران ۱۳۹۴
دریافت نشان عالی مدیر شایسته ملی از اجلاس مدیر شایسته ملی ۱۳۹۳