تبلیغ بامپر(bumper ads) تبلیغ بامپر گونه ای از تبلیغ با محتوای ویدئویی است. به عبارت ساده تر، بامپر ویدیوی تبلیغاتی کوتاهی با مدت زمان زیر ۶ثانیه و غیر قابل رد شدن(non shippable)، است که دراول یا در فواصل معینی در حین پخش ویدیوهای وبسایتهای پخش ویدئو، بخش شده و مخاطب امکان رد کردن آن را ندارد.
هنگام مشاهده ویدیو دریوتیوب، آپارات یا سایر وبسایتهای نمایش ویدئو، معمولا با ویدیوهای تبلیغاتی مواجه می شویم که در ابتدا، یا وسط ویدیو پخش میشود که بعضی از آنها قابل رد شدن(skiable)، و برخی از این تبلیغات، غیر قابل رد شدن(non shippable)، هستند.
باتوجه به کوتاه بودن زمان بامپر، لازم است تا محتوای ویدیوی بامپر، کاملا «خلاقانه» و «مبتکرانه» تهیه شود تا اولا «در همان 6ثانیه کاری کند که مخاطب تبلیغ را رد نکند» و ثانیا «حداکثر تاثیر گزاری بر مخاطب راداشته باشد».
این تاثیر می تواند از جنس «آگاهی»(Awareness)، یا «اقدام به خرید»(Call-to-action) یا ایجاد حس خاصی در مخاطب جهت اقدام در زمانهای آینده باشد. یک بامپر استاندارد و صحیح، می تواند به انتقال پیام کوتاه و به یاد ماندنی در ذهن مخاطب منجر شود که آگاهی و اشتیاق مخاطب به برند افزایش یابد.
معمولا محاسبه هزینه این گونه از آگهی های تبلیغاتی، براساس هر هزار بازدید«سی.پی.ام(CPM)» است که به عنوان مخفف عبارت «هزینه به ازای بازدید» (cost per Millie) بکار می رود.
بامپر این مزیت را دارد که با پیام های کوچک غیر قابل رد شدن(non shippable)، امکان بازدید افراد بیشتری از تبلیغ را داده و درعین حال، در مشاهده ویدیوی اصلی وقفه کمتری ایجاد میکند.
بازی نجات تخم مرغ، رقابتی است که در کالجهای مدیریت ایالات متحده در زمره بازیهای پرطرفدار مدیرتی به شمار می رود. در این رقابت، شرکت کنندگان معمولاً سعی می کنند دستگاهی بسازند که که بواسطه آن تخم مرغ خام در صورت افتادن از ارتفاع(حداقل 2 متری)، دست نخورده به زمین برسد و نهیاتا نشکند.
در مدتی محدود از رقبا خواسته میشود که وسیلهای با مواد محدود یا نامحدودی برای نگه داشتن تخم مرغ در هنگام پرت شدن از ارتفاعات مختلف بسازند.
مشخصات رقابت
نوع رقابت
فردی
دسته بندی
رقابتی
بازخورد
سنجش عملکرد فردی و شناخت از خود و
رویکرد روانشناختی
تفکر خارج از چارچوب / خلاقیت فردی
نفرات مورد نیاز
نامحدود
زمان مورد نیاز
30دقیقه
بازی نجات تخم مرغ ابتدا بصورت ساده و بدون حاشیه های خاص ساخته شد اما رفته رفته تکامل پیدا کرد و حتی به سقوط تخم مرغ از بالن و هلیکوپتر و درون نیز به روزرسانی شد. یکی از ابداعات این بازی، شلیک تخم مرغ است. در این روش بازی، تخم مرغ بوسیله دستگاهی نظیر تربوشت یا توپ بادی پرتاب می شود. این تغییر اغلب توسط کالج هایی که دارای امکانات رباتیک هستند، ایجاد شد.
تنوع پرتاب تخممرغ، مشکلات بیشتری را به طراحی ظرف اضافه میکند، زیرا در ابتدا با سرعت بالا پرتاب میشود و هنگام فرود باید با سرعتهای افقی و عمودی کنار بیاید.
این بازی به قدری توسعه یافته که امروزه به عنوان بخشی از المپیاد اس.ای.سی.ام.ای(SECME)، در دانشگاه فلوریدا به حساب می آید. یکی از مسابقات منطقه ای این چالش، مسابقه نجات تخم مرغ وینستون-سالم در فورسایث کانتی است که هر سال در هفته مهندسان (اواخر فوریه) برگزار می شود. این بازی همچنین یکی از 18 رویداد در مسابقات المپیاد علمی کارولینای شمالی است. سالانه بیش از 100 تیم در این المپیاد، با هم رقابت می کنند.
ماتسوشیتا کونوسوکه(Konosuke Matsushita)، در ۲۷ نوامبر ۱۸۹۴ در دهکده ای به نام واسامورا در استان واکایاما در امپراتوری ژاپن، دیده به جهان گشود. کونوسکه فاقد تحصیلات عالی بود و در سال چهارم ابتدایی به علت کسب نتایج ضعیف تحصیلات را رها کرد و فعالیت خود را در سن 9 سالگی آغاز کرد.
بعد از مـدتی کار به عنوان یک کارگر معدن زغالسنگ و همچنین یک شرکت مهندسی، ماتسوشیتا شـرکت خودش را در سال 1918 به نـام شـرکت لوازم الکتریکی ماتسوشیتا (که بعدها به شرکت صنایع الکتریکی ماتسوشیتا یا MEI تغییر نام داد) تأسیس کرد. از طریق ترکیبی از نوآوریهای محصولات، بازاریابی هوشمندانه و مدیریت آیندهنگر، ماتسوشیتا شرکتش را به یکی از بزرگترین شرکتهای از این دست در ژاپن پیـش از جنگ تبدیل کرد.
ماتسوشیتا شرکت پاناسونیک را از یک کارگاه کوچک که تنها تولیدش نوعی لامپ دوچرخه بود، به یکی از بزرگترین شرکتهای تجهیزات الکترونیکی، الکتریکی و صنعتی جهان تبدیل نمود. از ماتسوشیتا به عنوان نجاتبخش اقتصاد ژاپن از خاکسترهای جنگ جهانی دوم یاد میشود. ماتسوشیتا دردهه شصت میلادی پس از سفر به آمریکا و بازگشتش به ژاپن در پی پیاده کردن الگوی کاری آمریکا در سازمانش بود و جهت بهرهوری کارکنان روزهای کاری کارکنان را در هفته از شش روز به پنج روز کاهش داد و دستمزدها را به اندازه همان شش روز پرداخت کرد.
بعد از یک دوره ی سخت و دشوار پس از جنگ، ماتوشیتا شرکت خود را در سال 1950 احیا کرد. او شرکت خود را به یک غول صنعتی تبدیل کرد که امروزه دارای بیش از 300 شعبه است.
ماتسوشیتا فرزند کوچک خانواده ده نفری خود بود. پدرش مالک موفقی بود، اما هنگامی که کونوسوکه 6 سال داشت، در اثر احتکار در بازار برنج ورشکسته شد. 9 ساله که بود چون خانوده اش توان نگهداری او را نداشت به ناچار زادگاه خود را ترک کرد و برای کار به اوزاکا رفت و در ابتدا بعنوان شاگرد در یک کارگاه منقل سازی مشغول به کار شد. پس از آن برای یک دوچرخه ساز کار کرد و اولین تجربه اش را در کار ماشین آلات کسب نمود. چنان چه خودش بعدها اشاره کرد کار در مغازه های کوچک باعث شده تا مفهوم تجارت را به خوبی درک کند و بفهمد بازار چگونه کار می کند و شخصیتش به گونه ای شکل گرفت که به راحتی می توانست با مشکلات مربوط به خرده فروشان و تولیدکنندگان روبه رو گردد.
احداث روشنایی برق خیابان ها و تراموا در اوزاکا، ماتسوشیتا را به قدری مجذوب خود کرد که در سال 1910، درسن 51 سالگی به عنوان سیم کش (کمک تکنسین برق) در شرکت روشنایی برق اوزاکا مشغول به کار گردید.
او خیلی زود مهارتهای جدید را آموخت و در حالی که تنها 16 سال سن داشت، مهارتهایش در سیمکشی باعث شد که او خـیلی سـریع پله های ترقی را طی کند. اما در سال 1917 او تصمیم گرفت این شرکت را تـرک کند که این امر تا حدی نیز به دلیل مشکلات جسمانی بود. ماتسوشیتا از مشکلات ریوی رنج میبرد و هـمین بـاعث شـده بود که او برخی روزها را از محل کارش مرخصی بگیرد تا استراحت کـند. او بـه این نتیجه رسید که اگر کسب و کاری را برای خودش شروع نکند، نمیتواند از پس مشکلات جسمانی خویش بـرآید.
به دلیل فقر و بیماری و نداری، ماتسوشیتا در 27 سالگی خود، تمام اعضای خانواده خود را از دست داده بود. این سال ها همراه با ابتلای وی به نوعی بیماری ریوی بود که تا پایان عمرش گریبان گیر او بود.
او در سال 1917 ،در حالی كه در شغل خود موفق بود شركت محل كار خود را ترك كرد و تصميم گرفت از آن به بعد برای خود كار كند. او از يك دوران كودكی سخت، يك دوره شاگردی، كارآموزی فرهيخته گرديد و به راهی تازه گام نهاد.
در سال 1918 یعنی زمانی که ماتسوشیتا 23 ساله بود، کارخانه ی لوازم الکتریکی ماتسوشیتا را تـأسیس کـرد. طی یک سال 20 نفر در آنجا مشغول به کار شدند.
سرمايه اوليه تاسيس شركت، تنها 100 ين (يك دلار) بود كه ماتسوشيتا با كمك همسر و برادر همسرش (مؤسس شركت سانيو) آن را تامين كرد و شركت را راه انداخت.
تجربه اي كه او به عنوان يك برقكار جوان در شركت برق اوزاكا اندوخته بود و نصيحت و توصيه اكيد پدرش مبنی بر اختيار كردن يك شغل مستقل غيردولتی، او را واداشت كه توليد و عرضه سرپيچ لامپ را كه مدتها روی آن كار كرده بود، به عنوان اولين فعاليت و محصول شركت تازه تأسيس عرضه كند.
پس از ارائه دو شاخه تبديل برق به بازار، شارژهای لامپ های دوچرخه را با نشان «ناسيونال» به بازار عرضه كرد و در سال 1925 اين نشان تجاری را براي شركت به ثبت رساند.
عناصر چهارگانه خلاقيت، خطرپذيری، سخت كوشی، فروتنی و شيوه های جديد مديريتي ماتسوشيتا باعث شد كه در طی 72 سال از تأسيس كارخانه ماتسوشيتا، محصولات اين كارخانه (پاناسونيك) برای تمام مردم دنيا شناخته شده باشد و كمتر سازمانی در طول عمر خود به موفقيت هايي كه كارخانه ماتسوشيتا دست يافت، دست يافته باشد. در اين سالها، او نه تنها شرافت و بزرگی خانواده را باز گرداند، بلكه جلال و شكوه اقتصادی و اجتماعی گذشته را پشت سر گذاشت.
اصول مدیریت ژاپنی ماتسوشیتا
ماتسوشیتـا بـه پدر رهـبری در ژاپـن مشهـور اسـت. در دهـه 1930 نوآوری هـای داشـت ماننـد کـارگروهی، بهبـود مسـتمر و اولـویت دادن بـه مشتـری کـه هنـوز در بسـیاری نقـاط جهـان بـه کـار گرفتـه می شوند. توجه حقیقی او به مردم، احترام به دیگران و فروتنی شخصی اش او را به الگوی بسیار تاثیرگذار تبدیل کرده است.
کونوسوکه یکی از بزرگترین شرکتهای ژاپن بـه نـام شـرکت صنایع الکتریکی ماتسوشیتا را بنا نهاد. هنوز هـم بـیش از هـر چـیز از او بـه خـاطر ایجاد امپراطوری کالاهای الکتریکی یاد میشود. در این شرکت، او روشهای مدیریتی را اجرا کرد که فراتر از آن دوران بودند. او ساختار مدیریت متمرکز رایج در آن دوران را کنار نهاد. او پیشگام تبلیغات در مطبوعات و رقابت در زمینه ی قـیمت و کیفیت است.
او مدیری روشنفکر در عصر خود بـه شـمار میرفت. این موضوع حتی در شعاری که او برای شرکتش در نظر گرفته بود نـیز مـشهود است: «هماهنگی میان سود سازمانی و عدالت اجـتماعی.»
در سـال 1933،مـاتسوشیتا پنج اصل راهنمای خود را معرفی کرد و در سـال 1937 نـیز دو اصل دیگر را به آنها افزود. این اصول که حتی امروز نیز کاربرد دارنـد عـبارتند از:
1- خدمت به عموم
2- انصاف و صـداقت
3- کـار تیمی
4- تـلاش بـرای پیـشرفت
5- نزاکت و فروتنی
6- احترام به قانون طـبیعت
7- شـکرگذاری
آنچه امروز به عنوان هفت آرمان ماتسوشیتا (seven spirits of Matsushita) شناخته می شود در سبک رهبری به اشکال گوناگون نمود پیدا می کند.
توجه به «خرد گروهی»، «نظام بخشی»، «تعيين مأموريت سازمان»، از شيوه های مديريتی وی به شمار می آيند؛ شيوه هايی كه پس از گذشت چندين دهه از پياده سازی آنها توسط ماتسوشيتا، در سازمان های كنونی مطرح می شوند.در طول دهه ی 1970 ماتسوشیتا به فکر توسعه و تشریح ایدهها و فلسفههای اجتماعی و تجاری خود افـتاد و در ایـن زمینه 44 کتاب را منتشر کرد. معروفترین کـتاب او بـه نام سـاخت جـادهای بـه سمت صلح و شادی از طـریق رفاه و سعادت بیش از چهار میلیون نسخه فروش داشت. او به آموزش مفاهیم منحصر به فرد مـد نـظر خود در باب مدیریت ادامه داد تا ایـن کـه مـشکل مـزمن ریـوی سرانجام او را زمینگیر کـرد.
سرانجام ماتسوشیتا در ۲۷ آوریل ۱۹۸۹در شهرموریگوچی ژاپن، در 94 سالگی دیده از جهان فروبست.
منابع:
JAPANESE CULTURE AND LEADERSHIP STYLE
Ala, Mohammad; Cordeiro, William P., Can We Learn Management Techniques
Ala, Mohammad; Cordeiro, William P
Pascale, R. and Athos, A. (1981), the Art of Japanese Management
حامد ولی پوری در سال 1366در شیراز، دیده به جهان گشود. با توجه به شغل پدر، زندگی در شهرهای مختلفی مانند شیراز، آباده، درود، دماوند، فیروزآباد و در نهایت تهران را تجربه کرد.
حامد پس از اتمام دوره دبیرستان، به دانشگاه علم و صنعت رفت و کارشناسی را در رشته مکانیک گذراند. به توصیه یکی از معمان قدیمی خود، تصمیم گرفت رشته مهندسی پزشکی را برای دوره کارشناسی ارشد را ادامه دهد.
وی پس از فارغالتحصیلی به توصیه یکی از دوستانش به یک مصاحبه کاری در شرکت گلدیران رفت و در قسمت برنامهریزی مشغول بکار شد. با توجه به پشتکار و دانش خوبی که داشت، پس از مدتی به سمت سرپرست بخش برنامهریزی و بعد از گذشت 1 سال نیز به مدیریت خدمات پس از فروش غرب تهران منسوب شد.
کار در گلدیران با توجه به استانداردهای سختگیرانه ال.جی، موجب شد تجربه خوبی در ارائه سرویس به مشتری بدست آورد که حتی اگر مشتری از کیفیت کالای خریداریشده راضی نباشد، با ارائه یک سرویس خوب میتوان او را به یک مشتری دائمی و راضی تبدیل کرد. وی با توجه به رویاهایی که در سر داشت، بدون هیچگونه برنامه و ایدهای از گلدیران استعفا داد تا رویاهایش را دنبال کند.
پس از ترک شرکت گلدیران، به همراه آیدین محمد حسینی که از دوستان قدیمی دوره دبیرستان وی بود، تصمیم گرفتند باهم یک کسبوکار راهاندازی کنند. اولین ایده توسط یکی از دوستانشان در حوزه IT مطرح شد، ما هم راجع به آن تحقیق کردند ولی برایشان جذاب نبود. ما معمولاً اخبار کسبوکارهای استارتاپی را که آن روزها تازه شروع شده بود دنبال میکردند.
حامد بواسطه خواهرش که در زمینه بیمه فعالیت داشت از بازار بیمه اطلاع داشت. حاصل این اطلاعات بیمهای و کنجکاوی در حوزه تکنولوژی ایدهای را در ذهن این دو دوست شکل داد. آنها با هم روی این ایده خام کارکردند و نهایتاً به طرح اولیه بیمیتو رسیدند.
آنها در ابتدای کار آگاهی دقیقی از میزان سرمایه مورد نیاز و روش اجرا نداشتند. با مطالعه و تحقیق روش اجرا را بدست آوردند و با برآوردی از سرمایه مورد نیاز تصمیم گرفتند با افرادی که به سرمایهگذاری علاقمند بودند مذاکره کنند.
آنها به سختی کار را پیش بردند رفته رفته یاد گرفتند که برای هر مشکلی راه حل پیدا کنند و از جایی به بعد هر روز راه حل برای مشکلات مختلف پیدا میکردند و به ایدههای جدید میرسیدند.
ولی پوری در وبسایت بیمیتو عنوان کرده:” کار کردن در یک مجموعه بزرگ میتواند بسیار جذاب باشد ولی فضا و روحیه کار در مجموعه استارتاپی خیلی جذابتر است. صمیمیت، نشاط و همدلی که در یک تیم استارتاپی وجود دارد، همچنین چالشهایی که با آنها مواجه میشویم و آنها را حل میکنند، خیلی برای من جذاب است. همه ما بیشتر زمان شبانهروز را در محل کار سپری میکنند پس باید در محل کار حس شادی و اشتیاق داشته باشیم و من این حس شادی و شور و اشتیاق را در بیمیتو دارم.”
بیمیتو در ابتدا با سه نفر موسسین خود شروع بکار کرد. حامد، آیدین و آرمین، اولین کارکنان بیمیتو بودند. پس از آنها اولین تیمی که شکل گرفت تیم فنی بود.
بزرگترین چالش آنها جذب سرمایه مورد نیاز بود. بعد از سرمایه مسائل قانونی موردتوجه بود. با توجه به اینکه بازار موجود بیمه بازاری سنتی است و حساسیتهای ویژهای دارد و با توجه به ماهیت بیمه گری که تا جایی که ممکن است از ریسک دوری میکند، این ایده جدید حساسیتهای را به وجود آورد و رفع این مسائل بزرگترین چالش تیم بیمیتو بود.
حامد ولی پوری معتقد است تیم و کارکنان سازمان، باید آنقدر راضی و شاد باشند که با دلسوزی به پیشرفت کار کمک کنند.
حامد ولی پوری در ادامه اشاره می کند:” برای شروع استارتاپ عموما همه افراد ایدهای دارند و میخواهند این کار و شروع کنند. اما در درجه اول باید تحمل و استقامت بالایی داشته باشند. باید بتوانند در برابر مشکلاتی که بر سر راه وجود دارد بایستند و عقبنشینی نکنند. هیچ کاری بدون مشکل نیست و انسان باید سرسخت باشد.”
امروزه بیمیتو یکی از سامانه های شناخته شده و مطرح خرید و مقایسه ی بیمه در ایران است. در بیمیتو امکان خرید بیمه شخص ثالث، بیمه بدنه، موتور سیکلت، آتش سوزی، زلزله، بیمه عمر، درمان و دیگر بیمه ها به صورت آنلاین وجود دارد ضمن اینکه امکان اقساط بیمه وجود دارد.
حامد ولی پوری پس از موفقیت وبسایت و اپلیکیشن بیمیتو، بعدها پلتفرم azki.com راهم در همین راستا راه اندازی نمود و امروزه مدیر این شرکت نیز محسوب می شود.
اصغر شیرزادی در مهر ماه سال 1343 در تهران دیده به جهان گشود. پدر وی معمار و مادرش خانهدار بود. درکودکی پس از تجویز داروی اشتباه از طرف پزشک معالجش، دچار معلولیت از ناحیه هردوپای خود شد. این موضوع ابتدای بروز یک انقلاب در ذهن وی بود. شاید هر فردی در ابتدای مقاله، درانتظار داستانی پر از غم و اندوه باشد. اما موضوع برای شیرزادی جوان، متفاوت بود. او روزانه دو کیلومتر مسیر خانه تا مدرسه را پیاده و با دوعصا زیر بغل طی میکرد و از همه همسالان خود دیرتر به خانه میرسید. این موضوع نه تنها موجب افسردگی وی نشد، بلکه او از این زمان برای تفکر و تعمق استفاده میکرد. با توجه به سختی راه و کندی در حرکت، او این فرصت را داشت تا بیشتر برای تغییر اوضاع فکر کند.
وی از همان دوران نوجوانی، از انجام هرکاری که منجر به ایجاد استقلال مالی برای وی شود، را امتحان کرد. او به شدت اهل رقابت بود و وضعیت جسمانی او مانعی برای رقابت وی نبود. در مدرسه با وجود اینکه در دبستان و دبیرستان از دانش آموزان خوب و شاگرد اول بود، بعد از زمان مدرسه علاوه بر مطالعه جانبی از فروش دوغ گرفته تا فروش بلیط در کیوسکهای اتوبوسرانی را انجام میداد. او بسیاری از این تجربیات را به این دلیل انجام داد که درکی از شرایط داشته و برای شرایط بهتر تلاش کند. شیرزادی جوان رویایی داشت و تحقق این رویا، به قدری اهمیت داشت که حتی معلولیت وی مانعی برای آن نبود. از همان دوران نوجوانی، تمام ذهن وی برروی یک موضوع متمرکز بود؛ چگونه میتوان به معلولین خدمت کرد و محدودیتها و مشکلات آنها را کاهش داد؟!. چگونه میتوان کاری کرد، که معلولین به سطح جامعه برگردند؟!.
عموما افراد سالم، درک درستی از مشکلات و سختیهای مضاعف زندگی معلولین ندارند. مطابق آمار سازمان بهزیستی، از هر 10 نفر در کشور ما، 1 نفر به نوعی دچار معلولیت فیزیکی یا حرکتی است. این که ما این معلولین را در کنار خود به سادگی و بصورت عادی مشاهده نمیکنیم، دلیل بر تعداد کم آنها نیست، بلکه به خاطر موانع بسیاری است که شهرها و جامعه ما برای حضور معلولین دارد. درواقع، ما به معلولین اجازه حضور در جامعه ندادهایم تا بخواهیم آنها را در کنار خود ببینیم.
این موضوع شیرزادی جوان را میآزرد اما با اراده و انگیزهای که از این آرزوی خود بدست آورده بود، هرگز از وضعیت موجود خود خسته نمیشد. او نمیتوانست بسادگی راه برود، بنابرین تصمیم گرفت پرواز کند!
اصغر شیرزادی پس از اتمام دوره دبیرستان، به دنبال تحقق رویای خود، وارد حوزه کمک به معلولین شد. درآن دوره اولین کنکور پس از انقلاب فرهنگی در حال برگزاری بود و شیرزادی جوان فرصت یافت تا از این زمان برای افزایش مهارتهای خود بهره ببرد. او دوره های درودگری، تراشکاری و ماشین افزار را در این زمان گذراند و طرحهای خود را برروی نقشه آورد. او در نظر داشت به هرشکل ممکن، باری از دوش معلولین کشورش بردارد. وی، دریافت که یکی از بزرگترین موضوعات جامعه معلولین، وضعیت اشتغال آنهاست.
شیرزادی تصمیم داشت تا بصورت حرفهایتر و با دانش بیشتری به این حوزه وارد شود. بنابراین وارد دانشگاه شد تا دانش خود را در این حوزه نیز افزایش بخشد. یکی از معضلاتی که در دانشگاه حس کرد، موضوع دسترس پذیری بسیار سخت محیطهای آموزشی و بالطبع، سطح جامعه بود. او در اولین کنکور پس از انقلاب فرهنگی، پذیرفته شد و به دانشگاه راه یافته بود. در حین تحصیل، شیرزادی جوان دست از تحقیق و تلاش نکشید و در همین دوره موفق شد تا دو اختراع مهم را به ثبت برساند.
دستگاه کاتر کاستر (برش فیزیکی قفسه سینه حین عمل باز) و دستگاه فیکسچر ساعت، دو اختراعی بود که شیرزادی را به جامعه مخترعین کشور وارد کرد. او موفق شد تا این دو اختراع مهم و کاربردی را در سازمان پژوهشهای صنعتی ثبت کند. به دنبال ثبت این اختراعات، به این فکر افتاد تا این اختراعات را به تولید انبود برساند. این کار موجب شد تا پیگیری های پیدرپی جهت اخذ مجوزات لازم و غیره را طی کند و این مهم برای یک معلول، سختی مضاعف در پیداشت. این مهم باعث شد تا بروکراسی ها و شرایط شروع یک پروژه صنعتی را درک کند و تجربه ارزشمندی از این موضوع کسب کند.
وی در سال 1367 پس از اتمام تحصیلات در رشته مهندسی مکانیک، درشرکت سرمایه گذاری به عنوان کارشناس استخدام شد. او به مدت یک سال در شغل کارمندی فعالیت کرد. شغل کارمندی نیازهای ذهنی و روحی او را مرتفع نمیکرد بنابراین تصمیم گرفت تا از شغل کارمندی استعفا داده و رویای خود را دنبال کند. او به سرعت از شرکت سرمایه گذاری استعفا داد و با دوستان خود مجموعهای را راه اندازی کرد تا تولیداتی که پیش از این به ثبت رسانیده بود را بصورت صنعتی تولید کند. او شروع به سرپرستی کارگاه کوچکی کرد که باتفاق دوستان خود تاسیس کرده بود. پس از مدتی، تعدادی از این محصولات این کارگاه کوچک به مرحله تولید رسید و استقبال بسیار خوبی نیز از این تولیدات صورت گرفت. اما به دلیل اینکه راهاندازی این صنایع مستلزم حضور در خارج از محدوده 40کیلومتری شهر و منطقه صنعتی بود، عملا امکان حضور معلولین و کار در این صنایع وجود نداشت. بنابراین این تولیدات، به انبوه سازی نرسید.
شیرزادی دست از تلاش و توسعه نکشید. باتوجه به شرایط ویژه وی و همکارانش، او تصمیم گرفت تا تولید را در فضایی درون شهری و بدون آلایندگی صنعتی ادامه دهد. در ابتدای دهه هفتاد، اوج شکوفایی صنایع جدید و تکنولوژی رایانهای بود. در این زمان با ورود رایانه به کشور، اقبال سازمانها و شرکتها به این تکنولوژی جدید افزایش یافته بود. شیرزادی این حوزه را بکر و رو به رشد یافت. بنابراین به سرعت وارد حوزه سخت افزار شد و سازمانی را تاسیس کرد که سیستمهای سخت افزار کامپیوتری را مونتاژ نموده و به بازار عرضه کنند. افرادی که در این سیستم فعالیت داشتند، عمدتا از معلولین حرکتی بودند که در بازار کار عادی، از توانایی خاصی برخوردار نبودند اما در این سیستم، آنها نیروهایی کارآمد و تولیدی بودند. این اولین کارآفرینی شیرزادی برای معلولین در سطح صنعتی بود.
وی سعی داشت تا سازمانهای بزرگ و شرکتهایی که مصرف کننده سخت افزار رایانه بودند، شناسایی و انتخاب کند. وی با تحقیقی که برروی بازار روز رایانه ایران انجام داد، شرکت ایزایران را انتخاب نمود. درآن زمان شرکت ایزیران، یکی از بزرگترین مجموعههای سخت افزاری در ایران بود. بنابراین با این شرکت وارد مذاکره شد و موفق شد مدیران این مجموعه را به کارگاه خود کشانده و موافقت ایشان را نسبت به برون سپاری ساخت و مونتاژ سیستمهای کامپیوتری جلب کند.
در پایان سال اول تعداد 50.000 سیستم توسط این کارگاه برای ایزیران مونتاژ شد و این موفقیت بزرگ سبب شد تا هم مجموعه از نظر اقتصادی پیشرفت کند و هم نیروهایی که در این سازمان مشغول بودند، به عنوان تکنیسینهای متبحر و کارآزموده ادامه فعالیت دهند. این کارگاه به سرعت توسعه یافت و معلولین بیشتری را برای فعالیت به خود جذب نمود. این صنایع، تا ابتدای دهه هشتاد فعالیت نمود. باگذشت زمان، تکنولوژی سخت افزار روز به روز در حال پیشرفت بود. در ابتدای دهه هشتاد، اقبال مصرف کنندگان تجهیزات کامپیوتری ازکامپیوترهای رومیزی به سمت لپتاپ معطوف شده بود. شیرزادی دائما این تغییرات را رصد میکرد و مترصد فرصتهای جدید بود.
او تصمیم گرفت وارد عرصه لپ تاپ و تولید آن شود. این تصمیم بزرگ، نیازمند زیرساختهای متناسب با آن بود. وی که از توسعه بیم نداشت و همواره به دنبال رشد و گسترش صنعت بود، تصمیم گرفت تا این موضوع را بصورت کاملا صنعتی اجرایی کند. بنابراین با تحقیق فراوان، زمین صنعتی بزرگی را در منطقه 22 تهران تهیه نمود. اما زمینی که برای کارخانجات تهیه شده بود، مشکلاتی داشت که ساخت کارخانه را متوقف نمود. مالک قبلی که تعاونی این زمین را از وی خریداری کرده بود، باشکایت از راه و شهرسازی، موجب شده بود تا پروژه نه تنها متوقف شود، بلکه خسارات هنگفتی به سیستم موجود وارد کند.
با بروز این بحران، اصغر شیرزادی تصمیم سختی گرفت. او تصمیم گرفت تا سرمایه های انسانی و لجستیکی موجود را حفظ نموده و به سمت تولید در بخش دیگری هدایت کند. این تصمیم شجاعانه موجب شد تا این شرکت از مونتاژ سیستمهای کامپیوتری و لپتاب، به سمت تولید ملزومات و لوازم صنعتی و لباسهای کار روی آورد. تصمیمات انسانهای بزرگ در دشواریها و بحرانها و مسیرهای سخت، مشخص کننده تفاوت این انسانها با افراد عادی است. یکی از مهمترین خصوصیات افراد موفق، عدم مواجهه با بحران نیست، بلکه تصمیم درست برای عبور از بحران است.
شیرزادی راهی یافته بود تا سرمایه های لجستیکی و انسانی این سیستم را حفظ کند. او حتی برای نیروهایی که قصد داشتند از سیستم جداشوند نیز برنامه ریزی کرده بود. شیرزادی با رایزنی با مشتریان قبلی خود، تعدادی از متخصصین موجود که امکان تغییر به صنعت جدید نداشتند را در نزد مشتریان خود مشغول به کار نمود.
نحوه مدیریت او، یک سویه و خطی نبود. او همواره با تمام همکاران خود در سازمان مشورت میکرد و نیروهای شاغل در سیستم را قانع مینمود تا تصمیمات گرفته شده را بصورت جمعی به اجرا بگذارند. بنابراین زیرساختهای سازمان را به کمک همه اعضای سازمان (که غالبا از معلولان بودند)، برای تولید منسوجات صنعتی و پوشاک کار، تغییر داد. با توجه به تجارب قبلی، طی کردن این مسیر سادهتر و با سرعت بیشتر انجام گرفت. این سازمان شروع به معرفی محصولات خود به مشتریان قبلی و جدید نمود.
برای ورود به عرصه رقابت، شیرزادی تصمیم گرفت تا در این صنعت نیز بدعتی نو بنا نهد. او برای اولین بار در تولید لوازم صنعتی و لباس کار، گارانتی بدون قید و شرط و به شرط ارجاع گذاشت. تمام محصولاتی که در این کارخانه تولید میشد، دارای گارانتی بدون قید و شرط کیفی بود.
امروزه این سازمان بیش از 150 شرکت دولتی و غیر دولتی به عنوان مشتریان ثابت خود دارد. پس از پاندمی ویروس کرونا، شیرزادی تصمیم گرفت تا خط تولید ماسک و لباسهای محافظتی را راهاندازی کند. کارکنان به سرعت شیفت بندی شده و بخشهای متفاوتی در کارخانه، کمک به تولید ماسک و لباس محافطت نمودند. این خط تولید، کمک موفقی به تامین این کمبودها در کشور در زمان بحران کمبود ماسک و لباس پزشکی بود. به عقیده او، این بازار جدید، بازاری نیست که بزودی از بین برود بنابراین لازم است تا سازمانهایی که توان ورود به این صنعت و کمک به اقتصاد و بهداشت کشور را دارند، وارد میدان شده و کمک کنند.
او درنظر دارد تا این موضوع را توسعه و بهبود بخشد اما یکی از مهمترین عقایدی که موجب موفقیتهای این مجموعه شده، انجام مطالعات کامل پیش از ورود به صنعت است.
توصیه وی به مدیران جوان و کارآفرینان ایرانی این است که علیرغم مشکلات موجود در کشور با وجود اینکه درآمدهای موجود هزینههای فردی را پوشش نمیدهد، باید حاشیه صبر و تحمل و تلاش را در خود تقویت نموده و برای هر پیشرفتی برنامه ریزی داشته باشند. استارتاپها به جای اینکه از ابتدا به فکر بزرگترین پیشرفتها و قله صعود باشند، بهتر است تا دستاوردهای کوچک را یکی پس از دیگری بدست آورند . موفقیت بزرگ، مجموعهای از موفقیتهای کوچک است. تخصص گرایی و حرکت برروی تولید و خدمات تخصصی، رمز موفقیت است.
شیرزادی معتقد است رقابت سالم و درست، موجب پیشرفت سازمانهاست. او همواره اهل رقابت بوده و هست. توصیه وی به کارآفرینان این است که محصولاتی که تولید میکنند، باید از نظر قیمت و کیفیت قابل رقابت باشند. او در صنایع تحت مدیریت خود نیز رقابت را بصورت اصل قرار داده است. شیرزادی به مشتریان خود توصیه میکند به هیچ عنوان به دید ترحم به محصولات و کارکنان این سازمان نگاه نکرده و صرفا در بازار رقابت به کیفیت و قیمت محصولات آنها نگاه کنند. به عقیده او معلولین کمبودی نسبت به بقیه انسانها ندارند، به شرط اینکه از هرکسی در جای خود و در تخصص خود بهره برداری شود.
به عقیده وی هرقدر بازار رقابت بیشتر و سنگین تر باشد، محصولات بهتری تولید خواهد شد و مشتریان حق انتخاب بیشتری خواهند داشت. اگر تولید کنندگان ایرانی بتوانند کیفیت و قیمت خود را رقابتی کنند، خواهند توانست در بازارهای بین المللی رقابت کنند.
به اعتقاد شیرزادی، مدیران در سازمانها به ناخدایان کشتی شبیه هستند. هر مدیری باید به ظرفیت های خود و سازمانش واقف باشد. مدیران در لباس ناخدایان کشتی سازمان، باید بتوانند قایق سازمان خود را در تلاطم اقتصاد با کمترین تلفات، به ساحل نجات برسانند.
امروزه باتوجه به مشکلات و فشارهای اقتصادی که در ذهن مدیران و کارکنان سازمانها وجود دارد، بروز یک مشکل کوچک ممکن است ایجاد یک بحران بزرگ نماید. بنابراین بهتر است مدیران همواره شرایط موجود را برای تمام اعضای سازمان شرح داده تا این نیروها احساس کنند که در سازمان شریک هستند. یکی از دلایلی که شیرزادی به تاسیس و فعالیت در تعاونی اعتقاد دارد، جلب مشارکت حداکثری تمام نیروهای فعال در سازمان است.
او همواره معتقد است انسانها و سازمانها باید همواره ظرفیتهای خود را شناخته و بر اساس این ظرفیتها تصمیم گرفته و حرکت کنند. ظرفیتها ممکن است در هر برههای از زمان تغییر کنند و برنامههایی که مدیران برای استفاده از ظرفیتها طراحی میکنند، باید براساس آنها تنظیم شوند. وی معتقد است هرکسی در حوزه مسئولیت و جایگاهی که دارد، موظف است کار خود را به درستی انجام داده و نگاه به دیگران نداشته باشد. اگر این فرهنگ نهادینه شود، موجب خواهد شد که کل کشور به سمت موفقیت پیشرفت حرکت کند. او معتقد است نباید منتظر شرایط و محیط ماند زیرا که شرایط محیط، هیچ گاه بصورت ایدهآل نخواهد شد و در هر برهه و زمانی از وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور، مشکلات بزرگی بر سر راه کارآفرینان وجود خواهد داشت. فارغ از وضعیت سیاسی و اقتصاد کشور، لازم است تا کارآفرینان وظیفه خود بدانند که سهم خود را در حرکت در مسیر صحیح و کمک به بالندگی اقتصاد و تولید کشور، ادا کنند. هیچ معجزهای در اقتصاد رخ نخواهد داد. معجزه اقتصاد، در تولید، صبر و تلاش مکرر و مضاعف، است.
به اعتقاد وی، امروزه به دلیل مشکلات اقتصادی و موانع اداری و غیره که در سر راه جوانان و کارآفرینان کشور وجود دارد، گونهای از ناامیدی در جوانان شکل گرفته که ایشان را به این فکر واداشته که مهاجرت و حضور در کشورهای دیگر، میتواند سکوی بزرگی برای موفقیت آنها باشد. متاسفانه بخش قابل توجهی از سرمایه گذاری که کشور درراستای توسعه جوانان به عنوان سرمایه های انسانی کشور انجام میدهد، در داخل کشور به بهره برداری نرسیده و کشورهای دیگر بهره لازم از این نیروی کار متخصص و با انگیزه را میبرند. افراد نخبه که قصد خروج از کشور را دارند، به سرعت جذب کشورها و شرکتهای مختلف خارجی میشوند اما بخشی از جامعه تحصیل کرده که به اندازه نخبگان درخواست حضور در کشورهای پیشرفته را ندارند، بیشترین سهم سرخوردگی را پیدا میکنند.
آنها نه آنقدر نخبه هستند که کشورهای دیگر به سرعت آنها را جذب کنند و نه حاضرند پس از سالها تلاش برای کسب مدرک، به بازار کار به عنوان نیروی کار عادی بپیوندند. این جوانان همان بخش بزرگی هستند که مشکلات کار، مسکن، ازدواج و زندگی سالم را دارند که یکی از بزرگترین نگرانی کارآفرینان بزرگ امروز کشور است.
شیرزادی در سال 82 ، طرحی را به نام “شهر بی مانع”، به کمیسیون ماده 32، ارائه نمود و این طرح با موافقت این کمیسیون مواجه شد. در این طرح شهری با تمام امکانات کامل و دسترسی استاندارد و آسان در خارج از پایتخت پیش بینی شده بود. دراین شهر امکانات کامل زندگی از قبیل آموزش، تفریح، سلامت و کار برای معلولین پیش بینی شده بود که در دنیا بدون سابقه و نمونه بود. اما مشکلات اداری و بروکراسی موجود در بدنه ساختار اداری کشور مانع از اجرای آن شد. سالها بعد گروهی از آلمان و ترکیه برای بررسی وضعیت معلولان به کشور مراجعه کرده بودند که در خلال بازدید آنها این طرح به ایشان معرفی شد. چندی بعد، یکی از افراد حاضر دربازدید، این طرح را الگوبرداری نموده و با حمایت دولت ترکیه، این طرح را در شهر آلانیا(ترکیه)، اجرا کرد که از استقبال گستردهای نیز در جهان برخوردار شد. وی از شیرزادی خواست تا از اجرایی شدن طرحی که از روی طرح وی کپی برداری شده بود، بازدید کند.
اصغر شیرزادی با وجودیکه از اینکه این طرح در کشور اجرایی نشده و دیگران از استعدادهای ایرانی کپی برداری نموده و خود را درجهان مطرح میکنند خرسندنبود، از طرح بازدید نمود و راهنمایی های لازم را انجام داد. تا امروز، هنوز این طرح در گلوگاه مشکلات ساختاری اداری کشور مسکوت مانده و درمرحله اولیه خود قرارداشته و به مرحله اجرا نرسیده است.
شیرزادی معتقد است صادرکنندگان ایرانی که در کشورهای همسایه و کشورهای آسیای میانه فعالیت میکنند رقابت تنگاتنگی با رقبای خارجی خود و خصوصا رقبای ترک دارند. در این میان دوموضوع حائز اهمیت است. اولین موضوع نقش حمایتی دولت از صادرکنندگان است که باید از طرف دولت حمایت کامل شوند و در این حمایت ثبات وجود داشته باشد. کاهش کیفیت، بازار از دست خواهد رفت. بخش دوم به تولید کنندگان باز میگردد. به عنوان مثال، در دورهای، بازارهای حاشیه خلیج فارس، عراق، افغانستان و آسیای میانه در اختیار برندهای ایرانی بود. بسیاری از برندهای ایرانی با فرض اینکه این بازار بصورت دائم باقی خواهد ماند، کیفیت خود را افزایش نداده و در هجوم کالاهای متنوع و با کیفیت خارجی، این بازارها به برندهای خارجی واگذار شد.
بنابراین اگر تولیدکنندگان و صادرکنندگان ایرانی بخواهند توفیقی در بازارهای خارجی داشته داشته باشند، مستلزم آن است که کیفیت و قیمت کالاهای خود را بصورت رقابتی حفظ کنند.
به عنوان نمونه محصول مرغ ایرانی، در کشورهای حاشیه خلیج فارس دارای مشتری و مصرف کننده و اقبال خاصی است. دولت با تغییر برنامههای خود، برخی اوقات تعرفه های صادرات را تغییر داده و این تغییرات موجب تغییر در محاسبه قیمت تمام شده خواهد شد. این مهم درحالی است که قیمت تمام شده مرغ برای صادرات یکسان است. این تغییرات که روزانه بر سرراه قوانین قرار میگیرد، موجبخواهد شد که تولید کننده و صادر کننده از حاشیه ثبات برخوردار نبوده و نتوانند برنامه ریزی صحیحی برای تولید خود انجام دهند.
هرکالایی دارای مشتری خاصی است. کالای با کیفیت و قیمت خاص، مصرف کننده خاص خود را داشته و کالای دیگری با کیفیت و قیمت متفاوت، قیمت خاص خود را دارد. این موضوع، مبحث مهمی در بخش بندی بازار است. درصورتیکه باتوجه به عدم وجود ثبات در مدیریت، تولید کننده مجبور خواهد بود تا در کیفیت خود تجدید نظر کند و اگر کیفیت تولید و صادرات کاهش یابد، متعاقبا قیمت برای این کیفیت باید کاسته شده که کاهش قیمت یا کیفیت بازار را به رقبای موجود واگذار خواهد نمود.
متاسفانه تحریمها، فشار زیادی به تولیدکنندگان و صادرکنندگان ایرانی آورده است که هزینههای این فشارها بردوش تولید کنندگان ایرانی وارد شده است. همچنین یکی از فشارهای مضاعفی که بردوش کارآفرینان و صادرکنندگان ایرانی است، نرخ بهرههای بانکی است.
به اعتقاد شیرزادی، اشتغالزایی در کسبوکارهای کوچک اتفاق میافتد. اگر بخواهیم مشکل اشتغال را حل کنیم باید کسب و کارهای کوچک را حمایت نموده و این حمایت بصورت درست از این کسبوکارها انجام شود. گرفتن مستمری و وامهای کوچک بدون بازگشت، آفت اقتصاد است. باید بصورت هدفمند از استارتاپها حمایت شود تا بتوانند از اقتصاد حمایت نموده و اشتغالزایی کنند.
او معتقد است معلولین باید به گونهای حمایت شوند که به سمت کار و فعالیت گرایش داشته باشند. به عقیده وی، یکی از مشکلاتی که مانع فعالیت معلولین خواهد شد، دلسوزی و ترحم برای آنها و پرداخت مبالغی در هر نام به آنهاست. این مهم سبب خواهد شد تا معلولین به این نتیجه برسند که میتوان بدون کار و فعالیت مبالغی بدست آورد. سازمان بهزیستی جهت حمایت از معلولین، مبالغی را به عنوان مستمری به آنان پرداخت میکند. این مبالغ بیش از اینکه محرک باشد، محدود کننده است. دریافت این مبالغ اندک سبب خواهد شد تا معلولین، حرکتی برای یافتن شغل انجام ندهند. به عقیده وی، کشور باید از تمام ظرفیت های خود در راستای توسعه و پیشرفت بهره ببرد. تک تک نیروهای انسانی یک کشور، ظرفیتهای انسانی آن کشور هستند.
شیرزادی دراین سالها با مشکلی مواجه شده که از نظر او، برای معلولین بسیار مخرب است. بارها و بارها، زمانی که او برای اشتغال معلولین به سازمان بهزیستی تقاضای نیروی کار داده بود، با این موضوع مواجه شده بود که متاسفانه معلولین متقاضی کار مولد، نبودند. با وجود اینکه تقریبا تمامی این متقاضیان، شغلی برای فعالیت نداشتند، حاضر به کار در واحدهای تولیدینیز نبودند. این موضوع بسیار برای وی دردناک بوده که چرا با این حال که او سالها تلاش نموده تا برای معلولین کارآفرینی کند، معلولین حاضر به کار در واحدهای تولیدی نیستند. او مقتقد است پرداخت مبالغی هرچند ناچیز، موجب خواهد شد معلولیت به جای جسم انسانها، به ذهن آنها منتقل شود. شیرزادی اثبات کرده که معلولیت به هیچ عنوان مانعی برای کارآفرینی نیست. البته قرار نیست همه انسانها کارآفرین باشند اما هرکسی در جای خود توانایی دارد که باید از آن استفاده شود.
در دین اسلام اشاره شده است که همه انسانها باید به اندازه توان خود سعی کنند و کار در راه رزق و روزی حالا، به جهاد تشبیه شده است. در سرنوشت هیچ کسی نوشته نشده که پیشرفت نخواهد کرد و در مقطعی خاص، باقی خواهند ماند. راه برای همه انسانها چه معلول و چه سالم باشند، باز است. لازم است انسانها همواره در حال بازبینی ظرفیتهای خود باشند و این ظرفیت ها را بشناسند. هرکسی میتواند با شناخت ظرفیت خود، پیشرفت کند.
اصغر شیرزادی دبیر انجمن معلولین ایران و مدیر عامل کارخانجات تولیدی تعاونی فتح جم، یک کارآفرین موفق ایرانی است. او با تمام وجود در راستای بهبود وضعیت جسمانی و زندگی معلولین کشور مبارزه کرده و هیچگاه از این تلاش خسته و فرسوده نشده است. وی الگویی از کارآفرین موفق و پرتلاش ایرانی است. فعالیتهای او موجب شده تا نه تنها جامعه دوستان و اطرافیان او (که عمدتا از معلولین هستد)، بلکه جمع کثیری از معلولان کشور، فعالیتهای مفیدی را انجام داده و در بدنه اقتصاد کشور بخش مفیدی باشند.
اعظم قلی زاده پاشا، در سال 1314در یکی از روستاهای اطراف بابل دیده به جهان گشود. پدرش شیخنعمتالله پاشایی و طلبه مدرسه صدر بود. وی در کنار تحصیل مذهب، به شغل تجارت خواروبار مشغول بود. درآن زمان شاغلین این مسلک، معروف به سقطفروش بودند. شیخ نعمت الله تعدادی زمین کشاورزی داشت که خانواده پاشایی در فصول مربوطه در آنها کشاورزی میکردند. اعظم دوبرادر و یک خواهر داشت.
خانواده پاشایی ها از معتمدین مازندران بودند. اعظم، دوره ابتدایی را در مکتبخانه آموخت. پس از آن در سن سیزده سالگی به شهر بابل رفت تا تحصلات متوسطه خود را در این شهر به اتمام برساند. به دلیل اینکه هنوز ابتدایی را از نظر قانونی به اتمام نرسانیده بود، به مدرسه ابتدایی تربیت معرفی شد. باتوجه به تسلط اعظم به علوم مختلف، از زمان ورود، درکلاس پنجم نشست. او مسافت خانه تا مدرسه در بابل را پیاده و از کنار رودخانه سجرو طی میکرد.
وی پس از دوسال به همراه پدر به قم رفت و تا کلاس نهم را درقم بصورت شبانه طی کرد. خانواده اعظم وی را به نزد یکی از اقوام در تهران فرستادند. اعظم سالهای پایانی دبیرستان را در رشته ریاضی در دبیرستان مروی گذراند. در همان سال دکتر اقبالی، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کرد که دانشآموزان رشتهی ریاضی میتوانند درکنکور پزشکی شرکت کنند. او چون به رشتهی پزشکی علاقهمند بود، 3ماه تابستان همان سال دروس رشته طبیعی را خواند و همهچیز را بهخوبی یاد گرفتم . امّا زمانیکه به محض اینکه سر جلسه امتحان نشست نتوانست پاسخی بدهد و مجبور به بازگشت به رشتهی اصلی خود شد. در همان سال در کنکور دانشکدهی فنّی شرکت کرد و در دانشکدهی فنّی تهران در رشته مهندسی شیمی پذیرفته شد. در دوره دانشجویی، مهندس مهدی بازرگان استاد ترمودینامیک و رئیس دانشکدهی فنی بود. اعظم قلی زاده در طول تحصیلات در زمره دانشجویان ممتاز دانشکده بود و بارها از بورسیه تحصیلی استفاده کرد. وی موفق شد در رشتهی مهندسی شیمی مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کند.
وی پس از فارق التحصیلی در سال 1340 در اولین کارخانه ریخته گری تهران مشغول بکار شد و درسال 1346با همسرش که 10سال از او کوچکتر بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج هفت فرزند (4 پسر و 3 دختر)، بود.
دهه چهل شمسی، دهه طلایی صنعت و اقتصاد ایران بود. بسیاری از کارآفرینان در این دهه موفق به ساخت کارخانجات بزرگی در ایران شدند. در این دوره کشور درحال تبدیل از کشوری که مصرف کننده صرف است به کشوری که صنایع درجه 2 خود را تولید میکند، بود. این دوره گذار، فرصت بسیار مغتنمی برای پیشرفت صنایع در کشور بود.
کارخانه ریخته گری تهران یکی از اولین کارخانجات مدرنی بود که در دهه چهل شمسی به کشور وارد شده بود. مالک این کارخانه مهندس داوود رجبی(وزیر راه کابینهی اعلم و دکتر مصدق)، بود. رجبی از مدیران بسیار برجسته، فرهیخته و کاردان کشور بود. وی موفق شده بود تا با تلاش و اخذ وام، این کارخانه را از سوئیس خریداری کرده و تحت نظارت کارشناسان سوئیسی، نصب و راهاندازی کند. با توجه به وضعیت آن دوران و موضوع کاپیتولاسیون، رابطه خوبی میان کارکنان ایرانی شرکت وکارشناسان سوئیسی وجود نداشت. کارکنان ایرانی سویسیها را متکبر و مغرور میخواندند و سویسیها کارکنان را متخاصم و عقب مانده میپنداشتند. دراین میان فقط قلیزاده پاشا میتوانست هم با کارگران و هم با کارشناسان سویسی ارتباط برقرار کند.
باتوجه به سختی شرایط و عدم همکاری کارکنان ایرانی، سویسیها نتوانستند کارخانه را تکمیل کنند. درنتیجه این کارخانه موفق نشد تا به بهرهبرداری صددرصد برسد. در نتیجه پس از مدتی اقساط معوق تجمیع شده، وضعیت کارخانه را به سمت به ورشکستگی کشاند. در نتیجه شرکت قادر نبود حقوق کافی به کارگران بپردازد. این دستمزد به بیش از روزانه 35ریال نمیرسید. اعظم قلی زاده پس از دوماه کار در کنار سویسیها از مهندس رجبی خواست تا با تلاش خود و استفاده از دانش داخلی کارخانه را از ورشکستگی، نجات دهد. رجبی به خاطر ورشکستگی در بستر بیماری بود. وقتی این پیشنهاد را شنید، خوشحال شد و پیغام داد: “قلیزاده اگر میتواند، بیاید درست کند.” در نتیجه این کارخانه به مدت دو هفته تعطیل شد تا دستگاهها چک شده و سازماندهی تولید و بهره وری جدیدی را آغاز کند.
قلی زاده پاشا پس از اخراج کارشناسان خارجی، تعدادی از کارگران و سرپرستان زبده را جمع کرد و همهچیز را برایشان توضیح داد و آنها را به همراهی و مشارکت فراخواند. با مشارکت کارگران محصولات کارخانه تا 97% سالم تولید شده و بهره وری لازم حاصل شد. قلی زاده پاشا با توجه به اینکه میدید که مهندس رجبی حقوق کارکنان را پرداخت نمیکند به همراه کارگران نقشهای طراحی کرد. طبق این نقشه مقرر شد تا کارگران اعتصاب کنند و او را به عنوان گروگان نزد خود نگاه دارند تا حقوقشان پرداخت شود. این نقشه اجرا شد. بامراجعه پلیس و مداخله صاحب کارخانه فردای آن روز چندین چمدان پول نقد به عنوان حقوق بین کارگران توزیع شد و ماجرا خاتمه یافت.
قلی زاده پاشا از اواسط سال 42 در دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود. وی از سال 43 فعالیت های سیاسی خود را آغاز نمود. وی در مشارکت با دوستان انقلابی خود، موفق شد به محضر آیت الله طالقانی رسیده و با پیشنهاد وی، به فکر تاٌسیس یک کارخانه مدرن ریختهگری بیفتد.
وی در قرار با شرکای خود متعهد شد تا ماشینآلات را وارد ننموده و تکنولوژی ریخته گری را بومی سازی کنند. سرانجام این کارخانه در اواخر دهه چهل شمسی طرّاحی، ماشینسازی و شروع به کار نمود. قلی زاده پاشا اولین مدیرعامل فولاد ایرفو بود که تاکنون در این سمت فعالیت دارد.
شرکت ایرفو با توجه به امکانات لجستیکی ضعیف ایران در جنگ تحمیلی، از سال 63 تصمیم گرفت سمت و سوی تولیدات کارخانه را به ساخت خمپارهی 120 میلیمتری میلیمتری تغییر دهد. این شرکت موفق شد تا روزانه 2500 قبضه خمپاره تولید کند. پس از آن کارخانههای دیگر هم تدریجاً خمپارههای 60، 80 و 120 میلیمتری و گلولهی توپ 150 میلیمتری را در داخل کشور، تولید کردند.
میراث قلی زاده پاشا
شرکت ایرفو بیش از نیم قرن در صنایع ریختهگری، حرارتی و ماشینسازی ایران تجربه دارد. این شرکت در سالهای 78، 79، 80 بهعنوان واحد نمونهی کشوری انتخاب شده و دارای گواهینامهیiso9001 و گواهینامه ملّی ایران و برخوردار از چندین لوح تقدیر کشوری است .
محصولاتش این شرکت شامل دیگ چدنی شوفاژ سانترال، پکچ چدنی شوفاژ دیواری و زمینی (در دو مدل آشپزخانه و موتور خانهای)، انواع یخچال فریزر، لوله و اتّصالات چدنی فاضلاب، رادیوتور آلومینیومی، قطعات چدنی سنگین صنعتی و طراحی ماشینسازی خطوط تولیید است و بیش از 500 نفر اشتغال مستقیم ایجاد نموده است.
وی اکنون مشغول کار برروی پروژهی کاغذسازی از کاه برنج است که بیش از 100هزار شغل مستقیم و غیر مستقیم ایجاد خواهد نمود.
رمز موفقیتم در 3چیز است: تعقّل، سختکوشی و توکل. یادم نمیآید از کارکردن خسته شده باشم از ادامه کاری که کردهام، ناامید شدهباشم. شک برایم معنا ندارد. به نظر من انسان میتواند با توکل، تعقّل، تدبّر و سختکوشی بر کلیه مشکلات فایق آید. توصیهام به جوانان عزیز این است که هرگز یاٌس ناامیدی به خود راه ندهند و همیشه با امید و اتکا قادر مطلق و با تمام وجود در خدمت آن کار قرار گیرند و صرفنظر از درآمدهای عادی و تجربهای که کسب کردهاند، قانع باشند.
از مهندس اعظم قلی زاده پاشا، تعدادی مدرسه و یم مسجد به یادگار مانده که ایشان هرساله در حال توسعه این امور خیریه هستند. اعظم قلی زاده پاشا از مفاخر صنعت ایران است.
محمدتقی برخوردار در شهریور ماه 1303، در شهر یزد دیده به جهان گشود. خانواده وی از خانواده های مشهور یزد بودند و دراصل حرفه خانوادگی ایشان، تجارت بود. مردم یزد اعتقاد داشتند که این خانواده تا چند نسل قبل از محمدتقی، پیرو آیین زرتشت بودند ولی باتوجه به تغییر دین جدبزرگ وی و تشرف به اسلام، مسلمان شدهاند. این خانواده بسیار مذهبی و مقید بودند و کلیه شئونات و مراسم مذهبی در خانه ایشن خاندان اجرا میشد. پدر محمدتقی، حاج محمدحسین برخوردار نام داشت.
وی از تجار معروف یزد بود که محصولات کشاورزی از قبیل چای، زردچوبه، فلفل و پسته را صادر می کرد و البته در خرید و فروش املاک نیز فعالیت داشت. از تاجران بزرگ و سرشناس شهر یزد بود. مانند بسیاری از جوانان، برخوردار نیز در دوران نوجوانی و جوانی، در امور تجاری پدر مشغول بکار گردید. او تا سن هجده سالگی که جهت ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد، در نزد پدر مشغول به فعالیت بود. محمدتقی، تمایل چندانی به تحصیل در دانشگاه نداشت و اعتقاد داشت با توجه به اینکه قرار نیست به کارهای دولتی وارد شود، نیازی به مدارج دانشگاهی ندارد. او پس از مدتی دانشگاه را رها کرد و به فکر تجارت در بازار تهران افتاد. باتوجه به اوضاع مناسب مالی خانواده، محمدتقی بدون درنگ، حجرهای در سرای امید(روبه روی مسجد شاه)، خرید و به تجارت در آن مشغول شد.
درآن سالها درسن سی و سه سالگی باهمسرش ملاقات کرد و بلافاصله با وی، ازدواج کرد. همسرش پیش از این ازدواج کرده بود و از ازدواج قبلی خود دارای فرزند بود. این موضوع در آن زمان بسیار نادر بود اما این موضوع مهمی برای برخوردار نبود. او فکر بزرگی داشت که سالها جلوتر از زمان خود بود.
برخوردار دربازارتهران در ابتدا به صادر کردن پسته اشتغال داشت. در همین زمان شروع به وارد کردن کالاهای مصرفی خانوادهها کرد. چون یکی از اقلام وارداتی او باتری بود، اولین قرارداد تولیدی خود را با شرکت ری او واک آمریکا بست و سپس بلافاصله شرکت قوه پارس را تأسیس کرد. بعد از آن نمایندگی لوازم خانگی رافائل را کسب کرد. در گام بعدی به ژاپن رفت و نمایندگی پنکه توشیبا را بدست آورد. برخوردار به واسطه ارتباطات خوبی که داشت، به عنوان یکی از اعضای تاثیرگذار هیئت امنای هاروارد تهران انتخاب شد. این موضوع سبب شد تا وی در سفری به امریکا، قراردادی جهت گسترش فعالیت هاروارد در تهران امضاء کند و دانشگاه هاروارد نیز از این موضوع استقبال کرد.
درنهایت نهاد رسمی دانشگاه هاروارد در تهران با کوشش برخوردار تأسیس شد. بعدها در زمان پیروزی انقلاب این دانشگاه توقیف شد و به نام امام صادق(ع)، تغییر نام یافت. این دانشگاه پیش از تعطیل شدن، دو جشن فارغالتحصیلی برگزار کرد. افرادی که از این دانشگاه فارقالتحصل شدند، درواقع از نظر قوانین جهانی، فارقالتحصیلان هاروارد بودند.
دهه چهل را در ایران باید دهه توسعه صنعتی و تاسیس کارخانهها و صنایع جدید دانست؛ با ورود علی نقی عالیخانی به عنوان وزیر به وزارت اقتصاد و انتخاب رضا نیازمند به عنوان معاون وزیر که بعدها نخستین رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد، تحولات مهمی اتفاق افتاد. نیازمند و عالیخانی فعالان اقتصادی و تجار بسیاری را که وارد کننده بودند به راه اندازی کارخانه های جدید در کشور تشویق می کردند. رضا نیازمند در گفت و گویی با مجله آینده نگر اظهار داشت:
پنج شنبه ها می نشستیم و تصمیم می گرفتیم که جلوی پای صنعتگران باز باشد و در این دوران شرایط برای راه اندازی صنایع بزرگی چون خودرو، لوازم خانگی، لوازم الکتریکی و… فراهم شد.
در این بین یکی از افرادی که به راه اندازی کارخانه های جدید در آن دوران تشویق شد، محمد تقی برخوردار بود، رضا نیازمند درباره دیدارش با محمد تقی برخوردار می گوید:
یادم هست حاج محمد تقی برخوردار که آن زمان رادیو و تلویزیون وارد می کرد را دعوت کردم و بهش پیشنهاد دادم که به جای واردات در کشور تولید را شروع کند. به او گفتم به شما پروانه ساخت رادیو و تلویزون می دهم و از فردا شما را پشتیبانی می کنم تا بتوانی کالای تولیدی ات را بفروشی؛ از کسی که وارد می کند گمرکی می گیریم ولی به تو امتیاز می دهم و همین هم شد که او تقاضای پروانه داد و تولیدش را شروع کرد.
برخوردار موفق شده بود تا کارخانجات عظیم پارس توشیبا، قوه پارس، قالیبافی و بسیاری از صنایع دیگر را در کمتر از بیست سال تاسیس نماید. او یکی از موفقترین کارآفرینان کشور بود. استراتژی برخوردار در گسترش صنایعش به سمت چهارجهت متمرکز بود. استراتژی وی بعد از احداث و راه اندازی کارخانه توشیبا را در ایران، به راهاندازی کارخانه چوب بری برای پشتیبانی این کارخانه بود. به عنوان مثال، وی زمانی که شرکت قالیبافی خود را تأسیس کرد در کنار آن به سرعت کارخانه نخ ریسی مواد اولیه آن را هم راه انداخت. او حتی برای پشتیبانی این صنعت یک بانک تأسیس کرد.
پس از پیروزی انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی و ملی شدن بسیاری از شرکتهای فعال در اقتصاد کشور، کلیه شرکتها و کارخانجات صنعتی برخوردار مصادره شده و به دولت واگذار شد. باتوجه به اعتقادات شدید مذهبی برخوردار و ارتباطات مناسب با مراجع و افراد موثر در انقلاب، برخوردار این اعتقاد را داشت که باتوجه به تسویه کامل مالیاتها و بدهی ها و عدم تعلق خاطر به رزیم سابق، نباید مشمول این قانون شود. وی در دیدار با نخست وزیر دولت موقت (مهندس مهدی بازرگان)، تلاش کرد تا دارایی های مصادره شدهاش را از این قانون خارج کند. در کتاب پیشگامان رشد در این خصوص توضیحاتی ارائه شده است.
جلسه ای با نخست وزیر مهندس بازرگان برگزار شود. در جلسه از میان 52 نفر تنها اکبر لاجوردیان، حاج محمدتقی برخوردار، مهندس رستگار، دکتر محمدعلی بنکدارپور، دکتر مهدی موتمنی و دکتر بنی جمالی حضور داشتند و افراد دولتی هم رضا صدر وزیر بازرگانی، احمدزاده وزیر صنایع، دکتر سحابی مشاور نخست وزیر، معین فر رئیس سازمان برنامه و مهندس سحابی شرکت داشتند. در این جلسه حاجیبرخوردار گفت: «ما چه گناهی کردهایم که صنایع ما را ملی کردهاید؟ ما کارخانه تاسیس کردهایم و تعداد زیادی کارگر تعلیم داده و مشغول به کار کردهایم.» بعد حاجبرخوردار به مهندس بازرگان گفت: “شما 10 درصد سرمایه ما را به ما پس دهید و ما را از پشت بخوابانید و صد ضربه شلاق بزنید که دیگر از این غلط ها نکنیم و دیگر در ایران کارخانه احداث نکنیم”. البته این جلسه با نخست وزیر وقت در نهایت نتیجه خاصی نداشت.
برخوردار پس از پیگیری های فراوان در این خصوص، یک سال پس از پیروزی انقلاب، از ایران خارج شد. او تا سال ۱۳۷۰ در خارج از ایران زندگی کرد و در آن سال با آرزوی بازگشت اموال و صنایعش، به ایران بازگشت. پس از این بازگشت بازپسگیری کارخانجات و صنایع ممکن نشد و صرفا قطعاتی زمین در رفسنجان به وی مسترد شد.
بعدها برخوردار در برابر این سئوال که اگر امروز فعالیت تجاری را شروع میکردی چطور عمل میکردی این جواب را داده بود: یک شرکت تأسیس میکردم و آن را شخصاً اداره میکردم و در جهت گسترشش هیچ اقدامی نمیکردم.
میراث محمدتقی برخوردار
بدون شک محمد تقی برخوردار؛ مردی بود که به خانههای ایرانیان تکنولوژی و رفاه را وارد کرد. در سال ۱۳۸۸ کتاب زندگی و کارنامه حاج محمد تقی برخوردار- موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی از سوی نشر گام نو منتشر شد. این کتاب شرح حال فعالیتهای تجاری و صنعتی ایشان، پدر صنعت خانگی مدرن در ایران است. زندگی و کارنامه وی میتواند برخی مشکلات توسعه اقتصادی ایران را از نگاه فعالان اقتصادی نشان دهد ضمن آنکه الگویی بومی در مدیریت و کارآفرینی را نیز ارائه میکند. او در طول چندین دهه فعالیت اقتصادی و صنعتی، کارخانه ها و شرکت های مهمی را راه اندازی کرد که تعداد آن ها به بیش از پانزده شرکت و گروه صنعتی بزرگ میرسد در این مقاله به معرفی تعدادی از شرکتهای مهم او می پردازیم، شرکت هایی که هرکدام با خود تحولی جدید را به زندگی ایرانی ها هدیه دادند و در نوع خود معمولا پیشگام در کشور بودند.
قوه پارس
نخستین شرکت صنعتی که حاجی برخوردار تاسیس کرد شرکت ری اوواک یا قوه پارس بود که با سرمایه گذاری مشترک یک آمریکایی در جاده کرج و در سال 1341 راه اندازی شد. تولیدات این کارخانه در طی چند سال تاجایی گسترش یافت که دو کارخانه دیگر در کرج و شهرک صنعتی البرز قزوین هم به این مجموعه اضافه شد. این شرکت که باطری تولید می کرد در سال 1355 وارد بورس شد. این کارخانه در ابتدای فعالیت حدود 220 نفر نیرو داشت ولی در سال 1357 و باتوجه به راه اندازی دو کارخانه دیگر به 920 نفر رسیده بود. علاوه براین ها سرمایه اسمی این کارخانه در طول حدود 15 سال فعالیت از 10 میلیون تومان به 42 میلیون تومان افزایش یافت و میزان فروش آن در سال 1357 به 200 میلیون تومان رسید.
پارس الکتریک
کمی بعد از راه اندازی قوه پارس حاجی برخرودار در اسفند سال 1341 شرکت پارس الکتریک را برای تولید تلویزیون و وسایل برقی راه اندازی کرد. تعداد افراد شاغل در این مجموعه صنعتی از 15 نفر در ابتدای کار به حدود 2 هزار نفر در سال 1358 افزایش یافت. همچنین فروش این کارخانه که در سال 1355 وارد بورس شد در سال 1357 حدود 500 میلیون تومان برآورد شده است که حدود 90 میلیون تومان آن سود، بوده است.
پارس خزر
شرکت پارس خزر را بسیاری در خانه هایشان با پلوپزهای آن ( با ته دیگ طلایی) و یا پنکه های قدیمی اش می شناسند. کارخانه ای که در سال 1347 و در شهر رشت به سرمایه حدود 6.5 میلیون تومان راه اندازی شد. این مجموعه صنعتی با مشارکت 29 درصدی بانک توسعه صنعتی و معدنی، 40 درصدی شرکت توشیبای ژاپن و 40 درصدی حاج محمد تقی برخوردار راه اندازی شد. تعداد نیروهای این کارخانه تولید انواع لوازم برقی خانه ( آبمیوه گیری، چرخ گوشت، پنکه و…) از 200 نفر در سال 1350 به 800 نفر در سال 1357 رسید.
کشت و صنعت جیرفت
علاوه بر حوزه های صنعتی و به خصوص الکترونیک و لوازم خانگی محمد تقی برخوردار دستی هم در کشاورزی داشت، او در سال 1349 یکی از مهم ترین کشت و صنعت های کشور را در جیرفت کرمان و در نزدیکی منطقه عنبرآباد راه اندازی کرد. جیرفت به اعتقاد بسیاری از کارشناسان به عنوان بهشت کشاورزی ایران شناخته میشود که حاجی برخوردار 50 سال پیش این ظرفیت را شناسایی کرد.
فرش پارس و صنایع پوشش
حوزه نساجی و تولید فرش ماشینی از دیگر فعالیت های صنعتی حاج محمد تقی برخوردار محسوب می شود. او در این حوزه و البته با مشارکت افراد دیگر در سال 1350 و 1352 دو شرکت فرش پارس ( تولید کننده فرش ماشینی و دارنده شش واحد ریسندگی انواع نخ، گونیبافی، پلی پروپیلن، موکت، فرش ماشینی، موکتبافی، رنگرزی و چاپ موکت ) و صنایع پوشش ( تولید کننده انواع منسوجات با چهارکارخانه تولید مخمل، ریسندگی، حوله و بلوجین) را راه اندازی کرد.
شرکت کاشی پارس
علاوه بر حوزه صنعت الکترونیک، کشاورزی و نساجی حاج محمد تقی برخوردار دستی هم در صنایع تولید کاشی و سرامیک داشت و دو کارخانه در این حوزه و با مشارکت دیگران راه اندازی کرد، اگرچه که در آن ها کارنامه چندان موفقی نداشت. او در سال 1352 شرکت کاشی پارس را در شهرکت صنعتی قزوین تاسیس کرد که یک سال پس از انقلاب تعطیل شد. همچنین شرکت تولید سرامیک البرز را در سال 1356 راه اندازی کرد که تا سال 1358 فعال بود. حاج محمد تقی برخوردار و شرکای دیگری این دو شرکت را به دنبال رشد شهر نشینی در شهرهای بزرگ و افزایش تقاضا برای مصالح ساختمانی راه اندازی کردند.
شرکت لوازمخانگی پارس
هنوز هم در خانه بسیاری از ایرانی ها می توان لوازم خانگی پارس به خصوص یخچال های پارس را دید؛ کارخانه پارس را محمد تقی برخوردار در سال 1354 با سرمایه اولیه حدود 80 میلیون تومان و با مشارکت 15 درصدی شرکت جنرال الکتریک آمریکا راه اندازی کرد. این کارخانه برای تولید یخچال، فریزر و ماشین لباس شویی که استفاده از آن ها در شهرهای بزرگ کم، کم داشت همه گیر می شد، تاسیس شد. این شرکت قرار بود بخشی از بازار جنرال الکتریک آمریکا را در بازار ایران و خاورمیانه تامین کند.
برخوردار بسیار خیر بود و برای تحقیق و توسعه اهمیت زیادی قائل بود. وی به همراه محمود خیامی، کمک های فراوانی جهت تجهیز یک آزمایشگاه بزرگ تحقیق و توسعه برای دانش آموزان به مدرسه البرز نموده بودند. این سرمایه گذاری هیچ نفعی برای وی و محمود خیامی نداشت، اما دیدگاه برخوردار بسیار بزرگتر از نفع شخصی بود. او اعتقاد داشت اگر برروی نوجوانان و جوانان این سرزمین سرمایه گذاری شود، کشور در آینده شاهد نتایج بسیار بزرگی خواهد بود که همه مردم از آن بهرهمند خواهند شد. این دوکارآفرین بزرگ، با پرداخت هزینههای هنگفت برای آزمایشگاه تحقیق و توسعه اتومبیل و صنایع خانگی، سعی در ایجاد انگیزه و تخصص برای تربیت و تولید نیروی متخصص جامعه داشتند.
به جرات میتوان گفت، برخوردار، یکی از موثرترین کارآفرینان موفق ایرانی بود. تلاشهای او موجب مدرن شدن خانه های ایرانیان شد. او تلویزیون را به تمام خانهها برد. بدون شک او لایق لقبی(پدر صنایع خانگی ایران)، است که وی را به این نام میخوانند. او به پدر صنایع خانگی ایران معروف است. اکونومیست او را یکی از ۱۰۰ ایرانی تأثیرگذار معاصر برشمرده است. خدمات وی از واردات و تولید باتری و تلویزیون آغاز شد و تا تاسیس بزرگترین برندهای ایرانی، ادامه داشت. تاسیس کارخانجات بزرگ پیشرو صنعت کشور، تنها بخشی از خدمات ارزنده این مرد بزرگ به سرزمینمان است. او بیشترین تعداد شغل در ایران را درمجموعههای خود ایجاد نمود.کارخانجات متعلق به وی، بیشترین تعداد شاغل(بیش از 20.000 نفر)، را درایران دارا بود.
او در اواخر عمر زندگی آرام و بی تکلفی داشت و با افزایش سن، به فراموشی دچار شد. همواره سودای بازپس گیری صنایع و کارخانجات خود را در سر میپروراند و از اینکه کشور را در حال واردات بیرویه لوازم خانگی میدید، دائماً اندوهگین بود. سرانجام پدر صنایع خانگی ایران، پس از سالها تلاش برای شکوفایی صنعت این کشور روز دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 در منزل شخصی خود در تهران و در آرامش کامل وجدان، دیده برجهان فروبست و ابدی شد. وی در آرامگاه خانوادگی در بهشت زهرا، برای همیشه آرام گرفت.
نوشته: فرامرز عیب پوش
منابع و ماخذ:
Toshiba in iran/TOSHIBA
کتاب پیشگامان رشد.
توشیبا ایران / تاریخچه.
مجله آینده نگر.
پرده آخر یک کارآفرین/به بهانه درگذشت محمدتقی برخودار.
مرتضی سلطانی در ﺳﺎل 1340، در قلعه مبارک آباد قم دیده به جهان گشود. ﻣﺎدرش ام لیلا امینی،اصالتا تفرشی بود. وی دوبار ازدواج کرده بود. او با از دست دادن همسرش مجبور به ازدواج شد و باید بار زندگی و ﺗﺮﺑﯿﺖ ۳ ﻓﺮزﻧﺪ ﯾﺘﯿﻢ دﯾﮕﺮش را نیز ﺑﻪ دوش ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ. شروع کودکی مرتضی سلطانی در محرومیت از ﺣﺪاﻗﻞﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ ﺳﭙﺮی ﺷﺪ.
مرتضی در کودکی بسیار زود از خانواده طرد. اما همیشه اعتقاد داشت اﮔﺮ ﺑﺘﻮاند در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺘﯽ، ﺷﺮاﻓﺖ و ﻋﺰت ﻧﻔﺲ خود را ﺣﻔﻆ ﮐند و ﺑﺎ سختی های ﺑﯽرﺣﻢ زﻧﺪﮔﯽ، ﺧﻮد را ﺑﺮای آﯾﻨﺪه آﻣﺎده سازد. مرتضی هیچگاه کار را رهانکرد و آن را در هرشرایطی دنبال میکرد. او روزﻫﺎی ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ و ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ قبرستان ﻣﯽرفت و با مقداری آب، قبرها را میشست و به ازای این کار، پول دریافت میکرد. این اولین حرفه وی بود. از این راه میتوانست کمک خرج مادر و خانواده اش باشد. ام لیلا، توانایی خرید کفش برای مرتضی را نداشت. بنابراین او ﺑﺎ ﭘﺎی ﺑﺮﻫﻨﻪ در ﺧﺎک و ﮔﻞ ﻣﯽدوﯾﺪ و ﺑﺎ ﺳﻄﻠﯽ ﭘﺮ از آب در دست ،ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻫﺎ را ﻣﯽشست و پول میگرفت.
مرتضی سلطانی خاطرهای در این خصوص دارد که نمونه یادگاری این خاطره را در تابلویی در دفتر کارش قرار داده است:
روزی در قبرستان پیرمردی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻋﺰﯾﺰ ازدﺳﺖ رﻓﺘﻪ اش را ﻧﻮازش ﻣﯽﮐﺮد که شروع کردم به شستن آن قبر و وقتی کارم تمام شد چشمم به دستان او بود تا پولی به من بدهد تا بتوانم قبر های دیگری را تمیز کنم. ﭼﺸﻤﺎن آن ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ دوﺧﺘﻪ ﺷﺪ و ﻣﻦ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ را ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ در ﺧﺎک ﻓﺮو ﮐﺮدم و او ﺑﺎ ﺗﺎﺳﻔﯽ ﻋﻤﯿﻖ، زﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮد وای ﺑﺮ ﻣﻦ، وای ﺑﺮ ﻣﺎ…
وآن ﻣﺮد ﻣﻬﺮﺑﺎن ﻣﺮا ﺑﺎ ﺧﻮد به کفش فروشی برد و برایم کفشی پلاستیکی خرید که هدیهای با ارزش برای من بود و این کفش ها یکی از ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮات و ارزﺷﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ داراﯾﯽﻫﺎی ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ. اﻟﺒﺘﻪ من هم در آن ﺳﻦ و ﺳﺎل دﻧﯿﺎﯾﯽ از آرزوﻫﺎی ﻗﺸﻨﮓ داﺷﺘﻢ ، مانند آرزوهای تمام بچه های هم سن خودم. درست است زندگی متفاوتی از خیلی های دیگر داشتم اما مادری مهربان و دلسوز کنارم بود که وجودش برایم دلگرمی بود و باعث میشد شب های تاریکم روشن شود و امید را در دلم زنده نگه میداشت .
نقش املیلا در موفقیت فرزندش، بسیار چشمگیر بود. مرتضی سلطانی مادرش را همواره ﻧﻤﻮﻧﻪای از ﯾﮏ زن ﻣﻈﻠﻮم و ﻧﺠﯿﺐ اﯾﺮاﻧﯽ میخواند.
مادرش زنی روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎ فکری زیبا و روحیهای قوی بود. او اولین و بهترین استاد مرتضی در آموختن شیوه درﺳﺖ زﻧﺪﮔﯽﮐﺮدن و انسان ﺑﻮدن بود. این زن فداکار ﺳﻮاد ﻧﺪاﺷﺖ، اﻣﺎ ﺑﻪ تحصیل و یادگیری فرزندانش ﺗﻮﺟﻪ زﯾﺎدی میکرد و ﺑﺮای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺶ ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﺗﻮانش در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ میکرد و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ مرتضی را در ﺳﻦ ۷ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ. ﻫﺮﭼﻨﺪ اﯾﻦ موضوع باعث بیشتر شدن مشکلات مالی میشد اما او برای پیشرفت فرزندش فداکاری کرد تا فردی سالم به جامعه تحویل دهد.
زندگی مرتضی پر از سختی و رنج بود و ﺑﺎ وجود ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎ، تنها دلخوشیاش ﻣﻬﺮ مادر بود. او یاد گرفته بود با کار کردن نانی بدست آورد و لباسی داشته باشد اما مادر، تمام تکیه گاه وی بود. مرتضی سلطانی بعدها درباره مادرش چنین گفته است.
مادر در سال 1348 با مرگ خود مرا تنها گذاشت. او پشت گرمی روزها و شب هایم در جاده پر فراز و نشیب زندگی ام بود. هرچند که دیدن موفقیت های من او را بیش از هر خبری دیگر، خوشحال می کرد. اگر موفقیتی دارم، حاصل فداکاری های آن زن شایسته است که برای تحصیل من از جان مایه گذاشت. به یمن تمام ایثارهای او و به حول و قوه الهی، بیمارستانی در زادگاه آن بانوی بزرگوار احداث کرده ام که در راه خدمت به محرومان باشد. آن بیمارستان به یادبود مادرم، «مرحومه ام لیلا امینی» نام گذاری شده است. تمام افتخار و ارزش هایم در آن 7 سال اول زندگی ام است و این واقعیتی است که همیشه به آن مفتخر خواهم ماند.
مرتضی سلطانی در نوجوانی ﮐﺎﻟﺴﮑﻪای داشت که در آن واﮐﺲ ﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧﮓ میگذاشت و ﻣﺸﺘﺮیانی داشت ﮐﻪ ﺑﺮاﻗﯽ ﮐﻔﺶ هایشان را ﺑﻪ دﺳﺘﺎن او ﻣﯽ ﺳﭙﺮدﻧﺪ. او ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮاﻧﺪن زندگینامه بزرگان کارآفرینیﮐﻪ ﺑﺎ اﯾﺠﺎد اﺷﺘﻐﺎل ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ در ﭼﺮﺧش ﭼﺮخ ﺻﻨﻌﺖ و ﺗﻮﻟﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺸﻮر سهیم بودند را دوست داشت و از این کار، همواره لذت میبرد.
مرتضی سلطانی نخستین ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺧﻮد را در ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺑﻪ دﺳﺖ آورد و ﻣﺸﻐﻮل ﻓﺮش ﻓﺮوﺷﯽ ﺷﺪ، اﻣﺎ ﻓﺮش ﻓﺮوﺷﯽ کاری نبود که او دوست داشته باشد مرتضی میخواست وارد محیط و فضای صنعتی شود. او رشته تراشکاری را انتخاب کرد و به کمک تعدادی از دوستانش یک واحد تراشکاری راه اندازی کرد.
این کار تجربه بزرگی به وی آموخت. این که کارگروهی، موجب موفقیت در کار است و آموخت که برای موفقیت بیشتر باید کارها را به صورت گروهی انجام دهد. در آن زمان ﺑﺎ ﮔﺮوﻫﯽ آﺷﻨﺎ ﺷﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﮑﺎری ﭘﻮﺷﺶ ﺳﻮﻟﻪ را اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دادﻧﺪ. مرتضی در اﯾﻦ ﮐﺎروارد ﺷﺪ اﻣﺎ ﺳﻮاﻟﯽ ﻣﻬﻢ، ذﻫﻦ ﮐﻨﺠﮑﺎو او را ﺑﻪ ﺧﻮد مشغول کرد اینکه ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰی را ﭘﻮﺷﺶ ﻣﯽدﻫﯿﻢ؟ ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن ﭘﺎﺳﺦ برای اﯾﻦ ﺳﻮال بود که زﻧﺪﮔیش را ﺗﻐﯿﯿﺮ داد. در ﺟﺴﺖ و ﺟﻮی ﭘﺎﺳﺦ، ﺑﻪ ﺳﻮﻟﻪ رﺳﯿﺪ و تمام ﺗﻼشش را ﮐﺮد تا ﻓﻦ آوری ساخت سوله را ﺑﯿﺎﻣﻮزد.
این کار برای او به هیچ عنوان ساده ﻧﺒﻮد. برای ﺟﻮانی ﮐﻢ ﺳﻦ وسال و ﺑﯽ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ساخت سوله، قدم بزرگی بود. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ به دﻧﺒﺎل کشف راهی برای انجام این کار شد. مجددا به کارگروهی روی آورد و ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﭼﻨﺪتن از دوستانش، ﺗﻤﺎم ﺗﻮان ﺧﻮد را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدند و ﺑﺮای درﯾﺎﻓﺖ ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ ساخت سوله، ﺑﻪ اداره ﺻﻨﺎﯾﻊ اراک رﻓﺘند.
در ﺳﺎل ۵۹ هنوز ﻗﻢ ﺑﺨﺸﯽ از اﺳﺘﺎن ﺗﻬﺮان به حساب میآمد. و ﺑﻪ دلیل آن که امکان احداث کارگاه در ﺣﺮﯾﻢ ۲۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮی ﺗﻬﺮان، وجود نداشت، زﻣﯿﻨﯽ را درﻣﺎﻣﻮﻧﯿﻪ زرﻧﺪ ﺳﺎوه خریداری کردند. پس از آن ﺑﻪ ﺳﺮاغ اخذ ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻟﯽ رﻓﺘند. این کار با مخالفت شدید ﻣﺪﯾﺮﮐﻞ ﺻﻨﺎﯾﻊ اﺳﺘﺎن ﻣﺮﮐﺰی، مواجه شد. سلطانی پس از ﺷﺶ ﻣﺎه تلاش، ﻣﺎﯾﻮس و ناراحت به سمت تهران راهی شد.
در بین راه تصمیم گرفت که به دوستانش این خبر را بدهد، او در اولین دفتر مخابراتی پیاده شد. این دفتر مخابراتی در روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﺑﻪ اسم اﺑﺮاﻫﯿﻢ آﺑﺎد در ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﺳﻪ راه ﺳﻠﻔﭽﮕﺎن مستقر بود. از اقبال خوب وی، ﺗﻠﻔﻦ ﺧﺮاب ﺑﻮد و مرتضی سلطانی به ناچار مدتی برای برقراری ارتباط معطل شد. پیرمردی که مسئول این مخابرات بود، بادیدن بیتابی وی، از او وضعیت و علت نگرانی را جویا شد.
مرتضی تمام ﻣﺎﺟﺮای ﺷﺶ ﻣﺎه دوﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ را برای آن مرد ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد و او نیز درمقابل داﺳﺘﺎن اﺑﺮاﻫﯿﻢ آﺑﺎد و ﺗﻼش ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ فردی به نام ابراهیم ﺑﺮای اﺣﺪاث ﻗﻨﺎت را برای وی ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد. به پاس سی سال تلاش ابراهیم برای احداث قنات در این روستا، نام آن را ابراهیم آباد نامیده بودند. مرتضی سلطانی از آن داستان درسی آموخت و آن هم این بود که ﻫﯿﭽﮕﺎه ﺑﺮای رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آن اﯾﻤﺎن دارد، ﻣﺎﯾﻮس ﻧﺸﻮد.
اوهمواره از ملاقاتش با آن پیرمرد به عنوان یک ﻣﻮﻫﺒﺘﯽ اﻟﻬﯽ ﺑﻮد نام میبرد. مرتضی فورا ﺑﺮﮔﺸت و ﺑﺎ اﻧﮕﯿﺰهای بیشتر ﭼﻨﺎن ﮐﺎرش را ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺮد ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه توانست ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ ﺗﺎﺳﯿﺲ ﮐﺎرﺧﺎﻧﻪ ﺳﻮﻟﻪ ﺳﺎزی را درﯾﺎﻓﺖ ﮐند.
سلطانی پس از سالها تلاش در ساخت سوله، ماشین سازی، صنعت آرد، تصمیم گرفت به تولید مواد غذایی وارد شود. درآن زمان، تک ماکارون، بزرگترین تولیدکننده ماکارونی در ایران بود و امکان اینکه شخصی بتواند دراین صنعت موفق شود، تقریبا غیرممکن بود. ولی این کار برای سلطانی، جلوه دیگری داشت. او میخواست فرهنگ مصرف را تغییر دهد و اعتقاد داشت ظرفیت مصرف ماکارونی در ایران حداقل یک چهارم ظرفیت این محصول در ایتالیاست. او در سال 1377 برای اولین بار زرماکارون را وارد بازار ایران کرد و هیچ کس فکر نمیکرد بعد چندسال، این برند، اولین و پرفروش ترین برند ماکارونی ایرانی چه در ایران چه در خارج از ایران شود.
در سال۱۳۸۰ نیز برای اولین بار در ایران خطوط تولید آرد سِمولینا را راه اندازی کرد. درواقع این گروه صنعتی اکنون بزرگترین صادرکننده ایرانی انواع ماکارونی میباشد و درسکوی نخست صنعت ماکارونی ایران قرار دارد و موفق شده است که باایجاد فضای رقابتی در صنعت، به عنوان اولین تولیدکننده انواع ماکارونی و پاستا با آرد سِمولینا در ایران، نقش مهمی را در ارتقاء کیفیت تولیدات داخلی به عهده بگیرد. به صورتی که درحال حاضر محصولات ماکارونی ایران قادرند هم تراز با برندهای معتبر جهان دررقابتهای بین المللی موفق وارد شوند.
زر ماکارون
برند زرماکارون در سال ۱۳۷۲ با تاسیس شرکت آرد زر متولد شد. این شرکت در سال ۱۳۷۷ عملیات احداث پایان و آغاز به کار کرد. زرماکارون در سال ۱۳۸۰ خط تولید اولین آرد سمولینا را تأسیس کرد و در همان سال شرکت زرماکارون را تأسیس نمود. در سال ۱۳۸۴ عملیات احداث کارخانه به پایان رسید و در پایان سال 1384 وارد بازار شد در سال ۱۳۸۸ شروع به گسترش کارخانه آرد و ماکارونی کرد و در سال ۱۳۸۹ عملیات توسعه به پایان رسید توان ذخیرهسازی شرکت افزایش یافت. در همان سال شرکت مرکز آموزش علمی و کاربردی زر را تأسیس کرد و ۵ اختراع در تولید ماکارونی پاستا ثبت کرد و پروانه تأسیس مجتمع کارخانجات فرآوری عمیق غلات در ۱۴ رشته از وزارت صنایع به ظرفیت ۴ میلیون تن را بدست آورد.
مرتضی سلطانی در گفتگویی با دانشجویان کارآفرینی دانشگاه تهران، از زندگی و مسیر کارآفرینی خود میگوید(ویدئو ازچهارراه)
میراث مرتضی سلطانی
مرتضی سلطانی بنیان گذار شرکت زر ماکارون یکی از کارآفرینان برتر علمی در سال ۱۳۹۲ در بخش صنعت در هشتمین جشنواره امتنان از کارآفرینان برتر کشور، کارآفرین برتر سال ۱۳۹۱ در پنجمین همایش نوآوری و عدالت اقتصادی، و شخصیت برتر کشور در سال ۱۳۹۰ براساس نظرسنجی انجامشده از بزرگان و پیشکسوتان صنایع غذایی کشور شده است.
او بنیانگذار گروه صنعتی و تحقیقاتی زر است. این گروه از تاسیس اولین کارخانه تولید فروکتوز به نام زرفروکتوز تا احداث بندر خشک زر و دانشگاه زر را در کارنامه خود جای داده است. این دانشگاه، به منظور تربیت نیروهای انسانی مجرب و دانش بنیان، در جوار واحدهای صنعتی آن تاسیس شده است. این دانشگاه با جذب 200 نفر دانشجو کار خود را در سال تحصیلی 90-89 آغاز کرد.
اﻣﺎ او همواره اعتقاد بر این دارد ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ اکنون ﻫﺴﺖ، ﻫﻨﻮز ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ اﺳﺖ. ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، اﻣﺮوز ﯾﮏ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﻣﻄﺮح، ﯾﮏ ﺻﻨﻌﺘﮕﺮ ﻣﻮﻓﻖ، ﯾﮏ ﺻﺎدرﮐﻨﻨﺪه ﻧﻤﻮﻧﻪ و ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺗﺮموفق اﺳﺖ. او ﻣﺘﻮاﺿﻌﺎﻧﻪ ﺧﻮد را ﺳﺮﺑﺎز ﺻﻨﻌﺖ ﺳﺮزﻣﯿﻨﺶ ﻣﯽداﻧﺪ. او به سیمرغ صنعت ایران مشهور است. سیمرغی که از خاک برخاسته است.
پییر امیدیار(Pierre Morad Omidyar)، در بیست و یکم ژوئن سال ۱۹۶۷ در پاریس دیده به جهان گشود. پدرش او را مراد نامید و مادرش وی را پرویز میخواند. پدرش جراح اورولوژی بود و مادرش مادرش الهه میر جلالی (زبانشناس مشهور ایرانی)، به کار نویسندگی و زبانشناسی مشغول بود. مادر پییر از استادان دانشگاه سوربون بود. به دلیل تدریس پدر پییر در دانشگاه جانز هاپکینز، خانواده امیدیار مجبور به مهاجرت از پاریس به ایالت مریلند امریکا شدند.
پس از مهاجرت به آمریکا، پرویز نام خود را به “پییر”، تغییر داد. علاقه وی به رایانه در دبیرستان سنت اندروی مریلند و در کلاس نهم شکل گرفت. پییر در دبیرستان به برنامه نویسی کامپیوتر علاقهمند شد و این کار را در هرزمانی که پیدا میکرد، انجام میداد. او اولین برنامه خود را در سن چهارده سالگی و در کتابخانه مدرسه نوشت. پس از آن علاقه وی به حضور در کلاسها کمتر شد و دائما به برنامه نویسی میپرداخت.
این موضوع تاحدی پیش رفت که دیگر سر کلاسهای مدرسه حاضر نمیشد و برای کار با رایانه به آزمایشگاه میرفت بارها هم به دلیل غیبت از کلاس، جریمه شد. مدیر مدرسه که علاقه پییر به رایانه و برنامهنویسی را دید به جای مقابله با وی، تصمیم گرفت او را در این مسیر هدایت کند. او از پییر خواست برای کتابخانه مدرسه برنامهای بنویسد که خودش کارتهای راهنمای کتاب را چاپ کند. درمقابل این کار، مدیر پیشنهاد داد تا پییر دستمزدی حدود ساعتی 6 دلار بگیرد. این دستمزد هرچند مبلغ زیادی نبود ولی تبدیل به انگیزه ای بسیار قوی برای پییر شد تا تلاش هدفمند خود در این زمینه را ادامه دهد.
امیدیار پس از دیپلم، تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه تافتس ماساچوست گذراند و کارشناسی خود در رشته علوم کامپیوتر را از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن وی برای تحصیلات تکمیلی خود به مدرسه پوناهو در هونولولورفت.
آشنایی وی با پوهانو موجب شد تا بعداز مدتی به هیئت امنای آن دانشگاه بپیوندد که تا امروز نیز در آن مشغول به خدمت است.
پیر برای کار نیاز به شرکتی داشت تا بتواند درآن مشغول به کار شود. او پس از مدتی تحقیق، به شرکت کلاریس(یکی ازشرکتهای تابعه اپل)، پیوست و درآن مشغول بکار شد. در اپل امیدیار موفق شد نسخه اول مک دراو(MacDraw)، را به نسخه پیشرفته تر دوم یعنی مک دراو2(MacDraw II)، ارتقاء بخشد.
پس از مدتی کار در اپل، او از این شرکت بیرون آمد و استارتآپ خود به نام اینک دولوپمنت(Ink Development)، را در سال 1991، بنیان نهاد. این استارتاپ، برنامه کامپیوتری محاسباتی بود كه بعدها به عنوان شركت ایی شاپ(eShop Inc)، تغییر نام داد. در سال 1996، مایکروسافت این شرکت را حدود پنجاه میلیون دلار خریداری کرد و سهم امیدیار از این معامله، یک میلیون دلار بود.
در سال 1995، امیدیار شروع به نوشتن کد برنامه نویسی برای مکانی آنلاین کرد تا بتواند یک حراج مستقیم شخص به شخص را برای خرید و فروش کالاهای دست دوم راه اندازی کند. امروزه نمونههای زیادی از این سیستم الگوبرداری کرده و اقدام به خرید و فروش میکنند. به عنوان نمونه داخلی، میتوان از برنامه “دیوار” نام برد.
اولین مورد فروخته شده در این وبسایت، یک نشانگر لیزری شکسته بود. امیدیار از دیدن این موضوع بسیار شگفت زده شد. او دریافت که بسیاری از افراد وجود دارند که برای کالایی حتی در حالت شکسته آن مبلغی پرداخت کنند.
جالب اینجاست که این اولین خریدار، یک کلکسیونر نشانگرهای قدیمی و جدید بود. بنابراین او به امیدیار اطمینان داد که وی عمداً نشانگرهای لیزری شکسته را جمع میکند. شگفتی های مشابهی به دنبال داشت. این کسب و کار با توجه به جدید بودن آن، ظرف مدت کوتاهی گسترش پیدا کرد و زمانی که خبرنگاران شروع به گزارش وضعیت خرید و فروش در این وبسایت کردند، منفجر شد.
امیدیار اکنون پول کافی در اختیار داشت و شرکت را با پولی که از حق الزحمه فروشهای ای بی جمع آوری کرده بود، ثبت کرد و فعالیت آن را گسترش داد.
در سال 1996، امیدیار قرارداد فروش بلیط هواپیما به صورت آنلاین را امضا کرد. در آن زمان این سایت میزبان 250،000 حراجی بود. در ماه اول 1997، او موفق شد تا دو میلیون بلیط هواپیما بفروشد. در اواسط آن سال، سایت وی روزانه نزدیک به 800،000 حراج آنلاین برگزار میکرد.
در سال 1997 ، امیدیار نام این شرکت را از AuctionWeb به eBay تغییر داد و شروع به تبلیغ سرویس خود در سراسر جهان کرد. نام “eBay” انتخاب دوم او بود. اولین انتخاب امیدیار نام Echo Bay Mines بود اما این نام قبلا ثبت شده بود. او زمانی که فهمید که echobay گرفته شده است، آن را کنار گذاشت و ebay.com متولد شد.
این وبسایت جدید، اولین کارمند خود در سال 1996، استخدام نمود. دو سال بعد امیدیار مگ ویتمن را به عنوان مدیرعامل شرکت معرفی کرد. او تا سال 2008، که خبر بازنشستگی خود را اعلام کرد ، این شرکت را اداره کرد.
در سال 2010 ، امیدیار یک سرویس خبری گزارشگری تحقیقاتی آنلاین، به نام هونولولو بیت را راه اندازی کرد که اخبار اجتماعی را پوشش میداد. این سایت به مدت سه سال متوالی به عنوان بهترین وب سایت خبری شناخته شد.
از سال 2013 ، به واسطه نشت ادوارد اسنودن، امیدیدار اعلام کرد که از این پس در امور خبرگزاری و امور خیریه شرکت “آن” تحت عنوان(امیدیار نتورک)، فعالیت خواهد نمود و به همراه همسرش برای تحقق جهانی عاری از بیماری و آموزش رایگان فعالیت خواهد نمود. امروزه در بسیاری از کشورهای جهان امیدیار سرمایه گذاریهای مختلفی در راستای رساندن دانش سالم و درست به همه مردم، نموده است.
میراث امیدیار
امیدیار شرکت eBay را در سال ۱۹۹۵ میلادی بصورت کاملاً اتفاقی تأسیس کرد. این وب سایت در ابتدا یک صفحه اینترنتی ساده بود و با حراج یک نشانگر لیزری به صورت آنلاین کار خود را آغاز نمود و خوشبختانه خریدار هم برای آن پیدا شد. وقتی به خریدار اعلام کرد که دستگاه شکستهاست، فرد خریدار اظهار داشت که من یک کلکسیونر نشانگر لیزری هستم. امیدیار با دریافت مبلغ ناچیزی بین ۲۵ سنت تا دو دلار به فروشندگان اجازه داد که اجناس خود را برای شرکت در حراج در سایت eBay معرفی کنند. همچنین درصدی از خریدوفروشها به او میرسید و به این ترتیب eBay موجب شد که فروشندگان و خریداران با هم به راحتی به خرید و فروش بپردازند.
این وبسایت اولین فروشگاه اینترنتی جهان بود و پس از آنها غولهایی مانند آمازون ظهور کردند اما کاربران eBay هیچگاه وفاداری خود به این وبسایت را از دست ندادند. امیدیار توانست سالها بعد به ثروتی حدود 13 میلیارد دلار برسد که او را ثروتمندترین ایرانی کره زمین کرد. امیدیار به همراه همسرش در بسیاری از امور خیریه شرکت کردند و بعد از تغییر خود به ریاست هیئت مدیره، از مدیریت عاملی این شرکت استعفاداد و پس از آن زندگی خود را صرف صلح جهانی و امور خیریه نمود که این کار وی تا امروز ادامه یافته است.
فعالیت امیدیار و همسرش درامور خیریه به حدی گسترش یافت که وی موسسه خیره امور خیریه امیدیار نتورک را برای افزایش تمرکز و جهت دار کردن این امور، تاسیس کرد. این موسسه درراستای توسعه علم و دانش و دسترسی رایگان همه مردم به اطلاعات درست و سالم، در سال ۲۰۰۹ حدود ۲ میلیون دلار به بنیاد ویکیمدیا کمک رساند. بعدها این بنیاد برروی توسعه بهداشت جهانی سرمایه گذاری کرد از جمله موضوعاتی که این سازمان خیریه فعالیت ویژهای برروی آن داشت، ریشه کن کردن ویروس ابولا در جهان بود که پروژه موفقی نیز محسوب میشود.
امیدیار مخترع چیزی بود که امروزه از آن به عنوان تجارت الکترونیک نام میبریم. از او به عنوان پدر تجارت الکترونیک جهان نیز یاد میشود.
امیدیار در مصاحبهای درباره کشورش و امکان بازگشت یا کمک به ایران گفته بود:
من در پاریس به دنیا آمدم و ایران سرزمین مادری و پدری من است اما فکر میکنم اگر میتوانستم درایران نیز همین کار را انجام دهم لحظهای شک نداشتم و آن را به انجام میرساندم. از نظر من باید انرژیمان را برتمام جهان متمرکز کنیم چون جهان ما وطن ماست و اگر هرکدام از ما بتوانیم تاثیر کوچکی در بهتر شدن این مکان برای آیندگان انجام دهیم باید این کار را بکنیم.
ممکن است خواننده این مقاله به این موضوع فکر کند که امیدیار تاثیری در اقتصاد کشورمان نداشته و صرف ایرانی بودن وی، تاثیری در تغییر این واقعیت ندارد. بنابراین ذکر نام او به عنوان یک کارآفرین ایرانی، بلاموضوع است. اما موضوع مهمی که درباره امیدیار بسیار اهمیت دارد این است که اکنون در سرزمین ما، امیدیاران بسیاری وجود دارند که درصورتیکه فرصت رشد و توسعه برای آنها فراهم شود، امکان دارد بسیار موفقتر و تاثیرگذارتر از امیدیار عمل کنند.
صرف اینکه از وضعیت گله کنیم و منتظر موقعیت مناسب باشیم، کمکی به بهبود وضعیت در آینده نخواهد کرد و صرفا امید را از میان خواهد برد. این موضوع مهم است که درآینده، جوانان بزرگی به عرصه خواهند آمد و هرکدام از آنها امکان تبدیل شدن به امیدیاران بزرگتری را دارند. بهتر است با دانستن این موضوع، سعی کنیم تا محیط آموزش و رشد و توسعه جوانان را فراهم کنیم و فرصت را برای رشد و توسعه بعدی کشور فراهم کنیم.
نمونه اولیه سادهای که امیدریار در صفحه وب شخصی خود ایجاد کرده بود، بعدها به بزرگترین سایت حراج جهان(eBay)، تبدیل شد و سالهاست که در سراسر جهان افراد بسیاری از این موضوع کپی برداری کرده و شغلهای بسیاری از این نمونه اولیه تولید شده است.
بدون شک امیدیار، ثروتمندترین ایرانی جهان است. تاکنون هیچ ایرانی نتوانسته حتی به ثروت وی نزدیک شود. ثروت او بیش از 13 میلیارد دلار است. این عدد به قدری بزرگ است که میتوان با آن یک کشور را برای مدتی اداره کرد. بنابراین این حقیقت را درمییابیم که اگر به جوانان و خواسته های آنها اهمیت بدهیم، مطمئنا در آینده کل جامعه از وجود و نبوغ آنها بهره مند خواهند شد.
نوشته: فرامرز عیب پوش
منابع و ماخذ:
Forbes Profile: Pierre Omidyar”. Forbes. Retrieved March.
محمدحسین امینالضرب، در سال 1251 خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسن اصفهانی و مادرش ماه بیگمخاتون نام داشت. محمدحسین، دوران کودکی را در تهران گذراند و باتوجه به تمکن مالی پدر، از محضر اساتید بزرگی بهرهمند شد و یادگیری زبان فارسی، ریاضی، نجوم و علوم را نزد ایشان فراگرفت. پس از آن به درخواست پدر، محمدحسین، زبانهای عربی و فرانسوی را نیز بصورت جداگانه نزد معلمان خصوصی فراگرفت.
محمدحسین جوان کنجکاو و جویای دانش بود. او هیچگاه آموختن را رها نمیکرد و برای آموختن علوم جدید، به هرکاری دست میزد. او در تهران، برای آموختن کامل عربی، برای مدتی نزد سیدجمالالدین اسدآبادی زندگی کرد و زبان عربی را بهطور کامل از وی آموخت. پدر وی تاجر چیرهدستی بود و فنون ضرب سکه را نیز در اروپا آموخته بود. به همین دلیل از طرف ناصرالدین شاه، به عنوان مسئول ضرابخانه شاهنشاهی منصوب شد.
محمدحسین، در نوجوانی در حیاط منزل پدرش دست به فعالیتهای تجاری و اقتصادی زد. او به ادامه راه پدرش در تولید و ضرب سکه پرداخت و تا ۱۹ سالگی کل این کار را در دست گرفت. محمدحسین امینالضرب مانند پدر یکی از تجار معروف زمان خود بود و علاقه زیادی به سفر، به خصوص برای تجارت داشت و به هر جا که سفر میکرد، توشهای از تجارت اقتصادی را از آن کشور با خود به ارمغان میآورد. ب
امین الضرب در یکی از سفرهای تجاری خود بود که ناصرالدین شاه ترور و کشته شد. مرگ ناصرالدین شاه، برای پدرش بسیار گران تمام شد. حاج محمدحسن اصفهانی در نبود پسرش، سعی بر آرام کردن اوضاع آشفته مالی خزانه را داشت. در این خلال، درباریان موضوع اقدام وی به ضرب سکه بدون پشتوانه را به حضور شاه جدید بردند. بلافاصله پس از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، حاج محمدحسن اصفهانی به دلیل این تقلب، گناهکار شناخته شد و به دستور شخص مظفرالدین شاه، دستگیر شد و به زندان افتاد. در آن دوران امینالضرب در راه بازگشت از سفر فرنگ در سبزوار بود که خبر به زندان افتادن پدرش را به او رساندند. او بلافاصله به راه افتاد و خود را به تهران رساند و شروع به فعالیت برای آزادی پدر کرد.
او به صنیعالدوله(داماد مظفرالدین شاه)، مراجعه کرد و با پرداخت جریمه و مبلغ چهل هزار تومان رشوه به شخص صنیعالدوله، موجبات آزادی پدرش را فراهم کرد. حاج محمدحسن اصفهانی پس از آزادی، از سمت سرپرستی ضرابخانه شاهنشاهی عزل و شخص صنیعالدوله عهدهدار این مسئولیت شد. البته بعدها مشخص شد که تقلبی در کار نبوده و این دسیسهای از طرف درباریان بودهاست. به همین خاطر او به عنوان مشاور صنیع الدوله در ضرب سکه و چاپ اسکناس فعالیت نمود و اجازه یافت تا لقب خانوادگی “امین دارالضربی”، را به عنوان نام خاندان خود حفظ کند و همچنین خود، لقب “امین الضرب”، را دریافت نمود.
به همین خاطر، از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت همچنین مقارن با انقلاب مشروطه نیز تجار تهران او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس نیز، نمایندگان او را به عنوان نایب رئیس مجلس انتخاب کردند. او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت میکرد تا جایی که حتی پیشنهاد تأسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.
امینالضرب، با وارد کردن ماشینهای ابریشمکشی از فرانسه به ایران برای کارخانه ابریشم، پا به رقابت صنعتی گذاشت اما در صنعت ابریشم، زیاد موفق نبود، چون در همان آغاز کار، نوعی انگل به مزارع شمال حمله کرد و محصولات آنجا را از بین برد و این امر، خسارات زیادی به صنعت ابریشم ایران وارد کرد. همچنین در صنعت ریلی و تأسیس راهآهن ایران نیز، فعالیتهای زیادی از او به چشم میخورد. اما یکی از مهمترین و زیباترین فعالیتهای اقتصادی صنعتی امینالضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود. خرید کارخانه برق توسط وی داستان جالبی داشت. امینالضرب، در خاطراتش در خصوص ورود برق به ایران چنین نوشته است.
در سال ۱۲۸۴ خورشیدی، به همراه جناب مظفرالدین شاه که برای سفر سوم، عازم روسیه شده بودند، همراه بودم. روزی که در خیابان قدم میزدم، چشمم به کارخانهای افتاد که در حال تولید برق بود. آن کارخانه در حال کار کردن بود و من از قراین متوجه شدم که روشنایی شب توسط این کارخانه تأمین میشود. من که تا آن زمان، چنین چیزی را ندیده بودم، محو این صنعت شدم و شروع به تماشای آن نمودم. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بودم، نگهبان در ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به من گفت: مگر خیال خریدش را داری؟ من به زبان روسی به وی گفتم: اگر ارزان بدهند، میخرم!. در همین میان، صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر شد. من لباس فاخری نداشتم و او چون مرا با وضع لباسی نامناسب یافت، با لحنی حاوی تمسخر به من گفت: قیمتش فلان قدر(معادل پانصدهزار تومان)، است. من نیز قیمت را مناسب یافتم و از وی خواستم تا قولنامهاش را بنویسد. به وی گفتم که و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا میکنم و پس از هماهنگی صاحب کارخانه با آن تاجر، من کارخانه را تصاحب کردم.!
بدین شکل برای اولین بار برق توسط امینالضرب، وارد ایران میشود. هنوز مدت زیادی از بازگشت امینالضرب و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق امینالضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابانهای لالهزار، سعدی، شاهآباد و چراغ برق را روشن کرد. مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابانها آمده بودند اما در بین آنها عدهای معتقد بودند که این روشنایی، بخشی از قدرت شیطان است. بنابراین شروع به قطع سیمها و شکستن لامپها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمیدادند. همچنین اکثر رجال و وزرا به برق حاج امینالضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمیتوان اعتماد کرد و احتمال این را میدادند که ناگهان خاموش شود به همین خاطر تا مدتها نیز از چراغهای زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده میکردند.
امینالضرب، این چالش بزرگ را نیز به شیوهای مدیرتی و زیبا، به فرصت تبدیل کرد. او با چنین عقاید خرافی، به هیچ وجه مبارزه مستقیم نکرد. بلکه ترفندی اتخاذ کرد که مردم نه تنها این مهم را از جنبه شیطان ندیدند، بلکه آن را دریچهای به رحمت خدا و نشانه استقبال از منجی عالم بشریت، دانستند. امینالضرب، به کارکنان اداره برق دستور داد تا به مناسبت نیمه شعبان، تمام خیابانهای امیریه، منیریه و لاله زار را مزین به لامپهای رنگارنگ کنند. یکی از مهندسین کارخانه با توجه کمبود پایه، از سیم کشی کابلی برای این نورافشانی استفاده کرد و اینچنین بود که اولین ریسه های نورانی میلاد امام عصر(عج)، اختراع شد. خیابانهای تهران نورباران شده بود. ریسهها همه جا کشیده شده بودند. و نور های رنگی، جلوه شادی به شهر بخشیده بودند.
امینالضرب، با این کار مردم را بار دیگر شگفتزده کرد و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرای آن دوران بود. پس از آن، مردم این ابتکار امینالضرب را به خانههای خود بردند و به تدریج برق، جای چراغهای زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت. کارخانه برق از عصر، تا پایان شب به طور مستمر کار میکرد. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایهداران بود ولی کمکم به صورت عمومی درآمد و خانههای مردم را روشن کرد. این کارخانه در زمان خود، تبدیل به کارخانهای معتبر شد. موتور این کارخانه، به وسیله نفت کار میکرد و برق ۱۱۰ ولت، تولید میکرد. موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را بهطور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند، بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمیشد به آن خیره شد ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه میشد، نور آن نیز ضعیفتر میشد.
در آن زمان رقابت شدیدی بین مردم، برای استفاده از برق شکل گرفت. تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغهای نفتی و روغنسوز را بهانهای برای بردن برق به خانههای خود قراردادند. مصارف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود میشد. مولدهای اولیه با نفت، زغالسنگ و چوب کار میکردند ولی بعدها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند. به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال ۱۲۸۴، ادارهای در شهرداری تهران به نام (اداره روشنایی معابر) تأسیس شد. این اداره بعدها به (بنگاه برق) تغییرنام داد ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود. پس از اینکه برق بهطور کامل در میان مردم جا افتاد و عقیدههای کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق، فردی را به عنوان مأمور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپها قرار داد که به او “تحصیلدار”، میگفتند.
تحصیلدار، بدون آن که کنتور یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب آمده و براساس تعداد لامپها از صاحبان آنها پول میگرفت. در آن زمان لامپهایی که معمول بود، لامپهای چهل واتی، لامپهای ۷۵ واتی و لامپهای صدواتی بود. البته در آن زمان به واحد وات، شمع میگفتند. قیمت مصرف لامپهای چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپهای ۷۵ شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار میبردند. اول شب لامپ کموات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پروات میبستند، یا اینکه ابتدا یکی، دو لامپ وصل میکردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه میکردند. عدهای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار میبستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز میکردند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی میکردند. متاسفانه، فرهنگ شانه خالی کردن از پرداخت بدهی بابت خدمات دریافتی، از آن زمان شایع بود.
در دوره هشتم مجلس شورای ملی، امینالضرب نماینده تهران بود و در آبان ۱۳۱۱ پیش از پایان دوره، در انتخابات دوره نهم نیز به نمایندگی انتخاب شد اما پیش از پایان دوره و پذیرش نمایندگی، اجل مهلت را از وی گرفت. در نهایت محمدحسین امین الضرب، پس از سالها تلاش و خدمت به کشور در ۲۵ آذر ۱۳۱۱ خورشیدی بر اثر ابتلا به بیماری آسم، دیده از جهان فروبست. بنا به وصیتش، او را در نجف به خاک سپردند. هنگام اعلام خبر درگذشت امینالضرب در مجلس، حسین دادگر رئیس مجلس درخصوص این مرد بزرگ، سخنرانیی زیبایی در صحن مجلس نمود.
فقید مرحوم به قدری محسنات و مکارم اخلاق داشت که بنده مرددم کدام یک از آنها را به عنوان تذکر از آن مرحوم ذکر کنم. یقین دارم اگر از صمیمیت و پایدارى ایشان در رفاقت و سیاست بیان کنم براى مذاکره در مجلس شوراى ملى که به این دو صفت در اعضایش احتیاج مبرم دارد حسن تشخیص باشد. از پیدایش مشروطیت تا هنگام وفاتش، مرحوم مهدوى به آزادى و عدالت باوفا و صدیق بود و به این دوره نورانى و این دوره خادم و پایدار زیست. تمام ساعات این مرد خیرخواه مصروف کارهاى اجتماعى و اقتصادى بود و این سیره و عادت تا آنجا دوام داشت که به کارهای شخصى خود نمیپرداخت و آنها را در درجه دوم میشناخت. به اوضاع حاضره در ترقیات باهره امروز ایمان و عقیده داشت و به پیشرفت امور وطنى خویش عملاً ابراز علاقه میکرد و در روش محکم خود لغزش و فتورى نداشت. به جرگه ما مهربان و براى همه نیکخواه بود. از زبان و عملش کسى را رنجه نمیکرد و با خیر و نیکى اخوت و الفت داشت.
میراث امین الضرب
محمدحسین امین الضرب، خدمات زیادی برای ایران داشت و برخی بزرگان، شروع دوران صنعت در ایران را مدیون این مرد بزرگ و بنیانگذاری صنعت برق توسط وی در ایران میدانند. امین الضرب با ورود صنعت برق به کشور، تحول عظیمی در کشور ایجاد نمود و شغلهای بسیاری که پیش از این وجود نداشتند، به وجود آمدند.
یکی از ابداعات ماندگار امین الضرب در ایران، پیشنهاد تأسیس بانک ملی ایران را به مظفرالدین شاه بود. او با کارهایی که در جابجایی پول در جهان انجام داده بود و دشواریهایی که در این صنعت مشاهده نموده بود، جای یک بانک ایرانی در مبادلات بین المللی را خالی میدانست. او پیگیری های فراوانی برای تاسیس بانک ملی کرد. ده سال قبل از بهوجود آمدن بانک شاهی (اولین بانک ایران)، هیچ بانکی در ایران وجود نداشت. امین الضرب پیشنهاد تاسیس بانک ملی ایران را به مظفرالدین شاه ارائه نمود و برنامه مدونی برای اداره آن ارائه کرد. این پیشنهاد با دخالتهای کشورهایی که ایران را تحت سلطه خود داشتند و عوامل آنان، جامه عمل نپوشید و به جای آن ده سال بعد، بانک شاهی در ایران تاسیس گردید.
البته پس از استقرار مشروطیت هنگامی که دولت از مجلس شورای ملی اجازه استقراض خارجی خواست، احساسات ملی که از وامهای گذشته و رفتار بانکهای بیگانه جریحه دار شده بود به هیجان آمد و نمایندگان مردم به منظور قطع نفوذ سیاسی و اقتصادی بانکهای مذکور و در ترمیم وضع مالی خزانه ضمن مخالفت با استقراض خارجی تأسیس بانک ملی را خواستار شدند و جمعی از بازرگانان و صرافان متعهد مشارکت در این بانک شدند و در آذرماه ۱۲۸۵ با اعلانی که مبین احساسات عمومی و علاقه مردم به تأسیس یک بانک اعتباری ملی در ایران بود، انتشار یافت و بانک ملی ایران تاسیس شد. بانک ملی ایران بزرگترین بانک جهان اسلام است.
امین الضرب داراییهای بسیاری داشت که برخی از آنها وقف شد. اما از جمله داراییهای مشهور وی، باغ ضرابخانه در پاسداران است. این ملک بعدها که به وسیله دولت پهلوی از خانواده امین الضرب گرفته و به بانک مرکزی تعلق گرفت.
قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابانها و کوچهها، یکی از مشکلات دولت وقت بود. امین الضرب هم صنعت برق را به کشور آورد و هم چراغانی های تمام شهر، یادگار امین الضرب است.
امینالضرب یکی از دیرپاترین نهادهای اقتصادی در ایران یعنی مجلس وکلای تجار یا همان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران را بنیان نهاد. وی از سال ۱۳۰۶ الی ۱۳۱۱ ریاست اتاق تجارت تهران را بر عهده داشت.
امینالضرب، با وارد کردن ماشینهای ابریشمکشی از فرانسه به ایران برای کارخانه ابریشم، پا به رقابت صنعتی گذاشت اما در صنعت ابریشم، زیاد موفق نبود، ولی به هررو وی پایه گذار صنعت ابریشم در ایران بود.
جایزه امین الضرب
همانگونه که اشاره شد، امین الضرب لقبی است که به اشخاص بانفوذ که امین پادشاهان و سلاطین در ضرب سکه بودهاند اطلاق میشد. مطابق فرهنگ دهخدا، امین الضرب، رئیس یا سرپرست ضرابخانه و شخص مورد اعتماد شاه بوده است.
حاج محمدحسنخان اصفهانی(امینالضرب) پدر محمدحسین امینالضرب جزو اولین تاجرانی بود که در دوره قاجار با اروپائیان به تجارت مشغول شد. پس از دوستعلی نظامالدوله امورات ضرب سکه را به فرمان ناصرالدین شاه به عهده گرفت. به پاس تلاش وی در کارآفرینی و تجارت، او را پدر کارآفرینی و تجارت مدرن ایران شناخته اند. او موسس مجلس وکلای تجار ایران که آن را مجلس تجارت هم میخواندند، بود. این مجلس دستگاهی اقتصادی، با صلاحیت حقوقی و شخصیت سیاسی بود که بعدها فرزند وی یعنی محمدحسین امین الضرب این مجلس را به شکل امروزی یعنی اتاق بازرگانی تهران، تغییر داد.
به همین سبب اتاق بازرگانی تهران(که موسس آن محمدحسین امین الضرب بود)، در سال 95 تصمیم گرفت به جهت تشویق کارآفرینان، اقدام به برگزاری مراسمی با عنوان اعطای جایزه امین الضرب نماید. این اتاق هرساله با دعوت از تشکل ها و تولیدکنندگان، این جایزه را به منتخبین، اعطا میکند. این جایزه به رسم احترام و یادبود از حاج محمدحسن امین الضرب(پدر امین الضرب)، تاسیس شده و با وجود زحمات فراوان محمدحسین برای اتاق بازرگانی، به وی ارتباطی ندارد(بسیاری تصور میکنند این جایزه به پاس بزرگداشت محمدحسین امین الضرب است که درواقع به پاسداشت یاد پدر ایشان است). اتاق بازرگانی تهران با برگزاری مراسم اعطای نشان امینالضرب، سعی نموده تا این جایزه را به یک نوبل اقتصادی تبدیل کند.
هیات داوران این جایزه، متشکل از یک اقتصاددان، دو محقق حوزه کارآفرینی، چهار چهره سرشناس تشکلی به نمایندگی از چهار رشته صنعت، معدن، کشاورزی و بازرگانی، یک روزنامهنگار و سردبیر سرشناس اقتصادی رسانهها و یک پیشکسوت هستند.
نشان امینالضرب از پیشکسوتان بخشخصوصی تقدیر میکند. برخی از کارشناسان اعتقاد دارند حرکت در مسیر ماندگاری و ارتقای ارزش این تندیس نیازمند این است که اتاق بازرگانی دایره داوریها و شاخصها را روشنتر و شفافتر کند. این جایزه باید از حالت تزئینی و نمادین خارج شود و به ابزاری تبدیل شود که بتواند بستر کارهای دیگر را فراهم کند.
تاکنون نشان امین الضرب به اصغر قندچی(پدر کامیونسازی ایران)، علی رحیمیان(فعال بزرگ صنعت دام و طیور)، علی حاج سید سلیمانی(بنیانگذار نیککالا)، اسدالله عسگراولادی(پدر بازرگانی ایران)، محسن خلیلی (از بزرگان صنعت سیمان)، علیاکبر رفوگران(بنیانگذار کارخانه بیک در ایران)، عباس سعیدی نژاد(بزرگ حوزه دارو)، ابراهیم عسگریان(پیشگام صنعت شیر)، مهدی حریری(پدر چای ایران)، عزیزاله علاءالدین(بنیانگذار بازارعلاءالدین)، رحمان گلزار(سازنده شهرک اکباتان)، علی اصغر سعیدی(کارآفرین)، علیرضا بختیاری(موسس دنیای اقتصاد)، غلامعلی سلیمانی(بنیانگذار شرکت کاله)، مرتضی سلطانی(موسس زر ماکارون)، مهدی فنایی(پیشگام در صنعت برق)، تعلق گرفته است.
هیات داوران این جایزه، متشکل از یک اقتصاددان، دو محقق حوزه کارآفرینی، چهار چهره سرشناس تشکلی به نمایندگی از چهار رشته صنعت، معدن، کشاورزی و بازرگانی، یک روزنامهنگار و سردبیر سرشناس اقتصادی رسانهها و یک پیشکسوت هستند.
این جایزه در حال تبدیل به یک نشان ملی است که جایگاهی بالاتر از نشانهای دولتی دارد. هیئت داوران این جایزه، طی برگزاری جلسات متعدد، اقدام به بررسی رزومهها، نقدها و اظهارنظر در مورد موضوعات مختلف نموده و در نهایت محصول برگزاری این نشستها، انتخاب اسامی برگزیدگان این جایزه است.