اصغر قندچی در ۱۰ فروردین ۱۳۰۷، در تهران دیده به جهان گشود. تنها شانزده سال داشت که کارگاهی فنی حدود سه متر در سه متر در دروازه قزوین تهران تاسیس کرد. کارگران زیادی در این کارگاه به همت اخلاق و منش قندچی تبدیل به استادکارهایی ماهر شدند.
چندسال بعد برادرش احمد قندچی از طرفداران جبهه ملی، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ کشته شد.
اصغر قندچی در دروازه قزوین تهران کار خود را گسترش داد و گاراژ بزرگی را به بازسازی و تقویت کامیونهای آمریکایی و سازگاری آنها با شرایط ایران تخصیص داد. حسین میردامادی یکی از وارد کنندگانی بود که قطعات کامیون ماک را که از آمریکا به ایران وارد کرده و این قطعات توسط قندچی و کارگرانش در گاراژ مونتاژ می شد.
عموما کامیونهای دماغ دار ماک آمریکایی شاسیهای کوتاهی داشتند. قندچی جهت تسهیل تردد ماک در جادههای ناهموار ایران ارتفاع شاسیها را یک متر بلندتر میکرد. این موضوع به گوش وزیر اقتصاد وقت علینقی عالیخانی رسید. از این رو که این صنعت مورد نیاز کشور بود، وزیر اقتصاد پروانه ساخت کامیون را به اصغر قندچی اعطا کرد.
قندچی تریلر غول پیکر و کامیونهای ساخت خود و همکارانش در کارگاه را برای معرفی صنایع ملی ایران به نمایشگاه رساند. این موضوع مورد تشویق دولت قرار گرفته و در نهایت اجازهنامه تأسیس کارخانه کامیون سازی را به او اعطا شد. قندچی با این امتیاز وبا سرمایه گذاری حسین میردامادی، اولین و بزرگترین کارخانه کامیون سازی کشور به نام ایران کاوه را پایهریزی کرد. در نمایشگاه خودرو سازی برلین در سال ۱۳۵۶ قند چی جایزه بزرگ خودروسازی را از آن خود کرد.
پس از انقلاب کارخانه ایران کاوه بنفع بنیاد مستضعفان مصادره و ملی اعلام شد. امروزه این کارخانه با نام سایپا دیزل بخشی از کارخانجات خودروسازی سایپا است. با این وجود قندچی از تلاش نایستاد و کارخانه کاوه کار را تأسیس کرد و تلاشهای وی در جهت بازسازی حمل و نقل جاده ای کشور و نیز انتقال تانک و ادوات سنگین به مناطق جنگی در سرنوشت جنگ عراق با ایران بسیار راهبردی و حیاتی واقع شد.
در سوم بهمن ۱۳۹۵ با حضور معاون اول رئیسجمهور، وزیر صنعت، معدن و تجارت و رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران و ایران، نشان امین الضرب به پیشکسوتان و کارآفرینان کشور از جمله وی اعطا شد.
قندچی پدر صنعت کامیون سازی و مؤسس اولین و بزرگترین کارخانه تریلر و کامیون ساخت ایران بدون مونتاژ خارجی به نام ایران کاوه (سایپا دیزل) است. بدون شک وی از بنیانگذاران صنعت تولید خودروهای تجاری در ایران محسوب میشود. مستندی به نام «ماک در ایران» در مورد دوران فعالیت ایران کاوه، توسط امین آزاد ساخته شدهاست.
اصغر قندچی پس از ۹۱ سال دلسوزی و تلاش برای اعتلای صنعت کشور، در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۹۸ دیده از جهان فروبست اما یاد و اثر او هنوز در جاده های کشور مشهود است.
شاهرخ ظهیری در بهمن ماه ۱۳۰۹ در شهر ملایر، دیده به جهان گشود. پدرش اهل همان شهر بود اما مادرش، تهرانی بود. شاهرخ تنها دوسال داشت که خانواده ظهیری تصمیم گرفتند تا به تهران نقل مکان کنند. دوسال بعد آنها مجددا نقل مکان کردند و این بار به قم رفتند. شاهرخ دوران دبستان و دبیرستان خود را در شهر قم گذراند. آنها وقتی شاهرخ ۲ ساله بود به تهران، و در ۴ سالگی او به قم مهاجرت کردند و برای چندین سال در آنجا ساکن بودند. شاهرخ ظهیری تحصیلات متوسطه را در این شهر گذراند.
هنوز هجده سالش نشده بود که پدرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و به عنوان فرزند بزرگ، کفالت مادر و خواهران و برادرانش را برعهده گرفت. ابتدا با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان به استخدام اداره فرهنگ قم درآمد و به عنوان معلم دبستان به تدریس مشغول شد. بعد از مدتی به قلهک انتقالی گرفته و در آنجا همزمان با ادامه تحصیل در رشته حقوق در مقطع کارشناسی، در دبستان تدریس کرده و همچنین در یک فروشگاه منسوجات مشغول به کار شد.
ظهیری از طریق واسطههایی که به خاطر خرید و فروش پارچه با آنها آشنا شده بودهاست، وارد گروهی از کارخانجات وابسته به تشکیلات حکومتی به نام کارخانجات ماه میشود. پس از مدتی از طرف مهدی بوشهری مأمور ایجاد کارخانهای برای تولیدات غذایی میشود که مهرام نام میگیرد. بوشهری از خاندانهای سرمایهدار عصر پهلوی به شمار میآمد. او شوهر اشرف پهلوی بود و در هلدینگ ماه با صرافزاده و اسدالله علم شریک شده بود. بوشهری از شاهرخ جوان خواست که کارش را از یکی از مجموعههای نساجی مجموعه او آغاز کند.
محمدرضا بهرامن رئیس خانه صنعت و معدن ایران از کارآفرینان بنام و پیشکسوت ایران در مورد شاهرخ ظهیری نوشتهبود:”او کارخانه سرکه را از پسر پهلوی خرید و مدتی بعد اولین نفری در ایران شد که سس مایونز را به کشور وارد کرد”.
درآن زمان سس در ایران محصولی ناشناخته بود. ظهیری برای اولین بار این محصول را به ایران آورد و کسی نمیدانست که با این محصول غذایی چه باید بکند. ظهیری در چند مصاحبه خود گفته بود که بیش از دوبرابر از سرمایه وقت شرکت را صرف آگهی تلویزیونی و روزنامهها کرد تا به مردم آموزش بدهد که سس مایونز چیست و آن را چطور باید مصرف کنند.
او در مصاحباتش دراین باره گفته بود: “ما بدون اینکه تجربهای برای تولید داشته باشیم و برای تولید، اول بازاریابی کنیم و ببینیم این جنس آیا بازار دارد یا ندارد و آیا آن را میخرند یا نمیخرند، موافقتهای تولید آن را گرفتیم و شرکت را راه انداختیم. روزی که تولید کردیم و جنس آماده شد باید به بازار میرساندیم. تازه متوجه شدیم اصلا کسی در ایران نمیداند که سس چه هست و اصلا کسی نمیداند چگونه باید آن را خورد و مصرف آن به چه صورت است. ما رفتهرفته ذائقهسازی کردیم و اول فقط سس مایونز تولید کردیم و بعد هم چهار نوع سس دیگر. یعنی سس فرانسوی، سس ایتالیایی، سس روسی و سس ساندویچ”.
ویژگی معلمی تا روزهای آخر زندگی با ظهیری باقی ماند. او برخلاف بسیاری از همنسلانش اهل گفتوگو با جوانان بود. بارها در نشستهای مشترک با استارتآپها شرکت میکرد.
از انجام گفتوگوهای مطبوعاتی و ابراز نظر در مورد موضوعات روز و بیان خاطرات گذشته پرهیز نداشت و در دسته معدود کارآفرینانی جای میگرفت که خودش را به بیقیدی درباره شرایط روز جامعه نمیزد.
ظهیری موانع زیادی برای راهاندازی مهرام داشت. او در همین گفتوگو چنین توضیح داده بود: “اینکه اصلا چطور ما وارد کار غذایی شدیم، یک تاریخچه قبلی دارد. اینگونه نیست که من شب خوابیده باشم و صبح گفته باشم کارخانه غذایی راهاندازی کنم و اسم آن را مهرام بگذارم. ما در سال ۱۳۴۹ از وزارت صنایع مجوز تاسیس کارخانه مهرام را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتیم. دفتر شرکت هم در خیابان سعدی تهران بود. ما برنامهریزی کردیم و با یکی از شرکا که علاقهمند بود با ما همکاری داشته باشد، این کار را شروع کردیم. غفلتی که اتفاق افتاد و ناشی از عدم تجربه بود، این بود که ما به توصیه یکی از بستگان که در آمریکا بود، محصولی را در برنامه شرکت مهرام گذاشتیم که شناخته شده نبود. او توصیه کرد که فلانی الان انواع سس در آمریکا پرطرفدار است و در ایران هم تولید نمیشود. گفت شما کارخانه سس تاسیس کنید”.
ظهیری برای راهاندازی کارخانه مهرام از خاندان پهلوی کمک نگرفته بود و بدهی بانکی هم نداشت. به همین دلیل در لیست معروف موسوم به ۵۳ نفر سرمایهداری که اموالشان مصادره شده بود، نامی از مهرام نیامد. شاهرخ اساسا در امور سیاسی ورود نداشت و در تمام روزهای دهه ۵۰ بیشترین زمان زندگیش را صرف کارخانه کرده بود.
او حتی در هفته تنها یکبار به خانه میرفت و در تمام ساعات شبانهروز در محل کارش حاضر بود. اما در میانه دهه ۶۰ آتش سوزان برخورد با صنایع، دامان مهرام را هم گرفت. به ظهیری گفته شد که او «جنس طاغوتی» تولید میکند. باور برخی از نیروهای تندرو دولتی و حاکمیتی این بود که سس کالایی غیرضروری و تجملاتی است و سرمایه کشور نباید صرف تولید آن شود.
پس از خاتمه جنگ تحمیلی، با شروع تحریمها، مشکلات اقتصادی به گونهای دیگر بر سر جامعه صنعتی ایران خراب شد. بانک مرکزی در آن زمان اعتبارات شرکتهای خصوصی را تا ۵۰ درصد کاهش داد و به این ترتیب واحدهای تولیدی بخش خصوصی برای خرید و تأمین مواد اولیه با مشکل مواجه شدند.
شرکت مهرام نیز که تا پیش از این در قالب سهامی خاص فعالیت میکرد، به ناچار به سهامی عام تبدیل شد و با ورود ۵۰ درصد سرمایه شرکت به بورس جان تازهای گرفت. شاهرخ ظهیری در آن زمان بود که دیگر توان اداره مهرام را در خود ندید.
بالارفتن سن و بیماری قلبی او باعث شد از مدیریت مهرام کنارهگیری کند.» این روایت رسمی از تحولات مهرام است. کارخانه ظهیری در اوج بود. او روزانه ۱۴۰ هزار شیشه سس مایونز و ۱۷۰ هزار شیشه سس قرمز تولید میکرد.
ظهیری تنها یک کارآفرین نبود. او یک مبارز و سرباز کشور بود. او بدون خستگی سالها تلاش کرد و امید به آینده روشن ایران داشت. او پس از سالها تلاش و مبارزه و تولید در 22 فروردین 1398 در تهران، دیده از جهان فروبست و در مقبره خانوادگی آرام گرفت.
نازنین دانشور در آذرماه 1362 در تهران، دیده به جهان گشود. خانواده وی خانواده تحصیل کرده و روشنی بود. او حمایت پدر و مادر خود را همراه داشت و همواره حامی و یاور خواهر کوچکترش بود. نازنین دانشور، انسانی کوشا و فعال است و کار برای وی، نوعی تفریح است.
او به کارآفرینی علاقه شدیدی دارد و از نابرابری های اجتماعی علیه زنان ناخرسند است اما هیچگاه این موضوع موجب توقف وی نشده و از بسیاری از مردان، موفق تر است. دانشور در هنگام تحصیل در دانشگاه در ترم دوم، در همان موسسهای که برای کنکور در آن درس خوانده بود، شروع کرد. کمی بعد از تدریس کنکوری کنار کشید و ترجیح داد وارد شغلی شود که بیشتر با روحیات وی سازگار باشد.
مدتی بعد در شرکتی مشغول فعالیت در پشتیبانی هلپ دسک شد. او با تشویق پدرش به مصاحبه کاری رفت. هرچند میگوید در آن زمان تجربهای از این کار نداشت اما در نهایت برای کار مربوطه انتخاب شد. مدتی در این سمت کار کرد اما به عنوان تجربه اول از این شرکت عبور کرد و به شرکت بعدی رفت.
پس از آن نازنین دانشور به شرکت آتیه داده پرداز رفت تا در این شرکت برنامه نویسی را تجربه کند. پس از گذشت مدت کوتاهی، برنامه نویسی را بصورت حرفهای درک کرد و به یکی از بهترین های تیم، تبدیل شد. با پیشرفت او در کار، وی به دفتر لندن فرستاده شد و طولی نکشید که در لندن به عنوان لیدر برنامه نویسان انتخاب شد.
دوری از خانواده و مشکلات کار موجب شد تا مجددا به کشورش بازگردد. او در ایران یک استارتاپ نوپا به نام سوپرمارکت آنلاین “میدونک”، را راهاندازی کرد. چیزی که ما امروزه به عنوان “اسنپ مارکت”، می شناسیم و بسادگی استفاده می کنیم، در آن دوران کاملا ناشناخته بود. به علاوه زیرساختهای آن فراهم نبود. فراگیری تبلیغات و درخواستهای زیاد کاربران برای تجربه خرید آنلاین، منجر به شکست این کسب و کار نوپا شد.
تجربه این شکست به نازنین دانشور آموخت که بجز کارآفرینی و برنامه نویسی، لازم است تا دانش و تجربه مدیریت هم برای موفقیت یک کسب و کار، وجود داشته باشد. نازنین دانشور دراین خصوص گفته:“همانجا بود که فهمیدم الفبای بیزینس را نمیدانم و این توهم یک برنامه نویس بوده که تصور کرد میتواند هربرنامهای که خودش نوشته را کنترل و مدیریت کند”.
پس از شکست پروژه “میدونک”، او مجددا به شرکت پیشین که در آن مشغول بکاربود، دعوت میشود تا در ساخت و راه اندازی پروژه فروشگاههای آنلاین “ورچین” ، همکاری کند. با اتمام این پروژه با پیشنهاد کار در آلمان روبرو شد.
او به شرکت Groupon آلمان پیوست و در بخش فنی مشغول بکار شد. در شرکت آلمانی تخفیفات گروهی و جمعی آنلاین ارائه می شد. نازنین دانشور به شرکت آلمانی پیشنهاد داد که چنین کسب و کاری در ایران راهاندازی شود ولی آنها علاقهای به این کار نشان ندادند. نازنین دانشور که این بار بسیار مصمم بود، به ایران بازگشت تا خودش چنین کسب و کاری را راه اندازی کند.
دانشور معتقد است “تنها تفاوت بین ایرانیان با سایر کشورها تفاوت در نوع نیروی انسانی است، در ایران نیروهای انسانی در ساعات کار میزان و بازده مناسبی ندارند درعوض در روزهای تعطیل، کار میکنند. حاشیه آدمها در محل کار بیشتر از بازده فعالیتهایشان است. در حالی که کشورهای اروپایی روند عکس این را دارند یعنی در زمان کار تنها کار میکنند و زمان تفریح واقعا تفریح میکنند”.
نازنین دانشور بهمراه خواهر و پدرش رسما کار خود را با راه اندازی سایت “تخفیفان”، آغاز کرد. در حال حاضر سایت تخفیفان بعنوان نخستین و بزرگترین وبسایت تخفیف گروهی ایران است.
تخفیفان بستری برای ارایه تمامی انواع خدمات و محصولات مورد استفاده در زندگی روزمره است. از رستورانها و مراکز تفریحی تا انواع محصولات و سفر. تخفیفان تمامی این خدمات را با بالاترین میزان تخفیف و با استفاده از قدرت خرید گروهی ارایه میدهد.
مشتریان تخفیفان با استفاده از وبسایت و یا روی گوشی موبایل خود بهترین پیشنهادات شهر را دریافت میکنند، با تخفیف بالا به سفر میروند، با تخفیف بالا کالاهای خود در حوزه دیجیتال، پوشاک، خانه و غیره را تهیه میکنند، با تخفیفهای بالا تفریح میکنند و لذت میبرند.
تخفیفان در شهرهای تهران، کرج، شیراز، اصفهان، مشهد، تبریز و رشت مشغول به فعالیت و ارائه خدمات میباشد و محصولات خود را به تمامی کشور ارسال می کند.
نازنین دانشور معتقد است:” به ما یاد ندادهاند که به دنبال بهانهای برای خوشحال بودن بگردیم. همیشه نباید دنبال یک اتفاق بزرگ باشیم. برخی پول خودشان را جمع میکنند تا سالی یکبار به سفر بروند و تفریح کنند درحالیکه میتوانیم از در هرجایی که هستیم از هر چیزی که داریم لذت ببریم”.
یکی از اصول مدیریت احساس مثبت، جاری کردن کار در زندگی است. به عقیده دانشور: “ شغلی ایده آل است که در آن شما همان تغییری باشید که میخواهید در دنیا ببینید“.
غلامعلی سلیمانی در ۲۵ خرداد ماه ۱۳۲۵ در آمل دیده به جهان گشود. پدرش وکیل دادگستری و مادر او خانهدار بود. او دوران دانشگاهیاش را در دانشگاه ملی ایران گذراند و مدرک لیسانس رشته ریاضی را از دانشکده علوم ریاضی دانشگاه شهید بهشتی در سال ۱۳۵۰ دریافت کرد. پس از آن به خدمت سربازی رفت او در دوران سربازی هم کار میکرد. یک روز به دانش سرا میرفت و درس میداد و بقیه روزها، تدریس خصوصی میکرد.
در ادامه راه و در سال ۱۳۵۲ کار رسمی خود را از بازارچه سعدی و با فروش لوازمیدکی خودرو ادامه داد. سلیمانی در سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ که به صورت جدی کار را شروع کرد، دو شرکت تأسیس کرد، یک شرکت پروفورم و شرکت دیگری هم به نام مارکتینگ سرویس اند. ریسرچ به معنی ایران شما که با یک آمریکایی و یک هندی تأسیس کرده بود. سلیمانی بعدها در سال ۱۳۵۶، در مکان فعلی شرکت کاله کار خود را با توزیع شیر آغاز نمود، او این مکان را از خواهر بزرگترش اجاره کرده بود.
سلیمانی پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباس سازی گیلان آغاز کرد. سلیمانی بعدها با میکائیلیان همکاری نمود و بعد در مغازهای به تولید همبرگر مشغول شد و بعد شرکتی در شیراز به نام دمس بنیان نهاد. در همان اوایل انقلاب، وزیر وقت آن زمان وزارت صنایع، معادن از سلیمانی درخواست نمود تا برای حل اختلاف وزارتخانه و شیلات ایران به جنوب کشور برود و محصولات دریایی را تولید کند. او به دَیِر، بوشهر و چند شهر دیگر رفت تا مشکلات پیشآمده را از میان بردارد. سلیمانی در این سفر متوجه حجم بالای ماهی دور ریخته شده در این کارخانهها شد و برای این موضوع هم راهحلی پیدا کرد. در تهران، یکی از کارخانهها مجهز به دستگاه جداسازی گوشت از استخوان شد تا با استفاده از آن استخوانهای ماهی را از گوشت جدا نماید.
سلیمانی پس از مدتی در سال ۱۳۷۰ شرکت لبنی کاله را به عنوان یکی از شرکتهای گروه سولیکو تأسیس کرد. او در حال حاضر صاحب ۴۰ شرکت و ۲۰ کارخانه است. سلیمانی تنها ایرانی است که توانسته با شرکتهای بزرگ غذایی و صنعتی جهان مانند نستله، دنون، کمپینا، بل، هکلند و ایمی برای همکاری صحبت دوجانبه داشته باشد. سلیمانی در ورزش هم سرمایهگذاری بزرگی انجام داد و باشگاه ورزشی کاله را بنیانگذاری کرد.
از قدیم وقتی از کسی میپرسیدند علم بهتر است یا ثروت، باید یک پاسخ کلاسیک میداد: «علم»؛ اما واقعیت این است که ثروتآفرینی به اندازه آموختن علم ارزشمند است. این چیزی است که غلامعلی سلیمانی از سنین بسیار پایین میدانست و به همین خاطر در کنار علمآموزی که پدرش بر آن تاکید داشت، به ثروتآفرینی نیز فکر میکرد. او به خوبی آگاه بود که برای دست یافتن به ثروت باید کار کرد. از کلاس هشتم به دنبال سه هزار تومان بود که با آن یک تاکسی بگیرد و به رانندهای بدهد تا درآمد داشتهباشد اما در آن سن نتوانست این سه هزار تومان را جور کند.
در دوران دانشجویی وقتی با نخستین حقوق سیصد تومانیاش بابت یک روز تدریس در هفته، یک دست کتوشلوار نو از خیاطیهای لالهزار سفارش داد و بر تن کرد، طعم شیرین استقلال مالی را چشید. قدمهای بلند اما شمرده و حسابشده سلیمانی برای ثروتآفرینی و البته در کنار آن کارآفرینی از همینجا شروع شد. حالا او کارآفرینی بزرگ و شناختهشده در ایران است که هلدینگ سولیکو را در اختیار دارد؛ هلدینگی با بیش از ۲۰ زیرمجموعه که شرکت کاله یکی از بزرگترین و مطرحترینهای آن به شمار میآید. قصه سلیمانی، قصه ایمان و اعتقاد است؛ ایمانی که ریشه در خانواده و دوران کودکیاش دارد.
چهار سال بیشتر نداشت اما برای سحری از خواب بیدار شدهبود و میخواست مثل بزرگترها روزه بگیرد. مادرش به او گفت وقتی روز به نیمه رسید ناهارش را بخورد، فردا هم از ظهر تا موقع اذان چیزی نخورد، بعداً این دو روز به هم وصل میشوند و یک روز روزه کامل میشوند. دو دستمال هم به او دادهبود گفتهبود آنها را به هم گره بزند و به رودخانه بیندازد تا روزهاش یک روز کامل حساب شود. پدرش از همان کودکی بر نماز خواندنِ او تاکید داشت. رفتهرفته اعتقادات مذهبی در غلامعلی سلیمانی نهادینه شد و از او فردی را ساخت که امروز کارآفرینی صاحبنام است.
زندگی غلامعلی سلیمانی از آمل شروع شد، تا ۱۸سالگی یعنی زمانیکه دیپلم گرفت با خانوادهاش در همین شهر زندگی میکرد تا اینکه به تهران مهاجرت کرد: «بچه درسخوانی نبودم، شاگرد متوسطی بودم و برای همین رشته ریاضی را انتخاب کردم چون به نظرم ریاضی سادهتر بود. وقتی هم به تهران آمدم اولین کاری که کردم ثبتنام در کلاس زبان انگلیسی بود.» سال اول در کنکور پذیرفته نمیشود اما سال دوم به دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتیِ فعلی) راه پیدا کرد و در رشته ریاضی با این امید درس خود را آغاز کرد که بعداً به آمریکا برود و در رشته آیتی ادامه تحصیل بدهد. آنطور که به خاطرش میآید شهریهاش چهار هزار تومان بوده.
سال اول پدرش شهریهاش را پرداخت کرد. سال دوم مسیرش را از خانواده جدا میکند و تصمیم میگیرد خودش شهریهاش را بپردازد. نزد یکی از دوستانش میرود و وام چهار هزار تومانی میگیرد و تلاش میکند با درآمد حاصل از تدریسِ خصوصی، قسطهایش را بپردازد. پدرش بابت این کار با او قهر میکند اما سلیمانی میگوید: «خواستم روی پای خودم بایستم». سال بعد از یکی از دوستانش میشنود که شهریهاش را نمیپردازد. او هم وام نمیگیرد و به دانشگاه میگوید: «پول ندارم!» رئیس دانشگاه با او صحبت میکند و میپذیرد که سلیمانی شهریه ندهد.
البته او به همین ماجرا بسنده نمیکند و از رئیس دانشگاه میخواهد او را برای تدریس در مدرسه معرفی کند و به دنبالش میگوید وامی هم به او بدهد. رئیس دانشگاه میگوید: «این خانم منشی من هم هست، میخواهی عقدت کنم!» القصه سلیمانی نهتنها از شهریه چهار هزار تومانی خلاصی پیدا میکند بلکه با تدریس و دریافت وام، ماهی حدود هزار تومان هم به دست میآورد. از همینجا یاد میگیرد هر چالشی را به فرصتی برای خود تبدیل کند. لیسانسش را که گرفت به سربازی رفت و بالاخره در سال ۱۳۵۲ کار رسمی خود را از بازارچه سعدی با فروش لوازم یدکی خودرو آغاز کرد تا اینکه با یک آمریکایی در ایران آشنا شد و به همراه او شرکتی به نام «مارکتینگ سرویس اند ریسرچ» را راهاندازی کرد. چند وقت بعد با تحقیقاتی که انجام داد به این نتیجه رسید که بهترین فعالیت اقتصادی، کارِ مواد غذایی است. سرانجام در سال ۱۳۵۶ وارد کارِ پخش فرآوردههای گوشتی میشود. به این ترتیب پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباسسازیِ گیلان آغاز کرد. ناگفته نماند که در خلال این کارها، هیچگاه تدریس خصوصی را رها نکرد.
دفتری که اکنون به عنوان دفتر مرکزیِ سولیکو شناخته میشود، در واقع خانه خواهرش بود که بعد از فوت شوهرش میخواست آن را مبلغ ۱۷هزار تومان اجاره بدهد. سلیمانی این خانه را به مبلغ ۲۰هزار تومان از خواهرش اجاره کرد؛ همین خانه پلاک ۹۹ خیابان آذربایجان، اکنون دفتر مرکزی سولیکو است. خانه در آن زمان سردخانهای بود که اجناس از کارخانه گیلان و آرزومانیان در آن انبار میشد. کمی بعد تصمیم گرفت همبرگرزنی راه بیندازد و در نهایت در زیرزمینِ همان پلاک ۹۹ کار همبرگرزنی را آغاز کرد و در روز اول ۱۹۵ همبرگر زد.
“بعد از دو ماه روزانه ۴۰هزار همبرگر میزدیم و روانه بازار میکردیم. در بحبوحه سال ۵۷ که خیلیها میخواستند فرار کنند، ما میخواستیم همینجا کار کنیم. من در ایران ماندم و کار کردم”
مدام به فکر توسعه بود و به همین خاطر پول کم میآورد و درآمدش کفاف نمیداد. اما مصمم شدهبود که کارش را به نتیجه برساند. هر پولی به دست میآورد حتی از تدریس خصوصی، روی کار همبرگرسازی گذاشت تا کار به نتیجه برسد. بالاخره تدریس را کنار گذاشت تا به فعالیت جدیدش به صورت تماموقت برسد. علاقه به توسعه کار باعث شد به سراغ راهاندازی کارخانههای دیگر در سایر شهرها برود. به همین خاطر بود که سر از بوشهر درآورد و وارد کار ماهی شد. به کمک چند شریک در بوشهر خط کنسرو ماهی را راهاندازی کرد. کماکان هیچ فرصتی را برای توسعه از دست نمیداد. کمی بعد هم به سراغ شهر پدریاش رفت و کارخانه سوسیس و کالباسزنی را در آنجا راهاندازی کرد تا اینکه یک دبه شیر پای او را به دنیای لبنیات باز کرد.
آغاز کاله
یک روز که غلامعلی سلیمانی برای دیدار با خانوادهاش به آمل رفتهبود زنی را دید که یک دبه شیر در جوی خالی میکرد و به زمین و زمان بد و بیراه میگفت. از زن پرسید که چه اتفاقی افتاده و زن گفت شیر را برای فروش آورده و کسی از او خریداری نکردهاست. این مسئله ذهنش را درگیر کرد. با دوستش صحبت کرد و تصمیم گرفت به کمک او ماستبندی راه بیندازد. کاله از همینجا آغاز به کار کرد و در آن اوایل کمتر کسی امید داشت به موفقیت برسد درحالیکه امروز موفقترین گروه در زیرمجموعههای سولیکو است. سلیمانی در کتاب رویاهای طلایی میگوید: «به خاطر دارم زمانیکه به آمل رفتم کلاً دو گاوداری در آنجا وجود داشت. چهل تن شیر هم بیشتر تولید نمیکردند. امروز در آمل بالای چهارصد تن شیر تولید میشود. بنابراین من از کارم راضیام. افراد زیادی در کاله کار میکنند و افرادی که به طور غیرمستقیم در این حوزه فعالیت دارند، خیلی بیشترند. ما در حوزه حملونقل هم ایجاد اشتغال کردهایم و اکنون از ۱۶ استان شیر به کاله میآوریم”
توسعه کاله گام بعدی بود که سلیمانی با حساب و کتاب و کاملاً دقیق برداشت. برای این توسعه نیز بر نیاز و ذائقه ایرانی تمرکز داشت. روزی کتابی از دوستی ایتالیایی به دستش رسید که در آن درباره پنیر پروسسشده نوشته شدهبود. تصمیم گرفت پنیر پروسسشده را به خط تولیدش در شرکت کاله اضافه کند. البته عملی کردنِ این تصمیم آنقدرها هم ساده نبود. به کمک فردی آلمانی و با افزودنِ دستگاههای جدید بالاخره موفق شد شش کیلو پنیر پروسسشده تولید کند و این تولید نویدبخش آیندهای درخشان برای کاله بود. البته این پنیر در آمل زیاد طرفدار پیدا نکرد. مردم میگفتند شبیه به پنیری است که زمان شاه رایگان در اختیار مردم میگذاشتند. سلیمانی پنیر را در نمازجمعه بندرعباس به صورت رایگان در قوطیهایی پخش کرد تا هر کس از آن خوشش میآید به سراغ فروشگاهها برود و آن را تهیه کند. به این ترتیب پنیر پروسس از بندرعباس روانه بازار شد. امروز این پنیر یکی از کالاهای پرطرفدار کاله است. تولید این پنیر نشان میداد که این شرکت قابلیتهای بسیاری دارد و رفتهرفته پنیر فتا، پنیرهای اروپایی و قبرسی، پنیرهای خامهای، پیتزا، موزارلا، چدار، گودا و سایر پنیرها در این شرکت تولید و روانه بازار شد.
از تولید تا صادرات
روزها پشت سر هم میگذشت و سلیمانی کارخانههایش را اداره میکرد تا اینکه دولت اعلام کرد توان پرداخت ارز را ندارد. به این ترتیب تولیدکنندگان باید ارزشان را خودشان تهیه میکردند. این مسئله باعث شد غلامعلی سلیمانی به فکر صادرات محصولاتش بیفتد. کادر فروشش را دور هم جمع کرد و با مشورت با آنها اولین صادراتش را انجام داد و در همان اقدام نخست موفق شد ۸هزار دلار ارز مورد نیازش را تامین کند. این روند به همین شکل ادامه پیدا کرد تا رشد صادرات مجموعه سولیکو تنها از راه محصولاتش به ۲۸۰میلیون دلار رسید. در کنار آن صادرات ماشینآلات به عراق هم بود که این رقم را بالاتر میبرد.
صادرات مجموعه سولیکو ارزآوریِ خوبی برای این مجموعه داشت. آنها توانستند علوفه و خوراک دامشان را با این ارز وارد و برای توسعه دانش خود اقدام کنند. در این دوران سلیمانی همیشه فراوطنی فکر میکرد و همین امر باعث میشد پیشرفت کند. او حتی چین و ژاپن را که در حوزه واردات پنیر بسیار سختگیر بودند، نشانه گرفت و تلاش کرد شرایط صادرات را به این کشورها فراهم کند. تنها چیزی که به سلیمانی کمک کرده مسیرش را ادامه بدهد و هر بار در توسعه کارش موفق باشد، همان ایمانی است که از کودکی در وجودش کاشته شده و حالا به او کمک میکند به همه اهدافش دست پیدا کند.
کارآفرینی که نشان عالی مدیر شایسته ملی را از دستهای رئیسجمهوریِ ایران، حسن روحانی دریافت کرده، هم صنعت را خوب میفهمد و هم میداند چطور باید تولید کرد. او نیاز مردم را میشناسد و در همین مسیر گام برمیدارد. سلیمانی معتقد است آنچه باعث شده امروز در توسعه تولید با مشکلاتی همراه باشیم این است که بدنه دولت اقتصادی نیست یا به قول خودش «مسئولان کاسب و بیزنسمن نیستند». او توصیه میکند که مسئولان دست از رویه گذشته بکشند؛ رویهای که در آن نفت به فروش میرسد و تولید حرفی برای گفتن ندارد. از سوی دیگر بحث اقتصاد مقاومتی مطرح است که محور اصلیاش بر تولید میچرخد. این روزها همه برای عملی شدنِ این موضوع به بخش خصوصی چشم امید دوختهاند. سلیمانی در کتاب رویاهای طلایی میگوید: «مشکل عملی نشدن اقتصاد مقاومتی بدنه دولت است.
رئیس دولت و وزرا بر آن تاکید میکنند اما متاسفانه بدنه دولت و زیرشاخههایش نمیدانند چه وظایفی برای محقق کردنِ آن بر عهده دارند. سازمان غذا و دارو، سازمان دامپزشکی، همه و همه در عملی کردنِ اقتصاد مقاومتی سهیم هستند، هر صنعتی به فراخور سازمانهای وابسته. اما این سازمانها نقششان را در اقتصاد مقاومتی نمیشناسند. هر سازمان و وزارتخانهای در کشور مثل چرخدنده است و تا اینها با هم چفت نشوند و نچرخند، عقربه اقتصاد نمیچرخد و اقتصاد مقاومتی راه به جایی نمیبرد. لازم است کشور شفاف، قانونمند و مالیاتمحور شود”
همه با خودشان فکر میکنند کارآفرینهای برتر هرگز شکست نمیخورند. سلیمانی هم بر همین باور است و میگوید: من هرگز شکست نخوردم. ادیسون گفته هزار بار شکست نخورده بلکه هزار راه رفته تا لامپ را روشن کند. شکست و ناامیدی معنا ندارد. هر نشدن به معنای شکست نیست؛ بلکه یعنی نیاز داریم راههای تازهای برای رسیدن به هدفمان امتحان کنیم. تیمورلنگ زمانیکه احساس شکست کرد، مورچهای را دید که هفتاد بار دیوار را بالا رفت و باز تلاش کرد تا موفق شود. او هم فهمیدهبود شکست مقدمه پیروزی است. ناامیدی به معنای ضعف است و انسانهای ضعیف خود را ناامید میبینند. چرا انسان ضعیف باشد؟ باید هر بار تلاش کند تا به موفقیتی که میخواهد برسد.
افتخارات سلیمانی
در روز اول مهر ۱۳۹۵ نشان عالی مدیر شایسته ملی توسط رئیسجمهور ایران حسن روحانی به غلامعلی سلیمانی اهدا شد و همچنین مدال افتخار ملی صادرات به برند کاله که با مدیریت وی اداره میشود به سلیمانی تعلق گرفت.سلیمانی در سال ۲۰۱۵ به عنوان به عنوان نخبه اقتصادی در جهان اسلام و یکی از افراد تأثیرگذار در حوزه اقتصاد از سوی مرکز تجارت بینالملل سازمان همکاریهای اسلامی در مالزی معرفی شد. سلیمانی در سال ۱۳۹۶ تندیس و نشان امین الضرب را از اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی در تالار وحدت دریافت نمود.
دریافت تندیس جشنواره رهبران کارآفرین ۱۳۹۶
دریافت نشان و تندیس امینالضرب اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران ۱۳۹۶
دریافت تندیس مشتری نمونه بانک کشاورزی ۱۳۹۶
دریافت تندیس انستیتو تحقیقات تغذیه ای و صنایع غذایی ۱۳۹۶
دریافت تندیس کارآفرین برتر چهارمین جشنواره رهبران کارآفرین دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران ۱۳۹۵
دریافت نشان Citizen X تداکس تهران ۲۰۱۵
دریافت جایزه بینالمللی MWB نخبه اقتصادی از ششمین دوره نمایشگاه و کنفرانس تجارت و سرمایهگذاری جهان اسلام مالزی ۲۰۱۵
دریافت نشان عالی مدیر شایسته ملی توسط حسن روحانی ۱۳۹۵
کارفرمای نمونه کشوری استان مازندران ۱۳۹۴
دریافت نشان عالی مدیر شایسته ملی از اجلاس مدیر شایسته ملی ۱۳۹۳