راسل لینکلن اکاف[1] (Russell L. Ackoff)، دانشمند و نظریهپرداز سازمانی امریکایی، مشاور و استاد علوم مدیریت آنهایزر بوش[2] رشته مدیریت دانشکده وارتون[3]، در دانشگاه پنسیلوانیا و پیشگام رشته پژوهش عملیاتها، تفکر سیستمی و علم مدیریت ، یکی از بزرگترین دانشمندان فقید حوزه مدیریت و بازاریابی به شمار می رود.
زندگی راسل اکاف
راسل ال. اکاف در دوازدهم فوریه 1919 در فیلادلفیا دیده به جهان گشود. پدرش جک اکاف و مادرش فانی (ویتز)[4] بود. اکاف دوران دبستان و دبیرستان خود را در فیلادلفیا گذراند و پس از ان به دانشگاه پنسیلوانیا رفت. وی مدرک کارشناسی خود در رشته معماری را از این دانشگاه در سال 1941 دریافت کرد. پس از فارغالتحصیلی، یک سال در پنسیلوانیا به عنوان کمکمربی فلسفه آموزش دید. از سال 1942 تا سال 1946، در ارتش ایالاتمتحده در فیلیپین خدمت کرد. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، به دانشگاه پنسیلوانیا برگشت، و در آنجا مدرک دکترای فلسفه علم خود را به عنوان نخستین دانشجوی دکترای سی. وست چرچمن[5] در سال 1947 اخذ کرد. او از سال 1967 به بعد شماری از دکتراهای افتخاری را کسب کرد. اکاف با الکساندرا ماکار در 17 جولای 1949 ازدواج کرد و از وی صاحب سه فرزند شد.
اکاف از سال 1947 تا 1951 به عنوان استادیار فلسفه و ریاضیات در دانشگاه وین استیت[6] فعالیت کرد. از سال 1951 تا 1964، دانشیار و استاد پژوهش عملیات در مؤسسه فناوری کیس[7] شد. طی سالهای 1961 و 1962، استاد مهمان پژوهش عملیاتی در دانشگاه بیرمنگام بود و از سال 1964 تا 1986، به تدریس علوم سیستمها و در سمت استاد علم مدیریت در دانشکده وارتون دانشگاه پنسیلوانیا پرداخت. پس از مرگ همسر اولش، با هلن والد در 20 دسامبر 1987 ازدواج کرد.
اکاف در سال 1979 به همراه جان پوردناد[8] به عنوان مشاور در محدوده وسیعی از صنایع مانند هوافضا، مواد شیمیایی، تجهیزات کامپیوتری، خدمات داده و نرمافزار، الکترونیک، انرژی، غذا و نوشیدنیها، بهداشت، مسافرخانهها، تجهیزات صنعتی، خودرو، بیمه، فلزات، معدن، داروسازی، مخابرات از راه دور، شرکتهای برق و گاز و تلفن و حملونقل فعالیت کرد.
اکاف در میان سالهای 2003 و 2007، مجموعه سالیانه از سخنرانیهای عمومی ارائه کرد که به شهرت وی افزود. سرانجام راسل ال. اکاف به طور ناگهانی در سهشنبه 29 اکتبر 2009 پس از عوارض ناشی از جراحی تعویض مفصل ران دیده از جهان فروبست.
افتخارات اکاف
در سال 1965، اکاف به عنوان همکار انجمن آمار امریکا انتخاب شد. او به عضویت انجمن 2002 برای پژوهش عملیاتها و علوم مدیریت انتخاب شده بود. و در سال 1967، برنده دکترای افتخاری علوم در دانشگاه لنکستر در بریتانیا شد. او در سال 1971 مدال نقره از جامعه پژوهش عملیاتی دریافت کرد. همچنین از سوی دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس در سال 1993، دانشگاه نیو هیون[9] در سال 1997، دانشگاه کاتولیک پاپ دل پرو[10] در لیما در سال 1999 و دانشگاه لینکلن شایر در بریتانیا در سال 1999 افتخارات دیگری کسب کرد. در همان سال برنده جایزه دستاورد برجسته در تفکر و عملکرد سیستمها را از سوی جامعه سیستمهای بریتانیا به دست آورد. سرتاسر سالهای فعالیت اکاف در پژوهش، مشاوره و آموزش، وی با بیش از 250 شرکت و 50 نماینده دولتی در ایالاتمتحده و خارج آنجا همکاری کرده است.
پژوهش عملیاتهای اکاف
راسل اکاف کتاب مقدمهای بر پژوهش عملیات ها[11] (1957) را با همکاری سی. وست چرچمن و لئونارد آرنوف[12] نوشت که این هم یکی از نخستین کتابهای چاپ شدهای بود که به تعریف این رشته کمک کرد. به گفته کربی و روزنهد[13] (2005) تأثیر این کتاب «بر روی پیشرفت اولیه این رشته در ایالاتمتحده امریکا و بریتانیا در دهههای 1950 و 1960 را نباید دست بالا گرفت».
در دهه 1970، اکاف به یکی از مهمترین منتقدان به اصطلاح «پژوهش عملیات تکنیکمحور» تبدیل شد و شروع به ارائه رویکردهای مشارکتی بیشتری کرد. به زعم کربی و روزنهد (2005)، نقدهای او «بازتاب چندانی در ایالاتمتحده امریکا نداشتند، اما هم در بریتانیا برگزیده بودند و به ایجاد رشد روشهای ساختاربندی مسئله کمک کردند، هم در جامعه جهانی سیستمها شاخص بودند» مانند روششناسی سیستمهای نرم پیتر چکلند.[14]
سیستمهای هدفمند
در سال 1972، اکاف به همراه فردریک ادموند امری کتابی درباره سیستمهای هدفمند نوشت، که بر روی این مسئله متمرکز بود که تفکر سیستمها چه ربطی به رفتار انسان دارد. آنها گفتند که «سیستمهای فردی هدفمند هستند، دانش و درک هدفهای آنها تنها با در نظر گرفتن سیستمهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی به دست میآید».
هر سیستم ساخته دست انسان را زمانی میتوان به عنوان «سیستم هدفمند» تعریف کرد که اعضای آن نیز افراد هدفمندی باشند که به طور خودخواسته و گروهی اهداف را فرمولبندی کنند و بخشهایی از سیستمهای هدفمند بزرگتر باشند». به گفته کربی و روزنهد (2005) «واقعیت این است که این سیستمها داشتند تغییر بزرگی را تجربه میکردند که میشد آن را به پایان دوره ماشین و آغاز عصر سیستمها نسبت داد. عصر ماشین میراث انقلاب صنعتی بود، و حامل دو مفهوم بود: تقلیلگرایی (همه چیز را میتوان در پایان به تکتک اجزا تجزیه کرد)، و سازوکار (روابط علت و معلولی)». بدین ترتیب، «باور بر این است که میتوان همه پدیدهها را با استفاده از تنها یک رابطه ساده نهایی، علت و معلول، توضیح داد» که در عصر سیستمها، میتوان جای آنها را به توسعهگرایی داد و غایتگرایی تولیدکننده و محصول را جایگزین علت و معلول کرد. «توسعهگرایی آموزهای است که همه اهداف و رویدادها را دربر میگیرد و همه تجارب آنها بخشهایی از کلهای بزرگتر هستند». به گفته اکاف «آغاز پایان عصر ماشین و آغاز هر سیستم ممکن است به دهه 1940 برگردد، دههای که فیلسوفان، ریاضیدانها و زیستشناسان علاوه بر پیشرفتهای حین دوره جنگ، یک چارچوب هوشمند جدید را تعریف کردند».
قوانین f
در سال 2006، اکاف به همراه هربرت جی. ادیسون[15] و سالی بیب[16] اصطلاح قانون f را ایجاد کرد. وی مجموعهای بیش از 100 مشاهده کوتاه از رهبری بد و بینش نامناسب را توصیف کرد که اغلب اوقات مدیریت در سازمانها را شرح می داد. نشر ترایارکی[17] مجموعهای از لطیفههای منتقدانه در دو جلد را چاپ کرد، این قوانین f ایرادهای رایج در عمل رهبری و در باورهای جاافتاده پیرامون آن را افشا میکردن. به گفته اکاف «قوانین f حقیقتهایی درباره سازمانهایی هستند که شاید بخواهیم آنها را انکار کرده یا نادیده بگیریم، راهنمایی ساده و قابلاطمینانتری برای رفتارهای روزمره مدیران نسبت به حقایق پیچیدهای هستند که دانشمندان، زیستشناسان، جامعهشناسان، سیاستمداران و فیلسوفان ارائه میکنند».
ایگور آنسوف، یکی از بزرگترین دانشمندان حوزه مدیریت، پژوهشگر، نویسنده و دانشمند بزرگ روسی الاصل امریکایی است. آنسوف به خاطر پژوهش ها و یافته های بینظیرش در حوزه مدیریت و خصوصا سه مفهوم «آشفتگی محیطی»، «برنامه موفقیت راهبردی احتمالی» و «مدیریت راهبردی آنی» مشهور است. بسیاری از پایاننامههای دکترا در رشته مدیریت برروی مفاهیم آنسوف طرح ریزی شده اند.
زندگی آنسوف
ایگور آنسوف[1] در دوازدهم دسامبر سال 1918 در ولادیوستک[2] روسیه دیده به جهان گشود. پدرش دیوید آر.فرانسیس آنسوف، روس تباری متولد امریکا اهل اوانسویل[3] ایندیانا بود و مادرش روس و اهل مسکو بود. در زمان تولد ایگور، پدرش منشی سرکنسولگری امریکا در مسکو بود و تازه از سوی صلیب سرخ امریکا سفرش به سیبری را تمام کرده بود، که شرایط زندگی زندانیان کمپهای جنگ را بررسی کند. این ماموریت به سفری به ژاپن در سال 1918 منتهی شد که پس از آن، خانواده آنسوف به ولادیوستک مهاجرت کردند.
در ان زمان ارتش ایالاتمتحده بصورت صنعتی در شرق دور روسیه حضور داشت. بیش از 3000 سرباز تحت فرماندهی ژنرال ویلیام اس. گریوز[4] در آنجا حضور داشتند. حدوداَ شش سالی طول کشید تا انقلاب بلشویکها به ولادیوستک برسد. بدین ترتیب، سفارتخانه ایالاتمتحده رفتهرفته بسته شد و کارکنان آن به شرق اروپا رفتند.
زمانی که سفارت ایالاتمتحده در سال 1924 کاملا تعطیل شد، خانواده آنسوف از ولادیوستک به مسکو برگشتند و موقتاَ شهروند شوروی شدند. خانواده آنسوف با توجه به امریکایی بودن پدر و پیشینه «سرمایهدارانه»، مشکوک بودند که اعضای بورژوازی باشند.
ایگور در خاطراتش نقل کرده که “من نتوانستم به سیستم های دیگری بپیوندم، سیستم هایی که در آنها زندگی، مطالعه و کار کرده بودم. این موضوع مرا واداشت که با انجام اقدامات خلاقانهای که فرهنگ سیستمها را به چالش میکشید، رشد و پیشرفت کنم”.
سال 1935، یخ روابط میان ایالاتمتحده و اتحادیه شوروی درحال آب شدن بود و این موضوع منجر به گشایش مجدد سفارتخانه ایالاتمتحده در مسکو شد و ویلیام بولت[5] سفیر امریکا در مسکو شد.
با تأسیس مجدد سفارت امریکا در مسکو، پدر آنسوف قادر بود که شغلی منشیگری خود را پس بگیرد و نهایتا سعی در بازگرداندن شهروندی امریکایی خودش را کند. خانواده آنسوف از لنینگراد در سپتامبر 1936 سوار بر یک کشتی باری کوچک پر از مسافر، روسیه را ترک کردند. دو هفته طول کشید تا کشتی از اقیانوس اطلس بگذرد، و نهایتاً در نیویورک لنگر بیندازد.
یک کشیش ارتدکس روسی، ایگور را که آن موقع 17 ساله بود، به دبیرستان ستایویسانت[6] در جنوب منهتن برد، که آنجا یکی از دو دبیرستان برتر شهر نیویورک بود. مدارک تحصیلی ایگور به کمک کشیش به معادلهای انگلیسی ترجمه شدند و این امکان به او داده شد که تنها پس از یک سال، فارغالتحصیل شود.
سال 1937، ایگور با بالاترین نمرات فارغالتحصیل شد و بورسیه تحصیلی چهار ساله خود را تضمین کرد و همه مخارج آن را نظام دانشگاه دولتی نیویورک پرداخت کرد. همچنین بورسیه تحصیلی در مؤسسه فناوری استیونز[7] در هابوکن[8] ایالت نیوجرسی به او اعطا شد که یکی از پرهزینهترین دانشکدهها در ایالات متحده بود. بورسیه یک ساله بود و تداوم آن مشروط به آن بود که وی جزو 10% برتر کلاس باشد. در تقابل با توصیه والدینش که هنوز درگیر مسائل مالی بودند، او به استیونز رفت. نهایتاَ ایگور با نمرات عالی از مؤسسه فناوری استیونز فارغالتحصیل شد. اما به این نتیجه رسید که دوست ندارد شغل مهندسی را ادامه دهد.
آنسوف بعد از مدتی مدرک کارشناسی ارشد خود در فیزیک مدرن را نیز اخذ کرد. در هیاهوی جنگ جهانی دوم در سال 1946، وی به دانشگاه براون[9] رفت تا مدرک دکترای خود در ریاضیات کاربردی را بگیرد. تحصیلات رسمی او در سال 1948 زمانی که 30 سال داشت به اتمام رسید. یک روز پس از دفاع از پایاننامهاش، با همسرش، اسکیپ،[10] ازدواج کرد و سفر به سانتا مونیکا در ایالات کالیفرنیا رفتند و آنسوف در همانجا عضو اجرایی ارشد UCLA شد.
در کالیفرنیا، شغلی در دپارتمان شرکت رند[11] ریاضیات به او پیشنهاد شد. ایگور با حفظ شغلش در رند، به مدیر پروژهای در فعالیت پروژه بزرگ مقیاس تبدیل شد که درحوزه فناوری و آموزش سیستمهای جنگافزاری، توصیههایی به نیروی هوایی ایالاتمتحده میکرد. دومین مطالعه مهم او در رند مربوط به آسیبپذیری نیروهای هوایی ناتو بود. رند و نیروی هوایی لحاظ کردن «سنجش نرم»[12] را کسر شأن خود میدانستند، و ایگور نخستین درس خود یعنی «نزدیکبینی سازمانی» را آموخت که پایه فعالیتهای او طی20 سال آینده وی شد.
در سال 1957، ایگور رند را ترک کرد تا به دپارتمان برنامهریزی شرکت هواپیمایی لاکهید[13] بپیوندد. در لاکهید، او معاون رئیس برنامهریزی و مدیر ایجاد تنوع شد. تجربه او در لاکهید توجه او را به خود جلب کرد و به او یاد داد که با مسئله مدیریت سازمانها در مواجهه با وقفههای محیطزیستی سروکار داشته باشد، که این وقفهها به کانون اصلی توجه او طی 30 سال آینده تبدیل شد.
ایگور یک صبح موقع اصلاح صورت متوجه شد که نمیداند در باقی عمرش چه کند. وقتی در تعطیلات در کیپکد بود، برنامه بلندمدتی را نوشت تا سریعاَ از لاکهید بازنشسته شود و در حوزه مدیریت، شغلی برای خودش پیدا کند. طی یک سالی پس از حضور در دانشکده مدیریت صنعتی دانشگاه کارنگی ملون، عضو هیئت علمی GSIA شد.
زمانیکه وارد GSIA شد، یک سال به خود وقت داد که تدریس نکند و برروی کتابش، راهبرد شرکتی،[14] کار کند. این کتاب در سال 1965 منتشر شد و بلافاصله به شهرت رسید. وی از سال 1963 تا 1968 به عنوان استاد مدیریت صنعتی در دانشکده کارنگی ملون تدریس کرد.
در سال 1969، ریاست دانشکده مدیریت عالی دانشگاه واندربیلت[15] در نشویل در ایالت تنسی را پذیرفت. او این مقام را تحت شرایطی قبول کرد که دانشکده متخصص آموزش دادن عوامل تغییر باشد. قصد وی تولید مدیرانی بود که با صنعت تلاقی داشته باشند و دانشکده کسبوکار ایالاتمتحده در آن زمان چنین کسانی را بار نیاورده بود. او تا سال 1973 به عنوان مدیر این دانشگاه فعالیت کرد.
در سال 1983، آنسوف به دانشگاه بینالمللی ایالاتمتحده (دانشگاه بینالمللی اتحاد) رفت و در آنجا برنامه مدیریت راهبردی دانشکده را بوجود آورد.
افتخارات آنسوف
دانش آموختگان حوزه مدیریت عموماَ با «ماتریس آنسوف» آشنا هستند. این ماتریس ابزاری است که آنسوف برای ترسیم راهبردهای خاص رشد یک کسبوکار موجود یا استارتآپ جدید، از طریق محصولات موجود یا محصولات جدید ساخته شده است.
آنسوف به صدها به شرکت از جمله فیلیپس، جنرال الکتریکی، گولف؛ IBM، استرلینگ ایرلاینز[16] و وستینگهاوس[17] مشاوره داده است و طی سالها برنده پنج مدرک دکترای افتخاری شد و دو سال پیش از مرگش، به عنوان استاد بازنشسته شاخص از دانشگاه بینالمللی ایالاتمتحده بازنشسته شد.
به افتخار آثار بینظیر و فعالیتهای ارزشمند او، جایزه مشهور ایگور آنسوف در سال 1981 در هلند تأسیس شد. این جایزه به افرادی که دستاوردهایی خاص در پژوهش مدیریت، مطالعه برنامهریزی و مدیریت راهبردی دارند اهدا میشود. جامعه مدیریت راهبردی ژاپن نیز جایزهای سالانه به نام او تعیین کرده است و دانشگاه واندربلیت یک بورسیه MBA به نام آنسوف ایجاد کرده است.
سرانجام ایگور آنسوف به علت عوارض ذاتالریه در 14 جولای 2002 در سن دیگو در ایالت کالیفرنیا دیده از جهان فروبست.
میراث آنسوف
مفهوم آشفتگی محیطی، ماتیس آنسوف، برنامه موفقیت راهبردی احتمالی و مدیریت راهبردی آنی از مهمترین میراثهای آنسوف هستند.
کتابها و پژوهشهای آنسوف
آنسوف کتابها و مقالات زیادی تالیف کرده که مشهورترین آنها به شرح زیر هستند:
راهبردی شرکتی جدید (1988)
استقرار مدیریت استراتژیک (1984، ویراست دوم در سال 1990)
مدیریت راهبردی(1979)
رفتار سازمانی در شرکتهای تولیدی ایالاتمتحده، 1946 – 1965 (1971)
راهبرد کسبوکار: گزیده خوانشها (1969)
راهبرد شرکتی: رویکردی تحلیلی به سیاست کسبوکار برای رشد و گسترش (1965)
ریموند کورزویل در دوازدهم فوریه سال ۱۹۴۸در در کوئینز، شهر نیویورک دیده به جهان گشود. دوران مدرسه خود را در دبستان کینگزبری عمومی نیویورک گذراند. پدر و مادرش پیش از شروع جنگ جهانی دوم از اتریش به امریکا مهاجرت کرده بودند. به علت دیدگاه والدینش در طول دوران کودکی با ادیان مذهبی مختلف آشنا شد. او در کلیسای وحدت گرا دوران آموزش دینی او شامل مطالعه یک دین واحد به مدت شش ماه قبل از رفتن به دین بعدی بود. پدرش فردریک، پیانیست و رهبر ارکستر برجسته و معلم موسیقی بود. مادرش هانا هنرمند و مجسمه ساز بود.
کورزویل تنها پنج سال داشت که تصمیم گرفت مخترع شود. وی فهرستی از قطعات اسباببازیهای مختلف ساختمانی که به او داده شده بود و وسایل الکترونیکی قدیمی که از همسایهها جمعآوری کرده بود، جمع آوری کرد و با آنها دستگاههای جدید و رباتیک ساخت. در آن سالها ربات، تنها تخیلی بیش نبود. در هشت سالگی یک تئاتر عروسکی روباتیک و بازی روباتیک ساخت و تا ده سالگی، کل مجموعه تام سویفت جونیور را از بر کرد. او در سن 12 سالگی (در سال 1960) به دنبال یادگیری کامپیوتر رفت. در آن سال تنها دوازده کامپیوتر در کل شهر نیویورک وجود داشت، و این کامپیوترها بیشتر دستگاه های محاسباتی و برنامه های آماری بودند. ریموند سعی کرد تغییراتی در آنها ایجاد کند و بخشی به نام را برای شروع خودکار(Head Start) برای این کامپیوترها ساخت.
در چهارده سالگی، کورزویل مقاله ای نوشت که در آن نظریه خود را در مورد نئوکورتکس(بخشی از مغز) شرح داد.[1] کورزویل به دبیرستان مارتین ون بورن رفت و دوران دبیرستان خود را در این دبیرستان تحصیل کرد. در طول کلاس، او اغلب کتابهای درسی کلاس خود را بالا نگه میداشت تا ظاهراً مانند بقیه به نظر برسد، اما در حقیقت، روی پروژههای خودش که در پشت کتاب پنهان بودند، کار میکرد[2]. ریموند، مبانی علوم کامپیوتر را از عمویش که مهندس آزمایشگاه بل بود فراگرفت.
کورزویل در سال 1963، تنها در سن 15 سالگی، اولین برنامه کامپیوتری خود « نرم افزار تشخیص الگو »، را نوشت. این نرم افزار آثار آهنگسازان کلاسیک را تجزیه و تحلیل می کرد و سپس آهنگ هایی بود را در سبک های مشابه تولید می کرد. در سال 1965، از او دعوت شد تا در برنامه تلویزیونی شبکه سی.بی.اس[3] که مخصوص معرفی نوابغ بود شرکت کند. ریموند در این برنامه کامپیوتری را که خودش ساخته بود نمایش داد و در این برنامه این کامپیوتر یک قطعه پیانو را اجرا کرد.
در همان سال، وی جایزه اول نمایشگاه بینالمللی علم را برای این اختراع به دست آورد و جایزه خود را از رئیس جمهور در طی مراسمی در کاخ سفید دریافت کرد. این فعالیتها اعتماد به نفس ویژه ای به کورزویل بخشید.
کورزویل پس از فارغ التحصیلی در علوم کامپیوتر و ادبیات در سال 1970 به MIT رفت و در آنجا کامپیوتر و برنامه نویسی خواند.
در سال 1968، در دومین سال تحصیلی خود در MIT، کورزویل شرکتی را تأسیس کرد که کار آن خدمات به دانش آموزان دبیرستانی با برنامه کامپیوتری برای تطبیق آنها با کالج ها بود. این برنامه که برنامه مشاوره کالج انتخابی نام دارد هنوز فعال است و تاکنون هزاران وضعیت مختلف را با هم مقایسه کرده و نتایج آن کاملا موفقیت آمیز بوده است.
یکی از مشهورترین کتاب های کورزویل، «عصر ماشین های هوشمند»، ایده های او را در مورد آینده را بیان می کند. این کتاب که بین سالهای 1986 تا 1989 نوشته شده بود، در سال 1990 منتشر شد. کورزویل در کتاب دیگری به نام «فناوریهای آزادی» (1983) ادعا میکند که انحلال اتحاد جماهیر شوروی به دلیل فنآوریهای جدید مانند تلفنهای همراه و دستگاههای فکس اتفاق خواهد افتاد. او معتقد است این سیستم سعی بر حذف جریان آزاد اطلاعات دارد و شوروی امکان کنترل کامل بر جریان اطلاعات با تکنولوژی های جدید را نخواهد داشت.
در این کتاب، کورزویل همچنین روند بهبود عملکرد نرمافزار شطرنج رایانهای را بررسی میکند، و پیشبینی میکند که رایانهها بهترین اساتید شطرنج انسانی را «تا سال 2000» شکست خواهند داد. در ماه مه 1997، کامپیوتر آبی(Deep Blue)، شرکت IBM، استاد بزرگ گری کاسپاروف را در یک مسابقه شطرنج که پخش مستقیم تلویزیونی داشت، شکست داد.
کورزویل رشد انفجاری استفاده از اینترنت در سراسر جهان را پیش از دهه 1990 پیش بینی کرد. در زمانی که عصر ماشینهای هوشمند منتشر شد، تنها 2.6 میلیون کاربر اینترنت در جهان وجود داشت، و این رسانه، کاملا غیرقابل اعتماد، به شدت پیچیده و سخت بود و از کمبود محتوای شدید رنج می برد. او همچنین پیش بینی کرده بود که اینترنت نه تنها از نظر تعداد کاربران بلکه از نظر محتوا نیز منفجر خواهد شد و در نهایت به کاربران امکان دسترسی به “شبکه های بین المللی کتابخانه ها، پایگاه های داده و خدمات اطلاعاتی” را خواهند داشت.
کورزویل پیشبینی کرده بود که حالت ترجیحی دسترسی به اینترنت ناگزیر از طریق سیستمهای بیسیم خواهد بود و تخمین میزند که این توسعه برای استفاده گسترده در اوایل قرن بیست و یکم عملی خواهد شد.
در اکتبر 2010، کورزویل گزارش خود را با عنوان «پیشبینیهای من چگونه پیش میرود» در گزارشی منتشر کرد. دراین گزارش وی پیشبینیهایی را که در کتابهای قدیمی اش سالها پیش چاپ شده بود بررسی کرد. در این گزارش 115 پیشبینی «کاملاً درست»، 12 پیشبینی «اساساً درست»، 17 پیشبینی «تا حدی درست» و تنها 3 پیشبینی «نادرست» بودند. با ترکیب “کاملا” و “اساسا” صحیح، میزان دقت ادعای کورزویل به 86٪ می رسد که عدد شگفت انگیزی است.
کورزویل به علت شهرتش در پیش بینی ها، منتقدین سرسختی هم دارد. دانیل لیون، نویسنده مجله نیوزویک، از کورزویل به دلیل برخی از پیش بینی هایش که اشتباه از آب درآمدند انتقاد کرد. پیش بینی هایی نظیر ادامه رونق اقتصاد از سال 1998 دات کام تا سال 2009، یک شرکت آمریکایی با ارزش بازار بیش از 1 تریلیون دلار. تا سال 2009، یک ابررایانه با 20 پتافلاپ، تشخیص گفتار و اتومبیل هایی که خودشان با استفاده از حسگرهای نصب شده در بزرگراه ها رانندگی کنند. البته همه این فناوری ها در حال تولید هستند اما کورزویل به این اتهام که دقیقا در زمانی که او پیشبینی کرده بود این اختراعات تولید نشدند مورد انتقاد قرار گرفت. کورزویل در پاسخ به تسلا اشاره کرد و گوگل را یک ابررایانه غولپیکر خواند که قادر به 20 پتافلاپ است.
مجله فوربس ادعا کرد که پیشبینیهای کورزویل برای سال 2009 عمدتاً نادرست بوده و ریموند 7 پیشبینی ناموفق، 4 پیشبینی تا حدی درست و یک پیشبینی درست دارد.
در 17 سپتامبر 2022، کورزویل در پادکستی، نگرانی های خود را در مورد استفاده از فناوری در ترویج جنگ و خشونت را بیان کرد. هنگامی که از کورزویل در مورد آرماگدون هسته ای و جنگ روسیه و اوکراین پرسیده شد، کورزویل اظهار داشت: “من فکر نمی کنم (جنگ هسته ای) با وجود وحشت های آن جنگ اتفاق بیفتد.
کورزویل پیش بینی میکند که انسان تا سال 2030 ترکیبی از هوش بیولوژیکی و غیربیولوژیکی خواهد بود که به طور فزایندهای تحت سلطه مؤلفه غیربیولوژیکی آن قرار میگیرد. این «انسان متعالی»[4]، انسانی کامل است. وی معتقد است:
“ما انسانها شروع به پیوند با یکدیگر خواهیم کرد و تبدیل به یک فرااتصال خواهیم شد؛ همه ما متصل و همه جا حاضر خواهیم بود، به یک شبکه جهانی متصل خواهیم شد که به میلیاردها نفر متصل است و پر از داده است”.
ریموند کورزویل
کرزویل در سال 1999 مدال ملی فناوری و نوآوری، بالاترین افتخار ایالات متحده در فناوری، 21 دکترای افتخاری و مدال افتخار از سه رئیس جمهور ایالات متحده را دریافت کرده است. شبکه پی.بی.اس[5]، وی را به عنوان یکی از شانزده «انقلابیونی که آمریکا را ساختند»، خوانده و مجله Inc. او را در رتبه هشتم در میان بهترین کارآفرینان ایالات متحده قرار داد و او را «وارث قانونی ادیسون» خوانده است.
نوشته: فرامرز عیب پوش
پی نوشت:
[1] در مستند انسان متعالی که درباره کورزویل ساخته شد از او نقل شده است که آنها در خانواده همیشه بحث هایی درباره آینده و فناوری باهم داشتند.
[2] شاید تفاوت نوابغ با سایرین همین باشد که درس به سایرین به زور داده می شود اما نوابغ نه تنها درس را فراگرفته اند، بلکه از سایرین جلوتر هستند و با اشتیاق به دنبال دانش بیشتر هستند.
ادگار هنری شاین دانشمند امریکایی مدیریت، در ۵ مارس ۱۹۲۸ در شهر زوریخ سوییس دیده به جهان گشود. پدرش مارسل شاین، استاد سابق دانشگاه شیکاگو بود. شاین، در دانشگاههای استنفورد، شیکاگو و هاروارد تحصیل کرد. شاین در همین دانشگاهها شروع به تدریس کرد اما شهرت وی از دانشکده مدیریت اسلون MIT است.
در طول مدت تدریس، شاین کمک های قابل توجهی در زمینه توسعه سازمانی در بسیاری از زمینه ها از جمله توسعه شغلی، مشاوره فرآیند گروهی و فرهنگ سازمانی انجام داد.
یکی از مهمترین ابداعات ادگار شاین، تصویرسازی الگوی فرهنگ سازمانی شاین بود. تحقیقات اولیه او در اواسط دهه 1970، پنج گروه احتمالی را شناسایی کرد: استقلال، امنیت/ثبات، شایستگی فنی-عملکردی، شایستگی مدیریت عمومی، و خلاقیت کارآفرینی. مطالعات بعدی در دهه 1980 سه ساختار را به این موضوع اضافه کرد. خدمت یا تعهد، چالش ، و سبک زندگی.
شاین این الگوی فرهنگ سازمانی را ابتدا در دهه 1980 ارائه کرد و بعدها آن را توسعه داد. درسال 2004 شاین سه سطح متمایز را در فرهنگ سازمانی شناسایی و ادارئه کرد که به نام الگوی فرهنگ سازمانی شاین شهرت یافت.
این سه سطح به میزان قابل رویت بودن پدیده های فرهنگی مختلف برای ناظر بیروی اشاره دارد.
مصنوعات (رفتارها، پوشش ها و سمبل ها)شامل هر عنصر ملموس، آشکار یا شفاهی قابل شناسایی در هر سازمانی است. معماری، مبلمان، لباس پوشیدن، جوک های اداری، همه نمونه ای از مصنوعات سازمانی هستند. مصنوعات عناصر قابل مشاهده در یک فرهنگ هستند و توسط افرادی که بخشی از فرهنگ نیستند قابل شناسایی هستند.
ارزش های مورد حمایت، ارزش ها و قوانین رفتاری بیان شده سازمان هستند. این است که چگونه اعضا سازمان را برای خود و دیگران نمایندگی می کنند. این اغلب در فلسفه های رسمی و بیانیه های عمومی هویت بیان می شود. گاهی اوقات می تواند پیش بینی ای برای آینده باشد، از آنچه که اعضا امیدوارند تبدیل شوند. نمونه هایی از این امر می تواند حرفه ای بودن کارمندان، یا شعار “اول خانواده” باشد. اگر ارزشهای مورد حمایت رهبران با مفروضات ضمنی عمیقتر فرهنگ مطابقت نداشته باشد، ممکن است مشکل ایجاد شود.
باورهای بنیادین، مفروضات اساسی مشترک رفتارهایی عمیقاً نهفته و بدیهی هستند که معمولاً ناخودآگاه هستند، اما جوهره فرهنگ را تشکیل می دهند. این مفروضات معمولاً به خوبی در پویایی دفتر ادغام می شوند که تشخیص آنها از درون دشوار است.
لنگر شغلی بخشی از آن چیزی است که فرد با روشن کردن تصویر خود درباره نیازها و انگیزه ها، استعدادها، و ارزش ها، پیدا می کند، لنگر مجموعه ای از نیازها، ارزش ها و استعدادهایی است که زمانی که فرد مجبور به انتخاب شود کمترین تمایل را دارد که تسلیم شود. این مفهوم تلاش شاین برای بازتاب جستجوی مادام العمر هر انسانی برای یافتن خود است. ادگار شاین سرانجام در۲۶ ژانویه ۲۰۲۳ در گذشت.
فیلیپ کاتلر، در 27 مه سال 1931 در شیکاگو دیده به جهان گشود. او فرزند موریس کاتلر و بتی کاتلر بود. والدین کاتلر در زمان انقلاب کمونیستی روسیه درسال 1917 از امپراتوری روسیه (کشور فعلی اوکراین)، به امریکا مهاجرت كردند و در شیكاگو مستقر شدند. جایی كه کاتلر بعدها درآن به دنیا آمد. خانواده کاتلر سه فرزند داشت. فیلیپ به همراه دو برادرش به نامهای میلتون و نیل در شیکاگو بزرگ شد.
او پس از اتمام دبیرستان به دانشگاه رفت و پس از دوسال در امتحان ورودی فوق لیسانس دانشگاه شیکاگو پذیرفته شد و بدون اینکه مدرک لیسانس خود را دریافت کند، به تحصیل در رشته اقتصاد درکارشناسی ارشد پرداخت. او درسال 1953، از دانشگاه شیکاگو فارق التحصیل شد. در خلال مراودات با دانشجویان دانشگاه هاروارد، او با دکتر نانسی کلوم آشناشد و آشنایی این دو پس از مدتی به ازدواج انجامید. آنها در سال 1955 در رادکلیف با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج، سه فرزند دختر بود.
پس از آن کاتلر به انستیتوی فناوری ماساچوست رفت و از محضر اساتیدی چون میلتون فریدمن، پل ساموئلسون، و رابرت سولو بهرهمند شد. هرسه این اساتید، برندگان جایزه نوبل در علوم اقتصادی بودند. کاتلر موفق شد درسال 1956، دکترای خود در علم اقتصاد را از این دانشگاه دریافت کند. پس از آن او در رشته ریاضیات در هاروارد ثبت نام کرد و دکترای خود در ریاضیات را از هاروراد دریافت کرد. پس از آن دکترای خود در علوم رفتاری را از دانشگاه شیکاگو گرفت. کاتلر با سه مدرک دکترا در هاروارد وبیساری از دانشگاههای امریکا به تدریس و مشاوره پرداخت. کاتلر تا امروز، همواره در حال ارائه مشاوره و یا تالیف کتاب در زمینه بازاریابی بوده است. پیش از این دانشی به عنوان بازاریابی به شکل امروزی وجود نداشت و مدیریت، مبحثی مهندسی بود و مدیران دانش آموخته علم اقتصاد بودند. برای اولین بار کاتلر مبحث بازاریابی به شکل امروزی را مطرح نمود و آن را خلق کرد. او بعدها به همین خاطر به عنوان پدر علم بازاریابی لقب گرفت.
کاتلر تدریس بازاریابی را به عنوان یک رشته دانشگاهی، در سال 1962، در دانشکده مدیریت کلاگ، آغاز کرد. پیش از این دانشجویان برای ورود به مدیریت و فروش باید اقتصاد میخواندند. کاتلر این رویه را تغییر داد و برای اولین بار، بازاریابی، متولد شد. وی معتقد بود که بازاریابی بخش اساسی اقتصاد است و تقاضا را نه تنها تحت تأثیر قیمت بلکه در تبلیغات، تبلیغات فروش، نیروهای فروش، پست مستقیم و واسطه های مختلف (نمایندگان، خرده فروشان، عمده فروشان و غیره) تحت تأثیر قرار می دهد.
بازاریابی
کاتلر بازاریابی یا مارکتینگ (Marketing)، را به عنوان فرایندی مدیریتی -اجتماعی تعریف کرد که بوسیله آن افراد و گروهها از طریق تولید و مبادله کالا با یکدیگر، به امر تأمین نیازها و خواستههای خود اقدام میکنند. برای روشن شدن این تعریف باید ابتدا اصطلاحات مهم نیاز، خواسته، تقاضا، کالا، مبادله، معامله و بازار را بررسی کرد. به عبارت دیگر به اعتقاد کاتلر، بازاریابی عبارتست از معرفی محصول جدید یا قدیمی بصورت سیستماتیک یا غیرسیستماتیک به مشتری برای فروش محصول قدیمی یا جدید به مشتری. در بازاریابی دو هدف اصلی نهفته است. در حقیقت بازاریابی یا برای فروختن محصول انجام میگیرد و یا به جهت آشنایی مشتری با محصول انجام میشود.
وی معتقد است که بازاریابی امیال و نیازهای پاسخ داده نشده را شناسایی میکند. همچنین ضمن تعریف و تخمین اندازه یک بازار تعریف شده، میزان سودآوری آن را نیز اندازهگیری میکند. به عبارت دیگر بازاریابی، بخشهایی از بازار را به عنوان مناسبترین بخش بازار برای شرکت شناسایی و مشخص میکند که شرکت نیز توانایی و امکان عرضه خدمات به آنها را دارد و همچنین مناسبترین محصولات و خدمات مورد نیاز آن بخش را طراحی و معرفی میکند.
وظیفه بازاریابی سازمان تعیین نیازها ، خواسته ها و علایق بازارهای هدف و دستیابی به نتایج مطلوب به طور مؤثرتر و مؤثرتر از رقباست ، به گونه ای که رفاه مصرف کننده یا جامعه را حفظ یا تقویت کند.
فیلیپ کاتلر
وی سود را به رضایت مصرف کننده و رفاه جامعه پیوند میدهد. کاتلر معتقد است، برای انجام بازاریابی مؤثر، لازم است تا هدف بازاریابی(افزایش رفاه و رضایت مصرف كننده)، باید در قلب استراتژی شركت قرار گیرد و توسط همه مدیران اجرا شود.
ارکان بازاریابی
مطابق تعریف اولیه کاتلراز بازاریابی، این مهم دارای چهار رکن اصلی و اولیه به نام آمیخته بازاریابی است. مطابق این تعریف که بعدها به فورپی (4p) نیز مشهور شد، بازاریابی بر پایه ۴ رکن زیر استوار بود:
کالا یا خدمات (Product)
توزیع یا محل(Place)
قیمتگذاری (Pricing)
ترویج (Promotion)
آمیخته بازاریابی به عبارتی نقطه ثقل اصلی برای شروع برنامه ریزی بازاریابی است. با تغییر بازار و پیشرفت تکنولوژی و افزایش پیچیدگی در بازاریابی ، کاتلر بارها اصول خود را مورد ویرایش قرار داد. همانگونه که اشاره شد این اصل که شامل 4 بخش مشخص بود،P های دیگری نیز به آن افزوده شد.
آمیخته بازاریابی فعلی یا عنوان مخفف 7P متشکل از آیتمهای زیر است.
محصول (Product)
قیمت (Price)
توزیع (Place)
ترفیع (Promotion)
کارکنان (People)
شواهد فیزیکی (Physical Evidence)
فرآیند (Process)
تفاوت بازاریابی با تبلیغات
طبق دستهبندی کاتلر، تبلیغات بخشی از ترفیع است که خود یکی از ارکان بازاریابی است. انتشار پیامهای ترغیبکننده است به منظور معرفی و ترویج محصولات و خدمات شرکت به مشتریان موجود و بالقوه در ازای پرداخت مبلغی معین. بازاریابی برنامهریزی، اجرا و هدایت هدفمند آمیختهای از فعالیتهای تجاری است، به قصد نزدیکسازی خریداران و فروشندگان به یکدیگر به منظور تبادل منافع یا انتقال محصول. در حقیقت بازاریابی مفهومی وسیع تر از تبلیغات است و تبلیغ صرفا بخش کوچکی از بازاریابی است. بنابراین فرق بسیار زیادی بین بازاریابی و تبلیغات وجود دارد. در واقع تبلیغات بخشی از ترفیع است که ترفیخ خود بخشی از آمیخته بازاریابی است.
تفاوت بازاریابی با فروش
کاتلر عنوان کرد که بازاریابی شامل هر اقدامی است که یک کسب و کار، به منظور دستیابی به مشتریان و ترغیب آنها انجام میدهد. فرایند فروش شامل هر اقدامی است که کسب و کار، آن را با هدف بستن قرارداد فروش و گرفتن امضای مشتری انجام دهد. او معتقد است، فروش به نتایج توجه کمَی دارد و فقط به رشد میاندیشد، امابازاریابی در جستجوی افقهای دوردست و رسیدن به مرحله توسعه و اخذ نتایج کیفی است. فروش یکی از اهداف بازاریابی است.
امروزه، دنیا کاتلر را پدر علم بازاریابی مینامد. اما برای بررسی علت این امر باید سه سهم عمده كاتلر در بازاریابی و مدیریت را ذکر كرد. پیش از هرچیز باید گفت، او بیش از هر نویسنده یا محقق دیگری برای ارتقاء اهمیت بازاریابی و تبدیل آن از یک فعالیت جانبی، به یک علم مدرن، تلاش کرد.دوم اینکه کاتلر، تئوریهای ارائه شده توسط پیتر دراکر را تکمیل کرد و یا کاملا تغییر داد. به گونهای که، با توجه به اینکه تأکیددراکر بیشتر بر روندها بود، او با مطرح نمودن تئوری آمیخته بازاریابی، محصول، قیمت، پرموشن و توزیع را ارکان بازاریابی دانسته و تمرکز بازاریابی را بر روی پاسخگویی به نیازهای مشتریان و مزایایی که از یک محصول یا خدمات دریافت می شود، تغییر داد. سوم اینکه کاتلر، مفهوم بازاریابی را از نگاه صرف به فروش تغییرداد و آن را به یک روند عمومی و علمی، گسترش داد. کاتلر نشان داد چگونه می توان بازاریابی را برای خیرین، سازمانهای هنری، احزاب سیاسی و بسیاری از موقعیتهای غیر تجاری، به کار برد.
فایننشال تایمز
کاتلر حوزه بازاریابی را به نحوی گسترش داد که شامل تمام فعالیتهای جهان میشد. او عنوان کرد که بازاریابی نهتنها در کسب و کارها، در عملکرد سازمانهای غیرانتفاعی و سازمانهای دولتی نیز کاربرد دارد. به اعتقاد کاتلر، بازاریابی نه تنها در مورد محصولات، خدمات و تجربیات بلکه در علل، ایده ها، افراد و مکانها قابل استفاده است. بنابراین اگر موزهای در جذب بازدید کننده، اهدا کنندگان، کارمندان و پشتیبانی عمومی دچار مشکل باشد، قطعا استفاده از دانش بازاریابی به رفع مشکلات آن کمک خواهد نمود. یا همین طور سازمانهای خیریه و دولتها. امروزه استفاده از اصول کاتلر در انتخابات امری عادی است. کاتلر در تحقیقات به همراه جرالد زالتمن، دانش بازاریابی اجتماعی را ایجاد کردند. این دانش، نظریه بازاریابی را برای اثرگذاری در تغییر رفتار افراد در جامعه، دنبال میکند.
پس از آن، کاتلر به همراه سیدنی لوی، ایده ایجاد بازار کار را ابداع کردند. امروزه سازمانها از این دانش، درراستای کاهش تقاضای کلی یا انتخابی در مواقع ازدیاد یا کاهش تقاضا استفاده میکنند. به عنوان مثال در صورت کمبود آب، دولتها با استفاده از این دانش، مصرفکنندگان مختلف آب را ترغیب میکند تا مصرف آب را کاهش دهند تا آب کافی برای مصارف اساسی فراهم شود.
آثار و تالیفات
در سال 1967 ، کاتلر مدیریت بازاریابی(آنالیز ، برنامه ریزی و كنترل بازاریابی)، را منتشر كرد. این کتاب اساس دانش بازاریابی و مهمترین اثر کاتلر است. این کتاب بیش از 18 بار ادیت شده و مجددا چاپ شده است. هر نسخه از این ادیشنها، میلیونها بار چاپ شده و به فروش رسیدهاست. همچنین این کتاب، متداولترین و اصلیترین كتاب درسی در جهان در رشتههای مدیریت و تحصیلات تکمیلی كسب و كار است. در 9 دسامبر سال 1996، فایننشنال تایمز، مدیریت بازاریابی را به عنوان یکی از 50 کتاب برتر تجاری در طول تاریخ نام گذاری کرد.
کاتلر نویسنده بیش از 150 مقاله منتشر شده و 60 کتاب است و شمارش کتابهای وی در این مقاله ممکن نیست. وی همچنین كتابهایی درمورد موضوعاتی چون مسئولیت اجتماعی سازمانی، آموزش، محیط زیست، بازاریابی دولتی، مراقبت های بهداشتی، میهمان نوازی، نوآوری، موزه ها، هنرهای نمایشی، بازاریابی مکانی، کاهش فقر، خدمات حرفه ای، مؤسسات مذهبی، گردشگری، سرمایه داری و دموکراسی به رشته تحریر درآورده است. در یکی برنامهای مشهور تلویزیونی در خصوص بازاریابی، از وی دعوت شد تا اولین افسانه بازاریابی باشد. موضوعات ارائه شده توسط وی در این برنامهها، تبدیل به کتابهای نه جلدی افسانههای بازاریابی شد.
در سال 2014، کاتلر وبلاگ مشهوری را درسایت fixcapitalism.com، راهاندازی کرد که در آن، مقالههای زیادی در مورد افزایش بهرهوری سرمایهگذاری برای عموم، ارائه شده است.
در سال 2015، کاتلر اثر مشهور دموکراسی در افول را به چاپ رسانید. در سال 2016 ، وی به عنوان مشاور ژورنال مارکتینگ، شروع به فعالیت نمود. کار این وبسایت، به اشتراک گذاری بینش و اقدامات بعدی در بازاریابی است.
در سال 2017 ، کاتلر شرح حال خود را با عنوان “ماجراهای من در بازاریابی” منتشر كرد. این کتاب مشهور، روایتی از تجربیات وی را درطول سالهای پربار زندگی کاتلر تا به امروز است.
در سال 2018، آخرین اثر كاتلر به چاپ رسید. این اثر، به موضوع عدالت اقتصادی و پیامدهای سرمایهداری میپردازد. نام این کتاب جنجالی، مقابله با سرمایه داری(راه حل های واقعی برای یک سیستم اقتصادی آشفته)، است. این کتاب به یکی از پرفروشترین کتابهای آمازون تبدیل شد.
جوایز و افتخارات
در سال 1975، کاتلر اولین شخصی بود كه جایزه “رهبر بازاریابی” را دریافت كرد. این جایزه توسط اعضای دانشگاهی انجمن بازاریابی آمریكا به خاطر فعالیتهای کاتلر تاسیس شد و اولین آن به خود کاتلر تعلق گرفت.
در 16 فوریه 2013، وی نخستین دریافت کننده جایزه “بازاریابی برای یک دنیای بهتر” از ویلیام لیز ویلکی از طرف انجمن بازاریابی آمریکا به “افتخار بازاریابانی که با درک پتانسیل های بازاریابی، به بهبود جهان کمک کرده اند” بود.
در سال 2013 وی اولین دریافت کننده مدال بنیاد ست، برای مشارکت استثنایی در بورس و بازاریابی بود.
در نوامبر 2013 ، کاتلر نشان افتخار افسر دانشگاهی را كه در قرن نوزدهم در فرانسه تأسیس شد، دریافت كرد.
در نوامبر 2013، مجسمه کاتلر به تالار مشاهیر مدیریت منتقل شد.
در مارس 2014، کاتلر به عنوان نفر شانزدهم از فهرست 30متخصص برتر مدیریت جهان شناخته شد.
در همان ماه کاتلر به عنوان نفر اول بازاریابی جهان انتخاب شد.
در تاریخ 28 مه 2014 ، مجسمه کاتلر در تالار مشاهیر بازاریابی در شهر نیویورک به نمایش درآمد.
در 23 آوریل 2016 ، کاتلر در ششمین جوایز جهانی رهبری، این جایزه را دریافت کرد.
در نوامبر 2017، تمبر پروفسورکاتلر رسما در وزارت ارتباطات اندونزی به چاپ رسید.
کاتلر 20 درجه و مدال افتخار از سراسر جهان دریافت کرده است. به عنوان نمونه میتوان از آکادمی مطالعات اقتصادی بخارست، دانشکده اقتصاد آتن، دانشکده مدیریت نروژ، دانشکده علوم اقتصادی و مدیریت دولتی بوداپست، دانشگاه کاتولیک سانتو دومینگو، دانشکده اقتصاد کراکو، گروپ HEC، دانشکده مدیریت ارشد دانشگاه هیل، دانشگاه ایلیریا، دانشگاه ماکنزین، دانشگاه مدیترانه، دانشگاه ملی آکادمی کیوی مویلا، دانشگاه تجارت نیردوبی، دانشگاه بازرگانی نیرود، آکادمی اقتصاد روسیه، دانشگاه کالج آمریکا، دانشگاه بخارست، دانشگاه استکهلم و دانشگاه زوریخ و بسیاری از دانشگاهها و موسسات و دولتهای جهان نام برد.
تمبر رسمی منتشر شده از کاتلر در اندونزی
میراث کاتلر
فیلیپ کاتلر در سراسر جهان به عنوان “پدر بازاریابی مدرن” شناخته شده است. بیش از 50 سال است که او در دانشکده مدیریت کلوگ تدریس میکند. کتاب مدیریت بازاریابی، اساسیترین و پرکاربردترین کتاب درسی در بازاریابی در سراسر جهان است. او یک اقتصاددان از دانشگاه ام.آی.تی را به مرجع اصلی بازاریابی جهان، تبدیل کرد.
فیلیپ کوتلر استاد برجسته بازاریابی بین المللی S. C. Johnson در دانشکده مدیریت J. L. Kellogg است. وی همچنین بنیانگذار اجلاس جهانی بازاریابی است. این اجلاس، همایش های بینالمللی سالانه برای یافتن راههایی برای بهبود بازاریابی، شرایط انسانی و کیفیت زندگی برگزار میکند. وی همچنین اولین موزه بازاریابی جهان را در بالی(اندونزی)، تأسیس کرد.
وی نویسنده بیش از یک صد و پنجاه مقاله و 60 کتاب از جمله اصول بازاریابی ، بازاریابی برای مهمان نوازی و گردشگری ، بازاریابی استراتژیک برای سازمان های غیرانتفاعی ، بازاریابی اجتماعی ، اماکن بازاریابی ، بازاریابی ملل ، مقابله با سرمایه داری و دموکراسی در حال کاهش است. تحقیقات وی شامل بازاریابی استراتژیک ، بازاریابی مصرف کننده ، بازاریابی تجاری ، بازاریابی خدمات حرفه ای و بازاریابی الکترونیکی است. وی مشاور IBM ، جنرال الکتریک ، AT&T ، Bank of America ، Merck ، Motorola ، Ford و دیگران بوده است. وی چندین بار در ایتالیا ، سوئد ، چین ، ژاپن ، هند ، اندونزی ، استرالیا ، مکزیک ، برزیل ، شیلی و بسیاری از کشورها سخنرانی کرده است.
روزنامه فایننشال تایمز در 18 نوامبر 2005 از 1000 مدیر در 25 کشور در مورد مؤثرترین نویسندگان مدیریت گوروس نظرسنجی کرد و کاتلر پس از پیتر دراکر ، بیل گیتس و جک ولش، در رده چهارم قرار گرفت.
کاتلر با خلق بازاریابی اجتماعی، کمک کرد که تمرکز این نوع از بازاریابی بر کمک به افراد و گروه ها باشد و همه نگرش خود را نسبت به نگرشی سالم و ایمن تغییر دهند.
نوشته: فرامرز عیب پوش
منابع و ماخذ:
Witzel, Morgen (August 6, 2003). “First Among Marketers”. Financial Times.
Kotler, Philip (2017). My Adventures in Marketing.
The Autobiography of Philip Kotler. IDEA BITE PRESS.
Kotler, Philip & Zaltman, Gerald.”Social Marketing: An Approach.
کلیسای ملی قلب مقدس در کوکلبرگ بروکسل، یکی از زیباترین جاذبه های توریستی شهر بروکسل است که برای ورود به آن چندین یورو باید هزینه کنید. اما نکته مدیریتی آن در هزینه بلیط آن نیست. این کلیسا به گونه ای طراحی شده که با این وجود که در قلب شهر قرار دارد، به هیچ عنوان ترافیک خاصی برای شهر ایجاد نمیکند و سالانه میلیونها یورو برای بلژیک درآمد دارد. اما باز این نکته مدیریتی این کلیسا نیست.
تمام کشورها و مردم دنیا مکان های مقدسی دارند که برای آنها هزینه کرده و آنها را عزیز میدارند. بسیاری از مردم زمین و خانه خود را اهدا میکنند تا در آن مسجد یا کلیسا ساخته شود. در کشور عزیز ما نیز چنین است. مردم با علاقه و بعضا با هزینه های شخصی اقدام به ساخت مساجد میکنند که بسیار امر زیبا و خدا پسندانه ای است. اما نکته مدیریتی این مهم دقیقا در همین جاست.
به عنوان مثال اگر در شهرتهران قدم بزنیم و با نگاه کمی دقیق تر بنگریم، در هر خیابان و کوچه ای در این شهر بزرگ مسجدی وجود دارد. این مهم نشان از اعتقاد مردم شهر دارد اما یک نکته مهم مدیریتی در این مهم رعایت نشده است. چه تعدادی از مساجد ما که با عشق و اعتقاد ساخته شده اند، به اندازه ای زیبا و جذاب هستند که توریستها حاضر به پرداخت پول برای دیدن آنها باشند و یا با نگاه عمیق تر، برای اینکه به سمت دین ما جذب شوند، خودنمایی میکنند. شاید یکی از زیباترین بناهای مذهبی در کشور ما (و با فاصله زیباترین آن)، بارگاه مقدس امام هشتم، حضرت رضا(ع) است. بعد آن شاید نتوان بنای زیبای مذهبی جذابی را مشاهده کرد. درست است که برخی از امامزاده های ما نیز با آیینه کاری های دلبرای خود جذاب و زیبا هستند اما نه به اندازه ای که موجب جذب توریست ها به این مکانهای مقدس شوند. بعلاو اینکه مشکل پارکینگ و عدم وجود فضای باز و بعضا نقاط سعب العبور این مکانها را هم در نظر بگیرید.
به عنوان مثال مسجد نور تهران یکی از مشهورترین مساجد کشور است که سالانه بسیاری از مراسم مهم مذهبی و یادبودها در آن انجام میشود. اما این مهمترین مسجد تهران یک پارکینگ درست ندارد. حتی فضای سبز مناسب ندارد. در حاشیه خیابان فاطمی و در یکی از شلوغترین نقاط تهران قرار دارد. همین مثال نشان میدهد که مدیریت و جانمایی این مسجد از نظر معماری شهری تایید نشده است ولی به هررو این مسجد ساخته شده و درحال استفاده است. نمونه های بسیاری از این مساجد در تمام شهرهای ایران وجود دارد که متاسفانه هیچ جذابیت و یا امکاناتی ندارند.
اگر هزینه ای که برای هر مسجد در کوچه ها و
خیابانها میشد صرف ساخت یک مسجد زیبا و بزرگ و پارک و پارکینگ عظیم و هتلهای اطراف
و دسترسی های مربوطه میشد، تا چه میزان میشد مساجد بزرگتر، زیباتر و جذاب تری
ساخت. بعلاوه اینکه اجتماعات بزرگ مذهبی خود موجب جذب توریست ها و توجه آنها به
معماری ایرانی_اسلامی میشد.
مسجد جامع بستک که توسط مردم و با همکاری مردم در شهر بستک در استان هرمزگان ساخته شده، به قدری زیبا و باوقار طراحی شده که چشم هر بیننده ای را محسور میکند. این شاهکار معماری در فضایی بسیار زیبا با پارکینگ درست و امکانات کامل ساخته شده اما مطمئنا بسیاری از مردم حتی نام بستک را تا به حال نشنیده اند چه برسد به این مروارید سفید که در قلب این شهر کوچک نهفته است.
تفاوت ما با جوامع توسعه یافته درهمین بخش مدیریت مشخص میشود. به وضوح مشاهده میکنیم که آنها از هر موضوعی برای ایجاد اشتغال و درآمدزایی استفاده میکنند و این مهم با کمک همه مردم و سازمانها و نهادها حاصل خواهد شد. پیشرفت در علوم مهندسی بسیار خوب است اما راهکار حل مشکلات جامعه مدیریت است نه مهندسی.