اریک هوبرمن کارآفرین سریالی و رهبر فکری دنیای دیجیتال مارکتینگ، کارآفرینی، فروش و تجارت است. اریک موسس شرکتهایی همچون سواگ(Swag of the Month)، الی دات کام(Ellie.com) و آژانس بازاریابی شاهین(Hawke Media) است. هوبرمن در دنیای بازاریابی و فروش بیشتر به دلیل رکوردش در رسیدن به بیش از 100میلیوندلار پیش از سی سالگی و انتشار کتاب «شگرد شاهین»، مشهور است.
زندگی هوبرمن
اریک هوبرمن در سانتا مونیکا، کالیفرنیا دیده به جهان گشود. اریک پس از اتمام تحصیلات مدتی به شغل پدر دوستش مشغول شد و پس از آن به همراه یکی از دوستانش کسب و کار موفقی بصورت اینترنتی به نام سواگ راه اندازی کرد.
پس از واگذاری این کسب و کار، به فکر راه اندازی آژانس بازاریابی خودش افتاد و آژانس بازاریابی شاهین را تاسیس کرد.
اریک داستان موفقیت در کسب و کارش را در کتابی به نام «شگرد شاهین» به چاپ رسانیده است. وی به همراه همسرش اریکا و دخترش کیرا در سانتامونیکا کالیفرنیا مستقر هستند.
جوایز و افتخارات
اریک در طول دوران حرفهای خود افتخارات و جوایز بسیاری را دریافت کرده است، از جمله فوربس زیر 30 سال، مجله Inc 25 ، بازاریاب تاثیرگذار بازاریابی برتر، و “اینفلوئنسیو تاثیرگذار برتر سال 2017.
اریک هوبرمن به طور منظم در نشریات رسانه ای بزرگ مانند فوربس، کارآفرین و بیزینس اینسایدر مشارکت دارد. هوبرمن دوبار به عنوان «مدیر بازاریابی سال» ایلات متحده، انتخاب شده است.
لارنس دلوس مایلز (Lawrence Delos Miles)، در بسیت و یکم آوریل سال 1904 در نبرسکا آمریکا دیده به جهان گشود. مایلز پس از اتمام دانشگاه با توجه به رشته تحصیلی اش که مهندسی بود، به استخدام جنرال الکتریک درآمد. وی در سال 1947 «نظریه و تکنیک مهندسی ارزش» را مطرح کرد. نتیجه فعالیت های مایلز برای شرکت جنرال الکتریک، دهها میلیون دلار صرفه جویی در هزینهها بود.
دنیای مدیریت خصوصا در بخش «دانش کاهش هزینه» به مایلز بسیار مدیون است. لارنس مایلز در اولین روز از ماه آگوست سال 1985، بطور ناگهانی در غذاخوری جنرال الکتریک دیده از جهان فروبست.
مهندسی ارزش
تحلیل ارزش به صورت یک روش فنی ویژه، در سالهای پس از جنگ جهانی دوم صورت گرفت. کار طراحی و تدوین این روش توسط هنری ارلیچر(Henry Erlicher) معاون فنی بخش خریدهای شرکت جنرال الکتریک آغاز شد. وی معتقد بود که برخی از مواد و مصالح و طرحهای جایگزین، که بهطور ضروری و به علت کمبودهای زمان جنگ به کار گرفته میشدند دارای عملکرد بهتر با هزینه کمتر هستند. به دستور او در داخل شرکت و به منظور ارتقای کارایی تولید از طریق تأمین مواد، مصالح و روشهای جایگزین برای مواد و مصالح پرهزینه، کوشش همهجانبهای به عمل آمد.
در سال ۱۹۴۷ این وظیفه برعهده لارنس مایلز (Lawrence D.Miles) نهاده شد. مایلز در مورد روشها و فنون موجود به پژوهش پرداخت و از برخی روشهای مرسوم به صورت تلفیقی با روش مرحله به مرحله خویش برای تحلیل ارزش بهره گرفت. با توسعه و تکمیل این روش مایلز موفق شد تا مفهوم «مهندسی ارزش» را خلق کند. بعدها روش «تحلیل ارزش» و «مهندسی ارزش»به عنوان یک استاندارد تایید شده در شرکت جنرال الکتریک پذیرفته شد و به تدریج شرکتهای دیگر و برخی سازمانهای دولتی نیز این روش را به عنوان ابزاری برای کاستن از هزینههای خود به کار گرفتند. امروزه مهندسی ارزش، یکی از پرکاربردترین تکنیکهای مدیریتی برای کاهش هزینهها(خصوصاً در پروژههاست). در بسیاری از کشورها قوانین دولتی ویژهای برای استفاده از مهندسی ارزش در پروژهها وجود دارد.
هربرت الکساندر سایمون، از بزرگترین دانشمندان مدیریت و علوم سیاسی بود که تحقیقات و نوشته های وی تاثیر شایانی بر رشتههایی چون علوم کامپیوتر، اقتصاد مدیریت و روانشناسی شناختی گذاشت. علاقه پژوهشی او تصمیمگیری درون سازمانی متمرکز بود. وی بیشتر به دلیل نظریههای «عقلانیت محدود(مرزبندی شده)»[1] و «فرایند تصمیم گیری و رضایت بخشی»[2] مشهور است. او برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1978 و جایزه تورینگ در علوم کامپیوتر در سال 1975 است.
جالب است که سایمون در میان پیشگامان چند حوزه علمی مدرن روز مانند هوش مصنوعی، پردازش اطلاعات، تصمیمگیری، حل مسئله، نظریه سازمان و سیستمهای پیچیده بود. او در زمره نخستین دانشمندانی بود که معماری پیچیدگی را تحلیل کرد و سازوکار تقدم امتیازی[3] را معرفی کرد تا قانون قدرت را توضیح دهد.
زندگینامه سایمون
هربرت الکساندر سایمون در 15 جولای 1916 در میلواکی[4] در ایالت ویسکانسین دیده به جهان گشود. پدرش، آرتور سایمون (1881- 1948) مهندس برق بود که در سال 1903 از آلمان به ایالاتمتحده مهاجرت کرده بود و مهندسی خود را در دانشگاه فنی دارمشتات[5] اخذ کرده بود. آرتور مخترع و وکیل مستقل ثبت اختراع بود. مادرش، ادنا مارگاریت مرکل (1888- 1969) پیانیستی حرفه ای بود و از پراگ به امریکا مهاجرت کرده و اجدادش پیانوساز و زرگر بودند.
سایمون در مدارس عمومی میلواکی درس خواند. درآنجا بود که علاقه خود به علم را نشان داد. خانواده سایمون او را با این ایده آشنا کردند که رفتار انسان را میتوان به طور علمی مطالعه کرد؛ دایی اش، هارولد مرکل (1892 – 1922) که در دانشگاه ویسکانسین مدیسون زیر نظر جان آر. کامونز، اقتصاد میخواند، به یکی از نخستین افراد تأثیرگذار بر او تبدیل شد. سایمون در کتابهای هارولد با اقتصاد و روانشناسی و علوم اجتماعی آشنا شد.
در سال 1933، سایمون وارد دانشگاه شیکاگو شد و به تحصیل در زیستشناسی پرداخت اما به خاطر «کور رنگی و رفتار ناشیانه در آزمایشگاه» ترجیح داد که این رشته را رها کند. سایمون در کودکی متوجه شد که کور رنگ است و جهان خارجی همان چیزی نیست که درک کرده است. وی وقتی در دانشکده بود، بر روی علوم سیاسی اقتصاد تمرکز کرد. مهمترین مربی وی هنری شولتز، اقتصادسنج و اقتصاددان ریاضیاتی بود. سایمون هم مدرک کارشناسی ارشد (1936) و هم مدرک دکترا (1943) را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد.
سایمون پس از اخذ مدرک کارشناسی، بورسیه پژوهشی از شهرداری گرفت کرد و به ریاست گروه پژوهش عملیاتها در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی رسید. طی سالهای 1939 تا 1942 در آنجا کار کرد.
از سال 1942 تا 1949، سایمون استاد علوم سیاسی بود و به عنوان رئیس دپارتمان در مؤسسه فناوری ایلینوی در شیکاگو نیز خدمت میکرد. از 1949 تا 2001، سایمون عضو هیئت علمی دانشگاه کارنگی ملون در پیترزبورگ در ایالات پنسیلوانیا بود. سایمون در 9 فوریه 2001 دیده از جهان فروبست.
پژوهش
سایمون که به دنبال جایگزین کردن رویکرد کلاسیک بسیار ساده شده با مدلسازی اقتصادی بود، بیشتر به خاطر نظریه تصمیم جمعی در کتاب رفتار مدیریتی[6] خود مشهور بود. او در این کتاب، مفاهیم خود را با رویکردی استوار ساخت که عوامل چندگانه سهیم در تصمیمگیری را شناسایی میکردند. علاقه او به سازمان و اداره کردن به او امکان داد که نه تنها سه بار به عنوان رئیس دپارتمان دانشگاه انتخاب شود، بلکه نقش بزرگی را در ایجاد مدیریت همکاری اقتصادی در سال 1948 ایفا کند؛ این تیم مدیریتی کمک به برنامه مارشال برای دولت ایالاتمتحده را اداره میکرد و در خدمت کمیته مشورتی علوم رئیسجمهور لیندون جانسون و نیز انجمن ملی علوم بود.
تصمیمگیری
رفتار مدیریتی که نخستین بار در سال 1947 منتشر شد و درطی سالهای بعد ویرایش شد، بر اساس پایاننامه سایمون نوشته شد. بخش عمده این کتاب فرایندهای رفتاری و شناختی انسانها برای تصمیمگیریهای عقلانی است. طبق تعریف، یک تصمیم مدیریتی عملیاتی باید صحیح، کارآمد و با مجموعهای از ابزارهای هماهنگ، قابل اجرا باشد. در تقابل با مدل «انسان اقتصادی»،[7] سایمون میگفت که راهکارها و پیامدها ممکن است تا حدودی معلوم باشند و ابزارها و اهداف به طور ناقص متمایز شوند، مرتب به هم باشند، یا جزئیات کمی داشته باشند.
سایمون کار در چارچوبی اقتصادی را توصیف میکند که مشروط بر محدودیتهای شناختی انسان است: انسان اقتصادی و انسان مدیریتی. رفتار مدیریتی به مجموعه وسیعی از رفتارهای انسان، تواناییهای شناختی، تکنیکهای مدیریتی، سیاستهای کارکنان، اهداف و روالهای آموزشی، نقشهای ویژه، ضوابطی برای ارزیابی دقت و کارآمدی و همه پیامدهای فرایندهای ارتباطی میپردازد. سایمون علاقه خاصی به این داشت که چگونه این عوامل بر روی تصمیمگیریها هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم تأثیر میگذارند.
سایمون وفاداری را به این صورت تعریف میکرد: «فرایندی که طبق آن، فرد اهداف سازمانی (اهداف خدماتی یا اهداف محافظت) را با خواستههای خودش همچون شاخصهای ارزش جایگزین میکند که این شاخصها تصمیمات سازمانی او را تعیین میکنند». این منجر به ارزیابی انتخابهای دیگر در چارچوب پیامدهای گروهی و نه فقط برای خود یا خانواده فرد شده است.
تصمیمها ممکن است آمیزهای از حقایق و ارزشها باشند. اطلاعات درباره حقایق، به ویژه حقایقی که به طور تجربی اثبات شدهاند یا حقایقی که از تجربه خاصی نشئت گرفتهاند، راحتتر برای اعمال صلاحیت به کار میروند و نه برای بیان ارزشها. سایمون علاقه خاصی داشت که به دنبال همانندسازی یک کارمند با اهداف و ارزشهای سازمانی بگردد. او به تبعیت از لاسول،[8] میگوید که «یک فرد زمانی در تصمیمگیری، خودش را با یک گروه همانندسازی میکند که چندین گزینه انتخابی طبق پیامدهایشان برای آن گروه داشته باشد».
هوش مصنوعی
سایمون پیشگام رشته هوش مصنوعی بود، و به همراه آلن نول[9] ماشین نظریه منطقی[10] (1956) و برنامههای حل کننده کلی مسئله[11] (1957) را ساختند. حل کننده کلی مسئله شاید نخستین روش توسعه یافته برای جدا کردن راهبرد حل مسئله از اطلاعات درباره مسائل خاص باشد. هر دو برنامه با استفاده از زبان پردازش اطلاعات (1956) توسعه یافتند و نول، کلیف شاو و سایمون آنها را تولید کردند. دونالد کانوت[12] از آنها به عنوان مخترع توسعه فهرست پردازش در زبان پردازش اطلاعات و فهرست لینکدهی شده با نام اصلی «حافظه NSS» یاد میکند. در سال 1957، سایمون پیشبینی کرد که شطرنج کامپیوتری طی ده سال از تواناییهای انسان در شطرنج پیشی میگیرد، که در واقعیت این گذار چهل سال طول کشید.
روانشناسی
سایمون به نحوه یادگیری انسان علاقه داشت و به همراه ادوارد فیگنباوم[13] نظریه (درک کننده و حفظ کننده اولیه)[14] را به وجود آوردند، این یکی از نخستین نظریههای یادگیری بود که باید به صورت یک برنامه کامپیوتری اجرا میشد. نظریه درک کننده و حفظ کننده اولیه قادر بود که تعداد زیادی از پدیدهها را در زمینه یادگیری گفتاری توضیح دهد. بعداً نسخههای این مدل برای شکلگیری مفهوم و کسب تخصص به کار رفتند. او به همراه فرناند گوبت[15] نظریه درک کننده و حفظ کننده اولیه را در مدل محاسباتی CHREST بسط دادهاند. این نظریه توضیح میدهد که چگونه تکه اطلاعاتهای ساده بلوکهای سازنده یک طرحواره[16] را تشکیل میدهند، که طرحوارهها ساختارهای پیچیدهتری هستند. CHREST به طور برجسته برای شبیهسازی جنبههای تخصص شطرنج به کار رفته است.
جامعهشناسی و اقتصاد
مشهورترین نظریه سایمون «نظریه فرایند تصمیمگیری در کسب و کار»، است که به همین نام و البته به نام «نظریه سایمون» نیز شناخته شده است. سایمون به خاطر تغییرات انقلابی در اقتصاد خرد مشهور شده است. او سازنده مفهوم تصمیمگیری سازمانی است، چنانکه امروزه شناخته شده است. او نخستین کسی بود که با دقت توضیح داد که چگونه مدیران تصمیم میگیرند، وقتی اطلاعات کامل و جامعی نداشته باشند. در همین زمینه بود که او برنده جایزه نوبل در سال 1978 شد.
داگلاس مکگرگور[1] استاد مدیریت دانشکده مدیریت سلوان امآیتی و رئیس دانشکده آنیوچ از سال 1948 تا 1954 بود. او همچنین در مؤسسه هندی مدیریت در کلکته تدریس میکرد. کتاب او چهره انسانی سازمان[2] تأثیر زیادی بر روی فعالیتهای آموزشی در مدیریت گذاشت.
مک گرگور از دانشجویان آبراهام مزلو بود. وی نقش زیادی در توسعه مدیریت و نظریه انگیزشی داست، و به خاطر نظریه X و نظریه Y که در کتاب «چهره انسانی سازمان» (1960) ارائه کرده بود، مشهور است. این کتاب فرضهای انفرادی مدیر درباره ماهیت و رفتار معین انسان را مطرح کرد که چگونه فرد کارمندان خودش را مدیریت میکند.
زندگینامه مک گرگور
داگلاس موری مکگرگور در 6 سپتامبر 1906 در شهر دیترویت ایالت میشیگان دیده به جهان گشود. پدرش موری جیمز و مادرش جسی آدلیا مکگرگور بودند. در دوران نوجوانی داوطلب شد تا به افراد بیخانمان کمک کند، پیانو مینواخت و آواز میخواند. وقتی مکگرگور در دبیرستان بود، برای کسبوکار خانوادگی خودش، مؤسسه مکگرگور کار میکرد. مؤسسه مکگرگور که نام نخستین آن مأموریت برای افراد بی خانمان بود، به آنها خدمات روحی و شغلی ارائه میکرد.
مک گرگور مدرک مهندسی (مکانیک) را از مؤسسه فناوری رانگون و مدرک کارشناسی ارشد علوم انسانی را از دانشگاه دولتی وین در سال 1932، و سپس کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی را از دانشگاه هاروارد به ترتیب در سالهای 1933 و 1935 اخذ کرد. مکگرگور در اصل از دانشگاه دولتی وین بیرون رفت تا در بوفالو در ایالات نیویورک به عنوان دستیار پمپبنزین کار کند، و تا سال 1930 در این حرفه مشغول بکار بود، گرچه بعداً دوباره به دانشگاه وین بازگشت تا مدرک خود را در سال 1932 تکمیل کند.
او پس از تدریس در دانشگاه هاروارد و سپس امآیتی، از نخستین استادان دانشکده مدیرت سلوان بود، طی سالهای 1948 تا 1954، به عنوان رئیس دانشکده آنتویچ در اوهایو خدمت کرد، که امروزه دانشگاه آنتویچ غرب میانه نامیده میشود، سپس به سراغ تدریس در امآیتی برگشت، و تا زمان مرگ در سال 1964 در آنجا تدریس کرد.
زندگی شخصی
او در 19 سالگی ازدواج کرد. مکگرگور رابطه صمیمانه با آبراهام مزلو داشت. در کلاس، سبک تدریس بسیار راحتی داشت که موجب شد دانشجویان از کلاسهای او لذت ببرند. او اغلب پاهایش را روی نیمکت میانداخت و در عین حال سخنرانی میکرد. در سال 1964، مکگرگور در 58 سالگی در ماساچوست درگذشت.
چهره انسانی سازمان
مک گرگور در کتاب چهره انسانی سازمان رویکردی را برای ایجاد محیطی شناسایی کرد که در آن، کارمندان با مدیریت و کنترل مسلط یا با همبستگی و کنترل خود، انگیزه میگرفتند، او اینها را به ترتیب نظریه X و نظریه Y نامید. نظریههای X و Y او باعث شدند که نگرش به سبکهای مدیریتی قبلی تغییر کند و نقش جدیدی برای مدیران ایجاد شود. نظریه Y یک کاربرد عملی مکتب روانشناسی انسانگرایانه دکتر آبراهام مزلو، یا روانشناسی نیروی سوم است که در مدیریت علمی به کار میرود.
مکگرگور امیدوار بود که این کتاب مدیران را ترغیب کند که دو نوع باور را بررسی کنند، باورهای دیگر را ابداع کنند، و فرضهای زیرین آنها را بیازمایند، و راهبردهایی مدیریتی را توسعه دهند که در چارچوب آن دیدگاههای آزموده شده نسبت به واقعیت معنادار بودند.
علایق پژوهشی
پژوهش مکگرگور بر روی رهبری مدیریت و شیوههای تأثیر گرفتن کارمندان از سبکهای مدیریتی مافوقهای خود تمرکز میکرد. کتاب سویه انسانی پشتکار (1960) بر روی رویکردهای نظریه X و نظریه Y به رهبری متمرکز بود. کتاب مدیر حرفهای (1967) بر اساس ایدههای موجود در کتاب نخست او نوشته شد و جنبههای رفتاری، اجتماعی و روانشناختی که ارائه کرد بر ایدههای قبلی دلالت میکردند.
مک گرگور به طور ناگهانی در 58 سالگی در ماساچوست درگذشت. در سال 196، دانشکده بزرگسالان و یادگیری تجربی در دانشگاه آنتویچ از «مکتب مکگرگور» با افتخار یاد کرد. جایزه یادبود داگلاس مکگرگور در سال 1966 به افتخار مکگرگور بنیانگذاری شد تا از مقاله پیشگام منتشر شده در مجله علوم رفتار عملی قدردانی کد.
پیتر سنگه دانشمند امریکایی سیستمها استاد دانشکده مدیریت سلوان، عضو هیئت علمی مؤسسه سیستمهای پیچیده نیوانگلند، و بنیانگذار جامعه یادگیری سازمانی است. شهرت وی بیشتر به خاطر نوشتن کتاب «پنجمین فرمان» است که در سال 1990، منتشر شد.
زندگی سنگه
پیتر پیتر مایکل سنگه در آوریل سال 1947 پس از اتمام جنگ جهانی دوم، در شهر استنفورد در ایالت کالیفرنیا دیده به جهان گشود. سنگه دوران دبستان و دبیرستان را در استنفورد گذراند و پس از آن به دانشگاه مشهور استنفورد رفت و مدرک کارشناسی خود در رشته مهندسی هوافضا را از این دانشگاه دریافت کرد. سنگه در زمان تحصیل همزمان در کلاسهای رشته فلسفه نیز شرکت و مطالب و دروس این رشته را هم مطالعه میکرد. به همین دلیل به دانشگاه امآیتی رفت و در سال 1972، کارشناسی ارشد مدلسازی سیستمهای اجتماعی را دریافت کرد. وی در سال 1978، مدرک دکترای مدیریت خود را از دانشکده مدیریت سلوان امآیتی اخذ کرد.
میراث سنگه
سنگه مدیر و بنیانگذار جامعه یادگیری سازمانی است. این سازمان گردش ایدهها در میان شرکتهای بزرگ را تسهیل میکند. این سازمان بعدها جایگزین مرکز یادگیری سازمانی در امآیتی شد.
وی همچنین هم بنیانگذار و عضو هیئت مدیره انجمن تغییر سیستمهاست. این سازمان غیرانتفاعی با رهبران همکاری میکند تا توانایی آنها را در پیشبرد سیستمهای اجتماعی پیچیدهای رشد دهد که رفاه زیستشناختی، اجتماعی و اقتصادی را تسریع میکنند.
از سال 1996 سنگه با سفر به تاسیهارا(صومعه بودایی ذن)، به مدیتیشن پرداخت و بعدها آن را وارد دانشگاه استنفورد کرد. او مدیتیشن یا شکلهای مشابه تمرین تعمق را ابداع کرد.
توسعه سازمانی
سنگه در دهه 1990 با انتشار کتاب «پنجمین فرمان»، به عنوان چهره برجسته در توسعه سازمانی مطرح شد. در سال 1997، به عنوان یکی از کتابهای اندیشمندانه 75 سال اخیر به رسمیت شناخته شد. مجله راهبرد کسبوکار، به خاطر این کار، او را «استراتژیست قرن» نامید و عنوان کرد که “وی بزرگترین تأثیر را بر روی نحوه انجام کسبوکار امروزی داشته است”.
در این کتاب تصریح شده که کسبوکارهای فراوانی درگیر جستجوی بیانتها برای یافتن یک رهبر قهرمان هستند تا بتواند به سایرین الهام ببخشند و موجب تغییر آنها شوند. این موضوع تلاش راهبردهای مهمی ایجاد میکند که هرگز کاملاً پرورش داده نشدند.
سنگه بر این باور است شرکتهای واقعی در بازارهای واقعی با فرصتها و محدودیتهای طبیعی پیش روی پیشرفت خود مواجه هستند. اکثر این تلاشها برای تغییر به خاطر مقاومت متوقف میشوند، مقاومتی که ناشی از عادتهای فرهنگی سیستم غالب است. هیچ اندازه نصیحت کارشناسانه مفید نیست. لازم است که مهارتهای تأمل و تحقیق را رشد داد تا اینکه بتوان مشکلات واقعی را مورد بحث قرار داد. به اعتقاد سنگه، چهار چالش اساسی پیش روی تغییرات وجود دارد.
باید یک مورد جالب برای تغییر وجود داشته باشد.
باید زمان تغییر وجود داشته باشد.
باید طی فرایند تغییر، کاتالیزور یا کمکی وجود داشته باشد.
وقتی موانع مفروض پیش روی تغییر برداشته شوند، نکته مهم این است که یک مسئله جدید که پیشتر مهم قلمداد نمیشد یا شاید به رسمیت شناخته نمیشد، به مانعی مهم تبدیل نمیشود.
یادگیری سازمانی و سیستمهای متفکر
به اعتقاد سنگه «سازمانهای یادگیرنده» سازمانهایی هستند که در آنها اعضا پیوسته قابلیت خود برای کسب نتایج را افزایش میدهند، نتایجی که واقعاً میخواهند ایجاد شوند. در چنین سازمانهایی، الگوهای جدید و گسترده تفکر رشد می کنند و الهام جمعی آزاد میشود، و اعضاء پیوسته یاد میگیرند که به کلیت نگاه کنند». او میگوید که تنها آن سازمانها قادر هستند به سرعت خودشان را انطباق دهند و به طور مؤثری میتوانند در رشته یا بازار خود پیشی بگیرند. برای تبدیل شدن به یک سازمان یادگیری، باید همیشه دو شرط وجود داشته باشد. نخست توانایی طراحی سازمان برای تطبیق با نتایج مورد نظر یا مطلوب است، و دوم، این توانایی است که متوجه شد چه زمانی جهت اولیه سازمان متفاوت با نتیجه مطلوب است و مراحل ضروری را دنبال کرد تا این عدم انطباق را تصحیح کرد. سازمانهایی که قادر به انجام این کار هستند، سازمان یادگیرنده هستند.
سنگه نظریه سیستمهای متفکر را مطرح نمود و از آن به عنوان رکن یادگیری سازمان یاد می کند. سیستمهای متفکر بر روی اینکه «چگونه فرد مورد مطالعه با اجزای دیگر سیستم تعامل دارد»، تمرکز میکنند. به جای تمرکز بر فرد درون یک سازمان، ترجیح میدهد که نگاهی به شمار زیادی از تعاملها با سازمان به طور کلی بیندازد.
سایمون سینک، نویسنده و سخنران آمریکایی، استاد ارتباطات استراتژیک در دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتابهای مشهوری چون «با چرا شروع کنید»[1] و «بازی بی نهایت»[2] است. سینک یکی از مشهورترین سخنرانان مدیریت و رهبری در جهان است.
زندگی سینک
سایمون الیور سینک[3] در ۹ اکتبر ۱۹۷۳در ویمبلدون انگلستان دیده به جهان گشود. مادرش مجارستانی و پدرش امریکایی است. سینک در دوران کودکی، پیش از مهاجرت کامل خانواده به ایالات متحده، تحصیل و زندگی در ژوهانسبورگ، لندن و هنگ کنگ را تجربه کرد و زندگی در چهار قاره مختلف، تجربیات ارزشمندی برای وی به ارمغان آورد. او در سال 1991 از دبیرستانی در دمارست فارغ التحصیل شد.
پس از آن به دانشگاه براندیس رفت و مدرک کارشناسی جامعه شناسی خود را از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن به تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه سیتی لندن پرداخت، اما پس از مدتی دانشکده حقوق را رها کرد و به بازاریابی گرایش پیدا کرد. سینک کار خود را در آژانس های تبلیغاتی نیویورک، اگیلوی و متر آغاز کرد و بعدها شرکت «سینک» را راه اندازی کرد. پس از مدتی وی به یکی از سخنرانان و نویسندگان مشهور در حوزه جامعه شناسی، رهبری و مدیریت تبدیل شد.
میراث سینک
یکی از مشهورترین نظریه های سینک، نظریه «دایره طلایی» است که به نام وی مشهور است. این دایره متشکل از سه دایره متحدالمرکز، با دایره داخلی «چرا«، دایره میانی «چگونه»و دایره بیرونی «چه چیزی» است. این دایره دیدگاهی از نفوذ رهبران و سازمان های موفق را توصیف می کند.
از سایمون سینک کتابهای «با چرا شروع کنید»، «رهبران آخر همه غذا می خورند» ، «با هم بودن برای بهتر بودن»، «چرایی خود را بیابید» و «بازی بی نهایت» چاپ شده است.
او بارها در کنفرانسهای مشهور مانند اجلاس سران رهبران پیمان جهانی سازمان ملل و TEDx ، سخنرانی کرده است. وی با تاسیس بنیاد سینک، همزمان یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان نیز بشمار می رود.
مارتین لیندستروم[1]، آینده پژوه برندینگ و نویسنده کتابهای پرفروش و مجله تایم اینفلوئنشیال[2] است. وی یکی از بزرگترین متخصصان برندسازی در جهان است. لیندستروم دانشمند و استاد بزرگ بازاریابی است. وی ازطرف مجله تایم در سال 2009 به عنوان 18 فرد تاثیرگذار جهان معرفی شد. لیندستروم مشاور شرکت هایی چون مک دونالد، پروکتر اند گمبل، مایکروسافت و بسیاری از ابربرندهای جهان بوده است.
زندگینامه لیندستروم
مارتین لیندستروم در پنجم مارس 1970در کپنهاگ دانمارک، دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در دانمارک سپری کرده و بعدها در رشته های مدیریت و روانشناسی تحصیل کرد. مارتین لیندستروم پیشگام زمینه های روانشناسی مصرف کننده، بازاریابی و ساخت برند و همچنین خالق بازاریابی عصبی است.
فعالیتهای کاری لیندستروم
لیندستروم امروزه یکی از مشهورترین سخنرانان جهان است. وی مجلات و روزنامه های مشهوری چون تایمز است. لیندستروم سمت استادی مدیریت و برندسازی دانشگاه کسب و کار هاروارد است و اغلب در برنامه های شبکه ان.بی.سی شرکت می کند.
میراث لیندستروم
لیندستروم تاکنون هشت کتاب مشهور و پرفروش از جمله سرنخهای کوچک را نوشته است. کتابهای مشهور وی که در ایران ترجمه شده «حس برند»، «خرید شناسی» و «خلق تجارت های بزرگ با ریزداده ها» و « نماد و سرنمون»، هستند.
فرد.آر دیوید دانشمند محقق، نویسنده و مشاور برنامه ریزی استراتژیک شناخته شده بین المللی است. دیوید در مدیریت استراتژیک شهرت دارد و کتاب «مدیریت استراتژیک» وی که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد، بارها با ویرایشهای جدید چاپ شده است.
زنیدگینامه فرد دیوید
فرد آر دیوید در 15 می 1952 در وایت ویل[1] اهل محله کارولینای شمالی دیده به جهان گشود. دوران دبستان و دبیرستان خود را در همانجا گذرانده و در سال 1973 از دانشگاه ویک فارست کارولینای شمالی، کارشناسی ریاضیات خود را اخذ کرد.
وی کارشناسی مدیریت کسب و کار[2] خود را از باب کاک دانشگاه کارولینا[3] دریافت نمود. در 15 آگوست 1981 دکتری مدیریت بازرگانی خود را از دانشگاه کارولینای جنوبی گرفت. گرایش دیوید مدیریت استراتژیک در کسب وکار کوچک بود.
میراث دیوید
مشهورترین میراث دیوید، کتاب مدیریت استراتژیک است که امروزه در سراسر جهان برای آموزش برنامه ریزی استراتژیک تدریس می شود. این کتاب تقریبا به تمام زبان های جهان ترجمه شده است و در سراسر جهان مشهور است. فرد دیویددر می 2022 بازنشسته شد. دیوید بیش از 40 مقاله در مجلات معتبر جهانی نوشته است.
افتخارات دیوید
فرد.آر دیوید نشان استادی افتخاری از دانشگاه ریکاردو پالما در لیما، کشور پرو را دریافت کرده. همچنین مفتخر به دریافت جوایز متعدد از مجامع و مراکز متعدد و معتبر علمی از جمله انجمن FMU، کارول فیل، SAM و غیره.شده است.
سر ریچارد چارلز نیکلاس برانسون، یکی از جنجالی ترین میلیاردرهای جهان، موسس گروه ویرجین کارآفرین، فضانورد و نجیب زاده بریتانیایی است. گروه ویرجین امروزه بیش از 400 شرکت بزرگ جهان را در زمینه های مختلف در اختیار دارد.
زندگینامه ریچارد برانسون
ریچارد برانسون در 18 ژوئیه 1918 در بلک هیث شهر لندن، دیده به جهان گشود. پدرش ادوارد جیمز برانسون از وکلای مشهور دادگستری و مادرش ایو برانسون رقصنده سابق باله و مهماندار هوایی بودند. ریچارد دو خواهر کوچکتر به نامهای لیندی برانسون و ونسا برانسون دارد. خانواده برانسون از خانواده های اشرافی انگلستان بودند. پدربزرگ ریچارد، سر جورج آرتور هاروین برانسون، قاضی دادگاه عالی دادگستری و مشاور خصوصی دولتمردان و مدیران بزرگ انگلستان و امریکا بود.
در سال 1793، جد ریچارد، انگلستان را به مقصد هند ترک کرد. چهار نسل از خانواده برانسون در هند زندگی میکردند. یکی از مادربزرگهای او یک هندی به نام آریا است. ریچارد تا سن شانزده سالگی به مدرسه استو، مدرسه ای خصوصی در باکینگهام شایر رفت. برانسون به علت بیماری نارساخوانی، عملکرد تحصیلی ضعیفی داشت. در آخرین روز تحصیلی مدرسه، مدیر مدرسه، رابرت درایسون، به او گفت که یا در زندان خواهد پوسید و یا میلیاردر خواهد شد. یکی از موفق ترین کارهای او ساخت و فروش جعبه های دستمال کاغذی و سطل های زباله در دوران دبستان بود.
ریچارد در شانزده سالگی تحصیل را رها کرد و با کمک یکی از دوستان خود یک مجله دانش آموز را راه اندازی کرد. تجربه بعدی وی شرکتی بود که آلبوم های موسیقی را با سفارش پستی برای خریداران ارسال می کرد. این فروشگاه پستی به مرور تبدیل به فروشگاه های زنجیره ای آلبوم های موسیقی شد و برند ویرجین رکوردز را به وجود آورد.
ریچارد برانسون در سال ۱۹۷۲ میلادی با کریستن توماسی ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۹ میلادی نیز از او جدا شد. ازدواج دومش، در سال ۱۹۸۹ میلادی، با جوان تمپلمن انجام شد. این مراسم ازدواج در جزیره شخصی برانسون(نکر) برگزار شد. برانسون صاحب یک دختر به نام هولی و یک پسر به نام سم است. هر دوی این فرزندان حاصل ازدواج او با همسر دوم یعنی جوان تمپلمن هستند.
فعالیتهای برانسون
گروه ویرجین هلدینگ چندملیتی بریتانیایی و دارای بیش از ۴۰۰ شرکت تابعه و زیرمجموعه در سراسر جهان است. تاریخ تاسیس شرکت مرکزی ویرجین در اداره ثبت شرکت ها در لندن در سال ۱۹۸۹ میلادی است، گرچه سابقه فعالیتهای بازرگانی برانسون با نام تجاری ویرجین به سال های دهه ۱۹۷۰ میلادی باز می گردد.
میراث برانسون
پروژه فضایی ویرجین گلکتیک، شاید بزرگترین دستاورد برانسون به شمار بیاید. برانسون اولین میلیاردری است که با فضاپیمایی که خود در ساخت آن نقش داشته است، به فضا رفته. وی یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان و نمادی از کارآفرینی است. بر پایه فهرست ثروتمندترین افراد جهان در مجله فوربز در سال 2023 میلادی، برانسون با ثروتی معادل 5.1 میلیارد دلار، 342مین فرد ثروتمند جهان است(یعنی باوجود این دارایی، هنوز 341نفر از وی ثروتمندتر هستند!)
رویاهای خود را دنبال کنید! درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر می خواهید کسب و کاری راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است! این طوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفا برای پول درآوردن، نباشد. شما فقط یک بار زندگی می کنید، پس اگر من بودم، کاری را می کردم که بتوانم از آن لذت ببرم!
افتخارات برانسون
برانسون در سال ۱۹۹۳ میلادی، دکترای افتخاری فناوری را از دانشگاه لفبورگ دریافت کرد. وی همچنین در مارس سال ۲۰۰۰ میلادی، نشان شوالیه را به خاطر خدمات ماندگار خود در زمینه تجارت و کارآفرینی از کاخ باکینگهام دریافت کرد و لقب«سر» گرفت. در همین سال نشان تونی جانوس به خاطر فعالیت های وی در زمینه پروازهای تجاری به او اهدا شد. در هفتم دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی بان کی مون، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد جایزه شهروند جهانی را از طرف سازمان خبرنگاران سازمان ملل متحد به اهدا کرد.
ویلیام ب. اسمیت جونیور[1] نایب رئیس و مدیر ارشد تضمین کیفیت موتورولا است که در دنیای مدیریت بیشتر به ابداع «شش سیگما» مشهور است. بطوریکه وی را «پدر شش سیگما» قلمداد می کنند.
زندگینامه اسمیت
ویلیام ب. اسمیت جونیور در جولای سال 1929 در محله بروکلین ایالات نیویورک دیده به جهان گشود. دوران مدرسه و دبیرستان خود را در نیویورک گذراند و پس از ثبت نام در دانشکده نیروی دریایی، در سال 1952 از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. پس از آن کارشناسی ارشد خود را از دانشکده مدیریت دانشگاه مینهسوتا (دانشکده مدیریت کارلسون) دریافت کرد.
در اواخر دهه 1970، جان اف. میچل مدیر ارشد عملیاتی موتورولا، با موافقت مدیر عامل آن باب گالوین، از اسمیت دعوت کردند که به به عنوان مشاور به موتورولا بپیوندد تا میزان کیفیت را تا سطح10 برابر افزایش دهند. تلاشهای بیوقفه جان اف. میچل و پشتیبانی مهندسان موتورولا و اسمیت به نتیجه رسیدند و روشهای کنترل کیفیت ژاپنی به ایالاتمتحده برگشت. این مهم منجر به تغییر چشمگیر و دائمی در فرهنگ موتورولا شد. جرمین، مدیر بهبود کیفیت در مصاحبه ای اعلام کرد که”موتورولا باید بهتر از آن چیزی امروز هست باشد”.
نقطه اوج مطالعات کیفیت موتورولا در سال 1986 روی داد، که این با کمک بیل اسمیت که در سمت مشاور کنترل کیفیت خارجی، فعالیت می کرد، انجام شد. اسمیت زمانیکه وقتی به موتورولا پیوست، همزمان دانشگاه موتورولا و مؤسسه شش سیگما بنیانگذاری شدند.
در سال 1987، پس از قریب به 35 سال فعالیت در حوزه کیفیت، اسمیت در موتورولا سمتی رسمی گرفت، و به عنوان نایب رئیس و مدیری ارشد تضمین کیفیت این شرکت انتخاب شد.
دو سال بعد در 1988، موتورولا جایزه کیفیت ملی مالکولم بالدریج را دریافت کرد. تنها چند سال بعد، در سال 1993 اسمیت پس از حمله قبلی در کافه موتورولا دیده ا جهان فروبست.
میراث اسمیت
طراحی شش سیگما
رضایت کلی مشتری به عنوان یک راهبرد کسبوکار
جوایز و افتخارات
اسمیت در سال 1986جایزه کیفیت مدیر عامل موتورولا، را دریافت کرد.