سایمون سینک، نویسنده و سخنران آمریکایی، استاد ارتباطات استراتژیک در دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتابهای مشهوری چون «با چرا شروع کنید»[1] و «بازی بی نهایت»[2] است. سینک یکی از مشهورترین سخنرانان مدیریت و رهبری در جهان است.
زندگی سینک
سایمون الیور سینک[3] در ۹ اکتبر ۱۹۷۳در ویمبلدون انگلستان دیده به جهان گشود. مادرش مجارستانی و پدرش امریکایی است. سینک در دوران کودکی، پیش از مهاجرت کامل خانواده به ایالات متحده، تحصیل و زندگی در ژوهانسبورگ، لندن و هنگ کنگ را تجربه کرد و زندگی در چهار قاره مختلف، تجربیات ارزشمندی برای وی به ارمغان آورد. او در سال 1991 از دبیرستانی در دمارست فارغ التحصیل شد.
پس از آن به دانشگاه براندیس رفت و مدرک کارشناسی جامعه شناسی خود را از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن به تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه سیتی لندن پرداخت، اما پس از مدتی دانشکده حقوق را رها کرد و به بازاریابی گرایش پیدا کرد. سینک کار خود را در آژانس های تبلیغاتی نیویورک، اگیلوی و متر آغاز کرد و بعدها شرکت «سینک» را راه اندازی کرد. پس از مدتی وی به یکی از سخنرانان و نویسندگان مشهور در حوزه جامعه شناسی، رهبری و مدیریت تبدیل شد.
میراث سینک
یکی از مشهورترین نظریه های سینک، نظریه «دایره طلایی» است که به نام وی مشهور است. این دایره متشکل از سه دایره متحدالمرکز، با دایره داخلی «چرا«، دایره میانی «چگونه»و دایره بیرونی «چه چیزی» است. این دایره دیدگاهی از نفوذ رهبران و سازمان های موفق را توصیف می کند.
از سایمون سینک کتابهای «با چرا شروع کنید»، «رهبران آخر همه غذا می خورند» ، «با هم بودن برای بهتر بودن»، «چرایی خود را بیابید» و «بازی بی نهایت» چاپ شده است.
او بارها در کنفرانسهای مشهور مانند اجلاس سران رهبران پیمان جهانی سازمان ملل و TEDx ، سخنرانی کرده است. وی با تاسیس بنیاد سینک، همزمان یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان نیز بشمار می رود.
مارتین لیندستروم[1]، آینده پژوه برندینگ و نویسنده کتابهای پرفروش و مجله تایم اینفلوئنشیال[2] است. وی یکی از بزرگترین متخصصان برندسازی در جهان است. لیندستروم دانشمند و استاد بزرگ بازاریابی است. وی ازطرف مجله تایم در سال 2009 به عنوان 18 فرد تاثیرگذار جهان معرفی شد. لیندستروم مشاور شرکت هایی چون مک دونالد، پروکتر اند گمبل، مایکروسافت و بسیاری از ابربرندهای جهان بوده است.
زندگینامه لیندستروم
مارتین لیندستروم در پنجم مارس 1970در کپنهاگ دانمارک، دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در دانمارک سپری کرده و بعدها در رشته های مدیریت و روانشناسی تحصیل کرد. مارتین لیندستروم پیشگام زمینه های روانشناسی مصرف کننده، بازاریابی و ساخت برند و همچنین خالق بازاریابی عصبی است.
فعالیتهای کاری لیندستروم
لیندستروم امروزه یکی از مشهورترین سخنرانان جهان است. وی مجلات و روزنامه های مشهوری چون تایمز است. لیندستروم سمت استادی مدیریت و برندسازی دانشگاه کسب و کار هاروارد است و اغلب در برنامه های شبکه ان.بی.سی شرکت می کند.
میراث لیندستروم
لیندستروم تاکنون هشت کتاب مشهور و پرفروش از جمله سرنخهای کوچک را نوشته است. کتابهای مشهور وی که در ایران ترجمه شده «حس برند»، «خرید شناسی» و «خلق تجارت های بزرگ با ریزداده ها» و « نماد و سرنمون»، هستند.
فرد.آر دیوید دانشمند محقق، نویسنده و مشاور برنامه ریزی استراتژیک شناخته شده بین المللی است. دیوید در مدیریت استراتژیک شهرت دارد و کتاب «مدیریت استراتژیک» وی که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد، بارها با ویرایشهای جدید چاپ شده است.
زنیدگینامه فرد دیوید
فرد آر دیوید در 15 می 1952 در وایت ویل[1] اهل محله کارولینای شمالی دیده به جهان گشود. دوران دبستان و دبیرستان خود را در همانجا گذرانده و در سال 1973 از دانشگاه ویک فارست کارولینای شمالی، کارشناسی ریاضیات خود را اخذ کرد.
وی کارشناسی مدیریت کسب و کار[2] خود را از باب کاک دانشگاه کارولینا[3] دریافت نمود. در 15 آگوست 1981 دکتری مدیریت بازرگانی خود را از دانشگاه کارولینای جنوبی گرفت. گرایش دیوید مدیریت استراتژیک در کسب وکار کوچک بود.
میراث دیوید
مشهورترین میراث دیوید، کتاب مدیریت استراتژیک است که امروزه در سراسر جهان برای آموزش برنامه ریزی استراتژیک تدریس می شود. این کتاب تقریبا به تمام زبان های جهان ترجمه شده است و در سراسر جهان مشهور است. فرد دیویددر می 2022 بازنشسته شد. دیوید بیش از 40 مقاله در مجلات معتبر جهانی نوشته است.
افتخارات دیوید
فرد.آر دیوید نشان استادی افتخاری از دانشگاه ریکاردو پالما در لیما، کشور پرو را دریافت کرده. همچنین مفتخر به دریافت جوایز متعدد از مجامع و مراکز متعدد و معتبر علمی از جمله انجمن FMU، کارول فیل، SAM و غیره.شده است.
سر ریچارد چارلز نیکلاس برانسون، یکی از جنجالی ترین میلیاردرهای جهان، موسس گروه ویرجین کارآفرین، فضانورد و نجیب زاده بریتانیایی است. گروه ویرجین امروزه بیش از 400 شرکت بزرگ جهان را در زمینه های مختلف در اختیار دارد.
زندگینامه ریچارد برانسون
ریچارد برانسون در 18 ژوئیه 1918 در بلک هیث شهر لندن، دیده به جهان گشود. پدرش ادوارد جیمز برانسون از وکلای مشهور دادگستری و مادرش ایو برانسون رقصنده سابق باله و مهماندار هوایی بودند. ریچارد دو خواهر کوچکتر به نامهای لیندی برانسون و ونسا برانسون دارد. خانواده برانسون از خانواده های اشرافی انگلستان بودند. پدربزرگ ریچارد، سر جورج آرتور هاروین برانسون، قاضی دادگاه عالی دادگستری و مشاور خصوصی دولتمردان و مدیران بزرگ انگلستان و امریکا بود.
در سال 1793، جد ریچارد، انگلستان را به مقصد هند ترک کرد. چهار نسل از خانواده برانسون در هند زندگی میکردند. یکی از مادربزرگهای او یک هندی به نام آریا است. ریچارد تا سن شانزده سالگی به مدرسه استو، مدرسه ای خصوصی در باکینگهام شایر رفت. برانسون به علت بیماری نارساخوانی، عملکرد تحصیلی ضعیفی داشت. در آخرین روز تحصیلی مدرسه، مدیر مدرسه، رابرت درایسون، به او گفت که یا در زندان خواهد پوسید و یا میلیاردر خواهد شد. یکی از موفق ترین کارهای او ساخت و فروش جعبه های دستمال کاغذی و سطل های زباله در دوران دبستان بود.
ریچارد در شانزده سالگی تحصیل را رها کرد و با کمک یکی از دوستان خود یک مجله دانش آموز را راه اندازی کرد. تجربه بعدی وی شرکتی بود که آلبوم های موسیقی را با سفارش پستی برای خریداران ارسال می کرد. این فروشگاه پستی به مرور تبدیل به فروشگاه های زنجیره ای آلبوم های موسیقی شد و برند ویرجین رکوردز را به وجود آورد.
ریچارد برانسون در سال ۱۹۷۲ میلادی با کریستن توماسی ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۹ میلادی نیز از او جدا شد. ازدواج دومش، در سال ۱۹۸۹ میلادی، با جوان تمپلمن انجام شد. این مراسم ازدواج در جزیره شخصی برانسون(نکر) برگزار شد. برانسون صاحب یک دختر به نام هولی و یک پسر به نام سم است. هر دوی این فرزندان حاصل ازدواج او با همسر دوم یعنی جوان تمپلمن هستند.
فعالیتهای برانسون
گروه ویرجین هلدینگ چندملیتی بریتانیایی و دارای بیش از ۴۰۰ شرکت تابعه و زیرمجموعه در سراسر جهان است. تاریخ تاسیس شرکت مرکزی ویرجین در اداره ثبت شرکت ها در لندن در سال ۱۹۸۹ میلادی است، گرچه سابقه فعالیتهای بازرگانی برانسون با نام تجاری ویرجین به سال های دهه ۱۹۷۰ میلادی باز می گردد.
میراث برانسون
پروژه فضایی ویرجین گلکتیک، شاید بزرگترین دستاورد برانسون به شمار بیاید. برانسون اولین میلیاردری است که با فضاپیمایی که خود در ساخت آن نقش داشته است، به فضا رفته. وی یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان و نمادی از کارآفرینی است. بر پایه فهرست ثروتمندترین افراد جهان در مجله فوربز در سال 2023 میلادی، برانسون با ثروتی معادل 5.1 میلیارد دلار، 342مین فرد ثروتمند جهان است(یعنی باوجود این دارایی، هنوز 341نفر از وی ثروتمندتر هستند!)
رویاهای خود را دنبال کنید! درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر می خواهید کسب و کاری راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است! این طوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفا برای پول درآوردن، نباشد. شما فقط یک بار زندگی می کنید، پس اگر من بودم، کاری را می کردم که بتوانم از آن لذت ببرم!
افتخارات برانسون
برانسون در سال ۱۹۹۳ میلادی، دکترای افتخاری فناوری را از دانشگاه لفبورگ دریافت کرد. وی همچنین در مارس سال ۲۰۰۰ میلادی، نشان شوالیه را به خاطر خدمات ماندگار خود در زمینه تجارت و کارآفرینی از کاخ باکینگهام دریافت کرد و لقب«سر» گرفت. در همین سال نشان تونی جانوس به خاطر فعالیت های وی در زمینه پروازهای تجاری به او اهدا شد. در هفتم دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی بان کی مون، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد جایزه شهروند جهانی را از طرف سازمان خبرنگاران سازمان ملل متحد به اهدا کرد.
وارن گامالیل بنیس[1] محقق، مشاور و نویسنده و دانشمند مدیریت و منابع انسانی و ساختار سازمانی و پیشگام رشته مطالعات رهبری معاصر است. بنیس استاد بزرگ مدیریت کسبوکار و رئیس بنیانگذار مؤسسه رهبری[2] در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است.
زندگی وارن بنیس
وارن گامالیل بنیس در هشتم مارس 1925، در خانواده ای از طبقه کارگر خود در وستوود، نیوجرسی دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در نیوجرسی سپری کرد و در سال 1943 در اوج جنگ جهانی دوم، در ارتش ایالاتمتحده ثبتنام و به عنوان یکی از جوانترین افسران پیادهنظام در جنگ شرکت کرد و به واسطه خدمات مناسبی که در جنگ داشت، جایزه قلب ارغوانی و ستاره برنزی را دریافت کرد.
پس از اتمام جنگ، در سال 1947 به دانشکده انتیاک رفت و درسال 1951 مدرک کارشناسی خود را از این دانشگاه اخذ کرد. در سال 1952، وی برنده گواهینامه افتخاری از دانشکده اقتصاد و جایزه هیکس فلو از دانشگاه امآیتی شد. رئیس انتیاک، داگلاس مکگرگور، یکی از بنیانگذاران فلسفه مدرن مدیریت بنیس را به عنوان کارآموز پذیرفت و بعدها هر دو نفر بعداً به عنوان استاد دانشکده مدیریت سلون[3] امآیتی خدمت کردند. بنیس مدرک دکترای علوم اجتماعی و اقتصاد را در سال 1955 از دانشگاه امآیتی دریافت کرد و فورا به مقام ریاست دپارتمان مطالعات سازمانی ام.آی.تی رسید.
از سال 1967 سعی کرد از نظریه به سمت عمل برود. به همین دلیل مقام سرپرست دانشگاه دولتی نیویورک در بوفالو[4] و ریاست دانشگاه سین سیناتی[5] در سال 1971 را پذیرفت. او طی دوره ریاست خود دو کتاب درباره مدیریت نوشت: یادگیری در انزوا (1973)، و توطئه ناخودآگاهانه: چرا رهبران نمیتوانند رهبری کنند (1976).
در سال 1979 پس از تجربه یک سکته قلبی ترجیح داد به زندگی معلمی، مشاوره و نویسندگی برگردد، و به هیئت علمی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بپیوندد. او وارد در سال 2002 وارد اومیکرون دلتا کاپا[6] شد، همزمان در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی مشغول به فعالیت بود.
بنیس مشاوره به چهار رئیسجمهور ایالاتمتحده و چندین چهره مشهور و بزرگان کسب و کار و کارآفرینان مشهور دیگر سپری کرد، و همچنین مشاوره به شرکتهای متعددی از فورچن 500[7] را در کارنامه خود دارد.
در سالهای پایانی عمر، بنیس عضو هیئت علمی هاروارد و دانشگاه بوستون بود و در مؤسسه هندی مدیریت کلکته، دانشکده کسبوکار جهانی[8] و دانشکده کسبوکار برای مدیریت[9] تدریس کرد. وی همزمان ریاست انجمن مشاوره مرکز رهبری عمومی در دانشکده کندی دانشگاه هاروارد را نیز داشت. سرانجام وارن گامالیل بنیس «پدر رهبری مدرن»، در 31 جولای 2014 دیده از جهان فروبست.
میراث بنیس
از وارن بنیس حدود 27 کتاب برجای مانده که آثار مشهورش کتابهای پرفروشی چون «رهبران» و « جستارهایی در رهبری» هستند که به 21 زبان ترجمه شدند. کتاب «یک زندگی ابداع شده» نامزد جایزه پولیتزر شد. بیشتر کتابهای اخیر او، سازماندهی نبوغ (1997)، رهبران مشترک (1999)، و مدیریت رؤیا (2000) علاقههای بنیس به رهبری، داوری، تغییر سازمانی و همکاری خلاقانه را به طور خلاصه بیان میکنند. آدمهای کم معاشرت و بدقلق (2002) تفاوتها و شباهتهای میا رهبران سی ساله و جوانتر و رهبران هفتاد ساله به بالا را بررسی میکند.
مجله والاستریت[10] در سال 1993 از او به عنوان ده سخنران محبوب مدیریت نام برد؛ مجله فوربز[11] در سال 1996 از او به عنوان «رئیس مرجعهای رهبری» یاد کرد. فایننشال تایمز[12] در سال 2000 او را «استادی نامید که رهبری را به عنوان یک رشته دانشگاهی محترم تثبیت کرد». در آگوست 2007، مجله بیزنس ویک[13] او را به عنوان یکی از ده رهبر اندیشمند در کسبوکار رتبهبندی کرد.
کتاب « جستارهایی در رهبری» در اصل در سال 1989 منتشر شد و این تفکر را توسعه داد که رهبر باید معتبر باشد، خالق جهان خود باشد؛ ترکیبی از تجربه، خودآگاهی و اخلاق شخصی داشته باشد. این نیاز برای رهبری کارآمد و خود ابداع گری رهبر صدق میکند. این موضوع زیربنای چیزی است که امروزه رویکرد رهبری معتبر نامیده میشود.
تام پیترز کارشناس مدیریت در سال 1993 در مقدمهای بر کتاب بنیس، یک زندگی ابداع شده: تأملاتی در باب رهبری و تغییر[14] عنوان کرد که تحقیقات بنیس برروی رفتار گروهی موجب شد که رهبری خلق شود.
جیمز اوتوله[15] کارشناس مدیریت در شماره 2005 مجله کومپاس هاروارد مدعی شد که بنیس «علاقه به رشته ناموجودی داشت که نهایتاً آن را ساخت. رشته ای که امروزه به عنوان «رهبری»، از آن یاد می کنیم. او نظریه انقلابی رهبری خود را در سال 1961 در هاروارد منتشر کرد. به عبارتی می توان بنیس را پدر علم رهبری سازمانی نامید.
توماس.جی.پیترز[1] مشهور به «تام پیترز»، یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان حوزه مدیریت و یکی از تاثیرگذارترین متفکران مدیریت در قرن بیستم است. وی با کتاب «در جستجوی برتری»[2] شهرت دارد اما نظریه ها و کتابهای او از مهمترین مراجع در مدیریت بشمار می رود.
زندگی پیترز
توماس.جی.پیترز، در بالتیمور در ایالت مریلند دیده به جهان گشود. دوران دبستان و دبیرستان خود را در مدرسه سون[3] گذراند و در سال 1960 از این کالج فارغالتحصیل شد. سپس به دانشگاه کورنل رفت و مدرک کارشناسی خود در مهندسی عمران را در سال 1964 و مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال 1966 از همین دانشگاه دریافت کرد.
از سال 1966 تا 1970، در نیروی دریایی ایالاتمتحده خدمت کرد و در نیروی دریایی دو آرایش نظامی در ویتنام طراحی کرد.
وی سال 1970 به دانشگاه برگشت تا به تحصیل در رشته کسبوکار در دانشکده استنفورد بپردازد. پیترز مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و سپس دکترای خود را در زمینه رفتار سازمانی در سال 1977 از همین دانشگاه دریافت کرد. عنوان پایاننامه او «الگوهای برنده شدن و باختن: تأثیرات دوستان و دشمنان بر روی آوردن و دور شدن» بود. کار ویک[4] پایاننامه پیترز را ستود و ایده مقاله «بردهای کوچک: تعریف مجدد مقیاس مسائل اجتماعی» (1984) را به وی داد. بعدها در سال 2004، او دکترای افتخاری از دانشگاه دولتی مدیریت در مسکو را نیز دریافت کرد.
پس از اخذ مدرک دکترا به پنتاگون رفت و چندسال درآنجا فعالیت کرد. از سال 1973 تا 1974 به عنوان مشاور ارشد مواد مخدر در دولت نیکسون فعالیت کرد. طی سالهای 1974 تا 1981، به عنوان مشاور مدیریت در شرکت مککنزی فعالیت کرد و در سال 1979 شریک و رهبر عملکرد تأثیرگذاری این سازمان شد. در سال 1981، مککنزی را ترک کرد تا به مشاوری مستقل تبدیل شود.
میراث پیترز
پیترز به عنوان چهره ای منتقد و تهاجمی و گاهی «عجیب غریب» شناخته میشود. در سال 1987، پیترز شکوفایی بر روی آشوب: راهنمایی برای یک انقلاب مدیریتی[5] را منتشر کرد. کتابهایی مانند برتری تقسیم شده[6] که در آوریل 2018 منتشر شد، و برتری کنونی: انسانگرایی شدید[7] که در سال 2021 منتشر شد. بعدها شرکتی به نام ، «شرکت تام پیترز» در در بریتانیا به نام خود ثبت کرد.
در جستجوی برتری
چاپ کتاب در جستجوی برتری[8] در سال 1980 نشانگر نقطه عطفی در حرفه پیترز بود. پیترز معتقد است که مستقیماً پس از بازگشت به مککنزی، مدیرعامل جدید آنجا، ران دنیل،[9] «مأموریت جالبی» به او داد. دنیل با انگیزه گرفتن از ایدههای جدیدی از بروس هندرسون[10] در گروه مشاوره بوستون، خاطر نشان کرد که کسبوکار اغلب نمیتواند راهبردهای جدید را به طور مؤثری اجرا کند، پس از پیترز «خواسته شد تا نگاهی به تأثیرگذاری سازمانی و مسائل اجرایی در پروژه فرعی و کماهمیت در مککنزی و نه اداره غیرمعمولی سانفرانسیسکو بیندازد».
در جستجوی برتری به کتابی پرفروش تبدیل شد و در ایالاتمتحده در سطح ملی به فروش رفت. همزمان مجموعه ویژهبرنامه تلویزیونی درباره این کتاب پخش شد و پیترز در شبکه پی.بی.اس[11] حضور یافت. ابرنامه در این خصوص بود که تا حد ممکن با کاستن فرایندها، کسبوکارها در سطوح مختلف توانمند شوند.
نشریه فست کمپانی[12] در شماره دسامبر 2001 خود از پیترز نقل قول کرد که قبول دارد او و واترمن[13] دادههای اولیه برای کتاب در جستجوی برتری را دستکاری کردهاند اما به عقیده وی این موضوع زیاد مهم نیست، و ارزش آن چیز دیگری است. بعدها این ادعا را پس گرفت.
مدل 7Sمکنزی
پیترز در مکنزی به همراه واترمن، مفهومی را به نام «مدل 7S»، مطرح نمود که به عنوان « مدل 7Sمکنزی»، شناخته میشود، پایه گذاری کردند. مدل هفت.اس چارچوبی برای ارزیابی هفت عنصر اصلی کسب و کار ارائه میدهد که برای موفقیت نیاز به تغییر یا همسو شدن دارند.
افتخارات پیترز
مطالعات و نوشته های پیترز، متاثر از جیم جی. مارچ، هربرت سیمون[14] (هر دو در دانشگاه استنفورد) و کارل ویک (در دانشگاه میشیگان)، داگلاس مکگرگور و آینار تورسراد[15] بوده است. پیترز در نوشتههای خود، از تأثیرگذاری کلنل جان بوید[16] استراتژیست نظامی برروی خود قدردانی کرد. در سال 1990، نشریه دپارتمان بریتانیایی تجارت و صنعت از پیترز به عنوان یکی از بزرگان کیفیت جهان یاد کرد. ، نیویورکتایمز[17] از پیترز به همراه دنی بایراس و راجر بلکول[18] به عنوان یکی از سه دانشمند بزرگ کسبوکار نام برد. سال 2017 سازمان «50 متفکر»[19] جایزه یک عمر دستاورد برای هموار کردن راه «رهبری متفکرانه» و پشتکار در چاپ کتابهای کسبوکار را به پیترز اهدا کرد.
تام پیترز نه به عنوان یک محقق مدیریت، بلکه به عنوان یکی از بزرگترین مشاوران مدیریتی، جایگاهی محکم و ارزشمند دارد.
راسل لینکلن اکاف[1] (Russell L. Ackoff)، دانشمند و نظریهپرداز سازمانی امریکایی، مشاور و استاد علوم مدیریت آنهایزر بوش[2] رشته مدیریت دانشکده وارتون[3]، در دانشگاه پنسیلوانیا و پیشگام رشته پژوهش عملیاتها، تفکر سیستمی و علم مدیریت ، یکی از بزرگترین دانشمندان فقید حوزه مدیریت و بازاریابی به شمار می رود.
زندگی راسل اکاف
راسل ال. اکاف در دوازدهم فوریه 1919 در فیلادلفیا دیده به جهان گشود. پدرش جک اکاف و مادرش فانی (ویتز)[4] بود. اکاف دوران دبستان و دبیرستان خود را در فیلادلفیا گذراند و پس از ان به دانشگاه پنسیلوانیا رفت. وی مدرک کارشناسی خود در رشته معماری را از این دانشگاه در سال 1941 دریافت کرد. پس از فارغالتحصیلی، یک سال در پنسیلوانیا به عنوان کمکمربی فلسفه آموزش دید. از سال 1942 تا سال 1946، در ارتش ایالاتمتحده در فیلیپین خدمت کرد. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، به دانشگاه پنسیلوانیا برگشت، و در آنجا مدرک دکترای فلسفه علم خود را به عنوان نخستین دانشجوی دکترای سی. وست چرچمن[5] در سال 1947 اخذ کرد. او از سال 1967 به بعد شماری از دکتراهای افتخاری را کسب کرد. اکاف با الکساندرا ماکار در 17 جولای 1949 ازدواج کرد و از وی صاحب سه فرزند شد.
اکاف از سال 1947 تا 1951 به عنوان استادیار فلسفه و ریاضیات در دانشگاه وین استیت[6] فعالیت کرد. از سال 1951 تا 1964، دانشیار و استاد پژوهش عملیات در مؤسسه فناوری کیس[7] شد. طی سالهای 1961 و 1962، استاد مهمان پژوهش عملیاتی در دانشگاه بیرمنگام بود و از سال 1964 تا 1986، به تدریس علوم سیستمها و در سمت استاد علم مدیریت در دانشکده وارتون دانشگاه پنسیلوانیا پرداخت. پس از مرگ همسر اولش، با هلن والد در 20 دسامبر 1987 ازدواج کرد.
اکاف در سال 1979 به همراه جان پوردناد[8] به عنوان مشاور در محدوده وسیعی از صنایع مانند هوافضا، مواد شیمیایی، تجهیزات کامپیوتری، خدمات داده و نرمافزار، الکترونیک، انرژی، غذا و نوشیدنیها، بهداشت، مسافرخانهها، تجهیزات صنعتی، خودرو، بیمه، فلزات، معدن، داروسازی، مخابرات از راه دور، شرکتهای برق و گاز و تلفن و حملونقل فعالیت کرد.
اکاف در میان سالهای 2003 و 2007، مجموعه سالیانه از سخنرانیهای عمومی ارائه کرد که به شهرت وی افزود. سرانجام راسل ال. اکاف به طور ناگهانی در سهشنبه 29 اکتبر 2009 پس از عوارض ناشی از جراحی تعویض مفصل ران دیده از جهان فروبست.
افتخارات اکاف
در سال 1965، اکاف به عنوان همکار انجمن آمار امریکا انتخاب شد. او به عضویت انجمن 2002 برای پژوهش عملیاتها و علوم مدیریت انتخاب شده بود. و در سال 1967، برنده دکترای افتخاری علوم در دانشگاه لنکستر در بریتانیا شد. او در سال 1971 مدال نقره از جامعه پژوهش عملیاتی دریافت کرد. همچنین از سوی دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس در سال 1993، دانشگاه نیو هیون[9] در سال 1997، دانشگاه کاتولیک پاپ دل پرو[10] در لیما در سال 1999 و دانشگاه لینکلن شایر در بریتانیا در سال 1999 افتخارات دیگری کسب کرد. در همان سال برنده جایزه دستاورد برجسته در تفکر و عملکرد سیستمها را از سوی جامعه سیستمهای بریتانیا به دست آورد. سرتاسر سالهای فعالیت اکاف در پژوهش، مشاوره و آموزش، وی با بیش از 250 شرکت و 50 نماینده دولتی در ایالاتمتحده و خارج آنجا همکاری کرده است.
پژوهش عملیاتهای اکاف
راسل اکاف کتاب مقدمهای بر پژوهش عملیات ها[11] (1957) را با همکاری سی. وست چرچمن و لئونارد آرنوف[12] نوشت که این هم یکی از نخستین کتابهای چاپ شدهای بود که به تعریف این رشته کمک کرد. به گفته کربی و روزنهد[13] (2005) تأثیر این کتاب «بر روی پیشرفت اولیه این رشته در ایالاتمتحده امریکا و بریتانیا در دهههای 1950 و 1960 را نباید دست بالا گرفت».
در دهه 1970، اکاف به یکی از مهمترین منتقدان به اصطلاح «پژوهش عملیات تکنیکمحور» تبدیل شد و شروع به ارائه رویکردهای مشارکتی بیشتری کرد. به زعم کربی و روزنهد (2005)، نقدهای او «بازتاب چندانی در ایالاتمتحده امریکا نداشتند، اما هم در بریتانیا برگزیده بودند و به ایجاد رشد روشهای ساختاربندی مسئله کمک کردند، هم در جامعه جهانی سیستمها شاخص بودند» مانند روششناسی سیستمهای نرم پیتر چکلند.[14]
سیستمهای هدفمند
در سال 1972، اکاف به همراه فردریک ادموند امری کتابی درباره سیستمهای هدفمند نوشت، که بر روی این مسئله متمرکز بود که تفکر سیستمها چه ربطی به رفتار انسان دارد. آنها گفتند که «سیستمهای فردی هدفمند هستند، دانش و درک هدفهای آنها تنها با در نظر گرفتن سیستمهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی به دست میآید».
هر سیستم ساخته دست انسان را زمانی میتوان به عنوان «سیستم هدفمند» تعریف کرد که اعضای آن نیز افراد هدفمندی باشند که به طور خودخواسته و گروهی اهداف را فرمولبندی کنند و بخشهایی از سیستمهای هدفمند بزرگتر باشند». به گفته کربی و روزنهد (2005) «واقعیت این است که این سیستمها داشتند تغییر بزرگی را تجربه میکردند که میشد آن را به پایان دوره ماشین و آغاز عصر سیستمها نسبت داد. عصر ماشین میراث انقلاب صنعتی بود، و حامل دو مفهوم بود: تقلیلگرایی (همه چیز را میتوان در پایان به تکتک اجزا تجزیه کرد)، و سازوکار (روابط علت و معلولی)». بدین ترتیب، «باور بر این است که میتوان همه پدیدهها را با استفاده از تنها یک رابطه ساده نهایی، علت و معلول، توضیح داد» که در عصر سیستمها، میتوان جای آنها را به توسعهگرایی داد و غایتگرایی تولیدکننده و محصول را جایگزین علت و معلول کرد. «توسعهگرایی آموزهای است که همه اهداف و رویدادها را دربر میگیرد و همه تجارب آنها بخشهایی از کلهای بزرگتر هستند». به گفته اکاف «آغاز پایان عصر ماشین و آغاز هر سیستم ممکن است به دهه 1940 برگردد، دههای که فیلسوفان، ریاضیدانها و زیستشناسان علاوه بر پیشرفتهای حین دوره جنگ، یک چارچوب هوشمند جدید را تعریف کردند».
قوانین f
در سال 2006، اکاف به همراه هربرت جی. ادیسون[15] و سالی بیب[16] اصطلاح قانون f را ایجاد کرد. وی مجموعهای بیش از 100 مشاهده کوتاه از رهبری بد و بینش نامناسب را توصیف کرد که اغلب اوقات مدیریت در سازمانها را شرح می داد. نشر ترایارکی[17] مجموعهای از لطیفههای منتقدانه در دو جلد را چاپ کرد، این قوانین f ایرادهای رایج در عمل رهبری و در باورهای جاافتاده پیرامون آن را افشا میکردن. به گفته اکاف «قوانین f حقیقتهایی درباره سازمانهایی هستند که شاید بخواهیم آنها را انکار کرده یا نادیده بگیریم، راهنمایی ساده و قابلاطمینانتری برای رفتارهای روزمره مدیران نسبت به حقایق پیچیدهای هستند که دانشمندان، زیستشناسان، جامعهشناسان، سیاستمداران و فیلسوفان ارائه میکنند».
ایگور آنسوف، یکی از بزرگترین دانشمندان حوزه مدیریت، پژوهشگر، نویسنده و دانشمند بزرگ روسی الاصل امریکایی است. آنسوف به خاطر پژوهش ها و یافته های بینظیرش در حوزه مدیریت و خصوصا سه مفهوم «آشفتگی محیطی»، «برنامه موفقیت راهبردی احتمالی» و «مدیریت راهبردی آنی» مشهور است. بسیاری از پایاننامههای دکترا در رشته مدیریت برروی مفاهیم آنسوف طرح ریزی شده اند.
زندگی آنسوف
ایگور آنسوف[1] در دوازدهم دسامبر سال 1918 در ولادیوستک[2] روسیه دیده به جهان گشود. پدرش دیوید آر.فرانسیس آنسوف، روس تباری متولد امریکا اهل اوانسویل[3] ایندیانا بود و مادرش روس و اهل مسکو بود. در زمان تولد ایگور، پدرش منشی سرکنسولگری امریکا در مسکو بود و تازه از سوی صلیب سرخ امریکا سفرش به سیبری را تمام کرده بود، که شرایط زندگی زندانیان کمپهای جنگ را بررسی کند. این ماموریت به سفری به ژاپن در سال 1918 منتهی شد که پس از آن، خانواده آنسوف به ولادیوستک مهاجرت کردند.
در ان زمان ارتش ایالاتمتحده بصورت صنعتی در شرق دور روسیه حضور داشت. بیش از 3000 سرباز تحت فرماندهی ژنرال ویلیام اس. گریوز[4] در آنجا حضور داشتند. حدوداَ شش سالی طول کشید تا انقلاب بلشویکها به ولادیوستک برسد. بدین ترتیب، سفارتخانه ایالاتمتحده رفتهرفته بسته شد و کارکنان آن به شرق اروپا رفتند.
زمانی که سفارت ایالاتمتحده در سال 1924 کاملا تعطیل شد، خانواده آنسوف از ولادیوستک به مسکو برگشتند و موقتاَ شهروند شوروی شدند. خانواده آنسوف با توجه به امریکایی بودن پدر و پیشینه «سرمایهدارانه»، مشکوک بودند که اعضای بورژوازی باشند.
ایگور در خاطراتش نقل کرده که “من نتوانستم به سیستم های دیگری بپیوندم، سیستم هایی که در آنها زندگی، مطالعه و کار کرده بودم. این موضوع مرا واداشت که با انجام اقدامات خلاقانهای که فرهنگ سیستمها را به چالش میکشید، رشد و پیشرفت کنم”.
سال 1935، یخ روابط میان ایالاتمتحده و اتحادیه شوروی درحال آب شدن بود و این موضوع منجر به گشایش مجدد سفارتخانه ایالاتمتحده در مسکو شد و ویلیام بولت[5] سفیر امریکا در مسکو شد.
با تأسیس مجدد سفارت امریکا در مسکو، پدر آنسوف قادر بود که شغلی منشیگری خود را پس بگیرد و نهایتا سعی در بازگرداندن شهروندی امریکایی خودش را کند. خانواده آنسوف از لنینگراد در سپتامبر 1936 سوار بر یک کشتی باری کوچک پر از مسافر، روسیه را ترک کردند. دو هفته طول کشید تا کشتی از اقیانوس اطلس بگذرد، و نهایتاً در نیویورک لنگر بیندازد.
یک کشیش ارتدکس روسی، ایگور را که آن موقع 17 ساله بود، به دبیرستان ستایویسانت[6] در جنوب منهتن برد، که آنجا یکی از دو دبیرستان برتر شهر نیویورک بود. مدارک تحصیلی ایگور به کمک کشیش به معادلهای انگلیسی ترجمه شدند و این امکان به او داده شد که تنها پس از یک سال، فارغالتحصیل شود.
سال 1937، ایگور با بالاترین نمرات فارغالتحصیل شد و بورسیه تحصیلی چهار ساله خود را تضمین کرد و همه مخارج آن را نظام دانشگاه دولتی نیویورک پرداخت کرد. همچنین بورسیه تحصیلی در مؤسسه فناوری استیونز[7] در هابوکن[8] ایالت نیوجرسی به او اعطا شد که یکی از پرهزینهترین دانشکدهها در ایالات متحده بود. بورسیه یک ساله بود و تداوم آن مشروط به آن بود که وی جزو 10% برتر کلاس باشد. در تقابل با توصیه والدینش که هنوز درگیر مسائل مالی بودند، او به استیونز رفت. نهایتاَ ایگور با نمرات عالی از مؤسسه فناوری استیونز فارغالتحصیل شد. اما به این نتیجه رسید که دوست ندارد شغل مهندسی را ادامه دهد.
آنسوف بعد از مدتی مدرک کارشناسی ارشد خود در فیزیک مدرن را نیز اخذ کرد. در هیاهوی جنگ جهانی دوم در سال 1946، وی به دانشگاه براون[9] رفت تا مدرک دکترای خود در ریاضیات کاربردی را بگیرد. تحصیلات رسمی او در سال 1948 زمانی که 30 سال داشت به اتمام رسید. یک روز پس از دفاع از پایاننامهاش، با همسرش، اسکیپ،[10] ازدواج کرد و سفر به سانتا مونیکا در ایالات کالیفرنیا رفتند و آنسوف در همانجا عضو اجرایی ارشد UCLA شد.
در کالیفرنیا، شغلی در دپارتمان شرکت رند[11] ریاضیات به او پیشنهاد شد. ایگور با حفظ شغلش در رند، به مدیر پروژهای در فعالیت پروژه بزرگ مقیاس تبدیل شد که درحوزه فناوری و آموزش سیستمهای جنگافزاری، توصیههایی به نیروی هوایی ایالاتمتحده میکرد. دومین مطالعه مهم او در رند مربوط به آسیبپذیری نیروهای هوایی ناتو بود. رند و نیروی هوایی لحاظ کردن «سنجش نرم»[12] را کسر شأن خود میدانستند، و ایگور نخستین درس خود یعنی «نزدیکبینی سازمانی» را آموخت که پایه فعالیتهای او طی20 سال آینده وی شد.
در سال 1957، ایگور رند را ترک کرد تا به دپارتمان برنامهریزی شرکت هواپیمایی لاکهید[13] بپیوندد. در لاکهید، او معاون رئیس برنامهریزی و مدیر ایجاد تنوع شد. تجربه او در لاکهید توجه او را به خود جلب کرد و به او یاد داد که با مسئله مدیریت سازمانها در مواجهه با وقفههای محیطزیستی سروکار داشته باشد، که این وقفهها به کانون اصلی توجه او طی 30 سال آینده تبدیل شد.
ایگور یک صبح موقع اصلاح صورت متوجه شد که نمیداند در باقی عمرش چه کند. وقتی در تعطیلات در کیپکد بود، برنامه بلندمدتی را نوشت تا سریعاَ از لاکهید بازنشسته شود و در حوزه مدیریت، شغلی برای خودش پیدا کند. طی یک سالی پس از حضور در دانشکده مدیریت صنعتی دانشگاه کارنگی ملون، عضو هیئت علمی GSIA شد.
زمانیکه وارد GSIA شد، یک سال به خود وقت داد که تدریس نکند و برروی کتابش، راهبرد شرکتی،[14] کار کند. این کتاب در سال 1965 منتشر شد و بلافاصله به شهرت رسید. وی از سال 1963 تا 1968 به عنوان استاد مدیریت صنعتی در دانشکده کارنگی ملون تدریس کرد.
در سال 1969، ریاست دانشکده مدیریت عالی دانشگاه واندربیلت[15] در نشویل در ایالت تنسی را پذیرفت. او این مقام را تحت شرایطی قبول کرد که دانشکده متخصص آموزش دادن عوامل تغییر باشد. قصد وی تولید مدیرانی بود که با صنعت تلاقی داشته باشند و دانشکده کسبوکار ایالاتمتحده در آن زمان چنین کسانی را بار نیاورده بود. او تا سال 1973 به عنوان مدیر این دانشگاه فعالیت کرد.
در سال 1983، آنسوف به دانشگاه بینالمللی ایالاتمتحده (دانشگاه بینالمللی اتحاد) رفت و در آنجا برنامه مدیریت راهبردی دانشکده را بوجود آورد.
افتخارات آنسوف
دانش آموختگان حوزه مدیریت عموماَ با «ماتریس آنسوف» آشنا هستند. این ماتریس ابزاری است که آنسوف برای ترسیم راهبردهای خاص رشد یک کسبوکار موجود یا استارتآپ جدید، از طریق محصولات موجود یا محصولات جدید ساخته شده است.
آنسوف به صدها به شرکت از جمله فیلیپس، جنرال الکتریکی، گولف؛ IBM، استرلینگ ایرلاینز[16] و وستینگهاوس[17] مشاوره داده است و طی سالها برنده پنج مدرک دکترای افتخاری شد و دو سال پیش از مرگش، به عنوان استاد بازنشسته شاخص از دانشگاه بینالمللی ایالاتمتحده بازنشسته شد.
به افتخار آثار بینظیر و فعالیتهای ارزشمند او، جایزه مشهور ایگور آنسوف در سال 1981 در هلند تأسیس شد. این جایزه به افرادی که دستاوردهایی خاص در پژوهش مدیریت، مطالعه برنامهریزی و مدیریت راهبردی دارند اهدا میشود. جامعه مدیریت راهبردی ژاپن نیز جایزهای سالانه به نام او تعیین کرده است و دانشگاه واندربلیت یک بورسیه MBA به نام آنسوف ایجاد کرده است.
سرانجام ایگور آنسوف به علت عوارض ذاتالریه در 14 جولای 2002 در سن دیگو در ایالت کالیفرنیا دیده از جهان فروبست.
میراث آنسوف
مفهوم آشفتگی محیطی، ماتیس آنسوف، برنامه موفقیت راهبردی احتمالی و مدیریت راهبردی آنی از مهمترین میراثهای آنسوف هستند.
کتابها و پژوهشهای آنسوف
آنسوف کتابها و مقالات زیادی تالیف کرده که مشهورترین آنها به شرح زیر هستند:
راهبردی شرکتی جدید (1988)
استقرار مدیریت استراتژیک (1984، ویراست دوم در سال 1990)
مدیریت راهبردی(1979)
رفتار سازمانی در شرکتهای تولیدی ایالاتمتحده، 1946 – 1965 (1971)
راهبرد کسبوکار: گزیده خوانشها (1969)
راهبرد شرکتی: رویکردی تحلیلی به سیاست کسبوکار برای رشد و گسترش (1965)
جورج التون مایو[1] در بیست و ششم دسامبر 1880 در آدلاید استرالیا دیده به جهان گشود. مایو در دانشگاه آدلاید تحصیل کرد، و مدرک کارشناسی هنر را با کسب رتبه اول اخذ کرد و سپس به آموختن فلسفه و روانشناسی پرداخت. بعدها مایو مدرک کارشناسی ارشد افتخاری هنر را نیز از دانشگاه کویینزلند کسب کرد.
زندگی مایو
مایو بزرگترین پسر جورج گیبز مایو،[2] نقشهکش و مهندس عمران، و هنریتا ماری مایو[3] (نی دونالدسون)[4] بود. پدربزرگش جورج مایو[5] پزشک مشهوری در جنوب استرالیا بود. التون در چندین مدرسه و دانشگاه مختلف تحصیل کرد. از مدرسه کویین، دانشکده سنت پیتر و دانشگاه آدلاید و پس از سال 1901 در دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ ثبت نام کرد اما هیچ یک از این رشته ها را تمام نکرد.
در سال 1903، به جنوب آفریقا رفت و هنگام بازگشت به لندن، شروع به نگارش مقالاتی برای مجلات و تدریس زبان انگلیسی در دانشکده ورکنینگ من[6] کرد. او در سال 1905 به آدلاید برگشت و در شرکت چاپ جی. اچ. شرینگ و همکارانش مشارکت کرد، اما در سال 1907 به دانشگاه بازگشت تا فلسفه و روانشناسی را تحت نظر ویلیام میچل[7] مطالعه کند. او برنده جایزه رابی فلچر[8] در فلسفه شد و با افتخارات فارغالتحصیل شد (کارشناسی در سال 1910؛ کارشناسی ارشد در سال 1926) و عنوان دانشمند پژوهشگر در مطالعات علمی دیوید موری[9] را به دست آورد. در سال 1911، به سخنران بنیاد فلسفه ذهن و اخلاق در دانشگاه جدید کویینزلند شد و در سالهای 1919 تا 1923 کرسی نخست فلسفه آنجا را به خود گرفت.
زمانیکه مایو در کویینزلند بود، در کمیته جنگ دانشگاه خدمت کرد و پژوهشگر درمان روانپزشکی شوک پس از انفجار بود. مایو در مقام روانپزشک، اغلب به سربازان بازگشته از جنگ جهانی اول کمک میکرد که از استرسهای جنگ خلاص شوند و به همراه یک پزشک اهل بریزبین پیشگام درمان روانپزشکی شوک پس از انفجار شد. وی آزمایشهای مختلفی برروی آسیبشناسی روانی انجام داد. در همان زمان تصمیم گرفت که به ایالاتمتحده مهاجرت کند. به دانشگاه پنسیلوانیا رفت، اما نیمه دوم حرفهاش را در دانشکده کسبوکار هاروارد گذراند (1926 – 1947)، که در آنجا استاد پژوهش صنعتی بود.
در فیلادلفیا پژوهشی در کارخانه نساجی انجام داد تا روشی برای کاهش میزان بالای غلتاندن در دستگاه پیدا کند. همکاری مایو در مطالعات هاثورن[10] و همچنین پژوهش و کار در استرالیا موجب شد که از تشویق و تحسین عمومی برخوردار شود که در آن زمان تنها چند دانشمند علوم اجتماعی توانسته بودند چنین افتخاراتی کسب کنند.
مایو با تحقیق و فعالیت برروی شماری از رشتهها از جمله مدیریت کسبوکار، جامعهشناسی صنعتی، فلسفه، و روانشناسی اجتماعی، برای خود اعتباری کسب کرد. پژوهش میدانی او در صنعت تأثیر چشمگیری بر روی روانشناسی سازمانی داشت. به گفته تراهیر،[11] مایو به این خاطر مشهور است که «مطالعه علمی موضوعی را تثبیت کرده است که امروزه رفتار سازمانی نامیده میشود، یعنی زمانی که توجه خاصی به مسائل انسانی، اجتماعی و سیاسی در تمدن صنعتی نمی شد».
فعالیتها و پژوهش های مایو
فعالیتها و تحقیقات مایو، منجر به تولد جنبش روابط انسانی شد. او تأکید داشت که در کنار سازمان رسمی، ساختاری سازمانی غیررسمی نیز وجود دارد. مایو «نابسندگیهای رویکردهای مدیریت علمی موجود» برای سازمانهای صنعتی را شناسایی کرد، و بر اهمیت روابط بین فردی که برای این سازمانها کار میکنند، تأکید کرد. ایدههای او درباره روابط در کتابی تحت عنوان مسائل انسانی و تمدن صنعتی شده در سال 1933 پرورش چاپ شد، که تا حدودی مبتنی بر پژوهش هاتورن بود.
دو عامل تأثیرگذار بر روی حرفه مایو هنگامی که در دانشگاه کویینزلند حضور داشت عبارت بودند از: دوستی او با مردمشناس اجتماعی به نام برونیسلاو مالینوفسکی[12] و همکاری با تیم موارد شوک پس از انفجار پس از بازگشت از جنگ جهانی اول. مالینوفسکی نخست طی سفری به جزایر تروبریاند با مایو آشنا شد؛ آنها تبدیل به دوستان صمیمی شدند و تا زمان مرگ مالینوفسکی در سال 1942، مرتباً با هم در تماس بودند. کار با سربازانی که دچار شوک پس از انفجار شده بودند، تمرکز مایو را به روانشناسی بالینی معطوف کرد و او مهارتهایش در رواندرمانی توسعه داد. در عین حال، به شدت از مطالعات روانپزشک فرانسوی، پیر ژانه،[13] بر روی هیستری و وسواس تأثیر گرفت. ژانه منتقد زیگموند فروید بود. مایو در بقیه زندگی کاریاش، یک رواندرمانگر فعال بود و این تجربه عملی تأثیر مهمی بر روی کار نظریاتی و روششناختیاش در امریکا گذاشت.
یکی از نخستین تلاشهای پژوهشی مایو (1924) کارگران در کارخانه نساجی را درگیر کار کرد. مایو بر این باور بود که کار تکراری در بخش نخریسی موجب ناهنجاریهای روانی در کارگران شده است. او متوجه شد که افزودن دورههای استراحت به کاهش روان پریشی های کارگران کمک میکند. این پژوهش موجب شد که مایو در سراسر ایالاتمتحده مشهور شود.
مایو به خاطر پژوهش صنعتیاش از جمله مطالعات هاتورن و کتاب خودش، مسائل انسانی یک تمدن صنعتی شده (1933) شناخته شده بود. پژوهشی که او تحت قواعد مطالعات هاتورن در اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 انجام داد، بر اهمیت گروهها در تأثیرگذاری بر روی رفتار افراد مشغول به کار تأکید میکرد. سرانجام التون مایو در هفتم سپتامبر 1949 دیده از جهان فروبست.
میراث التون مایو
می توان التون مایو را پدر منابع سازمانی نامید ولی قطعا وی پدر رفتار سازمانی است. مایو بنیانگذار جنبش روابط انسانی بود و موضوعی را تثبیت کرده است که امروزه رفتار سازمانی نامیده میشود. در اوایل قرن بیست و یکم و بحبوحه صنعتی شدن و عدم توجه به روح کارکنان به عنوان یک انسان، رویکرد مایو، بسیار متعالی بود. مایو قواعدی اساسی برای مصاحبه کردن وضع کرد، که اصول آنها بعداً در کتابهای «راهنمای» رهبری، مربیگری و آموزگاری طی نیم قرن گذشته به کار رفتند.
[10] اثر هاثورن نوعی واکنش است که به واسطه آن کسانی که مورد تحقیق قرار گرفتهاند عملکردشان بهبود یافته یا جنبههایی از رفتارشان را که مورد مطالعه قرار گرفتهاند را با توجه به اینکه میدانند بر روی آنها مطالعاتی در حال انجام است، اصلاح میکنند.
کیچیرو تویودا در یازدهم ژوئن 1894 روستای یوشیتسو در استان شیزوئوکا، ژاپن دیده به جهان گشود. وی یکی از برترین مدیران و کارآفرینان جهان و موسس تویوتا موتورز بود. تصمیم او برای تغییر تمرکز تویودا از تولید ماشین بافندگی اتوماتیک به خودروسازی، چیزی را ایجاد کرد که به شرکت موتور تویوتا تبدیل شد.
پدر کیچیرو، ساکیچی تویودا، پس از تولد کیچیرو به یوشیتسوماچی آمد تا نام کیچیرو را انتخاب کند. پدرش بسیار مشغول تجارت بود و مادر کیچیرو، «تامی»، خانواده را در اعتراض به اشتغال بیش از حد همسرش، ترک کرد و کیچیرو از دوماهگی بدون مادر بزرگ شد.
کیچیرو در روستای یوشیتسو توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد. در سه سالگی، کیچیرو به محلی که اکنون هیگاشی کو، ناگویا، استان آیچی، جایی که پدرش در آن زندگی می کرد، نقل مکان کرد. کیچیرو وارد مدرسه ابتدایی کیودو کانجی شد و سپس به مدرسه ابتدایی تاکاداکه و سپس به دبیرستان ناگویا رفت. درسال 1920، کیچیرو از دانشکده مهندسی مکانیک، دانشگاه توکیو فارغ التحصیل شد. پس از فارغ التحصیلی، حدود هفت ماه تا مارس 1921 در همان دانشگاه در رشته حقوق تحصیل کرد.
پس از فارغ التحصیلی، تویودا به زادگاهش، ناگویا بازگشت و به شرکت تجاری «تویوتا بوشوکو»، که توسط پدرش، ساکیچی، در سال 1918 تأسیس شده بود، پیوست. پدرش در آن زمان به عنوان رئیس شرکت مشغول به کار بود. از ژوئیه 1921 تا فوریه 1922، کیچیرو از سانفرانسیسکو، لندن، اولدهام و غیره دیدن کرد تا در مورد صنعت ریسندگی و بافندگی اطلاعاتی کسب کند و سپس از طریق کشتی از بندی مارسی به شانگهای و سپس به ژاپن بازگشت. پس از بازگشت به ژاپن، در دسامبر 1922، کیچیرو با هاتاکو آیدا، دختر یکی از بنیانگذاران فروشگاه های زنجیره ای تاکاشیمایا، ازدواج کرد.
در سال 1926، کیچیرو «شرکت صنایع تویوتا» را تأسیس کرد و خودش مدیر عامل آن شد. کیچیرو به ماشین های بافندگی اتوماتیک علاقه داشت. بنابراین کارخانه ای در کاریا، آیچی راه اندازی کرد تا تولید این دستگاهها را شروع کند. پدرش، ساکیچی، به شدت مخالف این حرکت وی بود. کیچیرو از سپتامبر 1929 تا آوریل 1930 به اروپا و آمریکا سفر کرد. صنعت اتومبیل که در آن زمان در مراحل اولیه خود بود و بوی توسعه این صنعت به مشام وی خورد.
در سال 1933، بخش خودروسازی تویوتا تأسیس شد. در سال 1936، طبق قانون مجوز تولید خودرو به عنوان یک شرکت دارای مجوز گرفت. در سال 1937 این بخش بانام «شرکت تویوتا موتورز» مستقل شد. کیچیرو در همان سال معاون نخست وزیر ژاپن شد. در سال 1941، کیچیرو به عنوان نخست وزیر ژاپن، به روی کار آمد. در جنگ جهانی دوم، او مجبور شد برای ارتش امپراتوری ژاپن کامیون بسازد تا شرکتش از تخریب در امان بماند.
اولین خودروی سواری تویوتا در سال 1936، تولید شد.پس از جنگ جهانی دوم، تویوتا از اتحاد ژاپن با ایالات متحده برای یادگیری از خودروسازان آمریکایی و سایر شرکتها سود برد. او پای دمینگ را به ژآپن باز کرد و خود از برترین شاگردان دمینگ بود. این رابطه موجب ایجاد راه تویوتا (فلسفه مدیریت) و سیستم تولید تویوتا (روش تولید ناب) شد که دنیای صنعت را متحول نمود. این شرکت کوچک به شرکتی پیشرو در صنعت تبدیل شد و موضوع بسیاری از مطالعات دانشگاهی شد.
در دهه 1960، تویوتا از رشد سریع اقتصاد ژاپن برای فروش خودرو به طبقه متوسط رو به رشد استفاده کرد. این موفقیت منجر به تولید تویوتا «کرولا» شد. کرولا تبدیل به پرفروشترین خودروی تمام دوران در جهان شد. اقتصاد پر رونق ژاپن به توسعه بین المللی این شرکت کمک کرد و به تویوتا اجازه داد تا از دسامبر 2020 به یکی از بزرگترین خودروسازان جهان، بزرگترین شرکت ژاپن و نهمین شرکت بزرگ جهان از نظر درآمد تبدیل شود.
تویوتا اولین خودروسازی جهان است. این شرکت بیش از 10 میلیون خودرو در سال تولید می کند.تویوتا، مشهورترین و بزرگترین خودرو سازی در جهان است. خودروی تویوتا به خودرویی که هیچ گاه خراب نمی شود مشهور است. صنایع تویوتا یکی از بزرگترین صنایع و یکی از ارزشمنترین برندهای جهان است.
کیچیرو تویودا در بیست و هفتم مارس 1952دیده از جهان فروبست و میراثی بزرگ در خیابانهای جهان به جای گذاشت.