داستان برند(Brand story)، یا قصه برند(Brand story)، یا روایت قصه برند(Brand Story Telling)، مجموعهای از رویدادها، روایتها و موضوعاتی است که باعث ایجاد یک برند یا یک سازمان شده است. بازگو کردن این داستان، بیان می کند که چگونه این روایت امروز نیز مأموریت برند و سازمان را هدایت میکند.
همانگونه که در مقاله های مختلف مربوط به برند و برندسازی توضیح داده شد، برند مانند انسان یک موجود زنده و پویا است. بنابراین همانگونه که هر انسان داستانی دارد، برند و سازمان نیز حامل یک داستان است.
پشخصیتهای موجود در کتابها و فیلم های مورد علاقه ما، اگرچه حقیقی نیشتند، اما ما انها را بخاطر داریم. درواقع ما داستان آنها را به خاطر داریم تا خود شخصیت را. هرسازمان یابرندی، اگر بتواند داستانی جذاب بسازد، مخاطبان آن را به خاطر خواهند آورد.
حتی در برخی از اوقات داستانها به قدری قوی و تاثیرگذار هستند که مخاطب با آنها همذات پنداری کرده و آن را دوست دارد.
با روایت داستان، برای برند یا سازمان شخصیتی ساخته میشود که مخاطب با آن شخصیت همدلی کرده و در نهایت به آن اهمیت میدهد.
بطورکلی میتوان گفت که روایت داستان، یکی از قدیمیترین و قدرتمندترین راههای ماندگاری پیامی خاص در حافظه انسان است.
یک کسبوکار موفق، همواره نیازمند مشتری است. اگر این سب و کاربتواند مشتریان را نگه دشته و آنها را وفادار کند، این امکان رادارد که به حیات خود ادامه دهد. برای نگه داری مشتری نیاز به بندی است که این بند، همان داستان برند است. داستان خوب وموفق؛ مشتریرا درگیر نگهداشته و باخود میکشاند. داستان برند، با احساسات و قلب مشتری کار دارد.
از منظر ارتباطات، وجود داستان قوی و تاثیرگذار برند، کمک خواهد کرد که پیغامهای درست بازاریابی به مخاطب انتقال پیدا کند. داستانبرند خوب و تاثیرگذار، موضوعی است که بعدها دستمایه تبلیغات و کمپینها و در کل بهانه ارتباطبا بخش احساسات مشتریان خواهد بود.
داستان برند در نوشتن استراتژی بازاریابی محتوا، بسیار کاربرد دارد. سازمانها میتوانند علاوه برافزایش درآمد، وفاداری مشتریان نسبت به برندشان را نیز بدینوسیله افزایش دهند.
برتری موضوعی (Top of mind)، یا آگاهی بالای ذهنی، مفهوم مهمی در مبحث برندینگ، رفتار مصرف کننده، تحقیقات بازاریابی و ارتباطات بازاریابی است. آگاهی بالای ذهنی یکی از معیارهای رتبه بندی برندها در ذهن مصرف کنندگان است.
در معنای لغوی، آگاهی بالای ذهنی، اوج ذهنی، آگاهی حداکثری و یا برتری موضوعی، همگی عموماً توصیفی برای آگاهی ذهنی مخاطب است. به عنوان مثال، اگر از مشتری در یک مطالعهی بازاریابی برای ذکر اولین شرکت برندینگ که به ذهن می آید پرسیده شود و او «بوتان» را نام برد، پس می توان گفت که برند بوتان، حداکثر آگاهی را در ذهن را دارد.
آگاهی بالای ذهنی، یادآوری بدون کمک برند نیز نامیده میشود و شرکتها و برندها به شدت به آن علاقهمندند؛ زیرا اولین نام تجاری به خاطر آورده شده یا ذکر شده، مزیت رقابتی متمایزی در عرصهی رقابت دارد.
همانگونه که بارها و در مقالات مختلف ذکر شده، موضوع برند، چیزی فراتر از یک نام تجاری است. میتوان با یک ارادهی لحظهای، یک نام تجاری را انتخاب و ثبت کنید. اما برای اینکه این نام تجاری به یک برند تبدیل شود، به هفتهها و ماهها و سالها تلاش نیاز است.
حاصل این تلاش بیوقفه این خواهد بود که سرمایهای حول برند شکل خواهد گرفت. مخاطبان و مشتریان برند را میشناسند، به برند وفادار میشوند، در فروشگاهها دنبال آن خواهند گشت، در اینترنت آن را سرچ میکنند، دربارهاش حرف میزنند، با دیگران بر سر این برند بحث و دعوا میکنند و در نهایت چیزی شکل میگیرد که اصطلاحاً آن را دارایی برند(Brand Asset)، مینامند.
بخش بسیار بسیار مهمی از این دارایی برند، سهمی است که برند در ذهن مشتری به خود اختصاص داده است. هر قدر برند در ذهن مشتری، جایگاه بزرگتر و بهتری را کسب کند، میتوان گفت که برند موفقتری ساخته شده است. این جایگاه همان آگاهی از برند(Brand Awareness)، است که میتوان آن را سنجید و اندازه گرفت.
در برخی موارد، آگاهی بالای ذهنی، را با مفهوم یادآوری برند(Brand Recall)، نیز سنجیده میشود که بیارتباط با آن نیز نیست.
به عبارت دیگر، آگاهی بالای ذهنی(TOMA)، یا به عبارت دیگر، بالاترین جایگاه در ذهن مخاطب(Top of Mind Awareness)، زمانی است که که اولین برندی که هنگام فکر کردن برای یک صنعت یا دسته خاص به ذهن مشتری در حوزه مربوطه، میرسد ذهن شما است
در معیارهای بازاریابی تعریف شده، اولین برندی که در صنعتی خاص به ذهن مشتری غیرقابل انعطاف خطور میکند، یا یافتن درصد مشتریانی که یک برند خاص برایشان مهم است، آگاهی بالای ذهنی(TOMA)، نام دارد.
همچنین میتوان این موضوع را اینگونه توضیح داد که درصد پاسخ دهندگانی که بدون ذهنیت، اولین برندی که به یاد میآورند، آگاهی بالای ذهنی(TOMA)، نام دارد.
عموما برندها و سازمانها سعی میکنند از طریق قرار گرفتن در رسانههایی مانند اینترنت، رادیو، روزنامه، تلویزیون، مجلات و رسانه های اجتماعی، این موضوع را ایجاد کنند.
برندسازی شخصی، ترکیبی از مهارتها، تجربیات و شخصیتهایی است که فرد تمایل دارد جهان پیرامون وی، از او درک کنند. طبیعی است که مانند هربرندی، فرد نیز باید داستانی داشته باشد. این داستان، داستان ویژه و منحصر به فرد اوست. داستانی که بیان میکند او کیست، چیست، رفتار، گفتار و ناگفتهها و نگرشش چیست. این داستان باید فرد را آنگونه که تمایل دارد، توصیف کند. فرد از برندسازیفردی استفاده میکند، تا خود را از سایر افراد متمایز کند. بسیاری از افراد برندسازیفردی را به کسبوکار خود متصل میکنند تا نتیجه دلخواه تجاری خود را از آن کسب کنند.
برندسازی شخصی برندسازی شخصی(Personal Branding)، موضوع جدیدی نیست و سالهاست که افراد خواسته یا ناخواسته به این موضوع مبادرت ورزیدهاند. اما این موضوع امروزه اهمیت و جذابیت زیادی پیدا کرده است. دراین مقاله در خصوص اینکه برندسازی چیست، صحبت خواهیم کرد اما موضوع برندسازی شخصی مقوله پیجیدهتری است. درخصوص اینکه برند یا نشان تجاری چیست در مقاله مربوط به برندچیست مفصلا شرح ارائه شد. با این حال که برند موضوعی است که امروزه تقریبا روشن شده، اما برندسازی شخصی هنوز مقوله مبهمی است. امروزه با ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی و رسانههای گوناگون، موضوع برندسازی شخصی از اهمیت ویژهای برخوردار شده. احتمالا همه ما اینفلوئنسرها و یا به عبارتی شاخهای مجازی را میشناسیم. در شبکههای اجتماعی، افراد به گونههای مختلف خود را مانند یک کالا به مخاطبین عرضه میکنند. شبکههای اجتماعی ابزاری است که امروزه تمام افراد به آن متوسل میشوند تا خود را به عنوان یک برند عرضه کنند. البته برخی از افراد به هر روشی دست میزنند تا در نظر مخاطبین به عنوان برند شناخته شوند. ممکن است تصورکنیم افرادی که با عرضه خود به شیوه نادرست اقدام به مشهور شدن نمودهاند برند نیستند اما تمام افراد برند مخصوص به خود را دارند که به هردلیل مخاطبین خاص خود را دارند.
در دنیای امروز، دوشیوه برندسازی مرسوم است که افراد از آنها استفاده میکنند. برندسازی بصورت آنلاین و برسازی شخصی بصورت آفلاین.
در خصوص تعریف و تشریح برندینگ، در مقاله برندسازی شخصی(برندینگ شخصی)، توضیح ارائه شده اما در این مقاله قصد داریم به پدیده بسیار جالبی اشاره کنیم که کمتر در برندینگ شخصی مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله از این پدیده بنام” برندسازی شخصی به روش انتقادی!”، یاد خواهیم کرد.
برای درک بهتر این موضوع دو پدیدهای که امروزه در میان سلبریتی ها رواج پیدا کرده را بررسی میکنیم. ابتدا اینکه افراد برای مشهور شدن، خود را به شخص دیگری وصل کرده و یا به عبارت بازاریابی آن، خود را “قلاب”، میکنند. رایج ترین این موارد را میتوان در اینستاگرام مشاهده کرد. افراد در این شبکه اجتماعی، با چسبانیدن خود به فردی مشهور(الزاما نه محبوب)، سعی در کسب شهرت(نه محبوبیت)، دارند. آنها از شهرت فرد اولیه برای کسب شهرت برای خود استفاده میکنند.
در روشی که مشابه روش قبل و عکس آن است، همین موضوع انجام میشود، با این تفاوت که افراد به جای اینکه خود را به فرد مشهور الصاق(قلاب)، کنند، روش انتقاد از وی را پیش میگیرند. این انتقاد ممکن است از یک فرد، جریان، برند، خدمت، حزب و یا هر موضوع دیگری باشد که در ذهن و قلب مخاطبان دارای جایگاه است و فرد با نشانه گرفتن این جایگاه و تخریب آن، برای خود کسب شهرت میکند. این پدیده را باصطلاح، ” برندسازی شخصی به روش انتقادی!”، میشناسیم.
افرادی که روش برندسازی شخصی به روش انتقادی، را در پی میگیرند، عموما در مقابل پدیده ها یا افراد یا محصولاتی انتقاد بیشتری دارند، که عموم مردم با آن موافق هستند. پدیده هایی که عموم مردم ممکن است با آن مخالف باشند هم ممکن است مورد تایید این افراد قرار گیرد. به هررو نوعی استراتژی شنا بر خلاف جریان آب، هم ژست روشنفکرانه درپی دارد و هم موجب ایجاد و جلب توجه به فرد منتقد میشود.
به عنوان مثال برای نمونه میتوان از منتقد مشهور ایرانی، مسعود فراستی نام برد. او در برنامه های مختلف تلویزیونی و سینمایی به عنوان مجری، کارشناس و منتقد دربخش میز نقد حضور دارد. یکی از تصاویری که در ذهن بیشتر مخاطبان سینما هک شده، مخالفت پی در پی فراستی با اکثر فیلمهای مشهور و محبوب، و حتی انتقاد و بیسواد خواندن کارگردانان اسطورهای بین المللی است که حتی رسانههای آزاد و غیروابسته جهان نیز، جرات نقد به این صراحت این بزرگان را ندارند. فراستی به سادگی بزرگترین کارگردانان سینمای جهان را بیسواد خوانده و بسیاری از فیلمهای بزرگ سینما را محصولاتی مبتذل و بیارزش میخواند.
این مخالفت آشکار و این نقدهای تند فراستی موجب شده تا وی را دراکثر برنامه های تلویزیونی دعوت کنند و جذابیت برنامه هایی که وی درآنها حضور دارد افزایش یابد. مخاطبان هر لحظه انتظار دارند تا حرکتی منتقدانه از وی ببینند و این خود موجب افزایش شهرت وی شده است. البته تخصص در موضوع مورد نظر کاملا در این گونه از برندسازی نیاز است اما عموما در شبکههای اجتماعی، امروزه توجه زیادی به تخصص وجود ندارد.
لازم به ذکر است این گونه از برندسازی شخصی خالی از دردسر نیست و حتی میتوان از این روش صرفا به عنوان کسب شهرت نام برند و برندسازی شکل نگرفته باشد. اما به این دلیل که برندسازی جایگاهی است که در ذهن و قلب مخاطب ایجاد میشود این پدیده نیز به گونه ای برندسازی اما از نوع انتقادی آن محسوب میشود.
ریبرندینگ(rebranding)، یا استراتژی تعدیل شخصیت برند یا استراتژی تغییر شخصیت برند، گونهای از استراتژی بازاریابی است که شامل ایجاد نام تجاری جدید، نماد، آرم شرکت و دارایی های بصری و یا هویتی مرتبط با برند و یا موارد مربوط به بازاریابی برند است. به عبارت دیگر ریبرندینگ، تغییر و یا اصلاح هویت نام تجاری است، به شکلی جدید و متفاوت در ذهن و قلب مخاطبان آن برند است. این مخاطبان میتوانند مصرف کنندگان، سرمایه گذاران، شرکای تجاری، چشم اندازها، رقبا، کارکنان، و سایر افراد و بخشهای درگیر با برند باشند.
برند یا نام تجاری، چیزی بیش از یک طرح یا نام و نشان شرکت است. اما موضوع اصلی تاثیری است که این رفتارها برروی ذهن و قلب مخاطب گذاشته است. انجام تغییرات یا خانه تکانی در برند، در بسیاری از موارد معمولاً با هدف جابجایی مجدد نام تجاری یا مفهوم سازمان است. در برخی اوقات، گاهی فاصله گرفتن از مفهوم منفی برند قبلی یا انتقال از نام تجاری به نوعی دیگر از نام یا مفهوم تجاری است. این موضوع در برخی اوقات ممکن است پیام جدیدی را که سازمان یا برند جدید مایل به درک آن توسط مخاطب است، ارائه کند.
مفهوم ریبرندینگ را می توان برای محصولات یا خدمات جدید، محصولات بالغ یا حتی محصولاتی که هنوز در مرحله تولید هستند اعمال کرد. این فرآیند میتواند از طریق تغییر در استراتژی بازاریابی یا تجدید ساختار شرکت، تجزیه، همگونی، پیوستگی و یا حتی ورشکستگی رخ دهد. نام تجاری جدید همچنین میتواند تغییر در یک شرکت یا برند را معرفی کند و گاهی نیز ممکن است زیرمجموعه های جدیدی برای برند اصلی متصور شود.
استراتژی ریبرندینگ، موضوعی نیست که برای همیشه ثابت باشه بلکه باید با توجه به اقتضائات بازار و فضای رقابتی بازنگری شود.
به عنوان مثال برای درک بهتر یک نمونه از ریبرندینگ قوی و موفق، میتوان از برند مرسدس بنز نام برد. این برند در سالهای اخیر با تولید محصولات جدید و نوآورانه تلاش میکند تا به بخش بزرگتری از جامعه دست پیدا کند. تصویر قدیمی و کلاسیکی که از بنز در ذهن همه ما نقش بسته است، بیشتر شبیه تصویر یک مرد جا افتاده و صاحب کسب و کار است که کت و شلوار گران قیمت به تن دارد، در حالیکه این برند با استفاده از ریبرندینگ، بنر سعی دارد به بخش جوانتر بازار دسترسی پیدا کند و آنها را نشانه بگیرد.
عموما در زمان شروع یک کسب و کار جدید، بسیاری از صاحبان مشاغل توجه زیادی به برند که فراتر از یک نام تجاری صرف است، ندارند. این موضوع شاید بدان دلیل است که بیشتر صاحبان مشاغل معتقدند که هویت تجاری یک کسب و کار چیزی بیشتر از نام و نشان تجاری آن کسب و کار نیست، درحالیکه امروزه اثبات شده که برند، چیزی بسیار فراتر از یک نام موفق یا بسیار بیشتر از نام و نشان است.
به نوعی میتوان گفت که برند، مجموع تجربیات مشتریان و مشتریان احتمالی سازمان با آن سازمان است. درواقع یک برند خوب، با آنچه سازمان انجام میدهد و نحوه انجام آن ارتباط برقرار کرده و معنا مییابد. یک برند خوب، اعتماد و اعتبار را برای چشم انداز سازمان و مشتری آن ایجاد میکند.
ریبرندینگ، عموما با تدوین استراتژی جدید همراه است که تقریبا تمام سازمان باید بدان سمت حرکت کند. این موضوع برای هر کسب و کاری که در تلاش برای مدرنیزاسیون، متفاوت شدن از رقبای خود و یا حتی فرار از یک شهرت نامطلوب است، شگفتی ایجاد کند.
کتاب “برنامهریزی برند”، نوشته کوین لینکلر و ترجمه دکتر امین اسداللهی به اهتمام شرکت چاپ و نشر بازرگانی در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب در حوزه برندسازی و نحوه انجام آن و برنامه ریزی استراتژیک برای ساخت و گسترش یک برند است. این کتاب از چگونگی شکلگیری برندها و نامهای تجاری صحبت میکند و قواعد و اصول کاربردی و حرفهای این مسیر را آموزش میدهد.
درحقیقت هیچ برندی، به خودی خود و بهطور اتفاقی شکل نگرفته است. برندسازی حاصل سالها تلاش شبانهروزی، فکر و ایدههای ناب است. برندهای موفق، باتلاش و برنامه ریزی دقیق توانستهاند در بازارهای پررقابت جایگاهشان را حفظ کنند. کوین لین کلر براساس سالها تجربه در حوزهی برندینگ و بازاریابی این کتاب را به نگارش درآورده است و قسمتهای گوناگون کتاب را با ارائه مثالهای عینی توضیح داده است. او در این اثر از شکلگیری برندهای مک دونالد، نسکافه، ب ام دبلیو و … میگوید و داستان و هویت آنها را کنکاش میکند، او این اثر را به سه فصل مدل جایگاه سازی برند، مدل همنوایی با برند و مدل زنجیره ارزش برند تقسیم نموده است.
این کتاب مناسب علاقهمندان به حوزهی برندینگ و هویتسازی است تا بامطالعهی دقیق تجربهی برندهای موفق جهان در مسیر پیشرویشان کمتر آزمونوخطا کنند. در پیشگفتار این اثر پرویز درگی مدرس دانشگاه، مشاور و محقق بازاریاب ایرانی درباره کوین لین کلر گفته است: “یک نگاه کلر به حال است و نگاه دیگرش به آینده. کلر با نوشتههایش ما را به آینده میکشاند. بهواقع او یک آیندهپژوه بزرگ در مبحث برندینگ است. کتاب برنامهریزی برند ایشان کتابی کوچک و بزرگ است. کوچک است، ازنظر تعداد صفحات و اندازه، و بزرگ است ازنظر محتوا”.
مترجم این کتاب دکترامین اسداللهی، یکی از موفق ترین مترجمین در حوزه بازاریابی و برندینگ است. این مترجم دربارهی «کوین لین کلر» گفته است: «یکی از دانشمندان مشهور و بنام حوزهی برند و برندینگ، پروفسور کوین لین است که آوازه و شهرت وی به دلیل کتب و مقالات وی در عرصهی برند میباشد، بهگونهای که پروفسور کلر را پدر برندینگ جهان نامیدهاند.
فلسفههای برند عباراتی کوتاه، تشکیل شده از سه تا پنج واژه هستند، که روح یا ماهیت انکارناپذیر جایگاه برند را در برمیگیرند. هدف آنها، اطمینان از این است که تمامی کارکنان درون سازمان و تمامی شرکای بازاریابی خارج از سازمان متوجه باشند که برند چه چیزی را بهصورت بنيادین به مصرفکنندگان ارائه میدهد، و بنابراین آنها میتوانند اعمالشان را بر طبق فلسفهی برند تنظیم کنند.
فلسفهی برند، ابزاری بسیار قوی است که میتواند راهنمایی باشد بر اينکه چه محصولاتی تحت برند باید معرفی شوند؟، چه نوع کمپینهای تبلیغاتی باید راهاندازی شوند؟، کجا و چگونه برند باید فروخته شود؟، و مواردی از این قبیل، اما تأثیر فلسفهی برند میتواند بسیار فراتر از این مسائل تاکتیکی باشد. فلسفهی برند حتی میتواند تصمیماتی که بسیار بیربط یا سطحی به نظر میرسند را نیز هدایت کند، مانند ظاهر و نمای بخش پذیرش، طریقهی پاسخگویی به تلفنها، و مواردی از این دست. درنتیجه، فلسفههای برند طراحی شدهاند تا با خلق یک فیلتر ذهنی، فعالیتهای بازاریابی نامناسب برای برند، با هر نوع فعالیتی که ممکن است در برداشت مشتریان از برند اثر منفی داشته باشد، بیرون آورند
فلسفههای برند به دلایل متعددی مهم هستند. اول اینکه، هر زمان که یک مشتری یا مصرفکننده با برند مواجه میشود (به هر طریق، حالت یا شکلی) ممکن است دانش و آگاهی او از برند تغییر یابد، و درنتیجه، ارزش ویژهی برند ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرد. ازآنجاکه تعداد زیادی از کارکنان، ممکن است بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، طوری وارد رابطه با مصرفکنندگان شوند که احتمال برود دانش مصرفکنندگان از برند را تحت تأثیر قرار دهد، بنابراین بسیار مهم است که کلمات و اعمال کارکنان بهطور مداوم به تقویت و حمایت از برند بپردازد. بسیاری از کارمندان یا شرکای بازاریابی (برای مثال، اعضای آژانس تبلیغاتی) که بهصورت بالقوه میتوانند به ارزش ویژهی برند کمک کنند، يا به آن صدمه بزنند، ممکن است از فرمولبندی راهبرد بازاریابی دور باشند، و شاید حتی نقش خودشان در تحت تأثیر قرار دادن ارزش ویژهی برند را بهطور کامل درک نکردهاند. وجود و ارتباطات فلسفهی برند، اهمیت برند برای سازمان، فهم معنای آن و همچنین نقش خطیر کارمندان و شرکای بازاریابی در مدیریت آن را روشن میکند. همچنین فلسفهی برند جملهای مختصر و بهیادماندنی فراهم میکند، که ملاحظات مهم برند چه چیزهایی هستند که باید بسیار واضح و برجسته و بهصورت اولویت ذهنی بیان و ابراز شوند.
مقوله جدیدی نیست اما به تازگی به عنوان مبحثی منفرد و قابل بحث، در نظر گرفته شده است. مطابق تعاریفی که از مشتریان یک سازمان سراغ داریم، مشتریان یک سازمان (شرکت یا برند)، به دوبخش مشتریان درون سازمانی و مشتریان برون سازمانی تقسیم میشوند.
برند کارفرما را می توان، ویژگیهای یک سازمان (در نقش کارفرما) در ذهن کارکنان داخلی و متقاضیان کار در بازار کار درباره آن سازمان دانست. برند مثبت کارفرما در یک سازمان، نشان دهنده ویژگیهایی است که آن سازمان را در ذهن و قلب کارکنان و متقاضیان کار تداعی میکند. برند کارفرما متشکل از ویژگیهایی است که متقاضیان کار و یا کارکنان سازمان بواسطه این ویژگیها، آن را به عنوان محیطی مناسب برای کار کردن انتخاب میکنند.
برندینگ برند کارفرما، یا به عبارتی، “برندینگ کارفرمایی”، به عنوان زیربنای ساخت یک استراتژی موثر در روند کارمندیابی شناخته میشود. برندینگ کارفرمایی، میتواند تفاوتهای چشمگیری برای پیروزی در نبرد جذب نیروهای ماهر و با استعداد ایجاد نماید. هر قدر برندینگ کارفرمایی قوی تر باشد، برند کارفرما رتبه بهتری دارد و افراد متخصص بیشتری تمایل به کار در آن را دارند و همچنین کارکنان شاغل آن هم، میلی به ترک این سازمان ندارند.
امروزه اهمیت برندینگ کارفرما دو چندان شده است. چالش های موجود در جذب استعدادها، به خصوص آنهایی که در زمینههای مهندسی نرم افزار، مدیران فروش، فعالان عرصهی بهداشت و درمان و مدیران عالی که از مهارت و دانش فنی برخوردارند، باعث شده است که اهمیت این موضوع به شدت افزایش یابد.
همچنین با در نظر گرفتن توسعه روزافزون شبکه های اجتماعی، خواه ناخواه، برند کارفرمایی یک سازمان در معرض دید همگان قرار دارد و اگر سازمانی برند خود را تعریف نکند، دیگران این کار را برای آن سازمان و برخلاف میل آن انجام خواهند داد.
مزیت برند کارفرما
برند کارفرمای قدرتمند، مزایای متعددی در بردارد، این مزایا بیش از اینکه به نفع کارکنان یا متقاضیان کار باشد، به نفع سازمان کارفرماست. برندسازی کارفا موجب خواهد شد تا سازمان بسیاری از هزینه ها را نپردازد و همچنین کارکنان بهتری را جذب کند و هرروز پیشرفت بیشتری از قبل حاصل کند. در این مقاله برخی از مزایای برند کارفرمای قدرتمند را بیان میکنیم.
کاهش هزینههای جذب نیرو
هر چقدر سازمانی، در مسیر شناساندن خود به مخاطبین به عنوان مکانی که افراد خواهان کار کردن در آن هستند موفقتر عمل نماید، هزینههای کمتری را برای جذب کارکنان جدید صرف خواهد نمود. بر اساس تحقیقی که توسط سایت لینکدین انجام شده است، برندهای قوی حدود 50 درصد به ازای هر استخدام، در هزینه ها صرفه جویی میکنند.
تمایز از رقبا
تعریف برند کارفرما فرصتی برای تعریف آن چه که باعث تفاوت یک سازمان نسبت به دیگرسازمانها میشود، فراهم میآورد.
حفظ نیروهای متخصص
یکی از بخشهای مهم ساخت برند کارفرما، گوش دادن به حرفهای کارکنان و برطرف نمودن نگرانیهای آنهاست. در این صورت، احتمال این که کارکنان در سازمانی ماندگار شوند و در یافتن افراد با صلاحیت و ماهر به سازمان کمک کنند ،افزایش مییابد.
ساخت برند کارفرما
برای ساخت و توسعه یک برند کارفرما، نیاز است تا ساختارهای مختلفی در یک سازمان دست به دست هم داده تا این برند تشکیل شود. یکی از مزایای برندهای کارفرما این است که به محض تشکیل، به دلیل جذب و بهبود وضعیت کارکنان، به سرعت فرایند تعالی را طی خواهد کرد.
توسعه استراتژی برند
استراتژی برندینگ کارفرما، در واقع وظیفهی بیان علت جذاب بودن سازمان به عنوان محلی مناسب برای کار را بر عهده دارد. هر قسمتهای سازمان، باید بدانند که استراتژی اصلی چیست و قادر باشند که آن را تبیین و پیاده سازی کنند.
مراقبت از شهرت برندکارفرما
به منظور ایجاد یک برند معتبر و واقع بینانه، سازمان باید از شهرت خود به عنوان یک کارفرما مطلع باشد. برای این منظور میتوان از منابع متعدد درونی و بیرونی نظیر نظرسنجی از کارکنان جدید، جلسات ملاقات با کارکنان، مصاحبههای خروج و همچنین نظر سایتهای مختلف و …. بهره برد.
هم راستایی مشتریان با برند کارفرما
افرادی که برای کسب سمت یا شغل خاصی در سازمان، درخواست ارسال میکنند مصرف کننده و مشتری آن سازمان نیز محسوب میشوند. سازمانهایی که دارای شخصیت برند کارفرمای قوی هستند، تجربهای مشابه آن چه که مصرف کننده تجربه میکند را برای متقاضیان کار و کارکنان خود، فراهم میآورند.
ایجاد هویت بصری برای برند کارفرما
هویت بصری یا برند تصویری، ارتباطی احساسی بین متقاضیان و سازمان مربوطه را برقرار مینماید. همچنین تصویری معتبر از تجربیات احتمالی کار با آن سازمان ارائه میکند. بهتر است با دقت به ماموریت و ارزشهای پیشنهادی سازمان خود فکر شده و سپس ویدئو یا پیامهای تصویری دیگری با حضور کارکنان تهیه شود تا سازمان و مشتریان از این پیامها حمایت کنند.
حقیقی نگه داشتن برند
هیچ سازمانی کامل نیست، هنگامی که سیستم پیام رسانی برند کارفرما در حال شکلگیری است، نه تنها آن چه که باعث تمایز سازمان از دیگران میشود، باید به اشتراک گذاشته شود، بلکه حقایق واقعی و بعضا تلخ را نیز باید مطرح گردند. برای ساخت برند صحیح کارفرما، نباید دروغ گفت بلکه باید در مورد محیط کاری صادق بود. متقاضیان کار، هیچگاه به دنبال یک سازمان کامل و بدون ایراد نیستند، چون میدانند چنین شرکتی وجود ندارد، برای آنها مهم این است که به سازمان اعتماد کنند و بدانند کار کردن با آن سازمان، برای آنها گزینه مناسبی است.
استقبال از رسانههای اجتماعی
استفاده از استراتژی رسانههای اجتماعی و موبایل به منظور بهبود برند کارفرما، نه تنها باعث جذب تعداد زیادی از متقاضیان میگردد بلکه صرفهجویی مالی چشمگیری نیز برای سازمان به همراه خواهد داشت. هر چقدر که یک سازمان(به عنوان برند کارفرما)، با کارکنان خود به خوبی رفتار کند، بیشتر دیده خواهد شد. بنابراین، هزینههای کمتری برای یافتن افراد با استعداد صرف خواهد کرد.
تکمیل سیستم ردیابی متقاضیان کار
هنگامی که یک سازمان از استراتژیهای برندینگ کارفرما در سیستم ردیابی متقاضیان(ATS)، استفاده مینماید، متقاضیان می توانند به صورت آنلاین برای مشاغل مختلف درخواست ارسال کنند. مسئولین استخدام نیز میتوانند در میان داده ها جستجو کرده و آن ها را ساماندهی کنند تا بهترین تصمیمات استخدامی را اتخاذ نمایند.
تبدیل کارکنان به سفیران برند
یکی از مواردی که افراد در هنگام ملاقات با دیگران انجام میدهند این است که از آنها بپرسند کجا کار میکنید؟ کارکنان تمایل دارند که بتوانند به این سوال با افتخار پاسخ دهند. کارکنان یک سازمان، بخش اعظمی از شهرت آن سازمان را شکل میدهند، بنابراین لازم است سازمان مطلع باشد که آنها در مورد سازمان و کار کردن درآن، چه مطالبی را بیان میکنند.
برندینگ کارفرما فرایندی نیست که بعد از طراحی به دست فراموشی سپرده شود. زیر نظر داشتن و رصد شهرت سازمان و کار بر روی بهبود برند کارفرمای آن، هیچگاه نباید متوقف شود. دراین صورت، هیچگاه تناسب بین پیام سازمان و افراد با استعداد مدنظر آن، هیچ گاه از بین نخواهد رفت.
برندسازی شخصی برندسازی
شخصی(Personal
Branding)، موضوع جدیدی نیست و سالهاست که افراد خواسته یا ناخواسته به این
موضوع مبادرت ورزیدهاند. اما این موضوع امروزه اهمیت و جذابیت زیادی پیدا کرده
است.دراین مقاله در خصوص اینکه برندسازی چیست، صحبت خواهیم کرد اما موضوع برندسازی
شخصی مقوله پیجیدهتری است. درخصوص اینکه برند یا نشان تجاری چیست در مقاله مربوط
به برندچیست مفصلا شرح ارائه شد. با این حال که برند موضوعی است که امروزه تقریبا
روشن شده، اما برندسازی شخصی هنوز مقوله مبهمی است. امروزه با ظهور اینترنت و شبکههای
اجتماعی و رسانههای گوناگون، موضوع برندسازی شخصی از اهمیت ویژهای برخوردار شده.
احتمالا همه ما اینفلوئنسرها و یا به عبارتی شاخهای مجازی را میشناسیم. در شبکههای
اجتماعی، افراد به گونههای مختلف خود را مانند یک کالا به مخاطبین عرضه میکنند.
شبکههای اجتماعی ابزاری است که امروزه تمام افراد به آن متوسل میشوند تا خود را
به عنوان یک برند عرضه کنند. البته برخی از افراد به هر روشی دست میزنند تا در
نظر مخاطبین به عنوان برند شناخته شوند. ممکن است تصورکنیم افرادی که با عرضه خود
به شیوه نادرست اقدام به مشهور شدن نمودهاند برند نیستند اما تمام افراد برند
مخصوص به خود را دارند که به هردلیل مخاطبین خاص خود را دارند.
در دنیای امروز، دوشیوه
برندسازی مرسوم است که افراد از آنها استفاده میکنند. برندسازی بصورت آنلاین و
برسازی شخصی بصورت آفلاین.
برندسازی
شخصی آنلاین
اگر بخواهیم برندسازی
به صورت آنلاین را بررسی کنیم، بهتر است مثالی بزنیم. هریک از ما برای امتحان میتوانیم
نام خود را در موتور گوگل سرچ کنیم. میتوانیم بررسی کنیم افراد دیگر در خصوص ما
چه فکر میکنند. چه مواردی از ما در شبکههای اجتماعی و گوگل در دسترس مخاطبین
است؟ باید فکر کنیم آیا این همان چیزی است که ما میخواستیم مخاطبین از ما درک
کنند؟ پاسخ این سوالات به ما کمک خواهد کرد تا درک کنیم برندسازی شخصی بصورت
آنلاین چگونه شکل میگیرد. امروزه برندسازی شخصی آنلاین توجه بیشتری را به خود جلب
کردهاست اما باید در نظر داشته باشیم بهترین اشخاصی که ما به عنوان برند شخصی میشناسیم،
اغلب برندهای شخصی آفلاین هستند.
برندسازی
شخصی آفلاین
برای درک بهتر این موضع، برندسازی به روش آفلاین را مورد بررسی قرار میدهیم. برندسازی شخصی آفلاین بدان معنی است که مخاطبین یک فرد را در ذهن خود بدون تبلیغات آنلاین، به چه صورتی درک می کنند. اگر مخاطبین فرد و ارزشهای مرد نظر وی را همانگونه که او تصور میکند، درک کرده باشند، برندسازی شخصی وی شکل گرفته است.
تشریح برندسازی فردی
برندسازی شخصی، ترکیبی
از مهارتها، تجربیات و شخصیتهایی است که فرد تمایل دارد جهان پیرامون وی، از او
درک کنند. طبیعی است که مانند هربرندی، فرد نیز باید داستانی داشته باشد. این
داستان، داستان ویژه و منحصر به فرد اوست. داستانی که بیان میکند او کیست، چیست، رفتار،
گفتار و ناگفتهها و نگرشش چیست. این داستان باید فرد را آنگونه که تمایل دارد،
توصیف کند. فرد از برندسازیفردی استفاده میکند، تا خود را از سایر
افراد متمایز کند. بسیاری از افراد برندسازیفردی را به کسبوکار خود متصل میکنند
تا نتیجه دلخواه تجاری خود را از آن کسب کنند.
از دیدگاه کسبوکار، برندسازیفردی
تصویری است که افراد از یک فرد میبینند. این موضوع میتواند ترکیبی از نحوه نگرش
فرد به زندگی، ویا چگونگی تصویربرداری رسانهها از وی باشد. برندسازیفردی بسیار
مهم است. اگر فردی از برندسازیفردی خود به هرنحوی چشم پوشی کند و این برندسازیفردی،
فراتر از کنترل فرد رشد کند، امکان توقف و اصلاح آن بسیار سخت خواهد بود. بنابراین
کنترل و نگهداری از برندسازیفردی، به اندازه نگهداری از خود فرد اهمیت دارد.
تصور عموم از برندسازیفردی
پیش از ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی، صرفا کارت ویزیت فرد بود. اندکی از افراد
نیز در رسانهها و یا تلویزیون به عنوان چهره مطرح بودند اما به خاطر داشته باشیم
افراد بزرگی که ما از قرنها قبل میشناسیم، به خاطر تعداد فالورها و یا پربازدید
بودن صفحه شخصی شان برندسازیفردی خود را انجام ندادند، بلکه آنها کارهای خاصی
انجام دادند که برای همیشه در اذهان به عنوان یک برند برتر، باقی ماندند.
دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان، شعرا و عرفای بزرگ همه از این دست بودند.
امروزه استفاده تجاری برندسازیفردی،
بیشتر از استفاده معنوی آن است. افراد با استفاده از برندسازیفردی، خود را به
مشتریان فعلی و بالقوه معرفی میکنند. برندسازیفردی، این امکان را به فرد میدهد
تا اطمینان حاصل کند که مخاطبان وی را به جای دیدگاه معمول(احتمالا منفی)، به دیدگاه
مورد نظر وی بشناسند. همچنین برندسازیفردی این فرصت را به فرد میدهد، تا نقاط
قوت خود را برجسته کند. این مهم کمک خواهد کرد تا مخاطبان باور کنند که فرد را
بهتر میشناسند. عموما افراد به کسانی که احساس میکنند آنها را میشناسند، بیشتر اعتماد
میکنند حتی افرادی که تابحال آنها را از نزدیک ندیدهاند.
این امر به ویژه در
زمان انتخابات مشهود است. در حالی که تعداد کمی از رای دهندگان، نظرات نامزدها را
درمورد موضوعاتی که برایشان مهم است یا در زندگی آنها تاثیر دارد بررسی میکنند،
سایر رای دهندگان کمتر علاقه به این روند دارند. در عوض، آنها به سادگی به اسمی که
می شناسند رأی میدهند. جای تعجب نیست که نامزدها با نامهای قدرتمند خود، بدون در
نظر گرفتن تجربیات و عقاید سیاسی، در انتخابات پیروز میشوند. این مهم را در
راهیابی قهرمانان ورزشی به مجلس و شوراها به سادگی میتوان دید. برای تأثیرگذار بودن،
باید برروی برندسازیفردی کار کرد. یک برند شخصی قدرتمند به فرد کمک میکند تا از
همه افراد متمایز شود. هرفردی میتواند با استفاده از دانش و مهارت خود برند شخصی
خود را تقویت کند. از بسیاری جهات ، برندسازیفردی، فرد را به یاد ماندنی میکند.
این برندسازیفردی است که به فرد کمک میکند تا هزاران نفر دیگر را با خود هم
عقیده کند و کاری را که به تنهایی قادر به انجام آن نیست، انجام دهد.
اگر هدف نهایی فرد برای
برندسازیفردی، بهبود عملکرد شغلی اوست، ابتدا باید اطمینان حاصل کند که میداند
مشتریان هدف وی چه کسانی هستند. برندسازیفردی باید با خصوصیات خود فرد و همچنین
با خصوصیاتمشتریان هدفش، تطابق داشته باشد. برندسازیفردی نباید از شخص، یک
ابرقهرمان بسازد، بلکه باید از او انسانی بسازد که برای رسیدن به اهدافش، سخت تلاش
کرده و هرآنچه مقدمه بزرگی است فراهم نمودهاست. البته اینکه ما از خود تعریف کنیم
کمکی به برندسازیفردی نخواهد کرد، بلکه به قول شیخ اجل، “مشک آن است که خود
ببوید نه آنکه عطار بگوید”.
امروزه، نمی توان اهمیت
شبکههای اجتماعی را نادیده گرفت. بخشی از برندسازیفردی فرد باید شامل حساب های شبکههای
اجتماعی وی نیز باشد. اگر فرد بخواهد به عنوان برند شناخته شود، باید صفحههای
خصوصی او از صفحه کاری وی جدا باشد. برندسازی شخصی از همان قوانین برندسازی پیروی
میکند اما تفاوتهای اندکی دراین موضوعات وجود دارد. پیش از پرداختن به موضوع
برندسازی شخصی، بهتر است مقاله مربوط به برندسازی را مطالعه کنیم تا تعریف درستی
از برندسازی داشته باشیم.
10قانون طلایی برای برندسازیفردی
ایجاد یک برند شخصی قطعا
کار دشواری است. یکی از سادهترین روشها برای این کار این است که تنها از یک نقطه
شروع کنیم. بسیاری از بزرگان بدون هدف و برنامه این کار را انجام دادند. اما
فراموش نکنیم انجام مراحل بادید باز و دانش قبلی، بسیار سادهتر از روش معمولی
است. در این بخش نکات طلایی که با رعایت انها میتوان برندسازیفردید بهتری انجام
داد، شرح داده شده است. جهان پیوسته در حال تحول است و تعداد افراد هرروز بیشتر
شده و عرصه برای رقابت تنگتر میشود. ایستادگی و پیوستگی و حرکت در راه درست،
متضمن موفقیت است.
1_ تمرکز
بسیاری از افراد وقتی
صحبت از برندسازیفردی به میان میآید، گیج و گنگ و مبهم هستند و سعی می
کنند”همه چیز برای همه باشند”. راضی نگه داشتن همه افراد، کاری غیرممکن
است و جز زیان چیزی برای فرد درچی نخواهد داشت. پس بهتر است متمرکز باشیم و خودمان
باشیم.باید به شفافیت بدانیم که پیام اصلی ما چیست و به آن تکیه کنیم. پیام فرد
باید به گونهای باشد که دیگران نیز بتوانند وی را تعریف کنند.
2_اصالت
یکی از راههای آسان و
مطمئن برای داشتن یک برند شخصی، این است که واقعی و معتبر باشد. بد بودن بهتر از
دیگری بودن یا تظاهر است. اصالت اشتباه نمیکند اما در هنگام تظاهر فرد گاهی اعمال
و شعارهایش را فراموش خواهد کرد چون در اصل آنها متعلق به وی نیستند.
3_ داستان سرایی
ست گودین در
کتاب”تمام بازاریابها دروغگو هستند”، میگوید اگر شخصی داستانی برای نقل
کردن ندارد، رنیمی از مخاطبان بالقوه خود را از دست داده است. آلن گانت معتقد
است”موثرترین استراتژی برندسازی شخصی در این روزها، ساختن روایتی واقعی است. مونولوگها
خسته کننده هستند، و استفاده از آنها برای ساختن نام تجاری، کسل کننده تر
است”.
4_ سازگاری
سازگاری بدین معناست که
اطمینان حاصل شود که وعده شخصی فرد به صورت آنلاین و آفلاین باهم تطابق دارد.
همچنین وعده ها و اعمال وی باهم سازگار هستند. همچنین صحبتها و رفتارهای فرد باهم
مطابقت داشته باشند. گفتههای وی یکدیگر را نقض نکنند. حرفهای وی با وضعیت روز
جامعه و اعمالش سازگار باشد.
5 _ پذیرش شکست
شکست بسیار سخت و تلخ است
و همه ما به نحوی تلاش میکنیم از آن جلوگیری کنیم. این بسیار طبیعی است و اقتضای طبیعت
انسانی است. با این حال، برای کسب موفقیت و داشتن یک برند شخصی متمایز، باید تحمل شکست
را داشت. والت دیزنی، همواره موفقیتهای خود را مدیون شکستهای قبلی خود در خلق
اولیه یک انیمیشن میدانست.
6 _ ایجادتأثیر مثبت
بعد از اینکه فرد موفق
شد برند شخصی خود را در طی یک دوره زمانی توسعه دهد، باید اقدام به ایجاد تاثیر
مثبت کند. در هر زمان که این تاثیر مثبت متوقف شود، برند شخصی نیز افت خواهد کرد.
به هررو برند فرد همواره باید برای مخاطبانش جذاب باشد.
7 _ دنبال کردن افراد و نمونههای
موفق
یکی از بهترین روشها در
برندسازیفردی، روش پترن است. در این روش فرد روشهای افراد قبلی را دنبال نموده و
نمونهای موفق را در ذهن خود متصور میشود. البته همانگونه که پیش از این یاد شد،
هر فردی با دیگران تفاوت دارد و باید مشخصات و ویژگیهای خود را مدنظر داشته باشد.
با دنبال کردن یک نمونه موفق، میتوان وضعیت و روشهای موفقیت وی را مورد ارزیابی و
تجزیه و تحلیل قرار داد.
8 _ زندگی در برند شخصی
همانطور که پیش از این
نیز اشاره شد، یکی از راههای متمایز نمودن برند فردی، جداسازی شرایط کاری از زندگی
شخصی است. اما این بدان معنی نیست که شخصیت فرد در زندگی چیز دیگری باشد و از برند
وی جدا باشد. در حقیقت فرد نخواهد توانست برای مدت طولانی حقایق زندگی خود را مخفی
کند. چون هرچه فرد معروف تر شود، کنجکاوی دیگران در زندگی وی بیشتر میشود و یک
روز رازهای وی آشکار خواهد شد. بنابراین با رعایت جدایی کار از زندگی، فرد باید
برند خود را نیز زندگی کند و در برند خود چیزی جدای زندگی واقعی خود نباشد.
9 _ روایت داستان فرد توسط دیگران
باوجود پیشرفت تکنولوژی
و هجوم رسانههای مختلف به دنیای ارتباطات، هنوز بهترین روابط عمومی، به صورت کلامی
است. ایجاد یک برند شخصی در حوزه عمومی نیز از این قاعده مستثنی نیست. برندسازیفردی
در صورتی موفق خواهد بود که در صحبت میان یک خانواده و یا دودوست، آورده شود. اگر
دیگران درباره برند فرد(انگونه که در استراتژی وی درج شده)، صحبت کنند، برند سازی
وی به خوبی صورت خواهد گرفت. مثال زیبای این مهم را میتوان در شعر شیرین حضرت حافظ
یافت:
خوشترآن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران
10 _ میراث فرد
هنگامی که فرد موفق شد
تا حدی در برندسازیفردی موفق شود، باید
به میراثی که پشت سر خود باقی خواهد گذاشت فکر کند تا این برندسازیفردی، پایدار و
ماندگار شود. مهم است که فرد مشخص کند باچه کلمات کلیدی و عملکردی قصد دارد شناخته
شود و در خاطرهها بماند. تفاوت ساخت یک برند شخصی با ایجاد یک کسبو کار، میراث
است.
برندسازیفردی یک پروژه
مادام العمر است که به طور مداوم در حال تکامل و تغییر است. حتی کارشناسانی که
بزرگترین برندهای تجاری را تولید و یا تقویت میکنند، میدانند که هیچ پروژهای، سختی
برای ایجاد یک برند شخصی نیست.
چگونه
متمایز باشیم؟
همانگونه که در مقالات
مربوط به برندینگ عنوان شد، موضوع اصلی همه این موارد، ایجاد تمایز است. برخی
افراد حقیقتا متمایزند اما بسیاری از افراد سعی میکنند متمایز باشند. کسانی که
براستی ویژه و خاص میاندیشند همانهایی هستند که جامعه هم بخاطر منحصربفرد بودنشان
به آنها احترام می گذارد و زندگی آنها کاملاً از زندگی دیگران متفاوت است. تفاوت
اصلی اینجاست که آنها آموخته اند بجای اینکه منحصربفردی خود را پنهان کرده و همرنگ
جماعت شوند خودشان باشند و برای ذات درونی و بیرونی خودشان ارزش قائل شوند. این
دسته افراد به هیچ وجه سعی نمیکنند متفاوت باشند بلکه تلاش میکنند به همان خود معتبرشان
تبدیل شوند. این افراد همواره با خودشان مسابقه میدهند و از گذشته خودشان پیشی
میگیرند. در حقیقت رقیب اصلی افراد متفاوت شخص آنهاست.
جالب است که بسیاری از
افراد جامعه به ظاهر با ایده واقعی و اصل بودن موافقند اما در عمل سعی میکنند با
کپی کردن از افرادی که متفاوت هستند به متفاوت بودن دست یابند. آنها می خواهند
نسبت به سایرین برجسته و متفاوت باشند و خاص به نظر برسند. اما متأسفانه بجای اینکه
دیده شوند بیشتر از خارج از گود به نظر می رسند.
از مثال های رایج این
اتفاق، کسانی هستند که تظاهر میکنند که مثلا عاشق یک سبک از موسیقی کلاسیک هستند.
یا هزاران نفر در جامعه برای اینکه دیگران فکر کنند آنها اصل و شیک هستند عین یک
مد لباس و پوشاک را کپی میکنند در صورتیکه بسیار زیباتر هستند زمانیکه درک کنند
سبک پوششی که با ذات واقعی شان تطابق بیشتری دارد آنها را زیباتر جلوه خواهد داد.
افرادی که جواد یساری را خواننده کوچه بازاری میشمرند اما در خلوت با اولین موسیقی
شش و هشت از خود بیخود شده و برای دقایقی ناخودآگاه روی ویبره میمانند.
باید بپذیریم که هیچ دو
انسانی، شبیه هم نیستند. همه ما به دنیا آمده ایم تا متفاوت باشیم. برای داشتن یک
زندگی خاص و منحصربفرد باید همان چیزهایی را که باعث تفاوت ما می شود را در آغوش
بگیریم. نه اینکه آن را پنهان کنیم.
البته فراموش نکنیم که
یافتن خود بسیار سخت است اما کپی بودن و جعلی بودن بسیار آسان است. کپی بودن هیچ
شجاعتی نیاز ندارد اما خود واقعی بودن بسیار چالش برانگیز است و مبارزه میطلبد.
ساده است که اخبار جعلی
یا بد را باور کنیم و با نظر جمع موافق باشیم. ساده است که تایید دیگران را بدون
قانع کردن آنها دریافت کنیم. همین که سربه زیر و حرف گوش کن و مطیع باشیم کافیست
تا جامعه ما را به چالش نگیرد. با این استراتژی نیاز نیست بیشتر بدانیم. همین که
به اندازه بحث کردن درباره همه موضوعات متخصص هستیم کافیست. یا اینکه ذهن خود را
با پیام های رسانه های جمعی پر کنیم و روی هر اطلاعاتی فکر و مطالعه نکنیم و با
ذهن ناخودآگاه خود زندگی کنیم کافیست تا یک کپی خوب از بقیه جامعه باشیم. اما
تفاوت همواره در ذهن هشیار ما رخ میدهد. بخاطر سخت بودن تحقیق و تفکر است که اکثر مخاطبان
ترجیح می دهند سرشان را پایین انداخته و راه اکثریت را درپیش بگیرند.
مطابق تعریف انجمن بازاریابی امریکا، ارزش ویژه برند داراییهای مشهود و نامشهود برند است که میتواند به پول تبدیل شود. ارزش ویژه برند نتیجه ایجاد درست آگاهی از برند در ذهن و قلب مخاطبان عام و خاص آن است. ارزش ویژه برند، مجموعهای از دارایی های نامشهود(intangible)، و مشهود(Tangible) برند است که با نام برند گره خورده است.
تحقیقات بازاریابی نشان می دهد که ارزش ویژه برند یکی از مهمترین دارایی های یک فرد یا سازمان است. ارزش ویژه برند از قدرت برند که حاصل حسن شهرت و شناخت و آگاهی از برند در طول زمان بدست آمده و باعث اعتماد و وفاداری بیشتر مخاطبان و مشتریان میشود.
ارزش ویژه برند یک مزیت رقابتی است و به افزایش فروش و درآمد بالاتر می انجامد و کاهش هزینه ها را در پیدارد. شهرت و محبوبیت برند منجر به درآمدزایی بیشتر (مانند بنز) و شهرت و منفوریت یک برند موجب ایجاد یا زیان خواهد شد(مانند داعش).
ارزش ویژه برند به عنوان ارزش
افزوده یک کسب و کار است و بالاتر از ارزش
دارایی های فیزیکی آن به دلیل جایگاه بدست آمده در بازار و توان بالقوه برند می
باشد.
ارزش ویژه برند به دو گروه دسته بندی میشود. عوامل مشهود (Tangible)مانند هویت بصری برند، شکل، فرم ،رنگ، بسته بندی، مشخصات ، مدل ها ، قیمت محصولات و غیره. عوامل نامشهود(intangible)، ارزش ویژه برندشهرت و میزان آگاهی از برند، ارزش ادراک شده از برند، تداعیات معنایی و تصویر ذهنی از برند، خلاقیت و نوآوری، تمایز و مزایای رقابتی، کانال های ارتباطی،رضایتمندی و اعتماد مشتریان، وفاداری مشتریان به برند.
ارزش برند (brand value) با ارزش ویژه برند (brand equity) متفاوت است. ارزش ویژه برند، بر پایه داراییهای مشهود و نامشهود برند ارزشگذاری میشود.
به گزارش موسسه معتبر اینتربرند Inter Brand برند “اپل” در سال 2023 رتبه خود را بالاتر از گوگل حفظ کرده و رشد ۱۶٪ در این سال به ارزش 2 هزار میلیار دلار رسیده است. این اولین باری است که رکوردی بالاتر از 1000میلیارد دلار ثبت میشود. اپل با ارزش ترین و گران قیمت ترین برند جهان در سال 2023 معرفی شده است.
آرکتایپ (archetype) یا کهن الگو، یکی از قدیمی ترین توصیفات از صفات وجودی بشر است که به اساطیر یونان بازمیگردد. آرکتایپها، الگوهایی را در ذهن مخاطب تداعی میکنند. در یونان باستان، ستارهشناسی، ریاضیات، روانشناسی، فلسفه و ادبیات پیشرفت بسیار زیادی داشت و امروزه بسیاری از واژههای کلیدی علمی جهان، از یونان باستان الهام گرفته شدهاند. باوجود اینکه در ایران باستان، فرهنگ و علم کهنه و نو، پیشرفت زیادی کرده بود و حتی دانشگاههای بسیار بزرگی همچون دانشگاه جندی شاپور از داخل و خارج دانشجو میپذیرفتند، ایرانیان توانایی حفظ و گسترش این علوم و فرهنگ خود را نداشتند. بدیهی است حمله اسکندر و پیامدهای بعدی آن و همچنین حملههای بعدی، بارها و بارها کتابها و داشتههای علمی و تحقیقاتی ایرانیان را نابود کرد و چیزی برای عرضه باقی نماند. بعلاوه اینکه ایرانیان از دیرباز، علوم وارداتی را بیشتر پذیرفته و به آن بها میدادند. حال اینکه بسیاری از این علوم پیش از این در ایران مورد استفاده قرار میگرفتند. البته تا صدسال پیش، کسی از آنها اطلاعی نداشت و با حفاری اروپاییان در خرابههای باستانی ایران، تنها بخشی از این تمدن بزرگ، کشف و به جهان معرفی شد. البته این مهم کمکی به توسعه فرهنگ ایران نکرد چون سالیان دراز بود که فرهنگ یونان باستان برجهان چیره شده بود و خصوصا غربیان تمایل بیشتری به پرداخت این فرهنگ داشتند.
یکی از بزرگانی که کمک بزرگی به
فرهنگ ایران نموده است، فردوسی بزرگ است. فردوسی با پدید آوردن شاهنامه، اساطیر ایرانی
خلق کرد که جای آنها به شدت در فرهنگ ایرانی حس میشد. شخصیتهای شاهنامه، هریک
بیانگر یکی از صفات و ویژگیهای انسانی در حد اعلای آن هستند. به عنوان مثال رستم
را میتوان یکی از آرکتایپهای ایرانی دانست که نماد قدرت و شجاعت انسان است. در
اساطیر ایرانی جسته و گریخته آرکتایپهایی مشاهده شده ولی کار برروی این شخصیتها
بسیار ضعیف بوده است. به عنوان مثال آرش در فرهنگ ایرانی، نمایشگر وطن پرستی و
ایثار است. به هر رو امروزه در دانش مدیریت با توجه به غربی بودن آن، از
آرکتایپهای یونان باستان استفاده شده است. آرکتایپها شخصیتهای انسانی به برندها
میبخشند و با نزدیک کردن یک برند به آرکتایپ خاصی، میتوان صفات آن آرکتایپ را برای
برند بازسازی کرد. همانگونه که اشاره شد، اعطای ویژگی انسانی به برندها، برای
برقراری پیوند عاطفی بین مشتریان و برند بسیار مهم است .
به عبارت دیگر، آرکتایپ میانبری است به برندسازی
ویکی از ابزارهای ایجاد تمایز برند از رقبا است.
با کشف و استخراج آرکتایپ یا کهن
الگوی یک برند، میتوان گفت که چه رنگی، چه فرمی، چه ویژگیهایی و چه وعدهای برای
هر برند مناسب تر است و به بیان دیگر برند یک شخصیت انسانی به خود خواهد گرفت. برندهای
قدرتمند، با برنامه و آگاهانه صفات و رفتارهای خود را برنامهریزی میکنند .
کهن الگوهای دوازدهگانه
آرکتایپ ها به دوازده قسم تقسیم
میشوند که در این بخش شرح داده خواهند شد. برای برقراری ارتباط با مخاطب خود،
باید مشخص کند که کیست و چه شخصیتی دارد. استفاده از آرکتایپها کمک خواهد کرد تا
روش، رنگها، قولها و بقیه صفات یک برند برای صاحبان آن بیشتر مشخص شود تا بتوانند آن
را به مخاطب نیز انتقال دهند. این الگوها به خلق داستان برند نیز کمک شایانی
خواهند نمود. در حقیقت با این آرکتایپها، الگوهای کاراکتری برند بیشتر مشخص شده و
خلق داستان برند، سادهتر خواهد شد. این کهن الگوها به عنوان قالبهایی هستند که
به برند کمک میکنند تا در ذهن و قلب مشتری، تداعیگرشخصیتی نمادین باشد. انتخاب
دقیق آرکتایپ باعث میشود که برند، بهتر توسط مخاطبان، شناخته و درک شود.
1 _ جادوگر (Magician)
این کهن الگو، کمک میکند تا آرزوها
محقق شوند. آرکتایپ جادوگر، به چشم انداز میپردازد. این الگو قرار نیست یک کالای
بهتر را معرفی کند و یا کمک کند که مخاطب محصول بهتری داشته باشد، بلکه آرزوها را برای
مخاطب تداعی میکند. برند دیزنی را میتوان یک جادوگر واقعی دانست. به ظاهر، دیزنی
یک شرکت در حوزه رسانه است ولی یکی از کارهای دیزنی، خلق رویاهای دستنیافتنی است.
این مهم را میتوان به وضوح در دیزنیلند(پارکهای تفریحی دیزنی)، مشاهده کرد. به
محض ورود به این پارکها، مخاطب حس میکند که به یک دنیای جادویی وارد شده است.
2
_ حکیم
(Sage)
آرکتایپ حکیم، همواره به دنبال کشف
حقیقت است. برای آرکتایپ حکیم، آگاهی، کلید موفقیت است و هر چیز دیگری نسبت به
آگاهی، در اولویت بعدی قرار دارد. ممکن است یک برند حکیم، صمیمی و دوستانه به نظر
نرسد. آنها مانند دیزنی، مخاطب خود را سرگرم نمیکنند، در عوض، با شایستگی و
استعدادی که دارند، وی را به تحسین وا میدارند. دانشگاه هاروارد نمونهای از
آرکتایپ برند حکیم است. این دانشگاه، یکی از مشهورترین و محترم ترین دانشگاههای
دنیاست. هشت رئیس جمهور آمریکا و بیست و یک برنده جایزه نوبل، از فارغ التحصیلان هاروارد
هستند. خود دارند. برند هاروارد نمایشگر هوشمند بودن است.
3 _ معصوم
(Innocent)
مقصود این آرکتایپ، کسب شادی
است. این کهن الگو نماد معصومیت و تداعیگر بهشت است. معصومیت موجب پاکی و آزادی
انسانهاست. یک برند معصوم، هیچ گاه به دنبال تبلیغ و قانع کردن مخاطب برای مصرف بیشتر
نیست. در عوض، به وسیله ابزار نوستالژی، بسیار قویتر شما را ترغیب میکند. پفک
نمکی مینو، یکی از مصادیق این آرکتایپ است. این برند جلوه خاصی ندارد و طبیعی است
و بسته بندی قدیمی دارد اما نماد خاطرات دوران کودکی است که برای نسلها ثابت مانده
است.
4 _ یاغی
(Outlaw)
آرکتایپ یاغی، فارق از ترس است و
همواره درپی تحول است. این الگو، نمیترسد و سرنوشت خودش را بدون توجه به محدودیتها،
تعیین میکند. اگر آرکتایپ معصومیت را به لذت بردن از زنگ تفریح دبستان تشبیه کنیم،
آرکتایپ یاغی همانند فرار کردن از مدرسه خواهد بود.
کاربران اپل، نمونهای از مشتریان
یک برند با آرکتایپ یاغی هستند. اپل به مخاطبان خود الهام میکند که خودتان باشید
و کاری متفاوت از دیگران انجام بدهید. این حس یاغیگری ایجاد تفاوت و تعصب نموده
است. این حس تاحدی به مشتریان القا شده که آنها برای تهیه گوشی جدید، شب را در
کنار فروشگاه به سر میکنند.
5 _ شوخ طبع (Jester)
آرکتایپ شوخ طبع، بیش از هر چیزی
به سرگرمی میپردازد و در زمان حال زندگی میکند. برندهایی با این الگو، مشکلات
یا بیماریها یا ناراحتیهای مخاطبان خود را درمان نمیکنند، ولی کاری میکنند که آنها
حال بهتری داشته باشند. نمایشهای کمدی یا استندآپ کمدیها، از این دسته هستند.
6 _ عاشق
(Lover)
این آرکتایپ نمایشگر احساس، محبت
و علاقه است. برندهایی با آرکتایپ عاشق، سعی دارند تا در لحظههای صمیمی زندگی مشتریانشان،
در کنار آنها باشند. به عنوان مثال محصولاتی که در جشنها و شادیها و پیوستگیهای
مشتریان کاربرد دارند، دارای کهن الگوی عاشق هستند.
7
_ جستجوگر
(Explorer)
این کهن الگو جستجوگر است و به
دنبال کشف مرزهای جدید است. آزادی، هدف نهایی برند جستجوگر است. اگرچه بسیاری از
برندها سعی میکنند زندگی را در خانه برای مخاطبانشان آسانتر کنند، ولی جستجوگرها
تلاش میکنند تا آنها را به بیرون هدایت کنند. برندهای فعال در زمینه کمپینگ،
کوهنوردی، ورزشهای محیط آزاد و… در
این دسته قرار دارند. نیسان جی.تی.آر یکی از نمونه های چنین برندی است.
8
_ حاکم
(Ruler)
این کهن الگو، بیاتگر انحصار و
تجمل است و تمام قدرت را یکجا طلب میکند. مشتریان برندهایی با آرکتایپ حاکم، به
طبقه خاصی از اجتماع تعلق دارند و خود را قدرتمند میدانند. یک برند باید با کیفیت
و گران باشد تا در این دسته قرار بگیرد. برندهای جواهرات، این نوع آرکتایپ را
دارند.
9 _ حامی
(CareGiver)
آرکتایپ حامی، نیکخواه و خیراندیش
است. آنها مراقب مخاطبان و افرادی مورد علاقه آنها هستند. مشتریان این شخصیت از
برند، به آنها اعتماد دارند. این دسته از برندها بر خانواده تمرکز دارند. معمولا
تبلیغات این برندها در فضای رقابتی نیست و بیشتر جنبه مراقبتی دارد.
10 _ قهرمان
(Hero)
آرکتایپ قهرمان، نهایت تلاش خود
را میکند تا دنیای بهتری خلق کند. آنها به دنبال مراقبت از مشتری خود نیستند،
بلکه میخواهند او را با چالش مواجه کنند. نایک، نمونهای کلاسیک از برند قهرمان
است. این برند به مخاطب خود کمک میکند که تا حد ممکن قوی و شایسته باشد. نایک در
رقابتهای سخت در کنار مخاطبان خود باقی میماند تا به تمامی چالشها غلبه کنند.
11 _ معمولی
(Regular)
آرکتایپ معمولی، شکوه و فریبندگی
خاصی ندارد و فقط کارها را به خوبی انجام میدهد. آنها یک نیاز روزمره را پیدا میکنند
و به شکلی عادی در برآورده کردن آن نیاز، در کنار مشتریان خود هستند.
12 _ خلاق (Creator)
آرکتایپ خلاق، نگران هزینهها نیست.
آنها فقط ایدهآل بودن محصولات برایشان مهم است. برندهای خلاق میخواهند با آفرینش
بهترینها، دنیای بهتری را به وجود بیاورند. برند لگو، یکی از نمونههای آرکتایپ
خلاق است.
وفاداری به برند را همه انسانها به نوعی تجربه کردهاند.
به عنوان مثال اگر دونفر با شرایط مالی یکسان، توانایی خرید تلفن همراه دلخواه خود
را داشته باشند و یکی از آنها تلفن همراه با برند اپل و دیگری تلفنی با برند
سامسونگ داشته باشد، میتوان به سادگی حدس زد که هردو این افراد تمایل خواهند داشت
گوشی تلفن همراه خود را مجددا از همین برند فعلی خریداری کنند. دلیل این مهم این
است که هردو این برندها موفق شدهاند که شناخت از برند، هویت برند، تجربه از برند
و آگاهی از برند را در ذهن و قلب مخاطبانشان نهادینه کنند و مشتریان در این سطح
بسیار بعید از که بین دو برند یا برندهای دیگر سویچ کنند و احتمال بسیار بالایی
دارد که همان برند قبلی خود را تهیه نموده و به آن وفادار بماند. درصورتیکه این
مثال را برای دو برند اپل و مثلا هواوی بزنیم، آنگاه موضوع فرق خواهد کرد و ممکن
است در این زمان یکی از این افراد مانند دو نفر قبل به برند خود وفادار نماند. تعریف
وفاداری به برند از نظر انجمن بازاریابی امریکا بدین شکل است که وفاداری به برند، نوعی
رفتار میان مصرفکنندگان است که مطابق این رفتار، مصرفکننده ترجیح خواهد داد خریدهای
آینده خود را از همان برندی که هم اکنون مورد استفاده قرار میدهد انجام داده، ویا
به عبارت دیگر همچنان استفاده از برند فعلی را ادامه دهد.
البته این مهم همانگونه کا در مقاههای قبل نیز شرح
داده شد، مختص به بازارهای مونوپولی و الیگوپولی نیست و به بازارهای رقابتی باز خواهد
گشت. البته مشتریان این بازارها نیز به محض وجود حق انتخاب، شروع به انتخاب برند
مورد نظر خود خواهند نمود. همانگونه که در شوروی سابق بیشتر از 5مدل خودرو در
اختیار مشتریان نبود و مشتریان حق انتخاب نداشتند اما به محض بازشدن بازار، خیابانهای
روسیه از اتومبیلهای گوناگون با برندهای مختلف رنگ گرفت. بنابراین وفاداری به
برند را نمیتوان صرفا با توجه به تکرار رفتار خرید مشتریان تعریف کرد و باید
شرایط نیز درنظرگرفته شود. در مبحث استراتژی(Lock-in)،به معنای نصب
زنجیر به پای مشتری به این موضوع را شرح خواهیم داد. با توجه به حساسیت موضوع و تعاریف
و عقاید مختلف، امروزه برای درک بهتر مفهوم وفاداری به برند، این موضوع را از سه
منظر نگرشی، رفتاری و ترکیبی مورد بررسی قرار میدهند.
وفاداری به برند از دیدگاه نگرشی بدین معناست که مشتری
برند را برتر از سایر برندها بداند. وفاداری به برند از دیدگاه رفتاری این است که
مشتری به دلایلی در هنگام خرید برند را به بقیه برندها ترجیح دهد. وفاداری به برند
از دیدگاه ترکیبی نیز تلفیقی از این دودیدگاه است. مطابق این دیدگاه مشتری هم
برندرا از سایر برندها برتر پنداشته و هم هنگام خرید، آن برند را در اولویت قرار
دهد.
وفاداری به برند از دیدگاه کاتلر
از دیدگاه کاتلر پدر بازاریابی جهان، مشتریان را از
لحاظ وفاداری به برند به چهار سطح تقسیم میشوند. مشتریان وفادار سرسخت، مشتریان
وفادار اشتراکی، مشتریان وفادار با تغییر سلیغه و مشتریان بی وفا. هرکدام از این
دسته از مشتریان صفات و رفتارهای مربوط به خود را دارند.
مشتریان سخت وفادار(Hardcore Loyals) در خریدها و تصمیمهای خرید خود صرفا یک برند مشخص را انتخاب میکنند.
مشتریان وفادار مشترک(Split Loyals) به دو یا سه برند خاص وفادارند.
مشتریان وفادار با تغییر سلیقه(Shifting
Loyals) مشترانی که وفاداری دارند اما
اما ممکن است در مقاطع مختلف به برندهای مختلف وفادار باشند.
مشتریان بیوفا
(Switchers) به برند خاصی
وفادار نیستند و در هر تصمیم خرید خود، مستقلا تصمیم خود را تغییر میدهند.
چرا باید تا این حد به وفاداری به برند فکر کنیم و برای
افزایش آن تلاش کنیم؟ حداقل سه دلیل در ذهن مدیران کسب و کارها برای توجه و تمرکز
بر وفاداری به برند وجود دارد:
روشهای افزایش وفاداری به برند در
مشتریان
افزایش وفاداری به برند دکمه با فرمول خاصی ندارد. افزایش یا ایجاد وفاداری به برند، پروژهای است که باید مطابق برنامه و به تفصیل صورت گیرد. نکته بسیارمهمی که هم در بازاریابی و هم در برندینگ وجود دارد این است که ایجاد و آگاهی بخشی و محبوب سازی یک برند به صداقت نیاز دارد. امکان ندارد با عدم حفظ صداقت، کیفیت، مشتری مداری و احترام به مشتری بتوانیم موجب ایجاد وفاداری به برند شویم. مشتریان مانند همیشه باهوش هستند و کلیه رفتارهای یک برند را زیر نظر دارند و بیشتر از یک بار نمیتوان به آنها دروغ گفت. متاسفانه نکته بسیار رایجی که در مورد برندهای ایرانی وجود دارد این است که آنها برندسازی را با صداقت و عشق و کیفیت آغاز میکنند و زمانیکه به سودآوری رسیدند بقیه عوامل را فراموش نموده و صرفا بر سوددهی بیشتر متمرکز میشوند. همین موضوع سبب خواهد شد که یک برند در چرخه عمر محصول به بخش افول نزدیک شده و یا ضعیف شده و یا از بین برود.
همین موضوع است که میبینیم برندهای خارجی به محض ورود به بازار ایران سیل زیادی از برندهای داخلی را به راحتی از بازار رقابت خارج میکنند و نیاز به تلاش چندانی ندارند. برندهای خارجی به دلیل رعایت حقوق مصرف کننده و حفظ کیفیت، به سادگی مشتریان را به سمت خود جلب نموده و وفاداری آنها را بدست میآورند. یکی از گلههایی که تولید کنندگان ایرانی همواره از مشتریان دارند این است که مشتریان ایرانی وفادار نیستند درصورتیکه مشتریان ایرانی بسیار مشتریان وفاداری هستند و در دسته بندی کاتلر اتفاقا مشتریان ایارنی بیشتر در دسته مشتریان وفادار با تغییر سلیقه قرار میگیرند. اما نکته جالب اینجاست که اتفاقا برندهای ایرانی به مشتریان خود وفادار نیستند و در بسیاری از موارد کم کاری و کم فروشی از جانب برندها شکل میگیرد نه مشتریان. به همین خاطر است که برندهای ایرانی به سختی میتوانند از مرزهای کشور رد شوند و در بازار داخلی نیز بسیار شکننده هستند. کنترل بازار بصورت دستوری امکان پذیر نیست و بازار به خودی خود به تعادل میرسد اما زمانیکه در همین بازار داخلی یک برند معمولی خارجی ورد میکند، به راحتی رقبای داخلی خود را با کمترین زحمت قلع و قمع میکند.
یکی از روشهای افزایش وفاداری از برند ایجاد درگیری با
محصول و میزان استفاده از آن است. درگیری با برند(Product Involvement)،
به معنای ایجاد درگیری ذهنی و قلبی مخاطب با برند است. اگر برندی بتواند ذهن و قلب
مخاطب را درگیر خود کند در ایجاد وفاداری به برند موفقتر خواهد بود. میزان درگیر
بودن با یک محصول، میتواند یکی از عواملی باشد که وفاداری به آن محصول را افزایش
دهد. مشتریانی که دفعات بیشتری با یک برند درگیر باشند احتمال خرید و وفادار
بودنشان به آن برن دبیشتر خواهد بود.
یکی دیگر از عوامل ایجاد وفاداری به برند ایجاد ارزش
است. مشتری باید حس کند که ارزشی که بدست آورده از پولی که داده بیشتر است. به این
مهم ایجاد ارزش درک شده(Perceived Value) میگویند. مشتری همواره آنچه را از دست داده(پول)، را با آنچه به
دست آورده است مقایسه میکند و درصورتیکه در این مقایسه حس کرد که این ارزش بدست
آمده برابر است، رضایتمندی وی حاصل خواهد شد. امروزه برندها در تلاش هستند تا به
مشتریان بیش از آنچه که انتظار دارند ببخشند. یعنی در حقیقت مشتری را مشعوف و
سورپرایز کنند. برندی که بتواند این مهم را انجام دهد، در ایجاد وفاداری به برند
موفق تر خواهد بود. به عبارت دیگر اگر مشتری ارزشی که دریافت کرده بسیار بیشتر از
سطح توقع خود و باشد، شگفت زده شده و خوشحالی وی موجب ایجاد وفاداری به برند خواهد
شد. این ارزش درک شده از محصول را به ارزش عملکردی، ارزش احساسی، ارزش از لحاظ قیمت
و ارزش از لحاظ بیان تقسیم میکنند. درصورتیکه مشتری ارزش مود درخواست خود را درک
کند، پدیدهای به نام اعتماد به برندد(Brand
Trust)، بوجود خواهد آمد. این موضوع به
معنای ایجاد اعتماد بین مشتری و برند است. این موضوع بسیار حائز اهمیت است. اگر
مشتری به برندی اعتماد داشته باشد، به آن وفادار خواهد بود. ایجاد وفاداری به برند
موضوعی بسیار پیچیده است که نیازمند طی تمام مراحل است. در صورتیکه این موضوع به
صورت علمی دنبال و برنامه ریزی شود قطعا نتیجه درست خواهد داشت و درصورتیکه مراحل
برندسازی به درستی پیگیری نشود، اثرات آن قطعا کوتاه مدت یا بی تاثیر خواهد بود.
نوشته: فرامرز عیبپوش
منابع و ماخذ:
فرهنگ واژههای مصوّب فرهنگستان ـ دفتر هفتم». فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
خلیل جعفرپیشه (۱۳۹۰)، اسرار نام و نشان سازی، انتشارات آموخته.
پورفلاح، احمد (۹ بهمن ۱۳۸۹). «برند (BRAND) چیست؟».