دیوید اوگیلوی

دیوید اوگیلوی، کارآفرین و مدیر موفق بریتانیایی، بنیان‌گذار بنیاد تبلیغاتی اگیلوی(Ogilvy & Mather)، بود. وی به عنوان «پدر صنعت تبلیغات» و «پادشاه خیابان مدیسون» شناخته شده است. اگیلوی دانش آموخته سازمان تحقیقاتی گالوپ بود. وی موفقیت کمپین های خود را مدیون مطالعات و تحقیقات دقیق در خصوص عادات مصرف کنندگان می دانست. وی به تشکیل علم «تحقیقات بازاریابی» کمک شایانی نمود.

زندگینامه اگیلوی

دیوید مکنزی اوگیلوی در 23 ژوئن 1911 در وست هورسلی، ساری در انگلستان دیده به جهان گشود. پدرش، فرانسیس جان لانگلی اوگیلوی، دلال سهام بود و مادرش دوروتی بلو فیرفیلد بود. پدربزرگش(پدر مادرش)، آرتور روآن فیرفیلد، از کارکنان بلندپایه دولت ایرلند بود.

او اولین پسر عموی نویسنده ربکا وست و داگلاس هولدن بلو جونز بود که برادر شوهر فردا دادلی وارد و پدرزن آنتونی لمبتون، ششمین ارل دورهام بود. اوگیلوی به دلیل شرایط سخت پدرش با هزینه‌های کمتری در مدرسه سنت سیپریان، ایستبورن، تحصیل کرد. در سیزده سالگی موفق شد بورسیه تحصیلی کالج فتس در ادینبورگ را دریافت کند. در سال 1929، مجددا با بورس تحصیلی، به آکسفورد رفت اما پس از دو سال به علت ردشدن در امتحانات، آکسفورد را ترک کرد.

در سال 1931، شغل کارگری در آشپزخانه هتل مجستیک پاریس گرفت. پس از یک سال، به اسکاتلند بازگشت و شروع به فروش اجاق های پخت و پز AGA، در درب منازل(ویزیت حضوری در درب منازل)، کرد. موفقیت او در این امر، موجب شگفتی کارفرما شد. کارفرمای دیوید از او درخواست کرد که کتابچه راهنمایی به عنوان دستورالعمل، تئوری و عملی فروش اجاق گاز AGA، برای آموزش سایر فروشندگان بنویسد. سی سال بعد، همین کتابچه، توسط مجله فورچون به عنوان «بهترین کتابچه راهنمای فروش که تا کنون نوشته شده است» لقب گرفت.

برادر بزرگترش اوگیلوی، (پدر بازیگر ایان اوگیلوی) این کتابچه راهنما را در آژانس تبلیغاتی متر لندن[1] برد و آن را به مدیران این آژانس نشان داد. مدیران متر با دیدن این دفترچه، به دیوید جوان‌ شغل مدیر حسابداری را پیشنهاد دادند و دیوید در سال 1935 با این سمت در آژانس تبلیغاتی متر.اند.کراودر لندن مشغول بکار شد.

در سال 1938، دیوید مدیران آژانس را متقاعد کرد که او را برای یک سال به ایالات متحده بفرستند تا وی در آنجا در موسسه تحقیقات گالوپ مشغول به فعالیت شود. با موافقت مدیران آژانس، دیوید به نیوجرسی رفت. اوگیلوی در کتابها و سخنانش همواره از گالوپ به عنوان یکی از تأثیرگذارترین مجموعه ها برروی تفکرات خود یاد می کند. اگیلوی معتقد بود تعهد گالوپ بر روش های تحقیق دقیق و پایبندی به واقعیت، رمز موفقیت این  دوامجموعه است.

در طول جنگ جهانی دوم، اوگیلوی همکاری با سرویس اطلاعاتی بریتانیا در سفارت بریتانیا در واشنگتن دی سی را پذیرفت تا در جنگ علیه نازی ها خدمت کند. در آنجا به تجزیه و تحلیل و توصیه هایی در مورد مسائل دیپلماسی و امنیتی پرداخت. اگیلوی دانش خود را از رفتار انسانی از مصرف گرایی به ناسیونالیسم در گزارشی تعمیم داد که تحت عنوان مقاله ای با عنوان «به کارگیری تکنیک گالوپ در زمینه های اطلاعات مخفی” منتشر شد. این گزارش با استقبال مواجه شد و پایه ای برای موفقیت او در همکاریهای بعدی وی در اروپا و امریکا شد.

در دوران جنگ جهانی دوم، اوگیلوی یکی از فارغ التحصیلان برجسته کمپ مخفی X بود که در نزدیکی شهرهای ویتبی و اوشاوا در انتاریو، کانادا قرار داشت. در همین کمپ بود که پیش از اینکه به عنوان «پادشاه خیابان مدیسون» مشهور شود، بر قدرت تبلیغات مسلط شد. با اینکه او برای خرابکاری و نبرد شهری آموزش دیده بود، اما در نهایت به پروژه‌هایی برای از بین بردن شهرت و محبوبیت نازیسم منسوب شد. این پروژه های تبلیغاتی، برروی بازرگانانی که پیش نیازهای نازی ها را تامین می کردند، متمرکز بود تا ذهن آنها را تغییر دهند که داوطلبانه با چشم پوشی از سود، از همکاری با نازیها سر باز بزنند.

پس از جنگ، اوگیلوی با سوفی لوئیز بلو جونز ازدواج کرد (این ازدواج تا سال 1955 دوام داشت و بعدها دیوید درسال 1973 با هرتا لانس در فرانسه ازدواج کرد) و به مزرعه ای در پنسیلوانیا نقل مکان کرد و به گاوداری و کشاورزی پرداخت. اما این فضای «آرامش» و «رضایت» تنها چندسال توانست اوگیلوی و همسرش را در پنسیلوانیا نگه دارد، اما نهایتا فضای بدون هیجان زندگی روستایی و محدودیت‌های اگیلوی در این شیوه از زندگی، او را به شلوغترین جای جهان یعنی منهتن نیویورک فرستاد.

اوگیلوی در نیویورک، آژانس تبلیغاتی خود به نام «بنیاد اگیلوی اند متر»[2] را با حمایت مدیران قبلی اش در شرکت متر اه‌اندازی کرد. دفتر مستقر در لندن این آژانس توسط برادر بزرگ‌ترش فرانسیس اداره می‌شد که بعداً آژانس دیگری به نام S.H. بنسون نام گرفت. دیوید اوگیلوی در هنگام راه اندازی آژانس خود، تنها 6000 دلار سرمایه در حساب خود داشت.

بنیاد اگیلوی بر اساس اصول دیوید اوگیلوی ساخته شده بود. دو اصلی که امروزه نیز به نام اگیلوی مشهور هستند، اصول «وظیفه تبلیغات، ایجاد فروش است» و «تبلیغات موفق برای هر محصول باید بر اساس اطلاعات مصرف کننده آن باشد»، بود. او از تبلیغات شلوغ و ایجاد هیاهو، بیزار بود و معتقد بود که «مشتری باهوش است و با وی باید مانند یک انسان باهوش رفتار شود». در سال 1955 اگیلوی عبارت مشهور «مشتری احمق نیست، او همسر توست» را بر اساس این ارزش‌ها ابداع کرد.

همکاری دیوید با شرکت های بزرگ جهان، با چندین کمپین تبلیغاتی نمادین آغاز شد. او کمپینی را با بازی «النور روزولت»، بانوی اول سابق امریکا، در سال 1959 تبلیغاتی برای مارگارین گودلاک[3] انجام داد. بعدها اگیلوی در زندگی‌نامه خود[4]، با عنوان «اگیلوی در تبلیغات» ، مدعی شد که استفاده از بانوی اول امریکا برای انجام این تبلیغ، اشتباه بوده است. نه به این دلیل که این تبلیغ بد از کار درآمده بود، بلکه به این دلیل که او بعدها اصل «استفاده از افراد مشهور در تبلیغات، اشتباهی بزرگ است»، را ابداع کرد.

اوگیلوی معتقد بود «بهترین راه برای به دست آوردن مشتریان جدید، انجام کارهای قابل توجه برای مشتریان فعلی است». موفقیت در کمپین های ابتدایی، به اوگیلوی کمک کرد تا مشتریان بزرگی مانند رولز رویس و شل را به دست آورد. در مدت کوتاهی مشتریان جدید به سمت اگیلوی سرازیر شدند و بنیاد اگیلوی به سرعت رشد کرد. او به سرعت مشهور شد و لقب «پدر تبلیغات» را گرفت. در سال 1962، مجله تایم از وی به عنوان «جادوگر تبلیغات» یادکرد و در مطبوعات به عنوان «پادشاه خیابان مدیسون» شناخته شد.

در سال 1973، خود را از سمت مدیریت بنیاد اگیلوی بازنشسته کرد و به ویلای خود در توفو فرانسه نقل مکان کرد. او با این حال که دیگر درگیر مدیریت روزانه آژانس نبود، همواره با شرکت در تماس بود. مکاتبات او به طور چشمگیری حجم نامه های ارسال شده توفو را افزایش داد و همین حجم مکاتبات موجب شد تا اداره پست توفو در جایگاه بالاتری طبقه بندی شود و حقوق مدیر و کارکنان این اداره پست افزایش یابد. اگیلوی در این نامه ها، دستورالعمل های تبلیغاتی و وصایای خود به کارکنان اگیلوی را بازگو کرده است.

اوگیلوی در دهه 1980 از بازنشستگی خسته شد و چند سالی را در هند و پس از آن در آلمان شد و به عنوان مدیر شعب اگیلوی در این کشورها گذراند. او درکی از پیری و بازنشستگی نداشت و در تورهایی از تمامی شعبات اگیلوی در سراسر جهان بازدید کرد و به نوشتن کتاب و ایراد سخنرانیهای مختلفی در همایشهای بین المللی ادامه داد.

در سال 1989، دعوایی قانونی علیه بنیاد اگیلوی به بهانه اینکه این هلدینگ «اولین شرکت بازاریابی بود درحالی که اگیلوی خود را اینگونه معرفی کرده بود»، توسط وکلای شرکت سرمایه گذاری دابلیو.پی.پی[5] ، که یک هلدینگ ثروتمند انگلیسی بود، به راه افتاد. نهایتا این هلدینگ برنده دعوا شد و بنیاد اگیلوی را به مبلغ 864 میلیون دلار خریداری کرد.

اوگیلوی، در جریان دادرسی سر مارتین سورل، بنیانگذار WPP، را «مردک مزخرف» خطاب کرد اما بعدها تعهد کرد که احترام وی را حفظ کند. سر مارتین سورل، بعدها دیوید اوگیلوی را به عنوان ریاست هیئت مدیره منصوب کرد اما به مدت سه سال وی را از اجرا دور نگاه داشت. در نهایت اگیلوی این تصاحب را پذیرفت و با توجه به رفتارهای مودبانه سر مارتین سورل با وی، به یکی از طرفداران سورل تبدیل شد. اگیلوی طی نامه ای «عذرخواهی رسمی» از سر مارتین سورل کرد که این نامه در دفتر سورل به نمایش گذاشته شد و امروزه از داراییهای بنیاد اگیلوی به حساب می آید. این نامه بعدها به عنوان «درس پذیرش متمدنانه شکست» قلمداد شد.

گفته می شود باوجود غرور بیش از حد اگیلوی، این نامه تنها عذرخواهی دیوید اوگیلوی در طول دوران زندگی او بشمار می رود. اگیلوی در مصاحبات خود عنوان کرد که  “زمانی که سر مارتین سورل سعی کرد شرکت ما را تصاحب کند، دوست داشتم او را بکشم. اما خوشحالم که این کار قانونی نبود. اکنون آرزو می کنم که ای کاش او را 40 سال پیش می شناختم. امروز من برای سر مارتین سورل احترام بسیاری قائلم و او را بسیار دوست دارم.” دیوید اوگیلوی در 21 ژوئیه 1999 در خانه خود در توفو[6] در شهر بونس[7] فرانسه ، دیده از جهان فروبست.

افتخارات اگیلوی

اوگیلوی در جشن تولد 56سالگی اشت در سال 1967 به نشان فرماندهی فرمان امپراتوری بریتانیا [8]منصوب شد. بسیاری از بزرگان بریتانیا معتقد بودند که وی مستحق مقام شوالیه[9] دریافت لقب «سر» بود. وی در سال 1977 به تالار مشاهیر تبلیغات ایالات متحده و در سال 1990 به نشان هنر و ادب فرانسه برگزیده شد. در سال 1968 به عنوان رئیس صندوق کالج متحد سیاه‌پوستان و در سال 1975 به عنوان متولی در شورای اجرایی صندوق جهانی حیات وحش منصوب شد.

پی نوشت ها


[1] Mather & Crowther

[2] Ogilvy & Mather

[3] Good Luck Margarine

[4]Ogilvy on Advertising

[5] WPP Group

[6] Chateau de Touffou

[7] Bonnes

[8] CBE

[9] GBE

اریک هوبرمن

اریک هوبرمن کارآفرین سریالی و رهبر فکری دنیای دیجیتال مارکتینگ، کارآفرینی، فروش و تجارت است. اریک موسس شرکتهایی همچون سواگ(Swag of the Month)، الی دات کام(Ellie.com) و آژانس بازاریابی شاهین(Hawke Media) است. هوبرمن در دنیای بازاریابی و فروش بیشتر به دلیل رکوردش در رسیدن به بیش از 100میلیوندلار پیش از سی سالگی و انتشار کتاب «شگرد شاهین»، مشهور است.

زندگی هوبرمن

اریک هوبرمن در سانتا مونیکا، کالیفرنیا دیده به جهان گشود. اریک پس از اتمام تحصیلات مدتی به شغل پدر دوستش مشغول شد و پس از آن به همراه یکی از دوستانش کسب و کار موفقی بصورت اینترنتی به نام سواگ راه اندازی کرد.

پس از واگذاری این کسب و کار، به فکر راه اندازی آژانس بازاریابی خودش افتاد و آژانس بازاریابی شاهین را تاسیس کرد.

اریک داستان موفقیت در کسب و کارش را در کتابی به نام «شگرد شاهین» به چاپ رسانیده است. وی به همراه همسرش اریکا و دخترش کیرا در سانتامونیکا کالیفرنیا مستقر هستند.

جوایز و افتخارات

اریک در طول دوران حرفه‌ای خود افتخارات و جوایز بسیاری را دریافت کرده است، از جمله فوربس زیر 30 سال، مجله Inc 25 ، بازاریاب تاثیرگذار بازاریابی برتر، و “اینفلوئنسیو تاثیرگذار برتر سال 2017.

اریک هوبرمن به طور منظم در نشریات رسانه ای بزرگ مانند فوربس، کارآفرین و بیزینس اینسایدر مشارکت دارد. هوبرمن دوبار به عنوان «مدیر بازاریابی سال» ایلات متحده، انتخاب شده است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

سایمون سینک

سایمون سینک، نویسنده و سخنران آمریکایی، استاد ارتباطات استراتژیک در دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتابهای مشهوری چون «با چرا شروع کنید»[1] و «بازی بی نهایت»[2] است. سینک یکی از مشهورترین سخنرانان مدیریت و رهبری در جهان است.

زندگی سینک

سایمون الیور سینک[3] در ۹ اکتبر ۱۹۷۳در ویمبلدون انگلستان دیده به جهان گشود. مادرش مجارستانی و پدرش امریکایی است. سینک در دوران کودکی، پیش از مهاجرت کامل خانواده به ایالات متحده، تحصیل و زندگی در ژوهانسبورگ، لندن و هنگ کنگ را تجربه کرد و زندگی در چهار قاره مختلف، تجربیات ارزشمندی برای وی به ارمغان آورد. او در سال 1991 از دبیرستانی در دمارست فارغ التحصیل شد.

پس از آن به دانشگاه براندیس رفت و مدرک کارشناسی جامعه شناسی خود را از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن به تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه سیتی لندن پرداخت، اما پس از مدتی دانشکده حقوق را رها کرد و به بازاریابی گرایش پیدا کرد. سینک کار خود را در آژانس های تبلیغاتی نیویورک، اگیلوی و متر آغاز کرد و بعدها شرکت «سینک» را راه اندازی کرد. پس از مدتی وی به یکی از سخنرانان و نویسندگان مشهور در حوزه جامعه شناسی، رهبری و مدیریت تبدیل شد.

میراث سینک

یکی از مشهورترین نظریه های سینک، نظریه «دایره طلایی» است که به نام وی مشهور است. این دایره متشکل از سه دایره متحدالمرکز، با دایره داخلی «چرا«، دایره میانی «چگونه»و دایره بیرونی «چه چیزی» است. این دایره دیدگاهی از نفوذ رهبران و سازمان های موفق را توصیف می کند.

از سایمون سینک کتابهای «با چرا شروع کنید»، «رهبران آخر همه غذا می خورند» ، «با هم بودن برای بهتر بودن»، «چرایی خود را بیابید»  و «بازی بی نهایت» چاپ شده است.

او بارها در کنفرانسهای مشهور مانند اجلاس سران رهبران پیمان جهانی سازمان ملل و TEDx ، سخنرانی کرده است. وی با تاسیس بنیاد سینک، همزمان یکی از موفق ترین کارآفرینان جهان نیز بشمار می رود.

آکادمی آنلاین عیب پوش

پی نوشت ها:


[1] Start With Why

[2] The Infinite Game

[3] Simon Oliver Sinek

ریچارد برانسون

سر ریچارد چارلز نیکلاس برانسون، یکی از جنجالی ترین میلیاردرهای جهان، موسس گروه ویرجین کارآفرین، فضانورد و نجیب زاده بریتانیایی است. گروه ویرجین امروزه بیش از 400 شرکت بزرگ جهان را در زمینه های مختلف در اختیار دارد.

زندگینامه ریچارد برانسون

ریچارد برانسون در 18 ژوئیه 1918 در بلک هیث شهر لندن، دیده به جهان گشود. پدرش ادوارد جیمز برانسون از وکلای مشهور دادگستری و مادرش ایو برانسون رقصنده سابق باله و مهماندار هوایی بودند. ریچارد دو خواهر کوچکتر به نام‌های لیندی برانسون و ونسا برانسون دارد. خانواده برانسون از خانواده های اشرافی انگلستان بودند. پدربزرگ ریچارد، سر جورج آرتور هاروین برانسون، قاضی دادگاه عالی دادگستری و مشاور خصوصی دولتمردان و مدیران بزرگ انگلستان و امریکا بود.

در سال 1793، جد ریچارد، انگلستان را به مقصد هند ترک کرد. چهار نسل از خانواده برانسون در هند زندگی می‌کردند. یکی از مادربزرگ‌های او یک هندی به نام آریا است. ریچارد تا سن شانزده سالگی به مدرسه استو، مدرسه ای خصوصی در باکینگهام شایر رفت. برانسون به علت بیماری نارساخوانی، عملکرد تحصیلی ضعیفی داشت. در آخرین روز تحصیلی مدرسه، مدیر مدرسه، رابرت درایسون، به او گفت که یا در زندان خواهد پوسید و یا میلیاردر خواهد شد. یکی از موفق ترین کارهای او ساخت و فروش جعبه های دستمال کاغذی و سطل های زباله در دوران دبستان بود.

ریچارد در شانزده سالگی تحصیل را رها کرد و با کمک یکی از دوستان خود یک مجله دانش آموز را راه اندازی کرد. تجربه‌ بعدی وی شرکتی بود که آلبوم‌ های موسیقی را با سفارش پستی برای خریداران ارسال می‌ کرد. این فروشگاه پستی به‌ مرور تبدیل به فروشگاه‌ های زنجیره‌ ای آلبوم‌ های موسیقی شد و برند ویرجین رکوردز را به‌ وجود آورد.

ریچارد برانسون در سال ۱۹۷۲ میلادی با کریستن توماسی ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۹ میلادی نیز از او جدا شد. ازدواج دومش، در سال ۱۹۸۹ میلادی، با جوان تمپلمن انجام شد. این مراسم ازدواج در جزیره شخصی‌ برانسون(نکر) برگزار شد. برانسون صاحب یک دختر به نام هولی و یک پسر به نام سم است. هر دوی این فرزندان حاصل ازدواج او با همسر دوم یعنی جوان تمپلمن هستند.

فعالیتهای برانسون

گروه ویرجین هلدینگ چندملیتی بریتانیایی و دارای بیش از ۴۰۰ شرکت تابعه و زیرمجموعه در سراسر جهان است. تاریخ تاسیس شرکت مرکزی ویرجین در اداره ثبت شرکت‌ ها در لندن در سال ۱۹۸۹ میلادی است، گرچه سابقه فعالیت‌های بازرگانی برانسون با نام تجاری ویرجین به سال‌ های دهه ۱۹۷۰ میلادی باز می گردد.

میراث برانسون

پروژه فضایی ویرجین گلکتیک، شاید بزرگترین دستاورد برانسون به شمار بیاید. برانسون اولین میلیاردری است که با فضاپیمایی که خود در ساخت آن نقش داشته است، به فضا رفته. وی یکی از موفق‌ ترین کارآفرینان جهان و نمادی از کارآفرینی است. بر پایه فهرست ثروتمندترین افراد جهان در مجله فوربز در سال 2023 میلادی، برانسون با ثروتی معادل 5.1 میلیارد دلار، 342مین فرد ثروتمند جهان است(یعنی باوجود این دارایی، هنوز 341نفر از وی ثروتمندتر هستند!)

رویاهای خود را دنبال کنید! درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر می‌ خواهید کسب و کاری راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است! این‌ طوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفا برای پول درآوردن، نباشد. شما فقط یک بار زندگی می‌ کنید، پس اگر من بودم، کاری را می‌ کردم که بتوانم از آن لذت ببرم!

افتخارات برانسون

برانسون در سال ۱۹۹۳ میلادی، دکترای افتخاری فناوری را از دانشگاه لفبورگ دریافت کرد. وی همچنین در مارس سال ۲۰۰۰ میلادی، نشان شوالیه را به خاطر خدمات ماندگار خود در زمینه‌ تجارت و کارآفرینی از کاخ باکینگهام دریافت کرد و لقب«سر» گرفت. در همین سال نشان تونی جانوس به خاطر فعالیت‌ های وی در زمینه‌ پروازهای تجاری به او اهدا شد. در هفتم دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی بان کی مون، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد جایزه شهروند جهانی را از طرف سازمان خبرنگاران سازمان ملل متحد به اهدا کرد.

کیچیرو تویودا

کیچیرو تویودا در یازدهم ژوئن 1894 روستای یوشیتسو در استان شیزوئوکا، ژاپن دیده به جهان گشود.  وی یکی از برترین مدیران و کارآفرینان جهان و موسس تویوتا موتورز بود. تصمیم او برای تغییر تمرکز تویودا از تولید ماشین بافندگی اتوماتیک به خودروسازی، چیزی را ایجاد کرد که به شرکت موتور تویوتا تبدیل شد.

پدر کیچیرو، ساکیچی تویودا، پس از تولد کیچیرو به یوشیتسوماچی آمد تا نام کیچیرو را انتخاب کند. پدرش بسیار مشغول تجارت بود و مادر کیچیرو، «تامی»، خانواده را در اعتراض به اشتغال بیش از حد همسرش، ترک کرد و کیچیرو از دوماهگی بدون مادر بزرگ شد.

کیچیرو در روستای یوشیتسو توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد. در سه سالگی، کیچیرو به محلی که اکنون هیگاشی کو، ناگویا، استان آیچی، جایی که پدرش در آن زندگی می کرد، نقل مکان کرد. کیچیرو وارد مدرسه ابتدایی کیودو کانجی شد و سپس به مدرسه ابتدایی تاکاداکه و سپس به دبیرستان ناگویا رفت. درسال 1920، کیچیرو از دانشکده مهندسی مکانیک، دانشگاه توکیو فارغ التحصیل شد. پس از فارغ التحصیلی، حدود هفت ماه تا مارس 1921 در همان دانشگاه در رشته حقوق تحصیل کرد.

پس از فارغ التحصیلی، تویودا به زادگاهش، ناگویا بازگشت و به شرکت تجاری «تویوتا بوشوکو»، که توسط پدرش، ساکیچی، در سال 1918 تأسیس شده بود، پیوست. پدرش در آن زمان به عنوان رئیس شرکت مشغول به کار بود. از ژوئیه 1921 تا فوریه 1922، کیچیرو از سانفرانسیسکو، لندن، اولدهام و غیره دیدن کرد تا در مورد صنعت ریسندگی و بافندگی اطلاعاتی کسب کند و سپس از طریق کشتی از بندی مارسی به شانگهای و سپس به ژاپن بازگشت. پس از بازگشت به ژاپن، در دسامبر 1922، کیچیرو با هاتاکو آیدا، دختر یکی از بنیانگذاران فروشگاه های زنجیره ای تاکاشیمایا، ازدواج کرد.

در سال 1926، کیچیرو «شرکت صنایع تویوتا» را تأسیس کرد و خودش مدیر عامل آن شد. کیچیرو به ماشین های بافندگی اتوماتیک علاقه داشت. بنابراین کارخانه ای در کاریا، آیچی راه اندازی کرد تا تولید این دستگاهها را شروع کند. پدرش، ساکیچی، به شدت مخالف این حرکت وی بود. کیچیرو از سپتامبر 1929 تا آوریل 1930 به اروپا و آمریکا سفر کرد. صنعت اتومبیل که در آن زمان در مراحل اولیه خود بود و بوی توسعه این صنعت به مشام وی خورد.

در سال 1933، بخش خودروسازی تویوتا تأسیس شد. در سال 1936، طبق قانون مجوز تولید خودرو به عنوان یک شرکت دارای مجوز گرفت. در سال 1937 این بخش بانام «شرکت تویوتا موتورز» مستقل شد. کیچیرو در همان سال معاون نخست وزیر ژاپن شد. در سال 1941، کیچیرو به عنوان نخست وزیر ژاپن، به روی کار آمد. در جنگ جهانی دوم، او مجبور شد برای ارتش امپراتوری ژاپن کامیون بسازد تا شرکتش از تخریب در امان بماند.

اولین خودروی سواری تویوتا در سال 1936، تولید شد. پس از جنگ جهانی دوم، تویوتا از اتحاد ژاپن با ایالات متحده برای یادگیری از خودروسازان آمریکایی و سایر شرکت‌ها سود برد. او پای دمینگ را به ژآپن باز کرد و خود از برترین شاگردان دمینگ بود. این رابطه موجب ایجاد راه تویوتا (فلسفه مدیریت) و سیستم تولید تویوتا (روش تولید ناب) شد که دنیای صنعت را متحول نمود. این شرکت کوچک به شرکتی پیشرو در صنعت تبدیل شد و موضوع بسیاری از مطالعات دانشگاهی شد.

در دهه 1960، تویوتا از رشد سریع اقتصاد ژاپن برای فروش خودرو به طبقه متوسط رو به رشد استفاده کرد. این موفقیت منجر به تولید تویوتا «کرولا» شد. کرولا تبدیل به پرفروش‌ترین خودروی تمام دوران در جهان شد. اقتصاد پر رونق ژاپن به توسعه بین المللی این شرکت کمک کرد و به تویوتا اجازه داد تا از دسامبر 2020 به یکی از بزرگترین خودروسازان جهان، بزرگترین شرکت ژاپن و نهمین شرکت بزرگ جهان از نظر درآمد تبدیل شود.

تویوتا اولین خودروسازی جهان است. این شرکت بیش از 10 میلیون خودرو در سال تولید می کند. تویوتا، مشهورترین و بزرگترین خودرو سازی در جهان است. خودروی تویوتا به خودرویی که هیچ گاه خراب نمی شود مشهور است. صنایع تویوتا یکی از بزرگترین صنایع و یکی از ارزشمنترین برندهای جهان است.

کیچیرو تویودا در بیست و هفتم مارس 1952دیده از جهان فروبست و میراثی بزرگ در خیابانهای جهان به جای گذاشت.

ست گودین

ست دبلیو.گودین(Seth Godin)، که به سث گادین یا ست گادین نیز مشهور است، در سال ۱۹۶۰ میلادی در نیویورک متولد شد. گودین در سال ۱۹۷۸ در رشته علوم کامپیوتر و فلسفه از دانشگاه تافتس فارغ التحصیل شد و سپس مدرک تکمیلی خود را در رشته MBA از دانشگاه استنفورد اخذ کرد. از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ به عنوان مدیر برند در شرکت نرم‌افزار اسپینیکر(spinnaker)، فعالیت خود را آغاز کرد.

گودین در سال 1986 پس از ترک اسپینیکر(spinnaker)،، از اندوخته پس‌انداز استفاده کرد تا ست گودین پروداکشن، که تجارتی در حوزه بسته‌بندی کتاب بود را در آپارتمانی در شهر نیویورک تأسیس کند. زمانیکه با مارک هرست آشنا شد، یویوداین(Yoyodyne)، را تأسیس کرد. پس از چند سال، گودین تجارت بسته بندی کتاب را به کارمندانش فروخت و تلاش خود را بر روی یویوداین متمرکز کرد و برای اولین بار مفهوم بازاریابی بااجازه خلق شد.

یویوداین(Yoyodyne)، در سال 1995 راه اندازی شد، از مسابقات، بازی های آنلاین استفاده کرد. در سال 1998، گودین رسماَ معاون بازاریابی مستقیم یاهو شد.

گودین در مارس 2006، گودین اسکوییدو(Squidoo)، را راه اندازی کرد. در جولای 2008، این سایت یکی از 500 سایت پربازدید در جهان بود. تا سال 2014، دیگر از نظر مالی مقرون به صرفه نبود و وی مجبور به فروش آن شد.

گودین نویسنده کتاب های پرفروشی همچون «بازاریابی بااجازه»، «الفبای چیرگی»، « فریب ایکاروس»، «قبایل»، «این است بازاریابی»، «شیب»و «گاو بنفش» است. کتاب الفبای چیرگی و بازاریابی بااجازه و گاو بنفش بیش از 150000 نسخه در بیش از 23 چاپ در دو سال اول فروخته اند. کتاب شیب نیز یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های هفته تجاری و نیویورک تایمز بود.گودین در سال 2018 به تالار مشاهیر بازاریابی انجمن بازاریابی آمریکا معرفی شد.

ست گودین، مانند سوپرمن در کمیکهای مارول است. تقریبا تا به حال هر کاری که اراده کرده، انجام داده. از زمانی که در جوانی فروشنده بیمه (سخت ترین شاخه ویزیتوری)، فعالیت داشته تا امروز که یکی از بزرگترین متفکران بازاریابی و فروش در جهان تبدیل شده، گودین، همان شخصیت رویاپرداز صادق و شرور و بچه گانه خود را حفظ کرده است.

در ماه می سال۲۰۱۸، گودین افتخار ورود به موسسه مشهور Marketing Hall  را کسب کرد و تنها فردی است که هم در تالار مشاهیر و هم انجمن بازاریابی حضور دارد.

ماتسوشیتا

ماتسوشیتا کونوسوکه

ماتسوشیتا کونوسوکه(Konosuke Matsushita)، در ۲۷ نوامبر ۱۸۹۴ در دهکده ای به نام واسامورا در استان واکایاما در امپراتوری ژاپن، دیده به جهان گشود. کونوسکه فاقد تحصیلات عالی بود و در سال چهارم ابتدایی به علت کسب نتایج ضعیف تحصیلات را رها کرد و فعالیت خود را‌ در سن 9 سالگی آغاز کرد.

بعد از مـدتی کار به عنوان یک کارگر‌ معدن زغال‌سنگ و همچنین یک‌ شرکت‌ مهندسی، ماتسوشیتا شـرکت خودش را در سال 1918 به نـام شـرکت لوازم الکتریکی ماتسوشیتا (که بعدها به شرکت صنایع الکتریکی ماتسوشیتا یا MEI تغییر نام داد) تأسیس کرد. از طریق ترکیبی‌ از نوآوری‌های محصولات، بازاریابی هوشمندانه و مدیریت آینده‌نگر، ماتسوشیتا شرکتش را به یکی از بزرگترین شرکت‌های از این دست در ژاپن پیـش از جنگ تبدیل کرد.

ماتسوشیتا شرکت پاناسونیک را از یک کارگاه کوچک که تنها تولیدش نوعی لامپ دوچرخه بود، به یکی از بزرگترین شرکت‌های تجهیزات الکترونیکی، الکتریکی و صنعتی جهان تبدیل نمود. از ماتسوشیتا به عنوان نجات‌بخش اقتصاد ژاپن از خاکسترهای جنگ جهانی دوم یاد می‌شود. ماتسوشیتا دردهه شصت میلادی پس از سفر به آمریکا و بازگشتش به ژاپن در پی پیاده کردن الگوی کاری آمریکا در سازمانش بود و جهت بهره‌وری کارکنان روزهای کاری کارکنان را در هفته از شش روز به پنج روز کاهش داد و دستمزدها را به اندازه همان شش روز پرداخت کرد.

بعد از یک دوره ی سخت و دشوار‌ پس‌ از جنگ، ماتوشیتا شرکت خود را در سال 1950 احیا کرد. او شرکت خود را به یک غول صنعتی تبدیل کرد که امروزه دارای بیش از 300 شعبه است.

ماتسوشیتا فرزند کوچک خانواده ده نفری خود بود. پدرش مالک موفقی بود، اما هنگامی که کونوسوکه 6 سال داشت، در اثر احتکار در بازار برنج ورشکسته شد. 9 ساله که بود چون خانوده اش توان نگهداری او را نداشت به ناچار زادگاه خود را ترک کرد و برای کار به اوزاکا رفت و در ابتدا بعنوان شاگرد در یک کارگاه منقل سازی مشغول به کار شد. پس از آن برای یک دوچرخه ساز کار کرد و اولین تجربه اش را در کار ماشین آلات کسب نمود. چنان چه خودش بعدها اشاره کرد کار در مغازه های کوچک باعث شده تا مفهوم تجارت را به خوبی درک کند و بفهمد بازار چگونه کار می کند و شخصیتش به گونه ای شکل گرفت که به راحتی می توانست با مشکلات مربوط به خرده فروشان و تولیدکنندگان روبه رو گردد.

احداث روشنایی برق خیابان ها و تراموا در اوزاکا، ماتسوشیتا را به قدری مجذوب خود کرد که در سال 1910، درسن 51 سالگی به عنوان سیم کش (کمک تکنسین برق) در شرکت روشنایی برق اوزاکا مشغول به کار گردید.

او خیلی زود مهارت‌های جدید را آموخت و در حالی که‌ تنها‌ 16‌ سال سن داشت، مهارت‌هایش در سیم‌کشی باعث شد که او خـیلی سـریع‌ پله های‌ ترقی‌ را طی کند. اما در سال 1917 او تصمیم گرفت این شرکت را تـرک‌ کند‌ که‌ این امر تا حدی نیز به دلیل مشکلات جسمانی بود. ماتسوشیتا از مشکلات ریوی‌ رنج‌ می‌برد و هـمین بـاعث شـده بود که او برخی روزها را از محل کارش‌ مرخصی‌ بگیرد‌ تا استراحت کـند. او بـه این نتیجه رسید که اگر کسب و کاری را برای‌ خودش‌ شروع نکند، نمی‌تواند از پس مشکلات جسمانی خویش بـرآید.

به دلیل فقر و بیماری و نداری، ماتسوشیتا در 27 سالگی خود، تمام اعضای خانواده خود را از دست داده بود. این سال ها همراه با ابتلای وی به نوعی بیماری ریوی بود که تا پایان عمرش گریبان گیر او بود.

او در سال 1917 ،در حالی كه در شغل خود موفق بود شركت محل كار خود را ترك كرد و تصميم گرفت از آن به بعد برای خود كار كند. او از يك دوران كودكی سخت، يك دوره شاگردی، كارآموزی فرهيخته گرديد و به راهی تازه گام نهاد.

در‌ سال‌ 1918‌ یعنی زمانی که ماتسوشیتا 23 ساله بود، کارخانه ی لوازم الکتریکی ماتسوشیتا را تـأسیس کـرد. طی یک سال 20 نفر در آنجا مشغول به کار شدند.

سرمايه اوليه تاسيس شركت، تنها 100 ين (يك دلار) بود كه ماتسوشيتا با كمك همسر و برادر همسرش (مؤسس شركت سانيو) آن را تامين كرد و شركت را راه انداخت.

تجربه اي كه او به عنوان يك برقكار جوان در شركت برق اوزاكا اندوخته بود و نصيحت و توصيه اكيد پدرش مبنی بر اختيار كردن يك شغل مستقل غيردولتی، او را واداشت كه توليد و عرضه سرپيچ لامپ را كه مدتها روی آن كار كرده بود، به عنوان اولين فعاليت و محصول شركت تازه تأسيس عرضه كند.

پس از ارائه دو شاخه تبديل برق به بازار، شارژهای لامپ های دوچرخه را با نشان «ناسيونال» به بازار عرضه كرد و در سال 1925 اين نشان تجاری را براي شركت به ثبت رساند.

عناصر چهارگانه خلاقيت، خطرپذيری، سخت كوشی، فروتنی و شيوه های جديد مديريتي ماتسوشيتا باعث شد كه در طی 72 سال از تأسيس كارخانه ماتسوشيتا، محصولات اين كارخانه (پاناسونيك) برای تمام مردم دنيا شناخته شده باشد و كمتر سازمانی در طول عمر خود به موفقيت هايي كه كارخانه ماتسوشيتا دست يافت، دست يافته باشد. در اين سالها، او نه تنها شرافت و بزرگی خانواده را باز گرداند، بلكه جلال و شكوه اقتصادی و اجتماعی گذشته را پشت سر گذاشت.

اصول مدیریت ژاپنی ماتسوشیتا

ماتسوشیتـا بـه پدر رهـبری در ژاپـن مشهـور اسـت. در دهـه 1930 نوآوری هـای داشـت ماننـد کـارگروهی، بهبـود مسـتمر و اولـویت دادن بـه مشتـری کـه هنـوز در بسـیاری نقـاط جهـان بـه کـار گرفتـه می شوند. توجه حقیقی او به مردم، احترام به دیگران و فروتنی شخصی اش او را به الگوی بسیار تاثیرگذار تبدیل کرده است.

کونوسوکه یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های ژاپن بـه نـام شـرکت صنایع الکتریکی ماتسوشیتا را بنا نهاد. هنوز هـم بـیش از هـر چـیز از او بـه خـاطر ایجاد امپراطوری کالاهای‌ الکتریکی‌ یاد می‌شود. در این شرکت، او روش‌های مدیریتی را اجرا کرد که فراتر از آن دوران بودند. او ساختار مدیریت متمرکز رایج در آن دوران را کنار نهاد. او پیشگام‌ تبلیغات‌ در مطبوعات‌ و رقابت در زمینه ی قـیمت و کیفیت است.

او‌ مدیری روشنفکر در عصر خود بـه شـمار می‌رفت. این موضوع حتی در شعاری که‌ او‌ برای شرکتش در نظر گرفته بود‌ نـیز‌ مـشهود است‌: «هماهنگی‌ میان‌ سود سازمانی و عدالت اجـتماعی‌.»

در سـال 1933،مـاتسوشیتا پنج اصل راهنمای خود را معرفی کرد و در سـال 1937 نـیز‌ دو‌ اصل دیگر را به آنها افزود‌. این‌ اصول‌ که‌ حتی‌ امروز نیز کاربرد‌ دارنـد‌ عـبارتند از:

1- خدمت به عموم

2- انصاف و صـداقت

3- کـار تیمی

4- تـلاش بـرای پیـشرفت

5- نزاکت و فروتنی

6- احترام به‌ قانون‌ طـبیعت‌

7- شـکرگذاری

آنچه امروز به عنوان هفت آرمان ماتسوشیتا (seven spirits of Matsushita) شناخته می شود در سبک رهبری به اشکال گوناگون نمود پیدا می کند.

توجه به «خرد گروهی»، «نظام بخشی»، «تعيين مأموريت سازمان»، از شيوه های مديريتی وی به شمار می آيند؛ شيوه هايی كه پس از گذشت چندين دهه از پياده سازی آنها توسط ماتسوشيتا، در سازمان های كنونی مطرح می شوند.در طول دهه ی 1970 ماتسوشیتا به فکر توسعه و تشریح ایده‌ها و فلسفه‌های اجتماعی و تجاری خود افـتاد و در ایـن زمینه 44 کتاب را منتشر کرد. معروف‌ترین کـتاب او بـه‌ نام‌ سـاخت جـاده‌ای بـه سمت صلح و شادی از طـریق رفاه و سعادت بیش از چهار میلیون نسخه فروش داشت. او به آموزش مفاهیم منحصر به‌ فرد‌ مـد نـظر خود در باب‌ مدیریت‌ ادامه داد تا ایـن کـه مـشکل مـزمن ریـوی سرانجام او را زمین‌گیر کـرد.

سرانجام ماتسوشیتا در ۲۷ آوریل ۱۹۸۹در شهرموریگوچی ژاپن، در 94 سالگی دیده از جهان فروبست.

منابع:

  • JAPANESE CULTURE AND LEADERSHIP STYLE
  • Ala, Mohammad; Cordeiro, William P., Can We Learn Management Techniques
  • Ala, Mohammad; Cordeiro, William P
  • Pascale, R. and Athos, A. (1981), the Art of Japanese Management
  • Kippenberger, T. (2002). Leadership. Oxford

بن فلدمن

بن فلدمن

بن فلدمن، در هفتم سپتامبر سال 1912 در نیویورک امریکا دیده به جهان گشود. او از خانواده مهاجر روسی در امریکا و فرزند خانواده ای پرجمعیت بود.

فروشنده مشهور شرکت بیمه نیویورک بود و رکورددار فروش در جهان است. که برخی وی را به عنوان بزرگ ترین فروشنده قرن بیستم می شناسند. در اوایل سال 1979، فلدمن بیش از هرکس دیگری در تاریخ بیمه عمر فروخت.

او از سال 1942 تا زمان مرگش در سال 1993، بیمه نامه های زندگی را با ارزش اسمی کل حدود 1.5 میلیارد دلار برای نیویورک لایف فروخت. او زمانی رکورد جهانی بیشترین محصولات فروخته شده (از نظر ارزش) توسط یک فروشنده را در اختیار داشت.

در اواخر دوران کاری او، مجموع کمیسیون سالانه او بیش از 1,000,000 دلار در سال بود. در آن زمان، این مجموع فروش تنها با کل نیروهای فروش سایر شرکت‌های بیمه برابر بود، اگرچه مدت‌هاست که اسماً از آنها پیشی گرفته‌اند.

زمانی از او پرسیده شد که چگونه می تواند چنین محصول نامشهودی مانند بیمه عمر را بفروشد، فلدمن پاسخ داد: “من بیمه عمر نمی فروشم. من پول می فروشم. من دلارها را به پنی می فروشم. قیمت دلارهای من هر دلار 3 سنت در سال است.”

ویژگی بارز وی این بود که هر شب مدت دو ساعت به مرور و تمرین مطالبش می‌پرداخت تا روز بعد آمادگی کامل داشته باشد. بعدها اندرو تامسون متد کاری فلدمن را با نام «روش فلدمن» به چاپ رساند. روش فلدمن برمهمترین بخش گامهای فروش یعنی آماده سازی اشاره دارد. گام ابتدایی فروش برنامه ریزی و تمرین پیش از حضور در مسیر، توسط بن فلدمن ابداع شده است. فلدمن در هفتم نوامبر 1993 در نیویورک دیده از جهان فروبست.

نوشته: فرامرز عیب پوش

جک ولش

جک ولش، معلم بزرگ علم مدیریت و یکی از اسطوره های بی‌بدیل مدیران جهان، درگذشت. او در سال 1935 در ایالت ماساچوست آمریکا دیده به جهان گشود. ولش مدرک مهندسی شیمی خود را از دانشگاه همان ایالت دریافت کرد و پس از آن دکترای این رشته را از دانشگاه ایلینویز دریافت کرد. وی پس از فراغت از تحصیل یعنی در سال به کمپانی جنرال الکتریک پیوست و مشغول به کار شد؛ اما یک سال بعد تصمیم به ترک این کمپانی گرفت. او که از بدو ورود به این مکان با نحوه ارتقا شغلی کارکنان و برخی روش ‌های مدیریتی مشکل داشت، پس از یک سال فعالیت با دریافت پیشنهاد کار در یک شرکت شیمی معدن با جدیت تمام تصمیم به ترک جنرال الکتریک گرفت. دریافت حقوق یازده هزار دلار برای یک مهندس جوان و تازه‌ کار اگرچه ایده ‌آل بود، اما او سوای مسائل مادی به روحیات حاکم بر محیط کارش بیشتر اهمیت می‌ داد. به هر ترتیبی که بود تا یک سال توانست این شرایط را تحمل نماید اما به محض دریافت پیشنهاد جدید از شرکتی دیگر، تصمیمش جدی ‌تر شد.

او سرانجام روش نوینی در نحوه اداره شرکت‌ها و کمپانی‌های بزرگ ابداع کرد که امروزه بسیاری از مدیران بزرگ فارغ‌ از اصول فرسوده و سنتی پیشین، به راحتی کنترل امور تجاری خود را در دست گرفته و با سرعتی باورنکردنی به سوی پیشرفت و توسعه پیش می ‌روند. تکنیک‌های افسانه ‌ای مدیریت  او به گونه ‌ای است که هر مدیری را در هر قلمرویی به اوج می‌ رساند. او خود نمونه بارز و موفق تکنیکهای خودش است که در سن 44 سالگی کنترل تمامی امور کمپانی بزرگ و نامداری چون جنرال الکتریک آمریکا را در اختیار گرفت و عنوان جوان‌ ترین مدیر بزرگترین شرکت ایالات متحده را از آن خود نمود.

در طول فعالیت 20 ساله او در این سمت، جنرال الکتریک پیشرفتی بی ‌سابقه در خود مشاهده کرد به طوری که فروش محصولات آن از 12 میلیارد دلار در سال 1981 به 280 میلیارد دلار در سال 2001 افزایش یافت. تعداد بسیاری از کارشناسان، موفقیت او را مدیون توانایی او در مدیریت و بکارگیری تکنیک‌های خودش می‌دانند. او به سادگی می‌ دانست که چطور افکار و اهدافش را به تک تک افراد از بالاترین رده تا پایین‌ترین رده شرکت انتقال دهد. توان علمی و مدیریتی او به حدی بود که حدود 500 کمپانی بزرگ جهان او را به عنوان مشاور و راهنما در کنار خود داشتند و از تکنیک‌های خلاق او سود می‌بردند.

تکنیکهای ولش، سبب شد تا کارکنان همگی خود را جزئی از کل بدانند و تماس‌ های روزمره آن ‌ها با مدیران ارشد کمپانی، نوعی اعتماد به نفس و وابستگی عاطفی به جنرال الکتریک در آن‌ها پدید آورد و اینگونه شد که در مدت 20 سال این کمپانی چنان رشد ی کرد که قوی‌ ترین مدیران دنیا از عهده آن بر نمی ‌آمدند.

میراث جک ولش

از ولش مقالات و کتابهای بسیاری به جا مانده که از معروفترین آنها می‌توان به کتابهای آیین پیروزی(Winning)، مستقیم از درون(Straight from the Gut) مدیریت کسب وکار زندگی(The Real-Life MBA)، وقتی دویدیم و جوان بودیم(When Running Was Young and So Were We) و بسیاری دیگر از کتابهای مطرح مدیریت اشاره کرد. امروزه میراث جک ولچ برکسی پوشیده نیست. او نوعی از رفتار سازمانی را ابداع کرد که او آنرا “رفتار بدون‌مرز” نامید. وی سازمانهایی که با این رفتار کارمی‌کنند را “سازمان بدون‌مرز” نامید. ولش این تعریف را به شکل از بین بردن موانع بین عملکردهای سنتی و یافتن ایده های عالی، در هر نقطه از سازمان یا خارج از سازمان و به اشتراک گذاری آنها با همه افراد در شرکت تعریف کرد.

در سال 2009 جک ولش موسسه مدیریت جک ولش(JWMI)تاسیس کرد. این موسسه توسط دانشگاه استریمر در سال 2011 به رسمیت یافت و خود بعدها به دانشگاه علوم مدیریت تبدیل شد. به اعتقاد ولش، هدف این دانشگاه کسب درآمد نبود، بلکه تولید مدیران برتر با گذشت زمان با تمرکز بر کیفیت و روشهای نوین مدیریت و گسترش آموزه های ولش است.

در اکثر جهان مدیران فارغ التحصیل این دانشگاه از مشهورترین مدیران جهان هستند. ولش با توسعه مدیران و رهبران بزرگ که شاگردان وی بودند شناخته شد. بیش از 35 مدیرعامل در شرکتهای برتر امروز دانشجویان این دانشگاه هستند.  بودند. جالب است که تمامی دانشجویان در زمانهای تعیین شده دسترسی مستقیم به  ولش داشتند و او شخصا میزبان همایش های ویدئویی فصلی مشترک با دانشجویان خود بود.

می خواهم که شرکت جنرال الکتریک رقابت انگیزترین شرکت روی زمین باشد. هدف من وارد ساختن روحیه یک شرکت کوچک در بدن شرکتی بزرگ بود. من می خواستم از یک شرکت صنعتی کهنه سازمانی بر پا دارم که دارای روحیه ای بزرگ بود. من می خواستم از یک شرکت صنعتی کهنه سازمانی بر پا دارم که دارای روحیه ای توانمندتر، سازگارتر، و چالاک تر از شرکتهایی باشد که در اندازه یک پنجم شرکت ما هستند. در ان زمان من گفتم می خواهم شرکتی بیافرینم که در ان کارکنان شهامت آزمودن چیزهای تازه را داشته باشند. جایی که کارکنان با اطمینان بدانند که مرزهای آفرینندگی و تلاش آنان، معیارهای آنان برای برتری جویی فردی، تنها سقفی است که پیشی گرفتن و سرعت حرکت آنان را معین می کند. من به شماری از اندیشه های زیبا و بنیادی دست یافتم که برای من سودمند بودند، که درستی بزرگترین آنها بود. من همیشه به رویکرد ساده و سرراست باور داشتم. من پی بردم که شکست می تواند اغلب همانند کامیابی معلمی آموزنده باشد و هیچ خط راستی بسوی آرزوی بلند یا رویای کسی کشیده نشده است.

جک ولش

بخشی از کتاب: سخنی از درون دل(نوشته جک ولش)

تلخیص و بازنویسی: فرامرز عیب‌پوش