این صفحه به معرفی کارآفرینان بزرگ ایرانی اختصاص یافته. مدیران تاثیرگذاری که ثمره سالها تلاش و نوآوری آنها، منجر به پیشرفت کشور و ایجاد هزاران شغل شده است.
نازنین دانشور در آذرماه 1362 در تهران، دیده به جهان گشود. خانواده وی خانواده تحصیل کرده و روشنی بود. او حمایت پدر و مادر خود را همراه داشت و همواره حامی و یاور خواهر کوچکترش بود. نازنین دانشور، انسانی کوشا و فعال است و کار برای وی، نوعی تفریح است.
او به کارآفرینی علاقه شدیدی دارد و از نابرابری های اجتماعی علیه زنان ناخرسند است اما هیچگاه این موضوع موجب توقف وی نشده و از بسیاری از مردان، موفق تر است. دانشور در هنگام تحصیل در دانشگاه در ترم دوم، در همان موسسهای که برای کنکور در آن درس خوانده بود، شروع کرد. کمی بعد از تدریس کنکوری کنار کشید و ترجیح داد وارد شغلی شود که بیشتر با روحیات وی سازگار باشد.
مدتی بعد در شرکتی مشغول فعالیت در پشتیبانی هلپ دسک شد. او با تشویق پدرش به مصاحبه کاری رفت. هرچند میگوید در آن زمان تجربهای از این کار نداشت اما در نهایت برای کار مربوطه انتخاب شد. مدتی در این سمت کار کرد اما به عنوان تجربه اول از این شرکت عبور کرد و به شرکت بعدی رفت.
پس از آن نازنین دانشور به شرکت آتیه داده پرداز رفت تا در این شرکت برنامه نویسی را تجربه کند. پس از گذشت مدت کوتاهی، برنامه نویسی را بصورت حرفهای درک کرد و به یکی از بهترین های تیم، تبدیل شد. با پیشرفت او در کار، وی به دفتر لندن فرستاده شد و طولی نکشید که در لندن به عنوان لیدر برنامه نویسان انتخاب شد.
دوری از خانواده و مشکلات کار موجب شد تا مجددا به کشورش بازگردد. او در ایران یک استارتاپ نوپا به نام سوپرمارکت آنلاین “میدونک”، را راهاندازی کرد. چیزی که ما امروزه به عنوان “اسنپ مارکت”، می شناسیم و بسادگی استفاده می کنیم، در آن دوران کاملا ناشناخته بود. به علاوه زیرساختهای آن فراهم نبود. فراگیری تبلیغات و درخواستهای زیاد کاربران برای تجربه خرید آنلاین، منجر به شکست این کسب و کار نوپا شد.
تجربه این شکست به نازنین دانشور آموخت که بجز کارآفرینی و برنامه نویسی، لازم است تا دانش و تجربه مدیریت هم برای موفقیت یک کسب و کار، وجود داشته باشد. نازنین دانشور دراین خصوص گفته:“همانجا بود که فهمیدم الفبای بیزینس را نمیدانم و این توهم یک برنامه نویس بوده که تصور کرد میتواند هربرنامهای که خودش نوشته را کنترل و مدیریت کند”.
پس از شکست پروژه “میدونک”، او مجددا به شرکت پیشین که در آن مشغول بکاربود، دعوت میشود تا در ساخت و راه اندازی پروژه فروشگاههای آنلاین “ورچین” ، همکاری کند. با اتمام این پروژه با پیشنهاد کار در آلمان روبرو شد.
او به شرکت Groupon آلمان پیوست و در بخش فنی مشغول بکار شد. در شرکت آلمانی تخفیفات گروهی و جمعی آنلاین ارائه می شد. نازنین دانشور به شرکت آلمانی پیشنهاد داد که چنین کسب و کاری در ایران راهاندازی شود ولی آنها علاقهای به این کار نشان ندادند. نازنین دانشور که این بار بسیار مصمم بود، به ایران بازگشت تا خودش چنین کسب و کاری را راه اندازی کند.
دانشور معتقد است “تنها تفاوت بین ایرانیان با سایر کشورها تفاوت در نوع نیروی انسانی است، در ایران نیروهای انسانی در ساعات کار میزان و بازده مناسبی ندارند درعوض در روزهای تعطیل، کار میکنند. حاشیه آدمها در محل کار بیشتر از بازده فعالیتهایشان است. در حالی که کشورهای اروپایی روند عکس این را دارند یعنی در زمان کار تنها کار میکنند و زمان تفریح واقعا تفریح میکنند”.
نازنین دانشور بهمراه خواهر و پدرش رسما کار خود را با راه اندازی سایت “تخفیفان”، آغاز کرد. در حال حاضر سایت تخفیفان بعنوان نخستین و بزرگترین وبسایت تخفیف گروهی ایران است.
تخفیفان بستری برای ارایه تمامی انواع خدمات و محصولات مورد استفاده در زندگی روزمره است. از رستورانها و مراکز تفریحی تا انواع محصولات و سفر. تخفیفان تمامی این خدمات را با بالاترین میزان تخفیف و با استفاده از قدرت خرید گروهی ارایه میدهد.
مشتریان تخفیفان با استفاده از وبسایت و یا روی گوشی موبایل خود بهترین پیشنهادات شهر را دریافت میکنند، با تخفیف بالا به سفر میروند، با تخفیف بالا کالاهای خود در حوزه دیجیتال، پوشاک، خانه و غیره را تهیه میکنند، با تخفیفهای بالا تفریح میکنند و لذت میبرند.
تخفیفان در شهرهای تهران، کرج، شیراز، اصفهان، مشهد، تبریز و رشت مشغول به فعالیت و ارائه خدمات میباشد و محصولات خود را به تمامی کشور ارسال می کند.
نازنین دانشور معتقد است:” به ما یاد ندادهاند که به دنبال بهانهای برای خوشحال بودن بگردیم. همیشه نباید دنبال یک اتفاق بزرگ باشیم. برخی پول خودشان را جمع میکنند تا سالی یکبار به سفر بروند و تفریح کنند درحالیکه میتوانیم از در هرجایی که هستیم از هر چیزی که داریم لذت ببریم”.
یکی از اصول مدیریت احساس مثبت، جاری کردن کار در زندگی است. به عقیده دانشور: “ شغلی ایده آل است که در آن شما همان تغییری باشید که میخواهید در دنیا ببینید“.
احمد یزدان پناه، مشهور به “دیلمقانی” در سال 1268 در خانواده ای تاجر و ثروتمند در کرمان دیده به جهان گشود. پدرش حاج نظر علی کرمانی از بزرگان و تاجران امین کرمان بود. احمد در کودکی و جوانی بسیار مردمدار بود و از والدینش نیکوکاری را به ارث برده بود. او همواره رویایی داشت تا تاثیر بهتری در زندگی مردم سرزمینش داشته باشد.
روحیه نیکوکاری احمد جوان، نهتنها موجب کناره گیری وی از کسب و کار نشد، بلکه او دریافت که قدرت مالی و اقتصادی، خواهد توانست او را به رویاهایش نزدیکتر کند. در آن زمان تبریز مانند تهران، قطب اقتصادی کشور بود و چون کشور هنوز صنعتی نشده بود، کالاهای صادراتی کشور بیشتر از جنس تولیدات کشاورزی و صنایع دستی بود.
او دائما به تبریز و تهران میرفت تا شرکای تجاری مناسبی بیابد و با ارتباطاتی که در جنوب کشور داشت، قصد داشت تا صادرات کالاهای ایرانی را از مسیرهای دریایی، مهیا کند. در این مسافرتها با “حاج محمد حسن دیلمقانی”، تاجر مشهور و ذینفوذ تبریزی، آشنا شد و باب شراکت در خصوص تولید و صادرات فرش تبریز را باز نمود.
خانواده دیلمقانی، از خانوادههای مشهور تبریزی بودند که پیشینه فعالیتها و شهرت آنها، به سلسله قاجار باز میگردد. برند فرش دیلمقانی، یکی از معروف ترین نامهای فرش دستباف باقی مانده از قرن نوزدهم تاکنون است. خانواده دیلمقانی در صادرات میوه های خشک به روسیه و ترکیه نیز فعالیت مینمودند و از برندهای قدیمی در صنعت خشکبار در دولت عثمانی در قسطنطنیه بودند.
شراکت یزدان پناه با دیلمقانی، موجب شد تا همه جا، احمد یزدان پناه را به واسطه شراکتش با حاج محمد حسن، به عنوان “دیلمقانی”، بشناسند. این نام برای همیشه بر وی ماند و حتی روی فرشهایی که وی سفارش میداد، عبارت “سفارش دیلمقانی”، بافته میشد.
یزدان پناه، پس از مدتی شراکت خود را با دیلمقانی به هم زد و تجارت خود را آغاز نمود اما نام “دیلمقانی”، روی او ماند و برای همیشه به همین اسم شناخته شد. او در مدت کوتاهی موفق شد تا به تنهایی به تجارت مشغول شده، و در مدت کوتاهی سرمایه و پول زیادی به دست آورد.
دیلمقانی تجارت قالی کرمان و نمایندگی فرش دیلمقانی در جنوب ایران و صادرات به کشورهای اروپایی و امریکا را به کسب و کار خود افزود. به واسطه ذوق و طرحهای بدیع او، قالی های بسیار اعلی و ظریفی بافته و صادر میشد. تجارت وی به حدی گسترش یافت که قالی های تولیدی وی، با عدل بندی به آمریکا و انگلیس وآلمان ادر میشدند. فرش او به “فرش دیلمقانی”، مشهور بود. این فرشها با طرحهای جذاب و زیبا و درعین حال، بی عیب و نقص بودند.
این موضوع سبب شد تا مشتریان وفادار زیادی در خارج از کشور و خصوصا در آمریکا پیدا کند. کسب و کار دیلمقانی، رونق گرفته بود و او اقدام به توسعه این کسب و کار نمود. او به سرعت کارخانه های خود را توسعه داد و علاوه بر کرمان، در زرند، راور و ماهان و اری از روستاهای کرمان، کارگاههای بافت فرش و کارخانجات رنگ و تکمیل و نخ و صنایع جانبی را توسعه داد.
دیلمقانی نه تنها توانسته بود فرش کرمان را به انحصار خود در آورد، بلکه به یکی از صادرکنندگان بزرگ فرش کشور تبدیل شده بود. این هوشمندی و تلاش وی موجب شد تا فرش ایران در کشورهای ثروتمند جهان بیشتر دیده شده و نسل جدید فرش ایران با دنیای مدرن آن روز تناسب داشت. این موضوع مشتریان وی را در اقسی نقاط جهان افزایش داد و موجب ورود میزان هنگفتی ارز به کشور شد.
یزدان پناه موفق شده بود بسیاری از خانواده های کرمانی را به جمع بافندگان خود ملحق کند. به واسطه خوش حسابی و اینکه او به سرعت با همه کارکنانش تسویه مینمود، شهرتش وی فراگیر شده بود. بسیاری از مردم کرمان، کار وکسب قبلی خود را رها نموده و قالی بافی را انتخاب نمودند. اتفاقا آن اشخاص هم به اندک مدت ثروت هنگفتی از این راه به دست آوردند. او نمونه بسیار مناسبی از یک برند فردی و برند کارفرمایی است.
بازار ایالات متحده، بازار بزرگ و ثروتمندی بود. ارزش صادرات فرش ایرانی و خصوصا فرشهای دیلمقانی، تا سال 1310، به چندین هزار دلار رسیده بود. دیلمقانی صاحب چندین کارخانه در کرمان، تبریز، ساروق و فارس بود. از نظر کیفیت، این فرشها بالاترین ارزیابی مالیات بر واردات را که توسط گمرک آمریکا تعیین شده است را دریافت کردند. فرش دیلمقانی، عموما با کتیبه “سفارش دیلمقانی”، شناخته شده بود. از سال 1308 به بعد، دیلمقانی نشان تاج کوروش را برای تکمیل یا جایگزین امضاهای ماندگار دیلمقانی، روی فرشهای خود اعمال کرد.
درآمد بالای ارزی وی سبب شد تا به این فکر بیفتد که کسب و کار خود را توسعه داده و این بار دست به کشاورزی و احداث باغ های پسته بزند. خاک شهرهای زرند و راور جهت پسته کاری بسیار مرغوب بود، بنابراین او این شهرها را برای احداث باغهای بزرگ خود، انتخاب کرد. به سرعت شروع به احداث باغات وسیع و پسته کاری نموده و بسیاری از روستاهایی که در آن زمان به دلیل مشکلات کشاورزی و عدم توانایی کشاورزان، بایر و رها شده بودند را خریداری و آباد کرد.
پس از گذشت چند سال، او در زمره مالکین بزرگ کشور و استان کرمان درآمد. در آن دوران کشور هنوز با قوانین خان و رعیتی اداره میشد. خوانین کرمان، مالکین عمده سابق بودند. برخی از آنها باوی دست دوستی دادند اما بسیاری از آنان بر سر راه او قرار گرفتند. قدرت و شهرت و محبوبیت یزدان پناه به حدی زیاد بود که خوانینی که باوی مخالف بودند، جرات آن را که علنا با او وارد دعوا شوند را نداشتند. قدرت دیلمقانی، صرفا به تجارت و ملک و املاک و کارکنان وی نبود، بلکه او کارهایی انجام داده بود، که مردم دلسپرده و سرسپرده وی بودند.
دیلمقانی در کنار امور اقتصادی، رویای خدمت خود به مردم را هیچگاه فراموش نکرد. زمانی که توانایی این خدمت را پیدا کرد، شروع به ساخت مدرسه، پرورشگاه و کارگاههای آموزش فرشبافی نمود. او کمک هزینه تحصیل فرزندان کارگرانی که توانایی این کار را نداشتند پرداخت میکرد. کودکانی که به سرپرستی گرفته بود، همه عاشق وی بودند و شهرت و محبوبیت وی، به حدی زیاد بود که مخالفانش جرات ابراز این مخالفت در عموم را نمییافتند. اما او در حال بزرگ شدن بود و باید از سر راه خوانین سنتی کنار میرفت.
تعدادی از این خوانین به همراه رقبای تجاری دیلمقانی، شبانه تشکیل جلسه داده و در آن جلسه هم قسم شدند تا دیلمقانی را به هر طریق که ممکن، از میان ببرند. این مخالفان مقدار زیادی پول فراهم نمودند تا چهار نفر از اشرار کرمان را برای ماموریت شوم خود، خریداری کنند. برنامه ریزی بدین شکل بود که وی را شبانه و در مسیر بازدیدهای روستاها، ترور کنند.
شب بعد، احمد دیلمقانی به اتفاق دو نفر از بستگان خود از زرند به سمت کرمان حرکت نمود. اشرار در بین راه در محل مناسبی کمین نموده و با رسیدن خودروی دیلمقانی، لاستیک وی را هدف قرار دادند اما راننده از ایستادن خودداری نمود. با اصرار دیلمقانی، خودرو متوقف شد. دیلمقانی با این فکر که این یک دزدی است و هدف گرفتن پول است، از خودرو پیاده شد تا به نصیحت و دادن پول بپردازد، غافل از اینکه هدف شخص وی بود.
دیلمقانی شروع به نصیحت نمود اما اشرار اعلام کردند که برای کشتن وی آنجا هستند. دیلمقانی پیش از مرگ درخواست سیگار نمود و اشرار در آخرین پکهای سیگار، با شلیک به سر و قلب وی، او را به قتل رساندند. سپس همراهان وی را دست و پا بسته، در حاشیه جاده رها کردند.
صبح خودروهای دیگر به کمک همراهان آمده و با اطلاع به پاسگاه، گروهی برای حمل محترمانه جسد دیلمقانی، اعزام میشوند. جسد وی در نهایت احترام به کرمان آمده و مجلس بزرگی برای وی برپا شد. با پیگیری ژاندارمری، قاتلین شناسایی و اعتراف کردند که خود مسئول این کار بوده و خوانینی که دستور این کار را داده بودند، مصون ماندند. در روز تشییع جنازه وی، کل کرمان تعطیل شد. فروشگاهها بسته و پرچم سیاه در شهر افراشته شد. مردم کرمان در مسجد صاحب الزمان کنار جسد وی گرد آمده و عزاداری مفصلی برگزار شد. دیلمقانی در همان مسجد به خاک سپرده شد.
کودکان تحت سرپرستی وی و کودکان پرورشگاه در این مراسم، سینه می زدند و نوحه میخواندند. دراین نوحه بیت “ای احمد یزدان پناه/ تو را که کشته بی گناه”، از زبان این کودکان خوانده شد.
میراث دیلمقانی
تاثیر زندگی پربار دیلمقانی به قدری زیاد و درخور تامل است که هنوز آوازه نام او در کرمان شنیده میشود. او مردی بزرگ و تاثیرگذار بود که در قلب و ذهن مردم کرمان، هنوز زنده و جاودان است. دیلمقانی، به معنای واقعی یک برند فردی است. او “نام نیک” را همانگونه که سعدی عنوان کرده بود، از خود به یادگار گذاشت.
وی فرزندی نداشت و پس از مرگش، تمام ثروت و املاک او به برادر و خواهرانش منتقل شد. با توجه به وصیت وی، با بخشی از ثروتش، پرورشگاه مجهزی در کرمان ساخته شد و همچنین باغ مسکونی وی نیز به این پرورشگاه اهدا شد. این پرورشگاه امروزه با نام وی دایر است و یکی از بزرگترین و مجهزترین پرورشگاههای کشور است.
مدرسه ها، پرورشگاهها و اماکن خیریه ای که دیلمقانی ساخته هنوز در کرمان خودنمایی میکند. بیشک دیلمقانی، یکی از بهترین برندهای فردی دوران خود بود. او بیش از اینکه مشهور باشد، محبوب بود و همین محبوبیت، نام وی را هنوز زنده نگاه داشته است. او یکی از متبحرترین تجار عصر خود بود اما بیش از اینکه تاجر موفقی باشد، به معنای واقعی، “انسان موفقی”، بود.
محمد مهدی فنایی در هفدهم خرداد ماه 1327 در شهر کرمان، دیده به جهان گشود. خانواده وی از خانواههای اصیل یزدی بودند. پدرش حاجمحمدباقر فنائی، جزو اولین فارغ التحصیلان کارشناسی دانشگاه تهران بود. پدرش در اولین سالهای فعالیت دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و به سرعت به شغل معلمی را انتخاب کرد. او به کرمان منتقل شد و در این شهر به تدریس مشغول شد. محمد مهدی تنها ده سال داشت که پدرش را از دست داده و مادرش، هزینه تامین مخارج زندگی و مسئولیت خانواده را عهدهدار شد.
به علت فوت پدر، خانواده وی، به یزد بازگشتند. مادرش برای تامین مخارج زندگی، هنر قلم زنی را انتخاب کرد. محمد مهدی به همراه خواهر و بردارش به او در این کار کمک می کردند. دیری نپایید که مادر، به یکی از هنرمندان قلم زنی تبدیل شد. محمد مهدی فنایی پس از اتمام دوره راهنمایی، به دبیرستان تعلیمات اسلامی افشار رفت.
محمد مهدی فنایی همواره از افرادی که در زندگی وی تاثیر مثبت داشتهاند، به نیکی یاد میکند. حاج وزیری، یکی از اعضای هیات امنای دبیرستان افشار بود، که تاثیرات زیادی در زندگی وی گذاشت. حاج وزیری، هراز چندگاهی، دانشآموزان را دورهم جمع میکرد و برای آنها درباره زندگی و فلسفه آن و خصوصا اخلاق انسانی، صحبت میکرد. صحبتهای وی، تاثیر شگرفی در جهان بینی محمدمهدی فنایی داشت. او مباحث احترام به مردم، گذشت، تعامل با دیگران، رعایت حقوق حق الناس و غیره را از حاج وزیری آموخت که بعدها در زندگی خود آنها را به کار بست.
حاج وزیری مانند یک مرشد، به دانش آموزان میآموخت که در زندگی برای غمها، مصیبتها و مشکلات زندگی از هرجهت باید راهحلی پیدا کنند. محمد مهدی فنایی در خاطراتش نقلی از یکی از این جلسات دارد. “یکی از روزها ما را جمع کرد و پرسید که برای نماز خواندن چه چیزی اصل است. هرکسی صحبتی کرد؛ رو به قبله ایستادن، نظافت داشتن، وضو گرفتن و.. بعد او به موردی اشاره کرد که خیلی جالب بود. او گفت که نماز بینیت باطل است!. پس اگر نماز بینیت باطل است، زندگی ما انسانها اگر بدون نیت و بدون هدف باشد بسیار باطل خواهد بود.
محمد مهدی فنایی، پس از اخذ دیپلمم را از دبیرستان، وارد دانشگاه پلیتکنیک( امیرکبیر فعلی)، شد و رشته مهندسی برق را انتخاب کرد.
انتخاب رشته برق، داستانی دارد که در نوع خود شنیدنی است. در دوران کودکی وی، در یزد برق نبود. مردم برای روشنایی از گردسوز(نوعی چراغ روشنایی نفتی)، و یا از چراغ لامپا استفاده میکردند. طبیعتا کودکان نیز زیر نور این چراغها، درس میخواندند. شبی محمد مهدی فنایی درحال درس خواندن زیر نور چراغ لامپا بود که ناگهان این چراغ لامپا واژگون شده و روی دست وی افتاد میافتد. دست محمدمهدی از این سانحه آسیب میبیند. وی درمصاحبه های خود عنوان نموده که: “اگر ما برق داشتیم، این مشکل به هیچ وجه پیش نمیآمد و برای همین تصمیم گرفتم زمانی که بزرگ شدم، در رشته برق تحصیل کنم”.
وی پس از ورود به دانشگاه پلیتکنیک، نماینده خوابگاه دانشجویان شد. یک سال پس از ورود او به دانشگاه، در سال 1348 جنبشی اعتراضی درباره افزایش قیمت اتوبوس از 2 ریال به 4 ریال در تهران به راه افتاد. این جنبش پس از ورود به دانشگاه، ابعاد و دامنههای دیگری به خود گرفت و به جنبشی علیه حکومت وقت، بدل شد. باتوجه به حساسیت حکومت به دانشگاه، محمدمهدی فنایی که در این جنبش شرکت کرده بود، به همراه تعداد دیگری از دانشجویان از تحصیل محروم و به زاهدان تبعید شد. این موضوع سبب شد که به اجبار به خدمت سربازی اعزام شود.
محمد مهدی فنایی، خدمت سربازی خود را در منطقه چاه خرما و زاهدان طی کرد. باتوجه به محرومیت منطقه، شرایط خدمت بسیار سخت و طاقت فرسا بود. وی پس از پایان خدمت سربازی، مورد بخشش قرار گرفت و مجددا به دانشکده برق دانشگاه پلی تکنیک بازگشت تا تحصیلات خود را در رشته مهندسی برق در این دانشگاه ادامه دهد. تحصیل در این رشته زمان زیادی برد. باتوجه به شرایط آن دوران، دانشگاهها سراسر التهاب و اعتراض را تجربه میکردند و این موضوع موجب توقف در آموزش میشد. در این اعتراضات وی با توجه به تعهدی که جهت بازگشت به دانشگاه ارائه نموده بود، در اعتراضات شرکت نمیکرد. نهایتا باوجود تمام سختیهای موجود، وی در سال 1354 از این دانشگاه، فارغالتحصیل شد.
پس از فارغ التحصیلی، استاد وی دکتر اکبری نوشین، مدیر طرحهای شرکت توانیر بود و به وی پیشنهاد کار داد. اولین پروژه وی، توزیع برق یزد بود که با توجه به آرزویی که محمد مهدی فنایی داشت، به خوبی آن را به پایان رساند. پس از اتمام موفق این پروژه، وی پیشنهاد کار در شرکت توانیر را دریافت نمود. حقوق پیشنهادی در آن دوران مبلغ چهارده هزارتومان و بابت سمت مدیر پست اصفهان بود.
پس از گذشت یازده ماه از خدمت وی در شرکت توانیر، نامهای از طرف ساواک به مسئولان توانیر ارسال شد که در این نامه تاکید شده بود به علت سیاسی باید فنایی را اخراج کنند. دیری نپایید که فنایی از توانیر اخراج شد.
یک سال بعد، محمد مهدی فنایی وارد شرکتی خصوصی(فولدمن)، شد. این شرکت توسط اساتید دانشکده پلیتکنیک تاسیس شده بود. فولدمن، نماینده شرکت برق آلستوم فرانسه بود. وی در سمت مدیر فروش این شرکت مشغول به فعالیت شد. این موضوع موجب رشد سریع اقتصادی وی شد که اگر در بخش دولتی بود، شاید هرگز امکانپذیر نبود.
محمد مهدی فنایی، پس از انقلاب اسلامی تا دو سال پس از شروع جنگ، همچنان در فولدمن فعالیت نمود. وی همزمان با فولدمن، فعالیتی مضاعف را به همراه یکی از دوستانش آغاز کرد. این فعالیت بعدها به تاسیس شرکت الکتروکویر منجر شد. وی تا شروع دهه هفتاد بصورت پاره وقت با شرکت فولدمن همکاری کرد. با توجه به توسعه کشور و شرایط سازندگی پس از جنگ، وی تمرکز اصلی خود را برروی شرکت جدید خود یعنی “الکترو کویر” گذاشت.
کارخانه جدید الکتروکویر در یزد تاسیس شد. وی مطابق آرزوی دیرینهای که داشت، تمایل داشت تا در یزد کاری را شروع کند. با این کار، در نهایت به هدفش رسید و توانست کارخانه الکترو کویر را برای تولید تابلوی برق به همراه مهندس هراتی راه اندازی کند. پس از راهاندازی این کارخانه، وی به دنبال آرزوی دیگری رفت؛ “جزیره برق”!.
جزیره برق، بدین معنا بود که یک کارخانه تولید کننده، به صرف اینکه تابلوسازی کند، نپرداخته و نیازهای دیگر صنعت را نیز برآورده کند و در این موضوع خودکفا شود. تامین نیازهای دیگر کشور مثل خازن، UPS و… آرزویی بود که فنایی همواره در سرداشت و درپی محقق نمودن آن گام برداشت.
در ابتدای دهه هفتاد، مهندس زنگنه، وزیر نیروی وقت بود و اولویتی که وی در صنعت برق تعیین نموده بود، خودکفایی در این صنعت بود. مشهود بود که اولویت کشور با آرزوی فنایی، امری مبارک بود که انگیزه کارخانجات الکتروکویر را دوچندان مینمود. بسیاری از بزرگان صنعت برق از جمله فنایی، معتقدند که خودکفایی صنعت برق امروز کشور در بسیاری از بخشها، به همین رویکرد بازمیگردد.
وی پس از راه اندازی الکتروکویر، اقدام به تاسیس کارخانجات دیگری به نام “فراکوه”، نمود. این کارخانجات، خازن تولید میکرد. در آن دوران، خازن تنها توسط یک تولید کننده در کشور تولید میشد. تولید خازن با دریافت هزینه پیش انجام شده و تحویل کالا شش ماه بطول میانجامید.
علت تاسیس این کارخانجات این بود که فنایی برای یک پروژه پولی به شرکت تولید خازن داده بود. پس از گذشت این مدت، به وی اعلام شد که نصف خازن ها را تحویل خواهند داد و مابقی را باید از بازار آزاد تهیه کنند. فنایی اعلام کرد که باید چک وی را مسترد کنند. وی پس از خروج از آن کارخانه، مستقیما به وزارت صنایع مراجعه نموده و درخواست مجوز تاسیس کارخانه خازن نمود. یک سال بعد کارخانه تولید خازن “فراکوه”، راه اندازی شد.
محمدمهدی فنایی، پس از تاسیس این دوشرکت، “گروه صنعتی لنا” را تاسیس کرد. با مذاکره با شرکت مشهور فرانسوی “لگراند”، نمایندگی تایید شده این شرکت را گرفت و شروع به کار کرد. به دنبال این شرکت، شرکت های دیگری همچون “پارسکویر”، “شرکت اروند”، “گروه صنعتی آرتیسی”، و چندین شرکت دیگر را راه اندازی کرد. امروزه چهارده شرکت بزرگ ایرانی، زیر مجموعه گروه صنعتی کویر هستند.
گروه الکتروکویر با شرکت زیمنس آلمان روابط بسیار نزدیک و گسترده ای دارد. در مصاحبهای شرکت زیمنس اعلام کرد: “درجهان هر جایی که الکتروکویر بخواهد تحتلیسانس ما تابلو تولید کند، این اجازه را خواهیم داد”.
در گروه صنعتی الکترو کویر، سرمایهگذاری برروی توسعه نیروی انسانی، تخصص گرایی و جوانگرایی، موضوعی بسیار اساس و مهم است. در سالهای گذشته در این زمینه کارهای زیادی در گروه صنعتی کویر انجام شده است.
رفتار و کارهایی ناممکنی که فنایی تبدیل به “ممکن”، نموده، تنها در بیتی از حضرت مولانا قابل توصیف است:
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بود ممکن شود
صنعت برق، یکی از صنایعی است که در سالهای گذشته، پیشرفتهای چشمگیری در کشور داشته است. این پیشرفت سبب شده که بیش از نوددرصد از محصولات و لوازم مورد نیاز این صنعت، هم اکنون در کشور تولید شود. این اتفاق حاصل زحمات افرادی همچون مهندس محمدمهدی فنایی است که با چند دهه فعالیت ارزنده، توانستند صنعتی که کاملا وابسته به کشورهای دیگر بود را به یک صنعت پیشران در کشور تبدیل کنند به صورتی که امروزه علاوه بر تامین نیاز داخلی، سالانه چندین میلیون دلار ارز وارد کشور میشود.
سهیلا کلاهی(چوبدار)، در سال ۱۳۴۱ در شهر اردبیل، دیده به جهان گشود. پدر وی، از بازاریان قدیمی اردبیل بود و در صنف پارچه فعالیت داشت. وی از کسبه محترم و شناخته شده صنف بزاز و پارچه فروش در اردبیل بود. دوران کودکی را در اردبیل گذراند و همواره علاقه او به امور تجاری و خصوصا انجام کار و تولید سبب میشد تا سعی کند از همان دوران کودکی راهی برای فعالیت و کار بیابد. سهیلا به همراه مادرش، در بسته بندی و امور جانبی به پدر کمک میکرد.
مادرش هنرمند و خیاط بود و او از کودکی، این هنر را از مادر آموخت تا در جوانی خیاط متبحر باشد. مادر سهیلا در زمانهای مختلف از پارچههایی که پدرش میفروخت، بافتنی های زیبا برای اعضای خانواده میبافت. بافتنیهایی که مادر سهیلا میبافت، با وجود نزدیک به سه دهه در حوزه کارآفرینی صنعت پوشاک به گفته خودش با عشق و علاقه هنوز آنها را نگهداری میکند. این بافتیها برای کلاهی، به نماد خانواده و کارآفرینی بدل شده است.
سهیلا در نوجوانی خیاطی را از مادرش آموخت و همواره این کار را به عنوان یک هنر انجام میداد، ولی فعالیت حرفهای در این زمینه نداشت. بعد از ازدواج، به همراه همسرش به آزادشهر رفتند. او پس از ازدواج به فکر ایجاد یک کسب و کار برای خود و خانواده جدید خود افتاد. بنابراین تصمیم گرفت تا کار را با یک چرخ خیاطی ساده در خانه شروع کند. اما همواره رویاهای بسیار بسیار بزرگی در سر داشت.
کلاهی، همواره یک کارآفرین بود. کارآفرینی که در نوجوانی خیاطی را از مادرش آموخته بود و اکنون تصمیم گرفته بود تا برای خودش کسب و کاری فراهم کند. او با همان چرخ خیاطی معمولی، در خانه خود، کار تولید و دوخت و دوز را آغاز کرد. رویاهای بزرگی بزرگی که در سر داشت همواره پشتیبان او و در ذهن او بودند. در قدم اول، سفارشات مواد اولیه را میگرفت و کار را به صورت سفارشی و مزدی تحویل مشتریان محلی خود میداد. اکثر این سفارشات، مانتوهایی بودند که برای دانشآموزان، دانشجویان و یا دبیران، دوخته میشد و به تبع این موضوع، تقاضای این محصولات در زمان شروع مدارس و نیمه های سال، بسیار بیشتر از قبل بود.
کلاهی با توجه به اینکه سفارشات خود را به موقع و درست تحویل مشتریان میداد، کار خود را آهسته گسترش داد. وی از زنان همسایه به عنوان نیروهای کار و در ابتدا نیروهای کمکی استفاده کرد. کمکم اغلب خانمهای محله، بههم نزدیک شده بودند و با هم در خانههای خود به صورت یک کارگاه انفرادی کار میکردند. آنها کارهایی که کلاهی به آنها محول میکرد را تحویل گرفته و میدوختند و اکثر کارهای اتمام بسته بندی مخزنی و اتو زنی را در خانههای خود انجام میدادند.
این موضوع موجب شد تا کلاهی به فکر توسعه کسب و کار خود بیفتد. او چهار چرخ خیاطی را به چرخ خیاطی خود اضافه کرد. آهسته این روند روبه گسترش یافت و در ماههای بعد، تعداد این چرخ خیاطیها به همین ترتیب افزایش یافتند. طولی نکشید تا این تعداد چرخخیاطیهای او به چهارده عدد رسید. این موضوع سبب شد تا فضایی که کلاهی در منزل داشت، کوچک شود و به فکر توسعه فضای خود بیفتد.
وی تعاونی کوچکی به همراه خانمهای همسایه تاسیس کرد. دیری نپایید که با رویای توسعه این تعاونی، راهی تهران شود تا کارگاه بزرگتری راه اندازی کند. او فضایی که پیش از این مربوط به یک کارخانه تعطیل شده بود، را اجاره کرد و کسب و کار جدیدش را در این محیط آغاز کرد. این کارخانه سولهای در کوی بیمه در حوالی میدان آزادی بود که در آن تعداد بیش از ۵۰ چرخ خیاطی میتوانست مشغول به کار باشد. بنابراین کلاهی این فضا را بسیار مناسب دید و چرخهای خیاطی خود را در این کارخانه مستقر کرد و تعداد آنها را در حد امکان افزایش داد.
همزمان با توسعه کسب و کار، کلاهی به توسعه فردی خود نیز توجه ویژهای داشت. او به فکر ادامه تحصیل در رشته مدیریت بازرگانی افتاد و تحصیل خود را در این رشته را ادامه داد. همزمان با این رشته، او در رشته کامپیوتر هم در دانشگاه امیرکبیر تحصیل نمود.
زمان برای کارآفرینان همواره در دور موافق نمیگردد. در سال ۱۳۷۶ کلاهی پدر خود را از دست داد و همزمان پس از فوت پدر، سختی های بسیار زیادی را متحمل شد. وی با توجه به وابستگی بالایی که به پدرش داشت، غم از دست دادن پدر را بسیار بزرگ میدید. با فوت پدر، کلاهی ضربه روحی بسیار شدیدی خورد. درست یک سال پس از فوت پدر، فاجعه دیگری رخ داد. او برادر و همسر برادرش را در یک سانحه رانندگی نیز از دست داد. فرزندان برادرش با توجه به از دست دادن پدر و مادر خود، در کناری وی بودند. آنها به کلاهی بسیار وابسته بودند. او مانند فرزت=ندان خود، از فرزندان برادرش نگهداری کرد.
فوت برادر، همسر برادر و پدرش، و موضوع نگهداری و مراقبت از فرزندان برادرش، موجب شد تا کلاهی برای مدت زیادی از بازار کار دور بماند. در این مدت با توجه به عدم ورودی نقدینگی و افت شدید فروش، اتفاقات ناگوار زیادی نیز برای وی رخ داد. یکی از مواردی که در این سالها برای وی اتفاق افتاد، از دست دادن اعتبار و مشکلات مالی بود که در پی این سوانح برای وی رخ داده بود. با توجه به بروز این مشکلات مالی، او مجبور به تعطیلی کارگاه خود شد. از ماشین آلات و چرخهای کارگاه گرفته تا خودروی شخصی و حتی خانه و اسباب و اثاثیه شخصی منزل خود را نیز فروخت تا بتواند بدهیهای خود را پرداخت کند. او همواره مقید بود تا از کسی در این موارد کمک نگیرد و در تمام سختی ها فشار کار را بر دوش خود وارد آورده بود.
کلاهی در خاطراتش تعریف کرده که مشکلات وی به حدی بود که مجبور بود اثاثیه خانه راهم بفروشد. او برای اینکه دوستانش از این موضوع آگاه نشوند، پیش از برای اینکه خانه را تخلیه کند، یک میهمانی ترتیب داد تا دوستانش در خانه او حاضر شوند و متوجه ضایعه وارد شده به وی نشوند. اما کلاهی بدون اینکه افسرده یا سرخورده شود، پس از عبور از این بحران، مجدداً تلاش و کار را از پیگرفت و برنامههای خود را مجدداً باز آفرینی کرد. او موفق شد کلیه بدهیهای خود را بپردازد و با یک چرخ خیاطی قسطی که تهیه کرده بود، کارگاه دوزندگی جدیدی را مجددا راه اندازی کند. با توجه به ارزان بودن تولید لباسهای زنانه و مقنعه، وی شروع به تولید این محصولات نمود.
یکی از مواردی که معمولا از هر کارآفرینی پرسیده میشود این است که آیا در کار شکست را تجربه کرده است یا خیر؟!. اما کمتر این سوال پرسیده میشود که درسهایی که آنها از این شکست گرفتهاند، چیست؟!. شاید بسیاری این تصور را داشته باشند که کارآفرینان شکست نمیخورند و افراد بسیار موفقی هستند. اما زمانی که زندگی کارآفرینان موفق را بررسی میکنیم، درمییابیم که زندگی آنها همواره توأم با شکست بوده است. موضوع بسیار مهم اینجاست که کارآفرینان موفق شکست را پایان کار نمیدانند و هر شکست را درسی جدید برای موفقیت تلقی میکنند. موضوع جالبتر، نحوه مواجهه کارآفرینان با شکست است. آنها شکست را شروعی دوباره و پایانی برای خطی قدیمی و شروعی برای خطی جدید تلقی میکنند. آنها از تمام شکستهای خود درسی جدید دریافت میکنند.
کلاهی به خانه پدری رفت و مجدداً کار خیاطی را از صفر، آغاز کرد. دیری نپایید که کار وی، مجددا توسعه پیدا کرد و اعتبار از دست رفته قبلی را بدست آورد و از مشتریان قبلی و مشتریان جدید، سفارشاتی گرفت. این سفارشات کمک کرد تا مجددا نیروهای جدیدی استخدام کند. این بار، در کنار سفارشهایی که اخذ میکرد، پروژههایی بزرگتر را نیز آغاز کرد. یکی از این پروژههای موفقی که شروع کرد، دریافت سفارشات از ادارات سازمانها شرکتها بود. یکی از مواردی که کلاهی در سفر حج به آن برخورد کرد، پوشش نامناسب بانوان ایرانی در حج بود. عموماً لباسی خاص و عمومی است. اما با توجه به فرهنگ کشورما، لباس خانمها مناسب نبود.
این عدم تناسب لباسهای احرام، موجب شده بود تا هرکس به شیوهای لباس خود را تهیه کند که از وحدت و یکسان بودن نمای حج میکاست. تا آن زمان، هیچ برنامهریزی برای لباس خانمها در حج انجام نشده بود. این موضوع موقعیت بسیار مناسبی بود تا کلاهی هنر و توان خود در تولید لباس حج را برای مشتری بسیار خوبی مانند سازمان حج و اوقاف، نشان دهد. او به سرعت لباس حجی که از نظر فرهنگی وضعیت مناسبی داشت، طراحی کرد و پیشنهاد داد تا دوخت لباسهای احرام را برعهده بگیرد. پیشنهاد وی از طرف سازمان حج و زیارت با استقبال روبرو شد و او سریعاً تولید کار را آغاز نمود. کلاهی همواره اعتقاد دارد که این سفارش برای وی شروع بسیار پربرکتی بود. وی معتقد است که کارآفرینانی که به سرمایه و پول وابستگی شدید داشته باشند، در زمان شکست، شرایط سختی را تجربه خواهند کرد و امکان دارد که بتوانند، مجدد کار خود را شروع کنند.
سهیلا کلاهی معتقد است؛ “اگر به پول فکر کنیم، شکست خوردن بسیار سخت است. کارآفرینی، باخود عشق و درگیری میآورد و آن وقت است که بعد از شکست دوباره میتوانید شروع کنید. به نظر من، خوشبختی یک موضوع درونی است. زمانیکه من به گذشته فکر میکنم، حتی از شکستها هم تجربههای بسیار خوبی به دست آوردم. تصور من این است که شکست مقدمه پیروزی است و اگر بدانیم چرا شکست خوردیم، درسهای جدیدی از آن همواره در انتظار ما خواهد بود”.
کلاهی دو فرزند پسر دارد که یکی از آنها پزشک و دیگری مهندس است. در زمان سربازی پسر بزرگترش، لباسهایی که به او داده بودند برای اولین بار پوشید و در خانه این لباسها را امتحان کرد. کلاهی با دیدن این لباسها، دریافت که این لباسها، به هیچ عنوان جنس مناسبی ندارند و از همه مهمتر(در ذهن سربازان جوان)، حتی اندکی شیک هم نیستند. باتوجه به اینکه این لباسها توسط جوانان پوشیده و استفاده میشود، آنها توقع دارند که لباسهای جذابتر و خوشفرم تری، بپوشند. این موضوع فکر جدیدی را به ذهن کلاهی خطور داد. او سریعاً برای فرزندش پارچه نظامی خریداری کرد و مطابق طرحی که آماده کرد، لباس فرزندش را با همان پارچه دوخت.
این موضوع موجب شد تا سربازان هم خدمتی فرزندش از او درخواست کنند تا از محلی که لباسش را تهیه کرده و برای آنها نیز لباس تهیه کند. بدین ترتیب کلاهی شروع به دریافت سفارشات جدید از سربازان نمود. دیری نپایید تا فرمانده پادگان به فرزندش گفت که لباس وی را نیز طراحی و آماده کند. این موضوع موجب شد تا کلاهی، بازاریابی خود را از پادگان ها آغاز کند و نمونه های لباسهای تولیدی خود را به به فرماندهان پادگان های جدید نشان دهد. با توجه به استقبال پادگانها از این طرح، کلاهی مجبور شد تا محل کار خود را توسعه دهد و ماشین آلات جدید و صنعتی برای تهیه لباسهای نظامی تهیه کند.
حال وی صاحب یک کارخانه بزرگ تولید لباسهای نظامی بود که بیش از هزار نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم با وی همکاری میکند در کنار تولید لباس وی شروع به آموزش دوخت و طراحی لباس برای خانمها نمود و از این راه موجب شد تا خانواده های بسیاری بتوانند از طریق طراحی و دوخت لباس امرار معاش کنند. این موضوع سبب شد تا در سال ۱۳۸۴ وی به عنوان نوآور نمونه کمیته امداد در سطح کشور انتخاب شود و به بسیاری از خانم های تحت پوشش موسسات خیریه و بهزیستی آموزش دوخت و طراحی لباس را بیاموزد.
وی پس از مدتی در سال ۱۳۹۲ با حضور وزیر تعاون شهرک آموزشی تولید صنعتی پوشاک را راهاندازی نمود. این شهرک در زمینی به مساحت ۳۲۰۰۰ مترمربع و با زیربنای ۱۲ هزار هکتاری سازمان فنی حرفه ای، برای آموزش مربیان صنعت پوشاک آماده و تجهیز شد. سالانه هزاران نفر از سراسر کشور در زمینه صنعت پوشاک در دورههای چهار ماهه در این مجموعه آموزشی آموزش میبینند و با ماشین آلات صنعتی تولید پوشاک طراحی رایانهای پوشاک و سیستمهای آموزشی مربوطه در این بخش آشنا میشوند.
سهیلا کلاهی، هدف خود از این موضوع را آموزش خیاطی نمیداند. او معتقد است که “ما به فکر یاد دادن خیاطی به افراد نیستیم، چون امروزه موضوع خیاطی موضوع صنعتی و تولیدی است و صنعت پوشاک به خیاط احتیاج ندارد بلکه به اپراتور ماشین آلات صنعتی نیاز دارد. ما به افراد آموزش میدهیم که چگونه از دستگاه دوخت به بهترین شکل ممکن استفاده کنند و با چه شیوهای مهارتهای خود در طراحی و کار با رایانه را افزایش دهند. زمانی که انسان به تواناییهای خود اعتماد داشته باشد و نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد، میتواند تهدیدها را به فرصت تبدیل کند و ایدههای جدید خود را به پیش ببرد.“
او معتقد است افرادی که صادقانه قدم در مسیر کارآفرینی میگذارند، بدون شک به موفقیتی بزرگ دست پیدا میکنند. کارآفرینان به عقیده وی باید به گونهای زندگی کنند که مردم به آنها اعتماد کنند تا بتوانند از توان دیگران برای راهاندازی ایدههای خود استفاده کنند. مهمترین سرمایه کارآفرین سرمایه اجتماعی و نیروی انسانی و سرمایه مالی یکی از عوامل کمککننده برای کارآفرینی است.
سهیلا کلاهی را می توان یکی از موفقترین کارآفرینان ایرانی قلمداد کرد. وی اکنون مدیر یکی از بزرگترین واحدهای تولیدی لباسهای نظامی در کشور است. او یکی از موفق ترین زنان کارآفرین ایرانی است. کلاهی، فردی است که موفق شده در آستانه ۵۸ سالگی برای بیش از هزار نفر فرصت شغلی ایجاد کند. یکی از مواردی که کلاهی را از بقیه کارآفرینان متمایز میکند، سخت کوشی، تلاش و فعالیت در بخش بسیار حیاتی صنعت پوشاک در کشور است. در گذشته این صنعت یکی از موفق ترین صنایع ایرانی بوده که امروزه متاسفانه از اقبال بسیار کمتری برخوردار است، اما کلاهی با تلاش موفق شده تا در مبحث تولید پوشاک نظامی کشور در خودکفایی قرار گیرد.
حسن تفضلی مشهور به “ارباب تفضلی” یا “حاجی ارباب”، در سال ۱۲۷۴ در کاشان دیده به جهان گشود. پدرش عبدالرحیم خان تفضلی، از بزرگان تجارت در کاشان بود.
وی صاحب تعدادی حجره در بازار کاشان بود و در تجارت انواع کالا فعالیت داشت. حسن جوان، علاقه فراوانی به امور اقتصادی و تولیدی داشت. بنابراین درکنار پدر شروع به توسعه تجارت وی نمود. درآن زمان پارچه در این صنعتی کاملا غیرقابل دسترس بود. ایران هزاران سال بود که صادرکننده بهترین فرشهای دستباف بود، اما توان حکومتهای ضعیف و عدم مدیریت برروی صنعت نساجی، ایران را به کشوری کاملا وارد کننده تبدیل کرده بود.
بهترین پارچه ها از خارج از کشور وارد میشد و کشورهای اروپایی بیشترین نخ و پشم را از کشورهای جهان سوم وارد کرده و با ریسندگی و بافت، با ایجاد چندین برابر ارزش افزوده، پارچههای تولیدی خود را به چندبرابر قیمت به همان مردم میفروختند. کشور ما نیز از این موضوع مستثنی نبود. در قاجار همه چیز وامدار اروپاییان و تفقد آنها بود و صحبت از تولید و توسعه، موضوعی بیشتر شبیه شوخی بود.
او رفته رفته به امور تولیدی علاقه مند شد و با توجه به اینکه در کار پارچه و منسوجات بود، به این فکر افتاد که روزی کارخانه صنعت نساجی در دوران شروع حکومت پهلوی اول، بصورت دولتی ابتدا با تاسیس”نساجی اصفهان”، و سپس با تاسیس “نساجی قائمشهر”، کم کم رونق گرفت اما این صنایع کاملا دولتی بودند و کارخانجات خصوصی این صنعت وجود نداشتند.
حسن تفضلی، دراواخر سال ۱۳۱۳، سی و نه سال داشت که به همراه دوستانش با سرمایه اولیهای حدود دویست هزار تومان هزار تومان، موفق شد اولین کارخانه مدرن نساجی ایران را در شهر کاشان تأسیس کند. این کارگاه نساجی در ابتدا برای تهیه نخهای صنعت فرشبافی تاسیس شده بود. حدود یکصد کارگر و کارمند در این کارگاه مشغول به کار شدند. موفقیت اولیه این کارخانه سبب شد تا تفضلی به فکر توسعه آن بیفتد.
درسال ۱۳۲۵ آتش اعتراضات سازماندهیشده کارگری به رهبری حزب توده، به کاشان هم کشیده شد. مرحوم دیانت در مورد این واقعه نوشته است: “همه چوب به دست در سالن کارخانه تجمع کرده بودند. وقتی ما به بیمارستان نقوی رسیدیم، چند تا از کارگران دور ما را گرفتند و گفتند: «کجا میروید؟» گفتم: «به کارخانه» گفتند: «نروید! الان حاج آقا جعفر را با چوب زدند و او را به بیمارستان بردند! توده ایها هرکس را ببینند با چوب میزنند.» شب رئیس حزب توده اصفهان – تقی جزایری – از اصفهان به کاشان آمد. میدانستیم که آقای یثربی با او صحبت و به او سفارش کردهبود. جزایری آمد و همهی کارگران را جمعکرد. چهارپایه را آوردند. رفت بالا و گفت: «کارگران! کارتان در کارخانه را خوب انجامدهید. تفضلی یک کارگر است! یک فئودال نیست و با شما کار میکند.» بعد از آن کارگران چوبهایشان را انداختند و به دنبال کار خود رفتند.“
در سال ۱۳۲۷ به منظور توسعه کارخانه، نوسازی ماشینآلات ریسندگی و بافندگی و چیتسازی، با سرمایه گذاری تفضلی، کارخانه دیگری با ۱۴ هزار دوک نخریسی و ۵۰۸ ماشین بافندگی، رنگرزی، چاپ و تکمیل، تأسیس شد، که روزانه ۷۰ هزار متر پارچه پشمی، ابریشمی، پوپلین، ساتن و کرپدوشین تولید میکرد.
پس از هشت سال (سال ۱۳۴۶) تعداد دوکهای نخریسی به ۳۶۵۰۰ عدد، ماشینهای بافندگی به ۱۰۴۰ عدد و تعداد کارکنان به ۲۸۰۰ نفر افزایش یافت. روزانه حدود صد هزار متر پارچه و ۹۰ نوع بافته، تولید میشد. قسمت ریسندگی، بافندگی، رنگرزی، چاپ و تکمیل انواع منسوجات – از پنبه طبیعی، الیاف سنتیک – پارچههای زنانه و مردانه تولید میکرد.
تفضلی توانست در سال ۱۳۵۰ از واحد جدید شرکت خود بهرهبرداری و با ۲۰ هزار دوک ریسندگی و دستگاههای بافندگی، محصولات کرب، ژورژ، فاستونی، پلیاستر، پوپلین و پارچههای مبلی تولید نماید. تعداد کارکنان شرکت در سال ۱۳۵۲ به ۳۲۰۰ نفر رسید؛ سال ۵۰، بیش از ۱۵ میلیون ریال، سود ویژه بین کارگران توزیع شد.
دومین سرمایهگذاری صنعتی تفضلی در سال ۱۳۳۴، با شراکت خانواده لاجوردی صورت پذیرفت. کارخانه مخمل و ابریشم کاشان با شعار طاووس نساجی ایران با سهام ۲۵ درصدی تفضلی و ۷۵ درصدی خانواده لاجوردی آغاز به کار نمود.
کارخانه مخمل و ابریشم کاشان به تولید انواع نخ، پارچههای چادری، حریر، انواع مخمل پتویی، مبلی، کبریتی، پلاش، شیفون و نخی، سجاده و… میپرداخت. طی ۲۵ سال این کارخانه بهتدریج توسعه یافت. در اواسط دهه ۴۰، سرپرستی مخمل با تفضلی، لاجوردیان و محمود رضایی (فارغالتحصیل مدیریت صنعتی از آمریکا) بود. این کارخانه در سال ۱۳۴۵ حدود ۲۰۰۰ پرسنل داشت.
در بهمن ۱۳۵۳ شرکت مخمل و ابریشم کاشان در بورس پذیرفته شد که ارزش هر سهم آن ۱۰۰۰ ریال بود. در سال ۱۳۵۷ ارزش معاملاتی آن به ۱۴۰۰ ریال رسید. شرکت مخمل در سال ۱۳۵۷ بیش از ۲۰۴۰ سهامدار داشت و سرمایه آن پس از چند مرحله به یک میلیارد و ۵۶۷ میلیون ریال، افزایش یافت.
مدیران و سهامداران کارخانه، تفضلی، لاجوردیان و خانواده لاجوردی بودند. تفضلی مدیری مجرب و آشنا به بازار بافندگی ایران بود که در صنعت نساجی سابقهای ۲۰ساله داشت. او در زمان تأسیس مخمل و ابریشم کاشان، صنعتگری شناختهشده در حوزه نساجی بود. محصولات کارخانه مورد پسند بازار بود و هرقدر تولید میشد به فروش میرسید، بهطوری که فروش شرکت از ۴۹ هزار تومان در سال ۱۳۴۹ به ۵۰۰ میلیون تومان در سال ۱۳۵۷ رسید.
پس از انقلاب
پس از انقلاب صنایع برای تعیین وضعیت به دادگاه عمومی و انقلاب سپرده شده و صنایع نساجی کاشان و شخص تفضلی نیز از این قوانین مستثنی نبود. او باوجود اینکه ارتباطاتی با حکومت قبل نداشت و فردی انقلابی و متدین بود، از اتهامات مربوط به همکاری با رژیم پهلوی، مبری شد. اما به سبب مشارکت وی در بانک صنایع، طی سالهای ۱۳۵۴ الی ۱۳۵۶ و حضور در جلسات این بانک، وی در مظان اتهام و همکاری با رژیم پهلوی قرار گرفت.
با وجود اینکه همه مدارک دال براین بود که وی کارمند بانک نیست و صرفا در هیئت مدیره حضور داشته است، در ۲۷ مرداد ۱۳۵۹ کارگزینی بانک صنایع سابق، وی را اخراج کرد و ممنوعالخروج شد. در بهمن ۱۳۶۱ با قید تعهد مبنی بر عدم خروج از حوزه قضایی تهران و کاشان و سپردن وثیقه پنج میلیونتومانی آزاد شد.
به روایت یکی از کارگران وی که از اعضای انجمن اسلامی نیز بوده است؛ در فضای انقلابی آن دوران، فشار گروههای چپ و حزب توده زیاد بود. کارگران کارخانه به حدی به وی اعتراض مینمودند که تفضلی را از سوار شدن به خودروی بنز بازمیداشت. آنها سوار شدن بر ماشین لوکس را توهین به ارزشهای انقلاب تلقی میکردند. وی مجبور شد خودروی شخصی خود را تغییر دهد. ویعنوان نموده که امروزه بسیاری کارگرانی که در اعتراضات بر علیه وی به وی توهین میکردند، عنوان میکنند که هرگاه بر سر آرامگاه ارباب تفضلی میروند از وی طلب عفو میکنند.
سرانجام در نهم آبان ماه 1366، ارباب حسن تفضلی، پس از پنجاه سال خدمت به صنعت کشور و تحمل سالها بیماری و بدون امکان مراجعت جهت معالجه در خارج از کشور، در 92 سالگی، تاروپود این دنیا را بوسید و به دعوت حق، لبیک گفت. او را به همراه کفنی که در کارخانجات نساجی کاشان بافته شده بود، به آرامگاه ابدی خود در آرامستان دشت افروز کاراشان بردند. کارکنان و کارمندان و آشنایانی که وی را میشناختند، او را همواره تحسین نموده و بسیاری از کارکنان وی برسرمزار وی از او عذرخواهی نموده و او طلب مغفرت نمودند.
او به صفتی بیش از “نیک نامی”، شناخته شده بود. بانک مرکزی در شهریور ۱۳۶۶ (دو ماه پیش از فوت وی) اعلام کرده بود که وی از اتهامات وارد شده مبری است و خروج ارزی از سوی وی صورت نگرفتهاست و بر پنجاه سال خدمت وی به صنعت کشور، صحه گذاشت.
بعدها فیلم مستندی به نام “از جنس حریر”، به کارگردانی محمد دیماسی، بررسی شیوه زندگی پربار و کارآفرینی و فعالیتهای تخصصی و عامالمنفعه “پدر صنعت نساجی ایران”، پرداخت که از تلویزیون پخش شد. در آبان ماه سال ۹۴ دانشکده نساجی و هنر در دانشگاه کاشان با مشارکت و سرمایهگذاری زیبا تفضلی فرزند این مرد بزرگ، احداث شد و اکنون این دانشگاه مشغول پرورش دانشجویان هنر و نساجی است.
همچنین در سال 91 یکی از خیابانهای فرعی کاشان، به نام “ارباب تفضلی” نام گرفت، اما تنها چند روز پس از این اتفاق، به بهانه آنکه خیابان در شان ایشان نیست، تابلو برداشته شد. پس از گذشت ۳ سال از این موضوع، در آبان ۹۴ خیابانی در حدفاصل بلوار دانش تا میدان صنعت، با نام “حسن تفضلی” رونمایی شد.
میراث ارباب تفضلی
حسن تفضلی، در کارهای نیکوکارانه بسیاری مشارکت داشت. کمک به ساخت باشگاه ورزشی کارگران کاشان، ساخت مرکز رادیولوژی و بخش سیسییو در بیمارستان شهید بهشتی کاشان، مرمت آرامگاه محتشم کاشانی و چاپ اشعار وی، کمک به مساجد و هیئتهای مذهبی نشانگر توجه او به مسائل خیریه بود.
کمک به تأسیس دانشگاه علوم پزشکی کاشان دانشکده نساجی دانشگاه امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) از دیگر خدمات این کارآفرین بزرگ بودهاست. سیما تفضلی(فرزند حسن تفضلی)، در خاطرات خود عنوان نموده :” در زمان جنگ ایران و عراق طرح توسعه کارخانه را پدرم به وزارت صنایع برده و آن را تصویب کرده بودند و اجرای آن منوط به تأیید کارشناس از طرف آن وزارت خانه بود. روزی که کارشناس مذکور برای بازدید به کارخانه میآید هواپیماهای عراق به ایران حمله میکنند و چند ضدهوایی که در روی پشت بام کارگاهها تعبیه شده بود شروع به دفاع مینمایند.
آقای کارشناس که ترس بر او غالب شده بود میگوید آقای تفضلی مملکت در حال جنگ است، دشمن حمله کرده و شما اینجا به دنبال گسترش کارخانه هستید؟! پدرم بسیار خونسرد در جواب او میگویند هر یک از ما وظیفه ای داریم که اگر به وظیفهمان عمل کنیم مملکت همیشه آباد خوهد بود و پیشرفت میکند. آن شخصی که پشت ضدهوایی نشسته به وظیفهاش که دفاع است عمل میکند. من هم که به دنبال توسعه این مجموعه هستم به وظیفه ام عمل میکنم. شما هم وظیفهات این است که این طرح را درست کارشناسی کرده و تأیید کنی. شخص مذکور فوراً آن را امضا مینماید و تصور میکنم که فوری آن جا را ترک میگوید تا بیشتر از خودش محافظت نماید.”
امروزه کارخانجات نساجی کاشان بصورت کامل تعطیل و تخریب شدهاست. کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان تیر ۱۳۵۸ مشمول بند دال قانون حفاظت صنایع قرار گرفت و جزو هیچیک از بندهایی که اداره واحدها را در اختیار سازمانهای دولتی قرار میدهد، نشد. با اینکه مشمول مصادره نشد، از سال ۱۳۵۹، ممنوعالمعامله شد و نتوانست فعالیت اقتصادی خود را توسعه دهد.
ارباب حسن تفضلی در حالی که بیمار بود، نمیتوانست برای درمان به خارج از کشور برود. قریب ۹ سال پیگیری وی در شعبههای مختلف دادگاه تا زمان مرگش ادامه داشت. مدیریت جدید نتوانست از عهده مدیریت صنایع ریسندگی و بافندگی کاشان برآید و حتی نتوانست شرکت را سرپا نگه دارد. شرکت از سال ۱۳۷۷ دچار بحران شد. سال ۱۳۸۶ طلب کارگران از کارخانه ۱۶ میلیارد تومان بود؛ که پنج میلیارد تومان آن، طلب کارگران بازنشسته و ۱۱ میلیارد تومان آن، متعلق به کارگران شاغل بود. آنان با فروش سرمایههای شرکت، بازخرید پرسنل و بازنشسته کردن پیش از موعد کارگران، کوشیدند زیان انباشته را کاهش دهند.
بر پایه سند چشمانداز ۱۴۰۴ ایران، صنعت نساجی ایران باید به رتبه سوم منطقه (خاورمیانه) و رتبه پنجاه جهان دست پیدا کند. در حال حاضر، کشورما حتی در میان پنجاه کشور برتر صنعت نساجی جهان نیز قرار ندارد. صنعت نساجی سومین صنعت از صنایع استراتژیک ایران است و این نشان از اهمیت آن در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای کلان کشور ایران دارد. بااینحال کمتوجهی به این صنعت، موجب شده تا در سالهای اخیر نهتنها شکوفایی را تجربه نکند، بلکه با رکود نیز روبرو شود.
من درباره بزرگان بسیاری تحقیق کردم و مقالات مختلفی درباره ایشان نوشتهام اما برخی از آنان را با تمام وجود گرامی داشته و به حس وطن دوستی و سربلندی این بزرگان سرتعظیم فرود میآورم و افسوس میخورم که چرا جوانان این سرزمین با این بزرگان آشنایی زیادی ندارند. با احترام فراوان، ارباب حسن تفضلی، یکی از بزرگمردان این مرز و بوم بوده و هست و تاثیر آن در زندگی ایرانیان غیرقابل انکار است.
رضا علاءالدین، در خرداد ماه سال 1336 در دماوند دیده به جهان گشود. خانواده وی اصالتا نظامی بودند و در کنار این موضوع پدر خانواده، فروشگاه کوچکی داشت که وی دراین فروشگاه، به پلاستیک فروشی مشغول بود. خانواده هفت نفره وی، از خانوادههای معمولی دماوند بودند.
در سال 1350رضا علاءالدین پس از اتمام تحصیلات دوره متوسطه و اخذ دیپلم ریاضی، وارد بازار کار شد. او کسب و کار خودش را در یک فروشگاه کوچک پلاستیکفروشی آغاز کرد.
اما وی همواره به دنبال رویاهای بزرگتر و گسترش کسب و کار خود بود. بنابراین پس از مدت کوتاهی به کار با شهرستانهای مختلف و توزیع مصنوعات پلاستیکی پرداخت. طولی نکشید که کار واردات ای مصنوعات را نیز انجام داد و رفته رفته، از اجاره فروشگاههای بیشتر در مجمتع تجاری مروی، به خرید کل این مجتمع روی آورد.
سالها تلاش در واردات و خرید و فروش ملکهای مسکونی وتجاری سرمایهای را برای وی به ارمغان آورد که توانست با این سرمایه، زمینی در نبش تقاطع خیابان حافط و جمهوری را بخرد و مجوزهای لازم برای ساخت آن را تهیه کند. این زمین بعدها، به یکی از مشهورترین و جنجالی ترین پاساژهای تهران بدل شد؛ “پاساژ علاءالدین!”. این پاساژ در بدو شروع کار خود برای فروش دوربین و تجهیزات الکترونیکی و تلفن همراه ساخته شد اما پیشرفت صنعت موبایل در جهان و هجوم تقاضا به سمت خرید موبایل، تمام نگاهها را به سمت پاساژ علاءالدین کشانید.
امروزه رضا علاءالدین، (مشهور به حاج رضا علاءالدین)، یکی از برجستهترین و شناخته شدهترین بازرگانان و کارآفرینان سرمایهدار ایرانی است. او به همراه خانواده، مالک پاساژها، مجتمعهای تجاری و بازارهایی مانند بازار تحریر، پاساژ مروی، پاساژ علاءالدین و تعدادی فروشگاه و مغازه در تهران هستند. بنابر روایات مستاجرین او، وی و خانواده علاءالدین، دارای بیشترین تعداد مستاجر تجاری خصوصی در ایران هستند. رضا علاءالدین، با توسعه کسب و کار خود، موجب توسعه بازارهای بزرگی در ایران شده و علیرغم حرفها و نقل قولهای متفاوتی که درباره وی وهمچنین تخلفات اقتصادیش وجود دارد، نقش او در کارآفریی تجاری در ایران غیر قابل انکار است.
بدیهی است بسیاری از افراد چه کارآفرین و چه غیر کارآفرین، ممکن است تخلفات خرد یا کلان اقتصادی داشته باشند، اما نتوانسته اند نام خود را به عنوان کارآفرین ثبت کنند و حرکتها و تلاشهای آنان صرفا در راستای توسعه تجاری فردی بود ونقشی در اقتصاد بصورت فعال نداشته اند. رضا علاءالدین بدون تردید، یکی از کارآفرینان برتر کشور است.
یکی از موضوعات جنجالی که موجب ایجاد نارضایتی مستاجرین از علاءالدین شد، ماجرای تخلف ساخت طبقه هفتم پاساژ علاءالدین و تخریب آن بود که متضررین زیادی داشت. دیگری است. ساخت و ساز غیر قانونی وی در طبقه هفتم پاساژ علاالدین باعث شد تا واحدهای طبقه هفتم این پاساژ مشهور، توسط شهرداری تهران تخریب شوند که ضرر زیادی به دارندگان مغازه ها و غرفه های این طبقه وارد آورد. علاءالدین دراین خصوص بارها شرح داده که دلیلی نداشته بدون مجوز این طبقه را بسازد و موضوع تخریب آن را فشارهای بیرونی عنوان نموده.
نام علاءالدین، باحاشیه گره خورده است. برخی او را فرشته برمیشمرند و برخی وی را شیطان میدانند. او شخصیتی کاملا خاکستری دارد. پاساژ علاءالدین باتوجه به اینکه برای مدتها مرکز توزیع و خرده فروشی گوشی تلفن همراه بود، حواشی بسیاری نیز دارد. حتی برخی بارها اعلامیههای فوت او را توزیع کرده و بارها در اینترنت، شایعه مرگ وی، دست به دست چرخید. برخی از مستاجرین و غرفهداران پاساژ علاءالدین، از وی به شدت گلهمند هستند و برخی نیز از وی تعریف میکنند. ناراضیان وی، معتقدند او به طرز شگفت انگیزی دیکتاتور و زورگوست و از موقعیت مالک پاساژ، به بدترین شکل ممکن، سوءاستفاده میکند.
برخی قرارداد وی با کسبه پاساژ علاءالدین را قرارداد ترکمانچای میخوانند. آنها معتقدند، خط تلفن پنجاه هزار تومانی، در پاساژ علاءالدین، به مبلغ چهارمیلیون تومان به کسبه واگذار میشود که الته این موضوع از بیرون قابل اثبات نیست. همچنین اعلام میکنند که حق ندارند اینترنت از بیرون بگیرند و حتما باید از دفتر علاءالدین اینترنت را تهیه کنند که این موضوع نیز هیچگاه اثبات نشد. به دلیل اینکه اینترنتهای همراه در این پاساژ و سایر پاساژها؛ دارای آنتن دهی است. به هررو، انسانهای موفق، کمتر میتوانند رضایت اکثریت را جلب کنند.
داستان علاءالدین کاملا متفاوت است. علاءالدین، خوب یا بد، سیاه یا سفید، بدون انکار نقش موثری در توسعه صنعت موبایل کشورر داشته است. نقش وی در توسعه تکنولوژی واردات، ریجیستری، تعمیرات، تبلیغات، نمایندگی و فروش تلفن همراه؛ غیر قابل انکار است. در راستای فعالیتهای وی، هزاران شغل در سراسر کشور تولید شده است و افراد زیادی در صنایع مرتبطه با این صنعت، فعالیت داشته و دارند. بدون شک میتوان او را یکی از برترین کارآفرینان ایران نام نهاد. علاءالدین، رکورد دیگری هم در کارنامه خود دارد. وی یکی از معدود سرمایه داران بدون وام در ایران است.
او در حال حاضر بزرگترین وارد کننده خصوصی گوشی تلفن همراه و قطعات وابسته به آن در ایران است. باوجود ساخت دو بازار بزرگ موبایل در چند قدمی مجتمع علاءالدین، این مجتمع هنوز مورد وثوق بسیاری از مشتریان و خریداران تلفن هراه و قطعات مربوط به آن است. علاءالدین، باوجود اینکه برای واگذاری برخی از سرقفلی های فروشگاههای خاص، از طرف افراد ذی نفوذ، تحت فشار بود، اما همچنان مالکیت کامل این مجتمع تجاری و کلیه فروشگاههای موجود در آن را در اختیار دارد.
بهروز فروتن، در یازدهم فروردین ماه سال ۱۳۲۴ در امیریه تهران دیده به جهان گشود. خانواده وی، از خانواده های معمولی تهران بودند و اوضاع اقتصادی مناسبی نداشتند. روحیه علاقه به کسب و کار در وی چنان بود که آام قرار نداشت و همواره به دنبال کار و کسب درآمد بود. ین موضوع سبب شد تا بهروز جوان، در هفت سالگی وارد دنیای کار شود و به همراه دوستانش به ساخت و فروش بادبادک، روروک و فانوس بپردازد و از این راه کسب درآمد کند.
او حتی توپ فوتبالی را خریداری کرده بود و آن را به سایر کودکان برای بازی اجاره میداد. او تا ده سالگی به هین منوال پیش رفت و همواره در کنار پدرش بود نحوه کسب و کار را از وی میآموخت. پدرش خیلی زود دار فانی ا وداع گفت و بهروز مجبور شد باقی زندگی کاری خود را به تنهایی بیاموزد. بهروز ده ساله بود که پدرش را از دست داد. او بعد از مرگ پدر، دریافت که فروشگاههایی که برای شاگردی به وی پول میدادند، بخاطر پولی بود که پدرش به این فروشگاه ها میداد تا وی را به کاربگیرند و نحوه کسب و کار را آموزش ببیند.
با اینکه بهروز فروتن، پدرش را خیلی زود از دست داد اما این ماجرا باعث نشد او مسیر زندگیاش را گم کند بلکه مصممتر از قبل به زندگیاش ادامه داد.
در دوران جوانی مجبور بود تا روزها کار کند و در دانشگاه شبانه درس بخواند. وی درجوای روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشت و در برخی روزها، تنها فرصتش برای خواب و استراحت، در اتوبوس شرکت واحد بود. فروتن برای اینکه هم به درس برسد و هم به کار، مجبور بود حساب شده عمل کند؛ وی روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. تنها وقتی که برای خواب داشت، زمانی بود که با اتوبوس به محل کار خود میرفت.
به گفته خودش در برخی اوقات اتوبوس آنقدر شلوغ بود که باید ایستاده میخوابید. از طرفی هم باید حواسش جمع بود که به موقع در ایستگاه پیدا شود. چراکه اگر ایستگاه را رد میکرد باید پیاده برمیگشت چون پولی برای خرید بلیت اضافه نداشت. بهروز فروتن با تمام سختی های موجود زندگی؛ در کنار کار، درسش را هم خواند و توانست لیسانس مدیریت و روابط عمومی بگیرد. علاوه بر این موارد، وی دورههای فنی مربوط به صنایع غذایی را نیز گذراند.
وی پس از مدتی ازدواج کرد و برای تامین هزینه های زندگی، در آموزشگاهی شروع به کار کرد. وی به دلیل اینکه علاقه زیادی به مبحث آموزش، تدریس و تعلیم و تربیت داشت، به سرعت در این آموزشگاه پیشرفت کرد و پیشنهاد شراکت با صاحب آموزشگاه را ارائه نمود.
وی تا مدتی با یک شریک خود، آموزشگاه را اداره میکرد. همچنین با توجه به علاقه بسیار به امور تجاری، در کنار تدریس، به فعالیتهایی نظیر پیمانکاری و ساخت و ساز نیز میپرداخت. به همین دلیل کمتر به امور آموزشگاه و نظارت برفعالیت شریک خود میپرداخت. همین موضوع سبب شد تا بسیاری از امور آموزشگاه از جمله موارد مالی را به شریک خود بسپارد. وی پس از مدتی متوجه شد که شریکش در آموزشگاه، کلیه وجوه نقد موجود، حسابهای بانکی و خصوصا شهریههایی که از دانشآموزان گرفته شده بود را برداشته گریخته است. این موضوع ضربه مالی بسیار بزرگی به فروتن زد، اما وی ایستاد و از فروش دارایی هایی که داشت، شهریه ها و بدهیهای آموزشگاه را پرداخت کرد.
بخاطر این زیان شدید، بهروز فوتن مجبور بود تا هم در آموزشگاه تدریس کند و هم سرایداری آنجا را انجام دهد. به دلیل عدم توانایی مالی او مجبور بود تا امور تبلیغاتی آموزشگاه را هم شخصا انجام دهد.
او حتی در خاطراتش عنوان کرده که:” یک روز که مشغول چسباندن اعلامیه در خیابان بودم؛ یکی از شاگردهایم مرا دید تعجب کرد اما وقتی از ماجرا با خبر شد، کمکم کرد تا اعلامیههای بیشتری برای تبلیغ آموزشگاه توزیع کنیم”.
بهروز فروتن پس از این موضوع در آن زمان مجبور شد برای جبران ضررهای بوجود آمده، خانهاش را بفروشد و در همان خانه به عنوان مستاجر، زندگی کند. شاید هرکس دیگری به جای فروتن، خرد میشد و درهم میشکست. اما بهروز، هیچگاه تسلیم نشد و فعالیت خود را با اراده محکمتری ادامه داد. او در مصاحبه ای در این خصوص عنوان کرده:”روزهای سخت زیادی را پشت سر گذاشتهام، روزهایی که حتی پولی برای سوار شدن به اتوبوس یا تاکسی نداشتهام، اما همیشه مسؤولیت اشتباهاتم را به گردن گرفتهام و کس دیگری را مقصر ندانستهام. در دورهای برای جبران یکی از فرودهایم، خانهای که داشت را فروختم و مستاجر خانه خود شدم.”
بهروز فروتن در زندگی حرفهای خود کارهای زیادی را تجربه کرد اما همه این کارها موفق نبوده. یکی از مواردی که در زندگی فروتن بسیار به چشم میخورد این موضوع است که وی به قدری که شکست را تجربه کرده، موفقیت را تجربه نکرده است. فروتن تقریبا در تمامی کارهایی که شروع کرده، شکست خورده اما این موضوع موجب نشده که ناامید شود و همین موضوع سبب شد تا با سختی فراوان، صنایع غذایی بهروز را تاسیس کند.
صنایع غذایی بهروز
صنایع غذایی بهروز با شعار تبلیغات “دوست من سلام!”، مشهور است. اما این صنایع درزمان تولد، اینگونه نبود. بهروز فروتن برای جبران بدهیها و تامین هزینههای زندگی، در زیرزمین همان خانه اجارهای، به همراه همسرش اقدام به ساخت مواد غذایی دست ساز خانگی مانند ترشی و زیتون میکرد. او محصولات تولیدی خانگی خودشان را با خودروی ژیانش(فروتن برای قدردانی خودروی ژیان خود را تاکنون نگه داشته است)، این محصولات را به فروشگاههای مختلف میبرد و آنها را بصورت مستقیم پخش میکرد. رقبای وی شرکتهای بزرگ و ثروتمند بودند و در موضوع قیمت توانایی رقابت با آنها را نداشت. بنابراین تصمیم گرفت روی کیفیت و نحوه پرداخت تمرکز کند و برتری موضوعی خود در فروش را با این دو موضوع، پیش ببرد.
فروتن برای اینکه در گردونه رقابت باقی بماند، تصمیم گرفت در زمان تحویل کالا، از فروشگاهها پولی دریافت نکند. وی تسویه را به بعد از فروش موکول کرد و کالای امانی در فروشگاهها گذاشت. بنابراین فروشگاهها بیشتر تمایل داشتند با وی کار کنند تا با شرکتهای خشک و بزگ که بصورت نقد، کل موجودی دخل فروشگاه را خالی میکردند و فروشنده باید منتظر میماند تا کالاها به فروش برود و پول به دخلش بازگردد. اما در خصوص کار با فروتن، موضوع فرق داشت. در حقیقت بهروز فروتن فروشگاهها را مجبور کرده بود که بخاطر اینکه با سرمایه وی کارکنند، از محصولات او استفاده کنند.
فروتن همواره از این موضوع به عنوان استراتژی موفق در آن دوره یاد میکند. البته این استراتژی با مخاطراتی هم همراه بود. بسیاری از صاحبان فروشگاهها از این امکان سوء استفاده میکردند. برخی از آنها بدهی خود را دیرتر از موعد مقرر، پرداخت میکردند و برخی نیز منکر بخشی از حساب میشدند. اما به هررو، تمام این سختیها، نتیجه داد و وی توانست موفق شود.
بهروز فروتن کم کم اقوام نزدیک خود را در زیرزمین خانه به کمک گرفت و کسب و کار خود را به تدریج توسعه داد. او با همان خودروی ژیان، کالاهای خود را توزیع میکرد. همزمان در فکر توسعه و مهاجرت به کارگاه جدیدتر و بزرگتر بود. او محیطی راهم برای کارگاه درنظر گرفت و آن را اجاره کرد و تجهیزات کامل تولید را در آن مکان نصب و راه اندازی کرد. در اولین روزهای راه اندازی کارگاه جدید، آن کارگاه آتش گرفت.
این اتفاق تقریبا درهمان زمانی رخ داد که وی کارهای اخذ جواز را انجام داده بود و امور کم کم داشت روبه راه میشد. زمانی که بصورت تلفنی به وی خبردادند که کارگاه آتش گرفته، فروتن خود را به سرعت به محل حادثه رساند. پیش از رسیدن او، آتش نشانی به محل حادثه رسیده بود و آماده اطفاء حریق بود. اما در کمال تعجب زمانی که خودروهای آتش نشانی شیر آب تانکر را باز کردند، متوجه شدند هیچ آبی در مخزن ماشین وجود ندارد.
به دلیل همین سهل انگاری، به سادگی کل سرمایهای که بازحمت ومشقت برای ساخت آن کارگاه خرج کرده بود، جلوی چشمانش خاکستر شد و او هیچ کاری نتوانست انجام دهد. اما او به شانس اعتقادی نداشت. او هیچ گاه این همه اتفاقات بد و ناگوار را به حساب بداقبالی و بدشانسی نگذاشت و پس از هر فاجعه، فورا تصمیم گرفته و آن را جبران نموده است. این یکی از مهمترین خصوصیتهای یک کارآفرین موفق است. موفقیت یک کارآفرین به تعداد موفقیتهای او نیست، بلکه بستگی به تعداد شکستهای وی دارد.
بهروز به سرعت کسب و کارش را گستر داد و تعدادی از اقوام را نیز در زیرزمین همان خانه به کار گرفت. او به همراه همسر و بستگانش محصولاتشان را درست میکردند. فروتن پس از سالها تلاش یکی از معتبرترین کارخانههای تولید مواد غذایی کشور را تاسیس کرد. کارخانجاتی که تمام ایرانیان حداقل یک بار درل طول زندگی محصولات این کارخانجات را استفاده کرده اند. در برخی از سالها تعداد کارمندان و کارکنانی که او بهطور مستقیم با آنها درارتباط بود به ۱۵۰۰ نفر میرسید. البته خصوصیت تلاش مستمر هیچ گاه از زندگی بهروز فروتن بیرون نرفت. او هنوز مانند گذشته تلاش میکند.
فروتن صنایع غذایی بهروز را به دلیل وجود بدهی های سنگین و عدم توانایی پرداخت وامهای کلان، واگذار کرد و “صنایع غذایی بهرنگ” را تاسیس نمود. او بارها تلاش کرد تا صنایع غذایی بهروز را پس بگیرد اما موفق نشد. به هررو صنایع غذایی بهروز بدون فروتن هم همچنان در اوج است و به فعالیت خود ادامه میدهد. البته زندگی فروتن اثبات نموده که او هیچ گاه تسلیم نشده و نخواهد شد.
زندگی بهروز فروتن پر است از فراز و نشیبهای بسیار، فرودهایی که تنها یکیاز آنها برای خیلی از ما کافی است که قید زندگی و تلاش را بزنیم و با دوختن آسمان و زمین بههم، از بخت بدمان گله کنیم. اما فروتن عاشق تجربه کردن و از نو شروع کردن است. او انسان خوش شانسی نیست. شاید برخی تصور کنند که وی انسان خوششانسی است که به این موفقیتها دست پیدا کرده اما فروتن به هیچ عنوان به شانس و اقبال اعتقاد ندارد. البته با مطالعه سرگذشت وی، ما هم به این موضوع پی خواهیم برد که بسیاری از ما، به مراتب از وی خوششانس تریم.
میراث بهروز
فروتن، بیش از ۴۰۰ لوح و تندیس افتخار داخلی و بینالمللی دریافت کرده است. او، نخستین سفیر یونیسف در ایران است و در سال ۱۳۸۴ بعنوان قهرمان قهرمانان صنعت غذایی انتخاب و تمبر یادبودی نیز به همین مناسبت در ایران منتشر شدهاست. وی همکار سازمان ملی استاندارد ایران است. او در طول مدت فعالیت خود، بیش از ۹ کنگره ملی صنایع غذایی دایر نموده، مشاور عالی خانه صنعت و معدن، عضو کمیسیون کار و اخلاق اجتماعی اتاق ایران، عضو مجمع خیرین دانشگاه فنی حرفه ای و دانشگاه تهران و دانشگاه شریف، نخستین پایهگذار مرکز تحقیقات غذایی ایران و همچنین عضو شورای صنایع غذایی کشور است.
از وی بعنوان کارآفرین نمونه کشور دهها سخنرانی و مصاحبه در نشریات مختلف ایران موجود است. همچنین وی نویسنده چندین کتاب از جمله کتاب همیشه برخاستن و کارآفرینی است که در دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد. فروتن کتابی را تحت نام کارآفرینی به شیوه بهروز فروتن برای مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف تالیف نمود که مورد استقبال دانشجویان و کارآفرینان ایران قرار گرفت.
بهروز فروتن، نمونه بازر زنده یک انسان موفق است. او اثبات کرد که شانس در زندگی وی نقشی ندارد و هرکاری را که بخواهد، با تلاش و پیگیری به سرانجام خواهدرساند. او موفق شده در این راه افراد دیگری را نیز با خود همراه کند و این یکی از بارزترین خصوصیات انسانهای موفق است. فراز و فرودهای زندگی از انگیزه و اراده وی نکاسته و حتی موجب الهام او شده است. فروتن یک الگوست. الگویی کامل که به هیچ عنوان بی عیب و نقص نیست. بلکه کاملا مانند یک انسان ناقص است. اما این نقایص سبب شده که وی همواره تلاش کند، بخواهد و بدست آورد. او به راستی الگویی کامل از یک کارآفرین موفق است.
اردوان فرهاد مشیری، در بیست وهشتم اردیبهشت ماه1334 در تهران، دیده به جهان گشود. خانواده وی از خانوادههای اصیل و فرهنگی بزرگ ایران قبل از انقلاب بودند.
پدر وی تحصیلکرده و از پزشکان نظامی ارتش بود و مادرش فرهنگی و نویسنده بود. خانواده مادری وی، صاحب کسب و کار انتشارات بودند و این کسب وکار را بعدها به لندن منتقل نمودند.
اردوان جوان، دوران دبیرستان را در تهران گذراند و برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفت. او تحصیلات خود را در رشته حسابداری در دانشگاه لندن به اتمام رسانید. پس از اتمام تحصیل، به ایران بازنگشت و در لندن، به عنوان حسابدار در یک شرکت خصوصی، مشغول به کار شد. در همین اثنا، انقلاب ایران رخ داد و والدین مشیری، در سال 57 ایران را ترک کردند و به وی پیوستند.
او به سرعت در کارش پیشرفت کرد و مبدل به حسابدار و حسابرسی خبره تبدیل شد. کار در شرکتهای خصوصی بزرگ مانند ارنست اند یانگ، پی.کی.اف و دی لویت، از ا حسابداری مسلط به تجارت روز جهان ساخت. آشنایی او با شریک روساش، موجب شد تا به دنیای تجارت بین اروپا و روسیه وارد شود. با توجه به تخصص مشیری در امور مالی و اعتماد شرکا، وی به سرعت به یکی از مدیران کسب و کار در قلب اقتصادی اروپا تبدیل شد. همچنین اقدام به سرمایه گذاری در روسیه نمود.
این سرمایه گذاری ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رونق جهش گونه اقتصاد روسیه، مشیری را به یکی از ثرتمندان اروپا تبدیل کرد. امروزه اردوان مشیری، مالک شرکتهای متعددی در زمینه انرژی و فولاد در روسیه و انگلستان است.
مشیری علاقه بسیاری به دنیای فوتبال داشت. او پس از تلاش فراوان صاحب بخش بزرگی از سهام باشگاه آرسنال شد. این کارآفرین ایرانی، پس از آن وارد مذاکره با باشگاه اورتون انگلیس شد و موفق شد با فروش سهام خود در باشگاه آرسنال، حدود نیمی از سهام باشگاه اورتون را خریداری کند. در زمان مذاکره مشیری با اورتون، سرمایه داران بزرگ جهان با این باشگاه در حال مذاکره بودن اما نهایتا مشیری موفق شد این سهام را بدست آورد.
مشیری پس از خرید باشگاه اورتون در مصاحبه ای اعلام کرد:”خوشحالم که این فرصت را بدست آوردم تا در باشگاه اورتون سهام داشته باشم. این باشگاه تاریخ غنی در فوتبال اروپا دارد”.
امروزه ثروت مشیری به بالغ بر سه میلیارد دلار میرسد. این موضوع مشیری را در زمره پانصد فرد ثروتمند جهان قرار داده است.
مشیری هنوز دارای دو گذرنامه ایرانی و انگلیسی است و به ملیت ایرانی خود افتخار میکند. او معتقد است زمانی به ایران باز خواهد گشت و تجربیات خود را در اختیار جوانان ایرانی قرار خواهد داد.
رییس این باشگاه اورتون پس از خرید مالکیت باشگاه توسط مشیری، در مصاحبهای عنوان کرد:”پس از یک تحقیق کامل، عقیده دارم شریک بسیار خوبی برای باشگاه پیدا کرده ایم. در این 18 ماه اخیر فرهاد، دانش فوتبالی او و وضعیت مالی او را شناختهام. هواداری او از تیم، من را متقاعد کرده که او انسان درستی برای حمایت اورتون است”.
مشیری یکی از بزرگترین ثروتمندان ایرانی زنده در جهان است. وی و شریک تجاریش(علی شیر عثمانوف)، شرکت مشترکی را در روسیه و انگلستان اداره میکنند.
سعيد سعادت در سال 1332 درشهر قم دیده به جهان گشود. در دوران دبيرستان به دليل علاقه بسيار زيادي که به دروس رياضي داشت و بسيار هم موفق بود، معمولا به دانش آموزاني که در اين دروس ضعيف بودند کمک کرده و به آنها درس میداد. در بين کودکانی که به آنها درس میداد دانش آموزي بود که 9 تجديد از دروس اصلي و از جمله دروس رياضي آورده بود.
با برنامه ريزي و کمک هايي که به او کرد با نوی رات خوبي قبول شد و باعث تعجب خانواده و دوستان خود شد. از همان زمان متوجه توانايي خود در کار تدريس و آموزش شد و اينکار را به طور جدي تر دنبال کرد تا جائيکه به عنوان مدرس مجرب و توانمند شهرت پيدا کرد. تقريبا از همان زمان ها به بعد تدريس به عنوان يک فعاليت اقتصادي که به آن علاقه بسيار زيادي هم داشت، وارد زندگي وی شد و قسمت مهمي از وقت وی علاوه بر تحصيل صرف مطالعه و تدريس شد.
در دوره دانشگاه بيشتر متقاضيان، داوطلبان کنکور و به خصوص در زمينه فعاليت کاري وی داوطلبان کنکور برق و مکانيک بودند، از طرف ديگر علاوه بر تدريس به کار تاليف و ترجمه کتاب مشغول شده بود و در سالهاي آخر دانشگاه اولين کتاب حساب ديفرانسيل و انتگرال را براي داوطلبان کنکور تاليف کرد. از آن زمان تا به حال بيش از 30 سال در زمينه آموزش به فعاليت مشغول است. در طي سالها آموزش و تحليل نقاط قوت و ضعف آموزش در ايران يکي از مهم ترين دغدغه هاي وی بوده است و تقريبا روزی نیست که بدون تفکر و دل نگراني در زمينه آموزش گذرانيده باشد وي تحصيلات خود را در رشته متالورژي دانشگاه صنعتي شريف در سال 1355 به اتمام رساند.
عشق به تدريس و آموزش و شناخت توانايي در اين زمينه، وی را بيش از پيش به امر آموزش علاقه مند ميکرد. با افزايش تعداد متقاضيان آموزش و داوطلبان تحصيل در دانشگاه ها، نمي توانست جوابگوي بسياري از متقاضيان و داوطلبان باشد، لذا به اين فکر افتاد که موسسه آموزشي داشته باشد که هم بتواند به فعاليت هاي آموزشي خود بپردازد و هم نياز و حجم درخواست هاي داوطلبان را پاسخگو باشد، به اين ترتيب کار را با راه اندازي آموزشگاه کنکور براي دوره هاي فوق ديپلم به ليسانس، که در آن زمان متقاضيان فراواني هم داشت، شروع کرد و نتايج بسيار بهتري از تجارب آموزشي خود به دست آورد. کار در حجم وسيع تر تجربيات بهتري در زمينه آموزش نصيب وی ميکرد و شناخت بيشتري از نياز هاي متقاضيان و داوطلبان فراهم ميکرد.
با افزايش حجم تدريس و کلاسها نياز هاي بيشتري احساس مي شد وکم کم کار توسعه مي يافت. کار ساده اي نبود ولي علاقه فراوان وی به توسعه آموزش باعث مي شد که در شناخت نياز ها و تحليل مشکلات مرتبط با آن فعاليت کرده و زمينه هاي توسعه کار را فراهم کند.
گاه براي حل يک مسئله پيچيده رياضي ، روزها وقت ميگذاشت تا بتواند آنرا با راه حلي که خود ميخواست حل کند و تا خود به جواب درست نميرسید دست بردار نبود و به اين سادگي ها کنار نميکشید. و با رسيدن به جواب درست احساس رضايت وصف نشدني تمام وجودش را فرا مي گرفت و خستگي را از تنش بيرون ميکرد.
سعادت شراکت براي تاسيس آموزشگاه را با يکي از دوستان دوران دانشگاهي که در رشته برق و الکترونيک درس ميخواند شروع کرد و بخش عمده اي از سرمايه اوليه را خودان با پول هايي که از تدريس به دست مي آوردند فراهم شد. این دوشریک برای اولین بار ” مجتمع فنی تهران”، را تاسیس کردند. در ابتداي فعاليت و شروع کار در موسسه هر دو، حدود 10 تا 12 ساعت تدريس ميکردند. اشتراک عقيده و روحيات مشترکي که داشتند باعث مي شد خيلي زودتر به خواسته هاي خود برسند. اين ارتباط تا امروز نيز ادامه پيدا کرده است. با همراهي يکديگر زمينه اي فراهم شد تا در مدت زمان کوتاهي به دليل افزايش تعداد متقاضيان و داوطلبان از مدرسين ديگر استفاده کنند و کار وفعاليت خود را توسعه دهند. با عوض شدن مدل کار و توسعه فعاليت ها ايده هاي جديد تري به ذهنشان ميرسيد که استفاده از اين ايده ها نيز به توسعه کار کمک ميکرد.
کار تکراري و يکنواخت وی را خسته مي کند ، با وجود اينکه در زمينه آموزشي و فرهنگي فعاليت میکرد، اما نمي توانست هميشه فعاليتي يکنواخت داشته باشد، لذا تصميم گرفتند که آموزش در زمينه برق و الکترونيک و تعمير راديو و تلويزيون را به آموزشهایشان اضافه کنند و به همين انگيزه براي اولين بار لابراتوارهايي که مجهز به وسايلي براي آموزش هاي عملي در اين زمينه بود را راه اندازي کردند، چون به اين باور رسيده بودند که دانش آموزان و داوطلبان بايد در محيطي واقعي مهارت هاي مورد نياز و مربوطه را فرا بگيرند.
براي اين کار هم در آن زمان هزينه هاي فراواني کردند و حتي برخي اوقات ناچار شدند از ديگران قرض بگیرند، که البته به دليل حسن اعتبار و شهرت در کار اين کار عملي شد. با اين کارها و به دليل جوان بودن و نوآوري در شيوه آموزش هایشان عده اي از رقبا اعتقاد داشتند که ” آنها جرقه هايي هستند که به زودي روبه خاموشي خواهيم رفت” . که البته اين گونه نشد و بسيار هم موفق شدند و در آن زمان هيچ موسسه اي کار با اين شيوه و اين کيفيت را انجام نمي داد. خود اين مسئله باعث رونق گرفتن بيشتر فعاليت هاي آموزشي ما شد. اين موفقيت علاوه بر دلگرمي بيشتر ما در فعاليت هاي آموزشي ، درس هاي فراواني به ما داد. ما در زمينه مسائل آموزشي و توسعه کارشان سعي میکردند نياز جامعه را در نظر بگیرند ، هر چند که اين کار به راحتي انجام نمیشد، اما چون تنها مسائل مالي برایشان مطرح نبود و در کنار آن مسائل و نياز جامعه و رسيدن به اهداف آموزشي برایشان در اولويت قرار داشت توجه آنها را به اين موضوع جلب کرد که آموزش کامپيوتر، از نياز هاي جامعه است و میتواند در آينده نه چندان دور پاسخ گوي نياز هاي بسياري از افراد باشد.
نو بودن اين رشته و علاقه ما به فعاليت در اين زمينه باعث شد که آموزش و فعاليت هاي آموزشي در اين زمينه را توسعه دهند و براي اولين بار در همين زمينه کتاب ms-dos را به صورت کتاب ترکيبي با کتاب کار ویتشر کردند. اين کتاب حدود 2 ميليون نسخه فروش داشت، که نشان دهنده نياز و علاقه جامعه بود. انتخاب عنوان کتاب و ترکيب مطالب آموزشي با کتاب کار هم از نظر موضوع و هم از نظر سبک کار و روش آموزش روش نو و تازه اي بود. این شرکا که از ابتدا توجه به مشتريان و نياز آنها را سرلوحه کارشان قرار داده بودند برنامه ريزي هاي وسيع تري را در اين زمينه انجام دادند.
سعادت، با توسعه فعاليت هاي آموزشي و کاري، تصميم گيري هاي لازم را در هيئت مديره مطرح میکرد و با ايده ها و نظرات جمعي برنامه هاي آموزشي و فعاليت هاي مرتبط با آن را توسعه دادند. به اعتقاد وی اگر سازمان را به يک کشتي و مدير سازمان را به ناخدا تشبيه کنند ، اين ناخداي کشتي است که افراد را در مسير درست هدايت مي کند و اگر حتي فردي از خدمه اين کشتي کار را به درستي انجام ندهد باز اين ناخدا است که میتواند کشتي را به مقصد درست هدايت کند. به همين علت ما نيز توانستيم با انتخاب نيروها و هدف گذاري هاي درستي که داشتند ، افراد کارشناس ومتخصص در زمينه هاي مختلف و با تخصص هاي مورد نياز را جذب کنند ، که همگي آنها با عشق و گذشت و فداکاري براي رسيد به اهداف آموزشي مجموعه را ياري میکنند.
سعادت همواره سعي کرده نيرو هايي را به همکاري دعوت کند که اهداف و انگيزهاي کاري مشابهي با او را دنبال کنند و تنها منافع مادي براي آنها مطرح نباشد. يکي از عوامل موثر در موفقيت فعاليت سعادت و همکارانش، استفاده از نيروها و افرادي است که به جز انگيزه هاي مالي مسائل بالاتر و مهم تري دغدغه زندگي آنها است و تنها به ماديات فکر نمیکنند. استفاده از نيروهاي خلاق و خوش فکر با انگيزه هاي بالا و دارا بودن روحيه کاري در زمينه هاي آموزشي از جمله مسائلي بوده است که در مسير توسعه فعاليت ها به آن توجه شده است.
نو بودن موضوع و توجه به روش هاي استاندارد آموزش در اين زمينه و در نظر گرفتن نياز متقاضيان آموزش در اين زمينه باعث شد که در برنامه ريزي ها و جهت گيري هایشان توجه بيشتري به مشتريان و نياز آنها بکنند. از طرف ديگر برقراري ارتباط موثر با نهادهاي آموزشي مطرح کشور و حسن شهرت در پاسخ گويي به نياز هاي آموزشي آنها باعث مي شد که به عنوان يکي از پيش رو هاي آموزش در اين زمينه مطرح باشند. توجه به استاندارد هاي آموزشي ودوره هاي بين المللي رسمي آموزش کامپيوتر و فن آوري اطلاعات و ارتباطات و فعاليت در اين زمينه نيز از عوامل موفقيت در اين زمينه بود. براي اولين بار در ايران با همکاري کارشناسان و همکاران صاحب نظر در زمينه فن آوري اطلاعات و ارتباطات موفق شدند تا نقشه راه يک فرد در مسير برنامه ريزي و تحصيل در علوم مختلف کامپيوتري را ترسيم کنند. سعي مجتمع فنی تهران همواره توسعه کيفي و رعايت استانداردهاي بينالمللي در آموزش و توسعه فعاليت ها در اين زمينه بوده است.
به این دلیل که سرمايه گذاري و فعاليت در زمينه مسائل آموزشي و فرهنگي در دراز مدت به جواب مي رسد. درک اين موضوع باعث مي شود تا در برنامه ريزي و توسعه کار صبر وشکيبايي به خرج دهند و انتظار معجزه نداشته باشند. شناخت درست هدف و برنامه ريزي و هدف گذاري صحيح از عواملي است که باعث مي شود مشکلات و فراز و نشيب هاي مسير کار کمتر شده و يا از ميان برداشته شود. توجه به به کيفيت آموزش و حفظ آن در مسير توسعه فعاليت هاي آموزشي باعث شده است که وی کيفيت را به عنوان اصل مهم در موفقيت و حل مشکلات و مسائل مسير کار سر لوحه کار ها قرار دهد.
توصیه سعادت به جوانان این است که “به خدا توکل داشته باشند ، و در کارهايشان عجول نباشند. نمي توان يک شبه ره صد ساله را طي رفت. سعي کنند در کارهايشان به نيازهاي مردم اهميت بدهند ، چونکه رضايت مردم باعث رضايت خداوند و خشنودي خداوند علاوه بر اجر معنوي باعث رونق گرفتن کار ها و هموار شدن راه ها مي شود. به گمان وی قضاوت صحيح در زمان کار و سعي و تلاش براي انجام درست کار عامل مهمي در موفقيت کاري است . جوانان بايد براي رسيدن به هدف هايشان نيز تلاش زيادي بکنند و مطمئن باشند که با سعي و تلاش و توجه به نياز مردم و همينطور توکل بر خداوند در کار ها و طلب توفيق از او انجام بسياري از کارهايي که در نظر ديگران غير ممکن و يا دشوار جلوه مي کند ، راحت خواهد شد. شروع خلاقانه و بدنبال تامين نياز و کيفيت کار براي مشتريان بودن با عث خواهد شد که بدون ترديد موفق شوند ، حتي اگر در اين راه چند بار شکست بخورند.”
سعید سعادت، یکی از موفق ترین نمونه های کارآفرینی در کشور ماست. بنیان گذاری مجتمع فنی تهران از مهم ترين فعاليت هاي آموزشي اوست. همچنین تاکنون چاپ بيش از 600 عنوان کتاب در 30 شاخه مديريت ، برنامه ريزي ارتباطات ، آموزش هاي مرتبط با فناوري اطلاعات و ارتباطات در زير مجموعه هاي سخت افزار و نرم افزار ، شبکه ، گرافيک رايانه اي و ict کودک و نوجوان و icdl از فعالیتهای موفق سعادت ميباشد.
مهندس محمدتقی توکلی، در سال 1310 در تبریز، دیده به جهان گشود. خانواده او، از خانوادهای مهاجر قفقازی بود که به ایران مهاجرت کرده بودند. این خانواده پس از استقرار در تبریز، نام توکلی را برای خود انتخاب نموده و در همین شهر ساکن شدند. دوران کودکی و دبیرستان محمدتقی، در تبریز گذشت. وی پس از اتمام دوره دبیرستان به امریکا فرستاده شد تا تحصیلات خود را در این کشور تکمیل کند.
پدرش تقی توکلی، در قفقاز کارگاه کبریت سازی داشت و با توجه به آشنایی که با این صنعت داشت، در سال ۱۲۹۷ اولین کارگاه و کارخانه تولید کبریت را راهاندازی کرد و این کارخانه به سرعت گسترش و شهرت یافت. تا جایی که حاج توکلی بزرگ را از آن پس به تقی کبریتساز توکلی، میشناختند.
حاج تقی توکلی بزرگ، در سال ۱۳۳۷ از دنیا رفت. این فرصتی برای پسرش محمد تقی ایجاد کرد که پس از اتمام تحصیلات خود، از امریکا بازگردد و سکان هدایت کارخانه کبریتسازی را در دست بگیرد. محمدتقی پس از بازگشت از امریکا مدیریت کارخانجات را برعهده گرفت. او با توجه به شرایط روبه رشد اقتصادی کشور در آن دوره، به سرعت کارخانه را توسعه داد.
محمدتقی توکلی در سال ۱۳۴۲ به این فکر افتاد که با دورریز چوبهای کارخانه کبریتسازی، کاری انجام دهد و همین موضوع به راه اندازی نخستین کارخانه کابینتسازی و تولید نئوپان منجر شد.
در سال ۱۳۴۷ محمدتقی توکلی به فکر راهاندازی کارخانه ماشینسازی در تبریز افتاد و این مهم را به مسئولان سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران پیشنهاد داد و در نهایت با تلاش او این کارخانه با همکاری چکسلواکی راهاندازی شد.
محمدتقی توکلی در گفتگویی اعلام کرد کارخانه کبریت سازی توکلی با تولید سالانه ۱۰میلیارد جعبه کبریت، بزرگترین تولیدکننده کبریت در جهان است.
یکی از نوآوریهای دیگرمدیریت توکلی، تولید چوب مورد نیاز برای کبریت بود که این موضوع در جهان کم نظیر است. کارخانجات کبریت توکلی، مالک باغهایی هستند که درختان آن به نوبت کاشته و برداشت میشوند و چوبهای استحصال شده از این درختان، در صنعت کبریت سازی مصرف میشود. این موضوع همه به سلامت جنگلها و حفظ منابع طبیعی کمک نموده و هم تولید مقرون به صرفه مواد اولیه کبریت را درپی دارد.
الگویی که توکلی در تولید کبریت از آن استفاده میکرد، قابل تعمیم به کل صنایع ایرانی است. برای قطع وابستگی به شرکتهای خارجی و مواد اولیه خارجی، استفاده از این الگو، راهکاری بسیار ارزشمند است. خوشبختانه کشور عزیزمان دارای منابع سرشار مواد اولیه برای استفاده در صنایع مختلف است که متاسفانه بسیاری از این مواد اولیه، بصورت خام صادر شده و در کشور ارزش افزوده پیدا نمیکنند.
در صورت استفاده از الگوی محمدتقی توکلی در سایر صنایع، میتوان امیدوار بود که اثر تحریم ها و خصومتهای خارجی تاحد بسیار زیادی کاهش یافته و کشور به خودکفایی در بخشهای مختلف نزدیک شود.
ایفای نقش در احداث کارخانه کبریت توکلی، راهاندازی اولین کارخانه برق خصوصی، احداث کارخانه نئوپان، احداث کارخانه فورمیکا سازی، و احداث کارخانه نئوپان روکشدار از جمله خدمات محمدتقی توکلی به خطه آذربایجان و مردم ایران است.
وی علاوه بر راهاندازی و اداره «ماشینسازی تبریز» و «مس سرچشمه کرمان» در تاسیس مجموعههای دیگری نظیر کارخانههای بلبرینگسازی تبریز، ایدم، شرکت گسترش صنایع ریلی، کمپرسورسازی تبریز و پمپ ایران و تراکتورسازی نقش داشته است.
وی در سال ۱۳۸۵ هجریشمسی از طرف فرهنگستان علوم جمهوریاسلامی ایران، بهعنوان مهندس برجسته کشور انتخاب و مورد تجلیل قرار گرفت.
سرانجام پس از سالها تلاش و نوآوری در صنعت کبریت سازی کشور، محمدتقی توکلی در ۱۸ دی ماه ۱۳۹۷ به علت کهولت سن در ۸۷ سالگی در تبریز، دیده از جهان فروبست.