کتاب سبز

فیلم سینمایی کتاب سبز(Green Book)، درام زندگینامه‌ای کمدی آمریکایی محصول سال ۲۰۱۸ به کارگردانی پیتر فارلی است. این فیلم با بازی ویگو مورتنسن و ماهرشالا علی، الهام گرفته از داستان واقعی تور 1962 دان شرلی، پیانیست سیاهپوست آمریکایی و فرانک “تونی لیپ” ایتالیایی آمریکایی است که به عنوان راننده و محافظ شرلی خدمت می کرد.

درباره فیلم

نام این فیلم از کتاب سبز رانندگان سیاهپوست گرفته شده است، کتابی راهنمای مسافران سیاهپوست آمریکایی که توسط ویکتور هوگو گرین کارمند پست و نویسنده و سفرنامه نویس اهل هارلم نیویورک نوشته شد. ویکتور گرین بخاطر انتشار کتاب سبز (The Green Book) معروف شد. این کتاب راهنمای سفری برای سیاه پوستان آمریکا بود و هر سال ۱۵۰۰۰ نسخه از این کتاب به فروش میرسید. این کتاب در سال 1936 منتشر شد و انتشار آن تا سال 1966 ادامه داشت.

این فیلم اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو در 11 سپتامبر 2018 انجام داد و در آنجا برنده جایزه فیلم منتخب مردم شد. در 16 نوامبر 2018 در ایالات متحده اکران شد و 321 میلیون دلار در سراسر جهان فروخت. این فیلم نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد، با تمجید از بازی مورتنسن و علی، روبرو شد.

کتاب سبز برنده جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (برای علی) شد. این فیلم همچنین برنده جایزه انجمن تهیه کنندگان آمریکا برای بهترین فیلم سینمایی، جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلم موزیکال یا کمدی و جایزه هیئت ملی بازبینی برای بهترین فیلم سال 2018 شد و به عنوان یکی از برترین ها انتخاب شد. 10 فیلم سال توسط موسسه فیلم آمریکا. علی همچنین برنده جایزه گلدن گلوب، انجمن بازیگران سینما و جوایز بفتا برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.

داستان فیلم

فضای فیلم در سال 1962 اتفاق می افتد. تونی لیپ، به دنبال شغل جدید می‌گردد. او به مصاحبه با دکتر دان شرلی، پیانیست سیاهپوست آمریکایی که به یک راننده برای تور کنسرت هشت هفته ای دور امریکای خود نیاز دارد، دعوت شده است. دان تونی را استخدام می کند. آنها تصمیم دارند در شب کریسمس به شهر نیویورک بازگردند. مدیر برنامه دان، به تونی یک نسخه‌ از کتاب سبز که کتابی راهنما برای اقامت و سفر سیاه‌پوستان است را می‌دهد.

تونی و دان در ابتدا با هم درگیر می شوند زیرا تونی احساس ناراحتی می کند که از او خواسته می شود با ادب بیشتری رفتار کند. دان مغرور و از رفتارهای تونی ناراضی است. با پیشروی تور، تونی تحت تأثیر استعداد دان در پیانو قرار می گیرد و به طور فزاینده ای از برخورد تبعیض آمیزی که با دان در زمانی که روی صحنه نیست می شود، وحشت زده می شود.

در طول سفر، دان به تونی کمک می کند تا نامه های شیوا و عاشقانه برای همسرش بنویسد که او را عمیقاً متاثر می کند. تونی دان را تشویق می کند تا با برادرش که بااو قهر کرده ارتباط برقرار کند. داستان مدیریت تونی و برخورد او با مشکلات و نحوه ارتباط دان با او، بسیار آموزنده است.

مگاکواریوم

مگاکواریوم(Megaquariam)، بازی شبیه ساز مدیریتی با حال و هوای منابع انسانی و اقتصاد است. این بازی توسط تیم توسعه دهنده بیگ فارما(Big Pharma)، ساخته شده و در آن بازیکن مدیریت یک باغ وحش آبی را به دست می گیرد. بازی از چند تانکر آب و با امکانات بسیار کم شروع شده و با گذشت زمان و مدیریت صحیح، بازیکن می تواند منابع خود را افزایش دهد.

داستان بازی

بازیکن باید مانند مدیر یک شرکت در بازرگانی، منابع انسانی، مدیریت مالی و بازریابی و فروش توانایی خود را محک زده تا بتواند روزانه میزبان صدها بازدیدکننده بوده، نیرو استخدام کند و گونه های زیستی متعددی از آبزیان را در پارک آبی خود جای دهد. بازیکن حداقل باید بیش از 100گونه متفاوت از آبزیان شامل ماهی ها، کوسه ها، سفره ماهی ها، عروس دریایی، خرچنگ ها و… خریداری نموده و مدیریت کند.

هرچیزی که در زیر آب زندگی می کند زیبا و چشمگیر است. اما کار بازیکن بسیار سخت است. از استخدام بهترین کارکنان تا اطمینان از اینکه آکواریومها سالم و برای دوستان ماهی ما قابل زندگی هستند.

بازدیدکنندگانی که به آکواریوم ما می آیند نیز باید راضی نگه داشته شوند وگرنه آن را ترک می کنند، خسته می شوند، نیاز به دستشویی، استراحت و غذا دارند. باید مطمئن شوید که تعداد کافی سطل برای زباله ها وجود دارد.

افرادی که به این مکان‌ها می‌آیند، اگر سطل‌هایی وجود نداشته باشد، زباله‌های خود را با خود به خانه نمی‌برند. آنها زباله را روی زمین می اندازند. کار مدیر بسیار سخت است…

اسپور

اسپور(Spore)، بازی استراتژی شبیه سازی زندگی است که در سال 2008 است که توسط Maxis توسعه یافته و توسط کمپانی مشهور بازی سازی ایی.ای(Electronic Arts)، برای کامپیوتر و با نسخه های ویندوز و مک منتشر شد. تفکر پشت این بازی کاملا فلسفی و مدیریتی است و ژانرهای بسیاری از جمله اکشن، استراتژی زمان و بازی های نقش آفرینی را پوشش می دهد.

درباره بازی

اسپور به بازیکن اجازه می دهد تا از یک موجود تک سلولی شروع کند و رشد گونه خودش را از ابتدا به عنوان یک ارگانیسم میکروسکوپی، تا توسعه به عنوان موجودی هوشمند و اجتماعی و نهایتا اکتشاف بین ستاره ای را تجربه و کنترل کند. به دلیل گستره وسیع و استفاده از گیم پلی باز و تولید رویه ای این بازی توجه گسترده ای را به خود جلب کرد.

این بازی پس از تاخیر جهت بررسی های عمومی مطلوب منتشر شد. به این دلیل که بازی به بازیکنان این امکان را می‌دهد که موجودات، وسایل نقلیه و ساختمان‌های سفارشی‌سازی شده را بسازند، مورد تحسین قرار گرفت. البته به علت گیم پلی مورد انتقاد قرار گرفت که توسط بسیاری از منتقدان سطحی بود. منتقدان معتقدند عناصر گیم پلی فردی بسیار ساده هستند همچنین نرم افزار مدیریت حقوق دیجیتال آن، که به طور بالقوه می تواند رایانه کاربر را در معرض خطرات امنیتی قرار دهد.

داستان بازی

هاگ به بازیکن اجازه می دهد تا گونه ای را از یک موجود میکروسکوپی توسعه دهد تا تکامل آن به موجودی پیچیده، ظهور آن به عنوان موجودی اجتماعی و هوشمند، تا تسلطش بر سیاره، و در نهایت به عروج آن به فضا، جایی که با موجودات بیگانه تعامل می کند. گونه ها در سراسر کهکشان در طول بازی، دیدگاه و گونه بازیکن به طور چشمگیری تغییر می کند.

بازی به “مراحل” مجزا تقسیم می شود. نتیجه یک مرحله بر شرایط اولیه و تسطیح پیش روی بازیکن در مرحله بعدی تأثیر می گذارد. هر مرحله یک سبک متفاوت از بازی را نشان می‌دهد، و توسعه‌دهندگان آن را ده برابر پیچیده‌تر از فاز قبلی توصیف کرده‌اند. فازها اغلب دارای ماموریت های اختیاری هستند. هنگامی که بازیکن یک ماموریت را کامل می کند، پاداشی مانند توانایی یا پول جدید به او تعلق می گیرد. اگر تمام ساخته‌های بازیکن در نقطه‌ای حذف شوند، گونه در نزدیک‌ترین مستعمره‌اش یا ابتدای مرحله دوباره رشد می‌کند.

بر خلاف بسیاری از بازی‌ها شرط برد اولیه دارد که با رسیدن به یک سیاه‌چاله عظیم که در مرکز کهکشان قرار دارد به دست می‌آید. با این حال، بازیکن ممکن است پس از رسیدن به هر هدفی به بازی ادامه دهد. چهار مرحله اول بازی، اگر بازیکن تنها از ویرایشگرها استفاده کند، تا 15 ساعت طول می کشد مرحله تکمیل شود.

محدودیت زمانی برای هیچ مرحله ای وجود ندارد: بازیکن می تواند تا زمانی که مایل است در یک مرحله باقی بماند و در صورت آماده شدن به مرحله بعدی راه پیدا کند. در پایان هر مرحله، اقدامات بازیکن باعث می شود که موجود ایجاد شده یک ویژگی یا صفت را به خود اختصاص دهد. هر مرحله دارای سه خصیصه پیامد است که معمولاً بر اساس نحوه فاز بازی تهاجمی یا صلح آمیز است. ویژگی‌ها تعیین می‌کنند که موجود چگونه فاز بعدی را شروع می‌کند و به او توانایی‌هایی می‌دهد که  بعداً در بازی از آنها استفاده کند.

موارد فنی بازی

بازی است به مراحلی تقسیم می شود که هر مرحله تجربه متفاوتی را با اهداف متفاوت برای دستیابی به نمایش می گذارد. این پنج مرحله عبارتند از: مرحله سلولی، مرحله مخلوق، مرحله قبیله ای، مرحله تمدن و مرحله تمدن فضایی. هنگامی که هدف اصلی تکمیل شد، بازیکن این گزینه را دارد که به مرحله بعدی صعود کند یا به بازی در مرحله فعلی ادامه دهد.

ارتقاء

فیلم سینمایی ارتقاء(Upgrade)، اکشن سایبرپانک محصول مشترک سال ۲۰۱۸ ایالات متحده و استرالیا است. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی لی وانل و با بازی لوگان مارشال-گرین، بتی گابریل و هریسون گیلبرتسون از جمله فیلمهای تکنو هراسی است. جیسون بلوم تهیه کنندگی این فیلم را با سرمایه گذاری کمپانی بلامهاوس(Blumhouse)، برعهده دارد.

درباره فیلم

پس از نمایش در 10 مارس 2018 در South by Southwest، این فیلم در 1 ژوئن 2018 در ایالات متحده توسط OTL Releasing و Blumhouse Tilt و در 14 ژوئن 2018 در استرالیا منتشر شد. این فیلم نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد که آن را «دنباله مرد شش میلیون دلاری»، و بخش فانتزی انتقام «آرزوی مرگ» نامیدند و طنز تاریک و سکانس‌های اکشن فیلم مورد تحسین قرار گرفت.

داستان فیلم

گری تریس، مکانیک خودرو، با همسرش آشا که مهندس شرکت کامپیوتری کوبالت(Cobalt)، است زندگی می کند که برای ، یکی از شرکت هایی که در تقویت انسان و کامپیوتر مشارکت دارد، زندگی می کند. گری از آشا می خواهد که او را در معرفی خودرویی که جدیدا بازسازی کرده همراهی کند. این ماشین بازسازی شده قرار است به دوست گری(ارون) که یک مبتکر مشهور فناوری است فروخته شود.، ارون هنگام ملاقات با این زوج آخرین ساخته خود را نشان می دهد، تراشه ای به نام STEM که می تواند عملکردهای حرکتی انسان را مدیریت کند.

در بازگشت به خانه، ماشین خودران گری و آشا دچار نقص فنی و تصادف می شود. چهار مرد مهاجم که آنها را تعقیب می کردند، آشا را می کشند و به گردن گری شلیک می کنند و نخاعش را قطع می کنند. گری ماه‌ها بعد معلول شده و از ویلچر استفاده می‌کند، تحت مراقبت مادرش، به خانه بازمی‌گردد. مرگ آشا و ناتوانی پلیس برای شناسایی مهاجمان باعث می شود که گری در افسردگی فرو رود. پس از اقدام به خودکشی، ارون با او ملاقات می کند و او را متقاعد می کند که ایمپلنت STEM را بپذیرد.

گری دوباره کنترل اندام هایش را به دست می آورد و ارون از گری می خواهد قراردادی را امضا کند که در آن غیبت فاش نمی شود و گری باید تظاهر کند که هنوز فلج است….

نکات آموزنده

«اجسام از آنچه که در آیینه می بینیم، به ما نزدیکترند!» شاید این جمله بهترین توصیف درباره هوش مصنوعی و دخالت تکنولوژی در زندگی بشر امروزی باشد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید بپذیریم که هوش مصنوعی برای همیشه زندگی ما را تغییر خواهد داد و شغل و حیات بسیاری از انسانها را عوض خواهد کرد.

کمبود اکسیژن

کمبود اکسیژن(Oxygen Not Included)، بازی شبیه سازی بقا کامپیوتری برای کامپیوتر است که توسط کلی اینترتیمنت تولید و منتشر شده است. پس از انتشار نسخه آزمایشی خود در فوریه 2017، در 30 جولای 2019 به طور رسمی منتشر شد.

داستان بازی

در ابتدای بازی ، سه کاراکتر (با نام دوبلیکنت) خود را در یک سیارک با فضایی جدا از فضای تنفسی می بینند و هیچ خاطره ای از نحوه رسیدن به آنجا ندارند. بازیکن اصلی، وظیفه مدیریت و مراقبت از این افراد را برعهده دارد. آنها باید زنده بمانند و یک کلنی فضایی موقتی پایدار ایجاد کنند. بازیکن اصلی، باید سطح گرسنگی، ضایعات و اکسیژن دوبلیکنت ها را کنترل کند تا آنها را زنده نگه دارد. دنیای هر بازی به صورت رویه ای ایجاد می شود. سپس جهان به مناطق مختلف یا «زیست‌گاه های مختلف» تقسیم می‌شود که حاوی مواد و مخلوقات مختلف و اغلب خاص زیستی است.

در حالی که نواحی اولیه دارای اتمسفر قابل تنفس هستند، نواحی بعدی در خلاء یا فاقد اکسیژن هستند و قبل از کاوش در این نواحی نیاز به آماده سازی مناسب توسط بازیکن اصلی را دارد. این جهان همچنین دارای چندین خطر مهلک مانند بیماری ها و دمای بالا است. این بازی پخش گازها و یکسان سازی اتمسفرها را هنگام باز شدن یک محفظه طبیعی جدید شبیه سازی می کند، که می تواند باعث کاهش سطح اکسیژن در اتاق های موجود و همچنین تخلیه مایعات توسط جاذبه شود.

برای کمک به ایجاد مستعمره، بازیکن اصلی، افراد دوبلیکنت را به انجام وظایف خاصی مانند استخراج منابع، پرورش غذا، ساخت تجهیزات، تحقیق در مورد فناوری‌های جدید و حفظ سلامت خود از طریق تغذیه، استراحت و بهداشت مامور می‌کند. بازیکن به طور مستقیم بازی‌های موازی را کنترل نمی‌کند، و در عوض دستورالعمل‌های اولویت‌بندی شده را ارائه می‌کند، که پس از آن دوبلیکنت ها به حداکثر بازدهی خود می رسند.

به عنوان مثال، بازیکن بازیکن اصلی می تواند ماموریت دهد که مجرایی سیمی ساخته شود. دوبلیکنتها مواد را جمع‌آوری می کنند تا سیم را بسازند. اگر دوبلیکنتها نتوانند به منبع مس کافی برای سیم دسترسی پیدا کنند، این کار ناتمام رها می کنند تا به تکمیل کارهای دیگری که می‌توانند انجام دهند ملحق شوند. دوبلیکنتها آماری دارند که تعیین می کند تا چه اندازه در کارهای خاص موثر هستند و کارهایی را که در آنها بهترین هستند اولویت بندی می کند. مهارت‌های این دوبلیکنتها را می‌توان در طول زمان و تمرین بهبود بخشید.

موارد فنی بازی

کمبود اکسیژن(Oxygen Not Included)، در دفتر ونکوور شرکت کلی اینترتیمنت تولید و منتشر شده است. این بازی برای ویندوز ساخته شده است. نسخه «مک» و «لینوکس» این بازی در سال 2024 منتشر شد. افزودن قابلیتهایی خاص مانند سیستم جلوگیری از تشعشع، پالایش اورانیوم، و پرورش زنبور عسل و … مشمول پرداخت هزینه است. به‌روزرسانی‌ این بازی رایگان است.

تاحدی پیچیدگی خاص این بازی آن را برای گیمرهای معمولی، به ویژه آنهایی که پیشینه علمی و مهندسی ندارند، سخت کرده و بیشتر نوعی بازی فکری تخصصی مدیریت بحساب می آید. منتقدین دقت علمی و همچنین طراحی بازی را تحسین کرده اند اما نگرانی‌هایی را در مورد دشواری، به ویژه با کمبود ابزارهای یادگیری درون بازی، عنوان کرده اند.

سیستم مورد نیاز:

  • Requires a 64-bit processor and operating system
  • OS: Windows 7 (64 bit)
  • Processor: Dual Core 2 GHz
  • Memory: 4 GB RAM
  • Graphics: Intel HD 4600 (AMD or NVIDIA equivalent)
  • DirectX: Version 11
  • Storage: 2 GB available space

امین ضیا بزرگی

فارست گامپ

فارست گامپ (Forrest Gump)، درام کمدی حماسی کارگردانی رابرت زمکیس و نویسندگی اریک راث، محصول سال ۱۹۹۴ آمریکاست. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام نوشته وینستون گروم ساخته شد. رمانی که در سال 1986 منتشر شد. بازیگرانی چون تام هنکس، رابین رایت، گری سینیس، مایکلتی ویلیامسون و سالی فیلد در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.

درباره فیلم

این فیلم تفاوت اساسی با رمانی که از آن برگرفته شده دارد اما یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب می شود. فیلمبرداری فیلم بین آگوست و دسامبر 1993، عمدتا در جورجیا، کارولینای شمالی و کارولینای جنوبی انجام شد. جلوه‌های بصری گسترده‌ای برای گنجاندن هنکس در فیلم‌های آرشیو شده توسط تیمی جداگانه و بزرگ انجام شد. موسیقی متن بازتاب دهنده دوره های مختلف در فیلم است.

فارست گامپ در 6 ژوئیه 1994 در ایالات متحده اکران شد و نقدهای مثبتی دریافت کرد، با تحسین منتقدان در زمینه کارگردانی و بازیگری هنکس و سینیز مواجه شد. این فیلم در باکس آفیس موفقیت چشمگیری داشت. این فیلم به پرفروش‌ترین فیلم آمریکا فیلم سال 94 تبدیل شد و بیش از 678.2 میلیون دلار در سراسر جهان در طول اکران خود به دست آورد و پس از شیر شاه، دومین فیلم پرفروش سال 1994 جهان شد.

موسیقی متن فیلم به تنهایی بیش از 12 میلیون نسخه فروخت. این فیلم برنده شش جایزه اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد برای هنکس، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین جلوه های بصری و بهترین تدوین. همچنین نامزد جوایز زیادی از جمله گلدن گلوب، جوایز فیلم آکادمی بریتانیا و جوایز انجمن بازیگران سینما شد.

این فیلم از اولین فیلمهایی بود که از تکنولوژی شبیه هوش مصنوعی برای ترکیب تصاویر استفاده کرد. کن رالستون و استودیوهای Industrial Light & Magic جلوه های بصری فیلم را برعهده داشتند. با استفاده از تکنیک‌های CGI، گامپ توانست با شخصیت‌هایی که سالها پیش زنده بودند ملاقات کند و دست بدهد.

تام هنکس برای اولین بار در برابر یک صفحه آبی همراه با نشانگرهای مرجع قرارکرفت تا بتواند با فیلم آرشیو همگام شود. برای ضبط صدای شخصیت های تاریخی، صداپیشگانی همکاری کردند و از جلوه های ویژه برای تغییر همگام سازی لب برای دیالوگ جدید استفاده شد. فیلم های آرشیوی با کمک تکنیک هایی مانند کلید کروم، تاب برداشتن تصویر، شکل گیری و روتوسکوپی، با فیلمهای جدید ادغام شدند.

تعابیر مختلفی از قهرمان داستان شده است. در سال 2011، کتابخانه کنگره این فیلم را برای نگهداری در فهرست ملی فیلم ایالات متحده به عنوان “از نظر فرهنگی، تاریخی، یا زیبایی شناختی مهم” انتخاب کرد.

داستان فیلم

داستان از سال 1981، و مردی به نام «فارست گامپ» آغاز می شود که داستان زندگی خود را برای غریبه هایی که بطور اتفاقی در ایستگاه اتوبوس کنار او نشسته، بازگو می کند. فارست به عنوان پسری در سال 1956 دارای ضریب هوشی 75 بوده و بریس پا برای اصلاح ستون فقرات منحنی خود، روی بدنش نصب داشته در گرین‌بو، آلاباما، با مادرش زندگی می‌کرده که پانسیونی را اداره می‌کند و او را تشویق می‌کند تا علیرغم ناتوانی‌هایش به زندگی مثبت نگاه کند. در اولین روز مدرسه، فارست با دختری به نام جنی کورن آشنا می شود و آن دو با هم دوست صمیمی می شوند. جنی قربانی آزار جنسی توسط ناپدری معتاد خود می شود، اما بعداً از حضانت وی خارج می شود.

فارست که به خاطر براکت‌های پا و کم‌هوشی‌اش مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، از دست گروهی از کودکان فرار می‌کند، اما وقتی براکتهایش را به علت دویدن می‌شکند، درمی یابد که دونده سریعی است. با این استعداد، او در سال 1962 بورسیه فوتبال دانشگاه آلاباما را دریافت می کند. به تیم ملی آمریکا راه می یابد و رئیس جمهور جان اف کندی او را ملاقات می کند. او با جنی در کالجش ملاقات می کند.

فارست پس از فارغ التحصیلی از کالج در سال 1966 در ارتش ایالات متحده ثبت نام می کند. در طول آموزش ابتدایی، او با یک سرباز همکار به نام بنجامین بافورد بلو (ملقب به “بابا”) دوست می شود که فارست را متقاعد می کند تا پس از خدمت با او وارد تجارت میگو شود. فارست در مرخصی به ممفیس تنسی می رود تا جنی را که به عنوان خواننده در یک باشگاه شبانه کار می کند، ملاقات کند. با این حال، او با حمله افرادی که او را مورد آزار و اذیت قرار می دادند، با شرایط بد از هم جدا می شوند.

فارست و بابا برای جنگ به ویتنام فرستاده می شوند و در لشکر 9 پیاده نظام در منطقه دلتای مکونگ زیر نظر ستوان دان تیلور خدمت می کنند. پس از ماه ها عملیات معمولی، دسته آنها در حین گشت زنی در کمین قرار می گیرند و تعدادی از اعضای جوخه از جمله بابا کشته می شوند. فارست چندین نفر دیگر را نجات می دهد، از جمله ستوان دان، که هر دو پای خود را از دست می دهد، در حالی که فارست “از ناحیه باسن” هدف گلوله قرار می گیرد. فارست در حین بهبودی ، استعداد پینگ پنگ را کشف می کند. فارست به خاطر قهرمانی اش توسط رئیس جمهور لیندون بی. جانسون مدال افتخار دریافت می کند.

در یک راهپیمایی ضد جنگ در تجمع پنتاگون، فارست با جنی که تبدیل به یک هیپی معتاد به مواد مخدر و فعال ضد جنگ شده است، دوباره روبرو می شود. موفقیت فارست در پینگ پنگ در نهایت منجر به ملاقات با رئیس جمهور ریچارد نیکسون می شود. اتاقی در مجتمع واترگیت به او داده می شود، و او ناخواسته رسوایی واترگیت را افشا می کند.

در سال 1974، فارست یک قایق صید میگو را با ستوان دان می خرد. در ابتدا موفقیت چندانی کسب نمی کنند. پس از اینکه قایق آنها تنها قایق است که از طوفان کارمن جان سالم به در می برد، آنها مقادیر زیادی میگو را می کشند و شرکت سودآور Bubba Gump Shrimp را ایجاد می کنند. ستوان دان در نهایت از فارست برای نجات جانش تشکر می کند. دن پول خود را در شرکت‌های فناوری اولیه در بازار سهام سرمایه‌گذاری می‌کند، که فارست آن را با «نوعی شرکت میوه‌فروشی» اشتباه می‌گیرد و آن دو میلیونر می‌شوند. فارست نیمی از درآمد خود را به خاطر الهام بخشیدن به سرمایه گذاری میگو به خانواده بابا می دهد. فارست به خانه نزد مادرش باز می گردد و در طول بیماری لاعلاجش از سرطان از او مراقبت می کند.

در سال 1976، جنی – که پس از سالها اعتیاد و سوء استفاده از مواد مخدر بهبود می یابد – به فارست باز می گردد. یک روز، آن دو در حال قدم زدن هستند و با خانه متروکه ناپدری جنی روبرو می شوند…

این فیلم یکی از الهام بخش ترین فیلمهای قرن بیستم است. برخی اوقات کمبود هوش موجب عدم ترس و انجام کارهایی می شود که نهایتا منجر به موفقیت انسان می شود. برخی اوقات خروج از دایره امن، تنها به حرکت نیاز دارد نه به تفکر. فارست گامپ بیشتر نشان می دهد موفقیت بیشتر نیازمند دیوانگی و عشق است تا عقل و تفکر.

لوسی

فیلم سینمایی لوسی(Lucy)، اکشن علمی تخیلی فرانسوی به زبان انگلیسی محصول سال ۲۰۱۴ به نویسندگی و کارگردانی لوک بسون و تهیه‌کنندگی همسرش ویرجینی بسون سیلا است که در تایپه، پاریس و شهر نیویورک فیلمبرداری شد.

درباره فیلم

در این فیلم اسکارلت جوهانسون، مورگان فریمن، چوی مین سیک و امر واکد به ایفای نقش پرداخته اند. جوهانسون شخصیت اصلی را به تصویر می‌کشد، زنی که وقتی یک داروی نوتروپیک و روانگردان در جریان خون او جذب می‌شود، توانایی‌های روان‌شناختی خارق العاده به دست می‌آورد.

این فیلم در 25 ژوئیه 2014 اکران شد و به موفقیت بزرگی در گیشه دست یافت، با فروش بیش از 463 میلیون دلار، بیش از یازده برابر بودجه 40 میلیون دلاری. به طور کلی نقدهای مثبت، اما قطبی و انتقادی دریافت کرد. اگرچه عملکرد جوهانسون تحسین شد، اما بسیاری از متخصصان از اغراق فیلم درباره قدرت مغز انسان و توانایی‌های ناشی از استفاده از تمامی ظرفیت آن انتقاد کردند.

لوک بسون که تحت تأثیر نظم و انضباط جوهانسون قرار گرفته بود، او را برای این نقش در نظر گرفت و اظهار داشت که او دقیق و حرفه ای بود و او “از داستان فیلم لذت می برد.” نقش لوسی نیازمند بازیگری بود که بتواند درعین آسیب‌پذیری، در زمان مصرف مواد مخدر ناخواسته تغییر کند و مهارت‌های باورنکردنی کسب کند.

داستان فیلم

لوسی دانشجوی آمریکایی که در تایپه، تایوان تحصیل می کند، توسط دوست پسر جدیدش ریچارد مورد سوءاستفاده برای حمل مواد مخدر قرار گرفته و ناخواسته درگیر حمل مواد برای یکی از سران مافیای مواد مخدر کره ای می شود. ریچارد از لوسی می خواهد که کیفی حاوی چهار بسته از مواد مخدر مصنوعی بسیار ارزشمند CPH4 را به آقای جانگ تحویل دهد.

بلافاصله پس از مشاهده تیراندازی و کشته شدن ریچارد، لوسی دستگیر شده و کیسه ای از مواد مخدر را به زور در شکمش جاسازی می کنند تا مواد را به اروپا منتقل کنند. هنگامی که در اسارت است، نگهبان با تمرد لوسی از پذیرش تجاوز، به شکم لوسی لگد می زند. همین امر موجب می شود تا کیسه پاره شود و مقدار زیادی از مواد مخدر در بدن او آزاد شود. او به طور فزاینده‌ای توانایی‌های فیزیکی و ذهنی، مانند تله‌پاتی، تله‌کینزی، سفر ذهنی در زمان، و توانایی عدم احساس درد را به دست می‌آورد. او همچنین بی رحم و بی احساس می شود. او با استفاده از توانایی های جدید خود، مافیایی که وی را اسیر کرده بودند را می کشد و فرار می کند.

لوسی به بیمارستانی عمومی در همان نزدیکی می رود تا باقیمانده کیسه را از شکمش خارج کند. دکتر اتاق عمل به او توضیح می دهد که CPH4 طبیعی در مقادیر بسیار کمی دربدن زنان باردار در هفته ششم بارداری تولید می شود تا انرژی لازم برای رشد جنین را فراهم کند. لوسی با افزایش توانایی‌های جسمی و ذهنی به هتل آقای جانگ باز می‌گردد، محافظان او را می‌کشد، به او حمله می‌کند و با تله پاتی مکان سه قربانی جابجاکننده دیگر مواد مخدر باقی‌مانده را بیابد.

لوسی شروع به تحقیق در مورد وضعیت خود می کند و با دانشمند ساموئل نورمن که تحقیقاتش ممکن است کلید نجات او باشد، تماس می گیرد. بعد از اینکه لوسی با نورمن صحبت می‌کند (و اثبات توانایی‌های خود را ارائه می‌کند)، به پاریس پرواز می‌کند و با کاپیتان پلیس محلی پیر دل ریو تماس می‌گیرد تا به او کمک کند تا سه بسته باقی‌مانده مواد مخدر را پیدا کند. در طول پرواز، بدنش شروع به متلاشی شدن می کند زیرا سلول هایش از مصرف شامپاین بی ثبات می شوند. لوسی برای جلوگیری از فروپاشی خود، مقدار بیشتری از دارو را مصرف می کند. با کمک دل ریو، لوسی می تواند بقیه داروها را بازیابی کند. با ملاقات نورمن و همکارانش، او موافقت می کند که هر آنچه را که می داند با آنها در میان بگذارد.

در آزمایشگاه پروفسور، لوسی درباره ماهیت زمان و زندگی و اینکه چگونه انسانیت افراد ادراکات آنها را تحریف می کند، بحث می کند. به اصرار او، محتویات هر سه کیسه باقیمانده CPH4 به صورت وریدی به او تزریق می شود…

این فیلم باوجود تخیل بیش از حدش، به قدرت بی حدومرز مغز انسان اشاره دارد. قدرتی که ما تاپایان عمر هم فرصت استفاده از آن را نخواهیم یافت. بشر همواره در این تلاش بوده تا از تمامی ظرفیت مغز خود استفاده کند. ما تنها از بخش کوچکی از ظرفیت مغزمان بهره می بریم.

یادگاری

فیلم سینمایی یادگاری(memento)، سینمایی هیجان‌انگیز روان‌شناختی نئو نوآر آمریکایی محصول سال ۲۰۰۰ به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان است که بر اساس داستان کوتاه «Memento Mori» اثر برادرش جاناتان نولان، که بعداً در سال ۲۰۰۱ منتشر شد، ساخته شده است.

گای پیرس در این فیلم نقش لئونارد شلبی را بازی می‌کند، مردی که از فراموشی پیش‌رونده رنج می‌برد که منجر به از دست دادن حافظه کوتاه‌مدت و ناتوانی در ایجاد خاطرات جدید می‌شود. او با استفاده از یک سیستم پیچیده از عکس‌های پولاروید، یادداشت‌های دست‌نویس و خالکوبی‌ها به دنبال افرادی می‌گردد که به او حمله کردند، به همسرش تجاوز کردند و او را کشتند تا اطلاعاتی را که به خاطر نمی‌آورد ردیابی کند. کری آن ماس و جو پانتولیانو در این فیلم همبازی گای پیرس هستند.

درباره فیلم

این فیلم مانند سایر فیلمهای نولان، پیچیده و غیر خطی و مرموز است. روایت فیلم غیرخطی است و به‌صورت دو سکانس مختلف از صحنه‌های پراکنده در طول فیلم ارائه می‌شود. مجموعه‌ای سیاه و سفید که به صورت زمانی نمایش داده می‌شود و مجموعه‌ای از سکانس‌های رنگی که به ترتیب معکوس نمایش داده می‌شوند (شبیه‌سازی حالت ذهنی برای مخاطب. شخصیت اصلی). این دو سکانس در پایان فیلم به هم می رسند و یک روایت کامل و منسجم را تولید می کنند.

این فیلم اولین نمایش خود را در پنجاه و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم ونیز در 5 سپتامبر 2000 آغاز کرد و در 16 مارس 2001 توسط کمپانی نیومارکت در ایالات متحده اکران شد. این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و ساختار غیرخطی و نقوش حافظه، ادراک، غم و خودفریبی آن را به شدت تحسین کردند. این فیلم باوجود بودجه 9میلیون دلاری خود موفق شد به فروشی معادل 40 میلیون دلار برسد.

این اثر جوایز متعددی از جمله نامزدی بهترین فیلمنامه اصلی و بهترین تدوین فیلم در هفتاد و چهارمین دوره جوایز اسکار دریافت کرد. در سال 2017، کتابخانه کنگره ایالات متحده این فیلم را «از لحاظ فرهنگی، تاریخی یا زیبایی شناختی مهم» دانست و آن را برای نگهداری در فهرست ملی فیلم انتخاب کرد.

داستان فیلم

فیلم با یک عکس پولاروید از جسد یک مرد شروع می شود. همانطور که جریان فیلم به عقب می رود، عکس به حالت چاپ نشده خود باز می گردد و پیش از شلیک گلوله به سر مرد وارد دوربین می شود. سپس فیلم ادامه می یابد و بین سکانس های سیاه و سفید و رنگی متناوب غرق می شود.

سکانس های سیاه و سفید با لئونارد شلبی، بازرس سابق بیمه، در یک اتاق متل شروع می شود که با تماس گیرنده نادیده و ناشناس صحبت می کند. لئونارد دچار فراموشی انتروگراد است و قادر به ذخیره خاطرات اخیر نیست. این فراموشی نتیجه حمله ای است که توسط دو مرد به وی شده است. لئونارد معترف می شود که مهاجمی را که به همسرش کاترین تجاوز کرده و خفه کرده بود را کشته، اما نفر دوم او را با چماق زده و فرار کرده است.

با این وجود پلیس این داستان را نمی پذیرد که مهاجم دومی وجود داشته باشد، اما لئونارد معتقد است که نام مهاجم “جان جی” یا “جیمز جی” است. لئونارد با استفاده از یادداشت‌ها، عکس‌های پولاروید و خالکوبی‌ها برای پیگیری اطلاعاتی که کشف می‌کند، تحقیق می‌کند. لئونارد سامی جانکیس، یکی دیگر از مبتلایان به فراموشی پیشرونده، را از روزهای صنعت بیمه خود به یاد می آورد.

توالی رنگ ها به صورت معکوس نشان داده شده اند. در گاه‌شماری داستان، لئونارد به‌طور خودگردان، بسیاری از موضوعات از جمله پلاک جان جی را روی بدن خود خالکوبی می‌کند. او با یافتن یک یادداشت در لباس‌هایش، با ناتالی، متصدی باری آشنا می‌شود که از لئونارد شاکی است…

کریستوفر نولان، نابغه فیلمهای پیچیده و علمی تخیلی است. بسیاری به جای کارگردان لقب «جادوگر» و «دانشمند» را به وی داده اند. این فیلم یکی از اصلی ترین فیلمهایی است که راه نولان در ساخت فیلمهای مشابه در آینده یعنی شاهکارهایی مانند «سرآغاز»، «بین ستاره ای» و «تنت» باز کرد و ژانری درخور سبک فکری نولان تولید کرد.

نامحدود

فیلم سینمایی نامحدود(Limitless)، فیلمی علمی-تخیلی محصول سال ۲۰۱۱ ایالات متحده به کارگردانی نیل برگر و نویسندگی لزلی دیکسون است. این فیلم بر اساس رمانی با نام «زمینهای تاریک» نوشته آلن گلین ساخته شده که این رمان در سال 2001 منتشر شد. بازیگران مشهوری همچون بردلی کوپر، ابی کورنیش، رابرت دنیرو، اندرو هوارد و آنا فریل در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.

درباره فیلم

این فیلم یکی از موفق ترین فیلمهای سینمایی درباره رهاسازی قدرت مغز است. بعدها لوک بسون فیلمی با الهام از همین فیلم، فیلمی به نام «لوسی» در همین سبک را ساخت که این فیلم نیز به نوبه خود فیلم موفقی بود. فیلم سینمایی «نامحدود»، در 18 مارس 2011 اکران شد و در باکس آفیس موفق شد و باوجود بودجه 27 میلیون دلاری ساختش، بیش از 161 میلیون دلار فروش کند. چهارسال بعد سریال تلویزیونی به همین نام که رویدادهایی را که بعد از فیلم اتفاق می‌افتد را پوشش می‌دهد، در 22 سپتامبر 2015 عرضه شد، اما پس از یک فصل به دلایلی پخش آن متوقف شد.

داستان فیلم

«ادی مورا» نویسنده ای بااستعداد ولی شلخته است که در خانه ای اجاره ای در شهر نیویورک زندگی می کند. نامزدش «لیندی»، که از عدم پیشرفت او (و همچنین به ظاهر عدم جاه طلبی، انگیزه و تمرکز او) ناامید شده است، در حال ترک اوست. ادی با ورنون، به طور تصادفی درخیابان با «ورنون» برادر همسر سابقش روبرو می‌شود، که نمونه‌ای از یک نوتروپیک جدید به نام NZT-48 را به او می‌دهد. ورنون مدعی است که این دارو به ادی در حل مشکلات عدم تمرکزش کمک می‌کند.

ادی پس از مصرف دارو، ادی متوجه می شود که ذهنش به هوشیاری کامل رسیده و می تواند جزئیات و اطلاعات کوچک را با سرعتی باورنکردنی تجزیه و تحلیل و بازخوانی کند. با اثرگذاری قرص، او الهام زیادی برای نوشتن کتابش گرفته و کتابش را به سرعت تمام می کند.

با مراجعه به آپارتمان ورنون برای گرفتن دوباره دارو، ادی با جسد ورنون که توسط فردی که در جستجوی داروها بوده است مواجه می شود. ادی منبع جاسازی داروها را پیدا می کند و دوزهای افزایشی مصرف می کند. با بهبود زندگی اش، تصمیم می گیرد سرمایه گذاری در بازار سهام را آغاز کند. در یک شرکت کارگزاری استخدام می شود و رابطه خود را با لیندی از سر می گیرد. موفقیت او منجر به ملاقات با «کارل ون لون»، سرمایه دار، می شود که او را با جستجوی مشاوره در مورد ادغام با شرکت هنک اتوود آزمایش می کند.

ادی متوجه می شود که همه افرادی که NZT-48 مصرف می کنند یا در بیمارستان بستری هستند یا مرده اند. معلوم می شود که مردی او را تعقیب کرده و به دنبال داروهاست. لیندی به ادی می گوید تا زمانی که او دارو مصرف می کند که نمی تواند با او باشد و همچنین تبهکاران زیادی به دنبال داروها هستند…

داستان این فیلم شاید تخیلی و ساختگی به نظر برسد اما اصل موضوع، کاملا تفکر برانگیز است. مغز انسان سرمنشاء قدرت اوست. تمام چیزهایی که ما امروزه در زندگی مان میبینیم، حاصل تفکر پیشینیان ماست و توسط مغز انسان خلق شده است. به تعبیری دیگر؛ «ما درحقیقت در درون مغز دیگران زندگی میکنیم». این فیلم از جمله فیلمهایی است که تماشای ان بارها و بارها توصیه می شود.

بازگشته

فیلم سینمایی برخاسته از گور(The Revenant) که به «بازگشته» نیز مشهور است درام آمریکایی در ژانر وسترن متجدد حماسی به کارگردانی الخاندرو گونسالس اینیاریتو است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. فیلم‌نامهٔ این فیلم از رمان بازگشته نوشتهٔ مایکل پانک اقتباس شده و نویسندگی آن را آلخاندرو اینیاریتو و مارک اسمیت برعهده داشتند.

لئوناردو دی‌کاپریو، تام هاردی، ویل پولتر و دامنل گلیسون در این فیلم به ایفای نقش می‌پردازند. بازگشته برای نخستین بار در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۵ در تئاتر چینی تی‌سی‌ال اکران شد و اکران عمومی آن درایالات متحده ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵ میلادی بوده‌است و پخش جهانی آن نیز از ۸ ژانویهٔ ۲۰۱۶ آغاز شد.

درباره فیلم

این فیلم با مشارکت کشورهای آمریکا، تایوان و هنگ کنگ ساخته شد. در بدو شروع پروژه قرار بود پارک چان ووک فیلم را با حضور ساموئل ال. جکسون در نقش اصلی بسازد اما پس از مدتی چان ووک از پروژه کنار رفت و جان هیلکات جای او را گرفت. هیلکات قصد داشت نقش اصلی را به کریستین بیل بدهد اما بیل سرگرم بازی در شوالیه تاریکی شد و هیلکات هم از پروژه کنار رفت. سال ۲۰۱۰ الخاندرو گونسالس اینیاریتو به پروژه پیوست و نقش را به لئوناردو دی‌کاپریو سپرد.

دی‌کاپریو برای بازی در این فیلم قید حضور در فیلم استیو جابز را زد. نقشی که در نهایت مایکل فاسبندر آن را بازی کرد. اینیاریتو قصد داشت فیلم را زودتر بسازد اما دی‌کاپریو سرگرم بازی در فیلم گرگ وال استریت بود و برای همین هم اینیاریتو سراغ بردمن رفت و آن را ساخت که بخاطرش جایزه اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را دریافت کرد. با عقب افتادن از برنامه برف‌های زمستانی لوکیشن کانادا آب شدند و کل گروه مجبور شدند بخاطر دسترسی به برف به شمال آرژانتین بروند.

شرایط سخت فیلمبرداری و بداخلاقی‌های اینیاریتو باعث شد خیلی از عوامل یا استعفا بدهند یا اخراج بشوند. از آنجا که اینیاریتو می‌خواست از جلوه‌های ویژه کامپیوتری برای خلق لوکیشن استفاده نکند مجبور شد فیلم را در دوازده لوکیشن در سه کشور مختلف فیلمبرداری کند.

وضع بد آب و هوا، دور بودن لوکیشن و اصرار اینیاریتو و امانوئل لوبزکی برای استفاده از نور طبیعی باعث شد فیلمبرداری نه ماه طول بکشد. دی‌کاپریو گیاه‌خوار برای بازی در این فیلم مجبور شد جگر خام گاومیش بخورد، روش‌های درمانی قدیمی بیاموزد، آتش درست کند و به دو زبان بومی آمریکایی صحبت کند. او بازی در این فیلم را سخت‌ترین تجربه زندگیش می‌داند.

با همه این سختی ها، این فیلم توانست نهایتا جایزه اسکار را برای دی کاپریو به ارمغان بیاورد. جایزه ای که بعداز سالها نامزد شدن به اعتقاد بسیاری از کارشناسان طلسم شده بود. به اعتقاد طرفداران دی کاپریو، وی می توانست برای «گرگ وال استریت» و «شاتر آیلند» اسکار بگیرد اما این اتفاق رخ نداد.

داستان فیلم

داستان این فیلم در مورد یک گروه شکارچی ۴۲ نفرهٔ سفید پوست است که تحت سرپرستی یک تاجر پوست در قرن نوزدهم به شکار می‌روند. اما به علت دزدیده شدن یک دختر سرخپوست توسط دو مرد سفیدپوست، با حملهٔ سرخپوست‌ها مواجه می‌شوند و ۳۲ نفر از آن‌ها در نتیجهٔ حمله کشته می‌شوند.

بعد از آن، گروه ۱۰ نفره با به جا گذاشتن قسمتی از پوست‌ها سوار بر یک قایق بزرگ (لنج) شده و از مهلکه می‌گریزند اما سرخپوست‌ها برای انتقام گرفتن سایه به سایه در تعقیب آن‌ها هستند. در ادامهٔ مسیر با راهنمائی هیو گلاس (لئوناردو دی‌کاپریو) از آنجایی که سفر بر روی رودخانه احتمال مواجه شدن با سرخپوستان را به شدت افزایش می‌دهد، گروه از لنج پیاده شده و پای پیاده از مسیر جنگل و کوهستان به سمت دهکدهٔ خود حرکت می‌کنند. اما صبح یک روز، هیو گلاس توسط یک خرس گریزلی به شدت مجروح می‌شود و حتی رشتهٔ عصبی سمپاتیک وی نیز آسیب می‌بیند.

بعد از آن همراهانش وی را بر روی یک تخت چوبی بسته و به مسیر خود ادامه می‌دهند. اما به علت صعب العبور بودن مسیر کوهستانی و سختی حمل برانکارد، سر پرست آن‌ها سه نفر داوطلب (جان فیتز جرالد، جیم بریجر و هاوک فرزند گلاس (یک دو رگهٔ سفید و سرخ) را بر می‌گزیند تا همان‌جا منتظر بمانند تا بعد از مرگ گلاس (از آنجایی که به نظر می‌رسد وی به زودی خواهد مرد) وی را محترمانه دفن کرده و بعد از آن به سمت دهکده حرکت کنند.

اما فیتز جرالد بد ذات (تام هاردی) که از خطر سرخپوست‌ها به شدت نگران است و ذاتاً نیز شرور و شیاد است تصمیم می‌گیرد که گلاس را دور از چشم همراهانش به قتل برساند تا هر چه زودتر به سمت دهکده حرکت کنند …

این فیلم، نبردی تمام نشدنی بین مرگ و زندگی است. زمانی که تماشاگر فکر میکند قهرمان داستان به پایان کار رسیده و زمان مرگش فرا رسیده، قهرمان، هنوز آماده مردن نیست. درس آموزنده این فیلم، تلاشی بی وقفه و دائمی است برای ارزشمندترین دارایی جهان یعنی؛ «زندگی».

error: کلیک راست در این سایت غیر فعال است !!