معرفی فیلم سینمایی مرگ فروشنده

معرفی فیلم سینمایی مرگ فروشنده

فیلم سینمایی فیلم سینمایی مرگ فروشنده (Death of a Salesman) به آلمانی (Tod eines Handlungsreisenden) ، یکی از مشهورترین آثار ادبی در جهان فروش به کارگردانی فولکر اشلوندورف محصول سال ۱۹۸۵ سینمای هالیوود است.

درباره فیلم

فیلمنامه این درام از روی رمانی به همین نام (Death of a Salesman) اثر آرتور میلر اقتباس و نوشته شده است. کتاب «مرگ فروشنده» از جمله کتابهای خواندنی و قابل تامل در دنیای ادبیات و یکی از درخشنده ترین آثار میلر است.

رمان مرگ فروشنده میلر یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است. این اثر موفق شد جایزه پولیتزر در سال 1949 و همچنین جایزه نمایشنامه انجمن منتقدین نیویورک و همچنین جایزه تونی بهترین نمایشنامه را در همان سال از آن خود کرد. این در حالی بود که فضای دو قطبی جنگ سرد پس از جنگ جهانی دوم، موجب حمله های شدید به میلر شد تا جایی که وی را مجبور به ترک وطن کرد.

نیویورک تایمز این رمان را به عنوان «یکی از بهترین نمایشنامه‌های تاریخ تئاتر» خواند. بازیگران بزرگی همچون داستین هافمن ، جان مالکوویچ ، استیون لانگ ، چارلز دارنینگ ، جاون پالیتو ، لیندا کازلاوسکی و کیت رید در این اثر به ایفای نقش پرداخته اند. این فیلم بازسازی نسخه قدیمی همین اثر به کارگردانی لاسلو بندک است که در سال ۱۹۵۱ ساخته و توزیع شد.

داستان فیلم

نام فیلم باتوجه به اینکه در ان دوران هنوز مفهوم «بازاریاب» در کشور ما جا نیفتاده بود، به «فروشنده» تر جمه شد. داستان فیلم درباره ویلی لومان است که بازاریابی قدیمی کهنه‌کار است که پس از سفر کاری ناموفقی به خانه، نزد همسرش لیندا بازگشته است و حافظه‌اش آن‌چنان دچار اختلال شده که خط زمانی از دستش دررفته و مدام خود را در موقعیت سال‌های گذشته تصور می‌کند.

پسران ویلی، بیف و هپی با وجود عبور از سن سی‌سالگی همچنان در کار و تشکیل خانواده ناتوانند و به خانه‌ی پدرشان بازگشته‌اند. پسران، هنگام دیدن زوال عقلی پدرشان تاسف می‌خورند و به فکر شروع یک تجارت جدید با رییس سابق بیف، برای دوران بازنشستگی ویلی می‌افتند.

ویلی مدام در رویاهایش به یاد برادر مرحوم و ثروتمندش به‌نام بِن می‌افتند و بابت موقعیت‌هایی که در کنار بن از دست داده حسرت می‌خورد. پسران ویلی علی‌الخصوص بیف هم در گذشته به دلیل راهنمایی های غلط او ضربه‌های زیادی خورده‌اند و مانند برنارد، پسر چارلی که دوست نزدیک اوست پیشرفت نکرده‌اند. درد نفر اول داستان درظاهر فقط بی‌پولی است.

او سعی می‌کند تا با کار بیشتر در سن و سالی که قاعدتا باید بازنشسته باشد، خانواده‌اش را به آرامش برساند اما نکته‌ی بدتر بحران هویتی است که ویلی، نه در جوانی که در گذر خود از شصت سالگی با آن روبه‌روست.

روانشناسی فیلم

شاید بتوان این اثر درخشان میلر را گونه ای تراژدی و تصریحی برای شكست و سقوط «رویای امریکایی» دانست.

میلر این اثر را پس از اتمام جنگ و در اوج محبوبیت «رویای امریکایی» نوشت. این درام بیش از اینکه یک فیلم یا اثر هنری باشد، به نوعی نقدی صریح بر جامعه امریکاست. در دنیای این فیلم، ارزش آافراد صرفاً به توانایی انها در تولید پول و سرمایه‌ است:

تو در این دنیا فقط صاحب چیزی هستی که می‌توانی آن را بفروشی

دیالوگ فیلم

در این اثر، جامعه مانند جنگلی قانونمند و درنده پرور است. شخصیت افراد در چنین جامعه ای، صرفاً به رتبه اجتماعی و منزلت شغلی افراد وابسته است. همه می‌خواهند خود را بیش از آن‌چه هستند نشان دهند و در چنین جامعه‌ای دروغ یکی از ارکان اصلی ارتباط انسانهاست.

غالب شخصیت‌های داستان خود را بزرگ‌تر از آن‌چه هستند بروز می‌دهند؛ بی‌آن‌ که بدانند این دروغ‌ها به خودشان باز خواهد گشت.

رویکردهای فیلم

این فیلم دارای رویکرهای مختلفی است. اما در این جا به برخی از بارزترین آنها اشاره خواهیم کرد:

به من بگو چرا؟

چرا باید چنین اثری را تماشا کنیم؟ شاید بتوان اینگونه گفت که تمام مردم کره زمین در هر شغل و صنفی که هستند، در حال «بازاریابی و فروش» هستند. آنها دائماً دارایی های خود را با دیگران مبادله میکنند و از این راه ابتدا زنده می مانند و سپس به ندرت به تعالی و توسعه می رسند. این فیلم را می توانیم در همین صفحه تماشا کنیم.

با اینکه این اثر یکی از درخشانترین آثار ادبی قرن بیستم است، شاید بتوان گفت به نوعی انتقادی به نظام طرفدار سرمایه داری و تاثیر عواقب این شکل از حکومت برای قشر متوسط و ضعیف در جهان و خصوصا امریکاست.

منابع:

معرفی فیلم سینمایی مجمع کاردینالها

معرفی فیلم سینمایی مجمع کاردینالها

فیلم سینمایی مجمع کاردینالها (Conclave) که به اسامی «مجمع سری» و یا «ملاقات محرمانه» نیز ترجمه شده، درام معمایی محصول سال ۲۰۲۴ به کارگردانی ادوارد برگر و نویسندگی پیتر استران است.

درباره فیلم

فیلمنامه این فیلم بر اساس رمان «مجمع سری» نوشته رابرت هریس تقریر شده که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.

بازیگران مشهوری نظیر ریف فاینز، استنلی توچی، جان لیسگو، سرجیو کاستلیتو و ایزابلا روسلینی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.

این فیلم در ۳۰ اوت ۲۰۲۴ در پنجاه و یکمین جشنواره فیلم تلیوراید برای اولین بار به روی پرده رفت. درآمد و در ۲۵ اکتبر ۲۰۲۴ توسط فوکس فیچرز در ایالات متحده و در ۲۹ نوامبر توسط کمپانی بلک بیر در بریتانیا اکران شد. این فیلم نقدهای مثبت گوناگونی در حوزه های مختلف دریافت کرد. خصوصاً بازی بازیگران ، کارگردانی فیلم و قابهای بسیار دیدنی در فیلمبرداری این اثر، نقدهای مثبت منتقدین را گرفت.

فیلم با بودجه بیست میلیون دلاری خود نهایتاً فقط در گیشه حدود 40 میلیون دلار فروخت و پروژه موفقی به شمار آمد.

همچنین مجمع کاردینال ها از سوی هیئت ملی بازبینی و انستیتوی فیلم آمریکا به عنوان یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۲۴ انتخاب شد.

داستان فیلم

داستان فیلم، در قابهای شاهانه تصاویر کارگردان پشت دیوارهای در مرزهای محصور و نفس‌گیر واتیکان می‌گذرد. فیلم با مرگ پاپ آغاز می شود و رفته رفته کاردینال‌ها از سراسر جهان با تشکیل مجمع سری در معرض انتخاب جانشین وی قرار میگیرند.

کاردینالهای مقدس و مردانی به شدت قدرتمند که گرد هم آمده‌اند تا تصمیمی سرنوشت‌ساز بگیرند و پاپ بعدی یعنی رهبر کاتولیکهای جهان و فرمانروای واتیکان و اسقف بزرگ رم را انتخاب کنند.

اما جذابیت داستان باوجود دیوارهای بسته و پنجره های ضدگلوله، در روند رای گیری و چالش قدرت میان مردان خداست!

آنجاست که توطئه‌های پشت پرده کسب قدرت برای بالاترین مقام کلیسای کاتولیک رم مشخص می شود. جایی که گویی شطرنجی طولانی میان نیروهای خیر و شر در پناهگاه خیر رخ می دهد.

در اینجا برشی از کتاب «مجمع سری» را می خوانیم: ” راس ساعت یک ربع به شش، سر اسقف بازنشسته کییف، وادیم یاتسنکو، را ویلچرنشین از دامنه ی تپه به بالا هل می دادند. اومالی یک تیک خیلی بزرگ روی کاغذهای روی تخته شاس اش زد و اعلام کرد که همه صد و هفده کاردینال حالا در امن و امان جمع شده اند. لوملی، آسوده و منقلب، سر به زیر انداخت و چشمانش را بست. هفت مقام مسئول مجمع سری بلافاصله پشت سرش تکرار کردند. گفت: «پدر آسمانی! سازنده ی آسمان و زمین! ما را انتخاب کردی که مردم تو باشیم. یاریمان کن که در هرچه می کنیم موجب فخر تو باشیم. این مجمع سری را برکت ده و به سمت خرد هدایت فرما. ما بندگان خود را به هم نزدیک کن و یاریمان ده که با عشق و لذت یکدیگر را دریابیم. پدر! ستایش می کنیم نام تو را، اینک و برای ابد. آمین!

به سمت کازاسانتامارتا برگشت. حالا که محافظ پنجره ها قفل شده بود حتی یک شعاع نور هم از طبقات بالایی بیرون نمی رفت. در آن تاریکی شبیه به پناهگاه جنگی شده بود. فقط در ورودی بود که روشن بود. پشت شیشه های ضخیم ضدگلوله، کشیش ها و نیروهای امنیتی در سکوت و زیر نور زردگونه آنجا مثل موجودات توی آکواریوم جا به جا می شدند.

 تازه امشب آن شبی بود که کسب و کار اصلی مجمع سری شروع می شد. هر چند روی کاغذ، حکم عالی پاپ کاردینال های انتخاب کننده را از ورود به مباحثی از قبیل «هرگونه پیمان، توافق، قول یا تعهد» منع کرده و مجازات طرد از کلیسا را در نظر گرفته بود اما حالا دیگر بحث انتخابات بود و برای همین موضوع، موضوع علم حساب: چه کسی می توانست هفتاد و نه رای را به دست بیاورد؟”

روانشناسی فیلم

فیلم سعی کرده به اشکل مختلف به داستان اصلی رمان پایبند بماند. داستان در جهانی اتفاق می افتد که در آن، جاه طلبی های انسان تقریبا هم تراز با قدرت خدا قرار می گیرد. پاپ که از دنیا رفته باید جانشین وی با دودی سفید اعلام شود. پشت درهای بسته ی کلیسای سیستین، صد و هجده اسقف بلندپایه از سراسر جهان، در محرمانه ترین انتخابات دنیا شرکت خواهند کرد.

آن ها مردانی مقدس اند، اما جاه طلبی در آن ها شعله ور است و هر کدام، رقیب یکدیگر به حساب می آیند. در طول هفتاد و دو ساعت آینده، یکی از آن ها به قدرتمندترین شخصیت معنوی کره زمین تبدیل خواهد شد و این وسوسه قدرت، بسیار محرک است. این فیلم نمایش جاذبه قدرت را در چهره تک تک کتاب کاردینالها نمایش داده و شاید بتوان گفت اینجاست که نیروهای خیر، در معنویترین مکان مقدس جهان، خود را بسیار تنها می بینند.

رویکردهای فیلم

در این فیلم گذشته از روابط پیچیده و در هم تنیده شخصیت های داستان، از جمله رویکردهای این فیلم می توان به موارد زیر اشاره نمود.

به من بگو چرا؟

چرا باید چنین فیلمی را تماشا کنیم؟ با تماشای این فیلم شاید بتوان گفت نگاهی در آینه به خودمان بیندازیم. این موضوع برای همه ما باید روشن شود که ایمان حقیقی و انسانیت واقعی زمانی نمایان می شود که تمامی اسباب ثروت و قدرت برای ما فراهم باشد و کار و انتخاب درست را انجام دهیم نه ان زمان که امکانات نداریم از از روی ناچار هنوز به دیگران صدمه نزده ایم!

منابع:

معرفی فیلم سینمایی به من تکیه کن

معرفی فیلم سینمایی به من تکیه کن

فیلم سینمایی به من تکیه کن (Lean on Me) ، درام زندگی‌نامه‌ای هالیوودی محصول ۱۹۸۹ به کارگردانی جان جی آویلدسن، نویسندگی مایکل شیفر و با بازی مورگان فریمن است.

درباره فیلم

این فیلم بر اساس داستان زندگی جو لوئیس کلارک، که یکی از شناخته شده ترین مدیران  دبیرستان امریکا بود ساخته شده است. عنوان و نام فیلم هم از آهنگی به همین نام از بیل ویترز گرفته شده که در سال 1972 منتشر شد.

داستان فیلم

همانگونه که عنوان شد داستان فیلم در بیرستان ایست‌ساید در پاترسون نیوجرسی در دهه هفتاد میلادی اتفاق می افتد. دبیرستانی مملو از دانش آموزان سیاه پوست و مملو از سوء مصرف مواد مخدر و بی نظمی و فرار از درس. اکثر دانش آموزان این دبیرستان حتی قادر نیستند آزمون مهارت های پایه را پشت سر بگذارند و حتی معلمان نیز از خشونت گروهی در امان نیستند.

طبق نظر اداره آموزش فدرال به شهردار باتمن ابلاغ می شود که دبیرستان باید به دولت واگذار ‌شود مگر اینکه ۷۵ درصد دانش‌آموزان بتوانند حداقل آزمون مهارت‌های پایه را پشت سر بگذارند. او با ناظم مدرسه دکتر فرانک نپیر مشورت می کند. فرانک پیشنهاد می کند جو کلارک، معلم سابق ایست ساید را که سال ها قبل منتقل شده بود، به عنوان مدیر مدرسه استخدام کنند. شهردار با اینکه از کلارک خوشش نمی آید، مجبور می شود که او را استخدام کند.

کلارک که با نام «جو دیوانه» شناخته می‌شود، با شدت وارد عمل شده و در اقدامی جسورانه، 300 دانش‌آموز فروشنده مواد مخدر یا مصرف‌کننده و یا نا منظم و مشکل ساز را درجا اخراج میکند دانش آموزان اخراج شده با وی و سایر دانش آموزان به مقابله بر میخیزند اما کلارک جلوی آنها می ایستد.

اقدامات کلارک رفته رفته شروع به تأثیر مثبت بر شاگردان میکند. رادیکالیسم کلارک او را در تضاد با معلمان و والدین قرار می دهد…

روانشناسی فیلم

این فیلم دارای نکات ظریفی خصوصا در روانشناسی و مدیریت است. اینکه مدیر مدرسه می تواند ابتدا با خشونت و سپس با اجرای نظم و دیسیپلین مدرسه را متحول کند و به اهداف یزرگ شهر دست یابد، موضوع مهمی است.

نبرد میان خیر و شر همواره دستاویز داستان ها و فیلم های مختلفی بوده است اما این نبرد، کاملاً حقیقی و تاریخی است که برنده آن رهبری موفق اما بداخلاق و نتیجه محور مدیر بوده است.

رویکردهای فیلم

رویکردهای بسیاری در این فیلم به چشم میخورد که هریک از این رویکردها میتواند سازنده و آموزنده باشد. در اینجا به تعدادی از آنها اشاره خواهیم کرد.

  • رهبری
  • مدیریت بحران
  • مدیریت پروژه
  • بازخوردگیری و بهبود (کایزن)

به من بگو چرا؟

اما چرا باید این فیلم را تماشا کنیم و اساساً تماشای آن به چه دردی می خورد؟ شاید همین کفایت کند که بدانیم هر گاه بخواهیم محیطی سمی و بسیار آشفته و دارای «آنتروپی بالا» را مدیریت نموده و آن را به چره سلامت بازدگردانیم، باید مانند قهرمان این فیلم، در دل عاشق باشیم و در عمل کاملاً «قاطع»!

منابع:

معرفی فیلم سینمایی 33

معرفی فیلم سینمایی 33

فیلم سینمایی 33 (The 33) درام بلند سینمایی تاریخی و زندگینامه ای به کارگردانی پاتریسیا ریگن محصول مشترک سال 2016 سینمای شیلی و کلمبیا است.

درباره فیلم

این فیلم به حادثه ۲۰۱۰ معدن سن خوزه در سال ۲۰۱۰ اشاره دارد. فیلمنامه بر پایه رویدادی حقیقی نوشته شده طی حادثه ای ۳۳ معدنچی با ذخیره مواد غذایی که نهایتاً برای سه روز زنده ماندن کفایت میکرد، 69 روز در زیر زمین حبس شدند.

فیلم‌هایی که حادثه‌ای را بازنمایی می‌کنند اغلب توسط کارگردانان مرد ساخته می‌شوند. اما در این فیلم، شرایط کاملا متفاوت است چرا که کارگردان یک زن است.

پاتریسیا ریگن در سومین فیلم بلند خود به اندازه کافی تجربه کسب کرده و از همه مهم‌تر دارای دید شخصی برگرفته از روحیه‌ی زنانه‌ی خود است. فراز و فرود احساسی فیلم برای بیننده بیش از هرچیز جذاب خواهد بود و به راحتی می‌تواند با صحنه‌های غم‌گین اشک بریزد و با شادی افراد در صحنه‌های مختلف لبخند بزند.

بازیگرانی نظیر آدریانا بارازا ، آنتونیو باندراس، ژولیت بینوش، کوته دی پابلو، باب گانتون، خودریگو سانتورو، پائولینا گارسیا، لو دایموند فیلیپس، نائومی اسکات، جیکوب بارگاس، ماریو کاساس، جیمز برولین و گابریل بیرن در این درام تاریخی به ایفای نقش پرداخته اند.

داستان فیلم

«ماریو سپولودا» (با بازی آنتونیو باندراس) مردی زحمت‌کش، معتمد دیگران و عاشق خانواده‌اش است. او هم‌چنین یک کارگر نمونه و مقتدر در مدیریت بحران است. درواقع می‌تواند در صورت وجود شرایط بهتر مدیری موفق باشد اما با همه‌ی این‌ خصوصیات حتی بابت موافقتی که درباره اضافه کارش می‌گیرد بسیار خوش‌حال می‌شود. فیلم‌نامه با همین اولین نکته از ضربه‌ای در افکار عموم قشر ضعیف خبر می‌دهد. ضعف شدیدی در نوع تفکر افراد که منجر به استیصال و برده‌داری شده است.

تردید در انتخاب شغل بهتر برای آن یکی کارگر از همین حال و هوای ذهنی می آید. از یک میل مبهم به عقب‌ماندگی و درجا زدن خبر می‌دهد. و البته در زیر لایه‌ پنهان چنین تفکر سیستمی تزریق شده‌ای، خشم و بغض زیادی پنهان شده است.

مسئول امنیت کارگران با پیدا کردن تکه آینه‌های شکسته در‌می‌یابد معدن حرکت و جابه‌جایی زیادی داشته که نگران کننده است. به طور حتم در کشورهایی که استدلال انسانی بر قوانین سودجویانه برتری دارد، با به وجود آمدن چنین مشکلی، کار کردن را متوقف می‌کنند و کارگران نیز سرکار نباید حاضر شوند اما تمام افراد با وقوف بر چنین موضوع خطرناکی به دلیل پاشیده شدن بذری که «مظلوم مظلوم‌تر و ظالم ظالم‌تر» است، نمی‌توانند حق کارفرمای بی‌رحم خود را کف دستش بگذارند.

و به خوبی تمرکز فیلم‌نامه بر این محور در جایی مشخص می‌شود که هیچ‌یک از کارگران بعد از حبس شدن در معدن به مسئولین خود حتی در خفا هم دشنام نمی‌دهند و از این بابت عصبانی نیستند (خود کرده را تدبیر نیست)!

از دیگر موارد مهم در فیلم حضور رسانه به نفع مردم است. وقتی دیکتاتوری کارفرما حکم می‌کند هیچ‌کسی خارج نشود و خبری درز نکند بالاخره اما دو نفر فرار می‌کنند و اولین جرقه حق‌طلبی زده می‌شود. در ذات مردم شیلی هم‌بستگی و خون‌گرمی و صمیمت خاصی هست که در بین گردش‌گران نیز زبان‌زد است. همین روحیه باعث می‌شود با نشر اخبار کارگران امتیازات زیادی علی‌رغم میل رئیس‌جمهور دریافت کنند.

با حضور و جمع شدن خانواده‌های کارگران مدفون شده در معدن، فشار و زور کارفرمای مسلح دیگر کارساز نیست. تجمع زیاد افراد با هم‌کاری رسانه (رسانه در جای درست خود قرار گرفت که بسیار نادر است!) توانستند علیه این سرکوب مقاومت کنند و همین امر باعث می‌شود نخست‌وزیر بخش صنعت و معدن وارد میدان شود. خشم زنی که ابتدا با نخست‌وزیر نمایش داده می‌شود حاوی اطلاعات زیادی از فاصله زیاد مردم با حکومت است. و البته قشر زحمت‌کش کارگر معدن که با مردگانی متحرک پیش چشم طبقه مرفه جامعه و سیاست‌گذاران فرقی ندارند.

روانشناسی فیلم

در تحلیل فیلم ( که بر اساس رویدادی واقعی ساخته شده) به بررسی ساختار جامعه‌ی شیلی و مباحث روان‌کاوانه اشاره خواهد شد.

معرفی شخصیت‌ها و دراماتیک بودن فضای خانوادگی و خوشی‌های ساده کارگران معدن در شروع فیلم با ترکیبی از دو نقطه روانی مستتر در نفس زندگی کارگری ادغام می‌شود.

کارگری که به دلیل مخارج زیاد زندگی نیاز به اضافه کاری در روز غیرکاری دارد و یک کارگر دیگر که با یک پیشنهاد کاری خیلی بهتر روبه‌رو شده اما برای پذیرش آن مردد است.

از سکانس‌های تاثیرگذار فیلم می‌توان به آخرین باقی‌مانده شام اشاره کرد. که با الهام از اثر «شام ‌آخر» از «لئوناردو داوینچی» افراد دور میز جمع می‌شوند و با آرزوهای خود غذا را با اشتیاق می‌خورند و حال‌شان از ترس و نگرانی با پل اعتراف دزدی یکی از کارگران به هم‌دلی و معنویت می‌رسد.

اگر مسیح در اثر شام آخر را ناجی بدانیم که در ذهن محبوس شدگان تداعی شده باشد و اتصال عمیقی به بررسی روانی عمیق جایگاه کارگر مظلوم و کارفرماهای ظالم داشته باشد، فیلم با همین سکانس به تمام و کمال حرف سیاسی و اعتراضی خود را زده است. و در آخر با خنده و شکرگزاری افراد سر میز خبر از پایانی خوش می‌دهد. کمی فراتر نیز میشه رفت و چیدمان افراد در پشت میز با ظاهر شدن زنان آراسته‌شان و حتی مادر بولیویایی و صحنه‌ شیردوشیدن از گاو (گاو به نماد تقدس در اکثر ادیان است) استعاره‌ای نامرتبط از شام‌آخر و مصلوب شدن مسیح است گویا همه‌ی این‌ها به ناجی در درون خود افراد اشاره دارد.

مسیح روزی خواهد آمد که دیگر به او نیازی نیست

فراتس کافکا

رویکردهای فیلم

در شرایط حساس و نزدیک‌ به مرگ یک‌ نفر یا روحیه‌ مدیریت بحران دارد اما ازش خبر ندارد و یا به طور کلی در ذات چنین هست و دیگران نیز از این امر باخبرند. حالا همین یک‌ نفر اگر توانسته باشد سیر تحولی درستی را تا به آن‌لحظه زندگی‌اش طی کرده باشد، زیر بار حوادث خم نمی‌شود. اما اگر غیر از این باشد، با کوچک‌ترین بحران مضاعف خود را می‌بازد و دیگران نیز چون به او تکیه کرده بودند سریع‌تر خواهان مرگ می‌شوند.

بر اساس “الگوی فرانکل” (انسان از خود فرارونده) نبودن معنا در زندگی روان‌نژندی است. او این وضعیت را روان‌نژندی اندیشه‌زاد می‌خواند. ویژگی این حالت نبود معنا، هدف و احساس تهی بودن است. به اعتقاد فرانکل سه عامل جوهر وجود انسان را تشکیل می‌دهد:

  • معنویت
  • آزادی
  • مسئولیت

هر سه وجه مثلث فرانکل در شخصیت مدیر بحران یعنی ” ماریو سپولودا ” کم‌کم مشهود می‌شود.

از ابتدای فیلم مسئولیت‌پذیری وی حتی در برابر شخص جدیدی که دیگران برخورد خوبی باهاش ندارند مشخص است. با اخلاق است و حدود الهی را در کار و رفتارش رعایت می‌کند. اما آزادی برای شرایط وی زمانی رخ می‌دهد که مقابل سرکارگر می‌ایستد و می‌داند او نمی‌تواند مدیریت اوضاع و خصوصا جیره‌بندی آذوقه را به دست گیرد.

هم‌چنین به دلیل عقده‌ها و گره‌های اولیه که در روان او وجود داشت و به نوعی خودش را حقیر می‌دانست، لغزشی در او شکل گرفت و به خودبرتربینی رسید و برای مدتی تنها خود را عامل نجات می‌دانست. اما با تکیه بر همان نگاه معنوی خودش بعد از طرد شدن و از هم‌گسیختگی، خود را پیدا می‌کند. گرچه این سیر تحولی به دلیل نقص در فیلم‌نامه در جایی نادرست از فیلم رخ می‌هد که زمان مناسبی نیست و اثرگذاری زیادی هم ندارد.

از اواخر دهه ۱۹۶۰ موج کمونیسم این کشور با ثبات را نیز در برگرفت. حکومت کمونیستی “آلنده” تلاش کرد تا شیلی را وارد اردوگاه چپ جهانی کند. اما به دلیل قدرت جامعه مدنی، نقش مهم طبقه متوسط و در نهایت کودتای نظامیان که از پشتیبانی اکثریت مردم و نخبگان برخوردار بود، در نهایت این مسیر عوض شد و اقتصاد شیلی به دست اقتصاددانان دست راستی افتاد که “پینوشه” از سر ناچاری با آنان هم‌کاری می‌کرد. نتیجه چنین تحولی رشد اقتصادی، مهار بی‌کاری، کاهش بی‌سابقه نرخ تورم و ثبات اقتصادی بلندمدت بود که باعث مطرح شدن خواسته‌های دموکراتیک شد و دولت‌های غیرنظامی بر سر کار آمدند.

حال اگر دوباره با این فیلم بنگریم، از تحولی عمیق خبر می‌دهد که در بستر تفکری جامعه رخ داده. در دل معدن سن‌خوزه در عمیق‌ترین نقطه زمین که گرمایی طاقت فرسا دارد چند مرد با تحمل زیاد توانستند موج جدیدی از زیست انسانی را به کشور نشان دهند. گرچه دولت به هیچ یک غرامتی پرداخت نکرد اما هم‌بستگی مردم و شادی آن‌ها یک اتفاق وحشت‌برانگیز برای طبقه حاکمیت بود.

به من بگو چرا؟

از نقاط ضعف فیلم تمرکز کم‌تر بر افراد درون معدن بود. هم‌چنین روحیه‌ای نسبتا مقتدر در همه‌ی آن‌ها نمود پیدا کرده بود که دیگر قهرمان اصلی بین آن‌ها پیدا نبود.

بازی “ژولیت بینوش” نیز در این فیلم هدر رفته بود چرا که نقش او جز دیالوگی برای الهام بخشیدن به نخست‌وزیر گیرا و موثر نبود و هر زن دیگری می‌توانست به آن گریم دربیاید و بازی با حس و حال افراد بومی ارائه کند.

آن‌چه مسلم است در آخر این مطلب عیان و روشن است که در شرایط بحرانی، محبت و یک‌دلی آدم‌ها باهم می‌تواند تمام ساز و کارهای نامطلوب را به هم بزند و قوانین هستی را در جهت تحقق بخشی به اهداف موردنظر به کنترل دربیاورد.

شاید بهتر باشد گذاری از روند سیاسی در شیلی را بررسی کنیم که تا یک دهه بعد از این حادثه معدن نیز هم‌چنان به سوی کمال حرکت می‌کند.

منابع:

معرفی فیلم سینمایی ملکه

معرفی فیلم سینمایی ملکه

فیلم سینمایی ملکه (The Queen) ، درام تاریخی ، زندگینامه ای مستند برگرفته از زندگی ملکه الیزابت دوم به کارگردانی استیون فریرز و نویسندگی پیتر مورگان است محصول سال ۲۰۰۶ است.

درباره فیلم

بازیگران بزرگی همچون هلن میرن ، مایکل شین ، جیمز کرامول و الکس جنینگز در این اثر به ایفای نقش پرداخته اند.

جالب اینجاست که مایکل شین هنرپیشه نقش تونی بلر نخست وزیر بریتانیا در این اثر، در دو فیلم دیگر هم نقش تونی بلر را بازی کرده است. شین در فیلم های توافق (The Deal) محصول سال 2003 و همچنین فیلم روابط خاص (The Special Relationship) محصول سال 2010 نقشهای یک نفر را بازی کرده است.

این فیلم جوایز متعددی از جمله اسکار برای بهترین بازیگر نقش زن توسط هلن میرن ، جایزه بهترین فیلم بفتا اکادمی فیلم انگلستان بهترین بازیگر توسط هلن میرن ، جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر زن بازهم توسط هلن میرن ، جایزه بهترین نمایش نامه برای پیتر مورگان و همچنین فستیوال فیلم ونیز همزمان برای بهترین بازیگر زن توسط هلن میرن و بهترین نمایش نامه برای پیتر مورگان را از آن خود کرده است.

شایان ذکر است از مجموع تمام جوایز اهدا شده به این فیلم ۲۹ جایزه به هلن میرن به خاطر بازی در نقش ملکه الیزابت دوم اختصاص یافته است.

داستان فیلم

 فیلمی تاریخی و درام با حوادث ساختگی، پس از مرگ شاهدخت ولز دایانا را(۳۱ اگوست ۱۹۹۷)به تصویر می‌کشد. شالوده اصلی فیلم بر روی چگونگی کنار آمدن خانوادهٔ سلطنتی بریتانیا با مرگ دایانا متمرکز شده است.

فیلم به بخشی از زندگی ملکه انگلستان می‌پردازد که عجیب‌ترین و حساس‌ترین لحظات تاریخی را از سر می‌گذراند.

مرگ شاهدخت ولز دایانا با آن سابقه‌ی پر از حواشی و محبوبیت‌ش که در بین مردم به طور علنی به نقطه مقابل خاندان سلطنتی شهرت دارد، حالا نه فقط در انگلستان که در صدر لیست اخبار جهان قرار گرفته است. اوضاع زمانی پیچیده‌تر می‌شود که چندی پیش از مرگ شاهدخت ولز دایانا ، تونی بلر به عنوان نخست وزیر انگلستان با آرای بی سابقه‌ای از سوی مردم انتخاب می‌شود. شخصیت او مردمی‌ست تمایل دارد چهره‌ای مردمی باقی بماند بنابراین نصیحت‌هایی مبنی بر تندروی خطرناک ملکه در وضعیت حساس پیش‌آمده دارد که برای ملکه و اطرافیانش خوشایند نیست.

فیلم‌نامه چنین فیلمی آن‌ هم در زمان حیات ملکه انگلستان الیزابت دوم دست‌خوش ناگفته‌های زیادی می‌شود. اما پیتر مورگان در نویسندگی با هوش‌مندی تمام یک اثر عالی خلق می‌کند.

فیلم‌نامه هم طرف‌داران ملکه را راضی نگاه می‌دارد و هم برای مخالفین با خاندان سلطنتی حرف‌های درخور توجهی دارد.

در کاخ باکینگهام پس از مرگ شاهدخت دایانا کشمکش میان ملکه و پسرش چارلز بر سر میزان بروز احساسات برای سوگواری به وجود می‌آید. مرگ شاهدخت دایانا حالا با سکوت ملکه و اعضای خانواده سلطنتی، بیش از پیش مرکز توجه شده.

اما سیاست‌مدار سنت‌گرائی(به طور مثال: تأکید فیلم بر قوانین سخت‌گیرانه آداب ملاقات با ملکه) هم‌چون الیزابت دوم که برای اشخاصی مثل مرگ شاهدخت دایانا بعد از جدا شدنش از خاندان سلطنتی، ارزشی قائل نیست حالا دیگر می‌داند شیوه‌ قدیمی، دیگر پاسخ‌گوی سیلی از جمعیت طرفداران او و شاکیان از مرگ شاهدخت دایانا نیست. مردمی که با همه‌ی کشمکش‌ها و جنجال‌ها تا پیش از این از طرف ملکه با شاه‌دخت محبوب خود کنار آمده‌اند حالا در زمان مرگ ناگهانی وی سکوت ملکه را بر‌نمی‌تابند.

ملکه به طور کلی کیش و مات شده است. او کاملا به چهره‌ای مورد غضب تبدیل شده و رشته‌ی امور از دستش در رفته برای مدتی به بهانه‌ی دور کردن نوه‌های بی مادر و بردن آن‌ها به طبیعت از شرایط غیرقابل کنترل پیش‌آمده به نوعی فرار می‌کند.

دیگر سنت و قوانین قدیمی نخ‌نما شده‌اند و خشم  و نارضایتی مردم ممکن است چهره‌ شاهدخت دایانا را حالا برای راه‌اندازی یک انقلاب تبدیل به یک قهرمان کند. انقلابی که زمزمه‌های اولیه‌اش از جملات تند و بی‌پروای مردم علیه ملکه و تصمیماتش روی کارت‌های تسلیت نوشته شده یا دسته‌گل‌های بی‌شمار برای ابراز تسلیت که به نمادی از اعتراض جلوی در کاخ به طور چشم‌گیری روزانه در حال افزایش است.

در ابتدای فیلم شروعی از ملکه نمایش داده می‌شود که روبه‌روی نقاشی نشسته تا پرتره‌ای از او را ترسیم کند. و روی بوم نیم‌رخی از او نقاشی شده که با لباس ویژه نماد قدرت و شکوه سلطنتی اوست.

نیمی دیگر از ملکه اما نه در فیلم نه در تابلو قرار نیست به نمایش گذاشته شود. بلکه با تمرکز بر دیالوگ خود او در همین سکانس به نیمی دیگر کمابیش می‌توانیم فکر کنیم:

تونی بلر، نخست‌وزیر منتخب مردم”.

ادامه‌ی این دیالوگ اما در سکانسی دیگر دنبال می‌شود: در اولین ملاقات ملکه با نخست‌وزیر منتخب جدید. نگاه‌های تحقیرآمیز ملکه به ناشی بودن تونی بلر در رعایت آداب ملاقات با وی و گوشزد کردن به او که پیش از بلر چه کسانی از جمله چرچیل و… روی همین صندلی نشسته بودند و حالا نیستند و همه‌گی تحت فرامین ملکه چه‌طور در چارچوبی مشخص کار کرده‌اند. آن‌چه او در اولین دیدار بسیار کوتاه از خود به نمایش می‌گذارد یک ملاقات و آشنایی نبود. بلکه خط و نشان کشیدن و تهدید و اعمال کنترل بود.

رفتاری که با تأکید بر نخست‌وزیر منتخب مردم انجام می‌دهد حاکی از یک چیز هست: همه‌چیز در کنترل من صورت می‌گیرد.

ملکه باز هم برای تداوم سلطنت باید به فکر باشد اما او راه صحیح را نمی‌داند و گوش سپردن به نصایح بلر برای او واقعا دشوار است.

یکی از زیباترین سکانس‌های فیلم صحنه‌ای ست که ماشین ملکه خراب شده و او تنها در طبیعت بکر منتظر رسیدن کمک است. در همین حال او بعد از قدری سکوت از پشت سر بدون دیدن چهره در حال گریه کردن است اما نه اشکی می‌بینیم نه چهره‌اش را. دلیل گریه‌اش به طور حتم شاهدخت دایانا نیست اما شرایطی ست که باید بپذیرد و کم‌کم متوجه شده چاره‌ای جز کوتاه آمدن ندارد.

حالا در همین حین گوزنی زیبا را می‌بیند. گوزن به طور معمول نماد ثروت، شکوه و جلال است. اگر تمام این معانی را در این فیلم با مضمون سلطنت یکی بدانیم، ملکه با دیدن گوزن به این خاطر خوش‌حال می‌شود. و از زیبایی او تعریف می‌کند. کمی بعد اما وقتی خبر شکار شدن گوزن را می‌شنود خودش را به سرعت به آن‌جا می‌رساند تا مطمئن شود همان گوزن بوده یانه. (کاری که هرگز برای دیدن و تحویل گرفتن جسد شاهدخت دایانا نکرد)

ملکه الیزابت دوم بعد از دیدن گوزن شکار شده در صحنه‌ای وحشتناک با سر بریده شده و بدنی که آویزان شده و آماده سلاخی ست، احساساتش متلاطم نمی‌شود و هم‌چنان خون‌سرد گوزنی که برای او تحسین‌برانگیز بوده را نگاه می‌کند. اما او با دیدن این وضعیت آن را هشداری تلقی می‌کند که برای آینده سلطنتش رخ خواهد داد.

طبق تعلیماتی که از جوانی آموزش دیده، همه چیز خود را فدای سلطنت می‌کند حتی قوانین سنتی و غرورش را. با فراهم آمدن موقعیت مناسب شخصیت نوگرا و مردم‌داری چون بلر می‌تواند اوضاع را تغییر دهد.

ملکه اما تمام کارهایی که بلر از او خواسته از نطقی که برای او نوشته تا حضور بین مردم و برگزاری مراسم سوگواری را بر اساس یک سیاست کمال‌گراتر و تحکیم بیشتر سلطنت انجام می‌دهد. او نگاهش را به آینده معطوف کرده و کارهای دشواری را انجام می‌دهد که می‌داند با نگاه کوتاه مدت اشتباه است. اما همواره آماده ست تا برای دوام سلطنت هرچیزی را فدا کند.

بازی درخشان، سنجیده و شایسته تقدیر هلن میرن نقطه قوت دیگر فیلم است. او با وجود اینکه امکان زیادی در بروز احساسات ندارد اما در لحظات حساس با بالا بردن ابروها و نگاهی گیرا صحنه‌‌های آشنا و بی‌بدیلی را رقم می‌زند. دیالوگ‌های او نیز حتی حاوی احساسات خاصی نیست اما او به خوبی می‌داند همان نیمی از چهره ملکه را عیان کند که ساز و کار شخصیت ملکه حفظ شود اما مخاطب بتواند با هر سختی که شده از درونیات او نیز باخبر شود.

روانشناسی فیلم

اگر رفتارهای ملکه برای سوگواری را راهی برای هم‌دردی و نزدیک شدن با مردم بدانیم دچار اشتباه شده‌ایم. او عمیقا این مسیر را اشتباه می‌داند اما درک خواست‌گاه‌ جدید مردم نیز برایش دشوار است. بنابراین با شیوه‌ای خودش را تطبیق می‌دهد که در ظاهر پوستینی از دموکراسی به تن دارد اما در درون همان گرگ قدیمی دیکتاتور است.

در صحنه‌ای که دختربچه‌ای در صف سوگواران دسته گلی دارد و ملکه فکر می‌کند دسته گل برای دایانا اما بعد متوجه می شود دختربچه برای او گل گرفته، ملکه احساساتش را بروز می‌دهد.

علاوه بر نسل آینده‌ی انگلستان هم‌چنان احترام نسل‌های پیشین را دریافت می‌کند که مجموع این‌ها تحلیلی ست از وضعیت تفکری جامعه و توده‌ی مردم.

آن‌ها با دیدن ملکه بعد از سال‌ها دور از دسترس بودنش و اقدامات دیگر از جانب وی احساس دیده شدن و مهم بودن دارند.

رویکردهای فیلم

در تمامی سازمانهای سخت‌گیر فردی میانه‌رو، مهربان و مردم‌دار در راس عوامل اجرائی قرار می‌گیرد. تا نمادی برای حرکت رو به جلو و خدمت باشند. حتی اگر قرار گرفتن چنین شخصیت‌هایی در جایگاه‌های مهم با کمی جنجال همراه باشد، اما آن‌ها وفادارترین به سیستم و در عین حال نماد زیباسازی چهره‌ی سازمان هستند. این فیلم می تواند رویکردهای زیر را به مخاطب نمایش دهد:

به من بگو چرا؟

چرا باید چنین فیلمی را تماشا کنیم؟ شاید باید گفت این درام نمادی از اتفاقاتی است که هر مدیر یا رهبری باید به آن واقف باشد. موضوع فیلم بیشتر به اتفاقات پایانی قرن بیستم و آغازین قرن بیست و یکم تمرکز دارد. دورانی که ممکن بود دیگر سلطنتی وجود نداشته باشد. این نمایشی است که نشان میدهد چگونه ملکه ، یک سلطنت بدنام را دوباره محبوب کرد. راهکارهای ملکه برای مقابله با بحرانهایی نظیر نخست وزیری تونی بلر و همچنین موضوع مرگ جنجال برانگیز دایانا شاهدخت ولز ، در خور توجه هستند.

نگار سلمانه

منابع:

معرفی فیلم سینمایی خاندان روتشیلد

معرفی فیلم سینمایی خاندان روتشیلد

فیلم سینمایی خاندان روتشیلد (The House of Rothschild) ، درام تاریخی درباره شاخه بانکدار خانواده روتشیلد محصول سال ۱۹۳۴ سینمای هالیوود به  کارگردانی آلفرد ال ورکر و سیدنی لنفیلد است.

درباره فیلم

 داستان این فیلم توسط جورج همبرت وستلی نوشته شد و مجدداً توسط نونالی جانسون بازنویسی شد. تهیه کنندگی این فیلم را ویلیام گوتز بر عهده داشته است. موسیقی فیلم توسط آلفرد نیومن ساخته شد. توزیع این فیلم توسط کمپانی فیلم یونایتد آرتیستس (United Artists) صورت گرفت که توسط چارلی چاپلین و همکارانش تاسیس شد.

بازیگرانی نظیر جورج آرلیس، لورتا یانگ و بوریس کارلوف در این اثر به ایفای نقش پرداخته اند. این فیلم از معدود فیلمهای سینمایی بلند آن دوران (با مدت 90 دقیقه) بود. این اثر نهایتاً در هفتم آوریل سال 1934 در ایالات متحده به نمایش گذاشته شد. این پروژه حدود یک میلیون دلار در آن سال در گیشه فروخت که برای آن دوران یک موفقیت تجاری محسوب می شود.

داستان فیلم

داستان فیلم درباره شروع استراتژی بانکداری و آغاز آن از منزل پدری روتشیلد است. در سال 1780 در فرانکفورت، ناتان روچیلد، جوانی است که در خانواده ای ثروتمند بزرگ شده و همواره مجبور بوده ثروتش را از ماموران مالیات دولت پنهان کند و یا به آنها رشوه دهد تا به طور موقت دست از سرشان بردارند.

پدر ناتان پیش از مرگ وصیت میکند که فرزندانش تا حد امکان صادق باشند، اما دولت آلمان این اجازه را نمی دهد به همین دلیل به آنها دستور می دهد بانک‌هایی را در کشورهای مختلف در سراسر اروپا راه‌اندازی کنند.

یکی از پسران به نام آمشل مامور تاسیس بانک در فرانکفورت شده، و به ترتیب سالومون در وین، ناتان در لندن، کارل در ناپل و جیمز در پاریس به تاسیس بانک مامور می شوند.

این وصیت آغاز یک امپراتوری بانکی است زیرا تنها به این دلیل میتوان مقدار زیادی پول را بدون دخالت دولت جابجا کرد. به این ترتیب، آنها می توانند در صورت لزوم بجای پذیرش ریسک ارسال طلا به مراکز مختلف، صرفا با یک پیام «اعتبار» جابجا کنند. آنها از تاجران ونیزی که اولین بانکداران جهان بودند، الگوبرداری نموده و بین خودشان اعتبار جابجا میکنند.

این خاندان و جلو اجتناب کنند، زیرا در جنگ در خطر سرقت توسط دشمن و در صلح توسط هموطنان خود قرار دارند. در عوض، آنها می توانند از بانک های یکدیگر استفاده کنند. سی و دو سال بعد، پسران خاندان روتشیلد، شبکه ای بانکی تأسیس کرده اند…

روانشناسی فیلم

همین میزان کافیست که بگوییم امپراتوری روتشیلد، برروی خون سربازان کشته شده در نبرد واترلو بنا شده است. همانگونه که این خانواده بعدها نیز با اعطای وامهای سنگین به کمپانی های ساخت و دلالان اسلحه، سود سرشاری را نصیب خود کردند. شاید امروزه شعار «اتحاد، صداقت و اقتصاد» این خانواده کمی مضحک به نظر برسد زیرا موضوع «صداقت» جایگاهی در این امپراتوری ندارد!

رویکردهای فیلم

یکی از پیش نیازهای اصلی موفقیت، داشتن «برنامه» درست و کارآمد و از آن مهمتر، اجرای آن است. زمانیکه استراتژی درست و کارآمد باشد، منافع سازمان تامین خواهد شد. این فیلم می تواند رویکردهای زیر را به مخاطب نمایش دهد:

نکات آموزنده فیلم

در این فیلم یکی از درسهای بزرگ کسب و کار نهفته است. ناتان چند روز پیش از ورشکستگی کامل، تصمیم می گیرد برای حمایت از متحدان (دولتهای متحد برعلیه ناپلئون بناپارت) همه چیز خود را به خطر بیندازد. شاید بتوان این رویکرد را با ایلان ماسک پیش از ورشکستگی کامل ، مقایسه کرد. با این ریسک بزرگ، از نبرد واترلو خبر می رسد که ولینگتون پیروز شده است. اما چگونه این پیروزی موجب تبدیل شدن ناتان به ثروتمندترین مرد جهان و همزمان دریافت لقب بارون می شود.

در درس مربوط به «ضربه بازار لندن چه بود و چه پیامدهایی داشت؟» به تفصیل در این باره توضیح داده شده است.

به من بگو چرا؟

داستان فیلم درباره شاخه انگلیسی خانواده روتشیلد که در پارسی به « روچیلد » نیز شناخته شده اشاره دارد. بانکهای این خانواده در کشورهای روسیه، ایران ، ونزوئلا و کوبا و سوریه فعالیت نمی کنند.

منابع:

معرفی فیلم سینمایی ماندلا در راه آزادی

معرفی فیلم سینمایی ماندلا در راه آزادی

فیلم سینمایی ماندلا در راه آزادی (Mandela: Long Walk to Freedom) ، درام زندگینامه ای در حوزه رهبری و مدیریت با بازی ادریس البا به کارگردانی جاستین چادویک ، محصول مشترک انگلستان فرانسه و افریقای جنوبی در سال 2013 است.

درباره فیلم

فیلمنامه این اثر در در ژانر زندگینامه‌ای  از روی کتاب «مسیر طولانی آزادی» نوشته خود «نلسون ماندلا» اقتباس شد و نهایتاً کارگردانی این درام برعهده جاستین چادویک گذاشته شد. ستارگانی همچون ادریس البا و نائومی هریس به همراه تونی گوروگ و ریاض موسی در این اثر به ایفای نقش پرداخته اند. کارگردان تلاش کرده تا وقایع و کادرهای موجود در فیلم را شبیه به قابهای تصاویر حقیقی که از ماندلا منتشر شده بوده، بازسازی کند.

داستان فیلم

داستان این فیلم خلاصه ای دراماتیک از زندگی نلسون ماندلا یکی از تاثیرگذارترین رهبران قرن بیستم است که با مهاتما گاندی مقایسه می شود. سفری از دوران کودکی و جوانی وی تا دوران مبارزات و زندان و نهایتاً پیروزی و ریاست جمهوری وی و تبدیل وی به یک ابرقهرمان و اسطوره آزادی خواهد در جهان.

ماندلا که درس وکالت خوانده، در دهه 1940 به کنگره ملی آفریقا می پیوندد. در آن زمان سیستم دیکتاتوری آپارتاید بر افریقای جنوبی حاکم بود. پس از کشتار شارپویل وی مجبور به ترک اعتراض مسالمت آمیز و روی اوردن به مقاومت مسلحانه می شود.

او و همراهانش دستگیر شده و به حبس ابد محکوم می شوند. اما این پایان ماجرا نیست. همسر ماندلا «وینی» با اینکه زمانی که ماندلا در زندان است توسط مقامات وقت رژیم آپارتاید مورد آزار قرار می گیرد. در طول چندین دهه در زنجیر، روح ماندلا تسلیم نشده است، زیرا مبارزه او در داخل زندان و پس از آزادی از زندان ادامه می یابد.

مبارزات همسر ماندلا رفته رفته به مبارزات خشونت‌آمیز با دولت آپارتاید تبدیل می‌شود. در اذهان عمومی اما با توجه به اینکه خود ماندلا در زندان بوده و خشونت بری است، جایگاه وی به عنوان رهبر آزادی بخش افریقا توسعه یافته و بالا می‌رود. پس از آزادی ماندلا او تلاش میکند تا کشور و مردم را متحد نموده و مبارزات را به شکلی دموکراتیک و مسالمت آمیز پیش ببرد…

روانشناسی فیلم

اینکه همه ما میدانیم ماندلا، طولانی ترین زندان انفرادی بین رهبران جهان را تجربه کرده است، تنها یک تعریف نیست. عمق این ماجرا اینجاست که ماندلا تا چه میزان امید خود را از حفظ کرده است.

رویکردهای فیلم

این فیلم موارد آموزنده زیادی را خصوصاً در حوزه رهبری دارد. همچنین می تواند به عنوان درامی انگیزشی نیز محسوب شود. تماشاچیان تا پایان فیلم با قهرمان همدردی میکند و به استقامت وی احترام میگذارد اما اگر بخواهد خودش را در قالب یک رهبر ببیند، باید درسهای فیلم را درک کند:

نکات آموزنده فیلم

در این فیلم نکات آموزشی بسیاری وجود دارد. کارآفرینان، رهبران و همه افرادی که آرزویی متعالی یا شخصی در سر دارند، باید بدانند، پیروزی به این سادگیها نیست. اگر کسی در جایگاه ماندلا قرار میگیرد، حاصل سالها زجر و استقامتی است که همواره و هرروز ان را حفظ کرده است.

چرا نلسون ماندلا (مادیبا) جایزه آتاتورک را نپذیرفت؟

مادیبا در سال 1992 از طرف ترکیه برنده جایزه صلح آتاتورک شد. او این واکنش را پاسخی به نقض حقوق بشر توسط ترکیه در همان سال عنوان کرد. این موضوع بازتاب بسیاری در رسانه های ترکیه داشت و خشم دولت وقت را برانگیخت.

مصطفی کمال پاشا آتاتورک (پدر ترکیه نوین) از مبارزین و افسران قدیمی عثمانی بود که پس از تجزیه امپراتوری عثمانی و پیروزی حزب جوانان ترکیه در سال 1923 به‌عنوان نخستین ریاست جمهوری ترکیه را تا سال 1938 برعهده داشت. آتاتورک ترقی خواه بود و اصلاحات همه‌جانبه‌ای را در ترکیه به اجرا درآورد و این کشور را به کشوری سکولار و صنعتی مدرن تبدیل کرد.

با این وجود از آتاتورک تا ماندلا، تفاوت از زمین تا آسمان است! ماندلا «آزادی خواه» و «توسعه خواه» بود و سالهای عمر خود را در زندان به پاس تفکری آزادی خواه خود گذراند. با وجود اینکه زندگی مدرن مردم امروز ترکیه مدیون تلاشها و زحمات آتاتورک است اما رویکرد این دو رهبر بزرگ باهم کاملا متفاوت بوده است. در نهایت با رایزنی سفارت ترکیه در افریقای جنوبی، سالها بعد در سال 1999 مادیبا این جایزه را پذیرفت.

البته پس از این اقدام مادیبا، در سال 1993 وی جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. کنگره افریقا در بیانیه ای عنوان کرد که «نلسون ماندلا تمام زندگی خود را در خدمت دموکراسی، حقوق بشر و رهایی از ظلم گذرانده و مایل است کاملاً قاطعانه اعلام کند جایزه آتاتورک را نپذیرفته است و برنامه ای برای سفر به ترکیه ندارد».

ویکا مزوی خومالو (نماینده کنگره افریقای جنوبی) در کنفرانسی که پس از درگذشت ماندلا در آنکارا برگزار شد عنوان کرد که پدر و نماد آفریقای جنوبی ، جایزه را رد نکرده، بلکه نپذیرفته و این دو باهم تفاوت دارند! ماندلا جایزه را نپذیرفت زیرا در آن زمان موقعیت سیاسی ترکیه و جهان موقعیت مناسبی نبود.

به من بگو چرا؟

چرا باید این فیلم را تماشا کرد؟ به هزارو یک دلیل. هزار دلیل آن به موفقیت باز میگردد اما یک دلیل آن بسیار ارزشمند است: «رنج». رنج و مشقت، چیزی است که انسانها را تا به امروز تبدیل به چیزی کرده که امروزه هستند. انسان همواره با رنج، آمیخته بوده است.

زندگی با اینکه شیرینی های بسیاری دارد، درد و رنج بیشتری دارد. اما کسانی وجود دارند، که درد و رنج را تبدیل به موفقیت میکنند و ماندلا، یکی از آنهاست.

معرفی فیلم سینمایی باشگاه مبارزه

معرفی فیلم سینمایی باشگاه مبارزه

فیلم سینمایی باشگاه مبارزه (Fight Club) درام بلند روانشناختی هالیوودی به کارگردانی دیوید فینچر محصول سال ۱۹۹۹ است.

درباره فیلم

فیلمنامه این اثر بر اساس رمانی به همین نام نوشته چاک پالانیک تقریر شده است. ستارگانی نظیر ادوارد نورتون، برد پیت و هلنا بونهام کارتر در این اثر به ایفای فیلم نقش پرداخته اند.

این درام یکی از جنجالی ترین فیلمهای دهه نود میلادی است و به نماد بسیاری از اعتراضات تبدیل شده است. فیلمنامه این درام، اگرچه دقیقاً به اصل داستان موجود در رمان پایبند نیست، اما همچنان همان سعی کرده تا سبک نوشتاری فضای متصور شده توسط نویسنده را منتقل کند.

نهایتاً فیلم در سال 1999 به نمایش درآمد و جنجال بسیاری به پا کرد. با وجود اینکه تبلیغات مناسبی برای آن صورت گرفته بود، به علت اختلافاتی میان استودیو و کارگردان درباره نوع تبلیغات، فیلم در گیشه شکست خورد اما، این پایان ماجرا نبود. این فیلم پس از توزیع نسخ دی وی دی آن، مورد تحسین منتقدان و تماشاچیان قرار گرفت و نقدهای مثبتی دریافت کرد.

فیلم سینمایی باشگاه مبارزه، در واقع تبدیل به یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌ های پایان فرن بیستم شد. جالب اینجاست که پس از انتشار این فیلم تعدادی باشگاه مبارزه در امریکا به صورت زیرزمینی فعالیت خود را آغاز کردند و ویدئو صحنه های مبارزه خود را در اینترنت منتشر کردند. محبوبیت این باشگاهها در میان جوانان، سبب شد تا نهایتاً با دستور دادگاه فدرال ایالات متحده، پلیس به شکلی گسترده وارد عمل شده و از فعالیت آنها جلوگیری کند. این فیلم در مجله امپایر به تناوب به عنوان نود و هشتمین فیلم برتر تاریخ سینما معرفی شده است.

داستان فیلم

قهرمان داستان که  «راوی» نام دارد و نامی ندارد، مبتلا به فراموشی و بیماری بی‌خوابی مبتلا است. وی همزمان از افسردگی رنج برده و از شرایط کنونی زندگی خود، به شدت ناراضی است.

او در یکی از سفرهای کاری اش با فردی به نام «تایلر دورن» آشنا می شود و با وی گرم می گیرد. این دو باشگاه مبارزه زیرزمینی راه اندازی می کنند. همزمان راوی درگیر رابطه عاطفی با زنی به نام «مارلا سینگر» می شود.

ورود مارلا، زندگی راوی را به هم ریخته و آشنایی با تایلر هم به این موضوع دامن میزند. راوی سعی دارد تا مارلا را دوباره جذب کند اما اتفاقات عجیبی در باشگاه مبارزه رخ می دهد و رفته رفته باشگاه بزرگ شده و توسعه می یابد. این توسعه تا جایی پیش میرود که در برخی موارد کنترل باشگاه از دست راوی و تایلر خارج می شود اما …

روانشناسی فیلم

کارگردان فیلم، بارها سعی کرده تا از پیش بینی فیلم توسط تماشاگر، جلوگیری کند که البته در این خصوص، موفق عمل کرده است. تقریبا تمامی تماشاچیان تا پایان فیلم نتوانستند داستان را در ذهن خود کامل کنند. از نکات روانشناختی فیلم می توان به اختلالات و موارد ذیل اشاره کرد:

رویکردهای فیلم

این فیلم موارد آموزنده بسیاری دارد که می تواند به عنوان فیلم انگیزشی نیز محسوب شود. گذشته از آنارشیسم و خشونت ذاتی فیلم که تقبیح شده، فیلم آموزه هایی هم در خود دارد. از این دست می توان به موارد ذیل اشاره کرد.

به من بگو چرا؟

چرا باید این فیلم را تماشا کرد؟ به دو دلیل اصلی. اول اینکه با زیان های آشکار و به شدت خطرناک مصرف مواد مخدر و روانگردانهای مختلف آشنا شده و همچنین دریابیم که الزاماً مصرف مواد مخدر منجر به توهم نخواهد شد. بنابراین باید بیماران در هر سازمان یا کسب و کاری در طول دوره های مختلف، مورد معاینه روانشناس قرار گیرند.

دلیل دوم هم این است که فیلم نمایشی از اثبات این موضوع است که قدرت «باور» از هر قدرت حقیقی دیگری بالاتر است. «ایده ها» می توانند با پشتوانه «باور»، به دستاوردهای فیزیکی و ملموس تبدیل شوند.

نکات آموزنده فیلم

بازی خوب بازیگران و البته کارگردانی درخشان دیوید فینچر موفق شده جنبه‌های حساس و ضعیف‌ راوی و البته همزمان جنبه های جسورانه و مردانه او را به شیوه‌ ای زیبا و متضاد به تصویر بکشد.

شاید بتوان گفت این درام، نگاهی جالب و هولناک به شرایط انسان مدرن است که از سبک زندگی فلاکت بار و مصرف محور خود، ترسیده و خسته شده است.

فیلم نمایشی موفق از فضای هالوسینیشن و بیماری روانی و همزمان قطع مصرف مواد مخدر و اختلالات ناشی از فرآیند است که به صورت های مختلف « توهم » ظاهر می‌شوند. متاسفانه این توهمات به حدی قدرتمند است که می تواند برروی تمامی حواس پنجگانه انسان، تاثیر بگذارند.

این توهمات می تواند برای خود فرد و سایرین خطراتی ایجاد کند. به عنوان مثال فردی که در حال رانندگی است و ناگهان جسمی را جلوی خود تصور می‌کند که وجود خارجی ندارد، ممکن است تصادفات و اتفاقات جبران ناپذیری را برای خود شخص و همین‌طور برای جامعه به وجود بیاورد. در این حالت به علت اینکه فرد مواد مخدری مصرف نکرده، توقع توهم هم ندارد. این موضوع بسیار خطرناک است و احتمال بروز ایلوژن بسیار بالا است.

منابع:

معرفی فیلم سینمایی وی مثل وندتا

معرفی فیلم سینمایی وی مثل وندتا

فیلم سینمایی وی مثل وندتا (V for Vendetta) درام دیستوپیایی بلند تخیلی به کارگردانی جیمز مک‌تیگو ، محصول سال ۲۰۰۵ سینمای هالیوود است.

درباره فیلم

این فیلم از روی داستانی به همین نام نوشته آلن مور و دیوید لوید نوشته شد.نویسندگی فیلمنامه برعهده واچوفسکی‌ها قرار داده شد. این فیلم نگاهی اقتباسی از ماجرای توطئه باروت در انگلستان دارد و به همین دلیل نام افرادی نظیر روک وود، پرسی و کیئس که در ماجرای تاریخی توطئه باروت شرکت داشتند هم در داستان استفاده شده است. برخی از تحلیلگران داستان فیلم را نگاهی به کنت مونت-کریستو نوشته الکساندر دوما را نیز می دانند. کارگردان از شخصیتهایی نظیر رایش سوم و داستان ۱۹۸۴ نوشته جورچ اورول نیز اشاره هایی هم در قاب های تصاویر داشته است.

کارگردان مک‌تیگو برای بازی نقش وی که یک جنگجوی آنارشیست است نامزدهای زیادی داشت ولی در نهایت این نقش به هوگو ویوینگ سپرده شد. ناتالی پورتمن ، جان هرت ، استیون ری ، تیم پیگات-اسمیت ، روپرت گراوس ، راجر آلام ، گای هنری ، بن مایلز ، شینید کیوسک ، ادی مارسن ، جان استندینگ و ناتاشا وایتمن در این اثر به ایفای نقش پرداخته اند.

را بازی می‌کند؛ وی تلاش می‌کند تا از طریق اقدامات تروریستی انقلاب کرده و حکومت را سرنگون کند. همچنین ناتالی پورتمن نقش ایوی را بازی می‌کند؛ ایوی زن جوان طبقه کارگر است که در مأموریت‌های وی با او همراه می‌شود. استیون ری نیز نقش کاراگاه پلیسی را بازی می‌کند که در پی دستگیری و توقف فعالیت‌های وی است.

همه عوامل توزیع فیلم تلاش کردند تا این دقیقا در شب چهارصدمین سال برگزاری مراسم شب گای فاکس اکران شود اما فیلم به این تاریخ نرسید.

بعدها با چندماه تاخیر نهایتاً فیلم در هفدهم ماه مارس سال ۲۰۰۶ به نمایش درآمد و با واکنش مثبت منتقدان و استقبال تماشاچیان روبه رو شد. بعدهابسیاری از گروههای معترض مانند لیبرترینان و بسیاری از آنارشیستها از ماسک وندتا یا همان گای فاکس دیگر یک نقاب معروف شده ، بهره بردند.

داستان فیلم

ماجرای فیلم در آینده ای محتمل و سال 2027 رخ می دهد. در حالی که جهان مملو از اشوب یا دیکتاتوری است و امریکا در حال تجربه دومین جنگ داخلی آمریکا است.

ویروسی به نام سنت ماری در اروپا پخش شده و مردم تحت ظلم و دیگیری با معیشت خود هستند. همزمان یک جنگ بیولوژیک به همراه توزیع و همه گیری و ویروس سنت ماری توسط حکومت صورت گرفته است. اما کسی از این ماجرا با خبر نیست.

فردی که خودش را وی می داند، با بر صورت داشتن نقاب گای فاکس سعی در انجام عملیاتهایی علیه حکومت دارد.

روانشناسی فیلم

این فیلم که امروزه به نمادی برای مبارزه علیه ظلم تبدیل شده، از داستانها و فیلمهای متفاوتی الهام گرفته است. شاید بتوان گفت یکی از رویکردهای روانشناسی این فیلم

بسیاری از تحلیلگران معتقدند این فیلم اساساً تریلری روانشناختی است. داستانی که خواننده را در فراز و نشیب های روان ایوی ، گویی سوار یک ترن هوایی می کند.

او بارها و بارها توسط شخصیت مرموز داستان، یعنی همان وی ، مورد بازشناختی و بازسازی قرار می گیرد. در ابتدای داستان، ایوی توسط وی از دست ماموران نجات می یابد. وی با این کار به یک ناجی قهرمان برای ایوی تبدیل می شود.

وی تبدیل به فردی شایسته و لایق تحسین و احترام تبدیل می شود. در جایی دیگر با دیدن قتل از او، تصویر قهرمانانه وی پیش ایوی متزلزل می شود. هنگامی که وی ، ایوی توسط را رها می کند، او عاشق مرد دیگری می شود. پس از این امر ذهن ایوی در یک حالت شوک روانی قرار می گیرد.

می توان در این فیلم به روشنی مشاهده کرد که ذهن دختری که در یک جامعه دیستوپیایی رها شده است، کم کم توسط یک شخصیت ضدقهرمان دستکاری شده و در هم می‌شکند.

رویکردهای فیلم

این فیلم می تواند پیام آور مواردی آموزشی نظیر موارد زیر باشد:

نکات آموزنده فیلم

شاید نتوان نکات آموزشی زیادی در این فیلم پیدا کنیم اما نکته جالب و اموزنده داستان این است که قهرمان داستان در حقیقت خودش یک ضد قهرمان است.

به من بگو چرا؟

چرا باید این فیلم را تماشا کنیم؟ هیچ دلیل خاصی وجود ندارد. اگر تمایل نداریم تماشا نکنیم بهتر است.

منابع:

معرفی سریال مردان دیوانه

معرفی سریال مردان دیوانه

سریال مردان دیوانه (mad men) مجموعه درام تلویزیونی دوره‌ای هالیوودی به کارگردانی ماتیو واینر از سال 2007 الی 2015 است.

درباره سریال

این سریال توسط کمپانی بزرگ تلویزیونی لایونزگیت تهیه شده است. پخش سریال از 19 جولای 2007 تا 17 مه 2015 در هفت فصل و نهایتاً 92 قسمت ادامه یافت. نام آژانس تبلیغاتی این سریال از نام برند فشن استرلینگ کوپر (Sterling Cooper) گرفته شده است.

داستان سریال

داستان سریال معرف عصر طلایی تبلیغات در بازه زمانی 1960 تا 1970 است. داستان بیشتر متمرکز بر آژانسی فرضی با نام استرلینگ کوپر است در خیابان مدیسون در منهتن، شهر نیویورک مستقر است.

اصطلاح «مردان دیوانه» در دهه 1950 توسط تبلیغ‌کنندگانی که در خیابان مدیسون کار می‌کردند برای اشاره به خودشان ابداع شد . مد همان مخفف «مدیسون» است.

روانشناسی سریال

این سریال مجموعه‌ای است که به طور غیرمعمولی میل شدید به اسطوره‌شناسی، معنویت، مذهب، روان‌کاوی، روان‌شناسی ، ادبیات، شعر، سینما و همه ابزارهای دیگری را به نمایش گذاشته و نحوه استفاده از آنها در بازاریابی را نمایش می دهد.

نکات آموزنده سریال

در واقع سریال در زمانی اتفاق می افتد که هیچ یک از ما وجود نداشتیم. در دورانی که در بازاریابی به عنوان دوران طلایی بازاریابی یاد می شود. دورانی که افرادی مانند «دیوید اگیلوی» به جهان معرفی شدند و بازاریابی و تبلیغات را برای همیشه تغییر دادند.

دورانی که معجزه «ادواردز دمینگ» در ژاپن در حال رخ دادن بودن بود با وجود اینکه جهان دوقطبی جنگ سرد را تجربه میکرد، بشر در حال بیرون آمدن از پیله خود بود. دورانی که منجر به تولد کامپیوتر شد.

منابع: