بوم کسب و کارچیست؟

بوم کسب و کار(business canvas) چیست؟

این ابزار مهم که به «بوم مدل کسب و کار» هم شناخته شده، الگویی در مدیریت استراتژیک است که برای توسعه مدل‌های تجاری جدید و مستندسازی مدل‌های موجود استفاده می‌شود. این بوم، نموداری بصری شامل عناصری است که ارزش پیشنهادی یک شرکت یا محصول، زیرساخت‌ها، مشتریان و امور مالی را توصیف کرده و به کسب‌وکارها کمک می‌کند تا فعالیت‌های خود را با عناصر این بوم هماهنگ کنند.

این بوم دارای نه بخش یا بلوک است که از آنها به عنوان «بلوک اصلی» یاد می شود. برای اولین بار در سال 2005 الکساندر اوستروالدر این بوم را معرفی کرد. این بوم بیشتر به این خاطر طراحی شد که بتوان تمامی بخشهای اصلی و خصوصا ارزش پیشنهادی کسب و کار را بصورت بصری همواره جلوی چشم و در یک قاب داشت.

به بیان دیگر ساخت این بوم، طرح پرسشهای اساسی و اصلی درباره کسب و کار و ارائه پاسخهای درست به آنها بصورت بصری است. بوم مدل کسب و کار به سه بخش اصلی و نه بخش فرعی تقسیم می شود. بخش سمت چپ بوم، شامل بحث‌ها و دغدغه‌های مربوط به فضای هسته‌ اصلی کسب و کار است. بخش مرکزی آن، مربوطه به ارزش آفرینی و ارزش پیشنهادی کسب و کار و نهایتاً بخش سمت راست این بوم، پاسخی به پرسش‌های مربوط به مشتری و ارتباط با آنهاست.

می توان گفت این بوم الگویی برای توسعه کسب و کار، به شکل یک جدول بصری است که شامل عناصر ویژه‌ای است که مجموعه آن‌ها در کنار هم، نشانگر ویژگی‌های کلی یک کسب و کار است.

عناصری که در بوم کسب و کار دارای اهمیت هستند و بطور عموم در بوم کسب و کار لازم است تا برای هر کسب و کاری تعریف شوند، بشرح زیر است:

در بسیاری از شرکتهای بین المللی این بوم در ابعاد بزرگ چاپ شده و در محیط سازمان نصب می‌شود. گرچه در کسب و کارهای کشورما همه چیز از کارکنان پنهان می شود، اما سالهاست که در شرکتهای بین المللی هم بوم کسب و کار و هم الگوی کسب و کار و هم میزان درآمد و سایر اطلاعات کاملا شفاف است و در اختیار همه اعضای سازمان و حتی مشتریان و عموم مردم قرار دارد. بدیهی است انجام این کار به درک مشترک اعضای سازمان از مدل کسب و کار می شود. بعلاوه کمک میکند که خلاقیت، همکاری و تجزیه و تحلیل اعضای تیم هم افزایش یابد.

شرکای کلیدی(Key Partnerships)

همیشه اتحاد با شرکای قدرتمند، می تواند عملیات کسب و کار را بهینه کند و خصوصاً میزان ریسک را کاهش دهد. معمولاً تمرکز کسب و کارها برروی توسعه روابط با مشتری است اما ایجاد اتحاد با شرکا ی تجاری مکمل این موضوع است و خصوصاً افزودن سرمایه را تضمین میکند. موضوعی که می تواند کسب و کار را از رقبا جلوتر بیندازد.

ساختار هزینه (Cost Structure)

با نوشتن ساختار هزینه می توان مدل هزینه کرد کسب و کار را درک کرد و در صورت نیاز برخی از هزینه های سازمان را حذف یا جابجا کرد. اینکه الزاما صرفه جویی در هزینه ها همیشه خوب یا بد است ملاک نیست بلکه با تعیین ساختار درست هزینه می توان درک کرد که چه ساختار هزینه ای برای کسب و کار مربوطه «مفید» خواهد بود.

جریان یا مدل درآمدی (Revenue Stream)

مدل درآمدی روشی است که کسب و کار در فعالیت‌های تجاری در پیش گرفته تا با کسب درآمد ثبات خود را حفظ کند. این روش با توجه به منابع موجود و نیاز مشتری، پیشنهادی برای عرضه ارزش مورد نظر مشتری ارائه شده و کسب و کار از آن به درآمد و سود می رسد. جریان یا مدل درآمدی مفهومی است که به «الگوی کسب و کار(What is business pattern)» نیز شناخته شده است و یکی از مهمترین بخشهای بوم کسب و کار است. به بیان دیگر این الگو نحوه کسب درآمد را با مشخص کردن جایگاه آن در زنجیره ارزش مشتری شرح می دهد.

فعالیت های کلیدی(Key Activities)

به بیان ساده این بخش مهمترین فعالیت هایی که در اجرای ارزش پیشنهادی یک کسب و کار باید انجام شوند را شرح می دهد. به عنوان مثال فعالیت کلیدی شرکت بیک(Bic)، تولید کننده خودکار، ایجاد زنجیره تامین کارآمد برای کاهش هزینه هاست.

منابع کلیدی(key resources)

منابع کلیدی همان منابعی هستند که برای ایجاد ارزش برای مشتری ضروری اند. این منابع، دارایی های کسب و کار محسوب می شوند که برای حفظ و حمایت از آن ضروری هستند. منابع می تواند انسانی، مالی، فیزیکی و تکنولوژیکی یا فکری باشند.

ارزش پیشنهادی(value proposition)

به بیان ساده و خلاصه، ارزش پیشنهادی «مجموعه ای از محصولات یا خدمات است که یک کسب و کار برای رفع نیازهای مشتریان خود ارائه می کند». ارزش پیشنهادی، کسب و کار را از رقبای خود متمایز می کند. ارزش پیشنهادی از طریق عناصر مختلفی مانند تازگی، عملکرد، سفارشی‌سازی، «انجام درست کار»، طراحی، برند، قیمت، کاهش هزینه، کاهش ریسک، دسترسی، و راحتی، ارائه ارزش می کند. گزاره های ارزشی عموماً یا کمی(قیمت و کارایی) هستند و یا کیفی(تجربه کلی مشتری و نتیجه).

ارتباط با مشتریان(CRM)

برای اطمینان از بقا و موفقیت هر کسب و کار، لازم است تا نوع رابطه ای را که می خواهند با هر بخش از مشتریان ایجاد کنند، شناسایی کنند. این عنصر باید به سه مرحله حیاتی در رابطه با مشتری بپردازد: اینکه چگونه کسب و کار مشتریان جدیدی به دست می آورد، چگونه مشتریان را در خرید یا استفاده از خدمات خود نگه می دارد و چگونه کسب و کار درآمد خود را از مشتریان فعلی خود افزایش می دهد. اشکال مختلف ارتباط با مشتری عبارتند از:

کمک شخصی: کمک به شکلی از تعامل کارمند و مشتری. چنین کمکی در حین فروش و/یا پس از فروش انجام می شود.

کمک شخصی اختصاصی: صمیمی ترین و عملی ترین کمک شخصی است که در آن یک نماینده فروش برای رسیدگی به تمام نیازها و سوالات مجموعه خاصی از مشتریان منصوب می شود.

سلف سرویس: رابطه ای تعاملی و غیرمستقیم بین کسب و کار و مشتریان است که در آن کسب و کار ابزارهای مورد نیاز را برای مشتریان فراهم می کند تا مشتری بتواند راحت تر و موثرتر به خودش خدمت کند.

کانالهای توزیع(channels)

یک کسب و کار می تواند ارزش پیشنهادی خود را از طریق کانال های مختلف به مشتریان هدف برساند. کانالهای موثر، ارزش پیشنهادی یک کسب و کار را به روش هایی سریع، کارآمد و مقرون به صرفه توزیع می کنند. یک کسب و کار می‌تواند از طریق کانال‌های مستقیم (نمایش فروشگاه)، کانال‌های شریکی (توزیع‌کنندگان اصلی) یا ترکیبی از هر دو به مشتریان خود دسترسی پیدا کند.

بخش بندی مشتریان(customer segments)

یک کسب و کار باید بداند به چه مشتریانی خدمات می‌دهد. برای این کار باید تحقیقات لازم جهت بخش بندی مشتریان(بازار) را انجام دهد. در درس بخش بندی بازار یا مشتریان، این مفهوم به شکل کامل توضیح داده شده است.

مجموعه‌های مختلفی از مشتریان را می‌توان بر اساس نیازها و ویژگی‌های متفاوتشان تقسیم‌بندی کرد تا از اجرای مناسب استراتژی شرکت برای برآوردن ویژگی‌های گروه‌های منتخب مشتریان اطمینان حاصل شود. انواع مختلف بخش های مشتریان عبارتند از:

بازار انبوه: معمولا به بازار انبوه بازار بدون بخش بندی هم میگویند زیرا کسب و کار دیدگاه گسترده ای از مشتریان بالقوه دارد یعنی همه مشتری او هستند.

بازار گوشه ای: تقسیم بندی مشتری بر اساس نیازهای تخصصی و ویژگی های مشتریان است البته بسیاری به این بخش بازار لوکس میگویند که غلط است. زیرا ممکن است آن بخش خاص الزاما لوکس نباشد مانند خدمات معلولین.

بخش بندی شده: تقسیم بندی اضافی در بخش مشتریان فعلی اعمال می شود. در وضعیت بخش‌بندی شده، کسب‌وکار ممکن است مشتریان خود را بر اساس جنسیت، سن و یا درآمد بخش بندی کند.

متنوع سازی: یک کسب و کار به بخش های مختلف مشتری با نیازها و ویژگی های مختلف خدمات ارائه می دهد.

بازار چند وجهی: برخی از کسب و کارها به بخش‌های مشتریان وابسته به یکدیگر خدمات ارائه می‌دهند. به عنوان مثال یک بانک برای توسعه نوعی کارت اعتباری، خدماتی را به دارندگان کارت اعتباری ارائه می دهد و همزمان به فروشگاههایی که آن کارت های اعتباری را می پذیرند هم خدمات ارائه می کند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

آفر یا پیشنهاد فروش چیست؟

آفر یا پیشنهاد فروش (Offer for Sale (OFS)) چیست و چه شرایطی دارد؟

پیشنهاد برای فروش، در ابتدا به معنای شرایطی بود که سهامداران یک شرکت، سهام خود را برای جمع آوری پول بیشتر و حل مشکلات شرکت می فروختند. هدف اولیه از فروش سهام به سرمایه گذاران خارجی، دستیابی به منابع مالی برای اهداف مختلف از جمله رشد و توسعه بود.

معنای واقعی(بورسی) آفر چیست؟

کلمه آفر از بورس به سایر بازارها توسعه یافته است. در بورس بین الملل زمانی که، شرکتی به مشکلات مالی برخورد کند، پیشنهاد فروش یا «آفر» خود را بصورت عمومی اعلام کرده و به مدت معینی سهام خود را به قیمتی پایینتر عرضه کرده یا مثلا به ازای خرید هر چندسهم بیشتر، تعدادی سهام به رایگان به خریدار می دهد.

به هررو، پیشنهاد فروش یا آفر، مسیری کوتاهتر و آسان تر برای افزایش سرمایه و رسیدن به پول است. در بازار کشور ما نیز واژه هایی نظیر «آب کردن» یا «به پول نزدیک کردن» از همین موضوع گرفته شده است. البته در بازارهای بین المللی بورسی، آفر مسیری ساده تر برای دورزدن صف و قوانین نیز هست زیرا با پیشنهاد فروش، فروشندگان می توانند سهام شرکت را درجا و بدون انتظار عرضه اولیه (IPO) بفروشند. عموما سهامدارانی که بیش از 10 درصد از سهام شرکتی را در اختیار داشته باشند، مجاز به استفاده از قانون آفر هستند.

آفر در کشور ما چیست؟

مانند اکثر واژه ها یا قوانین، آفر نیز به معنای دیگری در کشور ما به کار می رود. در بازار داخلی ایران، آفر برای همان دلیل اولیه خود یعنی «فروش بیشتر» و «گرفتن پول از دست مشتری» استفاده می شود اما تفاوت اینجاست که آفر به کالاهایی اطلاق می شود که در ازای خرید تعداد بیشتری کالا، بصورت رایگان به مشتری داده می شود.

به عنوان مثال خرید هر دو محصول 1 محصول رایگان جایزه دارد اما خرید هر 6محصول میتواند 6محصول دیگر به عنوان آفر داشته باشد. یعنی با افزایش تعداد سفارش، تعداد جایزه هم بالا می رود.

آفر یا پیشنهاد فروش، برای محصولاتی گذاشته می شود که در حال حاضر به فروش می رسند اما قصد افزایش این فروش وجود دارد و برنامه ما دریافت پول بیشتر است. آفر الزاما متضمن «خود فروش» نیست و صرفا برای «افزایش فروشی که وجود دارد»، مورد استفاده قرار میگیرد.

آفر چه چیزی نیست؟

آفر هر چه که باشد، به هیچ عنوان محرکی برای «فروش محصول جدید نیست». وقتی محصولی هنوز شناخته نشده و آن را نمیخرند، بیشتر داشتن آن امتیازی محسوب نمی شود. فرض کنیم ما صدهزار دلار داشته باشیم اما در قرن اول میلادی بخواهیم ان را خرج کنیم. هرچه ما پیشنهاد بدهیم که این دلارها ارزشمند است و دلار بیشتری برای خرید یک نان پیشنهاد کنیم، فروشنده نه تنها استقبال نخواهد کرد بلکه خواهد گفت«به جای اینکه سکه طلا بگیرم، چرا کاغذهای بی ارزش بیشتری به من پیشنهاد میکنی؟ من اصلا یک عدد ان را هم نمیخواهم چه برسد به ده عدد آن!».

بنابراین گذاشتن آفر برروی محصولاتی که هنوز لانچ نشده یا لانچ شده ولی هنوز جدید است، فایده ای ندارد.

در مرحله معرفی محصول به بازار، گذاشتن یا نگذاشتن آفر، تفاوتی ایجاد نمیکند بلکه در بسیاری از موارد حتی نه تنها به فروش کمکی نمی کند بلکه ممکن است مانع فروش هم شود زیرا مشتریانی که کالایی ناشناخته را نمیخرند، ، از خرید تعداد بالاتر و حتی گرفتن کالای رایگان(که آن راهم باید بفروشند تا سود کنند) نیز استقبال نخواهند کرد.

بدیهی است که در معرفی محصول جدید به بازار، ابتدا مشتریان باید اطمینان حاصل کنند که این محصول به دلیل کیفیت خود در بازار جای خواهد گرفت و اعتماد به برند آن وجود داشته باشد. به همین دلیل گذاشتن آفر برای محصولات جدید اشتباه است و در لانچ محصولات جدید بهتر است جوایزی در نظر گرفته شده یا محصولی برای تست گذاشته شود یا یک کمپین ویژه لانچ برگزار شود. بدیهی است که ایجاد هیاهو در فروش از آفر اهمیت بیشتری دارد و در شبکه های اجتماعی، بین فروشندگان و در جو داخلی سازمان باید محصول جدید، کاملا بی رقیب، باکیفیت و تغییر دهنده وضعیت بازار به چشم بیاید.

مشاوره و آموزش

انواع آفر

انواع مختلفی از آفر وجود دارد که در این درس به برخی از انها اشاره خواهیم کرد.

  • آفرکالایی(کالای رایگان بر روی تعداد مشخصی از خرید).
  • آفر ریالی(تخفیف).
  • آفر جایزه فروش(تعیین آفر جوایز خاص برای خرید مقداری کالای خاص).
  • آفر مخلوط(کالایی – ریالی).
  • آفر برگشت از فروش(برگشت پول به مشتری پس از مدتی مشخص).
  • آفر زمان محدود.
  • آفر تسویه مدت دار.
  • آفر خرید اقساطی.

لازم به ذکر است که باندل(bundle) یا باندلینگ(bundling)، به عنوان آفر شمرده نمی شود و بخشی از پرموشن های فروش به حساب می آید.

آکادمی آنلاین عیب پوش

اعتماد به برند چیست؟

اعتماد به برند(brand trust)، چیست؟

یکی از اصلی ترین و اساسی ترین مفاهیم در مدیریت برند و یکی از پایه های «سه پایه بازاریابی»، مفهوم اعتماد به برند (Brand Trust)، یکی از مهمترین موضوعات امروز در برندسازی و بازاریابی است. بدون اعتماد به برند، مشتریان نه تنها پول خود را در جای دیگری خرج می‌کنند، بلکه برند یا خدمات نیز با شکست مواجه خواهد شد. اطمینان مشتریان نسبت به محصولی که خریداری کرده اند، اصل مهمی است که قابل تغییر نیست.

اعتماد به برند، ارزشی پنهان است که در «ذهن» و «قلب» مخاطبان یا مشتریان برند وجود دارد. به عنوان مثال زمانی که نامی از برند ورزشی گاتورید(Gatorade) آورده می شود، کلماتی مانند «ورزش»، «عملکرد بهتر»، «انرژی» در ذهن مخاطبان شکل میگیرد. یا به عنوان مثال زمانی که نام باتری دوراسل آورده شود، کلماتی مانند «دوام» «انرژی بالا» در ذهن مخاطبان شکل میگیرد. هنگامی که نام برند لگو برده شود، کلماتی مانند «بازی»، «رنگ» و «کیفیت» در ذهنها متبادر می شود.

این کلمات در به یادآوری برند موثر هستند و اگر کلماتی مثبت و محرک باشند، در ذهن و قلب مخاطبان، اعتماد به برند شکل گرفته است.

این واقعیتی است که برندها، موتورهای ارزش‌آفرینی فوق‌العاده قدرتمندی هستند…» “برند فراگیر، برندی است که حضور و شهرت برند فراتر از محصولات یا خدماتی باشد که در ابتدا سعی در عرضه آنها داشته است.

جاناتان کوپلسکی، استاد دانشگاه نورث وسترن

زمان، پول و اطلاعات مشتریان، بسیار ارزشمند است، و با تعداد گزینه هایی که امروز وجود دارد، کسب و کارها کار سختی در پیش دارند.

در اغلب مواقع، مفهوم «اعتماد به برند»، قربانی اهداف کوتاه مدت شده و نادیده گرفته می شود. اما نباید فراموش کنیم که اعتماد به برند، بخش مهمی از استراتژی بازاریابی است. اعتماد و وفاداری اغلب دست به دست هم داده و برند را در «ذهن و قلب» مشتریان تثبیت می کند. اگر اعتماد به برند وجود داشته باشد، مشتریان بالقوه، وقتی به دنبال محصول یا خدماتی هستند، دقیقاً می دانند کجا باید بروند. در این درس، عواملی را که به اعتماد به برند کمک می‌کنند، تجزیه و تحلیل کرده و توصیه های مفیدی برای مدیریت برند ارائه می‌کنیم.

اعتماد به برند چیست؟

به زبان ساده اعتماد به برند، میزان «احترام» و «وفاداری» مشتریان به یک برند است. به بیان دیگر اینکه چقدر قویاً معتقدند که این برند، به «وعده های خود» عمل می کند. این تصوری عمومی است که اغلب با ترکیبی از تجربیات اول شخص و ارتباطات با کسب و کار شکل می‌گیرد، که برای هر دوی آنها بازاریابی عاملی تعیین کننده و حیاتی است. اعتماد به برند لزوماً با خریدهای مکرر یا استفاده طولانی مدت سنجیده نمی شود، بلکه این است که مشتریان چه احساسی نسبت به برند دارند و چقدر مایلند زمان، پول، انرژی یا اطلاعات خود را به جای سایر برندهای دیگر، در اختیار یک برند خاص دهند.

ما به عنوان انسان تمایل داریم به آنچه که سایر انسان ها می گویند و انجام می دهند اعتماد کنیم، بنابراین ایجاد اعتماد آسان است اما حفظ آن بسیار دشوار است و به طرز مضحکی آسان از دست می رود.

دان اسکالتز

عتماد به برند بر چه اساسی شکل می گیرد؟

امروزه، اعتماد مخاطبان به برندها عموماً بر اساس موارد زیر شکل می گیرد:

  • کیفیت محصولات و خدمات
  • درک عمومی (رتبه‌بندی و غیره)
  • تجربه خدمات مشتری
  • ماموریت، ارزش ها و شهرت برند
  • امنیت داده ها و حفظ حریم خصوصی
  • مسئولیت اجتماعی یا سیاسی برند

سایر مفاهیم مشابه، با موارد فوق همپوشانی دارند یا به میل به برند (یا «عشق به برند»)، وفاداری به برند و ارزش ویژه برند مربوط می شوند. برخی از بازاریابان ممکن است از این موارد به جای یکدیگر اشتباه بگیرند اما متخصصان برندسازی آگاه هستند که هر یک از این مفاهیم مجموعه ای از معیارها و معیارهای موفقیت خود را دارند. بسته به مدت زمانی که کسبو کار تاسیس شده و استراتژی بازاریابی تدوین شده، برای ایجاد اعتماد، ممکن است زمان و تلاش بیشتری را در یک بخش خاص نسبت به سایر بخشها نیاز داشته باشیم.

در این بازار تعاملی، بازاریابان باید کاملاً قابل اعتماد باشند و به طور مداوم اعتماد مصرف کننده و هر رابطه مستمری را به دست آورند و حفظ کنند. راه دیگری وجود ندارد.

شعار برنامه علوم در ارتباطات بازاریابی یکپارچه دانشگاه نورث وسترن

چگونه اعتماد به برند را اندازه گیری کنیم؟

پیتر دراکر استاد بزرگ مدیریت معتقد است چیزی را که نتوانیم اندازه بگیریم نمیتوانیم مدیریت کنیم. تحقیقات بازاریابی، فروش و تعامل با مشتریان، شاخص های خوبی از دیدگاه مخاطبان درخصوص برند هستند، اما اعتماد به برند در واقع می تواند به طور فنی تری اندازه گیری شود. استفاده از روشهایی مانند «بارومتر اعتماد ادلمن»، «نرخ تبدیل(CTRو «نظرسنجی‌های رضایت مشتریان(CSAT)»، می‌توانند داده‌های دقیق‌تری را برای ترسیم تصویر واضح‌تر اعتماد به برند به ما ارائه کنند.

این ابزارها موجب ایجاد مبنایی هستند که بسیاری از شرکت های بزرگ امروزی، جایگاه خود را نزد مشتریان می سنجند. سپس، می‌توان یافته‌ها را با ابزارهای ثانویه مانند «بررسی احساسات مشتریان»، «رتبه‌بندی‌های بیش از ۳ ستاره» و نظرسنجی‌هایی که شامل سؤالات درست هستند تکمیل کنیم.سوالاتی مانند «چقدر احتمال دارد این برند را به دوستان یا خانواده خود توصیه کنید؟»، یا «این برند چه احساسی در شما ایجاد می‌کند؟» یا مواردی شبیه به این. البته فراموش نکنیم که  کارکنان را به عنوان بخشی مهم از مخاطبان در نظرسنجی لحاظ کیم» بگنجانیم» چون آنها از جمله قوی ترین سفیران برند هستند.

نمونه های موفق

زمانیکه به برندهایی فکر می کنیم که به آنها اعتماد داریم، کوچک یا بزرگ، محلی یا ملی یا بین المللی، ممکن است سطوح مختلفی از اعتماد به برند را در مقیاس خرد و کلان احساس کنیم، اما برخی از برندهای بزرگ و شناخته شده وجود دارند که همه ما به میزان مشابهی آن ها را تجربه می کنیم. برای ارزیابی این تجربیات، شرکت‌های تحقیقات بازار به طور مداوم نظرسنجی‌هایی را برای سنجش احساسات مصرف‌کننده برای این شرکت‌ها انجام می‌دهند. این موضوع سبب آشکار شدن الگوهای ترجیحات مشتری و شناسایی شرکت‌هایی که باید از آنها تقلید کرد (یا نه) می شود.

ویژگیهای برند مورد اعتماد

از دیدگاه استراتژی‌ و تاکتیک‌های بازاریابی، ویژگی‌های خاصی وجود دارد که بیشتر برندهای بزرگ و برتر جهان مشترک هستند. به عنوان مثال ویژگیهایی مانند «مراقبت»، «عشق»، «خانواده»، «شادی»، «مثبت» و «مسئولیت» و «حس خوب» و «برتری» تقریبا در میان این برندها مشترک است. تبلیغات آنها معمولاً فاقد افراد مشهور، حقه‌ها یا موضوعات ترند شبکه های اجتماعی یا فرهنگ عامه است و در عوض بر خانواده‌، امنیت و رضایت یا رتبه‌بندی صنعت تمرکز دارند.

این موضوعات دقیقاً همان چیزهایی است که برای خریداران بسیار اهمیت دارند. علاوه بر این، این برندها سعی میکنند به صورت گسترده و فراگیر در دسترس همگان قرار داشته باشند نه صرفاً برای گروهی خاص. این برندها «نقاط تماس» ثابت و با کیفیتی را در طول «سفر مشتری» ایجاد می کنند و پیام های برند را به طور مکرر، عمدی و صادقانه تقویت می کنند.

اهمیت اعتماد به برند

در یک نظرسنجی در بنیاد ادلمن، بیش از هفتاد درصد پاسخ دهندگان معتقد بودند که امروزه اعتماد به برند مهمتر از گذشته است. این باوری است که صرف نظر از گروه سنی، جنسیت و درآمد بین همه مشترک است. همچنین 53 درصد از پاسخ دهندگان معتقد بودند که دومین عامل مهم هنگام خرید یک برند جدید این است که «به شرکتی که مالک برند است یا برند سازنده محصول است اعتماد داشته باشند». پس از این آیتمها، «موضوع قیمت» اهمیت داشت که بسیار عجیب به نظر می رسد.

برخلاف اهداف کوتاه مدت فروش، اعتماد به برند سرمایه گذاری بلندمدت در موفقیت سازمان است. ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما هر چه مخاطبان بیشتر به برند اعتماد کنند، بیشتر از آن حمایت کرده و آن را تایید می کنند. این اعتماد احتمالاً به وابستگی و وفاداری تبدیل خواهد شد و مشتریان تمایل بیشتری به توصیه محصولات به دوستان و خانواده خود خواهند داشت. در نتیجه بیش از هفتاد درصد مخاطبان با اعتماد به برند محصول برند را می خرند حتی اگر ارزان ترین نباشد. یعنی آنها اعتماد به برند را می خرند و پس از آن محصول را بررسی می کنند.

روشهای تقویت اعتماد به برند

خبر خوب این است که تقریباً هر برندی می تواند با به کارگیری استراتژی های درست و تمرکز بر اهداف درست، اعتماد مشتریان را به دست آورد. رعایت موارد زیر به این مهم کمک خواهد کرد.

  • درک مشتریان.
  • درک احساسات مشتریان.
  • درک نیاز مشتریان.
  • بیان واضح توانایی های برند.
  • برآورده کردن انتظارات مشتریان و رفتن فراتر از آن.
  • ایجاد خطوط ارتباطی باز.
  • معتبر و شفاف بودن.
  • تعقیب مشتریان در طول سفر مشتری.
  • مشتریان را در طول سفر دنبال کنید
  • آگاهی از «نقشه ذهن مشتری».
  • پشتیبانی از دلایلی که با ارزش های برند همخوانی دارند.

در نتیجه دیجیتالی‌سازی و تعامل، بازار امروز مملو از مصرف‌کنندگان آگاه‌تر است که خواهان برندهایی بسیار تواناتر و وظیفه‌شناس‌تر هستند.

شولتز

تفاوت گارانتی و وارانتی، چیست؟

گارانتی چه تفاوتی با وارانتی دارد؟

این دو مفهوم، سالهاست که در فضای کسب و کارها وجود دارد و در کشور ماه هم این مفاهیم به نوع خود استفاده می شود. جالب اینجاست مانند بسیاری از مفاهیمی که به غلط رایج شده، این دو مفهوم نیز در جای خود استفاده نمی شوند. البته در این درس منظور ما عمل کردن یا عمل نکردن به قولها و وعده های ارائه شده نیست، بلکه دقیقاً معنا و مفهوم این دو عبارت است.

به بیان ساده، گارانتی(Guarantee) و وارانتی(warranty)، قولهایی هستند که فروشنده به مصرف کننده ارائه می کند تا در صورت بروز اتفاقاتی در طول دوره مصرف محصول یا خدمات، این قولها عملی شوند.

مثال پرکاربردی که درباره گارانتی و وارانتی به کار می رود، وام گرفتن است. زمانی که ما ضامنی را برای تضمین پرداخت های اقساط وام معرفی میکنیم، اگر این ضامن تضمین کند که اقساط پرداخت خواهد شد، در واقع وی گارانتی پرداخت اقساط است و در صورتیکه تضمین کند اقساط مرتب و در زمان درست و به موقع پرداخت شود، در حقیقت این وام را وارانتی نموده است.

زمانی که محصول یا خدماتی را تهیه میکنیم، گارانتی یعنی اینکه این محصول در زمان وعده داده شده درست کار کند و در صورت بروز هرگونه خرابی، اصل پول به ما برگشت داده شود یااینکه یک محصول نو و جایگزین به جای آن به ما ارائه شود. اما اگر محصول یا خدمات دارای وارانتی(warranty)، باشد، محصول ما در زمان بیشتری تحت حمایت تولید کننده یا فروشنده است، اما خبری از تعویض کامل یا بازگشت پول نیست. به جای آن، محصول یا خدمات چه از دوره گارانتی خارج شده باشد و چه اصلاً گارانتی نداشته باشد، در دوره وارانتی باید با همان مشخصات اولیه کار کند و اگر در زمان وارانتی محصول با مشکلی روبرو شود، تولید کننده یا فروشنده، مسئولیت تعمیر و تعویض قطعات و کارکرد کامل دوباره آن را تضمین میکند.

یکی از ویژیگیهای گارانتی، بازگشت اصل پول به مشتری است. در وارانتی پولی به مشتری بازگردانده نمی شود اما خدمات در مدت بیشتری ارائه می شود. در وارانتی مشتری بدون پرداخت هزینه تعمیر، از خدمات وارانتی برای تعمیر و تعویض قطعات خود استفاده می کند اما محصول نو نمیگیرد و پولی هم به وی بازگردانده نمی شود.

این موضوع در کشور ما به این صورت جا افتاده که اگر محصولی وارانتی داشته باشد، خیلی پشتیبانی قوی تری دارد در صورتیکه مطابق تعریف گارانتی و وارانتی، شرکتها دقیقاً نسبت به ارائه وعده و فریب مشتری اقدام میکنند ولی معمولاً مشتری از این تفاوت ها آگاهی ندارد.

اعتماد به برند(Brand Trust)، یکی از مهمترین موضوعات امروز در برندسازی و بازاریابی است. بدون اعتماد به برند، مشتریان نه تنها پول خود را در جای دیگری خرج می‌کنند، بلکه برند یا خدمات نیز با شکست مواجه خواهد شد. اطمینان مشتریان نسبت به محصولی که خریداری کرده اند، اصل مهمی است که قابل تغییر نیست.

آکادمی آنلاین عیب پوش

آیکن چیست؟

آیکن(icon)، چیست؟

این واژه به معنای نماد یا تصویری کوچک است که نشان دهنده یک برنامه، فایل یا عملکرد است. آیکونها در بدو اختراع برای در سیستم‌عامل‌های دارای رابط کاربری گرافیکی(GUI)، توسط شرکتهایی ماندد اپل و مایکروسافت و بعدها لینوکس خلق شدند.

به عبارت دیگر آیکونها میانبرهای بصری هستند که به کاربران امکان می دهند به سرعت به موارد مختلف روی دسکتاپ یا سیستم های مدیریت فایل خود دسترسی داشته باشند و با آنها تعامل برقرار کنند.

آیکون ها به این دلیل که به کاربران اجازه می دهند هدف یک موضوع را در سیستم شناسایی کنند، مفید هستند. آیکونها همچنین در زمان کاربران صرفه جویی می کنند زیرا نیاز به پیمایش در تعدادی زیادی از پوشه ها یا تایپ یک دستور خاص برای دسترسی به یک برنامه یا موضوع را دور می زنند. تصویر کامپیوتر من(My Computer)، در نسخه های مختلف ویندوز مایکروسافت از نمونه های شناخته شده است.

البته آیکون ها با وجود اینکه در دنیای کامپیوتر شناخته شدند، از قدیم وجود داشتند. حتی پیش از زمانی که خط اختراع شود، قبایل و طوایف انسانی، علامتها و نشانه های مخصوص به خود را داشتند که به نوعی آنها اولین آیکونها تاریخ بشر بودند.

تفاوت آیکن و لوگو

آیکن(icon)، معمولاً نشانه‌ی گرافیکی است که به شکل یک نوشته، علامت، سمبل، طرح گرافیکی یا ترکیبی از همه این موارد باشد اما الزاما به برند خاصی اشاره ندارد اما لوگو(logo)، با داشتن خصوصیات آیکن، نماد یا نشانه یک برند، سازمان یا موضوعی خاص است. به عبارت دیگر آیکن میتواند عمومی باشد ولی لوگو به موضوعی خاص وابسته است.

نشانه هایی که از قدیم ادیان، قومیتها یا فرقه ها برای معرفی خود داشتند، آیکون محسوب نمی شوند. عملاً این نشانه ها، «لوگوی» این مجموعه ها بودند نه آیکون زیرا به فرقه یا موضوعی خاص اختصاص داشتند. همانگونه که می دانیم، یکی از قویترین لوگوهای تاریخ، علامت صلیب مسیحیان است که از دو خط متقاطع تشکیل شده. بعدها علامت حزب نازی، یکی از تاثیرگذارترین و وحشتناکترین لوگوهای تاریخ بشری شد که از همان لوگوی صلیب گرفته شد.

آیکونیک بودن چیست؟

آیکونیک(Iconic)، بودن به معنای خاطره انگیز  بودن یا سمبلیک و نمادین بودن یا به یادماندنی بودن است. به عنوان مثال به منظره یا رخدا یا موضوعی خیره کننده یا مثال زدنی اطلاق می شود. به عنوان مثال به یک لحظه تاریخی(Iconic monument) یا به یادماندنی و خاص یا خاطره انگیز لحظه ای که به این سادگی از یاد نرفته و به خاطر آوردنش بسیار ساده و آسان باشد.

تفاوت آیکن و ماسکات

آیکن را نباید با ماسکات(Mascot)، اشتباه گرفت. ماسکات یا کاراکتر یا شخصیت برند، شخصیتهایی کارتونی، فنتزی یا حقیقی هستند که برای ایجاد جوی انرژیک و شاد برای مخاطبان برند ساخته می شوند. ماسکات ها فقط بخشی از یک لوگو و برند هستند و به یک برند خاص تعلق دارند در حالی که آیکون موضوعی عمومی است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

بازاریابی آفلاین چیست؟

بازاریابی آفلاین(offline marketing)، چیست؟

این استراتژی بازاریابی به گونه ای همان استراتژی بازاریابی سنتی یا همان «بازاریابی کلاسیک»، است. این مفهوم با رویکرد «بازاریابی تراکنشی»، تفاوت دارد. این استراتژی بازاریابی به هرگونه بازاریابی اطلاق می شود که بر مبنای فضای وب یا آنلاین نباشد.

بطور کلی یک موضوع آفلاین، موضوعی است که در اینترنت یا سایر شبکه های کامپیوتری در دسترس نیست یا با استفاده از آن انجام نمی شود.

البته این مفهوم به معنای خارج از مدار نیز در مهندسی شناخته شده و به عنوان مثال نیروگاه‌هایی که خاموش شوند به عنوان نیروگاههای آفلاین شناخته می شوند.

عموما بازاریابی و فروش حضوری از جمله مهمترین روش از این استراتژی است. استراتژی بازاریابی تراکنشی تاکید بر خرید فوری و افزایش فروش دارد اما بازاریابی آفلاین میتواند برروی برندسازی، تعامل بلند مدت و یا بازاریابی تراکنشی معطوف باشد.

بازاریابی آفلاین هر نوع بازاریابی است که از طریق اینترنت انجام نشود. برخی از جنبه های بازاریابی آفلاین شامل رسانه هایی نظیر بیلبوردها، تبلیغات چاپی، تبلیغات تلویزیونی و رادیویی باشد. این نوع بازاریابی به بازاریابی سنتی نیز معروف است.

اشکال مختلف بازاریابی آفلاین دارای مزایا و معایب خود هستند. به عنوان مثال، تبلیغات تلویزیونی مخاطبان گسترده ای را مورد هدف قرار می دهد و زمانی که به درستی انجام شود می توانند بسیار کارآمد باشد. از طرف دیگر، تولید و پخش این تبلیغات معمولاً پرهزینه است.

با این وجود، بازاریابی آفلاین دارای مزایای مختلفی است که برندها نمی توانند از آن چشم پوشی کنند. یکی از تفاوت های کلیدی بازاریابی کلاسیک یا سنتی با بازاریابی دیجیتال، زبان و لحن و صدای اشکال مختلف بازاریابی است. بازاریابی سنتی بیشتر سبکی رسمی و یک طرفه دارد، در حالی که بازاریابی دیجیتال بیشتر مستقیم و محاوره ای است.

مزایای بازاریابی آفلاین

این روش از بازاریابی برای هدف قرار دادن مخاطبان آفلاین عالی است اما بسیار پرهزینه است و زمان مخاطبان بسیار کم است و شانس دیده شدن بسیار پایین است.

بازاریابی آفلاین کمک می کند تا مخاطبان آفلاین را بر اساس موقعیتی که نسبت به کسب و کار دارند هدف قرار گیرند. برای مشاغل محلی این استراتژی هنوز کار می کند.

به عنوان مثال، یک رستوران محلی، می تواند از آگهی ها، رویدادهای محلی و سایر استراتژی های بازاریابی آفلاین برای هدف قرار دادن مشتریان بالقوه استفاده کند. علاوه بر این، می‌توان در مترو و اتوبوس‌ تبلیغات کرد و مخاطبان را در حین رفت‌وآمد روزانه هدف قرار داد.

آکادمی آنلاین عیب پوش

طوفان فکری چیست؟

طوفان فکری یا برین استورمینگ(brainstorming)، چیست؟

این مفهوم بیشتر در اواخر قرن بیستم و در جلسات شرکتهای پیشرو کامپیوتری خصوصاً اپل و مایکروسافت مشهور شد اما ریشه آن در مدیریت حل مسئله و خصوصا مفاهیم حل مسئله که توسط «ادواردز دمینگ» مطرح شد و همچنین مفاهیم «تفکر جانبی» یا «تفکر خارج از چارچوب» که توسط «ادوارد دوبونو» مطرح شد باز می گردد. در نهایت اختراع این روش تفکر، توسط الکس آزبورن کلید خورد و استفاده از آن رایج شد.

طوفان فکری یکی از بهترین روشهایی است که برای «حل مسئله گروهی» و «ایده پردازی» ابداع شده و بیشتر تکیه بر حل مسائل یا ایجاد ایده های جدید برمبنای مشارکت افراد و ایده پردازی و ارائه راه حل های خلاقانه دارد. بکارگیری این تکنیک نیازمند به فضایی گروهی عموما با یک تخته یا سیستم باز دارد تا بحثی فشرده و آزاد در خصوص یک ایده یا مشکل طرح شود و سپس افراد گروه تشویق شوند تا بدون محدودیت، بدون مسخره کردن ایده ها و افکار هم و با صدای بلند فکر کند و تا حد امکان ایده‌ها را بر اساس دانش متنوع ایجاد شود. در این تکنیک طرح کردن ایده های که بسیار مسخره و دست نیافتنی باشند، هیچ مانعی ندارد.

طوفان فکری یکی از روشهای مناسب و کاربردی است که تیم‌های مختلف، برای تولید ایده یا حل مشکلات از آن بهره می‌برند. این روش در شرایط کنترل شده اما در محیطی که آزاد اندیشی مجاز است، عموما با سوالاتی مانند “چطور همچین چیزی ممکن است؟” یا “چه باید کرد”، ” ما چه فکر می‌کنید؟”، یا “اگر می‌شد…”، به افراد کمک می‌کند تا به راه حل یک مسئله نزدیک شوند. آنها طیف وسیعی از ایده ها را تولید می‌کنند و بین آنها پیوند ایجاد می‌کنند تا از میان آنها، راه حل های بالقوه را بیابند. این ایده‌ها می‌تواند کاملا منطقی یا کاملا فانتزی باشد.

می توان اینگونه هم به مسئله نگاه کرد که طوفان فکری، به تعریف ساده وضعیتی است که در آن گروهی از افراد دور هم جمع می‌شوند تا ایده ها و راه‌حل‌های جدیدی را در یک حوزه خاص با حذف موانع ایجاد کنند. افراد بواسطه حضور در چنین جلسه‌ای، می‌توانند آزادتر فکر کنند و تا آنجا که ممکن است ایده های جدید را پیشنهاد دهند. همه ایده‌ها بدون انتقاد یادداشت می‌شوند و در جلسه، این ایده‌ها مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. اولین بار این اصطلاح توسط الکس فایکنی آزبورن در کتابی با عنوان “تخیل کاربردی” در دهه شصت میلادی ارائه شد و مورد استقبال حوزه‌های مختلف، خصوصا مدیریت قرار گرفت.

این تکنیک هم به عنوان یک بازی تیم سازی و گروهی بکار برده می شود و هم روشی برای توسعه مفاهیم جدید برای حل مشکلات با رویکردی نوآورانه است. البته همیشه تمامی ایده های مطرح شده در این جلسات کاربردی نیست و صرفاً برخی از این ایده‌ها را می‌توان راه‌حل‌های خلاقانه و اصیل برای حل مشکلات باشند.

برخی از کارشناسان معتقدند که طوفان فکری بهتر از تعامل گروهی معمولی است، چون امکان اینکه از «گروه زدگی» یا «تفکر گروهی» جلوگیری کند وجود دارد. تفکر گروهی پدیده‌ای است که زمانی رخ می‌دهد که نیاز تیم به اجماع، قضاوت افراد گروه را تحت الشعاع خود قرار دهد.

اگرچه طوفان فکری گروهی اغلب برای تولید ایده بهتر از حل مسئله گروهی معمولی است، مطالعات متعدد نشان داده اند که طوفان فکری فردی می تواند ایده های بهتری نسبت به طوفان فکری گروهی ایجاد کند. زیرا در برخی اوقات ممکن است اعضای گروه آنقدر به ایده های دیگران توجه کنند که ایده های خود را فراموش کنند یا اصلا ایده ای به ذهنشان نرسد. یکی دیگر از دلایل این تفکر این است  که گروه ها همیشه به قوانین و شیوه های تایید شده طوفان فکری پایبند نیستند.

در طول جلسات طوفان فکری، شرکت کنندگان باید از انتقاد یا پاداش دادن به ایده ها به منظور کشف احتمالات جدید و شکستن پاسخ های نادرست اجتناب کنند. پس از پایان جلسه طوفان فکری، جلسه ارزیابی (شامل تجزیه و تحلیل و بحث درباره ایده های پخش شده) آغاز می شود و راه حل ها را می توان با استفاده از ابزارهای متعارف بررسی و اجرایی کرد.

یکی از روش‌های متداول در طوفان فکری، «نقشه‌برداری ذهنی» است. این مفهوم نموداری است که با یک هدف یا مفهوم کلیدی در مرکز و شاخه‌هایی که موضوعات فرعی و ایده‌های مرتبط را نشان می‌دهد رسم می شود. افراد خود را به جای دیگران قرار می دهند تا تصور کنند چگونه ممکن است مشکلی را حل کنند. در برخی اوقات نیز تکنیک «ابر طوفان» را بکار میبرند. این مفهوم به معنای استفاده از یک ابرقدرت فرضی مانند دید اشعه ایکس برای حل یک مشکل است.

طوفان فکری با تمام کاربردی که دارد هنوز جزو جلسات تایید شده و رسمی سازمانها نیست و رویکرد غیررسمی برای حل مسئله را با تفکر جانبی ترکیب می کند. البته ممکن است بسیاری از شرکتها این روش را در جلسات رسمی خود گنجانیده باشند ولی بطور کلی هنوز این روش کاملا کاربردی نشده و هنوز جدید است.

نحوه کارکرد طوفان فکری

طوفان فکری بخشی از تفکر پویای حل مسئله است. این موضوع برای تیم های مختلف از جمله تیمهای بازاریابی و طراحی بسیار محبوب است زیرا می‌توانند در همه جهات فکر کنند و محدودیتی ندارند. اگرچه تیم های مختلف قوانین خاصی برای مدیریت جلسات طوفان فکری دارند، اما افراد در این جلسات آزاد هستند که خارج از چارچوب فکر کنند. در خصوص “تفکر خارج از چارچوب”، یا”تفکر خارج از جعبه”، در مقاله مربوط به آن به تفصیل صحبت شده است. با مطالعه این مقاله می‌توانیم درک بهتری از این موضوع داشته باشیم.

افراد با استفاده از طوفان فکری، می‌توانند تعداد زیادی از رویکردها را (هرچه بیشتر ، بهتر)، به جای کاوش در راه‌حلهای معمولی و برخورد با موانع مرتبط، اتخاذ کرده و بررسی کنند. هنگامی که تیم ها در فضایی باز و بدون قضاوت برای یافتن ابعاد واقعی یک مشکل کار کنند، به احتمال زیاد پاسخ های آزادانه ارائه می‌دهند که این پاسخها بعداً به راه حل های احتمالی منجر خواهد شد.

آزبورن مخترع طوفان فکری ، عناصر تشکیل دهنده حل مسئله در این روش را به تصویر کشیده است. در روش طوفان فکری، ما به طور مستقیم یک مشکل را هدف گرفته و طوفانی از راه‌حل‌های بالقوه را تولید می‌کنیم. با جمع آوری ایده های افراد و تقویت ایده های آنها، مشکل از هر زاویه ای که تصور شود، پوشش داده خواهد شد.

قوانین طوفان فکری

طوفان فکری ممکن است محدود به قوانینی خاص به نظر نرسد، اما این موضوع نیز دارای قوانینی است که باید رعایت شود. هشت قانون اساسی طوفان فکری بشرح زیر است.

تعیین محدودیت زمانی

تعیین محدوده زمانی برای جلسات طوفان فکری، ضروری است. جلسات باید در مدت مشخصی بسته شوند. این مدت می‌تواند متغیر باشد اما باید محدوده مشخصی تعریف شود. بسته به پیچیدگی موضوع، عموما بین 20 تا 60 دقیقه زمان برای چنین جلساتی تعیین می‌شود. شروع جلسه با یک موضوع یا هدف مشخص و مختصر انجام شده و حاضرین باید به این موضوع، طرح یا هدف نزدیک شوند و خصوصا اینکه در موضوع باقی بمانند.

عدم قضاوت

لازم است تا از مسخره کردن، قضاوت و انتقاد خودداری شود. هیچ کس نباید در مورد هر ایده ای نظر منفی ارائه کند یا آن را به سخره بگیرد. این موضوع حتی از طریق زبان بدن نیز نباید منتقل شود. لازم است تا همه اعضا، نسبت به تمام ایده ها، بیطرف بمانند.

کمیت و کیفیت

به یاد داشته باشیم، “کمیت است که کیفیت را ایجاد می‌کند”. فرآیند سرند ایده‌ها و مرتب سازی، بعداً انجام خواهد شد. در این جلسات باید سعی برآن باشد که ایده‌های سایرین کامل شده و به آن بال و پر داده شود. بعلاوه تعداد بالای ایده‌ها به کیفیت بیشتر خروجی کمک خواهد نمود. سعی کنیم هیچ ایده‌ای در ابتدا حذف نشود. این یک فرایند ارتباطی است که در آن اعضا مفاهیم دیگران را گسترش داده و به بینش های جدیدی دست می‌یابند.

اتفاقا بهتر است برعکس این موضوع صادق باشد. یعنی ایده های عجیب و غریب نه تنها مسخره نشوند، بلکه تشویق شوند. علاوه بر این لازم است تا ممنوعیت بکارگیری عبارات محدودکننده مانند “ممنوع”، “گران” و کلماتی شبیه به آنها، وضع شود. همواره در این جلسات باید دریچه های رویا باز نگه داشته شوند تا همه در ارائه ایده آزاد باشند. البته به شرطی که این ایده‎ها، در راستای موضوع جلسه باشند.

بصری بودن

استفاده از المانهای بصری و یادداشت تمام ایده‌ها و نقاشی موضوعات بسیار کمک کننده است. نمودارها و برچسبها و یادداشتها کمک خواهد کرد تا ایده‌ها زنده شوند و جان بگیرند. همچنین می‌توان تصور بهتری از موضوعات داشت و آنها را از زوایای مختلف بررسی نمود.

تبادل نظر و مباحثه

هربار که یک ایده متولید می‌شود، بهتر است تا درباره آن تبادل نظر و مباحثه صورت گیرد. باید اجازه داد تا مباحثه گسترش یابد. برای رسیدن به نتایج مشخص، ضروری است که این راه را دنبال شود. البته بسیار حیاتی است که به همه ایده‌ها، احترام گذاشته شود.

لزوم حضور نویسنده و کارگردان

برای به دست آوردن نتیجه درست در جلسه طوفان فکری، لازم است تا فردی نقش ” نویسنده و کارگردان” را بازی کند. این فرد جلسه را نیز منظم نموده و هر ایده ای را روی وایت برد یا تخته یادداشت نموده یا برچسب می‌زند. مشخص کند.

موضوع دیگر این است که”نویسنده و کارگردان”، نباید اجازه دهد اعضا از موضوع خارج شوند ویا به مشکلات و موضوعات دیگر بپردازند. از آنجایی که ما می توانیم از طوفان فکری در هر قسمتی از فرآیند حل مسئله استفاده کنیم، بسیار مهم است که اعضای جلسه، به مشکل مربوط به آن قسمت پایبند باشند. آزبورن این موضوع را “پایبندی به نقطه نظر” نامیده است.

مراقب طوفان فکری باشیم

طوفان فکری، استفاده درست از هم افزایی است. ما از تفکر جمعی خود به سمت تولید انواع راه حل‌های بالقوه بهره می‌بریم. با این حال، عدم وجود نظم و تقید و آزادی بی حد و حصر نیز، چالش برانگیز است. در این جلسات، افراد درون گرا، ممکن است ساکت بمانند در حالی که برونگراها همواره درحال اظهار نظر هستند. هرکسی که به عنوان “نویسنده و کارگردان”، جلسه را هدایت می‌کند ، باید کل تیم را به سمت یافتن راه حل «هدایت» کند نه «ریاست». این فرد باید اطمینان حاصل کند که تمام اعضا تعامل داشته و در جلسه صحبت کنند.

آکادمی آنلاین عیب پوش

بازاریابی سنتی چیست؟

بازاریابی سنتی(classic marketing)، یا تراکنشی چیست؟

می توان گفت رویکرد بازاریابی سنتی یا همان «کلاسیک»، یا به عبارت دیگر «بازاریابی تراکنشی»، استراتژی بازاریابی است که تاکید بر خرید فوری و افزایش فروش دارد در صورتیکه رویکردهای نوین بازاریابی، مانند بازاریابی رابطه ای، برروی خرید و تعامل بلندمدت با مشتری تمرکز دارند.

با تغییر زمان، روندهایی که کسب و کارها می توانند به طور موثر به مشتریان دسترسی پیدا کنند، تغییر کرده است. گرچه برخی از روش های بازاریابی سنتی همچنان مقاومت می کنند، بازاریابی دیجیتال به عنوان ابزار اصلی دستیابی به مشتریان جدید آغاز شده است. افزایش سطح تعامل آن به همراه سایر ویژگی ها، آن را از بازاریابی کلاسیک متمایز می کند.

یکی از تفاوت های کلیدی بازاریابی کلاسیک یا سنتی با بازاریابی دیجیتال، زبان و لحن و صدای اشکال مختلف بازاریابی است. بازاریابی سنتی بیشتر سبکی رسمی و یک طرفه دارد، در حالی که بازاریابی دیجیتال بیشتر مستقیم و محاوره ای است.

عوامل دیگری نیز وجود دارد که سبک های بازاریابی را متمایز می کند. تغییر در خرید مصرف کننده که کاتالیزوری قوی در شکل دادن رویکرد بازاریابی دیجیتال بوده، به تمایز آن از روش های بازاریابی کلاسیک کمک می کند.

به هررو، بازاریابی کلاسیک، بازاریابی تراکنشی، بازاریابی آفلاین یا هر چه که آن را بنامیم، اقداماتی است که هدف آن دستیابی به مشتریان آفلاین و خصوصا ایجاد مستقیم فروش است. تبلیغات در روزنامه ها و مجلات، تبلیغات تلویزیونی و رادیویی و بیلبوردها و مواردی نظیر آن همه از این گونه از بازاریابی هستند. چالش بازاریابی سنتی، جلب توجه مخاطبان، خصوصا نسل جدید(زد)، و ترغیب آنها به انجام اقدامی ویژه است. این چالش در سال های اخیر با ظهور بازاریابی دیجیتال، بسیار هم بیشتر شده است.

آکادمی آنلاین عیب پوش

تبلیغات محیطی چیست؟

تبلیغات محیطی(POP Advertising)، چیست؟

این مفهوم که به استراتژی رقابتی شناخته شده است، به اقداماتی اطلاق می شود که در راستای جذب مشتری، مقاومت در برابر فشارهای رقابتی، و تقویت و استحکام موقعیت کسب و کار در بازار صورت می گیرد. به عبارت دیگر، الگویی است بنیادی از اهداف فعلی و برنامه ریزی شده بهره برداری و تخصیص منابع، تعاملات یک سازمان با بازارها، رقبا و دیگر عوامل محیطی.

این مفهوم به هر نوع تبلیغ خارج از منزل مشتری(POP)، محیط شهری یا نقطه نهایی فروش گفته می‌شود. این مفهوم در ابتدا صرفاً به معنای تبلیغات در نقطه فروش(Point of Purchase Advertising)، بود اما با ترویج استفاده، به تمامی تبلیغاتی که در محیط زندگی مشتری صورت میگیرد(خارج از خانه)، توسعه پیدا کرد. عبارت خارج از خانه برای هر رسانه‌ای که خارج از محیط منزل با مشتری در ارتباط باشد، بکار می رود.

بعدها این اصطلاح به تبلیغات خارج از خانه نیز شناخته شد. برخی پژوهشگران، سابقهٔ تبلیغات محیطی در جهان را بسیار پیش‌تر از ظهور ماشین آلات، انقلاب صنعتی و مدرنیته می‌دانند. در مقابل، برخی دیگر برآنند که تاریخ این رشته با تولید انبوه و نظام سرمایه‌داری و مصرف گرایی، گره خورده است.

اهداف

تبلیغات محیطی، شیوه ای مناسب برای به خاطر آوردن نام محصول در ذهن مشتری، پیش از ورود وی به مراکز خرید و در واقع آخرین شانس کسب و کارها جهت معرفی برندشان است. تغییرات رفتاری مردم در جامعه سبب افزایش درخواست برای تبلیغات محیطی در انواع گوناگون آن شده است. در واقع تبلیغات محیطی پیام خود را به صورت ساده اما پرقدرت به مصرف‌کنندگانی که در حال جابه‌جایی هستند، به‌خصوص درست در زمانی که در محل خرید حضور دارند، می‌رساند.

رسانه و ابزارها

به طور کلی، چهار مدل اجرای شناخته شده تبلیغات محیطی وجود دارد. این چهار مدل عبارتند از بیلبورد، مبلمان شهری، حمل و نقل شهری و سایر رسانه‌های محیطی.

بیلبورد (Billboard)

بیشتر افراد این روش از تبلیغات محیطی را می شناسند و برخی به غلط صرفاً تبلیغات محیطی را به بیلبورد می شناسند. البته با توجه به میزان دید، یکی از مدلهای عالی برای معرفی محصول و خدمات در محیط شهری است.

مبلمان شهری (Urban furniture)

همانگونه که از نامش پیداست، این روش از تبلیغات محیطی برروی مبلمان شهری و در تمامی بخشهای آن قابلیت اجرا شدن دارد.

حمل و نقل شهری (Vehicle)

این روش نیز مختص به استفاده از بدنهٔ اتوبوس، مترو، بدنهٔ خودروهای پخش محصول و غیره است.

سایر رسانه‌های محیطی (Other media advertising)

سایر رسانه های محیطی نیز در این بخش دسته بندی می شوند. از جمله سایر رسانه های محیطی شناخته شده  می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.

  • استرابورد (Straboard)
  • برایت بورد(brightboard)
  • استند تبلیغاتی(Stand)
  • ایستگاه‌ها (Stations)
  • تابلوی سردر فروشگاه (Store sign board)
  • تلویزیون‌های تبلیغاتی (Advertising TV screens)
  • جعبه‌های نور یا لایت باکس تبلیغاتی (Light Boxes)
  • حروف‌نگاری روی پنجره فروشگاه (Window Lettering)
  • دیوارنگاری [نقاشی دیواری و دیوارنویسی] (Graffiti)
  • سایه‌بان جلوی درب فروشگاه (Awnings)
  • عرشهٔ پل‌ها (Bridge advertising)
  • لمپوست بنر (Lamp-post banner)
  • ویترین (Advertising Showcase)
آکادمی آنلاین عیب پوش

بازاریابی سبز چیست؟

بازاریابی سبز(Green marketing)، چیست؟

این گونه از بازاریابی به توسعه و بازاریابی محصولاتی اطلاق می شود که فرض می شود از نظر محیط زیست بی خطر هستند یا توسعه آنها به بهبود وضعیت محیط زیست کمک میکند. یا توسعه و بازاریابی محصولات و خدماتی که برای به حداقل رساندن تأثیرات منفی بر محیط فیزیکی یا بهبود کیفیت آن طراحی شده باشند.

نقش بازاریابی سبز در توسعه سازمانها

تبلیغات کاهش انتشار گازهای گلخانه ای مرتبط با فرآیند تولید محصول یا استفاده از مواد بازیافتی پس از مصرف برای بسته بندی محصول یا اختصاص بخشی از درآمد حاصل از فروش به طرح‌های زیست‌محیطی، مانند کاشت درخت، همه در زمره این استراتژی بازاریابی قرار می گیرند. سازمانها و برندهایی که این موضوع را رعایت می کنند، دوستدار محیط‌زیست معرفی می شوند.

این اصطلاح همچنین ممکن است برای توصیف تلاش برای تولید، تبلیغ، بسته بندی و بازیابی محصولات به روشی حساس یا پاسخگو به نگرانی های زیست محیطی هم استفاده شود.

اما در جهان بازاریابی، یکی از معضلاتی که سازمانها و برندها با آن روبرو هستند این است که به واقع آنها تقریبا هیچ یک از وظایف و مسئولیتهای اجتماعی خود را رعایت نمی کنند. به همین دلیل سعی میکنند بهانه ای پیدا کنند تا محصول و خدمات خود را به مسئولیت اجتماعی خود متصل کنند و ادعا کنند که درحال اجرای وظایف و مسئولیتهای اجتماعی خود هستند.

بسیاری از برندها سعی میکنند به هر طریقی که شده ادعا کنند که برای محیط زیست ارزش قائل هستند و خدمات یا محصولاتی که دارند، در راستای توسعه و کمک به محیط زیست تولید و ارائه می شوند. بنابراین در شبکه های اجتماعی و تبلیغات خود مدعی می شوند که در حال ارائه خدمت به محیط زیست هستند.

در واقع بازاریابی سبز به تعریف ویژه توسعه محصولات و خدمات دوستدار محیط زیست است اما در واقع استفاده ای که از این بازاریابی می شود، همان چیزی نیست که در حقیقت وجود دارد.

اما اگر به واقع محصول یا خدماتی وجود داشته باشد که بصورت حقیقی وجود یا توسعه آن به حفظ محیط زیست کمک کند، این روش از بازاریابی دقیقا در جای خود کار می کند و اگر غیر از این باشد، از این روش بهره برداری شده تا قشری که محیط زیست برای آنها اهمیت دارد هم جذب آن محصول یا خدمات شوند.

به هررو، استفاده از این استراتژی بازاریابی به این دلیل که برندها و کسب و کارها مجبور هستند حتی به صورت ظاهری موضوعات دوستدار محیط زیست را تبلیغ کنند، مفید و مثبت است.

آکادمی آنلاین عیب پوش