سندرم صندلی گهوارهای(Rocking Chair Syndrome)، در سالهای اخیر در ادبیات منابع انسانی و مدیریت، رایج شده است. این سندروم کنایه از اثر فعالیت و تلاش ظاهری در سازمان است که در نتیجه انجام آنها، خروجی برای سازمان حاصل نشده و نتیجهای در برنداشته باشد. این شرایط ممکن است در زندگی فردی و برای همه انسانها پیش آمده باشد. در این حالت، فرد تلاش متوسط یا تلاش زیادی انجام میدهد و انرژی بسیاری صرف میکند، اما نتیجه کار، اثربخش نیست.

در شرکتها و سازمانهایی که دچار سندرم صندلی گهوارهای هستند علیرغم اینکه کارکنان تحرکی ندارند، ولی تظاهر به تحرک داشتن میکنند و همین گاهی باعث سردرگمی میشود. چون درواقع کار به ظاهر در حال انجام است اما نتیجه حاصل نمیشود. در ادامه این تظاهر به کار کردن، هیچ پویایی و پیشرفتی به دست نمیآید و در اغلب اوقات این مسئله، مانند یک اپیدمی در کل شرکت پخش میشود.
در برخی از موارد مدیران موجب ایجاد چنین فضایی هستند، اما همیشه نیز این موضوع صدق نمیکند. در بسیاری از سازمانها، کارکنان سالهای زیادی را در یک مقطع ماندهاند و پیشرفت را تجربه نکردهاند. این عدم پیشرفت ممکن است به دلیل عدم کارایی کارکنان یا عدم فضا برای پیشرفت باشد. اما به هررو، آنها دچار روزمرگی و عدم بازدهی مناسب شدهاند.

این کارکنان توان و جرات خروج از سازمان و خطر کردن و از دست دادن شغلشان را ندارند. بنابراین فضا و روزمرگی را پذیرفتهاند به خود القا نمودهاند که دیگران و خصوصا مدیران مسئول این عقب ماندگی و عدم پیشرفت هستند، وگرنه آنها توانایی بسیار بالایی دارند اما در واقع چنین نیست. توانایی کارکنان هم به محیط بستگی دارد و هم به توانایی فردی.
کارکنانی که شجاعت خطر و ریسک را ندارند و پیشرفت را انتخاب نمیکنند، در سازمان هم موضعات جدید را نخواهند پذیرفت و فقط غر میزنند. آنها تنها روی صندلی گهوارهای به عقب و جلو میروند و به ظاهر نشان میدهند که کار میکنند!.
بخش زیادی از این حالت به عمل نکردن به ایدهها در سازمان باز میگردد. در برخی از شرکتها به خاطر ترس از تغییر، بسیاری از ایدهها عملی نمیشوند و در حد ایده باقی میمانند. در حالی که گاهی یک قدم کوچک همواره بهتر از یکجا ماندن و ثابت شدن در یک نقطه است.

بسیاری از افراد هستند که در سازمانها یا به عمد و یا بصورت غیر ارادی و غیر عمد، به ظاهر برای پیشرفت سازمان تلاش میکنند، اما در حقیقت این افرای مشغول دویدن روی تردمیل هستند و هرچقدر بدوند، در حقیقت به جایی نخواهند رسید!
نوشته: فرامرز عیب پوش