اعظم قلی زاده پاشا، در سال 1314در یکی از روستاهای اطراف بابل دیده به جهان گشود. پدرش شیخنعمتالله پاشایی و طلبه مدرسه صدر بود. وی در کنار تحصیل مذهب، به شغل تجارت خواروبار مشغول بود. درآن زمان شاغلین این مسلک، معروف به سقطفروش بودند. شیخ نعمت الله تعدادی زمین کشاورزی داشت که خانواده پاشایی در فصول مربوطه در آنها کشاورزی میکردند. اعظم دوبرادر و یک خواهر داشت.
خانواده پاشایی ها از معتمدین مازندران بودند. اعظم، دوره ابتدایی را در مکتبخانه آموخت. پس از آن در سن سیزده سالگی به شهر بابل رفت تا تحصلات متوسطه خود را در این شهر به اتمام برساند. به دلیل اینکه هنوز ابتدایی را از نظر قانونی به اتمام نرسانیده بود، به مدرسه ابتدایی تربیت معرفی شد. باتوجه به تسلط اعظم به علوم مختلف، از زمان ورود، درکلاس پنجم نشست. او مسافت خانه تا مدرسه در بابل را پیاده و از کنار رودخانه سجرو طی میکرد.
وی پس از دوسال به همراه پدر به قم رفت و تا کلاس نهم را درقم بصورت شبانه طی کرد. خانواده اعظم وی را به نزد یکی از اقوام در تهران فرستادند. اعظم سالهای پایانی دبیرستان را در رشته ریاضی در دبیرستان مروی گذراند. در همان سال دکتر اقبالی، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کرد که دانشآموزان رشتهی ریاضی میتوانند درکنکور پزشکی شرکت کنند. او چون به رشتهی پزشکی علاقهمند بود، 3ماه تابستان همان سال دروس رشته طبیعی را خواند و همهچیز را بهخوبی یاد گرفتم . امّا زمانیکه به محض اینکه سر جلسه امتحان نشست نتوانست پاسخی بدهد و مجبور به بازگشت به رشتهی اصلی خود شد. در همان سال در کنکور دانشکدهی فنّی شرکت کرد و در دانشکدهی فنّی تهران در رشته مهندسی شیمی پذیرفته شد. در دوره دانشجویی، مهندس مهدی بازرگان استاد ترمودینامیک و رئیس دانشکدهی فنی بود. اعظم قلی زاده در طول تحصیلات در زمره دانشجویان ممتاز دانشکده بود و بارها از بورسیه تحصیلی استفاده کرد. وی موفق شد در رشتهی مهندسی شیمی مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کند.
وی پس از فارق التحصیلی در سال 1340 در اولین کارخانه ریخته گری تهران مشغول بکار شد و درسال 1346با همسرش که 10سال از او کوچکتر بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج هفت فرزند (4 پسر و 3 دختر)، بود.
دهه چهل شمسی، دهه طلایی صنعت و اقتصاد ایران بود. بسیاری از کارآفرینان در این دهه موفق به ساخت کارخانجات بزرگی در ایران شدند. در این دوره کشور درحال تبدیل از کشوری که مصرف کننده صرف است به کشوری که صنایع درجه 2 خود را تولید میکند، بود. این دوره گذار، فرصت بسیار مغتنمی برای پیشرفت صنایع در کشور بود.
کارخانه ریخته گری تهران یکی از اولین کارخانجات مدرنی بود که در دهه چهل شمسی به کشور وارد شده بود. مالک این کارخانه مهندس داوود رجبی(وزیر راه کابینهی اعلم و دکتر مصدق)، بود. رجبی از مدیران بسیار برجسته، فرهیخته و کاردان کشور بود. وی موفق شده بود تا با تلاش و اخذ وام، این کارخانه را از سوئیس خریداری کرده و تحت نظارت کارشناسان سوئیسی، نصب و راهاندازی کند. با توجه به وضعیت آن دوران و موضوع کاپیتولاسیون، رابطه خوبی میان کارکنان ایرانی شرکت وکارشناسان سوئیسی وجود نداشت. کارکنان ایرانی سویسیها را متکبر و مغرور میخواندند و سویسیها کارکنان را متخاصم و عقب مانده میپنداشتند. دراین میان فقط قلیزاده پاشا میتوانست هم با کارگران و هم با کارشناسان سویسی ارتباط برقرار کند.
باتوجه به سختی شرایط و عدم همکاری کارکنان ایرانی، سویسیها نتوانستند کارخانه را تکمیل کنند. درنتیجه این کارخانه موفق نشد تا به بهرهبرداری صددرصد برسد. در نتیجه پس از مدتی اقساط معوق تجمیع شده، وضعیت کارخانه را به سمت به ورشکستگی کشاند. در نتیجه شرکت قادر نبود حقوق کافی به کارگران بپردازد. این دستمزد به بیش از روزانه 35ریال نمیرسید. اعظم قلی زاده پس از دوماه کار در کنار سویسیها از مهندس رجبی خواست تا با تلاش خود و استفاده از دانش داخلی کارخانه را از ورشکستگی، نجات دهد. رجبی به خاطر ورشکستگی در بستر بیماری بود. وقتی این پیشنهاد را شنید، خوشحال شد و پیغام داد: “قلیزاده اگر میتواند، بیاید درست کند.” در نتیجه این کارخانه به مدت دو هفته تعطیل شد تا دستگاهها چک شده و سازماندهی تولید و بهره وری جدیدی را آغاز کند.
قلی زاده پاشا پس از اخراج کارشناسان خارجی، تعدادی از کارگران و سرپرستان زبده را جمع کرد و همهچیز را برایشان توضیح داد و آنها را به همراهی و مشارکت فراخواند. با مشارکت کارگران محصولات کارخانه تا 97% سالم تولید شده و بهره وری لازم حاصل شد. قلی زاده پاشا با توجه به اینکه میدید که مهندس رجبی حقوق کارکنان را پرداخت نمیکند به همراه کارگران نقشهای طراحی کرد. طبق این نقشه مقرر شد تا کارگران اعتصاب کنند و او را به عنوان گروگان نزد خود نگاه دارند تا حقوقشان پرداخت شود. این نقشه اجرا شد. بامراجعه پلیس و مداخله صاحب کارخانه فردای آن روز چندین چمدان پول نقد به عنوان حقوق بین کارگران توزیع شد و ماجرا خاتمه یافت.
قلی زاده پاشا از اواسط سال 42 در دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود. وی از سال 43 فعالیت های سیاسی خود را آغاز نمود. وی در مشارکت با دوستان انقلابی خود، موفق شد به محضر آیت الله طالقانی رسیده و با پیشنهاد وی، به فکر تاٌسیس یک کارخانه مدرن ریختهگری بیفتد.
وی در قرار با شرکای خود متعهد شد تا ماشینآلات را وارد ننموده و تکنولوژی ریخته گری را بومی سازی کنند. سرانجام این کارخانه در اواخر دهه چهل شمسی طرّاحی، ماشینسازی و شروع به کار نمود. قلی زاده پاشا اولین مدیرعامل فولاد ایرفو بود که تاکنون در این سمت فعالیت دارد.
شرکت ایرفو با توجه به امکانات لجستیکی ضعیف ایران در جنگ تحمیلی، از سال 63 تصمیم گرفت سمت و سوی تولیدات کارخانه را به ساخت خمپارهی 120 میلیمتری میلیمتری تغییر دهد. این شرکت موفق شد تا روزانه 2500 قبضه خمپاره تولید کند. پس از آن کارخانههای دیگر هم تدریجاً خمپارههای 60، 80 و 120 میلیمتری و گلولهی توپ 150 میلیمتری را در داخل کشور، تولید کردند.
میراث قلی زاده پاشا
شرکت ایرفو بیش از نیم قرن در صنایع ریختهگری، حرارتی و ماشینسازی ایران تجربه دارد. این شرکت در سالهای 78، 79، 80 بهعنوان واحد نمونهی کشوری انتخاب شده و دارای گواهینامهیiso9001 و گواهینامه ملّی ایران و برخوردار از چندین لوح تقدیر کشوری است .
محصولاتش این شرکت شامل دیگ چدنی شوفاژ سانترال، پکچ چدنی شوفاژ دیواری و زمینی (در دو مدل آشپزخانه و موتور خانهای)، انواع یخچال فریزر، لوله و اتّصالات چدنی فاضلاب، رادیوتور آلومینیومی، قطعات چدنی سنگین صنعتی و طراحی ماشینسازی خطوط تولیید است و بیش از 500 نفر اشتغال مستقیم ایجاد نموده است.
وی اکنون مشغول کار برروی پروژهی کاغذسازی از کاه برنج است که بیش از 100هزار شغل مستقیم و غیر مستقیم ایجاد خواهد نمود.
رمز موفقیتم در 3چیز است: تعقّل، سختکوشی و توکل. یادم نمیآید از کارکردن خسته شده باشم از ادامه کاری که کردهام، ناامید شدهباشم. شک برایم معنا ندارد. به نظر من انسان میتواند با توکل، تعقّل، تدبّر و سختکوشی بر کلیه مشکلات فایق آید. توصیهام به جوانان عزیز این است که هرگز یاٌس ناامیدی به خود راه ندهند و همیشه با امید و اتکا قادر مطلق و با تمام وجود در خدمت آن کار قرار گیرند و صرفنظر از درآمدهای عادی و تجربهای که کسب کردهاند، قانع باشند.
از مهندس اعظم قلی زاده پاشا، تعدادی مدرسه و یم مسجد به یادگار مانده که ایشان هرساله در حال توسعه این امور خیریه هستند. اعظم قلی زاده پاشا از مفاخر صنعت ایران است.
محمدحسین امینالضرب، در سال 1251 خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسن اصفهانی و مادرش ماه بیگمخاتون نام داشت. محمدحسین، دوران کودکی را در تهران گذراند و باتوجه به تمکن مالی پدر، از محضر اساتید بزرگی بهرهمند شد و یادگیری زبان فارسی، ریاضی، نجوم و علوم را نزد ایشان فراگرفت. پس از آن به درخواست پدر، محمدحسین، زبانهای عربی و فرانسوی را نیز بصورت جداگانه نزد معلمان خصوصی فراگرفت.
محمدحسین جوان کنجکاو و جویای دانش بود. او هیچگاه آموختن را رها نمیکرد و برای آموختن علوم جدید، به هرکاری دست میزد. او در تهران، برای آموختن کامل عربی، برای مدتی نزد سیدجمالالدین اسدآبادی زندگی کرد و زبان عربی را بهطور کامل از وی آموخت. پدر وی تاجر چیرهدستی بود و فنون ضرب سکه را نیز در اروپا آموخته بود. به همین دلیل از طرف ناصرالدین شاه، به عنوان مسئول ضرابخانه شاهنشاهی منصوب شد.
محمدحسین، در نوجوانی در حیاط منزل پدرش دست به فعالیتهای تجاری و اقتصادی زد. او به ادامه راه پدرش در تولید و ضرب سکه پرداخت و تا ۱۹ سالگی کل این کار را در دست گرفت. محمدحسین امینالضرب مانند پدر یکی از تجار معروف زمان خود بود و علاقه زیادی به سفر، به خصوص برای تجارت داشت و به هر جا که سفر میکرد، توشهای از تجارت اقتصادی را از آن کشور با خود به ارمغان میآورد. ب
امین الضرب در یکی از سفرهای تجاری خود بود که ناصرالدین شاه ترور و کشته شد. مرگ ناصرالدین شاه، برای پدرش بسیار گران تمام شد. حاج محمدحسن اصفهانی در نبود پسرش، سعی بر آرام کردن اوضاع آشفته مالی خزانه را داشت. در این خلال، درباریان موضوع اقدام وی به ضرب سکه بدون پشتوانه را به حضور شاه جدید بردند. بلافاصله پس از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، حاج محمدحسن اصفهانی به دلیل این تقلب، گناهکار شناخته شد و به دستور شخص مظفرالدین شاه، دستگیر شد و به زندان افتاد. در آن دوران امینالضرب در راه بازگشت از سفر فرنگ در سبزوار بود که خبر به زندان افتادن پدرش را به او رساندند. او بلافاصله به راه افتاد و خود را به تهران رساند و شروع به فعالیت برای آزادی پدر کرد.
او به صنیعالدوله(داماد مظفرالدین شاه)، مراجعه کرد و با پرداخت جریمه و مبلغ چهل هزار تومان رشوه به شخص صنیعالدوله، موجبات آزادی پدرش را فراهم کرد. حاج محمدحسن اصفهانی پس از آزادی، از سمت سرپرستی ضرابخانه شاهنشاهی عزل و شخص صنیعالدوله عهدهدار این مسئولیت شد. البته بعدها مشخص شد که تقلبی در کار نبوده و این دسیسهای از طرف درباریان بودهاست. به همین خاطر او به عنوان مشاور صنیع الدوله در ضرب سکه و چاپ اسکناس فعالیت نمود و اجازه یافت تا لقب خانوادگی “امین دارالضربی”، را به عنوان نام خاندان خود حفظ کند و همچنین خود، لقب “امین الضرب”، را دریافت نمود.
به همین خاطر، از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت همچنین مقارن با انقلاب مشروطه نیز تجار تهران او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس نیز، نمایندگان او را به عنوان نایب رئیس مجلس انتخاب کردند. او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت میکرد تا جایی که حتی پیشنهاد تأسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.
امینالضرب، با وارد کردن ماشینهای ابریشمکشی از فرانسه به ایران برای کارخانه ابریشم، پا به رقابت صنعتی گذاشت اما در صنعت ابریشم، زیاد موفق نبود، چون در همان آغاز کار، نوعی انگل به مزارع شمال حمله کرد و محصولات آنجا را از بین برد و این امر، خسارات زیادی به صنعت ابریشم ایران وارد کرد. همچنین در صنعت ریلی و تأسیس راهآهن ایران نیز، فعالیتهای زیادی از او به چشم میخورد. اما یکی از مهمترین و زیباترین فعالیتهای اقتصادی صنعتی امینالضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود. خرید کارخانه برق توسط وی داستان جالبی داشت. امینالضرب، در خاطراتش در خصوص ورود برق به ایران چنین نوشته است.
در سال ۱۲۸۴ خورشیدی، به همراه جناب مظفرالدین شاه که برای سفر سوم، عازم روسیه شده بودند، همراه بودم. روزی که در خیابان قدم میزدم، چشمم به کارخانهای افتاد که در حال تولید برق بود. آن کارخانه در حال کار کردن بود و من از قراین متوجه شدم که روشنایی شب توسط این کارخانه تأمین میشود. من که تا آن زمان، چنین چیزی را ندیده بودم، محو این صنعت شدم و شروع به تماشای آن نمودم. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بودم، نگهبان در ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به من گفت: مگر خیال خریدش را داری؟ من به زبان روسی به وی گفتم: اگر ارزان بدهند، میخرم!. در همین میان، صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر شد. من لباس فاخری نداشتم و او چون مرا با وضع لباسی نامناسب یافت، با لحنی حاوی تمسخر به من گفت: قیمتش فلان قدر(معادل پانصدهزار تومان)، است. من نیز قیمت را مناسب یافتم و از وی خواستم تا قولنامهاش را بنویسد. به وی گفتم که و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا میکنم و پس از هماهنگی صاحب کارخانه با آن تاجر، من کارخانه را تصاحب کردم.!
بدین شکل برای اولین بار برق توسط امینالضرب، وارد ایران میشود. هنوز مدت زیادی از بازگشت امینالضرب و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق امینالضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابانهای لالهزار، سعدی، شاهآباد و چراغ برق را روشن کرد. مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابانها آمده بودند اما در بین آنها عدهای معتقد بودند که این روشنایی، بخشی از قدرت شیطان است. بنابراین شروع به قطع سیمها و شکستن لامپها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمیدادند. همچنین اکثر رجال و وزرا به برق حاج امینالضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمیتوان اعتماد کرد و احتمال این را میدادند که ناگهان خاموش شود به همین خاطر تا مدتها نیز از چراغهای زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده میکردند.
امینالضرب، این چالش بزرگ را نیز به شیوهای مدیرتی و زیبا، به فرصت تبدیل کرد. او با چنین عقاید خرافی، به هیچ وجه مبارزه مستقیم نکرد. بلکه ترفندی اتخاذ کرد که مردم نه تنها این مهم را از جنبه شیطان ندیدند، بلکه آن را دریچهای به رحمت خدا و نشانه استقبال از منجی عالم بشریت، دانستند. امینالضرب، به کارکنان اداره برق دستور داد تا به مناسبت نیمه شعبان، تمام خیابانهای امیریه، منیریه و لاله زار را مزین به لامپهای رنگارنگ کنند. یکی از مهندسین کارخانه با توجه کمبود پایه، از سیم کشی کابلی برای این نورافشانی استفاده کرد و اینچنین بود که اولین ریسه های نورانی میلاد امام عصر(عج)، اختراع شد. خیابانهای تهران نورباران شده بود. ریسهها همه جا کشیده شده بودند. و نور های رنگی، جلوه شادی به شهر بخشیده بودند.
امینالضرب، با این کار مردم را بار دیگر شگفتزده کرد و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرای آن دوران بود. پس از آن، مردم این ابتکار امینالضرب را به خانههای خود بردند و به تدریج برق، جای چراغهای زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت. کارخانه برق از عصر، تا پایان شب به طور مستمر کار میکرد. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایهداران بود ولی کمکم به صورت عمومی درآمد و خانههای مردم را روشن کرد. این کارخانه در زمان خود، تبدیل به کارخانهای معتبر شد. موتور این کارخانه، به وسیله نفت کار میکرد و برق ۱۱۰ ولت، تولید میکرد. موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را بهطور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند، بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمیشد به آن خیره شد ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه میشد، نور آن نیز ضعیفتر میشد.
در آن زمان رقابت شدیدی بین مردم، برای استفاده از برق شکل گرفت. تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغهای نفتی و روغنسوز را بهانهای برای بردن برق به خانههای خود قراردادند. مصارف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود میشد. مولدهای اولیه با نفت، زغالسنگ و چوب کار میکردند ولی بعدها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند. به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال ۱۲۸۴، ادارهای در شهرداری تهران به نام (اداره روشنایی معابر) تأسیس شد. این اداره بعدها به (بنگاه برق) تغییرنام داد ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود. پس از اینکه برق بهطور کامل در میان مردم جا افتاد و عقیدههای کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق، فردی را به عنوان مأمور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپها قرار داد که به او “تحصیلدار”، میگفتند.
تحصیلدار، بدون آن که کنتور یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب آمده و براساس تعداد لامپها از صاحبان آنها پول میگرفت. در آن زمان لامپهایی که معمول بود، لامپهای چهل واتی، لامپهای ۷۵ واتی و لامپهای صدواتی بود. البته در آن زمان به واحد وات، شمع میگفتند. قیمت مصرف لامپهای چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپهای ۷۵ شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار میبردند. اول شب لامپ کموات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پروات میبستند، یا اینکه ابتدا یکی، دو لامپ وصل میکردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه میکردند. عدهای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار میبستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز میکردند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی میکردند. متاسفانه، فرهنگ شانه خالی کردن از پرداخت بدهی بابت خدمات دریافتی، از آن زمان شایع بود.
در دوره هشتم مجلس شورای ملی، امینالضرب نماینده تهران بود و در آبان ۱۳۱۱ پیش از پایان دوره، در انتخابات دوره نهم نیز به نمایندگی انتخاب شد اما پیش از پایان دوره و پذیرش نمایندگی، اجل مهلت را از وی گرفت. در نهایت محمدحسین امین الضرب، پس از سالها تلاش و خدمت به کشور در ۲۵ آذر ۱۳۱۱ خورشیدی بر اثر ابتلا به بیماری آسم، دیده از جهان فروبست. بنا به وصیتش، او را در نجف به خاک سپردند. هنگام اعلام خبر درگذشت امینالضرب در مجلس، حسین دادگر رئیس مجلس درخصوص این مرد بزرگ، سخنرانیی زیبایی در صحن مجلس نمود.
فقید مرحوم به قدری محسنات و مکارم اخلاق داشت که بنده مرددم کدام یک از آنها را به عنوان تذکر از آن مرحوم ذکر کنم. یقین دارم اگر از صمیمیت و پایدارى ایشان در رفاقت و سیاست بیان کنم براى مذاکره در مجلس شوراى ملى که به این دو صفت در اعضایش احتیاج مبرم دارد حسن تشخیص باشد. از پیدایش مشروطیت تا هنگام وفاتش، مرحوم مهدوى به آزادى و عدالت باوفا و صدیق بود و به این دوره نورانى و این دوره خادم و پایدار زیست. تمام ساعات این مرد خیرخواه مصروف کارهاى اجتماعى و اقتصادى بود و این سیره و عادت تا آنجا دوام داشت که به کارهای شخصى خود نمیپرداخت و آنها را در درجه دوم میشناخت. به اوضاع حاضره در ترقیات باهره امروز ایمان و عقیده داشت و به پیشرفت امور وطنى خویش عملاً ابراز علاقه میکرد و در روش محکم خود لغزش و فتورى نداشت. به جرگه ما مهربان و براى همه نیکخواه بود. از زبان و عملش کسى را رنجه نمیکرد و با خیر و نیکى اخوت و الفت داشت.
میراث امین الضرب
محمدحسین امین الضرب، خدمات زیادی برای ایران داشت و برخی بزرگان، شروع دوران صنعت در ایران را مدیون این مرد بزرگ و بنیانگذاری صنعت برق توسط وی در ایران میدانند. امین الضرب با ورود صنعت برق به کشور، تحول عظیمی در کشور ایجاد نمود و شغلهای بسیاری که پیش از این وجود نداشتند، به وجود آمدند.
یکی از ابداعات ماندگار امین الضرب در ایران، پیشنهاد تأسیس بانک ملی ایران را به مظفرالدین شاه بود. او با کارهایی که در جابجایی پول در جهان انجام داده بود و دشواریهایی که در این صنعت مشاهده نموده بود، جای یک بانک ایرانی در مبادلات بین المللی را خالی میدانست. او پیگیری های فراوانی برای تاسیس بانک ملی کرد. ده سال قبل از بهوجود آمدن بانک شاهی (اولین بانک ایران)، هیچ بانکی در ایران وجود نداشت. امین الضرب پیشنهاد تاسیس بانک ملی ایران را به مظفرالدین شاه ارائه نمود و برنامه مدونی برای اداره آن ارائه کرد. این پیشنهاد با دخالتهای کشورهایی که ایران را تحت سلطه خود داشتند و عوامل آنان، جامه عمل نپوشید و به جای آن ده سال بعد، بانک شاهی در ایران تاسیس گردید.
البته پس از استقرار مشروطیت هنگامی که دولت از مجلس شورای ملی اجازه استقراض خارجی خواست، احساسات ملی که از وامهای گذشته و رفتار بانکهای بیگانه جریحه دار شده بود به هیجان آمد و نمایندگان مردم به منظور قطع نفوذ سیاسی و اقتصادی بانکهای مذکور و در ترمیم وضع مالی خزانه ضمن مخالفت با استقراض خارجی تأسیس بانک ملی را خواستار شدند و جمعی از بازرگانان و صرافان متعهد مشارکت در این بانک شدند و در آذرماه ۱۲۸۵ با اعلانی که مبین احساسات عمومی و علاقه مردم به تأسیس یک بانک اعتباری ملی در ایران بود، انتشار یافت و بانک ملی ایران تاسیس شد. بانک ملی ایران بزرگترین بانک جهان اسلام است.
امین الضرب داراییهای بسیاری داشت که برخی از آنها وقف شد. اما از جمله داراییهای مشهور وی، باغ ضرابخانه در پاسداران است. این ملک بعدها که به وسیله دولت پهلوی از خانواده امین الضرب گرفته و به بانک مرکزی تعلق گرفت.
قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابانها و کوچهها، یکی از مشکلات دولت وقت بود. امین الضرب هم صنعت برق را به کشور آورد و هم چراغانی های تمام شهر، یادگار امین الضرب است.
امینالضرب یکی از دیرپاترین نهادهای اقتصادی در ایران یعنی مجلس وکلای تجار یا همان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران را بنیان نهاد. وی از سال ۱۳۰۶ الی ۱۳۱۱ ریاست اتاق تجارت تهران را بر عهده داشت.
امینالضرب، با وارد کردن ماشینهای ابریشمکشی از فرانسه به ایران برای کارخانه ابریشم، پا به رقابت صنعتی گذاشت اما در صنعت ابریشم، زیاد موفق نبود، ولی به هررو وی پایه گذار صنعت ابریشم در ایران بود.
جایزه امین الضرب
همانگونه که اشاره شد، امین الضرب لقبی است که به اشخاص بانفوذ که امین پادشاهان و سلاطین در ضرب سکه بودهاند اطلاق میشد. مطابق فرهنگ دهخدا، امین الضرب، رئیس یا سرپرست ضرابخانه و شخص مورد اعتماد شاه بوده است.
حاج محمدحسنخان اصفهانی(امینالضرب) پدر محمدحسین امینالضرب جزو اولین تاجرانی بود که در دوره قاجار با اروپائیان به تجارت مشغول شد. پس از دوستعلی نظامالدوله امورات ضرب سکه را به فرمان ناصرالدین شاه به عهده گرفت. به پاس تلاش وی در کارآفرینی و تجارت، او را پدر کارآفرینی و تجارت مدرن ایران شناخته اند. او موسس مجلس وکلای تجار ایران که آن را مجلس تجارت هم میخواندند، بود. این مجلس دستگاهی اقتصادی، با صلاحیت حقوقی و شخصیت سیاسی بود که بعدها فرزند وی یعنی محمدحسین امین الضرب این مجلس را به شکل امروزی یعنی اتاق بازرگانی تهران، تغییر داد.
به همین سبب اتاق بازرگانی تهران(که موسس آن محمدحسین امین الضرب بود)، در سال 95 تصمیم گرفت به جهت تشویق کارآفرینان، اقدام به برگزاری مراسمی با عنوان اعطای جایزه امین الضرب نماید. این اتاق هرساله با دعوت از تشکل ها و تولیدکنندگان، این جایزه را به منتخبین، اعطا میکند. این جایزه به رسم احترام و یادبود از حاج محمدحسن امین الضرب(پدر امین الضرب)، تاسیس شده و با وجود زحمات فراوان محمدحسین برای اتاق بازرگانی، به وی ارتباطی ندارد(بسیاری تصور میکنند این جایزه به پاس بزرگداشت محمدحسین امین الضرب است که درواقع به پاسداشت یاد پدر ایشان است). اتاق بازرگانی تهران با برگزاری مراسم اعطای نشان امینالضرب، سعی نموده تا این جایزه را به یک نوبل اقتصادی تبدیل کند.
هیات داوران این جایزه، متشکل از یک اقتصاددان، دو محقق حوزه کارآفرینی، چهار چهره سرشناس تشکلی به نمایندگی از چهار رشته صنعت، معدن، کشاورزی و بازرگانی، یک روزنامهنگار و سردبیر سرشناس اقتصادی رسانهها و یک پیشکسوت هستند.
نشان امینالضرب از پیشکسوتان بخشخصوصی تقدیر میکند. برخی از کارشناسان اعتقاد دارند حرکت در مسیر ماندگاری و ارتقای ارزش این تندیس نیازمند این است که اتاق بازرگانی دایره داوریها و شاخصها را روشنتر و شفافتر کند. این جایزه باید از حالت تزئینی و نمادین خارج شود و به ابزاری تبدیل شود که بتواند بستر کارهای دیگر را فراهم کند.
تاکنون نشان امین الضرب به اصغر قندچی(پدر کامیونسازی ایران)، علی رحیمیان(فعال بزرگ صنعت دام و طیور)، علی حاج سید سلیمانی(بنیانگذار نیککالا)، اسدالله عسگراولادی(پدر بازرگانی ایران)، محسن خلیلی (از بزرگان صنعت سیمان)، علیاکبر رفوگران(بنیانگذار کارخانه بیک در ایران)، عباس سعیدی نژاد(بزرگ حوزه دارو)، ابراهیم عسگریان(پیشگام صنعت شیر)، مهدی حریری(پدر چای ایران)، عزیزاله علاءالدین(بنیانگذار بازارعلاءالدین)، رحمان گلزار(سازنده شهرک اکباتان)، علی اصغر سعیدی(کارآفرین)، علیرضا بختیاری(موسس دنیای اقتصاد)، غلامعلی سلیمانی(بنیانگذار شرکت کاله)، مرتضی سلطانی(موسس زر ماکارون)، مهدی فنایی(پیشگام در صنعت برق)، تعلق گرفته است.
هیات داوران این جایزه، متشکل از یک اقتصاددان، دو محقق حوزه کارآفرینی، چهار چهره سرشناس تشکلی به نمایندگی از چهار رشته صنعت، معدن، کشاورزی و بازرگانی، یک روزنامهنگار و سردبیر سرشناس اقتصادی رسانهها و یک پیشکسوت هستند.
این جایزه در حال تبدیل به یک نشان ملی است که جایگاهی بالاتر از نشانهای دولتی دارد. هیئت داوران این جایزه، طی برگزاری جلسات متعدد، اقدام به بررسی رزومهها، نقدها و اظهارنظر در مورد موضوعات مختلف نموده و در نهایت محصول برگزاری این نشستها، انتخاب اسامی برگزیدگان این جایزه است.